حضرت محمد ص


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
به وبلاگ من خوش آمدید امید وارم از مطالب دینی مذهبی که حقیر مطالعه وجهت مطالعه شما عزیزان در وب سایت قرار داده ام بهره مند باشید از خداوند ارزوی توفیق تمام مسلمین خصوصا شیعیان علی ع را دارم
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود





حضرت محمد ص
نویسنده : محمدرضا عباسیان 09148023199
تاریخ : پنج شنبه 6 اسفند 1394

محمّد (ص )
بعثت
لقد من الله على المومنين اذ بعث فيهم رسولا من انفسهم يتلوا عليهم اياته و يزكيهم و يعلمهم الكتاب و الحكمة .
(سوره آل عمران : 164)
قرنها از زمان عيسى مى گذشت و از طرف خداوند متعال ديگر پيامبرى مبعوث نشده بود. گروهى از مردم تابع دين مسيح ، جمعى پيرو موسى و بيشتر مردم ، اساسا از پرستش خداى يگانه منحرف گشته بودند.
بت پرستى رواج كامل يافته و خصوصا در حجاز و مكه توجه مردم به بت پرستى بيش از هر چيز بود. دورانى بود تاريك و ظلمانى . روح انسانيت از ميان رفته بود. وحشيگرى و بربريت بر سر مردم سايه افكنده بود. آدم كشى و خونريزى امرى عادى به حساب مى آمد. عواطف مردم كشته شده و چراغهاى هدايت خاموش گرديده بود.
جزيرة العرب در درياى بدبختى غوطه مى خورد. دختر كشى نظام اجتماعى را به خطر انداخته بود. شرابخوارى ، بى عفتى ، قمار، ربا، دزدى و ساير انحرافات كم و بيش رواج داشت .
بازار دين و معنويت و فضايل اخلاقى از رونق افتاده و كسى خريدار آن نبود.
در چنين دوران تاريك و پر خفقان و در چنين پر فتنه و فساد بود كه ناگهان :

ستاره اى بدرخشيد و ماه مجلس شد
دل رميده ما را انيس و مونس شد

پروردگار بزرگ ، براى دنياى بشريت ، پيامبر عظيم الشاءن و عالى مقام اسلام ، خاتم انبياء محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) را برانگيخت و او را مامور هدايت بشر نمود.
با بعثت رسول اكرم ، نور سعادت در افق زندگانى مردم پديدار و دريچه نيك بختى به روى آنان گشوده شد.
مكتب موسى بن عمران ، دبستان دين و مكتب عيسى بن مريم دبيرستان دين بود كه هر كدام به مناسبت زمان خود مبعوث شدند و بشر را به طرف كمال ، سوق دادند.
اما مكتب خاتم انبياء دانشگاه عالى دين بود كه نه تنها براى يك نسل بوجود آمد، بلكه خداوند متعال ، او را براى رهبرى و هدايت مردم روى زمين ، تا آخر دنيا فرستاد. او خاتم انبياء و آخرين پيغمبرى بود كه به رسالت مبعوث گرديد.
بت پرستان مكه ، به جاى آن كه از اين چراغ نورانى استفاده كنند و در پرتو آن نور، سعادت خود را تاءمين نمايند، علم مخالفت برافراشتند و براى خاموش كردن نور خدا شروع به فعاليت نمودند.
گاهى با استهزاء و مسخرگى و زمانى با تهمت هاى ناروا و آزارهاى ناجوانمردانه پيغمبر را جواب مى گفتند.
روزى خاتم انبياء براى اداء رسالت ، به طائف رفته بود. اهالى آن منطقه نه تنها دعوت او را نپذيرفتند، بلكه جمعى را بر سر راه فرستادند و وقتى رسول اكرم به سوى مكه بر مى گشت ، او را سنگباران كردند به طورى كه خود از پاهاى مقدسش جارى بود.
قريش براى كشتن رسول اكرم (ص ) نقشه ها كشيدند و جديت ها كردند ولى خداوند متعال به دست جمعى از مردان با حقيقت ، نقشه هاى مخالفين را نقش بر آب كرد.
فداكاريهاى ابوطالب - عموى بزرگوار پيغمبر - در اين مورد براستى قابل تمجيد و ستايش است . كسانى كه با تاريخ مفصل اسلام آشنائى دارند مى دانند كه ابوطالب و فرزند عالى مقامش اميرالمومنين على (ع ) در پيشرفت اسلام سهم بزرگى دارند.
اول كسى كه به خاتم انبياء (ص ) ايمان آورد و دست ارادت به دست آن حضرت داد، على (ع ) بود. در موارد بى شمارى ، جان خود را در راه يارى پيغمبر به خطر انداخت كه آياتى از قرآن كريم شاهد زنده ما است .
ليلة المبيت شبى است كه حدود شصت نفر از دشمنان سر سخت پيغمبر به قصد قتل او، خانه اش را محاصره كردند. رسول اكرم (ص ) آن شب على را در بستر خود خوابانيد و به راهنمائى خداوند از مكه فرار كرد. آن شب براى على (ع ) شبى خطرناك بود اما او با يك دنيا ايمان حاضر شد در بستر رسول اكرم بخوابد و جان خود را فداى او كند.
اين مورد، يكى از صدها موردى است كه على (ع ) در راه اسلام فداكارى كرد و ساير موارد را به كتب مفصل وا مى گذاريم .
جنگ هاى بدر، احد، احزاب ، خيبر، و ديگر غزوات شاهد و گواه فداكاريها و از خودگذشتگى هاى پيشواى بزرگ شيعه على (ع ) هستند.
نكته ديگرى كه بايد در پايان اين بحث يادآور شويم خدمات يك شخصيت بزرگ و يك بانوى فداكار است .
خديجه كبرى (ام المومنين ) همسر با وفاى پيغمبر (ص ) اول بانوئى است كه دعوت پيغمبر اسلام را اجابت كرد و به او ايمان آورد.
او در راه يارى اسلام ، از جان و مال خود مضايقه نكرد و از بذل مساعى خوددارى ننمود يك سهم بزرگ ، از پيشرفت اسلام مربوط به خديجه (ع ) است .
خديجه موجب سرافرازى و روسفيدى زنان جهان شد و با خدمات گرانبهاى خود در دنيا و آخرت ، ارجمندترين مقام ها را احراز كرد.
اسراء
بسم الله الرحمن الرحيم
سبحان الذى اسرى بعبده ليلا من المسجد الحرام الى المسجد الاقصى ...
(سوره اسراء: 1)
شب به پايان رسيد و سپيده صبح نزديك بود كه رسول اكرم (ص ) از ام هانى - دختر ابوطالب (ع ) - آب وضو خواست ، وضو گرفت و چون سپيده دميد، نماز صبح ادا فرمود سپس ام هانى را طلبيد تا امر مهمى را كه در همان شب واقع شده بود به او خبر دهد.
امرى كه بسيار عجيب و قابل توجه بود و خداوند متعال پيغمبر عزيزش را به آن اختصاص داد و تشريف خاصى بود كه به رسول گراميش عطا فرمود.
ام هانى كه از ياران با وفاى انبيا و قلباعلاقه مند و مومن به آن حضرت بود به حضور آمد.
رسول خدا فرمود: اى ام هانى ! همانطورى كه مشاهده كردى من نماز عشاء را در اينجا خواندم سپس خداوند متعال مرا به بيت المقدس برد من در مسجد اقصى نماز خواندم و اينك هم نماز صبح را چنانكه مى بينى در اينجا مى خوانم و تصميم دارم هم اكنون به مجمع قريش بروم تا اين عنايتى را كه خداى بزرگ نسبت به من فرموده به آنها اطلاع دهم و آنها را از قدرت خداوند با خبر سازم .
ام هانى ، زنى با ايمان و معتقد به پيغمبرى رسول خدا (ص ) بود و شك و ترديدى در راستگويى خاتم انبياء نداشت و لذا صحت اين خبر نيز مانند آفتاب نزد او روشن و آشكار بود اما او قريش را خوب مى شناخت . دشمنى و عدوات آنان را نسبت به پيغمبر مى دانست . آزارها و مسخرگيهاى آنها را ديده بود. بدين جهت از اين تصميم رسول خدا (ص ) ناراضى به نظر مى رسيد و مى ترسيد، كفار قريش پيغمبر را استهزاء كنند و شايد هم دست به آزار او بگشايند.
ام هانى لحظه اى به فكر فرو رفت آنگاه سر برداشت و گفت اى رسول محترم ! و اى پسر عموى عزيز! تو را به خدا نزد اين قوم مشرك مرو و اين حديث را براى آنها بيان مكن . آنان با تو دشمن هستند و بهانه اى مى خواهند كه تو را آزار كنند. بگذار اين خبر مكتوم بماند و مخالفين دست آويزى پيدا نكنند.
اين سخنان ، اگر چه از روى صميميت و خيرخواهى ادا شد اما براى رسول خدا (ص ) قابل قبول نبود. زيرا لغت ترس براى پيغمبر مفهومى نداشت .
لحظه اى بعد، رسول خدا (ص ) از خانه بيرون آمد و به سوى مسجد الحرام رهسپار شد، در مسجد جمعى از قريش حضور داشتند. ابوجهل كه نظرش ‍ به آن حضرت افتاد، از ميان جمعيت با لحن تمسخرآميز گفت :
از طرف خدا تازه اى براى تو پيش نيامده ؟
فرمود: چرا، شب گذشته خداوند مرا به بيت المقدس برد. ابوجهل گفت : ديشب بيت المقدس رفتى اينك بامداد است اينجا هستى ؟ فرمود:
آرى خداوند مرا شبانه به بيت المقدس برد. در آنجا جمعى از پيامبران گذشته را ديدار كردم . از آن جمله ابراهيم ، موسى و عيسى بن مريم بودند، من نماز خواندم آنان به من اقتدا كردند.
مطعم بن عدى گفت : آيا تو دو ماه راه را در يك شب رفتى ؟ من شهادت مى دهم كه تو دروغ مى گويى ! قريش گفتند: دليل صدق ادعاى تو كدامست ؟ فرمود ديشب در فلان وادى ، فلان كاروان را ديدم ، شترى از شتران خود را گم كرده و در جستجوى او بودند. در ميان متاع آنها ظرف آبى بود كه روى آن را پوشانده بودند. من آب آن ظرف را خوردم و سپس روى ظرف را پوشانيدم .
قريش گفتند: اين يك دليل ، دليل ديگرت چيست ؟
فرمود: به فلان كاروان هم برخوردم ، شتر فلان كس رم كرده و دستش ‍ شكسته بود شما پس از رسيدن آن كاروان از آنها بپرسيد تا صدق سخن من بر شما معلوم شود.
گفتند: اين هم يك نشانه ، حالا بگو كاروان تجارتى ما را در كجا ديدى ؟ فرمود كاروان شما را در وادى تنعيم ، چنين و چنان ديدم . پيشاپيش كاروان شما شترى به رنگ سياه و سفيد بود و هنگام طلوع آفتاب ، آن كاروان خواهد رسيد.
قريش كه اين جمله را شنيدند، گفتند: محمد ميان ما و خودش حكم كرد و صدق يا كذب سخن او تا چند لحظه ى بعد كه خورشيد طلوع مى كند آشكار خواهد شد.
اين سخن گفتند و همه به سوى بيابان دويدند و بيرون شهر به انتظار طلوع آفتاب و رسيدن كاروان خود نشستند.
هنوز توقف آنها به طول نيانجاميده بود كه يكى از آنها فرياد زد: اينك خورشيد طلوع كرد... كه ديگرى از جانب ديگر گفت : و اين هم كاروان ما به همان هيئتى كه محمد خبر داد از دور نمايان شد.
قريش با ديدن اين آيت روشن ، باز هم از عناد خود، دست نكشيدند و به كفر و سرسختى باقى ماندند.
هجرت
و اذ يمكربك الذين كفروا ليثبتوك او يقتلوك او يخرجوك و يمكرون و يمكرو الله و الله خير الماكرين .
(سوره انفال : 41)
بت پرستان قريش ، در مقابل تبليغات خاتم انبياء و مشاهده آيات و معجزات ، سرسختى نشان دادند و حاضر به قبول دين حق نشدند. آنها فكر مى كردند كه اگر ايمان بياورند سيادت و سروريشان پايان مى يابد و راه دخلشان بسته مى شود. ولى در عين حال هم باور نمى كردند كه پيغمبر اكرم (ص ) بتواند كارى انجام دهد و موفقيتى پيدا كند. لذا مبارزه آنها در ابتداى كار، تنها مسخره كردن و لبخند استهزاءآميز زدن و احيانا سنگ بر آن حضرت انداختن بود.
ولى رفته رفته ، ديدند تبليغات پيغمبر، در دل جمعى مؤ ثر افتاده و عده اى به او ايمان آورده اند. بدين جهت بر شدت مبارزه خود افزودند و جدا بناى اذيت را گذاشتند. هم پيغمبر را آزار مى كردند و هم مومنين و گروندگان به او را. اما در برابر سخت گيريها و آزارهاى مشركين ، صبر و تحمل مسلمين نيز بهت آور بود. اين فشارها و اذيت ها هنگامى به منتها درجه رسيد كه قريش ، از اسلام آوردن مردم مدينه و بيعت آنها با رسول خدا آگاه شدند و مخصوصا شنيدند كه بعضى از مسلمين به سوى مدينه رفته اند و آنجا را پناهگاه خود گردانيده اند.
خبر اسلام آوردن اوس و خزرج كه دو طايفه بزرگ مدينه بودند آنچنان قريش را مضطرب نمود كه بلافاصله در دارالندوه (جايگاه مشورت براى كارهاى مهم ) جمع شدند تا درباره رسول خدا (ص ) تصميم قطعى اتخاذ كنند. رجال و اشراف و سران قريش ، از قبيل : نضر بن حارث ، ابوجهل ، عتبه ، شيبه ، ابوالبخترى بن هشام ، امية خلف و جمعى ديگر دور هم نشستند و به مشورت پرداختند.
يكى از آنان آغاز سخن كرد و ديگران را مخاطب قرار داد و چنين گفت : همانطورى كه اطلاع داريد، امر محمد (ص ) براى ما مشكل بزرگى بوجود آورده است ؛ روز به روز هم نفوذ او دامنه پيدا مى كند. جمعى در مكه به او گرويده اند و اخيرا مدينه را تحت نفوذ تبليغات خود درآورده و ممكن است به نقاط ديگر هم سرايت كند و اين را هم بدانيد كه ما او را به انواع شكنجه ها و آزارها گرفتار نموده ايم و پيروان او را هم بى اندازه اذيت كرده ايم . اما او و پيروانش مانند سد آهنين و دژ پولادين هستند. از روش ‍ خود بر نمى گردند و در عقيده خود ثابت قدم هستند.
آنچه از هميشه بيشتر فكر ما را به خود مشغول داشته ، اسلام آوردن اهل مدينه و هجرت مومنين مكه به آن سرزمين است . الان اهل مدينه بهترين پشتيبان و يار و ياور محمد هستند. بدون ترديد در آتيه نزديك محمد هم به مدينه مى رود آنگاه مشكل ما افزون مى گردد و ما ايمن نيستيم از اينكه چند روز بعد او با سپاهى مجهز بر ما بتازد و سيادت ما را بر باد دهد و زندگى ما را بر هم زند. شما در اين مجلس هر تصميمى داريد، بگيريد و هر نظريه اى كه داريد اظهار كنيد.
ابوالبخيرى گفت : محمد را در زنجير آهنين قرار دهيد و زندانش كنيد تا در گوشه زندان و زير زنجير بميرد. گفتند اين نظريه صحيح نيست زيرا طايفه بنى هاشم و ياران فداكار او به هر ترتيبى باشد، او را مى ربايند و ما نتيجه اى نمى گيريم .
ربيعة بن عمرو گفت : او را از مكه اخراج مى كنيم و خيال همه را آسوده مى سازيم . گفتند: اين هم درست نيست زيرا محمد هر جا برود با زبان فصيح و سخنان جذاب خود مردم را مطيع خود مى گرداند.
ابوجهل گفت : عقيده من آن است كه از هر قبيله اى يك نفر را با خود همراه كنيم . آنگاه شبانه با شمشير بر او بتازيم و همه با هم شمشيرها را بر او فرود آوريم تا خونش ميان قبائل عرب تقسيم شود و كسى را ياراى جنگ با تمام طوايف نباشد.
اين نظريه به اتفاق آراء تصويب شد و براى انجام مقدمات كار، هر كدام به طرفى رفتند.
همان ساعت جبرئيل بر رسول خدا (ص ) نازل شد و او را از تصميم قريش ‍ آگاه نمود و گفت : بايد همين امشب كه قريش خانه ات را محاصره مى كنند، على (ع ) را در بستر خود بخوابانى و شبانه از مكه خارج شوى .
رسول اكرم ، على (ع ) را طلبيد و مطلب را به او اطلاع داد. على با آغوش باز آن پيشنهاد را پذيرفت و حاضر شد براى حفظ جان پيغمبر فداكارى كند و جان خود را در معرض خطر قرار دهد.
شب فرا رسيد و كفار قريش ، خانه پيغمبر را محاصره كردند و منتظر نشستند كه صبح طالع شود و تصميم خود را به مرحله عمل بگذارند. پيغمبر (ص ) با اتكاء به خداوند متعال از ميان آن جمع خارج شد و خداوند خواب را بر آنها مسلط كرد كه رسول اكرم را نديدند.
چون بامداد شد و هوا روشن گرديد، كفار مشاهده كردند كه على بجاى پيغمبر خوابيده و آنها از اول شب تا صبح نگهبان على بوده اند.
براى پيدا كردن رسول خدا (ص ) كفار قريش كوشش فراوان كردند و تا جلو غار ثور كه رسول خدا (ص ) در آن مخفى بود، آمدند ولى آن حضرت را نديدند و نااميد برگشتند.
رسول خدا سه روز در آن غار بسر برد و سپس به فرمان خداوند متعال به سوى مدينه رهسپار شد.
اهل مدينه كه مدتها در انتظار تشريف فرمائى پيغمبر اكرم (ص ) روز شمارى مى كردند به استقبال آمدند. ولى آن حضرت در بيرون شهر مدينه منزل كرد و فرمود: تا پسر عمويم على (ع ) به ما ملحق نشود، ما وارد مدينه نخواهيم شد.
على (ع ) پس از هجرت رسول خدا طبق دستور آن حضرت ودايع و امانتهاى مردم را رد كرد و سپس با مادرش فاطمه بنت اسد و فاطمه زهرا، دختر رسول خدا، و چند نفر ديگر، بسوى مدينه حركت كرد.
رسول خدا (ص ) از آمدن على (ع ) بى اندازه مسرور شد و آنگاه به اتفاق وارد مدينه شدند و سال هجرت خاتم انبياء (ص ) آغاز تاريخ مسلمين قرار داده شد.

next page

fehrest page

back page

 




|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:








تبادل لینک هوشمند

.متشگرم از خداوند ارزوی توفیق برایتان دارم






آمار مطالب

:: کل مطالب : 633
:: کل نظرات : 0

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 1

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 89
:: باردید دیروز : 8
:: بازدید هفته : 138
:: بازدید ماه : 1258
:: بازدید سال : 3333
:: بازدید کلی : 92028

RSS

Powered By
loxblog.Com