نقش قوم یهود در دوران ظهور


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
به وبلاگ من خوش آمدید امید وارم از مطالب دینی مذهبی که حقیر مطالعه وجهت مطالعه شما عزیزان در وب سایت قرار داده ام بهره مند باشید از خداوند ارزوی توفیق تمام مسلمین خصوصا شیعیان علی ع را دارم
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود





نقش قوم یهود در دوران ظهور
نویسنده : محمدرضا عباسیان 09148023199
تاریخ : شنبه 19 ارديبهشت 1394

 

 


 

نقش يهوديان در دوران ظهور


اگر به جز آيات ابتداى سوره " بنى اسرائيل " چيز ديگرى پيرامون نقش يهوديان در آخر الزمان و عصر ظهور در اختيار نداشتيم ، همان آيات براى ما كافى بود ، زيرا اين آيات در عين كوتاهى ، بسيار رسا و گويا بوده و خلاصه اى از تاريخ را بيان كرده و به شكل معجزه آسا و با دقت تمام ، آينده را روشن ساخته است . در حالى كه علاوه بر اين آيه ها و آيات ديگر ، روايات بسيارى وجود دارد كه بعضى مربوط به تفسير آيات ، و برخى ديگر پيرامون وضع يهوديان در عصر ظهور حضرت مهدى ( عليه السلام ) است . ما پس از تفسير آيات به بيان آنها نيز خواهيم پرداخت .


وعده الهى بر نابودى يهود

خداوند مى فرمايد : " پاك و منزه است ( خدائى ) كه يك شب ، بنده اش ( محمد ( صلى الله عليه وآله ) ) را از مسجد الحرام به مسجد اقصى سير داد . مسجدى كه مبارك كرديم ( بركت داديم ) پيرامونش را تا از نشانه هاى خود به او بنمايانيم . بدرستى كه او شنوا و بيناست . و به موسى تورات داده و او را هدايت گر بنى اسرائيل كرديم ( كه به آنها بگويد ) تا غير از من سرپرستى نپذيرند . ( بنى اسرائيل ) اى فرزندان كسانى كه آنان را با نوح ( در كشتى ) سوار نموديم ، نوح بنده اى شكرگزار بود " ( بنى اسرائيل / 1 - 8 ) .

" ما در تورات به بنى اسرائيل اعلام نموديم كه شما ( بنى اسرائيل ) در زمين دو بار فساد خواهيد كرد و برترى طلبى و طغيان بزرگى خواهيد نمود " " پس چون زمان وعده ( تحقق ) اولين فساد فرا رسد بندگانى را از ناحيه خود كه توانمند و سخت جنگجويند عليه شما برانگيزيم كه در ميان خانه ها به جستجوى ( شما ) بپردازند و اين وعده اى قطعى و انجام شدنى است " . " سپس پيروزى بر آنان را به شما بازگردانيم و شما را با ثروتها و پسران يارى نمائيم و تعداد شما را بيش از آنان قرار دهيم " . " اگر خوبى كرديد ، خوبى به خود نموده ايد و اگر بدى كرديد به خود بدى نموده ايد و چون وعده ( كيفر طغيان ) بار دوم فرا رسد ، ( مخالفانتان ) چهره هاى شما را غم بار و سياه گردانند و وارد مسجد اقصى گردند همانگونه كه نخستين بار داخل شدند و بر آنچه دست يافتند به كلى نابود كنند . " " ( اگر توبه كنيد ) اميد است كه پروردگارتان بر شما ترحم كند و اگر ( به فساد ) بازگرديد ما نيز ( به كيفر شما ) بازمى گرديم و جهنم را براى كافران زندانى تنگ قرار داديم . " توضيح بخشهائى از آيات فوق چنين است ، در آيه 4 فرمود : " وقضينا إلى بني اسرائيل في الكتاب لتفسدن في الأرض مرتين ولتعلن علواً كبيراً " .


( ما در تورات به بنى اسرائيل اعلام كرديم كه شما در زمين دو بار فساد خواهيد كرد و برترى طلبى و طغيان بزرگى خواهيد نمود ) يعنى ما در توراتى كه بر آنان فرستاديم حكم قطعى كرديم كه شما بزودى از راه راست منحرف شده و دو بار در جامعه فساد و تبهكارى مى كنيد ، همچنانكه بزودى بر ديگران برترى جوئى و طغيان بزرگى خواهيد نمود . " فإذا جاء وعد أولاهما بعثنا عليكم عباداً لنا أولى بأس شديد . . . " يعنى چون وقت مجازات شما بر نخستين فساد و تبهكاريتان رسيد ، بندگانى كه منسوب به ما هستند به سويتان مى فرستيم ، بندگانى با صلابت و سر سخت كه بر سرتان فرود آيند .
" فجاسوا خلال الديار وكان وعداً مفعولا " اين جمله كنايه از سهولت فتح اول فلسطين به دست مسلمانان است ، كه سپاه اسلام به جستجوى خانه به خانه بقاياى دشمنان يهودى خود مى پردازند و اين وعده اى قطعى است . " ثم رددنا لكم الكرة عليهم وأمددناكم بأموال وبنين وجعلناكم أكثر نفيرا " . سپس شما را بر مسلمانانى كه عليه شما برانگيختيم ، پيروز گردانيم و به شما ثروت و فرزندانى عطا كنيم و از ياوران بيشترى برخوردار سازيم تا به كمك شما عليه آنان بستيزند . " إن أحسنتم أحسنتم لأنفسكم وإن أسأتم فلها . . " و آنگاه وضع شما مدتى بدين گونه ادامه مى يابد و چنانچه توبه نموده و به شكرانه نعمت ثروت و اولادى كه به شما بخشيديم ، نيك عمل نموديد به سود خودتان بوده و اگر به بدى و طغيان و خود بزرگ بينى پرداختيد فرجام بد آن ، مربوط به خودتان خواهد بود .


" فإذا جاء وعد الاخرة ليسووءا وجوهكم وليدخلوا المسجد كما دخلوه أول مرة وليتبروا ما علوا تتبيرا " اما شما در آينده نه تنها عمل نيك انجام نمى دهيد بلكه به اعمال بد روى . ما شما را مهلت مى دهيم تا روزى كه وقت مجازات و كيفر شما بر دومين فسادتان فرا رسد ، آنگاه بندگانى از سوى خراسان را كه به مراتب سخت تر از مرحله اول رفتار مى نمايند ، بر شما مسط مى كنيم تا آنچه را از آن بيمناك و گريزانيد بر شما تحميل كنند و چهره هايتان را غبار و افسرده سازند . و فاتحانه وارد مسجد الاقصى گردند ، همانطور كه در زمان تعقيب خانه به خانه شما در مرحله اول ، وارد گرديده و برترى جوئى و فسادگرائى شما را از بين بردند .  " عسى ربكم أن يرحمكم وإن عدتم عدنا وجعلنا جهنم للكافرين حصيرا " شايد پروردگارتان شما را بعد از دومين كيفر با هدايت خويش مورد رحمت قرار دهد و چنانچه بعد از آن دوباره به انحراف و فساد روى آوريد ، ما نيز مجازات شما را آغاز مى كنيم و شما را در تنگناى دنيوى قرار داده و در آخرت دوزخ را زنان و حصار شما گردانيم .


نخستين نتيجه اى كه از آيات مذكور گرفته مى شود آن است كه تاريخ يهود بعد از  حضرت موسى در ايجاد فتنه و فساد در جامعه خلاصه مى شود ، تا آنگاه كه مجازاتشان فرا رسد و خداوند افرادى را برانگيزد كه به سهولت بر آنان چيره شوند . سپس خداوند بنا بر حكمت و مصلحت خود ، يهوديان را بر آنان پيروز گرداند ، و به آنها مال و اولاد فراوان دهد و يارى كنندگان آنها را در دنيا فزونى بخشد . اما يهوديان نه تنها از اين اموال و ياران در جهت صلاح استفاده نمى كنند بلكه براى بار دوم در زمين به فساد و فتنه روى مى آورند ، البته اين بار علاوه بر فساد ، گرفتار خوى تكبر و
برترى طلبى شده و خود را بسيار بهتر و برتر از ساير مردم جهان مى پندارند . و زمانى كه لحظه كيفرشان فرا رسد خداوند بار ديگر آن قوم را بر يهود چيره ساخته ، و مجازات شديدترى را در سه مرحله بر آنها فرو مى فرستد .  نتيجه دوم اين كه ، گروهى كه خداوند بار اول بر ضد يهوديان برمى انگيزد ، بهآسانى بر آنها چيره مى شوند ، آنگاه داخل مسجد الاقصى شده و به تعقيب خانه به خانه يهوديان مى پردازند ، و نيروى نظامى آنها را متلاشى مى كنند . آنگاه خداوند براى بار دوم آنها را به سراغ يهوديان مى فرستد و با وجود غلبه يهوديان بر آنها و زيادى ياران و هوادارانشان ، ضربات شديدترى را در سه نوبت ازمسلمانان دريافت مى كنند ، كه در اولين نوبت ، چهره هاى پليد آنان را آشكار و آنهارا رسوا ساخته و همانند نبرد سابق ، فاتحانه وارد مسجد الاقصى مى شوند . و سپس خوى تكبر و برترى جوئى آنان را ، درهم مى شكنند . اين نكته را از نظر ادبياتزبان عرب از حرف " لام " در سه جمله " ليسوؤا وجوهكم " و " ليدخلوا المسجد . . . . و ليتبروا " مى توان فهميد .


حال ، سؤال اساسى كه مفسران مطرح مى كنند اين است كه آيا اين دو نوع فساد كه در يكى از آنها حس خودخواهى وجود دارد ، تمام شده و آن دو كيفر وعده داده شده بر آنان به وقوع پيوسته يا هنوز چنين حوادثى رخ نداده است ؟ برخى از مفسران بر اين عقيده اند كه اين دو پيش بينى ، عملى شده است ، بدين ترتيب كه كيفرِ فتنه و فسادِ اول به دست " بخت النصر " و مجازاتِ دوم بدست " تيتوس " رومى عملى شده و بعضى ديگر معتقدند كه هنوز آن دو كيفر رخ نداده است . اما نظريه درست اين است كه : اولين كيفر در برابر نخستين فساد ، در صدر اسلام ، بدست مسلمانان انجام گرفت ، اما وقتى مسلمانان از اسلام فاصله گرفتند ، خداوند يهوديان را بر آنان چيره ساخت ، و يهوديان بار ديگر در زمين فساد و طغيان نمودند و هرگاه كه مسلمانان دوباره به اسلام روى آورند زمانِ كيفر دوم فرا رسيده و به دست آنان انجام خواهد شد .
بر اساس همين تفسير ، از امامان معصوم ( عليهم السلام ) رواياتى رسيده و قومى كه خداوند در مرحله دوم عليه يهوديان برمى انگيزد ، به حضرت مهدى ( عليه السلام ) و ياران او تطبيق شده است . اين افراد ، اهل قم بوده و خداوند آنها را قبل از ظهور حضرت برمى انگيزد . در تفسير عيّاشى از امام باقر ( عليه السلام ) روايت شده كه حضرت بعد از آنكه آيه شريفه " بعثنا عليكم عباداً لنا أولى بأس شديد " را قرائت نمود ، فرمود : " مراد از اين آيه حضرت قائم ( عليه السلام ) و ياران اويند كه نيرومند و باصلابت اند " .


و در تفسير نور الثقلين از امام صادق ( عليه السلام ) نقل شده كه حضرت در تفسير همين آيه شريفه فرمود :" خداوند قومى را قبل از خروج حضرت قائم ، برانگيزد كه به قاتلى از قاتلان آل محمد ( صلى الله عليه وآله ) دست نيابند ، مگر اينكه او را به هلاكت رسانند . " و از امام صادق ( عليه السلام ) روايت شده كه وقتى آن حضرت اين آيه را قرائت فرمود ، عرض كرديم " فدايت گرديم آنها چه كسانى هستند ؟ امام سه بار فرمودند : بخدا سوگند اهل قم هستند . " ( بحار : 60 / 216 ) اين سه روايت از نظر مفهوم يكسان بوده و تعارضى بين آنها نيست ، چرا كه اهل قم يعنى شيعيان ايران . روايت شده كه آنها با حضرت قيام كرده و ياريش خواهند كرد . به نظر مى رسد كه مقاومت يهوديان در مقابل پيروان حضرت در چند نوبت انجام مى گيرد ، تا آنكه امام مهدى ( عليه السلام ) ظهور كند و نابودى نهائى يهوديان به رهبرى وى و به دست با كفايت او ( ارواحنا فداه ) تحقق يابد . از جمله مطالبى كه دلالت دارد دومين كيفرِ يهوديان بدست مسلمانان انجام خواهد گرفت ، اين است كه قومى كه خداوند در هر دو مرحله عليه يهوديان برمى انگيزد ، يك امت بوده و صفاتى كه براى آنان ياد شده و ويژگيهاىِ جنگِ آنان با
يهود جز بر مسلمانان تطبيق نمى كند . پس پادشاهان مصر ، بابل ، يونان ، ايران ، روم و ديگران كه در طول تاريخ بر يهوديان تسلط يافتند ، هيچكدام با صفت " عباداً لنا "( بندگان ما ) كه در قرآن آمده ، سازگارى ندارند ، وانگهى بعد از كيفر اول يهوديان بر هيچيك از آنان چيره نگشتند . در حالى كه پس از مجازات اول يهوديان در صدر اسلام ، بار ديگر يهوديان بر مسلمانان غلبه كردند ، و خداوند آنها را با اموال و فرزندان يارى كرد ، و طرفداران آنها را نيز با حمايت ابرقدرت ها بيش از ما قرار داد .
اينك آنها هستند كه در زمين فساد نموده ، و بر ما و ساير ملت ها ، برترى طلبى مى كنند و اين مجاهدان و كفر ستيزان اسلام هستند كه ضربات خود را بر پيكر آنها وارد ساخته و چهره آنان را در غم و اندوه فرو مى برند . با بررسى تاريخ يهود بعد از حضرت موسى ( عليه السلام ) روشن مى گردد كه فتنه گرى و فسادانگيزى در گذشته و حالِ يهود وجود داشته ، اما برترى وعده داده شده آنها تنها در زمان ما بوجود آمده است و البته كيفرِ موعود خداوند نيز در پى آن خواهد آمد . اين مطلب براى تمام كسانى كه از تاريخ يهود آگاهى دارند ، كاملا واضح و آشكاراست .

 

 


 

وعده خداوند به تسلط دائم بر يهود


خداوند متعال در قرآن كريم مى فرمايد : " آنگاه كه پروردگارت اعلام نمود كه حتماً تا روز قيامت بر آنان ( يهود ) كسانى را برخواهد انگيخت كه پيوسته عذابى سخت بر آنها روا دارند ، همانا پروردگار تو زود كيفر و ( در عين حال ) بسيار آمرزنده و مهربان است * و آنها ( يهود ) را روى زمين به صورت گروه هايى پراكنده كرديم ، برخى از آنان نيكوكار و برخى ناصالحند و آنان را با خوشى و ناخوشى آزموديم ، شايد كه ( بسوى حق ) باز گردند " ( اعراف 167 - 168 ) . معنى دو آيه شريفه اين است كه خداوند اعلان و مقدر فرموده كه در آينده ، افرادى را بر يهود مسلط مى گرداند كه تا روز رستاخيز آنان را به عذابى سخت گرفتار سازد . او خدائى است كه به سرعت كيفر مى دهد و بسيار آمرزنده و مهربان است .
از جلمه مجازاتهاى خداوند درباره يهوديان اين است كه آنها را در زمين پراكنده و دسته دسته مى گرداند ، گروهى از آنان نيكوكار و گروهى بدكارند و آنها را با خير و شر آزمايش مى كند شايد توبه نموده و هدايت شوند . ما اجراى اين وعده الهى در كيفر يهود را ، در تمام دورانهاى تاريخى آنان به استثناى دوران حكومت پيامبرانى چون موسى ، يوشع ، داود و سليمان ( عليهم السلام ) مشاهده مى كنيم و خداوند همواره اقوام و ملتهاى مختلفى را بر آنها مسلط گردانده كه آنان را به عذابى دردناك گرفتار نموده اند . ممكن است گفته شود كه پادشاهان مصر ، بابل ، يونان ، فارس ، روم و ديگران بودند كه بر يهوديان تسلط يافته و آنان را مجازات سختى نمودند اما مسلمانان چنان رفتارى با آنها نكرده اند ، بلكه تنها بر نيروهاى نظامى آنها پيروز گشتند و سپس زندگى در سايه دولت اسلامى را از آنان پذيرفتند ، تا با برخوردارى از آزادى و حفظ حقوق خود در سايه قوانين اسلامى زندگى كرده و جزيه بپردازد . اما پاسخ اين است كه معنى عذاب سخت اين نيست كه پيوسته آنها را كشته يا آواره و زندانى نمايند ، آن چنانكه بيشتر حكومتهايى كه پيش از اسلام بر آنان تسلط يافتند ، اينگونه عمل كردند ، بلكه به اين معنى است كه آنها از لحاظ نظامى ، سياسى ، تسليم آن حكومتى مى گردند كه خداوند بر آنان مسلط ساخته است . اگرچه مسلمانان در كيفر دادن يهوديان ، از ديگران ملايم تر بودند ، اما همان سيطره مسلمانان ، مصداق تسلط بر يهوديان ، و كيفر نمودن آنان است . گاهى نيز گفته مى شود : تاريخ يهود تطبيق اين وعده خدا را بر آنها گواهى مى دهد ولى در يك و يا حداقل نيم قرن اخير ، كسى كه آنان را مجازات و كيفر دهد  بر آنان مسلط نشده ، بلكه آنان از سال 1936 ميلادى بدترين شكنجه ها را در فلسطين و ديگر مناطق به مسلمانان روا مى دارند اين قضيه را چگونه مى توان تحليلنمود ؟
پاسخ اين است كه : اين دوره از تاريخ زندگى يهوديان استثناست ، زيرا اين هماندوره بازگشت قدرت آنهاست كه خداوند در سوره اسراء به آنان وعده فرموده است : " سپس پيروزى شما را بر كسانى كه آنان را عليه شما برانگيختيم برگردانده و به شما اموال و فرزندانى عطا كرده ، و شما را از يارانى بيش از تعداد آنان برخوردار سازيم تا با همكارى شما بر ضد آنها بستيزند " ( اسراء / 6 ) .
بنابراين ، دوره مذكور خارج از وعده كلى تسلط بر آنهاست تا اينكه وقت كيفر و مجازات دوم بدست مسلمانان فرا رسد . در اين زمينه رواياتى از ائمه ( عليهم السلام ) رسيده كه وعده سركوب مجدد يهود نيز بدستمسلمانان انجام مى پذيرد ، صاحب مجمع البيان ، در ارتباط با سركوب يهود در طغيان دوم آنان ، اتفاق نظر مفسران را بيان كرده و مى گويد : مراد از آن نزد تمام مفسرين ، امت پيامبر اسلام حضرت محمد ( صلى الله عليه وآله ) است ، و همين معنى از امام باقر ( عليه السلام ) نقل شده ، وعلى بن ابراهيم قمى ، در تفسير خود آن را از ابى الجارود ، از امام باقر ( عليه السلام ) بيان كرده است .

وعده خدا بر فرونشاندن آتش جنگ يهود


خداى متعال در قرآن مجيد مى فرمايد :" يهوديان گفتند دست خدا بسته است ، دست هاى خودشان بسته باد . و به سزاى اين گفته از رحمت خدا دور باشند . بلكه دستهاى ( قدرت ) خدا گشوده است و هرگونه بخواهد انفاق مى كند . آنچه از ناحيه پروردگار بر تو فرود آمده ، بر سركشى و كفر بسيارى از آنان مى افزايد و ما ميان آنان تا روز رستاخيز ، كينه و دشمنى انداختيم ، و هر وقت آتش جنگى را برافروختند ، خداوند آن را خاموش كرد ، آنان در زمين راه فساد مى پيماند و خداوند فساد كنندگان را دوست ندارد " ( مائده / 64 ) اين وعده الهى بر فرو نشاندن آتش جنگ هايى است كه يهوديان مى افروزند .
خواه مستقيماً خود آنان جنگ افروزى نمايند و يا ديگران را به جنگ تحريك كنند و اين وعده الهى بدليل لفظ " كلّما اوقدوا " يعنى " هر وقت آتش افروزى نمايند " بدون استثناء است . تاريخ گذشته و حال يهود گواهى مى دهد كه آنها همواره در پشت پرده بسيارى از آشوب ها و جنگ ها حضور داشته اند ، اما خداوند با لطف و عنايت خويش وعده خود را نسبت به مسلمانان و بشريت تحقق بخشيده ، و مكر و حيله يهود را باطل و نقشه هايشان را خنثى و آتش جنگ آنان را فرو نشانده است . شايد بزرگترين آتش جنگ و آشوبى كه آنان عليه مسلمانان و جهانيان
برافروخته اند ، همين نبرد فعلى باشد كه جهت دامن زدن به آن ، شرق و غرب را تحريك نموده و خودشان در فلسطين بطور مستقيم ، و در اكثر كشورهاى جهان بطور غير مستقيم طرف درگيرى اند ، و آنچه باقى مانده وعده خداوند است كه با فرو نشاندن اين جنگ تحقق مى يابد .
از آيه شريفه ياد شده چنين استفاده مى شود كه دشمنى و درگيرى داخلى خود آنها ، يكى از الطاف الهى جهت فرو نشاندن آتش جنگ آنها است : " و ما ميان آنان تا روز قيامت دشمنى و كينه توزى افكنديم و هرگاه آتش جنگى را برافروختند ، خداوند آن را فرو نشاند . " حال به رواياتى مى پردازيم كه از نقش يهود در عصر ظهور سخن مى گويند : برخى از روايات عصر ظهور ، مربوط به گرد آمدن يهوديان در فلسطين قبل از جنگى ست كه نابودى آنها را در پى دارد كه تفسيرى بر اين آيه شريفه است : " . . . به بنى اسرائيل گفتيم در زمين ساكن شويد و زمانى كه وعده آخرت فرا رسد شما را با همديگر مى آوريم " ( إسراء / 104 ) چنانكه در تفسير نور الثقلين آمده يعنى شما را از هر ناحيه اى گردهم مى آوريم .


حديث ديگر درباره اجتماع و كارزار يهوديان در عكّا است ، از پيامبر ( صلى الله عليه وآله ) روايت شده كه فرمود :" آيا شنيده ايد نام شهرى را كه بخشى از آن درون درياست ؟ عرض كردند : آرى ، فرمود : قيامت به پا نمى شود مگر آنكه هفتاد هزار تن از فرزندان اسحاق به اين شهر يورش برند . " ( مستدرك حاكم : 4 / 476 ) و از امير مؤمنان ( عليه السلام ) روايت شده است كه فرمود : " در مصر منبرى را بنا نموده و دمشق را قطعاً تخريب خواهم كرد و يهوديان را از شهرهاى عربى بيرون مى رانم و با عصايم عرب ها را به پيش مى برم ، راوى اين حديث ( عبايه اسدى ) مى گويد : پرسيدم اى امير مؤمنان ، شما بگونه اى خبر مى دهيد كه به يقين پس از مردن زنده خواهيد شد ؟ فرمود : هيهات اى عبايه كه متوجه نشدى ! مردى از تبار من يعنى مهدى ( عليه السلام ) اين امر را بر عهده دارد . " ( بحار : 53 / 60 ) روايت اين نكته را مى فهماند كه يهوديان بر بسيارى از شهرهاى عرب تسلط و يا در آن حضور مؤثر خواهند داشت . ما پيرامون نبرد حضرت مهدى ( عليه السلام ) با سفيانى و يهوديان ، در بيان حوادث سرزمين شام ، و حوادث حركت ظهور ، سخن خواهيم
گفت .

از جمله رواياتى كه در ارتباط با يهوديان است ، حديث كشف معبد توسط آنهاست ، تعبير " كشف هيكل " ( معبد ) در شمار نشانه هاى ظهور آمده ، كه ظاهراً كشف معبد حضرت سليمان ( عليه السلام ) است ، از امير مؤمنان ( عليه السلام ) نقل شده كه فرمودند : " ظهور آن حضرت نشانه ها و علاماتى دارد : نخست محاصره كوفه با كمين و پرتاب سنگ ، و ايجاد شكاف و رخنه در زواياى كوچه هاى كوفه و تعطيلى مساجد به مدت چهل شب و كشف معبد و به اهتزاز در آمدن پرچمهائى گرداگرد مسجد بزرگ ( مسجد الحرام ) است . قاتل ومقتول در اين ماجرا ، در آتش اند " ( بحار : 52 / 273 ) احتمال دارد كه آن معبد ، يك اثر تاريخى غير از معبدِ حضرت سليمان بوده و يا در محل ديگرى غير از قدس باشد ، چون عبارت " كشف معبد " بطور كلى مطرح شده و نامى از كاشف آن به ميان نيامده است . بخش هاى اول اين روايت نشانگر حالت جنگ در كوفه است كه در روايات ، گاهى از آن به عراق ياد مى شود ، اما در اين جا به معنى همان شهر كوفه و محدوده آن و درهم كوبيدن شهر و ايجاد موانع دفاعى در گوشه و كنار آن است . اما پرچم هاى گوناگون در اطراف مسجد الحرام ، اشاره به درگيرى و كشمكش قبايل بر سر حكومت دارد كه اندكى پيش از ظهور حضرت پديد خواهد آمد و در اين زمينه روايات فراوانى وارد شده است .


دسته اى ديگر از احاديث ، رواياتى است كه به معرفى افرادى مى پردازد كه خداوند بعد از فسادآفرينى و تكبرجويى يهوديان بر آنان مسلط مى گرداند ، كه تعدادى از آنها در تفسير آيات قرآن مجيد گذشت ، و برخى ديگر درباره ايران و شخصيتهاى ايرانى در زمان ظهور است ، مانند حديث " پرچم هاى سياه " كه توسط راويان متعدد نقل شده و در آن چنين آمده است : " درفش هاى سياه ، از خراسان ظهور كنند . هيچ چيز قادر به بازگرداندن آنها نيست ، تا سرانجام در قدس برافراشته شوند " . رواياتِ مربوط به بيرون آوردن تورات اصلى از غارى در انطاكيه و كوهى در شام
و فلسطين و درياچه طبريه ، توسط حضرت مهدى ( عليه السلام ) و استدلال آن حضرت بر يهوديان ، بوسيله تورات نيز از جمله همين روايات است . از پيامبر اسلام ( صلى الله عليه وآله ) روايت شده كه فرمود : " تورات و انجيل را از سرزمينى كه انطاكيه ناميده مى شود بيرون آورد . " (  بحار : 51 / 25 ) و نيز از آن بزرگوار نقل شده كه فرمودند : " صندوق مقدس را از غارى در انطاكيه و بخش هايى از تورات را از كوهى در شام بيرون آورده و به وسيله آن با يهوديان به استدلال پردازد و سرانجام بسيارى از آنها اسلام آورند . " ( منتخب الأثر ص 309 ) همچنين از پيامبر ( صلى الله عليه وآله ) نقل شده كه فرمود : " صندوق مقدس از درياچه طبريه به وسيله او آشكار شود و آن را در حضورش در بيت المقدس قرار دهند و چون يهوديان آن را مشاهده نمايند ، به جز اندكى بقيه ايمان آورند . " ( الملاحم والفتن ص 57 )


تابوت سكينه يا صندوق مقدس ، همان است كه در فرموده خداى متعال آمدهاست : " پيامبرشان گفت : دليل و نشانه بر پادشاهى او ( طالوت ) اين است كه آن صندوق ( صندوقى كه موسى را در آن به آب افكندند ) كه در آن سكينه و آرامشى از جانب پروردگارتان و بازمانده اى از آنچه آل موسى و آل هارون باقى گذاشته اند ، در حالى كه آنرا فرشتگان حمل مى كنند به سوى شما خواهد آمد ، به راستى در آن نشانه اى ( از صداقت حاكميت طالوت ) براى شماست چنانچه مؤمن باشيد . " ( بقره / 248 )

در تفسير آيه آمده كه اين صندوق كه در آن ميراث پيامبران ( عليهم السلام ) وجود دارد ، دليل و نشانه اى براى بنى اسرائيل است تا بدانند چه كسى شايستگى فرمانروائى دارد ، از اين رو فرشتگان آن را آورده و از ميان جمعيت بنى اسرائيل عبور داده و آنگاه در پيش روى طالوت ( عليه السلام ) قرار مى دهند ، سپس طالوت ( عليه السلام ) آن را به داوود و او به سليمان و او به وصى خود آصف بن برخيا تسليم مى كند ، اما بنى اسرائيل بعد از وصى حضرت سليمان چون از ديگرى اطاعت مى كنند آن صندوق را از دست مى دهند .
و منظور از جمله " فيسلم كثير منهم " ( بسيارى از آنان ايمان مى آورند ) و يا " اسلمت إلا قليلا منهم " ( بجز اندكى از آنان بقيه ايمان مى آورند ) ممكن است كسانى باشند كه صندوق مقدس را مى بينند و يا كسانى كه حضرت مهدى ( عليه السلام ) بوسيله تورات اصلى با آنان استدلال مى نمايد و يا افرادى كه حضرت آنان را پس از آزاد سازى فلسطين در آنجا باقى مى گذارد . در روايتى ديگر آمده كه تعداد سى هزار نفر از يهوديان به حضرت ايمان مى آورند كه نسبت به كل جمعيت آنان ، رقم اندكى است . از جمله روايت هاى مربوط به يهود ، روايت هاى درگيرى حضرت و يارانش با يهوديان است . همچون حديث بيرون راندن آنان از جزيرة العرب توسط حضرت كه قبلا گذشت . اين اقدام حضرت با پيروزى بر يهوديان و بيرون راندن آنان از فلسطين به پايان مى رسد ، علماء شيعه و سنى روايات مربوط به نبرد بزرگ حضرت مهدى ( عليه السلام ) با سفيانى را نقل كرده اند ، نبردى كه از پشتيبانى يهوديان و روميان برخوردار است . اين نبرد در جبهه اى از انطاكيه تا عكّا امتداد دارد ، يعنى در طول ساحل سوريه ، لبنان و فلسطين و از آنجا تا طبرستان ، دمشق و قدس ادامه مى يابد .


شكست بزرگ وعده داده شده يهود در آنجا اتفاق مى افتد بگونه اى كه سنگ و درخت به سخن مى آيند كه اى مسلمان ! اين شخص يهودى است ، او را بكش . شرح اين مطلب در فصل نهضت ظهور حضرت مهدى ( عليه السلام ) ( ارواحنا فداه ) خواهد آمد . حديث ديگر مربوط به نبرد " مرج عكّا " است كه شايد جزئى از جنگ بزرگ پيشين باشد ، هر چند احتمال آن هست كه جزئى از دومين نبرد حضرت مهدى ( عليه السلام ) با غربيها و پشتيبانان يهودى آنها باشد ، كه پس از گذشت دو يا سه سال از آزادى فلسطين و شكست يهوديان و غربى ها به وقوع مى پيوندد .
به گفته روايات ، حضرت مهدى ( عليه السلام ) پس از آن نبرد ، پيمان صلح و عدم تجاوزى را به مدت 7 يا 10 سال با روم يعنى غربى ها منعد مى كند كه ظاهراً حضرت عيسى ( عليه السلام ) ميانجى و واسطه آن پيمان است ، اما آنان پس از دو يا سه سال پيمان شكنى نموده ، و با هشتاد لشكر كه هر يك متشكل از 12 هزار تن مى باشد ، به نبرد مى پردازند . در اين نبرد بزرگ ، بسيارى از دشمنان خدا به هلاكت مى رسند تا جائى كه اين نبرد را به كشتار عظيم و ضيافت " مرج عكا " توصيف مى كنند ، يعنى ضيافتى كه درندگانِ زمين و پرندگان آسمان از گوشت بدن ستمگران استفاده مى كنند .
از امام صادق ( عليه السلام ) نقل شده كه فرمود : " شهر روم را با تكبير 70 هزار مسلمان مى گشايد ، آنان شاهد اين كشتار عظيم و خوان گسترده خدا در مرج عكّا خواهند بود . " (  بشارة الاسلام ص 297 ) از جمله اين روايتها ، احاديث مربوط به موقعيت نظامى شهر عكّا در زمان ظهور حضرت است كه حضرت ، آنجا را پايگاه دريائى براى فتح اروپا قرار مى دهد .


در روايات آمده است : " آن حضرت تعداد چهار صد كشتى را در ساحل عكّا تدارك ديده و با ياران خويش به سرزمين روميان روى آورده و آنجا را فتح مى نمايد " ( الزام الناصب ص 224 ) ما در فصل حوادث نهضت ظهور حضرت مهدى ( عليه السلام ) ، پيرامون اين حادثه بيشتر سخن خواهيم گفت .

 

نگاهى به تاريخ يهود

 

در اين جا نگاهى گذرا مى اندازيم بر اوضاع كلى يهوديان از دورانِ حضرت موسى ( عليه السلام ) تا زمان پيامبر گرامى اسلام حضرت محمد ( صلى الله عليه وآله ) . مطالب اين بخش با استناد بر دايرة المعارف " كتاب مقدس " از انتشارات " جامعه كنيسه هاى خاور نزديك " و كتاب " تاريخ يهود از زبان تورات " تأليف محمد عزّت دروزه ، آورده شده است . تاريخ يهود در اين مدت به ده دوره تقسيم مى شود :


1 - دوره حضرت موسى و يوشع ( عليهما السلام ) 1270 ق . م 1130 ق . م
2 - دوره داوران 1130 ق . م 1025 ق . م
3 - دوره حضرت داود و سليمان ( عليهما السلام ) 1025 ق . م 931 ق . م
4 - دوره تجزيه و كشمكش هاى داخلى 931 ق . م 859 ق . م
5 - دوره تسلط آشوريان 859 ق . م 612 ق . م
6 - دوره تسلط بابليها 597 ق . م 539 ق . م
7 - دوره سلطه ايرانيان 539 ق . م 331 ق . م
8 - دوره تسلط يونانيها 331 ق . م 64 ق . م
9 - دوران تسلط روميان 64 ق . م 638 . م
10 - دوران تسلط اسلام 638 . م 1925 . م 

 

 


 

دوران حضرت موسى و يوشع (عليهما السلام)

حضرت موسى (عليه السلام) ، يك صد و بيست سال زندگى كرد ، از اين مدت ، نزديك به سى سال در كاخ فرعون مصر ، و ده سال نزد شعيب پيامبر (عليه السلام) در " قادش برنيع " واقع در انتهاى صحراى سينا از سمت فلسطين نزديك درّه " عرّبّه " سپرى كرد . در تورات فعلى ، تعداد افراد بنى اسرائيل (بجز كودكان) كه همراه موسى (عليه السلام) حركت كردند ششصد هزار مرد پياده اعلام شده (1) . اما برخى تاريخ نگاران اين نظر را برمى گزينند كه خروج آنها از مصر در اوايل قرن سيزدهم قبل از ميلاد ، يعنى حدود سال 1230 ق . م در زمان فرعون " منفتاح " بوده و حضرت موسى (عليه السلام) نيز در كوهى نزديك " قادش " بود و وصى او يوشع بن نون (عليه السلام) وى را در آنجا دفن و قبرش را پنهان ساخت . در حالى كه حضرت انواع آزار و اذيت را از بنى اسرائيل در زمان حيات و پس از مرگش تحمل نمود ! تورات ، درباره او و هارون (عليهما السلام) مى گويد : " خدا به موسى گفت : در اين كوه بمير همانگونه كه برادرات هارون در كوه هور جان سپرد . زيرا شما دو تن به من خيانت ورزيديد ، و مرا در كنار چشمه صحراى " مريبه قادش " در بيابان سينا تقديس نكرديد . پس براستى تو به سرزمينى كه من به بنىاسرائيل عطا كردم داخل نمى شوى " . (2)

و مى گويى : " يوشع بن نون وارد آنجا خواهد شد " (3) پس از موسى (عليه السلام) رهبرى بنى اسرائيل را وصى او يوشع بر عهده گرفت و آنها را به كرانه غربى رود اردن برد و فعاليت خود را از شهر " اريحا " آغاز نمود و 31 شهر از شهرها و آبادى هاى اطراف را كه هر يك داراى روستاهاى كشاورزى بودند ، فتح نمود . ساكنين آن مناطق بت پرستان كنعانى بودند . يوشع آن منطقه را ميان فرزندان بنى اسرائيل كه نسبت به يكديگر حسادت مىورزيدند ، تقسيم نمود . فصل هاى 15 تا 19 از سفر يوشع ، شهرها و شهركهاى منطقه را كه طبق برآورد خود 216 پارچه بودند ، نام مى برد . يوشع (عليه السلام) حوالى سال 1130 ق . م در سن نزديك به يك صد و ده سالگى بدرود حيات گفت .

 

دوره داوران و سلطه فرمانروايان محلى

 

رهبرى بنى اسرائيل پس از يوشع (عليه السلام) به داوران و قاضيان انتقال يافت ، آنها شبيه خلفاء در ميان قبايل قريش بودند و پانزده تن از آنان به فرمانروائى رسيدند . دوره داوران با دو ويژگى شناخته مى شود ، اين دو ويژگى را پيوسته در طولتاريخ با بنى اسرائيل مشاهده مى نمائيم : يكى انحراف آنان از خط پيامبران (عليهم السلام) و ديگرى تسلط افرادى از طرف خداوندكه عذاب دردناكى به آنان بچشانند ، همچنانكه در قرآن بدان اشاره شده است .
در تورات از انحراف بنى اسرائيل بعد از يوشع (عليه السلام) چنين مى گويد : " (آنان) در ميان كنعانيان و حيثى ها و اموريها و فرزيها و حيوى ها و يبوسيها (4) ، ساكن شده و دختران آنها را همسران خود

قرار داده و دختران خود را به پسران آنها داده و خدايان آنها را پرستيدند . " (5) و در فصل ديگر مى گويد : " نخستين كسى كه بر آنها سلطه يافت و آنها را به مدت هشت سال تحت فرمان خود درآورد " كوشان رشتعايم " فرمانرواى آرام در منطقه نهرين بود " (6) . " آن گاه بنى عمون و عمالقه بر آنها هجوم برده و بر شهر اريحا استيلاء يافتند " (7) " سپس يابين فرمانرواى كنعان به مدت 10 سال در حاصور بر آنان مسلط شد " (8) " بعد از آن بنى عموم و فلسطينيان 18 سال آنان را به بردگى خود درآوردند . " (9) " و پس از آن فلسطينى ها آنها را كيفر نموده و مدت چهل سال بر آنان مسلط گشتند " (10) . فرمانروائى داوران پس از يوشع (عليه السلام) تا زمان صموئيل پيامبر (عليه السلام) ادامه يافت ، همان پيامبرى كه خداوند متعال در قرآن وى را چنين ياد نموده است : " آيا نديدى آن گروه بنى اسرائيل را كه پس از موسى از پيامبر خود درخواست كردند كه فرمانروائى براى ما برانگيز تا (به سركردگى او) در راه خدا جهاد كنيم پيامبرشان گفت : " آيا اگر جهاد بر شما فرض شود نافرمانى مى كنيد ؟ گفتند : چگونه مى شود كه ما در راه خدا مبارزه نكنيم در حالى كه ما و فرزندانمان از ديارمان رانده شده ايم . اما چون جهاد بر آنان مقرر گرديد بجز اندكى همه روى گرداندند و خداوند از كردار ظالمان آگاه است . " (11) تاريخ نويسان اين دوره را حدود يك قرن يعنى از 1130 ق . م تا دوران طالوت و داود (عليهما السلام) يعنى 1025 ق م تخمين مى زنند ، ولى از سفر داوران در تورات مدت اين دوره بيش از اين مقدار فهميده مى شود .

 

دوره داوود و سليمان (عليهما السلام)

 

دوران طالوت (شاوُل) را بخشى از دوران داود و سليمان (عليهما السلام) قرار داديم ، زيرا او اگرچه پيامبر نبود اما فرمانروائى بود در خط انبياء . مورخين مدت فرمانروائى وى را پانزده سال از 1025 تا 1010 قبل از ميلاد ثبت كرده اند . پس از او داود و سليمان (عليهما السلام) از سال 1010 ق . م تا 931 ق . م يعنى سالِ وفات حضرت سليمان فرمانروائى كردند . متأسفانه گردآورندگان توراتِ موجود ، نسبت به حضرت موسى ، داود و سليمان (عليهم السلام) ستم روا داشته و تهمتهاى بزرگ اخلاقى ، سياسى و اعتقادى به آنان بسيارى از تاريخ نويسان غربى مسيحى نيز از آنان پيروى نموده و مطالبى را هم بر گفته هاى آنان افزوده اند . و متأسفانه مسلمانانى كه پيرو فرهنگ غرب بودند نيز از اين گروه تبعيت كرده اند . درود و سلام خدا بر تمام پيام آوران الهى . ما در پيشگاه خداوند از كسانى كه نسبت به آن بزرگواران بهتان روا داشتند بيزارى مى جوئيم .
حضرت داود (عليه السلام) بنى اسرائيل را از ورطه بت پرستى و سلطه بت پرستان نجات داد و نفوذ دولت الهى خود را به مناطق مجاور خويش كشيد . و با ملتهايى كه تحت فرمانروائى او درآمدند به شايستگى رفتار كرد ، بگونه اى كه خداوند متعال اين ويژگى داوود را در كتاب خود و از زبان پيامبرش حضرت محمد (صلى الله عليه وآله) ستوده است . حضرت داوود (عليه السلام) تصميم گرفت در محل عبادت جدش ابراهيم (عليه السلام) در قدس و بر بلنداى كوه " مريّا " مسجدى بنا كند اما آنجا خرمنگاه يكى از ساكنان قدس از قبيله يبوسها به نام " ارونا " بود بطورى كه در تورات فعلى آمده ، داوود (عليه السلام) آن قطعه زمين را به پنجاه شاقل نقره خريد ، و مسجدى ساخت و در آن اقامه نماز كرد . در كنار آن حيواناتى براى خداوند قربانى مى شد . " (12) حضرت سليمان وارث سلطنت و فرمانروائى پدر بزرگوارش داوود (عليه السلام) گرديد و دولت او به همان گستردگى و عظمتى رسيد كه در قرآن و احاديث رسول گرامى اسلام (صلى الله عليه وآله) بيان شده است . سليمان مسجد پدرش داوود و جد اعلاى خود ابراهيم را به شكل باشكوهى بازسازى كرد . اين بنا به معبد سليمان (عليه السلام) معروف گشت ! دوره فرمانروائى حضرت سليمان (عليه السلام) دوره اى استثنائى در تاريخ انبياء (عليهم السلام) است . خداوند در اين دوره نمونه اى از امكانات شگفت آور و متنوع را كه مى توانست در تسخير انسانها باشد ظاهر ساخت چرا كه ملتها موجوديت سياسى خود را به رهبرى پيامبران خدا و جانشينان آنان بر پا داشتند و توان خود را در طغيان و نبرد عليه يكديگر بكار نبردند . خداوند در قرآن مى فرمايد : " اگر خداوند روزى را بر بندگانش گسترش مى داد ، بى ترديد در زمين ستم و طغيان مى كردند ، اما به مقدارى كه بخواهد ، فرو مى فرستد ، و او نسبت به بندگانش آگاه و بيناست " (13) حضرت سليمان (عليه السلام) طبق فرمايش قرآن ، در حالى كه بر تخت خود نشسته بود جان به جان آفرين تسليم كرد . مورخان وفات او را در سال 931 ق . م مى دانند . با درگذشت حضرت سليمان انحراف در ميان بنى اسرائيل آغاز شد و دولت وى تجزيه گشت . سپس خداوند كسانى را بر بنى اسرائيل مسلط كرد تا آنان را به عذابى دردناك گرفتار سازد .

تورات فعلى پس از آنكه در سفر اول فرمانروايان ، به سليمان (عليه السلام) افترا مى بندد كه او دست از بندگى خدا برداشته و به پرستش بتها پرداخت ، مى گويد : " و به سليمان گفت : به خاطر آنكه پيمان مرا رعايت نكردى و دستورات مرا پاس نداشتى ، ملك و مملكت را از دست تو گرفته و آنرا جزء جزء مى گردانم . " (14)


دوران تجزيه و كشمكش داخلى

 

اختلاف هاى داخلى اسرائيليان تا آنجا پيش رفت كه از نيروهاى بت پرست باقى مانده پيرامون خود و نيز از فراعنه و آشوريان و بابليان عليه يكديگر يارى گرفتند . يهوديان پس از درگذشت حضرت سليمان (عليه السلام) در شكيم (نابلس) گرد آمده و بيشتر آنان با " يربعام بن نباط " بيعت كردند . او از دشمنان حضرت سليمان در زمان حياتش بود و از دست آن حضرت به سوى فرعون مصر گريخته بود . و پس از وفات سليمان دوباره بازگشت و مورد استقبال يهوديان قرار گرفت و در ساحل غربى رود اردن دولتى به نام اسرائيل تأسيس كرد و پايتخت آن را شكيم يا سامره قرار داد . و تعداد اندكى از آنان با " رحَبَعام " پسر حضرت سليمان بيعت نموده و پايتخت خود را قدس قرار دادند و اين دولت به نام يهودا معروف گرديد .
اما آصف بن برخيا وصى حضرت سليمان كه خداوند او را در قرآن با جمله " عنده علم من الكتاب " (نزد او دانشى از كتاب بود) وصف نموده ، از بنى اسرائيل جز تكذيب ، بهره اى نبرد . تورات بيان مى كند كه كفر و بت پرستى امرى آشكار در ميان پيروان يربعام بوده و مى گويد : " او دو گوساله از طلا ساخته يكى را در قدس و ديگرى را در " دان " قرار داد و در كنار آنها حيواناتى را قربانى كرد و به مردم گفت : اين ها خدايان شما هستند كه از مصر شما را به سوى (شكيم) روانه ساختند ، بنابراين در پيشگاه آنها قربانى كنيد و به طرف اورشليم نرويد . پس مردم خواسته او را پذيرفتند " (15) در كنار پرستش گوساله ، يربعام آنان را به پرستش خدايانى ديگر ، از جمله " عشتروت " خداى صيدونيها و " كموش " خداى موُ آبى ها و " مكلوم " خداى عمونى ها ، فرمان داد . (16) بعد از سه سال كشور يهودا به همين سرنوشت گرفتار شد و مردم به بت پرستى روى آوردند . (17) " شيشق " فرعون مصر فرصت را غنيمت شمرد و در سال 926 ق . م به منظور پشتيبانى از يربعام و پايان دادن به دولت پسر حضرت سليمان و طرفداران وى ، طى هجومى قدس را اشغال نمود " و خزانه هاى خانه خدا و كاخ فرمانروا و حتى سپرهاى زرينى را كه حضرت سليمان (عليه السلام) ساخته بود با خود به غارت برد " (17) ظاهراً شرايط عمومى جامعه ، فرعون مصر را براى تداوم سلطه خود يا سلطه هم پيمانش يربعام يارى نكرد بنابراين پس از عقب نشينى او ، اين كشور كوچك اندكى از موجوديت خود را بازيافت ولى نبردها با يربعام همچنان ادامه يافت .چنانكه " آرامى ها " نيز از ضعف دو دولت موجود در منطقه استفاده نموده و با هجوم به كشور يهودا پس از به اسارت درآوردن سرانشان ، آنان را به سوى پايتخت خود دمشق آورده و براى آنها جزيه و ماليات مقرر داشتند . اين ماجرا در زمان فرمانروايى آرامى ها يعنى ابن هدد (سال 879 - 843 ق . م) اتفاق افتاد . (19) سپس در زمان پادشاهى " آخاب بن عومرى " در سالهاى 874 - 853 ق . م بر كشور يربعام جزيه مقرر نموده و آنرا تحت الحمايه خود قرار دادند . همچنين تورات ، نبرد فلسطينيها با عرب هائى را يادآور مى شود كه در اطراف " كوشسيين " از كشور يهودا در زمان فرمانروائى " يهورام " زندگى مى كردند . آنان قدس را اشغال نموده و بر اموال موجود در قصر فرمانروا استيلاء يافته و زنان و فرزندان وى را به اسارت درآوردند . (20)
تورات مى گويد كه لشكر " آرامى ها " در بيت المقدس به نبرد پرداخته و سران آنجا را هلاك كردند و تمام گنجينه ها را برگرفته و به حزائيل پادشاه آرامى ها تقديم نمودند . (21) همچنين " يوآش " فرمانرواى اسرائيل بر كشور يهودا يورش برد و حصار شهر را ويران ساخت و تمام زر و سيم و ظروف موجود در خانه خدا و نيز خزانه هاى سلطان را به يغما برد . (22) اين كشمكش و تسلط كشورهاى مجاور بر يهوديان تا زمان اشغالگرى آشوريان ، ادامه داشت !
 

 

 


 

دوره استيلاى آشوريان


سلطه آشورى ها بر يهود ، با هجوم شَلْمَنَّصرِ سوم فرمانرواى آشوريان در سالهاى 859 ق . م تا 824 ق . م به كشور آرامى ها و قلمرو اسرائيل آغاز گرديد . بگونه اى كه تمام منطقه ، تحت فرمان او و فرمانروايان آشورىِ پس از او درآمد . به نظر مى رسد  كه در آن زمان كشور يهودا ، بر خلاف كشور اسرائيل هوادار آشوريان بود . زيرا به گفته تورات فرمانرواى يهودا " آحاز بن يوثام " از فرمانرواى آشور " تَغلث فَلاسَرْ " خواست كه دست به حمله اى عليه كشور اسرائيل و آرامى ها بزند . او اين درخواست را پذيرفت و در سال 732 ق . م دست به حمله زد . و جانشين او شَلمنَّصر پنجم نيز كار او را دنبال كرد ، اما هنگام محاصره شكيم (نابلس) يعنى پايتخت اسرائيل ، درگذشت و جانشين وى " سرجون دوم " اشغال نابلس را به پايان برد و بر آن تسلط يافت . آشوريان در حمله بر اسرائيل اخراج يهوديان از آن مكان را مطرح و " تغلث فلاسر " تمامى آنان را اسير و به سرزمين خود بازگرداند و آشوريان را جايگزين آنها نمود . (23) پس از او " سلطان فَقَحْ " به تكميل آن نقشه پرداخت و بسيارى از بنى اسرائيل از جمله افراد شاخه " منسى " را به اسارت گرفت . (24) سرجون دوم ، نزديك به سى هزار تن از يهوديان را به سوى حرّان و كرانه خابور و ميديا كوچ داد ، وآرامى ها را جايگزين آنان نمود . (25) در دوران فرمانروائى حزقيا كه ظاهراً مى كوشيد با مصرى ها ارتباط برقرار كند ، كشور يهودا از سلطه آشوريها خارج گرديد . اما " سنحاريب " فرمانرواى آشور از اين ماجرا به خشم آمد و در حدود سال 701 ق . م براى تسلط بر كشور يهودا ، دست به حمله زد و قدس را به تصرف خود درآورد و بر منطقه مسلط شد . و " حزقيا " تمام  قره هاى موجود در خانه خدا و خزانه هاى قصر فرمانروا را به وى تسليم كرد . " (26) اين آخرين هجوم آشوريان براى سيطره بر يهودا بود .تورات فعلى علاوه بر پادشاهان قبلى آشور ، از اسرْحَدّون ، و آشور بانيبال آخرين فرمانرواى آنها ياد كرده و مى گويد : اين دو ، اقوامى را از آشور كوچانده و در سامره (نابلس) اسكان دادند . (27)

 

دوران استيلاى بابليان


نينوا ، پايتخت آشوريان ، در سال 612 ق . م بدست مادها و بابلى ها (كلدانيها) سقوط كرد و سرزمين آنها توسط اين دو نيروى جديد تقسيم شد . عراق و منطقه شام و فلسطين نصيب بابليان شد . بخت النصر مشهورترين فرمانرواى آنان ، براى سيطره بر سرزمين شام و فلسطين دو بار ، به آنها حمله كرد ابتدا در سال 597 ق . م و سپس به سال 586 ق . م .
او در نخستين هجوم ، قدس را محاصره و فتح كرده و خزانه هاى قصر فرمانروا را از آنِ خود نمود ، و شمار زيادى از يهوديان از جمله سلطان " يَهوُياكين " و مدافعان او را به اسارت درآورد ، وصِدِقْيا عموى يهوياكين را بر باقيمانده يهوديان گماشت و اسيران را در منطقه نيبور نزديك رود خابور در بابل اسكان داد . (28) علت حمله دوم ، كشمكش ميان بخت النصر و فرعون مصر برا نفوذ در منطقه فلسطين بود ، فرعون فرمانروايان شام و فلسطين و از جمله صِدِقْيا فرمانرواى قدس را بر هم پيمانى با خود و عليه بابليان تشويق كرد . آنان نيز پذيرفتند . او حمله خود را به منطقه آغاز كرد ، اما بخت النّصر به سرعت دست به هجومى ديگر زد كه منجر به شكست مصريان وتصرف تمام منطقه گرديد . لشكر بابليان وارد قدس شدند و معبد سليمان را به آتش كشيده و ويران كردند و خزانه هاى آن را به غارت بردند . خانه بزرگان يهود را نيز چنين كرده و قريب به 50 هزار تن از يهوديان را به اسارت گرفتند و فرزندان صِدِقْيا را پيش روى او سر بريده و چشمهايش را از حدقه بيرون آوردند و سپس همراه با اسيران بردند ، و بدين گونه كشور يهودا را منقرض ساختند . (29)


دوران استيلاى ايرانيان


كوروش فرمانرواى ايران ، در سال 539 ق . م سرزمين بابل را اشغال و حكومت آن را سرنگون كرد و با حمله به منطقه شام و فلسطين آنجا را نيز فتح نمود و به اسراى بخت النصر و يهوديانى كه در بابل بسر مى بردند اجازه بازگشت به قدس و بازسازى معبد را صادر كرد و گنجهاى معبد را به آنان بازگرداند و " زِر بابل " را بعنوان فرمانرواى آنان برگزيد . (30) حاكم يهودى منصوب كوروش ، بازسازى معبد سليمان را آغاز نمود ، اما اقوام مجاور از اين كار ، به هراس افتاده و به كمبوجيه جانشين كوروش شكايت كردند ، وى دستور داد از ادامه ساخت معبد جلوگيرى شود ، اما مجدداً " داراى اول " ، اجازه تكميل بنا را صادر كرد و ساختمان معبد در سال 515 ق . م به اتمام رسيد . (31) سلطه ايرانى ها بر يهوديان از سال 539 ق . م تا 331 ق . م ادامه يافت . در اين مدت ، كوروش ، كمبوجيه ، داريوش اول (دارا) ، خشايارشا ، و اردشير (كه معاصر عزير پيامبر (عليه السلام) بود) و سپس داريوش دوم و اردشير دوم و سوم قدرت را بدست گرفتند .
داريوش سوم آخرين فرمانرواى ايرانى بود كه بدست اسكندر مقدونى از پاى درآمد . در تورات فعلى پيرامون بسيارى از اين فرمانروايان سخن گفته شده است .

 

دوران استيلاى يونانى ها

 

اسكندر مقدونى به مصر و منطقه شام و فلسطين لشكركشى كرد و آن مناطق را فتح نمود . او هواداران ايرانى و قدرتهاى محلى را كه رو در روى وى ايستاده بودند در هم شكست و وارد قدس گرديد و آنجا را كه كاملا تحت فرمان خود درآورد . سپس بسوى ايران رفت و در جنگى كه در " اربيل " شمال عراق رخ داد ، داريوش سوم و لشكر او را نابود كرد و ايران را فتح نمود . بدين وسيله يهوديان از سال 331 ق . م تحت سيطره يونانى ها درآمدند .
پس از مرگ اسكندر ، بين فرماندهان ارتش ، بر سر امپراطورى بزرگ او كشمكش و اختلاف شد . پس از اين اختلاف كه بيست سال به طول انجاميد ، بطالسه (منسوب به بطلميوس) در مصر ، بر بيشتر بخش هاى آن ، استيلا يافتند و سلوكى ها (منسوب به سلوكوس) در سوريه بر بخش هائى ديگر از آن مسلط شدند . سرانجام قدس در سال 312 ق . م تحت سيطره بطلميوسيان قرار گرفت . سپس انتيوكوس ، سلوكىِ سوم ، در سال 198 ق . م قدس را از تصرف آنان خارج كرد اما بار ديگر بطالسه بر قدس غلبه كرده و تا فتح روم ، يعنى سال 64 ق . م در آنجا ماندند . تورات فعلى شش تن از بطالسه را به نام بطلميوس اول و دوم . . . تا آخر ياد كرده و مى گويد : بطلميوس اول روز شنبه داخل اورشليم شد و شمارى از يهوديان را دستگير و به مصر روانه كرد . (32) همچنين پنج تن از سلوكيها به نام هاى " انتيوكوس " اول و دوم . . . تا آخر را ياد نموده و مى گويد : چهارمين آنها به سال 175 ق . م تا 163 ق . م ، به قدس لشكركشى كرد و تمام اشياء گرانبهاى معبد را به غارت برد و پس از دو سال ضربه بزرگى به قدس وارد كرد و آنچه داشت به يغما برد و خانه ها و ديوارهاى آن را ويران ساخت و زنان و كودكان را به اسارت درآورد و مجسمه خداى خود زِفْس (زئوس) را در معبد نصب و يهوديان را به پرستش آن فرمان داد ، كه عده بسيارى پذيرفتند . اين در حالى بود كه در اثر جنبش يهوديانِ مكابى ، در سال 168 ق . م ، برخى از آنان به مخفيگاه ها و غارها پناه برده بودند . (33)
اين جنبش ، كه يهوديان به آن افتخار مى كنند ، شباهت زيادى به جنگ گروهها و دسته هايى دارد كه يهوديان معتقد ، عليه يونانيان بت پرست برپا كردند و در دوران مختلف پيروزى هاى محدودى بدست آوردند ، جنبش مذكور تا سلطه روميان همچنان ادامه يافت .


دوره استيلاى روميان


بومبى ، فرمانرواى روم ابتدا در سال 64 ق . م با اشغال سوريه ، آن را به امپراطورى روم ملحق نمود و در سال دوم ، قدس را تصرف كرد و آن را تابع فرمانرواى رومى سوريه قرار داد . در انجيل متّى آمده است : در سال 39 ق . م قيصر روم ، " اگوست هيروديس ادومى " را فرمانرواى يهوديان قرار داد و بناى معبد سليمان را به شكل وسيع و زيبا بازسازى كرد و در سال 4 ق . م درگذشت . (34) به گفته انجيل ، پسر او " هيروديس دوم " از سال 4 ق . م تا سال 39 م ، فرمانروائى كرد و حضرت مسيح (عليه السلام) در زمان او ديده به جهان گشود و او بود كه يحيى بن
زكريا (عليهما السلام) را به قتل رساند و سر او را بر طبقى زرين ، براى سالومه يكى از افراد بد كاره بنى اسرائيل هديه فرستاد . (35) انجيل ها و تاريخ نويسان ، آشفتگى ها و آشوب هايى كه در عهد نرون به سالهاى 54 - 68 م در قدس و فلسطين به وقوع پيوسته و ماجراهايى كه ميان يهوديان و رومى ها و ميان خود يهوديها اتفاق افتاده را بيان مى كنند . " فَسْبِسيان " قيصر روم ، در سال 70 م فرزند خود " تيطُس " را به عنوان فرمانرواى منطقه منصوب كرد . او به قدس يورش برد ، يهوديان در آنجا تحصن كردند تا آنكه آذوقه شان تمام شد و ضعيف گرديدند ، تيتوس ديوار شهر را خراب كرد و آن را به اشغال خود درآورد و با كشتن هزاران يهودى ، خانه هاى آنها را ويران و معبد را درهم كوبيده و آنرا به آتش كشيد و بگونه اى آن را از بين برد كه مردم حتى جاى آن را نيافتند . او باقيمانده مردم را به روم فرستاد .مسعودى تاريخ نگار معروف مى گويد (36) : در اين حمله شمار كشته هاى يهوديان و مسيحيان به سه هزار هزار يعنى سه ميليون تن رسيد كه ظاهراً در اين رقم مبالغه وجود دارد . پس از اين حوادث ، روميان با يهودى ها شدت عمل بيشترى نشان دادند و اوج آن ، زمانى بود كه كنستانتين و قيصرهاى پس از وى ، آئين خود را بر اساس اعتقاد به مسيحيت بنا نهاده و يهوديان را مورد آزار و اذيت قرار دادند و از همين رو يهوديان ، جنگ كسرى با روميان و شكست روم را در سال 620 م يعنى دوران ظهور پيامبراسلام (صلى الله عليه وآله) ، مژده دادند و يهوديان حجاز خوشحال شده و براى مسلمانان آرزوى  پيروزى كردند ، پس خداوند آيه اى بر پيامبر نازل كرد كه مى فرمايد :  ، لام ، ميم ، روميان مغلوب شدند در نزديكترين سرزمين (به حجاز) و آنان پس از مغلوب شدنشان بزودى غالب مى گردند ، در چند سال آينده . فرجام كار در گذشته و آينده از آن خداست و آنروز ايمان آورندگان شاد مى گردند . خدا هر كسى را بخواهد يارى مى كند و اوست غالب و مهربان " (37) به گفته مورخان ، پس از پيروزى ايرانيان ، يهودى ها ، شمار زيادى از اسراى مسيحى رومى را كه بالغ بر 90 هزار نفر مى شدند از ايرانيان ، خريدارى كرده و آنها را سر بريدند ! پس از چند سال كه هراكليوس بر ايرانيان پيروز شد ، يهوديان را مجازات و باقيمانده آنها را از قدس اخراج و اين شهر را بر يهوديان ممنوع الورود كرد . به همين علت روميان با عمر بن خطاب شرط كردند كه هيچ يهودى در قدس اقامت نكند .
عمر پذيرفت و آن را در عهد نامه صلح نوشت (38) .
اين واقعه در سال 638 م يعنى سال 17 هجرى اتفاق افتاد و قدس و فلسطين از آن پس جزء دولت اسلامى محسوب شد و اين وضعيت تا سال 1343 ه‍ ق 1925 م ، يعنى وقتى كه حكومت عثمانى به دست غربى ها سقوط كرد ، ادامه داشت . اين نگاه گذرا به تاريخ يهود ، امور متعددى را براى ما روشن مى كند از جمله تفسير آيات سوره اسراء پيرامون يهوديان كه فرمود " شما دو بار در زمين فساد مى كنيد " يكى از اين دو فساد مربوط به پيش از بعثت پيامبر (صلى الله عليه وآله) و ديگرى مربوط بهپس از آن است و اين تنها تقسيم بندى مناسب ، درباره تبهكارى هاى فراوان يهود است كه سراسر تاريخ آنان را پوشانده است .
مراد از اين جمله خداوند كه مى فرمايد : " بندگانى از خود را كه پر صلابت هستند عليه شما (يهوديان) برانگيزيم " (39) مسلمانان هستند ، چرا كه خداوند در صدر اسلام مسلمانان را بر آنان مسلط ساخت . بگونه اى كه درون خانه هاى آنها به جستجويشان پرداخته و سرانجام وارد مسجد الاقصى شدند . اما وقتى مسلمانان از اسلام فاصله گرفتند ، خداوند قدرت يهود را به آنها بازگرداند و آنان را به وسيله اموال و فرزندان يارى رساند و طرفداران آنها را بيش از ما قرار داد . اما بار ديگر در نهضت زمينه ساز حكومت حضرت مهدى (عليه السلام) و حركت ظهور آن
بزرگوار ، خداوند ، مسلمانان را بر آنها مسلط خواهد ساخت . ما در تاريخ ، غير از مسلمانان قومى را نمى يابيم كه خداوند ، ابتدا آنها را بر يهود چيره ساخته ، سپس يهود را بر آنها مسلط كرده باشد .

اما برترى جوئى يهوديان ، بر ملتها كه در روايت از آن خبر داده شده ، تنها يك باراتفاق مى افتد نه دو بار ، كه آنهم همزمان با دومين فتنه گرى يهود و يا نتيجه آن است . اين برترى طلبى را در هيچ دوره اى از تاريخ يهود بجز دوره پس از جنگ جهانى دوم نمى توان ديد . پس امروز ، به حكم صريح قرآن ، يهوديان در مرحله دوم تبهكارى و برترى جوئى بزرگ خود هستند . و ما در آغاز سلطه الهى خويش بر يهود و رسوا شدن چهره كريه آنان قرار داريم . تا زمانى كه خداوند ، فتح و پيروزى را به ما عنايت نموده و قبل از ظهور حضرت و يا همراه آن حضرت ، همچون نياكان خود ، وارد مسجد اقصى شويم و برترى جوئى آنها را در جهان درهم كوبيده و ريشه كن سازيم . اما اين سخن خداوند كه فرمود : " اميد است خداوند بر شما رحم كند و اگر بازگرديد باز مى گرديم و ما جهنم را براى كافران زندان قرار داديم . " (40) دلالت دارد كه پس از نابودى اسرائيل بسيارى از يهوديان باقى مى مانند و حضرت ، كسانى را كه اسلام نمى آورنداز سرزمين هاى عربى اخراج مى كند و طبق روايات ، آنها دوباره دست به تبهكارىمى زنند كه منجر به حركت دجّال يك چشم مى شود . اين بار حضرت مهدى (عليه السلام) و مسلمانان به زندگى بسيارى از آنان خاتمه مى دهند و خداوند دوزخ را براى آنان حصار قرار مى دهد و مسلمانان نيز در اين دنيا با بازداشت آنان ، از تبهكاريشان جلوگيرى مى كنند . 

 


 



 


 

 





|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:








تبادل لینک هوشمند

.متشگرم از خداوند ارزوی توفیق برایتان دارم






آمار مطالب

:: کل مطالب : 633
:: کل نظرات : 0

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 1

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 3
:: باردید دیروز : 102
:: بازدید هفته : 157
:: بازدید ماه : 460
:: بازدید سال : 3718
:: بازدید کلی : 92413

RSS

Powered By
loxblog.Com