خاطراتی از امام خمینی(ره)


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
به وبلاگ من خوش آمدید امید وارم از مطالب دینی مذهبی که حقیر مطالعه وجهت مطالعه شما عزیزان در وب سایت قرار داده ام بهره مند باشید از خداوند ارزوی توفیق تمام مسلمین خصوصا شیعیان علی ع را دارم
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود





خاطراتی از امام خمینی(ره)
نویسنده : محمدرضا عباسیان 09148023199
تاریخ : پنج شنبه 10 ارديبهشت 1394

ساعت سه بعدازظهر زمانى که وقت خواب و استراحت امام است،صداى زنگى شبیه به زنگ خطر شنیده مى‏شود...

 

در یکى از این روزها گروه پزشکى دو دسته گل به آب مى ‏دهند!!ساعت سه بعدازظهر زمانى که وقت خواب و استراحت امام است،صداى زنگى شبیه به زنگ خطر شنیده مى‏شود، از آنجا که زنگ خطردر اتاق پرستاران نصب مى‏ باشد، مسأله براى ما خیلى با اهمیت جلوه نمى‏ کند و بى‏ تفاوت از آن مى ‏گذریم؛ اما یکى از پزشکان رامى‏ بینم که با لباس خواب به سرعت و هراسان به سمت پایین و به طرف اتاق امام سرازیر مى‏ شود. به دنبال او پزشک دومى هم در حال

دویدن است. اولى، با اضطراب و دل نگرانى شدید و دومى، با شتاب و خنده! برایمان موضوع تعجب‏آور شده است. چه شده که این دو به این صورت شتابان دنبال همدیگرند؟ کمى بعد دستگیرمان مى‏شود

که یکى از آقایان پزشک، ساعت رومیزى شماته ‏دار قدیمى را روى ساعت سه بعدازظهر تنظیم کرده است و چون صداى آن شبیه به صداى زنگ خطر اتاق ما مى‏باشد، دیگر همکارش که بی خبر از ماجرا

مى ‏باشد، به خیال اینکه اتفاقى براى امام افتاده است، سعى مى‏ کند

در حداقل زمان، فوراً خود را به اتاق امام برساند. پزشک دومى هم درحالى که در جریان قضایا مى‏باشد، ساعت را در دست گرفته است

و شتابان به دنبال همکارش مى‏دود تا به او بفهماند که این ساعت بوده، که زنگ زده است نه زنگ خطر! خلاصه اینکه کار ختم به خیرمى‏شود.

*******************************

حضرت آیت اللّه‏ خامنه‏اى:

لباس رزم یک روحانى

یک بار که خدمت ایشان رفته بودم، لباس کار سربازى به تنم بود  به یاد دارم که سال 1359 گاهى به مناطق جنگى مى‏رفتم، هرچند هفته یک بار براى نماز

جمعه تهران مى‏آمدم و از راه که مى‏رسیدم، اول خدمت امام مى‏رفتم، یک بار که خدمت

ایشان رفته بودم، لباس کار سربازى به تنم بود، وقتى سوار هواپیما مى‏شدم که به تهران

بیایم، قبا مى‏پوشیدم و عمامه سرم مى‏گذاشتم و لباس سربازى هم تنم بود؛ یعنى لباسى

نداشتم که عوض کنم، و همان طورى هم خدمت امام مى‏رفتم، ایشان وقتى که چشمشان

به این لباس نظامى افتاد، تعبیرى کردند، ایشان گفتند: مایه افتخار است که یک روحانى،

لباس رزم به تنش مى‏کند و این درست است و همان چیزى است که باید باشد

*********************************

علامه محمد تقی جعفری:

سیما و نگاه امام، تجسم اخلاق و عرفان مثبت بود

در اولین روز حضور اینجانب در دروس اخلاق و عرفان ایشان، قیافه‏ای بسیار روحانی با نگاه هایی جالب دیدم که به مطالبی که در درس ابراز می‏نمودند، حالت توافق با آنچه در درون می‏گذشت را ارائه

 در اولین روز حضور اینجانب در دروس اخلاق و عرفان ایشان، قیافه‏ای بسیار روحانی با نگاه هایی جالب دیدم که به مطالبی که در درس ابراز می‏نمودند، حالت توافق با آنچه در درون می‏گذشت را ارائه می‏نمود.

آن روزها آیات آخر سورۀ حشر را تدریس می‏کردند. با کمال وضوح به خاطر می‏آورم وقتی این آیۀ مبارکه (هواللّه‏ الخالق الباری المصور له الاسماء الحسنی یسبح له ما فی السماوات و الارض و هو العزیز الحکیم)

را تفسیر می‏فرمودند، جذابیت مطالب به حد عالی رسیده بود و طلاب با یک انقلاب روحی به افاضات عرفانی ایشان گوش می‏دادند. هیجان روحی و عمق مطالبی که ابراز می‏شد، بخوبی اثبات می‏کرد که مطالب

ابراز شده، فوق معلومات حرفه‏ای و رسمی است که متأسفانه عده‏ای را به خود مشغول می‏نماید.

اینجانب پس از آن تاریخ فروغی از عرفان مثبت را در زمان تحصیل در نجف اشرف در چهره و گفتار و سایر رفتارهای زندگی در حکیم متأله و عارف بزرگوار شیخ مرتضی طالقانی دیدم.

******************************

شهید فضل‏اللّه‏ محلاتی (از زبان همسر شهید)

نخستین آشنایی های شهید محلاتی با حضرت امام

اگر مرحوم حاج آقا ـ شهید محلاتی ـ در قید حیات بودند، یقیناً گنجینه‏ای از خاطرات ناگفته و زوایای نادیده شخصیت حضرت امام (قدس‏سره) را ارائه می‏داد...

 اعتقاد بر این است که اگر مرحوم حاج آقا ـ شهید محلاتی ـ در قید حیات بودند، یقیناً گنجینه‏ای از خاطرات ناگفته و زوایای نادیده شخصیت حضرت امام (قدس‏سره) را ارائه می‏داد. چرا که ایشان بیش از 40 سال با حضرت امام آشنایی داشت و یک روز را بدون حضرت امام نزیست و رهرو واقعی، مؤمن و شجاع حضرت امام بود تا به محبوب خود رسید. نسبت به حضرت امام عشق می‏ورزید و ایشان را در وصیتنامه شفیع قیامت خود قرار دادند.

تابستان ها حضرت امام به محلات تشریف می‏آوردند و توسط مرحوم شهیدی ـ پدر خانم شهید محلاتی ـ برای خانواده ایشان منزل کرایه می‏شد. شهید محلاتی که آن موقع سن و سال کمی داشتند، به علت آشنایی با مرحوم شهیدی حضرت امام را در آنجا زیارت می‏کردند.

اما سابقه واقعی به دوران طلبگی در قم بازمی‏گردد. شهید محلاتی در سن 14 سالگی وارد حوزه قم شد و از سال 1325 از محضر درس امام خمینی(س) در مسجد آب انبار، درس فقه و اصول را بهره جست.

********************************

آیت الله پسندیده

گرفتارى‏هاى خاندان خمینی با حکومت شاه، در آستانۀ قیام امام خمینى

من دو مرتبه یا بیشتر به صورت غیرقانونى به دست رئیس ساواک به نام ناصر مقدم تبعید شدم. به نظر من مقدم مرد لایق و قابل استفاده‏اى بود و تبعید من هم به صورت اسمى و امرى بود نه رسمى. من بعد از چند روز نوشتم ...

 من دو مرتبه یا بیشتر به صورت غیرقانونى به دست رئیس ساواک به نام ناصر مقدم تبعید شدم. به نظر من مقدم مرد لایق و قابل استفاده‏اى بود و تبعید من هم به صورت اسمى و امرى بود نه رسمى. من بعد از چند روز نوشتم که نمى‏توانم در خمین بمانم و به قم مى‏روم و آمدم. آخرین مرتبه تبعید قانونى و منطبق با موازین بود که به انارک و فریدن و خمین تبعید شدم. آن را هم وکلاى دادگسترى و محاکم در باطن با ما همراه بودند و حتى آقاى دستغیب و آقاى حاج شیخ على اصغر (مروارید) و دو سه نفر دیگر با توصیه من آزاد شدند و آقاى کمره‏اى (آقاى میرزا حسن خان) و دکتر پیراسته رفتند و نشستند و آنان را آزاد کردند به شرط اینکه آقاى دستغیب خراسان به زیارت بروند نه شیراز.

این امور بسیار است، مثلاً اتفاق نامساعدى پیش آمد پسر کوچک من سیدمحمدتقى پسندیده در دفتر رسمى من و در حضور آقاى اسداللّه‏ صابرى، شهردار و آقاى حاج

حسین‏خان بهرامى، رئیس انجمن شهر و شاهدوست که کاسب گوشت بود و جمعى دیگر به محمدرضا شاه رسماً فحش داد.

شاهدوست استشهاد کرد و داد جمعى امضا کردند

شهردار و رئیس انجمن هم حضور داشتند. شهود شهادت دادند و شهردار تکذیب کرد ولى رئیس انجمن سیاستمدارى کرد و گفت که من نبوده‏ام. در هر صورت شهربانى، محمدتقى را محرمانه احضار و استنطاق مى‏کرد. او چون در موقع نظام وظیفه درجه‏دار

یا افسر بود گفت: چطورى یک نفر نظامى به اعلیحضرت اهانت مى‏کند؟ بعد به من تلفن کردند که یک نفر ضامن براى محمدتقى بفرستید. ما هم آقاى حاج محمدتقى مستوفى را فرستادیم. او را آزاد کردند.

اول ساواک اراک، بعد ساواک کل از طرف آقاى ناصر مقدم او را احضار کردند ولى از کار او که دفتریار من بود جلوگیرى نکردند. یک بخشنامه یا تصویب‏نامه درست کردند که دفتریار نباید از اقارب سردفتر باشد و به من ابلاغ کردند که او را برکنار و عزل نماید.

چون تصویب‏نامه و بخشنامه نمى‏تواند مغایر قانون باشد و به قوانین احاطه داشتم، نوشتم من صلاحیت عزل او را قانوناً ندارم خود شما این کار را

انجام دهید، آنها هم قانوناً نمى‏توانستند عملى انجام بدهند و این کار عملى نشد بعد هیئت دولت تصویب‏نامه صادر کردند که هیأت تفتیشیه به دفاتر سرکشى کنند و گزارش (ظاهراً سه سال را) بدهند که عملیات و دستورات دولت را دفاتر انجام داده‏اند یا خیر.

خلاصه آمدند و حدود زیادى تخلف گزارش دادند که پسندیده چنین و چنان کرده است و برخلاف عمل کرده است و به دادگاه انتظامى دادند. دادگاه از من سؤال کرد و من کاملاً جواب مستدل دادم. به دادگاه انتظامى فشار آوردند جواب دادند گزارش بازرس درست

نیست. بد نیست بازرس را معرفى کنم، بازرس آقاى تاج بخش بود و این گزارش ها نقش بر آب شد و رأى صادر کردند که فلانى محکوم است به یک هزار ریال جریمه جهت دفتر اسناد رسمى و پانصد ریال جریمه براى دفتر ازدواج، آن هم مستند به دلیل نبود.

حکم را به ما ابلاغ کردند و وجه را فرستادیم و گرفتند و به دادگاه تجدیدنظر دادند.

دادگاه تجدید نظر با اعلام ابلاغى به من، تقاضاى جواب کردند نوشتم دادگاه تجدیدنظر به فلان دلیل صلاحیت رسیدگى ندارد و بعد ناصر مقدم به مرحوم اخوى (حاج سیدنورالدین) گفته بود تقى را بگویید بیاید تا ما به او کمک مالى کنیم ایشان هم رد کردند.

وقتى نتوانست کارى بکند و هیأت تفتیشیه هم نتوانستند عملى انجام دهند متوسل به یک ماده قانونى شدند که وزیر دادگسترى حق دارد در مورد تخلف، ابلاغ انفصال موقت تا شش ماه یا نمى‏دانم یک سال صادر کند. به آقاى دکتر جواد صدر فشار آوردند ایشان زیر بار نرفتند به من گفتند من رأى ندادم.

بعد ابلاغ کردند که بر حسب تصمیم وزیر دادگسترى دفتر شما براى مدت شش ماه معلق مى‏شود. جواب دادم ابلاغ باید با امضاى وزیر باشد چون فقط وزیر دادگسترى مى‏توانند این کار را انجام دهند و سلحشور وزیر نیست که امضا کرده ولى با این حقه به خاطر سید محمدتقى که به شاه اهانت کرده دفتر را منحل کردند و به او شغلى هم ندادند و دفتر به تعلیق دائمى تبدیل شد. بد هم نبود.

اینها شمه‏اى از جریانات است. در دادگسترى نیز مرا براى محاکمه خواستند در تهران با رئیس محکمه سوابق زیاد داشتم در جلسه اول به نفع من اقدام کرد شکایت هم دروغ بود حالا نوبت به قیام و مواقع صدور قیام حضرت امام خمینى مى‏رسد.




|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:








تبادل لینک هوشمند

.متشگرم از خداوند ارزوی توفیق برایتان دارم






آمار مطالب

:: کل مطالب : 633
:: کل نظرات : 0

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 1

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز :
:: باردید دیروز :
:: بازدید هفته :
:: بازدید ماه :
:: بازدید سال :
:: بازدید کلی :

RSS

Powered By
loxblog.Com