مشروعيت حكومت، از ديدگاه قرآن


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
به وبلاگ من خوش آمدید امید وارم از مطالب دینی مذهبی که حقیر مطالعه وجهت مطالعه شما عزیزان در وب سایت قرار داده ام بهره مند باشید از خداوند ارزوی توفیق تمام مسلمین خصوصا شیعیان علی ع را دارم
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود





مشروعيت حكومت، از ديدگاه قرآن
نویسنده : محمدرضا عباسیان 09148023199
تاریخ : پنج شنبه 27 اسفند 1394

مشروعيت حكومت، از ديدگاه قرآن و سنت

از قرآن كريم و روايات شيعى مى‏توان مشروعيت سه‏گونه حكومت را به وضوح دريافت:
1. حكومت انبيا و جانشينان آنها كه از سوى خداوند تعيين شده‏اند و نام آنها مشخص گرديده است. اينان انسان كامل و معصوم از خطا هستند و در تصميمها، فرمانها و دستورهاى خود خطا نمى‏كنند. به همين خاطر اطاعت آنها واجب است و مردم با اطاعت مطلق از آنها مى‏توانند با تضمين الهى مطمئن باشند كه به راه خطا نخواهند رفت. حتى اگر ابهامى داشته باشند مى‏توانند از حاكمان بپرسند و پاسخ بگيرند. در شيعه، اين افراد منحصر به پيامبر و 12 جانشين تعيين شده هستند. دختر پيامبر، حضرت فاطمه زهرا (س) نيز گرچه داراى حكومت نيست اما معصوم است و مى‏توان دستورهاى او را با اصمينان خاطر به كار بست.
بجز اختلاف در شمار جانشينان پيامبر، اين باور، وجه مشترك همه شيعيان و از اصول اعتقادى شيعه به شمار مى‏آيد و مهمترين وجه تمايز شيعه و اهل سنت است. اين حكومت، دينى است.
2. حكومت شوراى همه امت. از آنجا كه همه غير معصومان، ناقص و جايزالخطا هستند، عقل، قرآن و روش و دستور پيامبر و امامان حكم مى‏كند كه دانش، تجربه و خرد همه صاحبنظران و دست‏اندركاران در هر تصميم كوچك و بزرگ با يكديگر پيوند خورَد تا خطاى آن به حداقل برسد. از آيات و روايات مى‏توان دريافت كه خداوند چنين كوششى را بى‏ياور نمى‏گذارد و راه تصميم درست را نشان مى‏دهد. به عبارت ديگر شورا با تأييد خداوند معصوم است. پس در نبود معصوم، شوراى همه معتقدان به اسلام و محكمات اسلامى جانشين معصوم است و اطاعت تصميمهايى كه از اين راه ساخته و گرفته مى‏شوند و به صورت فرمان و دستور صادر مى‏گردند، واجب است. اين در واقع اطاعت هر فرد عضو جمع، از عقل و دانش جمعى است.
چنين حكومتى طبيعتا دينى است زيرانگرش، عقيده و استنباطهاى اسلامى مسلمانان نيز در آن نقش اساسى دارد.
3. حكومت غيردينى كارآمد و قدرتمند، عدالت‏گستر و آزاديبخش. حاكم يا حاكميت در اين نوع حكومت مى‏تواند كافر يا اهل فسق و فجور باشد اما مؤمنان آزاد باشند كه كار خود را بكنند، كافران بهره خود را ببرند و در تنگنا نباشند، مالياتها و اموال بيت‏المال به درستى گردآورى و به عدالت توزيع گردد، با دشمنان پيكار شود، راهها امن باشند، عدالت قضايى برقرار باشد، حق مظلوم از ظالم گرفته شود و كسى نتواند به كسى زور بگويد و ستم كند و همه در امنيت خاطر روز را به شب و شب را به روز رسانند.
اين حكومت، دينى نيست اما مزاحمتى نيز براى دين و دينمداران ايجاد نمى‏كند. اطاعت چنين حكومتى واجب است.
فلسفه حكومت در اسلام و ملاك حقانيت حكومت از ديدگاه اسلامى، اين نوع حكومت را تأييد مى‏كنند. در خطبه 40 نهج‏البلاغه نيز حضرت على (ع) در پاسخ خوارج كه مى‏گفتند: حكومت، تنها از آن خداست ويژگيهايى را كه پيش از اين آمد، برمى‏شمارد و براى چنين حكومتى نيز قائل به مشروعيت مى‏شود. عالم و پرهيزكار بزرگ شيعى سيدبن طاووس نيز تصريح كرده است كه: سلطان كافر عادل از سلطان مسلمان جابر افضل است2

32. دو نگاه به صفويه

پس از يك دوره هرج و مرج و ناامنى و بيسامانى در ايران پس از انقراض تيموريان و دست‏اندازى خارجيان و اروپاييان به كشور، دوران 230 ساله حكومت صفويه از يك نگاه، يكى از درخشانترين دورانهاى بالندگى تمدن و فرهنگ ايرانى - اسلامى است. پيشرفت فنون، هنرها و دانشهاى گوناگون در اين عهد، چشمگير و مايه افتخار نسلهاست. حمايت بيدريغ مادى و معنوى پادشاهان صفوى از عالمان، دانشمندان، فن‏آوران و هنرمندان، و سازمان‏يافتگى اين حمايتها در كنار پيشرفت اقتصادى و گسترش جغرافيايى، به ويژه در اوج شكوفايى و قدرت نظامى اين سلسله، انكارناشدنى است. اينها غرور و افتخار و اعتماد به نفس را براى همه ايرانيان به ارمغان آورد و نيروى متراكم و نهفته‏اى را كه در عمق انديشه، ايمان، احساس و نوآورى ايرانى حياتى خفته داشت، به جنبش و پويش و رويش واداشت. پيشرفت و توسعه علوم دينى، تنها شاخه‏اى از اين درخت تناور است.

1-   حاج ميرزا حسين نورى طبرسى، فيض قدسى، ترجمه سيد جعفر نبوى، ص 81، به نقل از الاجازه الكبيره.
2-   سيد على‏بن طاووس، كشف المحجه لثمره المهجه، ترجمه سيد محمدباقر شهيدى گلپايگانى، ص 6.


از ديگر سو در اوج قدرت صفوى به فداييان يا جلادانى برمى‏خوريم كه با يك اشاره شاه، شخصى را در يك لحظه تكه‏تكه يا منفجر مى‏كنند، او را از عضوى محروم مى‏سازند يا حتى زنده‏زنده مى‏خورند. قدرتى را مى‏بينيم كه به راحتى قتل عام مى‏كند يا با سعايت فردى و عزت نفس خوشنويسى بزرگ مانند ميرعماد، تنها به تهمتى در مذهب، پيكر قطعه‏قطعه شده او را بر سر راه مى‏اندازد. در اين ميان كسى را قدرت و جرئت آن نيست كه اعتراضى كند يا حتى بر سر كشتگان آيد و آنان را به خاك سپارد. در دوران حضيض اين سلسله نيز برخى جلوه‏هاى بيداد، تجاوز، تبعيض، فقر، ضعف قدرت مركزى، بيكفايتى شاه، حكومت خواجگان و خواجه‏سرايان و درباريانِ رفاه‏طلب، و بى‏بندوبارى، بيسامانى و هرج‏ومرج را مى‏بينيم، اما اغماض و تحسين و تملق همه چيز را آسان مى‏كند.
در كنار اينها و در همه فراز و نشيب سلسله صفوى، مذهب و تظاهر به مذهب اساس وحدت ملى و لايه زيرين و رويين فعاليتهاى اساسى بوده است بى‏آن‏كه در لايه‏هاى ميانى كه شامل اكثر فعاليتها و روح و مغز و جسم آنهاست تأثير بگذارد. به همين خاطر تظاهرات مذهبى را در كنار نمودهاى غيرمذهبى يا مغاير با آموزه‏هاى دينى مى‏توانيم ببينيم بى‏آن‏كه اغلب مزاحمتى براى يكديگر ايجاد كنند يا پرسشى را علنى سازند. اين حقيقت از اندرون دربار تا مسير كوچه و بازار نمايان است. خطوط قرمز نيز مشخص‏اند. حكومت، دشمنى به اصطلاح بدمذهب در بيرون مرزها دارد (حكومت عثمانى) و دشمنى با حكومت به معنى همگرايى با بدمذهبى است. و اين يعنى پذيرش مرگ و آوارگى و شكنجه و از دست دادن خانه و زن و فرزند.
در زمانهايى از اين سلسله، شاه را مرشد كامل مى‏خوانند و اطاعتش را واجب مى‏دانند.
مردم نيز به شاه علاقه دارند و به سر او سوگند مى‏خورند. تقريبا در تمام دوران حيات سلسله صفويه، هنرمندان، دانشوران، عالمان و فن‏آوران از حكومت و پشتيبانيهاى او راضى‏اند و بى‏دغدغه به كار خود يا اجراى سفارشهاى حكومت مى‏پردازند و زندگى را به خوبى و بااحترام مى‏گذرانند.
ديگر طبقات جامعه نيز اغلب زندگى را كمابيش در امنيت و آسايش نسبى مى‏گذرانند و كار خود را به پيش مى‏برند.
اگر وضعيت شيعيان و ايرانيان شيعى را قبل و بعد از صفويه با يكديگر مقايسه كنيم، درك اين نكته دشوار نخواهد بود كه ايرانيان آن زمان، روى كارآمدن حكومت صفوى را هديه‏اى خدايى و مائده‏اى آسمانى بدانند كه به وسيله نسلى از فرزندان خاندان نبوى در پهنه ايران گسترده است و تا ظهور امام غايب گسترده خواهد ماند.

33. رفتار صفويه با عالمان

ترديد نيست در اين‏كه صفويان شيعى بودند، در گسترش تشيع كوشيدند و پس از قرنها حكومتى شيعى را در ايران به روى كار آوردند كه توانست قدرت خود را در برابر حكومتهاى غيرشيعى تثبيت كند و استمرار بخشد. شيعه پس از قرنها فشار و سكوت، اينك فضايى آزاد و بى‏بيم‏وهراس براى تظاهرات مذهبى و اظهارنظرهاى عقيدتى خويش مى‏ديد.
براى يك عالِم شيعى، اين چيزى نيست كه بتوان آن را دست كم گرفت. حداقل اين‏كه در چنين حكومتى، شيعيان از عالم و جاهل آزادند و بى‏دغدغه به انديشه‏ها و رفتارهاى مذهبى خود مى‏پردازند. ذهنيت عالم شيعى از حكومتهاى غير شيعى، اغلب با واژه‏ها و نمونه‏هايى از تكفير، قتل و تقيه آميخته بوده است.
در اين ميان حكومت نوپاى شيعى در پى تأسيس نهادهاى دينى براى گسترش فرهنگ تشيع و استحكام عقيدتى مبانى حكومت خويش بود و در اين راه مايه و سرمايه مى‏گذاشت. به همين خاطر حكومت صفويه را - به ويژه در آغاز كار - مى‏بينيم كه عالمان را از همه جا دعوت مى‏كند، آنها را بر روى دست مى‏برد و فرمان آنها را بر روى چشم مى‏گذارد. صفويان به عالمان منصب مى‏داند و آنها را از وابستگى به دربار معارف مى‏داشتند. عالمان طراز اول حكومتى كه منصبهاى دينى رسمى از سوى حكومت داشتند مجبور نبودند فرمانبردار حكومتيان و زيردست دولتيان باشند، در مراسم رسمى حضور يابند و به استقبال و سلام روند. آنان در امور قضايى و شرعى مستقل بودند و مستقل عمل مى‏كردند. حكم رسمى آنان مستقيما از سوى شاه صادر مى‏شد و او حكم را به گونه‏اى نمى‏نوشت كه انگار عالم را تا آن مقام بالا برده و او را به اين منصب مفتخر كرده است بلكه در ظاهر و در حكم، اين‏گونه اظهار مى‏كرد كه آن عالم در مرتبه چنين اختياراتى است و شاه اينك با فروتنى تمام از روى تقاضا - يى گاه عاجزانه - كرده است كه او اين اختيارات را بپذيرد و بر او و دولتيان منت نهد و براساس اين اختيارات با دست باز به ترويج مراسم جمعه و جماعات و نشر علوم دينى و تعليم شريعت بپردازد.
طبيعى است اين‏گونه احترام به عالم به خاطر علمش و علميتش، به معنى احترام به علم است و احترام به علم يعنى احترام به عالم، حتى اگر از عالمان طراز اول نباشد. اين نيز معلوم است كه عالمان رده چندم همگى شاگردان و ياران و حاميان و مورد حمايت عالمان رده اول‏اند.
در كمترين حد اين‏كه رفتار صفويان با عالم، به گونه‏اى نبوده است كه وى احساس خفت كند.

34. صفويان از نگاه عالم دوران صفوى

بر اساس رهنمودهاى قرآن و حديث، عوامل زير بر ذهنيت هر عالم بزرگ شيعى دوران صفوى نسبت به صفويان حاكم بوده است:
1. رهبرى حكومت حق از آن معصوم است و بس. جز اين، همه دولتها، كم يا بيش عناصرى از باطل را در خود دارند.
2. قيام شيعه بايد به رهبرى معصوم باشد. چه، اگر هنگام قيام است كه بايد امام قائم بيايد؛ و اگر نيست، قيام كورِ نارس و شهادت بدون بينش، جز شكست و خوارى چيزى براى شيعه به ارمغان نخواهد آورد. اينجا تنها عالم شيعى، طلاب علوم دينى و مؤمنان‏اند كه ضرر مى‏بينند.
3. ديگر حكومتها همه باطل‏اند و شيعه بايد در اين حكومتها، مواضعى را اتخاذ كند كه امامان معصوم در دولت جور داشتند. آنان مى‏كوشيدند بيشترين پيام را برسانند، كمترين تلفات را بدهند و بيشترين اصلاحات را به عمل آورند، ضمن اين‏كه مواضع خود را مستحكمتر مى‏كردند.
4. قيام عليه حكومت و براندازى آن وابسته به شرايط، زمينه‏ها و پيشنيازهايى است: آموزش و تبليغ، تربيت نيروهاى شايسته و كاردان و صالح، طرح براى حكومت، نارضايى عمومى، بسيج توده‏ها، تجهيز امكانات و... .
5. انديشه حكومت اسلامى در غيبت معصوم، يا انديشه حكومت فقيهان در ذهن عالم صفوى نبوده است. اين انديشه در دوران قاجار پديد آمد. پيش از اين، فقيهان، محدوده اختيار خود را تا حدى مى‏دانستند كه به حكومت مربوط نشود يا از سوى حكومت به آنان تفويض شود.
6. نسبت به حاكم جور نبايد موضع ستيز داشت. در اين صورت جز بند و زنجير و قتل و كشتار بيفايده به دست نخواهد آمد. بايد موضع اصلاح گرفت و طبق دستور خداوند به موسى و هارون درباره رفتار با فرعون، با حاكم از قول لين (گفتار نرم) بهره برد: باشد كه... به فرموده خداوند ... به خويش آيد يا {از كار خود} بيمناك شود1 بنابراين بايد احترامات متقابل و تعارفات معمول ميان عالمان و حاكمان محفوظ بماند.
7. امر به معروف و نهى از منكر به شرط احتمال تأثير است. هرچه با حفظ موضع و پرهيز از آلودگى، نزديكى عالمان به حاكمان بيشتر باشد و آنان بر حاكمان بيشتر نفوذ داشته باشند، احتمال تأثير امر به معروف و نهى از منكر بر حاكمان اطرافيان آنها، مقامهاى حكومتى و مردم بيشتر مى‏شود و در واقع بر قدرت عالمان و ترويج دين مى‏افزايد.
8. در بيرون از مرزهاى صفوى، جز خوارى، دربه‏درى، فقر، تنهايى و احتمالا كشته شدن به جرم تشيع، خبرى نيست.
9. در داخل مرزهاى حكومت صفويان، عالمان، دانشمندان، هنرمندان، فن آوران و اديبان شيعى را تكريم مى‏كنند و به آنها امكانات كار و تدريس و تبليغ و مقررى ثابت مى‏دهند. رفاه نسبى نيز در ميان عموم حكمفرماست. كسى انگيزه و دليلى براى مخالفت با حكومت نمى‏بيند. حكومت مزاحم مردم نيست.
10. پس از قرنها دشوارى، شيعه داراى حكومتى شده است. دشمن خارجى نيز كه هم چشم طمع به سرزمين دارد و هم تيغ تيز براى شيعيان، در كمين است. تضعيف حكومت صفوى فايده‏اى جز گشودن راه دشمن مذهب و ميهن ندارد.
11. مى‏توان با حكومت هيچ كارى نداشت. نزديكى با حكومت هزاران خطر و مسئوليت دارد: توجيه حكومت ستم يا ستم حكومت، احتمال آلودگى به فساد و تملق، چشمپوشى از بسيارى خطاها يا ستمها، خوردن لقمه حرام، همنشينى با اراذل و اوباش دربارى، هتك حرمت عالم در صورت مخالفت در ميان آن همه موافق، توقعاتى كه حكومت در برابر تسهيلات اعطايى دارد، و... .
12. گرچه مفاسد قرب پادشاهان بسيار است اما فوايدى نيز با خود دارد: دريافت هزينه سنگين نسخه‏بردارى و تكثير كتاب، پخش كتاب در سرزمينهاى گوناگون، گشودن گرهى از كار مؤمنى، توصيه‏اى به مقامى براى رعايت حال كسى، پيشگيرى از ستمى، رفع ظلمى، گرفتن اختيار براى فعاليتهاى اصلاحى و تبليغى،... . و اينها در نزد خداوند بسيار ارزشمندند. مگر ائمه به همين دلايل و به خاطر حفظ جان شيعيان، كسانى را رخصت نمى‏دادند كه در دستگاه حكومت ستم، صاحب مقام و موقعيت و - به اصطلاح - عامل نفوذى باشند؟
13. اگرچه حكومت، تنها شايسته آن رهبرانى است كه خطا نكنند، اما اين حكومت، شيعى است. او در واقع مدافع ائمه معصوم و حافظ جان و حامى شيعيان است. در تبليغ مذهب شيعه مى‏كوشد. از همه عالمان عاجزانه و محترمانه دعوت كرده است كه بيايند و او را در تشكيل حكومتى كه مورد رضاى خدا باشد يارى و راهنمايى كنند. او بسيارى توصيه‏ها را به كار مى‏بندد.
مگر كار ما تبليغ دين و گسترش مذهب نيست؟ اين موقعيتى است كه خداوند در اختيار ما قرار داده است. در واقع اين حكومت مى‏تواند ابزار ترويج و گسترش شيعه و بازوى اجرايى روحانيت باشد و خود نيز چون مى‏خواهد. اگر او را راهنمايى و كمك نكنيم، فردا چه عذرى در پيشگاه پروردگار و پيشوايان دين

1-   قرآن كريم، سوره طه (20)، آيه 44.


خواهيم داشت؟
14. نزديكى با حكومت و تقرب با پادشاهان كارى دشوار، حساس و اغلب مايه تهمت و بدنامى در ميان عموم مردم و مقدس مآبان است. در مقابل، اغلب مردم كار آسان و بى‏مسئوليت كناره‏گيران و زاهدان را مى‏ستايند. اما آيا بايد مقبوليت عام و خاص را برخدمت به دين و كسب رضاى خدا ترجيح داد؟
15. گرچه اين حكومت، مدعى تشيع و ترويج دين است اما با شواهدى مى‏توان گفت كه تشيع را ابزار قدرت قرار داده است. پادشاهانش اهل شراب و عيش و عشرت‏اند. محكومان را به روشهاى غيراسلامى مجازات مى‏كنند. تصوف را وسيله گردآورى ارادتمند و فدايى براى خود قرار داده‏اند. دست به كشتن كسانى مى‏زنند كه احكام اسلامى آنها كشتن نيست. همان حكومت جور است كه نقاب تشيع بر چهره زده است.
16. بايد به آينده انديشيد؛ به گردآورى ميراث تشيع؛ به ترويج دين و مذهب؛ به قدرت شيعه در برابر اهل سنت؛ به گسترش معارف دينى و بازسازى آنها؛ به تأليف، ترجمه، گردآورى، شرح وتفسير؛ به نسخه‏بردارى، تكثير و توزيع كتاب در جهان تشيع. حكومتها مى‏روند اما اينها مى‏مانند.
بايد از امكانات حكومت براى اين مقاصد بزرگ بهره برد.
17. ممكن است اين حكومت نيز از ديدگاهى، مانند حكومتهاى غيرشيعى باشد اما از موضعى كه گرفته است مى‏توان بهره برد. مى‏توان از آن اختيارات گرفت. مى‏توان در حد توان براى همكارى با آن شرط گذاشت. مى‏توان در حد مقدور و وسع خويش به اصلاحگرى - هرچند ناچيز - پرداخت. مى‏توان اگر ممكن نباشد، به اندرون پادشاهان و رفتارها و منشهاى فردى آنها كارى نداشت. مى‏توان اگر ممكن شد، به برخى رفتارهاى اجتماعى شاهان اعتراضى هرچند خفيف كرد.
مى‏توان بدون پاگذاشتن به روى خطوط قرمز حكومت، در ديگر نقاط تأثير نهاد. اگر در جايى كارى نتوان كرد، آن‏گاه سكوت مشروع است و تكليفى نيست.
18. بايد منتظر ظهور مصلح كل باشيم اما به ما دستور نداده‏اند كه بگذاريم همه چيز خراب شود تا امام زمان آن را درست كند. به عكس، امر به تبليغ، ترويج و اصلاح، شامل دوران غيبت نيز مى‏شود.
19. فرض كنيم حكومتى بى‏اعتنا به دين است. اگر بتواند عدالت و امنيت را برقرار كند، چه دليلى براى مخالفت با آن داريم؟
20. در فقه، بابى است به نام تولى عن الجائر (پذيرش منصب رسمى از سوى حاكم ستمگر). در اين باب بحث در اين مى‏شود كه پذيرش فرد مؤمن، منصبى را از حاكمى كه مقبول شرع نيست، چه زمان حرام، چه زمان مستحب و چه هنگام واجب است. اين استحباب. يا وجوب، وابسته به امكان امر به معروف و نهى از منكر خواهد بود. بر فرض كه صفويه ستمكار باشند، اگر بتوان امر به معروف و نهى از منكر و گرهى از كار مسلمانان گشود، پذيرش منصب از سوى آنان اگر واجب نباشد مستحب كه هست.
طبيعى است كه با اين ملاحظات، عالمان بزرگ معاصر صفويان، يكى از دو موضع را اتخاذ كنند، همان‏گونه كه چنين نيز كردند:
1) ارتباط با دستگاه حكومت، بهره‏گيرى از امكانات حكومتى براى تبليغ و ترويج دين و مذهب، ارائه رهنمود يا هشدار به حكومت، فعاليتهاى اصلاحى در حد ممكن، سكوت در مواردى كه كارى نمى‏شد كرد، حفظ احترامات و تعارفات لازم ميان عالمان و حكومت، حفظ و ارتقاى حرمت روحانيان، خدمت به مردم.
2) دورى از حكومت، نيفكندن خويش در شبهه به خاطر احتمال موازى وجوب و حرمت، بركنار ماندن از خطرات تقرب پادشاهان، بخشيدن عطاى حكومت به لقاى آن.
به خاطر اين دو ديدگاه بود كه حتى برخى عالمان خارج از محدوده حكومت صفوى به ايران آمدند و در مقابل، برخى عالمان ايرانى، كمترين ارتباطى با صفويان برقرار نكردند و كناره گرفتند.
مجلسى، پدرش، استادانش و استادان پدرش از آنها بودند كه گزينه نخست را انتخاب كردند.
به عبارت بهتر، آنها دست حكومت را پس نزدند، دعوتش را رد نكردند، منصبى را كه به آنها پيشنهاد شده بود پذيرفتند و راه خدمت را با همه دشواريها، خرده‏گيريها و تهمتهايش برگزيدند.
در كنار اين اختلاف نظرها، اين نتيجه مشترك طبيعى است كه اكثر عالمان دوران صفوى - چه نزديكان با حكومت و چه كناره‏گيران از آن - توقع حكومت اسلامى از حاكمان صفوى نداشته‏اند بلكه تنها راضى به اين بوده‏اند كه مرزهاى ايران محفوظ بماند، ظواهرى از شرع رعايت شود، عدالت مراعات و رفاه ايجاد گردد و عالمان و مردمان مشكلى نداشته باشند تا در حد مقدور بتوان از ظلمى يا فشارى جلوگيرى كرد، دست افتاده اى را گرفت، به فعاليتهاى علمى پرداخت، مردم را با معارف دين آشنا ساخت و در فتنه‏ها جان خود و مردم را از رنج و قتل بى‏ثمر محفوظ داشت.
به همه دلايلى كه پيش از اين درباره شرايط قيام برشمرديم، عالمان صفوى و بسيارى از علمان سده‏هاى بعد در پى اصلاح و بهبود بودند نه براندازى و انقلاب. آنها به جاى آن‏كه بخواهند حكومت را در دست گيرند، به اين مى‏انديشيده‏اند كه چگونه حاكم را - هرچند اندك - به سوى عدالت بكشانند، يا رگ خواب وى را به دست آورند و دستورهاى شرع را از طريق او به جريان بيندازند، يا دست‏كم كارى كنند كه اگر به خيرش اميد نيست شر نرساند.
البته در اين پندارها و نيز در عرصه اجرا، گاه از خطا در تشخيصها يا در شيوه‏هاى عمل بركنار نبوده‏اند.

35. مجلسى:شيخ‏الاسلام اصفهان، توابع و لواحق

منصب شيخ‏الاسلامى در زمان شاه طهماسب صفوى ايجاد شد. شيخ‏الاسلام را شاه تعيين مى‏كرد به اين‏گونه كه پيشنهاد اين منصب را به بالاترين و عالمترين روحانى زمان مى‏داد و پس از پذيرش وى، طى حكمى، فلسفه تعيين اين حكم و شرح وظايف آن و نيز - به همراه ذكر فضايل شخص منصوب - علت گزينش آن عالم را به اين مقام بيان مى‏داشت.
پيش از مجلسى بزرگانى اين منصب را پذيرفته بودند كه آنها نيز بالاترين مقام روحانى زمان خويش را داشتند. نامدارانى چون محقق كَرَكى و شيخ بهائى از اين جمله‏اند.
وظايف و اختيارات شيخ‏الاسلام را مى‏توان از بندهاى آتى دريافت: ـ اين مجتهد عصر و اعلم زمان، نايب‏الامام اطاعتش واجب و مخالفتش در حد شرك است و درباريان و صاحبمنصبان متخلف مجازات خواهند شد.
ـ امر و نهى‏هاى او در: امور شرعى، عزل و نصب متصديان امور شرعى و كليه امور شرعى ديگر لازم‏الاجرا و نافذ است.
ـ همه مأموران و واليان حكومت بايد تكريم لازم را در حق اين عالم رعايت كنند و توقع نداشته باشند كه وى به ديدار يا استقبال صاحبمنصبان رود يا در مجلسى آنان حضور يابد.
مجلسى، نخست به سال 1090 ه.ق (يعنى 183 سال پس از آغاز صفويه به سن 53 سالگى، در دوران سلطنت شاه سليمان) سمت قضاوت را پذيرفت. وى پس از پذيرش اين منصب به مسجد رفت، بر منبر نشست، بسيار گريست، حديثى مشهور را درباره دشوارى كار قضاوت و شقاوت فرد ناصالح براى اين منصب خواند و گفت: مردم! من در عاقبت كار خود متحيرم. با اين‏كه پدرم و خودم ترويج دين و تعليم مسائل اصول و فروع بوده و بيشتر اهالى اطراف و نواحى به تعليم من و پدرم به شرع و مسائل حلال و حرام آگاه شده‏اند، پس چگونه شد كه عاقبت كار من به قضاوت ختم شد؟
اين گزارش نشان مى‏دهد كه مجلسى قلبا راضى به پذيرش منصب قضاوت نبوده است.
8 سال بعد، در واپسين روزهاى زندگى آقا حسين خوانسارى كه وى بيمار و بسترى بود به سال 1098 ه.ق، منصب شيخ‏الاسلامى از سوى شاه سليمان در حالى به ملا محمدباقر مجلسى پيشنهاد شد كه 61 سال از عمرش مى‏گذشت، اعلم زمان خود بود و بيشترين تأليف و خدمت به دين را در ميان ديگر علما داشت.
شواهد و قراين نشان مى‏دهد كه عالمان بزرگ تمايلى به پذيرش مسئوليت شيخ‏الاسلامى نداشته‏اند و شاهان براى برداشتن موانع فكرى و اجرايى از راه آنان و براى اين‏كه آنان احساس دست نشاندگى حكومت، وابستگى به دربار و فرمانبرى حاكمان، صاحبمنصبان، گماشتگان و مقامات دولتى نكنند، تمهيداتى مى‏انديشيدند. نخست اين‏كه خود را شأن اين نمى‏دانستند كه مجتهد اعلم را به مقامى منصوب كنند بلكه چنين اظهار مى‏كردند كه وى از پيش گزينش شده و علم و اعلميت وى چيزى نيست كه پادشاه در آن دخالت داشته باشد. بنابراين پادشاه، تنها او را معرفى مى‏كند. دوم؛ كليه اختيارات شرعى را به عهده او مى‏نهادند و خاص و عام را ملزم به اطاعت او مى‏كردند. سوم؛ هرگونه وظيفه‏اى در برابر شاه، دربار و صاحبمنصبان را پيشاپيش از دوش وى برمى‏داشتند. چهارم؛ شاه فروتنانه از اعلم زمان درخواست مى‏كرد كه منت نهد و اين سمت را بپذيرد.
طبيعى است كه در اين حالت، عذرى براى عالم در نپذيرفتن اين فرصت طلايى خدمت به دين و مردم باقى نمى‏ماند.
به همين خاطر شاه سليمان براى كسب رضايت مجلسى در ايفاى وظايف شيخ‏الاسلامى و نشان دادن ميزان احترام خود نسبت به وى و ديگر علما، و اظهار خردى و حقارت در برابر عظمت مقام اين عالم دينى، بارها واژه التماس (= درخواست عاجزانه) را بر زبان خويش جارى ساخت.
در حكم شيخ‏الاسلامى مجلسى بر اين‏كه وى مجتهد عصر و اعلم اهل زمان به كتاب و سنت است تصريح شده و از گزينش وى به منصب جليل‏القدر عظيم‏الشأن شيخ‏الاسلامى دارالسلطنه {= پايتخت} اصفهان و توابع و لواحق سخن به ميان آمده است. برخى اختيارات و وظايفى كه در اين حكم براى شيخ‏الاسلام جديد تعيين شده است عبارت‏اند از: امر به معروف و نهى از منكرات، اجراى احكام شرعى، برپايى سنتهاى اسلامى، جلوگيرى از فعاليت بدعتگذاران و فاسقان، رعايت حال عالمان و فقيهان و رسيدگى به آنها و ديگر امورى كه در حيطه وظايف شيخ‏الاسلامان است. نيز تأكيد شده است كه وى در اجراى وظايف خويش ترديد نكند و رعايت احدى را مانع اجراى احكام دينيه نگرداند. همه مردم از همه اصناف و طبقات بايد مطيع فرمان او باشند و حاكمان و وزيران و كلانتران براى رفع مشكلات قضايى در محضر او حاضر شوند، از او نخواهند كه به مجلس آنان حاضر شود و خلاصه همه لوازم و شرايط احترام را نسبت به وى به عمل آورند1.
اين نكته نيز گفتنى است كه در همان زمان و از آغاز دوران صفوى عالمانى بوده‏اند كه با پذيرش منصب حكومتى از سوى عالمان طراز اول مخالفت داشته و اين مخالفت را در گفتارها و نوشتارهاى خود به صراحت بيان كرده و حتى به طعن و بدگويى اين عالمان صاحب‏اقتدار پرداخته‏اند. مجلسى نيز از اين بدگوييها و دشمنيها بركنار نمانده است.

36. بت‏شكنىِ مجلسى

در سال 1098 ه.ق كه شاه سليمان صفوى مجلسى را به شيخ‏الاسلامى اصفهان و حومه منصوب كرد و به او استقلال كامل در عمل داد، به مجلسى گزارش دادند كه بتى در اصفهان است و هنديان مقيم اصفهان (به تعبير ناقلان: كفار هند) آن را در نهادن پرستش مى‏كنند. وى افرادى را به آنجا گسيل داشت تا بت را بشكنند. هنديان دارايى بسيارى به شاه بخشيدند به اين اميد كه از شكستن بت جلوگيرى كند و آنها نيز بت را به هند انتقال دهند. شاه نپذيرفت و بت را شكستند. اين بت خدمتكارى داشت كه پس از اين رخداد، از دورى آن بت طاقت نياورد و خود را به دار آويخت و كشت2.
اين واقعه را سيد نعمت‏الله جزايرى شاگرد مجلسى در كتاب مقامات نقل كرده است و ديگران هم اين را منكر نشده‏اند. برخى نيز مجلسى را به خاطر اين عمل ستوده‏اند.
پرسشى كه در اينجا مى‏توان به ميان آورد اين‏كه: هنديان، آن بت را چه مرتبتى مى‏نهادند؟
اگر آن را خالق خود مى‏دانستند و وجود خود را وابسته به وجود او، شكستن بت مى‏توانست ابطال عقيده آنان باشد زيرا با شكستن آن و زنده ماندن هنديان، خالقيت بت منتفى مى‏شود؛ كارى كه ابراهيم (ع) كرد و وجدان بت‏پرستان را برانگيخت. اما اگر چنين نبوده است و هنديان تنها آن را احترامى مى‏نهاده‏اند و آن را مجسمه يا مظهر و نماد بودا يا يكى از خدايان خود مى‏دانسته‏اند، اين شكستن چه تأثيرى در آنان مى‏تواند نهاده باشد؟ چه حجتى بى‏پاسخ براى آنان آورده شده و كدام براهين عقلى براى آنان اقامه شده است تا از آيين و باور خويش دست بردارند؟ كدام عالم و دانشمند ايشان به بحث فراخوانده شده است؟ اين كار چه امتياز و دستاوردى براى اسلام به ارمغان آورده يا چه خطر و آسيبى را از آن دور ساخته است؟ آيا در آن زمان كسى در اصفهان متخصص شناخت اديان هندى و مباحثه كلامى با عالمان آن بوده است؟ و... .
159 سال پيش از آن كه مجلسى شيخ‏الاسلامى پايتخت (اصفهان) را بپذيرد، شاه طهماسب صفوى همين فرمان را براى عالم بزرگ شيعى، على بن حسين بن عبدالعالى كَرَكى (معروف به محقق كركى) صادر كرد. پايتخت صفوى در آن زمان هرات بود. پيش از آن‏كه محقق كركى به هرات پا بگذارد، شاه مجالس بحث و مناظره‏اى ميان علماى شيعه و سنى ترتيب داده بود. در مجلس اول، يكى از علماى متعصب اهل سنت كه سى سال عهده‏دار منصب شيخ‏الاسلامى هرات و كل خراسان بود، به خاطر مخالفت شديد با شيعه، به فرمان شاه به قتل رسيد. چند روز بعد كه محقق كركى به هرات رسيد و از اين ماجرا آگاه شد، بر قتل او تأسف خورد، شاه را به خاطر اين كار نكوهش كرد و گفت كه اگر او كشته نمى‏شد، با حجتها و برهانهاى عقلى و نقلى او را ساكت مى‏كرديم و از پذيرش او، بيشتر مردم ماوراءالنهر و خراسان به مذهب حقه شيعه اثناعشرى مى‏گرويدند3.
به هر حال، اين‏كه شخصى عالم دين و مذهب خويش باشد، لزوما به اين معنى نيست كه آيين ديگر را نيز بشناسد و بتواند با علماى آن به بحث و مناظره بپردازد و با استدلال، آنها را ساكت كند. در هر صورت، اين حجتهاى بى‏پاسخ‏اند كه تعيين مى‏كنند چه كسى مخالف حق، حق ستيز، معاند، لجباز و در نتيجه كافر است، تا بتوان احكام كفر را بر وى جارى كرد. اگر حجت كامل و تمام و برهان قاطع نباشد، چه فرق است ميان اين‏كه مسلمانان به فتواى عالم خويش بتكده‏اى را خراب كنند با اين‏كه بت‏پرستان به دستور روحانى خود مسجدى را ويران سازند.

37. نظريه‏پردازى مجلسى براى حكومت

در جلوس شاه سلطانحسين صفوى بر تخت سلطنت، مجلسى خطابه‏اى نگاشت كه در آن مراسم خوانده شد. در بخشى از اين خطبه مجلسى ادعا مى‏كند كه در دوران غيبت خالق بى‏منت، از مزيدِ لطف... فرمانروايى... را در كف كفايت و قبضه درايت سلاطين عدالت‏شعار... سپرده كه عموم مردم در سايه عدالت ايشان به امنيت و آسايش روزگار بگذرانند. مجلسى در همين خطبه معتقد است كه صفويه مصداق اين حديث‏اند كه: اگر خداوند خير مردمى را خواهد، پادشاهى مهربان بر آنان مى‏گمارد زيرا مردم ايران سالهاست كه در سايه مهربانى، عدالت و قدرت سلاطين صفوى به فراغ بال و رفاه حال آرميده‏اند.

1-   حسن طارمى، علامه مجلسى، صص 49 ـ 53.
2-   حاج ميرزا حسين نورى طبرسى، فيض قدسى، ترجمه جعفر نبوى، ص 67، به نقل از روضات‏الجنات، ج 2، ص 76.
3-  حسن طارمى، علامه مجلسى، صص 61 ـ 62، به نقل از جهانگشاى خاقان، صص 394 ـ 395.


در نقد اين سخن مجلسى بايد گفت: ممكن است صفويه مصداق آن حديث باشند. ممكن است دوران سلطه اين سلسله را يكى از درخشانترين دورانهاى شكوفايى اقتصادى و فرهنگى ايران و نيز مصداقى هرچند ناقص اما بارز براى عدالت و رفاه عمومى در تاريخ اين سرزمين دانست. ميزان دقت اين نظر را پژوهشها تعيين مى‏كنند. اما اين گزاره كه: خداوند در دوران غيبت، امور فرمانروايى مردم را به فرمانروايان عادل سپرده است، نه مستندى از قرآن و حديث دارد و نه با تجربه دوران غيبت تا به امروز مى‏خواند. اين حكم به گونه‏اى است كه اگر تنها يك فرمانرواى غيرعادل در دوران غيبت بتوان يافت، مى‏توان آن را ابطال كرد چه رسد به اين‏كه يافتن حتى يك فرمانرواى عادل در دوران غيبت، همانند يافتن سوزن در انبار كاه باشد.
اثبات چنين حكمى نامستند به كتاب و سنت در حد محال، و ابطال آن در حد اثبات بديهى است.
از حديث مذكور چنين برمى‏آيد كه خداوند ممكن است از سر مزيد لطف و احسان و خيرخواهى براى مردمى، فرمانروايى عادل بر آنها بگمارد؛ نه اين كه در دوران غيبت، خداوند از سر مزيد لطف و احسان و خيرخواهى، براى همه مردمان، در همه زمانها و مكانها، فرمانروايانى عادل قرار داده است.
مجلسى نيز همانند ديگر عالمان شيعى معتقد به اين نيست كه اين پادشاهان، معصوم و مصداق اولواالامر در قرآن‏اند و اطاعت مطلق آنان واجب است. نيز عقيده بر اين ندارد كه فرمانرواى عادل در غيرمعصوم يافت نمى‏شود. عقيده او آن است كه از سلطان عادل بايد تبعيت نمود و براى سلطان ظالم دعا كرد كه خداوند او را به صلاح آرد. به موازات آن بايد به اصلاح خود پرداخت از آن روكه از سويى حكومت آيينه ملت است و از سوى ديگر دعاى مردم ناصالح مستجاب نمى‏شود. اگر مردم اصلاح يابند، خداوند يا سلطان را عادل مى‏كند و يا به حكومتش پايان مى‏دهد.
ميزان دقت نظرى و شيوه اجراى عملى اين ديدگاه را بايد در مجالى ديگر بررسى كرد.
مستنداتى نيز در هر بخش براى اين نظر يافت مى‏شود. اما هيچ كدام از اينها مجوز اين نيستند كه نظريه‏پردازى مجلسى براى حكومت در دوران غيبت را از نظر عقلى يا نقلى تأييد كنيم.

38. چرا ستايش پادشاهان؟

بر اساس آنچه در بند مربوط به ديدگاه عالمان نسبت به حكومت صفوى آورديم، در بسيارى موارد مى‏توان با توجيهاتى پذيرفت كه:
1) با پادشاهان نبايد تند سخن گفت تا مبادا به ورطه ستيز بيفتند.
2) حرمت پادشاهان را نگاه بايد داشت و با آنان بايد مهربانانه رفتار كرد تا دل آنان براى پذيرش حق و تغيير رفتار باطل نرم شود.
3) اگر شاهان به عالم احترام نهادند او نيز بايد احترام لازم را نسبت به آنان معمول دارد و تعارفهاى غيرخلاف شرع را به جا آورد.
4) مى‏توان كتاب را به آنان تقديم كرد يا در ديباچه به نام آنان اشاره داشت تا بتوان از بودجه دولتى كتاب را تكثير و ترويج نمود.
5) نثر دوران صفوى، نثرى مكلف و آكنده از آرايه‏هاى لفظى و معنوى است. بنابراين طبيعى است كه عالم دوران صفوى در مقدمه كتاب خويش، نام سلطان را با تكلف و تعبيرهاى گوناگون و آرايه‏هاى لفظى و معنوى ببرد.
6) گاه دستور دادن به شخص را كه چگونه باشد در قالب بيان صفت براى او به كار مى‏برند.
يعنى ان‏شاءالله كه چنين هستى و باشى.
اما هيچ كدام اينها به آن معنى نيستند كه يك شيعه - چه رسد به عالمى شيعى به ويژه با آن همه اختيارات و احتراماتى كه حكومت براى او قائل است - نيم، يك، يك و نيم و حتى دو صفحه آغازين كتاب خود را به مدح پادشاهى هرچند عادل اختصاص دهد و عبارات و تعبيرهايى درباره وى به كار برد كه نه تنها حقيقت ندارند بلكه اگر هم حقيقت داشته باشند مصداق بارز تملق‏اند كه در شرع مذموم است و پيامبر دستور داده است كه: بر چهره متملقان بيفشانيد و امام اول شيعيان، در دوران حكومتش مردم را منع كرده است از اين‏كه او را بستايند.
شواهدى نشان مى‏دهد كه اين عمل مجلسى مورد سؤال و نقد برخى از معاصران او - حتى در ميان برخى از نزديكترين شاگردانش - بوده است. حتى در برخى رؤياها كه به وسيله شاگردان و نزديكان ارادتمند اما نقاد مجلسى پس از درگذشت وى نقل مى‏شود، مى‏توان تأييدى بر توجيه پذيرش مقام به خاطر خدمت به مردم يافت. اما همين رؤياها اگر صادق باشند حاكى از اين‏اند كه ستايش صاحبمنصبان، در جهان ديگر عيب شمرده مى‏شود، و اگر صادق نباشند بازگوى اين حقيقت‏اند كه در اين جهان، عالمان دين آن را عيب مى‏دانند.

39. فعاليتهاى اجتماعى مجلسى

معاصران و شاگردان مجلسى درباره وى گفته‏اند كه امور زندگى و نيازهاى دنيويش را در نهايت نظم و ترتيب رسيدگى مى‏كرد. بارها به زيارت خانه خدا و زيارتگاههاى عراق نايل شد. امام جمعه و جماعت بود. خطبه‏هاى نماز جمعه را مى‏نوشت و مى‏خواند. مجالس وعظ و نصيحت و مراسم شبهاى احيا را به گونه‏اى پرشور و تأثيرگذار برپا مى‏داشت. به امر به معروف و نهى از منكر مى‏پرداخت. در بخشندگى و سخاوت نسبت به كسانى كه به وى روى مى‏آوردند، دستِ بازى داشت.
زمانى كه به مقام شيخ‏الاسلامى اصفهان و توابع آن منصوب شد، انتظام امور شرعى، ترويج دين و رسيدگى به امور شيعيان به وى محول گشت. در اين حال به تنهايى همه نزاعها و دعاوى را رسيدگى مى‏كرد، مسائل شرعى را پاسخ مى‏گفت، نيازهاى مؤمنان را برمى‏آورد، به مؤمنان يارى مى‏رساند، ظلم و ستم ستمگران و اشرار را از آنها برطرف مى‏ساخت و شكايت ستمديدگان را به گوش رؤسا و دست‏اندركاران مى‏رساند تا به نجات آنان بينجامد. با همه اين مسئوليتها از نمازگزاردن بر مردگان، رفتن به ميهمانى مردم، عيادت بيماران و اجراى مراسم دينى روى برنمى‏تافت. از اين رو كه دعوت همگان را مى‏پذيرفت، شخصى مسئول بود كه اسامى ميزبانان را بنويسد و پس از نماز عشا به وى يادآورى كند كه امشب ميهمان كيست. در ترويج تشيع فعال بود. اشتياقى بسيار به تدريس داشت و از محضر وى فضلايى بسيار بهره بردند. شمار شاگردانش را تا هزار برشمرده‏اند. گفته‏اند كه كشور شاه سلطانحسين به تدبير او انتظام يافت و با مرگ وى از هم پاشيد. شبها را نيز به تأليف كتاب فارسى براى عموم مردم مى‏پرداخت تا بر آگاهى آنان بيفزايد.
مجلسى 8 سال از پايان سلطنت 29 ساله شاه سليمان و 4 سال از آغاز سلطنت 29 ساله شاه سلطانحسين را شيخ‏الاسلام بود. در دوران شيخ‏الاسلامى او صوفيه - كه از اركان تأسيس سلطنت صفوى بودند - تا آن حد از چشم دربار افتادند كه شاه سلطانحسين در مراسم تاجگذارى خود اجازه نداد كسى از صوفيان به رسم معمول، شمشير سلطنت را بر كمر او ببندد و در عوض، انجام آن را از شيخ‏الاسلام - يعنى مجلسى - خواست. سپس از او پرسيد كه در ازاى اين خدمت چه انتظارى دارد.
مجلسى هم از شاه درخواست كرد كه باده‏نوشى، جنگ طوايف و دستجات، و نيز كبوتربازى را با صدور فرمانى ممنوع سازد. شاه نيز اين درخواست را پذيرفت و بيدرنگ فرمان لازم را صادر كرد.
در همين جا اشاره كنيم كه شخصيت اين شاه سلطانحسين كه در چهار ساله آخر عمر مجلسى او را به شيخ‏الاسلامى نهاد و خود نيز عبادت و ديندارى پيشه كرد غير از آن شاه سلطانحسين است كه پس از درگذشت مجلسى به فسادش آلودند و تا 25 سال بعد، از او فاسدترين و ضعيفترين سلطان صفوى ساختند.
بارى؛ حكومت اسلام به گناهان فردى و شخصى مردم كارى ندارد و به اين خاطر كسى حق ندارد پا به درون خانه مسلمانان بگذارد و به كشف اين‏گونه جرايم بپردازد. اما روشن است كه وجود مراكزى علنى براى باده‏نوشى و رفت‏وآمد انسانهاى مست در خيابان تا چه حد مى‏تواند آزادى و امنيت مردم را به خطر اندازد و جنايتها و فسادهايى را به بار آورد. زيان باده‏نوشى شاهان و صاحبمنصبان مجرى يا تصميم‏گير براى جان و مال مردم نيز بر كسى پوشيده نيست.
جنگ طوايف و دستجات از اوايل دوران صفوى رواج داشت و براى برخى شاهان - مانند شاه عباس صفوى - اين كار نوعى تفريح به حساب مى‏آمد. شاه يا از اختلافهاى طبيعى و فرقه‏اى مردم شهرها و نواحى مختلف كشور بهره مى‏گرفت و يا خود، مردم برخى شهرها را به دو گروه مخالف تقسيم مى‏كرد. اين اختلافها گاه به طور طبيعى به ستيز و زد و خورد مى‏انجاميد و گاه نيز شاه براى تفريح و خوشگذرانى دو دسته مخالف را حاضر مى‏كرد تا در حضور او با سنگ و شمشير و چوب و مشت و لگد به زد و خورد بپردازند. اين كار نه تنها غيرانسانى بلكه به ويژه غيراسلامى است.
مسلمانان بايد حرمت هم را داشته باشند و از هتك حرمت يكديگر خوددارى كنند. در اختلافات نيز بايد تا جايى كه ممكن است ميان ايشان صلح و اصلاح برقرار كرد. بنابراين فتنه‏انگيزى و جنگ افروزى ميان مسلمانان و تماشاى زد و خورد آنان از گناهان بزرگ است.
اما كبوتربازى، در اسلام از كارهاى ممنوع شمرده مى‏شود. يكى از علل اجتماعى منع اين سرگرمى بيفايده اين است كه كبوتربازان بر بامها پرسه مى‏زدند و اين امر آزادىِ رفت‏وآمد و پوشش انسانها را در درون منزل و حياط خانه با مشكل مواجه مى‏كرد. به هر حال مسلمانان در درون خانه خود آزادند كه هرگونه مى‏خواهند زندگى كنند (تا جايى كه مانع آزادى ديگران نشوند) و كسى حق ندارد به هيچ عنوان اين آزادى و آسايش را سلب كند يا از درون خانه‏ها آگاهى يابد يا بدون اجازه كسى به خانه او مشرف شود و سربكشد. حتى شايد مسلمانى در خانه خود گناهى پنهان كند. آگاهى از اين گناه ممكن است مايه هتك حرمت او شود. و ديگر دلايل فردى و اجتماعى كه براى حرمت كبوتربازى بر مى‏توان شمرد.
همه اينها نشان مى‏دهد كه مجلسى تا چه اندازه به جامعه خويش مى‏انديشيده، براى مردم حرمت قائل بوده، از جريانها و حساسيتهاى زمان خود آگاهى داشته و از فرصت احترام خويش در نزد شاه بهره‏هاى مذهبى و مردمى مى‏گرفته است.

40. دردمندى مجلسى

مجلسى بيگمان از كسانى است كه درد دين و دغدغه اصلاح و ترويج مذهب و آگاهسازى مردم داشته است. كثرت تأليفهاى وى به زبان فارسى نگارشگر اين است كه او مريدان ناآگاه نمى‏خواهد؛ به القابى همانند آخوند، ملا و استاد در ميان عالمان دلخوش نيست؛ تنها به كثرت شاگردان و بسيارى تأليف نمى‏انديشد و در پى آن نيست كه فقط گليم خود را از آب بكشد بلكه سعى بر آن دارد كه غريقى را نجات دهد. او در نوشته‏هاى خويش گاه با خواننده درد دل مى‏كند و يا مانند برادرى مهربان و دلسوز به راهنمايى او مى‏پردازد.
مخاطب مجلسى در آثار فارسى، مردم عادى‏اند. علاقه وى به اين مردم، بجز در وظايف وعظ و خطابه و منبر، در نوشته‏هاى فارسى او نمايان است. او از اين رنج مى‏برد كه اين مردم از سرچشمه معارف به‏دور مانند و دين را با واسطه اين واعظ، آن منبرى، آن روضه‏خوان، اين نوحه سرا يا آن صوفى و درويش دريافت كنند و به دينى آميخته حق و باطل بگروند.
دغدغه و دردمندى مجلسى آن‏گاه نمايانتر مى‏شود كه بدانيم او بيشترين و مهمترين كتابهاى فارسى خود را در زمان كثرت اشتغال علمى و اجتماعى نوشته و از اوقات فراغت خويش در شبهايى پس از روزهاى پركار و پرتلاش مايه گذاشته است.

41. فروتنى مجلسى

فروتنى مجلسى را نمى‏توان انكار كرد. او خود را در بسيارى از آثارش خاك راه اهل ايمان، تراب اقدام مؤمنين، خادم طلبه علوم ائمه طاهرين، حقير، فقير، خاكسار، ذره بيمقدار، تبه روزگار، عديم‏الاستطاعه، بى‏بضاعت، داراى استعداد ناقص، غريق بحر خطايا و گناهان و پامال نفس و هوا و شيطان مى‏نامد و از برادران ايمانى درخواست مى‏كند كه او را در حيات و ممات از دعاى خير و طلب مغفرت فراموش نكنند.
سلوك او با مردم در رفع مشكلاتشان، عيادت بيمارانشان، نماز بر مردگانشان، شركت در مجالسشان، پذيرش مهمانيشان و نشست و برخاست با آنها در شاديها و غمهايشان نشان مى‏دهد كه آنچه نوشته است از سر تكلف و تعارف نيست.
مجلسى درباره ميزان دقت خويش در نگارش كتابهايش نيز تواضع به كار برده است با اين‏كه وى را يكى از شارحان دقيق و اهل تحقيق حديث مى‏شناسند.
گويند روزى در مجلس وى بحثى درباره كثرت آثار علامه حلى به ميان مى‏آيد و اهل مجلس را به تعجب وامى‏دارد. يكى در اين ميان اظهار مى‏دارد: مصنفات سرور ما {ـ مجلسى ـ} كمتر از تصنيفات علامه حلى نيست. در اين هنگام مجلسى مى‏گويد: مكتوبات من كه همه از سنخ گردآورى است كجا و مكتوبات علامه حلى كه همه تحقيقات و مطالب علمى و نظرى است كجا!
شاگردان مجلسى از وى با احترام ارادت قلبى ياد مى‏كنند و از خوشرفتارى او با شاگردان و احترام وى به آنان سخن مى‏گويند. برخى نيز براى او نسبت به خويش حق پدرى و ترتيب و ارشاد و هدايت قائل‏اند.

42. طنزپردازى و شوخ‏طبعى مجلسى

سيد نعمت‏الله جزايرى شاگرد مشهور مجلسى مى‏نويسد: استادم صاحب كتاب بحارالانوار... در وقت تأليف بحارالانوار به خاطر برخى مصالح تصنيف، حضورم را لازم مى‏دانست. وى با من چندان مزاح مى‏كرد و لطيفه مى‏گفت و مى‏خنديد كه از مطالعه خسته نمى‏شدم. با اين وصف وقتى مى‏خواستم بر وى وارد شوم لحظه‏اى در پشت در مى‏ايستادم و خود را مهياى رفتن به نزد او مى‏كردم. در آن هنگام قلبم از شدت هيجان ناشى از مهابت، بزرگوارى و بزرگداشت او ضربان داشت.
مدتى صبر مى‏كردم كه آرام‏گيرم و آن‏گاه به نزد او بروم.
1
نقل كرده‏اند كه ملا خليل قزوينى از دانشمندان بنام معاصر مجلسى قائل به حرمت دخانيات بود و در اين‏باره اصرار داشت. وى در اين‏باره رساله‏اى نوشت و سعى كرد كه اين حرمت را به گونه‏اى به اثبات برساند كه جاى بحث و گفت‏وگو و اشكال و ايراد براى كسى باقى نماند. سپس نگارش آن را به كاتبى خوشخط سپرد و براى آن جلدى ظريف در نظر گرفت و سپس آن را در پارچه‏اى مرغوب پيچيد و براى مجلسى به اصفهان فرستاد چون شنيده بود كه وى به قليان علاقه‏مند است.
مجلسى پس از مطالعه كتاب، به عنوان تشكر از زحمت مؤلف، روكش پارچه‏اى را پر از تنباكو كرد و براى وى فرستاد.2

43. مجلسى عارف

مخالفت قلمى مجلسى با عرفان غيراصيل، عارف‏نمايان و تصوف صفوى مايه آن شده است كه كمتر، از مجلسى به عنوان يك عارف سخن به ميان آيد.
در توصيفهاى ستايشگونه عالمان از مجلسى، گاه به تعبيراتى برمى‏خوريم حاكى از اين‏كه معاصران و شاگردان و سپس عالمان بعدى، او را در عرفان صاحب منزلت مى‏دانسته‏اند.
معاصران مجلسى به ويژه شاگردانى كه سالها با او بوده‏اند از كرامت، استجابت دعا، حسن‏نيت، اخلاص و صفاى باطن او سخن گفته‏اند.
از نثر عارفانه مجلسى آن‏گاه كه از مباحث اساسى توحيد، نبوت، انسان كامل و صفات جلال و جمال سخن به ميان مى‏آيد، عشق و زيبايى و شور و شوق و جذبه مى‏بارد.
پيش از اين نيز در بخش مربوط به زندگى ملا محمدتقى مجلسى گفتيم كه اين پدر و پسر مدتى نيز به رياضت و چله‏نشينى گذرانده و از اين راه خواسته‏اند تا صفاى باطن بيابند اما پس از زمانى، رياضتها و عبادتهاى نامستند به شرع را وانهاده‏اند.
به هر حال، اگر نخستين ويژگى يك عارف را در جنبه نظرى، اين بدانيم كه آگاهى لازم و كافى از عقايد حق و رهنمودهاى سفيران الهى براى تقرب به خداوند داشته باشد، مجلسى را از ديدگاه نظرى بايد در زمره آگاهترين عارفان قرار دهيم. در جنبه عملى نيز ويژگيهايى اخلاقى و باطنى كه براى او برشمرديم، پرورش در دامان پدرى عارف و داراى كشف و شهود و كرامات، پا نهادن در راه اجراى مناسك و آيينهاى مذهبى، دست زدن به مهمترين و اصيلترين آثار تأليفى در علوم الهى و فعاليتهاى دينى و اجتماعى در راه خدمت به خلق، خواه‏وناخواه مى‏تواند هر انسانى با اين ويژگيها را به مراتبى قابل توجه از كسب صفات خدايى و تخلق به اخلاق الهى و در نتيجه نزديكى به ذات مقدس حق برساند.

1-   على دوانى، مفاخر اسلام، ج 8: علامه مجلسى، بزرگمرد علم و دين،



|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:








تبادل لینک هوشمند

.متشگرم از خداوند ارزوی توفیق برایتان دارم






آمار مطالب

:: کل مطالب : 633
:: کل نظرات : 0

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 1

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 84
:: باردید دیروز : 8
:: بازدید هفته : 133
:: بازدید ماه : 1253
:: بازدید سال : 3328
:: بازدید کلی : 92023

RSS

Powered By
loxblog.Com