: كراماتى چنند از مسجد مقدس جمكران


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
به وبلاگ من خوش آمدید امید وارم از مطالب دینی مذهبی که حقیر مطالعه وجهت مطالعه شما عزیزان در وب سایت قرار داده ام بهره مند باشید از خداوند ارزوی توفیق تمام مسلمین خصوصا شیعیان علی ع را دارم
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود





: كراماتى چنند از مسجد مقدس جمكران
نویسنده : محمدرضا عباسیان 09148023199
تاریخ : یک شنبه 23 اسفند 1394

بخش چهارم : كراماتى چنند از مسجد مقدس جمكران
ن امام زمان (ع ) در مسجد مقدس جمكران  
آقاى سيد مرتضى حسينى كه يكى از سادات متدين قم بوده است مى گويد: شبهاى پنجشنبه در خدمت مرحوم آية الله آقاى حاج شيخ محمد تقى بافقى به مسجد جمكران مى رفتم .
در يكى از شبهاى زمستان برف سنگينى آمده بود من در منزل نشسته بودم ، ناگهان به يادم آمد كه شب پنجشنبه است ، ممكن است آية الله بافقى به مسجد بروند ولى از طرفى چون آن وقتها مسجد جمكران راه ماشين رو نداشت و مردم مجبور بودند آن راه را پياده بروند و به قدرى برف روى زمين نشسته بود كه ممكن نبود كسى بتواند آن راه را راحت بپيمايد، با خود فكر مى كردم كه معظم له به مسجد نمى روند.
به هر حال دلم طاقت نياورد، از منزل بيرون آمدم ، بيشتر مى خواستم آية الله بافقى را پيدا كنم و نگذارم به مسجد جمكران بروند.
به منزلشان رفتم ، در منزل نبودند، به هر طرف سراسيمه سراغ ايشان را مى گرفتم تا آنكه به ميدان مير كه سر راه جمكران است رسيدم ، در آنجا دوست نانوائى داشتم كه وقتى ديد من اين طرف ، آن طرف نگاه مى كنم از من پرسيد چرا مضطربى و چه مى خواهى ؟
گفتم : نمى دانم كه آيا آية الله بافقى به مسجد جمكران رفته اند يا امشب در قم مانده اند؟
نانوا گفت : من او را با چند نفر طلاب ديدم كه به طرف مسجد جمكران مى رفتند.
با شنيدن اين جمله خواستم پشت سر آنها بروم كه آن دوست نانوايم گفت : آنها خيلى وقت است رفته اند، شايد الان نزديك مسجد جمكران باشند.
از شنيدن اين جمله بيشتر پريشان شدم و ناراحت بودم كه مبادا در اين برف و كولاك آنها به خطر بيافتند، به هر حال چاره اى نداشتم ، به منزل برگشتم ولى فوق العاده پريشان و مضطرب بودم ، خوابم نمى برد.
تا آن كه نزديك صبح مرا مختصر خوابى ربود، در عالم رويا حضرت ولى عصر(ع ) را ديدم كه وارد منزل ما شدند و به من فرمودند: سيد مرتضى چرا ناراحتى ؟ گفتم : اى مولاى من ناراحتيم براى آقاى حاج شيخ محمد تقى بافقى است . زيرا او امشب به مسجد رفته و نمى دانم به سر او چه آمده است ؟
فرمود: سيد مرتضى گمان مى كنى ما از حاج شيخ دوريم ، همين الان به مسجد رفته بودم و وسائل استراحت او و همراهانش را فراهم كردم ، از خواب بيدار شدم ، به اهل منزل اين بشارت را دادم و گفتم در خواب ديده ام كه حضرت ولى عصر(ع ) وسائل راحتى آقاى حاج شيخ محمد تقى بافقى را فراهم كرده اند.
اهل بيتم هم چون به همين خاطر مضطرب بود خوشحال شد و من فرداى آن شب كه از منزل بيرون رفتم به يكى از همراهان آية الله بافقى برخوردم ، گفتم : ديشب بر شما چه گذشت ؟ گفت : جايت خالى بود، ديشب اول شب آية الله بافقى ما را به طرف مسجد جمكران برد، ما يا به خاطر شوقى كه در دلمان بود و يا كرامتى شد مثل آنكه ابدا برفى نيامده و زمين خشك است به طرف مسجد جمكران رفتيم و خيلى زود هم به مسجد رسيديم ولى وقتى به آنجا رسيديم و در آنجا كسى را نديديم و سرما به ما فشار آورده بود متحير بوديم كه چه بايد بكنيم .
(آخر آن زمانها مسجد جمكران ساختمانى نداشت و فقط يك مسجد بسيار غريبى بود كه در وسط بيابان افتاده بود، و تنها خواص به آن مسجد مى رفتند و از بهره هاى معنوى آن استفاده مى كردند).
ناگهان ديديم سيدى وارد مسجد شد و به حاج شيخ گفت مى خواهيد براى شما لحاف و كرسى و آتش بياورم . آية الله بافقى با كمال ادب گفتند اختيار با شما است ، آن سيد از مسجد بيرون رفت ، پس از چند دقيقه لحاف و كرسى و منقل و آتش آورد و با آنكه در آن نزديكى ما كسى نبود وسائل راحتى ما را فراهم فرمود.
وقتى مى خواست از ما جدا شود يكى از همراهان به او گفت ما بايد صبح زود به قم برگرديم ، اين وسائل را به كه بسپاريم ، آن سيد فرمود: هر كسى آورده خودش مى برد و او رفت ، ما در فكر رفته بوديم كه اين آقا اين وسائل را از كجا به اين زودى آورده ، زيرا آن اطراف كسى زندگى نمى كند و اگر مى خواست آنها را از ده جمكران بياورد اولا در آن شب سرد و كولاك برف كار مشكلى بود و ثانيا مدتى طول مى كشيد.
بالاخره شب را با راحتى به سر برديم و صبح هم كه از آنجا بيرون آمديم آن وسائل را همانجا گذاشتيم .
من به او جريان خوابم را گفتم و معلوم شد كه حضرت بقيه الله روحى فداه هيچگاه دوستانش را وا نمى گذارد و به آنها كمك مى كند و براى مرحوم آقاى حاج شيخ محمد تقى بافقى جريانات ديگرى هم از اين قبيل اتفاق افتاده است كه در بين دوستانش معروف است . (36)

next page

fehrest page

back page

 




|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:








تبادل لینک هوشمند

.متشگرم از خداوند ارزوی توفیق برایتان دارم






آمار مطالب

:: کل مطالب : 633
:: کل نظرات : 0

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 1

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 4
:: باردید دیروز : 0
:: بازدید هفته : 70
:: بازدید ماه : 597
:: بازدید سال : 3855
:: بازدید کلی : 92550

RSS

Powered By
loxblog.Com