از مصیبت نامه عطار


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
به وبلاگ من خوش آمدید امید وارم از مطالب دینی مذهبی که حقیر مطالعه وجهت مطالعه شما عزیزان در وب سایت قرار داده ام بهره مند باشید از خداوند ارزوی توفیق تمام مسلمین خصوصا شیعیان علی ع را دارم
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود





از مصیبت نامه عطار
نویسنده : محمدرضا عباسیان 09148023199
تاریخ : جمعه 10 ارديبهشت 1395

خشك سالى گشت و قحطی آشكار
شد ز شورستان برون جائی دگر
چون بدید آن آب خوش مرد سلیم
آب دنیا تلخ و زشت آید پدید
حق تعالى از پس چندین بلا
روی آن دارد كزین آب روان
مشك بر گردن رهی بيرون برم
بیشكم مأمون ازین آب لطیف
مشك چون پر كرد و پیش آورد راه
بازگشته بود مأمون از شكار
گفت آوردستم از خلد برین
گفت چیست آن تحفۀ نیكوسرشت
این بگفت و مشك پیش آورد باز
از فراست حال او معلوم كرد
چون چشید آن آب گرم و بوی ناك
هست این آب بهشت اكنون بخواه
گفت هستم از زمين شوره دار
هم طراوت برده از خاكش سموم
در قبیله اوفتاده فاقۀ
خشك سالى گشته كلی آشكار
حال خود با تو بگفتم جمله راست
ریخت مأمون آن زمانش در كنار
گفت بستان زر بشرط آنكه راه
بی توقف بازگردی این زمان
زر ستد آن مرد و حالى بازگشت
گفت برگوی ای اميرالمؤمنين
گفت اگر او پیشتر رفتی ز راه
از زلال خود شدی حالى خجل
عكس آن خجلت رسیدی تا بماه
او وسیلت جست سوی ما زدور
او بوسع خویش كار خویش كرد
چون شدم از حال او آگاه من
حرف انعام و نكوكاری نگر
این چنين جودی كه جان عالمیست
چون تو دادی این كرم آن بنده را
مرد شد از ناتوانی بی قرار
تا رسید آخر به آبی چون شكر
گفت بیشك هست این آب نعیم
آب شيرین از بهشت آید پدید
كرد روزی این چنين آبی مرا
پر كنم مشكی و برخیزم دوان
تحفه سازم پس بر مأمون برم
خلعتی بخشد چو آب من شریف
همچنان ميرفت تا نزدیك شاه
چون بدیدش گفت برگو تا چه كار
تحفۀ بهر اميرالمؤمنين
گفت ماءالجنه آبی از بهشت
در زمان مأمون بجای آورد راز
می نیارستش ز خود محروم كرد
گفت احسنت اینت زیبا آب پاك
تا چه میباید ترا از پادشاه
آب او تلخ و هوای او غبار
هم شده ازتفت سنگ او چو موم
هیچكس را نه بزی نه ناقۀ
جملۀ مردم شده مردار خوار
چون شدی واقف كنون فرمان تراست
بر سر آن جمع دیناری هزار
پیش گيری زود هم زینجایگاه
زانكه نیست اینجا ترا بودن امان
با خلیفه سایلی همراز گشت
كز چه تعجیلش همی كردی چنين
آب دیدی در فرات اینجایگاه
بازگشتی از بر ما تنگ دل
آینۀ انعام ما كردی سیاه
چون كنم از خجلتش از خود نفور
من توانم مكرمت زو بیش كرد
باز گردانیدمش از راه من
هم سخاوت هم وفاداری نگر
در بر جود تو یارب شبنمیست
از كرم برگير این افكنده را




|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:








تبادل لینک هوشمند

.متشگرم از خداوند ارزوی توفیق برایتان دارم






آمار مطالب

:: کل مطالب : 633
:: کل نظرات : 0

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 1

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 4
:: باردید دیروز : 0
:: بازدید هفته : 70
:: بازدید ماه : 597
:: بازدید سال : 3855
:: بازدید کلی : 92550

RSS

Powered By
loxblog.Com