جريان اسلام آوردن فخرالاسلام


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
به وبلاگ من خوش آمدید امید وارم از مطالب دینی مذهبی که حقیر مطالعه وجهت مطالعه شما عزیزان در وب سایت قرار داده ام بهره مند باشید از خداوند ارزوی توفیق تمام مسلمین خصوصا شیعیان علی ع را دارم
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود





جريان اسلام آوردن فخرالاسلام
نویسنده : محمدرضا عباسیان 09148023199
تاریخ : شنبه 20 شهريور 1395

جريان اسلام آوردن فخرالاسلام  

وى در يك خانواده مسيحى ساكن كليساى كندى شهر اروميه ديده به جهان گشود. در سلك روحانيت كليساى نسطوريها آسوريها در آمد و در خدمت رآبى يوحناى بكير، يوحناى جان و رآبى عار، به كسب دانش پرداخت و مدرسه عالى آسوريها را به پايان رساند و مردى دانشمند و قسيس عالى مقام گرديد، سپس به واتيكان سفر كرد تا اطلاعات مذهبى خود را كاملتر گرداند. در آنجا به خدمت قسيسها و مطرانهاى والامقامى ، مانند رآبى تالو كوركز رسيد و چون در واتيكان درس خواند، عقائد كاتوليكى در او اثر گذاشت .
در پيشامدى حقيقت را از زبان قسيس بزرگى شنيد و به حقانيت اسلام پى برد. از محضرش رخصت گرفته به اروميه بازگشت و در محضر مرحوم حاج ميرزا حسن مجتهد، دين حنيف اسلام را با جان و دل پذيرفت و به مذهب تشيع شرفياب گرديد و به نام شيخ محمد صادق ناميده شد. بهتر است تفصيل واقعه را از زبان خودش بشنويم :
پدر و اجدادم از قسيسين بزرگ نصارى بود و ولادتم در كليساى (20) اروميه واقع گرديده است و نزد عظماى قسيس و علما و معلمين نصارى در ايام جاهليت تحصيل نمودم (از آن جمله رآبى يوحناى بكير و قسيس يوحناى جان و رآبى عار و غير ايشان از معلمين و معلمات فرقه پروتستنت و از معلمين و فرقه كاتلك رآبى تالو و قسيس كوركز و غير ايشان از معلمين و معلمات و تاركات الدنيا) در سن دوازده سالگى از تحصيل علم تورات و انجيل و ساير علوم نصرانيت فارغ التحصيل و از علمى به مرتبه قسيست رسيدم و در اواخر ايام تحصيل ، بعد از دوازده سالگى خواستم عقايد ملل و مذاهب مختلفه نصارى را تحصيل نموده باشم ، بعد از تجسس بسيار و زحمات فوق العاده و ضرب در بلدان (زير پاگذاشتن و ردّ شدن ) خدمت يكى از قسيسين عظام بلكه مطران والامقام از فرقه كاتلك رسيدم كه بسيار صاحب قدر و منزلت و شاءن و مرتبت بودند و اشتهار تمام در مراتب علم و زهد و تقوا در ميان اهل ملت خود داشت و فرقه كاتلك از دور و نزديك از ملوك و سلاطين و اعيان و اشراف و رعيت سؤ الات دينيّه خود را از قسيس مزبور مى نمودند و به مصاحبت سؤ الات هداياى نفيسه بسيار از نقد و جنس براى قسيس مذكور ارسال مى داشتند و ميل و رغبت مى نمودند در تبرك از او و قبولى او هداياى ايشان را و از اين جهت تشّرف مى نمودند و غير از حقير تلامذه كثيره ديگر نيز نداشت . هر روز در مجلس درس او قريب به چهارصد نفر حضور به هم مى رسانيدند و از بنات (دختران ) كليسا كه تاركات الدنيا بودند و نذر عدم تزويج نموده بودند و در كليسا معتكف (گوشه نشين براى عبادت ) بودند جمعيت كثيرى در مجلس درس ازدحام مى نمودند و اينها را به اصطلاح نصارى ربّانتا مى گويند .
وليكن از ميان جميع تلامذه ، با اين حقير الفت و محبت مخصوصى داشتند و كليدهاى خانه و خزانه هاى مال و اموال خود رابه حقير سپرده بودند و استثنا نكرده بود مگر يك كليد خانه كوچكى را كه به منزله صندوق خانه بود و حقير خيال مى نمودم كه آنجا خزانه اموال قسيس است و از اين جهت با خود مى گفتم قسيس از اهل دنياست و پيش خود مى گفتم ترك الدنيا للدنيا (21) و اظهار زهدش به جهت تحصيل زخاريف (زينتهاى ظاهرى ) دنياست پس مدتى در ملازمت قسيس به نحو مذكور مشغول تحصيل عقايد مختلفه ملل و مذاهب نصارى بوديم تا اين كه سن حقير به هفده و هجده رسيد.
در اين بين روزى قسيس را عارضه اى روى داد و مريض شد و از مجلس درس تخلف نمود. به حقير گفت : اى فرزند روحانى تلامذه را بگوى كه من امروز حالت تدريس ندارم .
فارقليطا
حقير از نزد قسيس بيرون آمدم و ديدم تلامذه مذاكره مسائل علوم مى نمايند، بالمآل صحبت ايشان منتهى شد به معناى لفظ فارقليطا در (زبان ) سريانى و پيركلوطوس در (زبان ) يونانى كه يوحنّا صاحب انجيل چهارم آمدن او را در بابهاى 14، 15، 16، از جناب عيسى (ع ) نقل نموده است كه آن جناب فرمودند: بعد از من فارقليطا خواهد آمد
پس از گفتگوى ايشان در اين باب بزرگ ، جدال ايشان به طول انجاميد، صداها بلند و خشن شد و هر كسى در اين باب راءى على حده داشت و بدون تحصيل فايده ، از اين مساءله منصرف گرديده و متفرق گشتند. پس ‍ حقير نيز نزد قسيس مراجعت نمودم . قسيس گفت : فرزند روحانى ! امروز در غيبت من چه مباحثه و گفتگويى داشتيد؟ حقير اختلاف قوم را در معناى لفظ فارقليطا از براى او تقرير بيان نمودم و اقوال هر يك از تلامذه را در اين باب شرح دادم از من پرسيد كه قول شما در اين باب چه بود؟ حقير گفتم : مختار فلان مفّسر و قاضى را اختيار كردم . قسيس گفت : تقصير نكرده اى ليكن حق واقع ، خلاف همه اين اقوال است ؛ زيرا كه معنا و تفسير اين اسم شريف را در اين زمان به نحو حقيقت نمى دانند مگر راسخان در علم ، از آنها نيز اندك . پس حقير خود را به قدمهاى شيخ مدرّس انداخته و گفتم : اى پدر روحانى ، تو از همه كس بهتر مى دانى كه اين حقير از اوائل عمر تاكنون در تحصيل علم كمال انقطاع (اميد) و سعى را دارم و داراى كمال تعّصب و تديّن در نصرانيّت هستم به جز در اوقات صلوة و وعظ، تعطيلى از تحصيل و مطالعه ندارم ، پس چه مى شود اگر شما احسانى نماييد و معناى اين اسم شريف را بيان فرماييد؟ شيخ مدرّس به شدت گريست و گفت : اى فرزند روحانى والله تو اعزّ ناسى در نزد من و من هيچ چيز را از شما مضايقه ندارم اگر چه در تحصيل معناى اين اسم شريف ، فايده بزرگى است وليكن به مجرد انتشار معناى اين اسم ، متابعان مسيح ، من و تو را خواهند كشت ، مگر اينكه عهد نمايى در حال حيات و ممات من ، اين معنا را اظهار نكنى ؛ يعنى اسم مرا نبرى ؛ زيرا كه موجب صدمه كلى است ، در حال حيات از براى من و بعد از ممات از براى اقارب و تابعانم و دور نيست كه اگر بدانند اين معنا از من بروز كرده است ، قبر مرا بشكافند و مرا آتش بزنند، پس اين حقير قسم ياد نمودم كه :
والله العلى العظيم ، به خداى قاهر، غالب ، مهلك ، مدرك ، منتقم و به حق انجيل و عيسى و مريم و به حق تمامى انبياء و صلحا و به حق جميع كتابهاى منزّله از جانب خدا و به حق قديسين و قديسات ، من هرگز افشاى راز شما را نخواهم كرد نه در حال حيات و نه بعد از ممات . پس از اطمينان گفت : اى فرزند روحانى اين اسم از اسمهاى مبارك پيامبر مسلمانان مى باشد و به معناى احمد و محمد است .
آنگاه كليد آن خانه كوچك سابق الذكر را به من داد و گفت : در فلان صندوق را باز كن و فلان كتاب را نزد من بياور، حقير چنين كردم و كتابها را نزد ايشان آوردم . اين دو كتاب به خط يونانى و سريانى قبل از ظهور حضرت ختمى مرتبت با قلم ، بر پوست نوشته شده بود و در آن دو كتاب لفظ فارقليطا را به معناى احمد و محمد ترجمه نموده بودند! بعد گفت : اى فرزند روحانى بدان كه علما و مفسرين و مترجمين مسيحيّت قبل از ظهور حضرت محمد - ص - اختلافى نداشتند كه به معناى احمد و محمد است ، بعد از ظهور آن جناب ، قسيسين و خلفا تمامى تفاسير و كتب لغت و ترجمه ها را از براى بقاى رياست خود و تحصيل اموال و جلب منفعت دنيايى و عناد و حسد و ساير اغراض نفسانيه ، تحريف و خراب نمودند و معناى ديگرى از براى اين اسم شريف اختراع كردند كه آن معنا اصلا و قطعا مقصود صاحب انجيل نبوده و نيست . از سبك و ترتيب آياتى كه در اين انجيل موجوده حاليه است ، اين معنا در كمال سهولت و آسانى معلوم مى گردد كه وكالت و شفاعت و تعزّى و تسلّى منظور صاحب انجيل شريف نبوده و روح نازل در يوم الدّار(22) نيز منظورنبوده ؛ زيرا كه جناب عيسى آمدن فارقليطا را مشروط و مقيد مى نمايد به رفتن خود و مى فرمايد: تا من نروم فارقليطا نخواهد آمد(23) زيرا كه اجتماع دو نبى مستقل صاحب شريعت عامّه در زمان واحد جايز نيست ! به خلاف روح نازل در يوم الّدار كه مقصود از آن روح القدس است كه او با بودن جناب عيسى و حواريون از براى آن جناب و حواريون نازل شده بود.
مگر فراموش كرده قول صاحب انجيل اوّل را در باب سوم از انجيل خود كه مى گويد: همانكه عيسى (ع ) بعد از تعميد يافتن از يحياى تعميد دهنده از نهراردن بيرون آمد، روح القدس به صورت كبوتر بر آن جناب نازل شد(24) و همچنين با بودن خود جناب عيسى روح القدس از براى دوازده شاگرد(25) نازل شده بود، چنانكه صاحب انجيل اول در باب دهم از انجيل خود تصريح نموده است : جناب عيسى هنگامى كه دوازده شاگرد را به بلاد اسرائيليه مى فرستاد، ايشان را بر اخراج ارواح پليده و شفا دادن هر مرضى و رنجى قوت داد، مقصود از اين قوه ، قوه روحانيت نه قوه جسمانى زيرا كه از قوه جسمانى اين كارها صورت نمى بندد! و قوه روحانى عبارت از تاءييد روح القدس است . و در آيه 20 از باب مذكور جناب عيسى خطاب به دوازده شاگرد مى فرمايد: زيرا گوينده شما نيستيد بلكه روح پدر شما در شما گوياست و مقصود از روح پدر شما، همان روح القدس است و همچنين صاحب انجيل سيّم تصريح مى نمايد در باب نهم از انجيل خود: پس دوازده شاگرد خود را طلبيده به ايشان قدرت و اقتدار بر جميع ديوها و شفا دادن امراض عطا فرمود. و همچنين در باب دهم از صاحب انجيل سوم گويد: درباره آن هفتاد شاگردى كه جناب عيسى آنها را جفت فرستاد ايشان مؤ يد به روح القدس ‍ بودند و در آيه 17 مى فرمايد: للّه للّه آن هفتاد نفر با خرمى برگشتند و گفتند: اى خداوند! ديوها هم به اسم تو اطاعت ما مى كنند پس نزول روح مشروط به رفتن مسيح نبود . اگر منظور و مقصود از فارقليطا روح القدس ‍ بود، اين كلام از جناب مسيح غلط و فضول و لغو خواهد بود، شاءن مرد حكيم نيست كه به كلام لغو و فضول تكلم نمايد تا چه رسد به نبى صاحب الشاءن و رفيع المنزله ؛ مانند جناب عيسى ، پس منظور و مقصودى از لفظ فارقليطا نيست مگر احمد و محمد و معناى اين لفظ همين است و بس .
حقير گفتم : شما در باب دين نصارى چه مى گوييد؟ گفت : اى فرزند روحانى ، دين نصارى منسوخ است به سبب ظهور شرع شريف حضرت محمد - ص - و اين لفظ را سه مرتبه تكرار نمود، من گفتم : در اين زمان طريقه نجات و صراط مستقيم مؤ دّى الى الله كدام است ؟ گفت طريقه نجات و صراط مستقيم مؤ دى الى الله منحصر است در متابعت محمد - ص - گفتم : آيا متابعين آن جناب از اهل نجاتند؟ گفت : اى والله ، اى والله ، اى والله ؛ آرى بخدا، آرى بخدا، آرى بخدا .
چرا اسلام نمى پذيريد؟
پس گفتم مانع شما از دخول در دين اسلام و متابعت سيدالاءنام چه چيز است ؟ و حال آنكه شما فضيلت دين اسلام را مى دانيد و متابعت حضرت ختمى مرتبت را طريقة النجات و صراط مستقيم المؤ دى الى الله مى خوانيد.
گفت : اى فرزند روحانى ، من بر حقيقت دين اسلام و فضيلت آن برخوردار نگرديدم مگر بعد كبر سن و اواخر عمر، و من در باطن مسلمانم و ليكن به حسب ظاهر نمى توانم اين رياست و بزرگى را ترك نمايم ، عزت و اقتدار مرا در ميان نصارى مى بينى اگر فى الجمله ميلى از من به دين اسلام بفهمند، مرا خواهند كشت و بر فرض اينكه از دست ايشان فرارا نجات يافتم ، سلاطين مسيحيّت مرا از سلاطين اسلام خواهند خواست ، به عنوان اينكه خزاين كليسا در دست من است و خيانتى در آنها كرده ام و يا چيزى از آنها برده ام و خورده ام و بخشيده ام . مشكل مى دانم كه سلاطين و بزرگان اسلام از من نگهدارى كنند و بعد از همه اينها فرضا رفتم ميان اهل اسلام و گفتم من مسلمانم خواهند گفت : خوشا به حالت كه جان خود را از آتش جهنم نجات داده اى بر ما منّت مگذار؛ زيرا كه با دخول در دين حق و مذهب هدى خود را از عذاب خدا خلاص نمودى !
اى فرزند روحانى از براى من آب و نان نخواهد بود! پس اين پيرمرد در ميان مسلمانان كه عالم به زبان ايشان نيز نيست در كمال فقر و پريشانى و مسكنت و فلاكت و بدگذرانى عيش خواهم نمود و حق مرا نخواهند شناخت و حرمت مرا نگاه نخواهند داشت و از گرسنگى در ميان ايشان خواهم مرد و در خرابه ها و ويرانه ها رخت از دنيا خواهم برد! به چشم خود خيلى را ديده ام كه رفتند و به دين اسلام گرويدند، ولى اهل اسلام از آنها نگاهدارى نكرده ، مرتد گشته و از دين اسلام دوباره به دين خود مراجعت كرده اند و خسرالدنيا و الآخرة شده اند! من هم از همين مى ترسم كه طاقت شدايد و مصائب دنيا را نداشته باشم .
آنوقت نه دنيا دارم و نه آخرت و من بحمدالله در باطن ، از متابهان محمد - ص - مى باشم .
آنگاه شيخ مدرس گريه كرد و حقير هم گريستم ، بعد از گريه بسيار گفتم : اى پدر روحانى آيا مرا امر مى كنى كه داخل دين اسلام شوم ؟ گفت : اگر آخرت و نجات را مى خواهى البته بايد دين حق را قبول نمايى و چون جوانى ، دور نيست كه خدا اسباب دنيوى را هم از براى تو فراهم آورده و از گرسنگى نميرى و من هميشه تو را دعا مى كنم ، در روز قيامت شاهد من باشى كه من در باطن مسلمان و از تابعان خيرالاءنامم و اين را هم بدان كه اغلب قسيسين در باطن حالت مرا دارند و مانند من بدبخت ، نمى توانند ظاهرا دست از رياست دنيا بردارند والا هيچ شك و شبهه اى نيست در اين كه امروز در روى زمين دين اسلام دين خداست .
چون حقير آن دو كتاب سابق الذكر را ديدم و اين تقريرات را از شيخ مدرس ‍ شنيدم نور هدايت و محبت حضرت خاتم الانبيا - ص - بطورى بر من غالب و قاهر گرديد كه دنيا و مافيها (آن چه در آن هست ) در نظر من مانند جيفه مردار گرديد، محبت رياست پنج روزه دنيا و اقارب و وطن پاپيچم نشد. از همه قطع نظر نموده ، همان ساعت ، شيخ مدرس را وداع كردم ، شيخ مدرس با التماس مبلغى به عنوان هديه به من بخشيد كه مخارج سفر من باشد، مبلغ مزبور را از شيخ قبول كرده ، عازم سفر آخرت گرديدم .
پذيرش اسلام
چيزى همراهم نياوردم مگر دو سه جلد كتاب ، هر چه داشتم از كتابخانه و غيره همه را ترك نموده بعد از زحمات بسيار، نيمه شبى وارد شهر اروميه شدم . در همان شب رفتم در خانه حسن آقاى مجتهد (مرحوم مغفور). بعد از اينكه مستحضر شدند كه مسلمان آمده ام ، از ملاقات حقير خيلى مسرور و خوشحال گرديدند و از حضور ايشان خواهش نمودم كه كلمه طيبه و ضروريات دين اسلام را به من القاء و تعليم نمايند و به خط سريانى نوشتم كه فراموشم نشود و هم مستدعى شدم كه اسلام مرا به كسى اظهار ننمايد كه مبادا اقارب و مسيحيين بشنوند و مرا اذيت كنند و يا اينكه وسواس نمايند! بعد شبانه به حمام رفته غسل توبه از شرك و كفر نمودم و بعد از بيرون آمدن از حمام ، مجددا كلمه اسلام را به زبان جارى نموده در ظاهر و باطن ، داخل دين حق گرديدم ؛
الحمدلله الذى هداينا لولا اءن هدينا الله ما كنّا لنهتدى ... (26)
سپاس و ستايش خداى را سزاست كه ما را به راه راست هدايت فرمود و اگر نبود راهنمايى او، ما راه راست را پيدا نمى كرديم .
خدا را صدهزار بار شكر مى نمايم كه در كفر نمردم و مشرك و مثّلث (27) از دنيا نرفتم .
بعد از شفا از مرض ختان (ختنه كردن ) مشغول قرآن خواندن و تحصيل علوم اهل اسلام گرديده و بعد به قصد تكميل علوم و زيارت ، عازم عتبات عاليات گرديدم . پس از زيارت و تكميل تحصيل در خدمت اساتيد گرام ، مدتى عمر خود را در تحصيل و زيارت گذرانيدم و خدا را به عبادت حق ، در آن امكنه شريف عبادت نمودم .
سوانحى كه در ايام توقف در كربلاى معلا و نجف اشرف و كاظمين و سّر من رآى (سامراء) از براى اين حقير اتّفاق افتاد گفتنى و نوشتنى نيست ؛ از آن جمله روز عيد غدير خم در خدمت حضرت اميرالمومنين - صلوات الله عليه - عالم ارواح و برزخ و آخرت در روز روشن از براى اين حقير منكشف شد. ارواح مقدسين و صلحا از براى حقير مجسم شدند كه تفصيلش ‍ نوشتنى نيست و مكرر حضرت خاتم الاءنبيا - ص - و حضرت صادق (ع ) و ساير ائمه طاهرين را در عالم رؤ يا ديدم و از ارواح مقدسه ايشان استفاده و استفاضه نمودم . از آن جمله بيست و شش مساءله در اصول و فروع از براى حقير مشكل شده بود و علما در اين مسائل بياناتى نمى فرمودند كه قلب حقير ساكت شود و از اضطراب بيرون بيايد. كشف آنها را از خدا خواستم و متوسل به باطن حضرت خاتم الاءنبيا گرديدم ، تا اين كه شبى از شبها حضرت رسول با حضرت صادق (ع ) به خواب من آمدند و كشف آن مسائل را از حضرت رسول - ص - استدعا نمودم . حضرت رسول به حضرت صادق (ع ) فرمودند: اى فرزند، شما جواب بگوييد.
پس آن جناب مسائل را از براى حقير كشف فرمودند و حقيقت مذهب (شيعه ) اثنا عشريه از براى اين حقير ثابت محقق گرديد...و يقين پيدا كردم كه اين مذهب شريف اتصال به حضرت خاتم الاءنبيا - ص - دارد.
...بعد از تكميل و فراغت از تحصيل و اجازه از علماى اعلام و فقهاى گرام به اروميه مراجعت نموده و مشغول امامت جماعت و تدريس و وعظ و تعليم مسائل حقه گرديدم و مجالس متعددى ميان اين حقير و علما و كشيشان و متابعان مسيح منعقد گرديد. بحمدالله همه را مجاب و ملزم نمودم و اشخاص بسيارى به سبب هدايت من ، داخل دين اسلام شدند.(28)

 




|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:








تبادل لینک هوشمند

.متشگرم از خداوند ارزوی توفیق برایتان دارم






آمار مطالب

:: کل مطالب : 633
:: کل نظرات : 0

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 1

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 10
:: باردید دیروز : 66
:: بازدید هفته : 76
:: بازدید ماه : 603
:: بازدید سال : 3861
:: بازدید کلی : 92556

RSS

Powered By
loxblog.Com