حکایات عرفانی از امام خمینی


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
به وبلاگ من خوش آمدید امید وارم از مطالب دینی مذهبی که حقیر مطالعه وجهت مطالعه شما عزیزان در وب سایت قرار داده ام بهره مند باشید از خداوند ارزوی توفیق تمام مسلمین خصوصا شیعیان علی ع را دارم
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود





حکایات عرفانی از امام خمینی
نویسنده : محمدرضا عباسیان 09148023199
تاریخ : پنج شنبه 10 ارديبهشت 1394

حکایات عرفانی از امام خمینی

 

شاگرد :

آيت الله شاه آبادى در مورد حضرت امام مى فرمودند: من شاگردى دارم به نام آقا روح الله كه اگر به او تنها چند دقيقه هم درس بدهم نمى گويد كم است و اگر چند ساعت هم درس بدهم نمى گويد كافى است .
تو كه در علم خود زبون باشى
عارف كردگار چون باشى

خبر از غيب
حجه الاسلام و المسلمين سيد محمد سجادى مى فرمودند: كه آن روزها ورود پول به عراق خيلى سخت بود يكى از علماى اصفهان گفت : من يك مبلغى آوردم شام و از طريق شام وارد بغداد شدم . در فردگاه ديدم همه جا را مى گردند. خيلى مضطرب و ناراحت شدم و متوسل به حضرت موسى بن جعفر (عليه السلام) شدم گفتم آقا! من اين مبلغ را دارم براى فرزند شما (حضرت امام) مى آورم و شما به دادم برسيد در اين حين يك شخصى از همان ايادى دولت عراق آمد و من را صدا كرد و مرخصم كرد.
بعد كه من وارد نجف شدم و خدمت امام شدم ، نشستم و سلام كردم ، امام تبسم كردند و فرمودند: شما در فرودگاه مسئله اى داشتيد و متوسل به موسى بن جعفر (عليه السلام) شديد.
غلام همت رندان بى سر و پايم
كه هر دو كون نيرزد پيششان يك كاه

سفر حج
حجه السلام و مسلمين سجادى تعريف مى كند كه ما در يك سالى حدود ده ، دوازده نفر از رفقا مهيا بوديم كه به سفر حج برويم . شب از طرف امام پيغام آوردند كه (( رفقاى ما امسال به حج نروند )) با اينكه اين برايمان غير منتظر بود لكن چون فرمان امام بود، اطاعت امرشان را كرده و به حج نرفتيم ، كه همان سال آن آتش سوزى عظيم اتفاق افتاد.
سر خدا كه عارف سالك به كس نگفت
در حيرتم كه باده فروش از كجا شنيد

آب در بيابان
شهيد محراب آيت الله صدوقى مى فرمودند: در يك سفر كه با حضرت امام داشتيم (( روسها )) در بين راه جلو ما را گرفتند و از ماشين پياده كردند، امام كه مراقب نماز شب بودند و اين عمل صد در صد از ايشان ترك نشده ، بعد از پياده شدن خواستند كه نماز شب بخوانند، آنجا كه وسط بيابان بود و آبى وجود نداشت . يك وقت نگاه كرديم كه آبى جارى شده ، ايشان آستين بالا زد و وضو گرفت . بعد نفهميديم كه تا ايشان نمازش تمام شد آب بود يا نه .
گفت جبريلا بيا اندر پيم
گفت رو رو من حريف تو نيم

پيش بينى انقلاب
آيت الله حاج شيخ عباس قوچانى (قدس سره) وصى مرحوم آقا سيد على قاضى (ره) مى فرمود: در نجف اشرف با مرحوم قاضى جلساتى داشتيم و اغلب افراد با هماهنگى وارد جلسه مى شدند و همديگر را هم مى شناختند. در يك جلسه ناگهان ديديم سيد جوانى وارد شدند مرحوم قاضى بحث را قطع كردند و احترام زياد به اين سيد جوان نمودند و خطاب به او فرمودند آقا سيد روح الله ! در مقابل سلطان جور و دولت ظلم بايد ايستاد و مقاومت كرد، بايد با جهل مبارزه كرد. اين در حالى بود كه هنوز زمزمه اى از انقلاب امام نبود. مرحوم آيت الله قوچانى فرموده بودند كه ما خيلى آن روز تعجب كرديم ولى بعد از سالهاى زياد و پس از انقلاب فهميديم كه مرحوم قاضى آن روز از چه جهت آن حرفها را زد و نسبت به امام اداى احترام كرد.
دست از طلب ندارم تا كام دل برآيد
يا جان رسد به جانان يا جان ز تن برآيد

بى نظير
آيت الله بهاء الدينى اسوه تقواى قرن مى فرمودند: (( بعد از انبياء و اولياء، كره زمين شخصيتى مثل امام نديده بود. ))
دل ز دنياى شما بركنده ام
تا نپندارى اسيرى خاكى ام




|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:








تبادل لینک هوشمند

.متشگرم از خداوند ارزوی توفیق برایتان دارم






آمار مطالب

:: کل مطالب : 633
:: کل نظرات : 0

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 1

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 15
:: باردید دیروز : 34
:: بازدید هفته : 203
:: بازدید ماه : 506
:: بازدید سال : 3764
:: بازدید کلی : 92459

RSS

Powered By
loxblog.Com