نام و نام خانوادگی |
حسن آبشناسان |
نام پدر |
قربانعلی |
تاریخ تولد |
1315 |
محل تولد |
تهران |
وضعیت تاهل و تعداد فرزند |
متاهل |
نوع دیپلم و سال ورود به ارتش |
دیپلم ریاضی- 1336 |
رسته تخصصی |
پیاده |
نیروی استخدام کننده |
نیروی زمینی |
تاریخ شهادت |
1364/07/08 |
محل شهادت |
سرسول کلاشین عراق |
درجه هنگام شهادت |
سرهنگ |
مسئولیت هنگام شهادت |
فرمانده لشگر 23 تکاور |
مسئولیت های عمده حین خدمت |
استاد آموزش جنگ های چریکی و نامنظم . استاد آموزش نیروهای سپاه مستقر در کاخ سعد آباد . فرمانده قرارگاه شمال غرب . عضویت در ستاد جنگهای نامنظم لشگر 21 حمزه . فرمانده قرارگاه حمزه سیدالشهداء و تلفیق نیروهای سپاه و ارتش جهت عملیات . فرمانده لشگر 23 تکاور . تشکیل قرارگاه کمیل در عمق خاک عراق. طراحی عملیات قادر و اجرای آن |
"باور نمیکنید اگر بگویم چهل کیلومتر پیشروی کردیم. مطمئن هستم که باور نمی کنید. خود ما هم باور نمی کردیم، اما سرهنگ بی توجه به اضطراب ما و موقعیت دشمن تا آنجا جلو رفته بود. طی یک کمین در محور دشت عباس، دو خودرو عراقی را منهدم کردیم و حدود پانزده نفر از آنها را اسیر گرفتیم و برگشتیم عقب. در تمام طول راه، سرهنگ با نقشه راه را کنترل می کرد که گم نشویم. وقتی برگشتیم و سرهنگ گزارش کار را ارائه کرد، دهان فرماندهان از تعجب باز مانده بود. این کار با محاسبات عادی جور در نمی آمد و سرهنگ با طرح و فکر خودش آن را به انجام رسانده بود، بدون دادن حتی یک نفر تلفات. یکی از افسران جلو آمد و با حالتی ناباورانه که عمق حیرت و بهت او را آشکار می کرد، پرسید: «جناب سرهنگ، من اصلاً متوجه نمی شوم. آخر چطور می شود که شما چهل کیلومتر وارد خاک دشمن بشوید، بکشید و بگیرید، بدون حتی یک کشته؟
زندگینامه شهید آبشناسان
او دستی به ته ریش چند روزۀ صورتش کشید و لبانش را به خنده باز کرد. صدای مردانه و پر هیبتش در گوشمان پیچید: من یک افسر نیروی مخصوص هستم. انجام عملیات نفوذی و ضربه زدن به دشمن در خاک خودش با حداقل نفرات و تلفات، جزو وظایف من است. من کاری بیشتر از وظیفۀ خودم انجام ندادم". (خاطره از محمد علی صمدی)
شیر صحرا
ایران اسلامی که هشت سال جنگ تحمیلی و دفاع مقدس را تجربه کرده است، درگذر روزگار خاستگاه مردان بزرگی بوده است که بسیار فداکاری ها برای سربلندی این خاک مقدس از خود نشان داده اند. مردان گمنامی که شاید کمتر کسی آنها را شناخته باشد، و یا خضوع و فروتنی شان را که برآمده از علوّ شخصیت معنوی و اخلاقی آنهاست. نگاهی بر سیر قهرمانی ها و فداکاری های این بزرگان، شاید کمی درک ما را از چنین اررش هایی، ارتقاء دهد. همان ارزش هایی که در آن خدمت «فی سبیل الله»، هیچگاه با شهرت و خودنمایی همراه نشده است.
شهیدسرلشگر حسن آبشناسان مصداق ارزنده ای از بزرگمردان تاریخ جبهه های حق علیه باطل است که با خضوع و شجاعتی مثال زدنی در راه دفاع از انقلاب و میهن جنگید تا سرانجام «ارجعی الی ربک» را لبیک گفت و در این راه به دیدار معبود خود نائل آمد. او انسانی بسیار مصمم و جدی بود و روحی بسیار بزرگ وعظیم داشت. افسری منضبط، ورزیده، باسواد، پرکار، علاقمند، دلسوز و بسیار شجاع و جسور بود که در انجام وظیفه، هیچ چیز را جز رضای خداوند بزرگ در نظر نداشت.
حسن آبشناسان به سال 1315 درمحلۀ امامزاده یحیی، نزدیک نازی آباد به دنیا آمد. از آن جهت که تولدش چند روز قبل از شهادت امام حسن علیه السلام بود، مادرش وی را حسن نامید. حسن بعد از گرفتن دیپلم مصمم شد تا در کسوت سرباز میهن، به کشورش خدمت کند و با حمایت و تشویق عموی مادرش «سرهنگ زنده نام» در سال 1335 وارد دانشگاه افسری شد.
ایشان پس از فارغالتحصیلی، از همان ابتدا در شهرستانهای دورافتاده به خدمت مشغول شد و به رغم همهی مشکلات و نابسامانیها، با جدیت و پشت کار فراوان کار میکرد. آبشناسان توانست در پناه پرهیزگاری و با توکل به خداوند منان و تأسی از مولای متقیان علی علیه السلام خود را از پلیدیها و پلشتیهای جامعه زمان حکومت محمدرضا شاه به دور نگهدارد و به مصداق بنده های مومن هیچگاه از یاد خداوند و توکل به ذات مقدسش غافل نشود.
آن شهید بزرگوار پس از آنکه در سال 1350 به استان فارس منتقل شد، حدود ده سال را در شیراز گذراند. وی توانست در این مدت، دوره تکمیلی چتربازی و تکاور کوهستان را در داخل کشور و اسکاتلند بگذراند و به زبان انگلیسی مسلط شود. در همان سال ها بود که به همراه تیم تکاوران کوهستان ارتش ایران، به مسابقاتی که در اسکاتلند برگزار می شد، اعزام گردید. تیم اعزامی ایران با رهبری وی موفق شد بالاتر از دیگر کشورها از جمله عراق، به رتبه ی اول دست یابد. همچنین بعدها به خاطر نظم و پاکیزگی، این ورزشکار با اخلاق، مورد تقدیر قرار گرفت و از طرف داور مسابقات برایش تقدیرنامه فرستاده شد.
او در تمامی لحظات عمرش از اوان جوانی به ورزش و تحرک پایبند بود و در طول خدمت درجات پایینتر همواره در سمت افسر ورزش یگان انجام وظیفه مینمود. به ورزش باستانی علاقه وافر داشت و همواره در منزل و محل کار و حتی در ماموریتها به این ورزش میپرداخت و همواره با ذکر نام مولیالمومنین (ع)، الگوی جوانمردان بود و با یاد حق به پالایش تن و روان میپرداخت. آن شهید عزیز در آخرین روزهای عمر شریف خود نیز با وجود ٤٨ سال سن به گواهی همرزمانش هر روز صبح در محل کار به ورزش و آماده نمودن جسم خود میپرداخت و همیشه این شعر در دفتر کارش نقش بسته بود و هم اکنون نیز زینتبخش سنگ مزارش است: ما زنده به آنیم که آرام نگیریم - موجیم که آسودگی ما عدم ماست.
شهید آبشناسان به رغم جدیت و قاطعیت، ازخلق و خوی بسیار رئوف و مهربان برخوردار بود، افراد کم کار و ضعیف از او ناراضی بودند و افراد زحمتکش و پر کار او را به عنوان سمبل و الگوی خود پذیرفته بودند، او هیچگاه بیکار نمیماند و هنگامی که در منطقه عملیات بود و یا در مدت کوتاه استراحت، به مطالعه و تفکر مشغول بود. وی به استاد شهید مطهری بسیار علاقمند بود و بیشتر کتب و جزوات استاد شهید را مطالعه و یادداشتبرداری کرده بود. او در کارهای خود همواره به خدا توکل میکرد و آنجا که به یقین میرسید، دیگر کوچکترین شکی به خود راه نمیداد، نماز را در اول وقت اقامه میکرد و برای نماز جماعت اهمیت بسیاری قائل بود و با تشویق و تاکید فراوان کارکنان خود را به نماز جماعت دعوت میکرد. او بر سر یک سفره با سربازان و دیگر کارکنان غذا میخورد و تاکید داشت: بعد از نماز جماعت همه افراد در نمازخانه و سر یک سفره و از یک غذا میل کنند.
آبشناسان تا قبل از شروع جنگ درکردستان بود و با آشوبگران و ضدانقلاب وابسته به استکبار جهانی مبارزه می کرد. با آغاز تجاوز عراق به خاک مقدس ایران، او یکی از کسانی بود که در به کارگیری نیروهای مردمی و سپاه پاسداران، در کنار رزمندگان ارتشی همت گماشت. وی موتورسیکلت سوارهای حرفه ای را از کوچه و خیابان های نازی آباد جمع کرد و به آنها آموزشهای خاصی داد و همه را با عنوان «گروه ویژه اسب آهنی» به جبهه فرستاد. امیر سرافراز اسلام همیشه می گفت: «در میدان نبرد، اضافه بر توکل به خدا، دانش و معلومات، جسارت، لیاقت و ابتکارات در فرماندهی هم لازم است». آبشناسان که خود در کسوت نیروهای ویژه متخصص جنگهای چریکی بود، در عملیاتهای نفوذی فراوان، ضربات بسیاری بر دشمن وارد آورده بود. به حرفه خود به شدت علاقه داشت و معتقد بود که در جنگهای چریکی نسبت به عملیات منظم، اگر حساب شده و دقیق عمل شود، با امکانات کمتر و تلفات و ضایعات ناچیز میتوان تلفات و ضایعات زیادی به دشمن وارد ساخت و دشمن را از درون و برون متلاشی نمود. شهید آبشناسان در اوایل جنگ تحمیلی، مسوولیت یکی از تیپهای لشکر ٢١ حمزه را به عهده داشت، لیکن با تشکیل ستاد جنگهای نامنظم به آن ستاد پیوست و با تعدادی معدود از بسیجیان داوطلب، عملیات چریکی خودرا در منطقة دشت عباس آغاز کرد و در مدت کوتاهی، تلفات سنگینی به نیروهای عراقی وارد نمود. او در یک عملیات، نیروهای دشمن را در عمق مواضع پدافندشان به کمین انداخت و تعداد بسیاری از آنان را به هلاکت رساند و چندین نفر را نیز به اسارت درآورد. چندى بعد در عملیاتى از ناحیه کتف مجروح شد ولى براى مداوا در بهدارى توقف نکرد و از آن به بعد اهالى دشت عباس به وى لقب "شیر صحرا" را دادند. وجود این فرمانده در هر منطقه، دشمن را مضطرب و نگران می ساخت و در برابر آن آرامش وامنیت خاطری را برای روستاییان آن منطقه فراهم میکرد و خاطره دلاوریهای او همچنان در ذهن بسیاری از آنان باقی است. امیرسرتیپ دادبین در وصف شجاعت وی می گفت: " برای من عجیب بود که ترس در این آدم راهی نداشت. می گفت باید مثل ابراهیم علیه اسلام در آتش رفت. مگر ابراهیم نرفت و نسوخت؟"
در سال ١٣٦٢ به فرماندهی قرارگاه حمزه سیدالشهداء، منصوب شد. او به سرعت به سازماندهی نیروهای ارتش و سپاه همت گماشت و در کنار دلاورمردی دیگر از سپاه پاسداران انقلاب اسلامی یعنی شهید بروجردی با هماهنگی کامل و در حد اعلاء و با پشتکارو تلاش شبانهروزی و استقرار واحدهای نظامی در مناطق تردد و نفوذ ضدانقلاب، از هرگونه تحرک آنان ممانعت به عمل آورد. در پی آن عملیات پاکسازی شهر بوکان از وجود ضد انقلاب نیز با موفقیت انجام گرفت و سپس محور سردشت، پیرانشهر که از جنگلهای انبوه آلواتان و کوههای سر به فلک کشیده و تنگههای پر پیچ وخم و نهرهای متعدد عبور میکنند، با تلاش وی، شهید بروجردی، شهید ناصر کاظمی و جمعی دیگر از رزمندگان ارتش و سپاه پاکسازی و بازگشایی شد، بازگشایی این محور، منطقه وسیع و بسیار حساسی را از لوث وجود ضد انقلاب پاک نمود و ضربة محکمی را بر دشمن وارد آورد و در حقیقت طومار کثیف آنان را در هم پیچید. شهید امیر سرلشکر آبشناسان در سال ١٣٦٤ به فرماندهی لشکر ٢٣ نیروهای ویژه هوابرد منصوب شد. او در مدت کوتاه فرماندهی خود(حدود 4 ماه) در این لشکر، تحولات بزرگی به وجود آورد و این یگان را منشاء خدمات بسیاری ساخت.
نامه به صدام حسین
آن موقع که صدام خیلی از شهرها را موشک باران می کرد، آبشناسان نامه ای با این مضمون به او نوشت:
" اگر جناب صدام حسین ژنرال است و فنون نظامی را خوب می داند و نظریه پرداز جنگی است، پس به راحتی می تواند در دشت عباس با من و دوستان جنگ آورم ملاقات کند و با هر شیوه ای که می پسندد، بجنگد، نه این که با بمب افکن های اهدایی شوروی محله های مسکونی و بی دفاع را بمباران کند و مردم را به خاک و خون بکشد. "
صدام حسین در جواب نامۀ ایشان، ژنرال قادر عبدالحمید را با گروه ویژه اش به دشت عباس که جولانگاه آبشناسان و شیران ایرانی اش بود، فرستاد تا آن ژنرال عراقی، در اصطلاح یک جنگ تخصصی را به وی نشان بدهد. دلاور دشت عباس که سالها قبل در اسکاتلند، عبدالحمید و گروهش را در مسابقه کوهنوردی ارتش-های منتخب جهان شکست داده بود، بار دیگر در نبردی حقیقی مقابل ژنرال عراقی قرار گرفت و بعد از یک درگیری طولانی، وی و لشگرش را شکست داد و توانست تعداد بسیاری، از جمله خود عبدالحمید را به مدد نیروهای کارآزموده و جنگ آورش به اسارت بگیرد.
تأسی از امام حسین علیه السلام
ایشان برای مسائل اعتقادی و نماز، اهمیت زیادی قائل بود و در سختترین شرایط نماز اول وقت و جماعت را فراموش نمی کردند.
امیر سرتیپ کیانی درباره آن شهید می گوید:
"در عملیات قادر، ایشان به دیدگاه تاکتیکی آمد (جایی که با دشمن فاصله کمی دارد). آن شهید بلافاصله دستور داد تا چادری برای نماز برپا کنند تا نماز به جماعت برگزار شود. در آن موقع گلوله های دشمن برسر ما می بارید و تعدادی از پرسنل از شرکت در نماز جماعت اضطراب داشتند. شهید آبشناسان متوجه موضوع شد و گفت عملیات ما و جنگ ما برای نماز است، به دنبال فرمایش آن بزرگوار، همه در نماز جماعت شرکت کردیم و نماز عاشقانه ای اقامه شد."
دلدادۀ الهی
وقتی قرارگاه کمیل تشکیل شد، آبشناسان در کنار «امیرسپهبد صیاد شیرازی» به آنجا رفت. ایشان در آن موقع هنوز با گروه موتورسوارها کار می کرد و معمولاً برای شناسایی با آنها به قلب دشمن می زد. امیر سرتیپ عبدالمجید جمشیدی از آن روزهای آبشناسان نقل می کند:
"محل استقرار ما جزیره مجنون بود، یک شب من متوجه شدم که شهید آبشناسان در سنگر نیست، نگران او شدم و خواستم سر و گوشی آب دهم. آهسته از سنگر بیرون آمدم. شبحی را از دور دیدم، خود را به او رساندم و متوجه شدم آبشناسان در دل آن صحرا رو به قبله نشسته و اشک ریزان از خدا طلب شهادت میکند. یاد آن فرمایش شهید مطهری افتادم که می گفت: کسی که عاشق شد، خود را رها می کند. در یک لحظه دیدم که شهید آبشناسان خود را رها کرده و می رود که به خدا بپیوندد."
شهادت
شهید آبشناسان از مدافعان عملیاتهای چریکی و نامنظم در ارتش بود. وی فرماندهی «تیپ نوهد»، «قرارگاه حمزه سید الشهدا» و فرماندهی «لشگر 23 تکاور» را در دوران فرماندهی شهید صیاد شیرازی، برعهده داشت، و از حامیان جنگهای نامنظم بود. «شهید سرلشگر حسن آبشناسان» در هشتم مهرماه 1364، در «عملیات قادر» که در منطقه «سرسول و کلاشین» در شمال عراق انجام شد، درسمت فرماندهی لشگر همچنان در نوک پیکان عملیات به قلب دشمن میتاخت، تا اینکه با ترکش توپ، به آرزوی دیرینه اش رسید و شربت شیرین شهادت را نوشید تا به دیدار معبود خود بشتابد.
شهادتش، آسمان جبهه را، گلگون و روحیۀ هم سنگرانش را به نشانۀ پایداری در راه مکتب اسلام، انقلاب و امام(ره)، عاشوراییتر ساخت و پیکر عطرآگین آن شهید در گلزار شهیدان بهشت زهرای تهران، در آغوش خاک آرام گرفت.
روحش شاد و یادش گرامی.
منابع:
1- ماهنامه شاهد یاران شماره هشتاد و سوم
2- پایگاه اطلاع رسانی ارتش جمهوری اسلامی ایران(آجا)
3- خبرگزاری فارس
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0