عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
به وبلاگ من خوش آمدید امید وارم از مطالب دینی مذهبی که حقیر مطالعه وجهت مطالعه شما عزیزان در وب سایت قرار داده ام بهره مند باشید از خداوند ارزوی توفیق تمام مسلمین خصوصا شیعیان علی ع را دارم
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود





Alternative content


تعريف قرارداد كار
نویسنده : محمدرضا عباسیان 09148023199
تاریخ : شنبه 14 فروردين 1395
حقوقي دريافت شده از پايگاه نشر مقالات
حق گستر.
براي نشر مقالات حقوقي خود
كنيد به حق گستر مراجعه .
منتظر شما هستيم.
www.HaghGostar.ir
نوي سنده : آرمين خوشوقتي
-1 تعريف قرارداد كار
كتبي يا شفاهي كه به م قرارداد كارعبارت است از قراردادي وجب آن كارگر در قبال دريافت حق السعي كاري
رابراي مدت موقت يا مدت غيرموقت براي كارفرما انجام م يدهد. در كارهايي كه طبيعت آنها جنبه مستمر دارد
درصورتي كه مدتي درقرارداد ذكرنشود، قرارداد دائمي تلقي مي شود، شروط مذكوردر قرارداد كار و يا تغييرات
بعدي آن در صورتي نافذ خواهد بود كه براي كارگر مزايايي كمتر از امتيازات مقرر درقانون كار منظور ننمايد.
2- ويژگي هاي قرارداد كار
براي صحت قرارداد كار در زمان انعقادقرارداد رعايت شرايط ذيل الزامي است:
مشروعيت مورد قرارداد
معين بودن موضوع قرارداد
شر عدم ممنوعيت قانوني و عي طرفين در تصرف اموال يا انجام كار مورد نظر
لازم به ذكراست اصل بر صحت كليه قراردادهاي كار است مگر آنكه بطلان آنها در مراجع ذيصلاح به اثبات رسد.
قرارداد كار علاوه بر مشخصات دقيق طرفين بايد حاوي موارد ذيل باشد:
بايد به نوع كار يا حرفه يا وظيفه اي كه كارگر آن اشتغال يابد
حقوق يا مزد مبنا و لواحق آن
مرخصي ها ساعات كار، تعطيلات و
محل انجام كار
تاريخ انعقاد قرارداد كار
معين باشد مدت قرارداد، چنانچه كاربراي مدت
نمايد موارد ديگري كه عرف و عادت شغل يا محل ايجاب
در مواردي كه قرارداد كتبي باشد قرارداد در 4 نسخه تنظيم مي گردد كه يك نسخه از آن به اداره كار محل و يك
نسخه نزد كارگر و يك نسخه نزد كارفرما و نسخه ديگر در اختيار شوراي اسلامي كار و دركارگاههائيكه فاقد شورا
هستند در اختيار نماينده كارگر قرار م يگيرد.
3- دوره آزمايشي
يكديگر مي طرفين با توافق توانند مدتي را به نام دوره آزمايشي كار تعيين نمايند. در خلال اين دوره هر يك از
طرفين حق دارد بدون اخطار قبلي و بي آنكه الزام به پرداخت خسارت داشته باشد، رابطه كار را قطع نمايد.
درصورتي كه قطع رابطه كار از طرف كارفرما باشد وي ملزم به پرداخت حقوق تمام دوره آزمايشي خواهد بود و
چنانچه كارگر رابطه كار را قطع نمايد كارگر فقط مستحق دريافت حقوق مدت انجام كار خواهدبود.
مدت دوره آزمايشي بايد در قرارداد كار مشخص شود. حداكثر اين مدت براي كارگران ساده و نيمه ماهر يك ماه و
براي كارگران ماهر و داراي تخصص سطح بالاسه ماه م يباشد.
4- قراردادهاي كارمزدي
باشد كارمزد عبارت است از مزدي كه بابت انجام مقدار كاري مشخص كه از نظر كمي قابل اندازه گيري يا شمارش
به ازاي هر واحدكار تعيين و پرداخت مي شود. كارمزد برحسب آنكه حاصل كار موردنظر مربوط به يك نفر يا يك
گروه مشخصي از كارگران يا مجموعه كارگران كارگاه باشد به ترتيب به صورت كارمزد انفرادي، كارمزد گروهي و
كارمزدجمعي تعيين مي گردد.
در نظام كارمزد گروهي و جمعي بايد علاوه برشغل هر يك ازكارگران، سهم هر يك درميزان فعاليت و كارمزد
متعلقه از قبل مشخص گردد و موضوع موردقبول كارگران باشد.
قرارداد كارمزدي برحسب آنكه اولين واحد يا قطعه، ملاك محاسبه كارمزد قرار گيرد ساده و چنانچه براي مازاد بر
تعدادمشخص باشد تركيبي است. در صورت تركيبي بودن، نرخ كارمزد تعيين شده نبايد كمتر از جمع مزدثابت
تقسيم بر تعداد كاري كه مزدثابت بابت آن تعيين شده است باشد.
ت درصورت وقف كار به واسطه قواي قهريه يا حوادث غيرقابل پيش بيني كه وقوع آن از اراده طرفين خارج باشد
مقررات ماده 15 قانون كار اجراء خواهدشد. ولي هر گاه عوامل توقف كاربراي كارفرما قابل پيش بيني بوده و خارج
از اختيار كارگر باشد، كارفرما علاوه بر مزد ثابت (در مورد قرارداد كار تركيبي) مكلف به پرداخت مزد مدت توقف
كار به ماخذ متوسط كارمزد آخرين ماه كاركرد كارگر خواهد بود. در صورت بروز اختلاف، تشخيص موراد فوق با
وزارت كار و امور اجتماعي است.
4-1- نحوه محاسبه حقوق و مزايا قراردادهاي كارمزدي
مجموع مزد كارمزدي كه براساس آئين نامه به كارگر پرداخت مي شود نبايد كمتر ازحداقل مزد قانوني به نسبت
ساعات عادي كار باشد.
تابع ارجاع كار اضافي به كارگران كارمزدي علاوه بر ساعات عادي كار و نيز كار نوبتي و كار در شب براي آنان
مقررات قانون كار است. ماخذ محاسبه فوق العاده نوبت كار يا شب كاري كارگران كارمزد نرخ كارمزد آنهاست.
ثابت چنانچه بجاي روز جمعه روز ديگري به عنوان تعطيل هفتگي توافق شده باشد نرخ كارمزد و نيز مزد (در مورد
قرارداد كار تركيبي) در روز جمعه % 40 اضافه مي شود. نحوه محاسبه مزد روزهاي تعطيل و جمعه و روزهاي تعطيل
رسمي و مرخصي كارگران كارمزد تابع ماده 43 قانون كار م يباشد.
قت هر گاه قرارداد كارمزدي به صورت پاره و (كمتر از حداكثر ساعات قانوني كار) باشد، مزاياي رفاهي انگيز هاي به
نسبت ساعات كار مورد قرارداد و به ماخذ ساعات كار قانوني محاسبه و پرداخت م يشود. ماخذ محاسبه مزد،
32 قانون كار در مورد ، 31 ، 29 ، 27 ، 20 ، حقوق، حق سنوات و خسارات و مزاياي پايان كار موضوع مواد 18
كارگران كارمزد، ميانگين مجموع پرداختي ها در آخرين 90 روز كاركرد كارگر است.
نامه مقر در صورتي كه به موجب عرف و رويه ديگري در كارگاه مزد و مزايايي بيش از آنچه دراين آئين ر شده است
جاري باشد، عرف و رويه مذكور براي كارگران مشمول و همچنين كارگراني كه بعداً به صورت كارمزدي دركارگاه
استخدام م يشوند جاري است.
تغيير نظام كارمزدي به ساير نظامهاي مزدي يا بالعكس در مورد تمام يا قسمتي ازكاركنان در كارگاه بايستي پس از
تائيد شوراي اسلامي كار يا انجمن صنفي و يا نمايندگان قانوني كارگران كارگاه به تصويب وزارت كار و امور
اجتماعي برسد.
-5 ساعتي قراردادهاي مزد
مي مزدساعتي مزدي است كه بابت ساعاتي كه وقت كارگر در اختيار كارفرماست محاسبه و پرداخت شود.
درقراردادهاي مزدساعتي، نوع كار(صرف نظر از مقدار و ميزان آن) و نيز ساعات كار در روز يا هفته يا ماه مشخص
مي گردد.
اعمال نظام مزد ساعتي در موارد ذيل مجاز است:
مسافر متصديان حمل و نقل كالا و
مطب كارگران هاي خصوصي پزشكان، كلينكيهاي پزشكي و پيراپزشكي، دامپزشكي و نظاير آنها در صورتي كه
مدت فعاليت آنها كمتر از حداكثر ساعات قانوني كار در شبانه روز باشد.
نها مشاغل غيرتمام وقت در زمينه هاي مشاوره و نظاير آ
مشاغل مربوط به نگهداري و مراقبت از اموال، تاسيسات و ساختمان و حيوانات به شرطي كه ساعات كار كمتر از
حداكثر ساعات قانوني كار در شبانه روز باشد.
هشي مشاغل آموزشي و پژو
البته ذكر مشاغل فوق مانع از اعمال ساير نظامهاي مزدي در فعاليتهاي مذكور نخواهد بود اما استفاده از نظام مزد
ساعتي جز در موراد معوقه فوق موكول به اخذ موافقت وزارت كار و امور اجتماعي است.
-5-1 تي محاسبه حقوق ومزايا قراردادهاي مزدساع
در نظام مزد ساعتي، كارفرما مكلف است علاوه بر مزد ثابت، مزاياي رفاهي از قبيل حق مسكن، حق خوار بار و
كمك عائله مندي را به نسبت ساعات كار محاسبه و به كارگر پرداخت نمايد.
ساعتي مي مزد كارگراني كه مشمول نظام مزد باشند به تناسب ساعات كار عادي كار در شبانه روز نبايد كمتر از
مزد مشاغل مشابه در نظام روزمزدي باشد. در كارگاههايي كه فعاليت آنها جنبه استمرار دارد يا به صورت فصلي
فعاليت مي كنند كارگران مشمول مزدساعتي حق استفاده از مرخصي و تعطيلات رسمي با استفاده ازمزد را دارند.
ك هر گاه نوع كار طوري باشد كه تعداد ساعات ار عادي و مجموع مزد هر روز مساوي باشند مزد مذكور معادل
روزهاي كار است در غير اين صورت ماخذ محاسبه، ميانگين مزد ساعتي كارگر در روزهاي آخرين ماه كاركرد وي
خواهد بود.
قانوني باشد مبلغ پرداختي به هرحال نبايد كمتر از حداقل مزد . ماخذ محاسبه مزد، حقوق، حق سنوات و خسارات
و مزاياي پايان كار موضوع مواد 18 و 20 و 27 و 29 و 31 و 32 قانون كار در مورد كارگران مشمول نظام
مزدساعتي، ميانگين مجموع پرداختي ها در آخرين 90 روز كاركرد كارگر است.
ساعتي مي در كارگاههائي كه داراي عرف و رويه خاص در مورد مزد باشند در صورتي كه بر اساس عرف و رويه
موجود مزد و مزايايي بيش از ضوابط مقرر در اين آئين نامه به كاركنان مشمول پرداخت نمايند عرف و رويه موجود
مزد و مزاياي بيش از ضوابط مقرر در اين آئين نامه به كاركنان مشمول پرداخت نمايند عرف و رويه مذكور مناط
اعتباراست.
ساعتي به سا تغيير نظام مزد ير نظامهاي مزدي در اجراي ماده 26 قانون كار با موافقت كاركنان مشمول و تائيد
وزارت كار و اموراجتماعي امكان پذيراست.
-6 ساعتي قراردادهاي كارمزد
خت مي كارمزد ساعتي مزدي است كه در مقابل انجام كار مشخص در زمان مشخص پردا شود. در قرارداد كارمزد
ساعتي بايد ميزان و مقدار كار متناسب با زمان مشخص باشد.
يا مجموعه كارمزد ساعتي برحسب آنكه حاصل كار مورد نظر مربوط به يك نفر يا گروه مشخصي از كارگران
كارگران كارگاه باشد به ترتيب به صورت كارمزد ساعتي انفرادي، كارمزد ساعتي گروهي و كارمزد ساعتي جمعي
تعيين مي گردد.
در نظام كارمزد ساعتي گروهي و جمعي بايد علاوه بر شغل هر يك از كارگران، سهم هر يك در ميزان فعاليت و
كارمزد ساعتي متعلقه ازقبل مشخص گردد و موضوع موردقبول كارگران باشد. مشاغل قابل شمول در نظام كارمزد
ساعتي نوعاً مشاغلي هستند كه استاندارد زمان انجام كار توسط ابزار و يا دستگاه مورد استفاده از قبل مشخص
شده ياقابل مشخص شدن باشند.
مقاطع استفاده از نظام كارمزد ساعتي در كارگاههايي كه فعاليت آنها جنبه مستمر دارد و يا به صورت فصلي يا در
زماني خاص فعاليت ندارند موكول به اخذ موافقت اداره كار و اموراجتماعي محل است.
فعاليتهايي كه تو عرضه مي سط صاحبان حرفه، پيشه و مشاغل آزاد مستقيماً به مصرف كننده شود و در مدت
معين و محدود انجام مي گيرند مشمول مقررات كارمزد ساعتي نميباشند (مانندمعلمين خصوصي كه بطور پاره
وقت و غير مستمرانجام وظيفه م ينمايند).
6-1- نحوه محاسبه حقوق ومزايا قراردادهاي كارمزد ساعتي
ساعتي نمي مزد كارگراني كه مشمول نظام كارمزد باشند به تناسب ساعات عادي كار شبانه روز نبايد كمتر از مزد
مشاغل در نظام روزمزدي باشد. دركارگاههايي كه فعاليت آنها جنبه مستمر دارد و يا به صورت فصلي كار مي كنند
كارگران مشمول كارمزد ساعتي حق استفاده از مرخصي و تعطيلات با استفاده از مزد را دارند.
هرگاه نوع كار طوري باشد كه تعداد ساعات كار عادي و مجموع كارمزد هر روز مساوي باشند مزدايام مذكور
معادل كارمزد روزهاي كار است. در غيراين صورت ماخذ محاسبه ميانگين كارمزد ساعتي كارگر در روزهاي
كارآخرين ماه كارخواهد بود.
، 27 ، 20 ، ماخذ محاسبه مزد، حقوق، حق سنوات و خسارات و مزاياي پايان كار موضوع پايان كار موضوع مواد 18
32 قانون كار در مورد كارگران مشمول كارمزد ساعتي م يباشند. ، 31 ، 29
ين درصورتي كه بر اساس عرف و رويه موجود مزد و مزايايي بيش از ضوابط مقرر در اين آئ نامه به كاركنان مشمول
پرداخت مي شود، عرف و رويه مذكور معتبر خواهد بود.
تغيير نظام كارمزد ساعتي به ساير نظامهاي مزد در اجراي ماده 26 قانون كار با موافقت كاركنان مشمول و تائيد
وزارت كار و امور اجتماعي امكان پذيراست. ساير مقررات كار و ضوابط و مقررات قانون كار ناظر به كارگران كه در
بالا به آن اشار هاي نشد، در مورد كارگران مشمول نظام كارمزدي، مزدساعتي و كارمزد ساعتي نيزحاكم است.
نوي سنده : آرمين خوشوقتي
حقوقي دريافت شده از پايگاه نشر مقالات
حق گستر.
براي نشر مقالات حقوقي خود
به حق گستر م كنيد راجعه .
منتظر شما هستيم.
www.HaghGostar.ir

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
متن كامل قانون آئين دادرسي دادگاههاي عمومي و انقلاب ( در امور مدني)
نویسنده : محمدرضا عباسیان 09148023199
تاریخ : شنبه 14 فروردين 1395

-----------------------------------------------------
متن كامل قانون آئين دادرسي دادگاههاي عمومي و انقلاب ( در امور مدني)
كتاب اول - در امور مدني
كليات
ماده 1 - آيين دادرسي مدني، مجموعه اصول و مقرراتي است كه در مقام رسيدگي به امور حسبي و كليه دعاوي مدني و بازرگاني
در دادگاهها يعمومي، انقلاب، تجديدنظر، ديوان عالي كشور و ساير مراجعي كه به موجب قانون موظف به رعايت آن م يباشند به
.كار مي رود
ماده 2 - هيچ دادگاهي نم يتواند به دعوايي رسيدگي كند مگر اينكه شخص يا اشخاص ذي نفع يا وكيل يا قائم مقام يا نماينده
.قانوني آنان رسيدگي به دعوا را برابر قانون درخواست نموده باشند
ماده 3 - قضات دادگاهها موظفند موافق قوانين به دعاوي رسيدگي كرده، حكم مقتضي صادر و يا فصل خصومت نمايند. در
صورتي كه قوانين موضوعه كامل يا صريح نبوده يا متعارض باشند يا اصلا" قانوني در قضيه مطروحه وجود نداشته باشد، با استناد
به منابع معتبر اسلامي يا فتاوي معتبر واصول حقوقي كه مغاير با موازين شرعي نباشد، حكم قضيه را صادر نمايند و نمي توانند به
بهانه سكوت يا نقص يا اجمال يا تعارض قوانين از رسيدگي به دعوا و صدور حكم امتناع ورزند والا مستنكف از احقاق حق
.شناخته شده و به مجازات آن محكوم خواهند شد
. تبصره - چنانچه قاضي مجتهد باشد و قانون را خلاف شرع بداند پرونده به شعبه ديگري جهت رسيدگي ارجاع خواهد شد
.ماده 4 - دادگاهها مكلفند در مورد هر دعوا به طور خاص تعيين تكليف نمايند و نبايد به صورت عام و كلي حكم صادر كنند
ماده 5 - آراي دادگاهها قطعي است مگر در موارد مقرر در باب چهارم اين قانون يا در مواردي كه به موجب ساير قوانين قابل نقض
.يا تجديدنظ رباشند
ماده 6 - عقود و قراردادهايي كه مخل نظم عمومي يا بر خلاف اخلاق حسنه كه مغاير با موازين شرع باشد در دادگاه قابل ترتيب
.اثر نيست
ماده 7 - به ماهيت هيچ دعوايي نمي توان در مرحله بالاتر رسيدگي نمود تا زماني كه در مرحله نخستين در آن دعوا حكمي صادر
.نشده باشد، مگر به موجب قانون
ماده 8 - هيچ مقام رسمي يا سازمان يا اداره دولتي نم يتواند حكم دادگاه را تغيير دهد و يا از اجراي آن جلوگيري كند مگر
.دادگاهي كه حكم صادرنموده و يا مرجع بالاتر، آنهم در مواردي كه قانون معين نموده باشد
.ماده 9 - رسيدگي به دعاويي كه قبل از تاريخ اجراي اين قانون اقامه شده به ترتيب مقرر در اين قانون ادامه مي يابد
آراي صادره از حيث قابليت اعتراض و تجديد نظر و فرجام، تابع قوانين مجري در زمان صدور آنان مي باشد مگر اينكه آن قوانين،
.خلاف شرع شناخته شود
نسبت به كليه قرارهاي عدم صلاحيتي كه قبل از تاريخ اجراي اين قانون از دادگاهها صادر شده و در زمان اجراي اين قانون در
.جريان رسيدگي تجديدنظ ريا فرجامي است به ترتيب مقرر در اين قانون عمل مي شود
باب اول - در صلاحيت دادگاهها
فصل اول - در صلاحيت ذاتي و نسبي دادگاهها
ماده 10 - رسيدگي نخستين به دعاوي، حسب مورد در صلاحيت دادگاههاي عمومي و انقلاب است مگر در مواردي كه قانون
.مرجع ديگري ر اتعيين كرده باشد
ماده 11 - دعوا بايد در دادگاهي اقامه شود كه خوانده ، در حوزه قضايي آن اقامتگاه دارد و اگر خوانده در ايران اقامتگاه نداشته
باشد، درصورتي كه درايران محل سكونت موقت داشته باشد، در دادگاه همان محل بايد اقامه گردد و هرگاه درايران اقامتگاه و يا
محل سكونت موقت نداشته ولي مال غيرمنقول داشته باشد، دعوا در دادگاهي اقامه م يشود كه مال غيرمنقول در حوزه آن واقع
.است و هرگاه مال غيرمنقول هم نداشته باشد، خواهان در دادگاه محل اقامتگاه خود، اقامه دعوا خواهد كرد
تبصره - حوزه قضايي عبارت است از قلمرو يك بخش يا شهرستان كه دادگاه در آن واقع است. تقسيم بندي حوزه قضايي به
.واحدهايي از قبيل مجتمع يا ناحيه ، تغييري در صلاحيت عام دادگاه مستقر در آن نم يدهد
ماده 12 - دعاوي مربوط به اموال غيرمنقول اعم از دعاوي مالكيت، مزاحمت، ممانعت از حق، تصرف عدواني و ساير حقوق راجع
.به آن د ردادگاهي اقامه م يشود كه مال غيرمنقول در حوزه آن واقع است، اگرچه خوانده در آن حوزه مقيم نباشد
ماده 13 - در دعاوي بازرگاني و دعاوي راجع به اموال منقول كه از عقود و قراردادها ناشي شده باشد، خواهان مي تواند
.به دادگاهي رجوع كند كه عقد يا قرارداد در حوزه آن واقع شده است يا تعهد مي بايست در آنجاانجام شود
. ماده 14 - درخواست تأمين دلايل و امارات از دادگاهي مي شود كه دلايل و امارات مورد درخواست در حوزه آن واقع است
ماده 15 - در صورتي كه موضوع دعوا مربوط به مال منقول و غيرمنقول باشد، در دادگاهي اقامه دعوا مي شود كه مال غيرمنقول
.در حوزه آن واق عاست، به شرط آنكه دعوا در هر دو قسمت، ناشي از يك منشاء باشد
ماده 16 - هر گاه يك ادعا راجع به خواندگان متعدد باشد كه در حوز ههاي قضائي مختلف اقامت دارند يا راجع به اموال غير
منقول متعددي باش دكه در حوزه هاي قضائي مختلف واقع شده اند، خواهان م يتواند به هريك از دادگاههاي حوز ههاي يادشده
.مراجعه نمايد
ماده 17 - هر دعوايي كه در اثناي رسيدگي به دعواي ديگر از طرف خواهان يا خوانده يا شخص ثالث يا از طرف متداعيين اصلي
بر ثالث اقامه شود ،دعواي طاري ناميده مي شود. اين دعوا اگر با دعواي اصلي مرتبط يا داراي يك منشاء باشد، در دادگاهي اقامه
.مي شود كه دعواي اصلي در آنجا اقام هشده است
.ماده 18 - عنوان احتساب، تهاتر يا هر اظهاري كه دفاع محسوب شود، دعواي طاري نبوده، مشمول ماده ( 17 ) نخواهد بود
ماده 19 - هرگاه رسيدگي به دعوا منوط به اثبات ادعايي باشد كه رسيدگي به آن در صلاحيت دادگاه ديگري است، رسيدگي به
دعوا تا اتخاذ تصميم از مرجع صلاحيتدار متوقف م يشود. دراين مورد، خواهان مكلف است ظرف يك ماه در دادگاه صالح اقامه
دعوا كند و رسيد آن را به دفتر دادگاه رسيدگي كننده تسليم نمايد، در غيراين صورت قرار رد دعوا صادر م يشود و خواهان
.مي تواند پس از اثبات ادعا در دادگاه صالح مجدداً اقامه دعوا نمايد
ماده 20 - دعاوي راجع به تَر كه متوفي اگر چه خواسته، دين و يا مربوط به وصاياي متوفي باشد تا زماني كه تَر كه تقسيم نشده
در دادگاه محلي اقام همي شود كه آخرين اقامتگاه متوفي در ايران، آن محل بوده و اگر آخرين اقامتگاه متوفي معلوم نباشد،
.رسيدگي به دعاوي يادشده در صلاحيت دادگاهي است كه آخرين محل سكونت متوفي در ايران، در حوزه آن بوده است
ماده 21 - دعواي راجع به توقف يا ورشكستگي بايد در دادگاهي اقامه شود كه شخص متوقف يا ورشكسته، در حوزه آن اقامت
داشته است و چنانچه درايران اقامت نداشته باشد، در دادگاهي اقامه مي شود كه متوقف يا ورشكسته در حوزه آن براي انجام
.معاملات خود شعبه يا نمايندگي داشته يا دارد
ماده 22 - دعاوي راجع به ورشكستگي شركتهاي بازرگاني كه مركز اصلي آنها در ايران است، همچنين دعاوي مربوط به اصل
شركت و دعاوي بي نشركت و شركاء و اختلافات حاصله بين شركاء و دعاوي اشخاص ديگر عليه شركت تا زماني كه شركت باقي
.است و نيز درصورت انحلال تا وقتي كه تصفيه امور شركت در جريان است، در مركز اصلي شركت اقامه م يشود
ماده 23 - دعاوي ناشي از تعهدات شركت در مقابل اشخاص خارج از شركت، در محلي كه تعهد در آنجا واقع شده يا محلي كه
كالا بايد در آنجا تسليم گردد يا جايي كه پول بايد پرداخت شود اقامه مي شود. اگر شركت داراي شعب متعدد در جاهاي مختلف
باشد دعاوي ناشي از تعهدات هر شعب هيا اشخاص خارج بايد در دادگاه محلي كه شعبه طرف معامله در آن واقع است اقامه شود،
.مگر آنكه شعبه يادشده برچيده شده باشد كه در اي نصورت نيز دعاوي در مركز اصلي شركت اقامه خواهد شد
ماده 24 - رسيدگي به دعواي اعسار به طور كلي با دادگاهي است كه صلاحيت رسيدگي نخستين به دعواي اصلي را دارد يا ابتدا
.به آن رسيدگ ينموده است
ماده 25 - هرگاه سند ثبت احوال در ايران تنظيم شده و ذي نفع مقيم خارج از كشور باشد رسيدگي با دادگاه محل صدور سند
.است و اگر محل تنظي مسند و اقامت خواهان هر دو خارج از كشور باشد در صلاحيت دادگاه عمومي شهرستان تهران خواهد بود
فصل دوم - اختلاف در صلاحيت و ترتيب حل آن
ماده 26 - تشخيص صلاحيت يا عدم صلاحيت هر دادگاه نسبت به دعوايي كه به آن رجوع شده است با همان دادگاه است. مناط
.صلاحيت تاريخ تقديم دادخواست است مگر در موردي كه خلاف آن مقرر شده باشد
ماده 27 - درصورتي كه دادگاه رسيدگي كننده خود را صالح به رسيدگي نداند با صدور قرار عدم صلاحيت، پرونده را به دادگاه
صلاحيتدار ارسال مي نمايد. دادگاه مرجوع اليه مكلف است خارج از نوبت نسبت به صلاحيت اظهارنظر نمايد و چنانچه ادعاي عدم
صلاحيت را نپذيرد، پرونده راجه تحل اختلاف به دادگاه تجديدنظر استان ارسال مي كند. راي دادگاه تجديدنظر در تشخيص
.صلاحيت لازم الاتباع خواهد بود
تبصره - درصورتي كه اختلاف صلاحيت بين دادگاههاي دوحوزه قضايي از دو استان باشد، مرجع حل اختلاف ب هترتيب يادشده،
.ديوان عالي كشور م يباشد
ماده 28 - هرگاه بين دادگاههاي عمومي، نظامي و انقلاب در مورد صلاحيت، اختلاف محقق شود همچنين در مواردي كه
دادگاهها اعم از عمومي ،نظامي و انقلاب به صلاحيت مراجع غير قضايي از خود نفي صلاحيت كنند و يا خود را صالح بدانند،
پرونده براي حل اختلاف به ديوان عالي كشو رارسال خواهد شد. رأي ديوان عالي كشور در خصوص تشخيص صلاحيت،
.لازم الاتباع م يباشد
.ماده 29 - رسيدگي به قرارهاي عدم صلاحيت در دادگاه تجديدنظر استان و ديوان عالي كشور، خارج از نوبت خواهد بود
ماده 30 - هرگاه بين ديوان عالي كشور و دادگاه تجديدنظر استان و يا دادگاه تجديدنظر استان با دادگاه بدوي درمورد صلاحيت
.اختلاف شود حسب مورد، نظر مرجع عالي لاز مالاتباع است
باب دوم - وكالت در دعاوي
. ماده 31 - هريك از متداعيين م يتوانند براي خود حداكثر تا دو نفر وكيل انتخاب و معرفي نمايند
ماده 32 - وزارتخانه ها، موسسات دولتي و وابسته به دولت، شركتهاي دولتي، نهادهاي انقلاب اسلامي و موسسات عمومي غير
دولتي، شهرداريها و بانكها م يتوانند علاوه بر استفاده از وكلاي دادگستري براي طرح هرگونه دعوا يا دفاع و تعقيب دعاوي مربوط
:از اداره حقوقي خود يا كارمندان رسمي خود با داشتن يكي از شرايط زير بعنوان نماينده حقوقي استفاده نمايند
.دارا بودن ليسانس در رشته حقوق با دو سال سابقه كار آموزي در دفاتر حقوقي دستگاههاي مربوط ‐ 1
.دوسال سابقه كار قضايي يا وكالت ب هشرط عدم محروميت از اشتغال به مشاغل قضاوت يا وكالت ‐ 2
.تشخيص احراز شرايط يادشده ب هعهده بالاترين مقام اجرايي سازمان يا قائم مقام قانوني وي خواهد بود
. ارائه معرفي نامه نمايندگي حقوقي به مراجع قضايي الزامي است
ماده 33 - وكلاي متداعيين بايد داراي شرايطي باشند كه ب هموجب قوانين راجع به وكالت در دادگاهها براي آنان مقرر گرديده
.است
ماده 34 - وكالت ممكن است به موجب سند رسمي يا غير رسمي باشد. در صورت اخير، درمورد وكال تنامه هاي تنظيمي در
.ايران، وكيل مي تواند ذيل وكالت نامه تأييد كند كه وكال تنامه را موكل شخصاً در حضور او امضا يا مهر كرده يا انگشت زده است
در صورتي كه وكالت در خارج از ايران داده شده باشد بايد به گواهي يكي از مأمورين سياسي يا كنسولي جمهوري اسلامي ايران
برسد. مرجع گواهي وكالت نامه اشخاص مقيم در كشورهاي فاقد مأمور سياسي يا كنسولي ايران به موجب آئين نامه اي خواهد بود
كه توسط وزارت دادگستري با همكاري وزارت امور خارجه، ظرف مدت سه ماه، تهيه و به تصويب رئيس قوه قضائيه خواهد رسيد.
اگر وكالت در جلسه دادرسي داده شود، مراتب د رصورتجلسه قيد و به امضاي موكل مي رسد و چنانچه موكل در زندان باشد،
.رئيس زندان يا معاون وي بايد امضا يا اثر انگشت او را تصديق نمايند
. تبصره - درصورتي كه موكل امضا، مهر يا اثرانگشت خود را انكار نمايد، دادگاه به اين موضوع نيز رسيدگي خواهد نمود
ماده 35 - وكالت در دادگاهها شامل تمام اختيارات راجع به امر دادرسي است جز آنچه را كه موكل استثناء كرده يا توكيل در آن
:خلاف شرع باشد ،ليكن در امور زير بايد اختيارات وكيل در وكالت نامه تصريح شود
.وكالت راجع به اعتراض به رأي، تجديدنظر، فرجا مخواهي و اعاده دادرسي ‐ 1
.وكالت در مصالحه و سازش ‐ 2
.وكالت در ادعاي جعل يا انكار و ترديد نسبت به سند طرف و استرداد سند ‐ 3
.وكالت در تعيين جاعل ‐ 4
.وكالت در ارجاع دعوا ب هداوري و تعيين داور ‐ 5
.وكالت در توكيل ‐ 6
.وكالت در تعيين مصدق و كارشناس ‐ 7
.وكالت در دعواي خسارت ‐ 8
.وكالت در استرداد دادخواست يا دعوا ‐ 9
.وكالت در جلب شخص ثالث و دفاع از دعواي ثالث ‐ 10
.وكالت در ورود شخص ثالث و دفاع از دعواي ورود ثالث ‐ 11
.وكالت در دعواي متقابل و دفاع درقبال آن ‐ 12
.وكالت در ادعاي اعسار ‐ 13
.وكالت در قبول يا رد سوگند ‐ 14
.تبصره 1 - اشاره به شماره هاي يادشده دراين ماده بدون ذكر موضوع آن، تصريح محسوب نمي شود
. تبصره 2 - سوگند ، شهادت ، اقرار ، لعان و ايلاء قابل توكيل نمي باشد
ماده 36 - وكيل در دادرسي، درصورتي حق درخواست صدور برگ اجرايي و تعقيب عمليات آن و اخذ محكوم به و وجوه ايداعي
.به نام موكل ر اخواهد داشت كه در وكال تنامه تصريح شده باشد
. ماده 37 - اگر موكل وكيل خود را عزل نمايد، مراتب را بايد ب هدادگاه و وكيل معزول اطلاع دهد
.عزل وكيل مانع از جريان دادرسي نخواهد بود. اظهار شفاهي عزل وكيل بايد در صور تجلسه قيد و به امضاي موكل برسد
ماده 38 - تا زماني كه عزل وكيل ب هاطلاع او نرسيده است اقدامات وي در حدود وكالت، همچنين ابلاغهايي كه از طرف دادگاه به
وكيل مي شود مؤثر در حق موكل خواهد بود، ولي پس از اطلاع دادگاه از عزل وكيل، ديگر او را در امور راجع به دادرسي، وكيل
.نخواهد شناخت
ماده 39 - درصورتي كه وكيل استعفاي خود را به دادگاه اطلاع دهد، دادگاه به موكل اخطار مي كند كه شخصا يا توسط وكيل
.جديد، دادرسي را تعقيب نمايد و دادرسي تا مراجعه موكل يا معرفي وكيل جديد حداكثر به مدت يك ماه متوقف م يگردد
وكيلي كه دادخواست تقديم كرده در صورت استعفاء، مكلف است آن را به اطلاع موكل خود برساند و پس از آن موضوع استعفاي
.وكيل و اخطار رفع نقص توسط دادگاه به موكل ابلاغ مي شود، رفع نقص به عهده موكل است
ماده 40 - درصورت فوت وكيل يا استعفا يا عزل يا ممنوع شدن يا تعليق از وكالت يا بازداشت وي چنانچه اخذ توضيحي لازم
نباشد، دادرسي به تأخير نمي افتد و درصورت نياز به توضيح، دادگاه مراتب را در صور تمجلس قيد مي كند و با ذكر موارد توضيح
.به موكل اطلاع م يدهد كه شخصا يا توسط وكيل جديد در موعد مقرر براي اداي توضيح حاضرشود
ماده 41 - وكلاء مكلفند در هنگام محاكمه حضور داشته باشند مگر اينكه داراي عذر موجهي باشند. جهات زير عذر موجه
:محسوب م يشود
.فوت يكي از بستگان نسبي يا سببي تا درجه اول از طبقه دوم ‐ 1
.ابتلاء به مرضي كه مانع از حركت بوده يا حركت، مضر تشخيص داده شود ‐ 2
.حوادث قهري ازقبيل سيل و زلزله كه مانع از حضور در دادگاه باشد ‐ 3
.وقايع خارج از اختيار وكيل كه مانع از حضور وي در دادگاه شود ‐ 4
وكيل معذور موظف است عذر خود را به طور كتبي با دلايل آن براي جلسه محاكمه ب هدادگاه ارسال دارد .دادگاه درصورتي به آن
ترتيب اثر مي دهد كه عذر او را موجه بداند، درغير اين صورت جريان محاكمه را ادامه داده و مراتب را به مرجع صلاحيتدار براي
تعقيب انتظامي وكيل اطلاع خواهد داد. درصورتي كه جلسه دادگاه ب هعلت عذر وكيل تجديد شود، دادگاه بايد علت آن و وقت
.رسيدگي بعدي را به موكل اطلاع دهد. دراين صورت، جلسه بعدي دادگاه به علت عدم حضور وكيل، تجديد نخواهد شد
ماده 42 - درصورتي كه وكيل همزمان دردو يا چند دادگاه دعوت شود و جمع بين آنها ممكن نباشد، لازم است در دادگاهي كه
حضور او برابر قانون آيين دادرسي كيفري يا ساير قوانين الزامي باشد، حاضر شود و به دادگاههاي ديگر لايحه بفرستد و يا
.درصورت داشتن حق توكيل، وكيل ديگري معرف ينمايد
ماده 43 - عزل يا استعفاء وكيل يا تعيين وكيل جديد بايد در زماني انجام شود كه موجب تجديد جلسه دادگاه نگردد، درغير
.اين صورت دادگاه به اي نعلت جلسه را تجديد نخواهد كرد
ماده 44 - درصورتي كه يكي از اصحاب دعوا در دادرسي دونفر وكيل معرفي كرده و به هيچيك از آنها به طور منفرد حق اقدام
نداده باشد، ارسا للايحه توسط هر دو يا حضور يكي از آنان با وصول لايحه از وكيل ديگر براي رسيدگي دادگاه كافي است و
درصورت عدم وصول لايحه از وكيل غايب، دادگاه بدون توجه به اظهارات وكيل حاضر، رسيدگي را ادامه خواهد داد. چنانچه هر
دو وكيل يا يكي از آنان عذر موجهي براي عدم حضور اعلام نموده باشد، درصورت ضرورت، جلسه دادرسي تجديد و علت تجديد
جلسه و وقت رسيدگي به موكل نيز اطلاع داده مي شود. دراين صورت جلسه بعدي دادگاه به علت عدم حضور وكيل تجديد
.نخواهد شد
ماده 45 - وكيلي كه در وكالت نامه حق اقدام يا حق تعيين وكيل مجاز در دادگاه تجديدنظر و ديوا نعالي كشور را داشته باشد،
هرگاه پس از صدور رأي يا در موقع ابلاغ آن استعفاء و از رؤيت رأي امتناع نمايد، بايد دادگاه رأي را به موكل ابلاغ نمايد در اين
صورت ابتداي مدت تجديدنظر و فرجام، روز ابلاغ به وكيل ياد شده محسوب است مگر اينكه موكل ثابت نمايد از استعفاء وكيل
بي اطلاع بوده در اين صورت ابتداي مدت از روز اطلاع وي محسوب خواهد شد و چنانچه از جهت اقدام وكيل ضرر و زياني به
موكل وارد شود، وكيل مسؤول مي باشد. درخصوص اين ماده، دادخواست تجديدنظر و فرجام وكيل مستعفي قبول مي شود و مدير
دفتر دادگاه مكلف است به طور كتبي به موكل اخطار نمايد كه شخصاً اقدام كرده يا وكيل جديد معرفي كند و يا اگر دادخواست
.ناقص باشد، نقص آن را برطرف نمايد
ماده 46 - ابلاغ دادنامه به وكيلي كه حق دادرسي در دادگاه بالاتر را ندارد يا براي وكالت در آن دادگاه مجاز نباشد و وكيل در
.توكيل نيز نباشد، معتبر نخواهد بود
ماده 47 - اگر وكيل بعد از ابلاغ رأي و قبل از انقضاي مهلت تجديدنظر و فرجا مخواهي فوت كند يا ممنوع از وكالت شود يا به
.واسطه قوه قهريه قادر به انجام وظيفه وكالت نباشد، ابتداي مهلت اعتراض از تاريخ ابلاغ به موكل محسوب خواهد شد
تبصره - درمواردي كه طرح دعوا يا دفاع به وسيله وكيل جريان يافته و وكيل يادشده حق وكالت در مرحله بالاتر را دارد كليه
.آراي صادره بايد به او ابلاغ شود و مبداء مهل تها و مواعد از تاريخ ابلاغ ب هوكيل محسوب مي گردد
باب سوم - دادرسي نخستين
فصل اول - دادخواست
مبحث اول - تقديم دادخواست
ماده 48 - شروع رسيدگي در دادگاه مستلزم تقديم دادخواست مي باشد. دادخواست به دفتر دادگاه صالح و در نقاطي كه دادگاه
.داراي شعب متعدد است به دفتر شعبه اول تسليم مي گردد
ماده 49 - مدير دفتر دادگاه پس از وصول دادخواست بايد فوري آنرا ثبت كرده، رسيدي مشتمل بر نام خواهان، خوانده، تاريخ
.تسليم ( روز و ماه وسال) با ذكر شماره ثبت به تقدي مكننده دادخواست بدهد و در برگ دادخواست تاريخ تسليم را قيد نمايد
. تاريخ رسيد دادخواست ب هدفتر، تاريخ اقامه دعوا محسوب مي شود
ماده 50 - هرگاه دادگاه داراي شعب متعدد باشد مدير دفتر بايد فوري پس از ثبت دادخواست، آن را جهت ارجاع به يكي از
.شعب، به نظر رئيس شعبه اول يا معاون وي برساند
مبحث دوم - شرايط دادخواست
: ماده 51 - دادخواست بايد ب هزبان فارسي در روي برگهاي چاپي مخصوص نوشته شده و حاوي نكات زير باشد
.نام، نام خانوادگي، نام پدر، سن، اقامتگاه و حتي الامكان شغل خواهان ‐ 1
.تبصره - درصورتي كه دادخواست توسط وكيل تقديم شود مشخصات وكيل نيز بايد درج گردد
.نام، نام خانوادگي، اقامتگاه و شغل خوانده ‐ 2
.تعيين خواسته و بهاي آن مگر آن كه تعيين بهاء ممكن نبوده و يا خواسته، مالي نباشد ‐ 3
.تعهدات و جهاتي كه ب هموجب آن خواهان خود را مستحق مطالبه م يداند به طوري كه مقصود واضح و روشن باشد ‐ 4
.آنچه كه خواهان از دادگاه درخواست دارد ‐ 5
ذكر ادله و وسايلي كه خواهان براي اثبات ادعاي خود دارد، ازاسناد و نوشتجات و اطلاع مطلعين و غيره، ادله مثبته به ترتيب ‐ 6
و واضح نوشته مي شود و اگر دليل، گواهي گواه باشد، خواهان بايد اسامي و مشخصات و محل اقامت آنان را به طور صحيح معين
.كند
.امضاي دادخواست دهنده و درصورت عجز از امضاء ، اثر انگشت او ‐ 7
تبصره 1 - اقامتگاه بايد با تمام خصوصيات ازقبيل شهر و روستا و دهستان و خيابان به نحوي نوشته شود كه ابلاغ ب هسهولت
.ممكن باشد
.تبصره 2 - چنانچه خواهان يا خوانده شخص حقوقي باشد، در دادخواست نام و اقامتگاه شخص حقوقي، نوشته خواهد شد
ماده 52 - درصورتي كه هريك از اصحاب دعوا، عنوان قيم يا متولي يا وصي يا مديريت شركت و امثال آنرا داشته باشد در
.دادخواست بايد تصريح شود
مبحث سوم - موارد توقيف دادخواست
ماده 53 - در موارد زير دادخواست توسط دفتر دادگاه پذيرفته م يشود لكن براي به جريان افتادن آن بايد به شرح مواد آتي
:تكميل شود
.درصورتي كه ب هدادخواست و پيوستهاي آن برابر قانون تمبر الصاق نشده يا هزينه يادشده تأديه نشده باشد ‐ 1
5 و 6) ماده ( 51 ) اين قانون رعايت نشده باشد ‐ 2 ،4 ،3 ، .وقتي كه بندهاي ( 2
ماده 54 - در موارد يادشده در ماده قبل، مدير دفتر دادگاه ظرف دو روز نقايص دادخواست را به طور كتبي و مفصل به خواهان
اطلاع داده و از تاريخ ابلاغ به مدت ده روز به او مهلت مي دهد تا نقايص را رفع نمايد. چنانچه در مهلت مقرر اقدام به رفع نقص
ننمايد، دادخواست به موجب قراري كه مدي ردفتر و در غيبت مشاراليه، جانشين او صادر مي كند، رد م يگردد. اين قرار به خواهان
.ابلاغ مي شود و نامبرده م يتواند ظرف ده روز از تاريخ ابلاغ به همان دادگاه شكايت نمايد. رأي دادگاه در اين خصوص قطعي است
ماده 55 - در هر مورد كه هزينه انتشار آگهي ظرف يكماه از تاريخ ابلاغ اخطاريه دفتر تأديه نشود، دادخواست به وسيله دفتر رد
خواهد شد. اين قرا رظرف ده روز از تاريخ ابلاغ قابل شكايت در دادگاه مي باشد، جز در موارد يكه خواهان دادخواست اعسار از
هزينه دادرسي تقديم كرده باشد كه دراين صورت مدت يك ماه يادشده، از تاريخ ابلاغ دادنامه رد اعسار به نامبرده محسوب
.خواهد شد
ماده 56 - هرگاه در دادخواست، خواهان يا محل اقامت او معلوم نباشد ظرف دو روز از تاريخ رسيد دادخواست به موجب قراري
.كه مدير دفتر دادگاه و در غيبت مشاراليه جانشين او صادر مي كند، دادخواست رد مي شود
مبحث چهارم - پيوستهاي دادخواست
ماده 57 - خواهان بايد رونوشت يا تصوير اسناد خود را پيوست دادخواست نمايد. رونوشت يا تصوير بايد خوانا و مطابقت آن با
اصل گواهي شده باشد. مقصود از گواهي آن است كه دفتر دادگاهي كه دادخواست به آنجا داده م يشود يا دفتر يكي از
دادگاههاي ديگر يا يكي از ادارات ثبت اسناد يا دفتر اسناد رسمي و در جائي كه هيچيك از آنها نباشد بخشدار محل يا يكي از
ادارات دولتي مطابقت آنرا با اصل گواهي كرده باشد در صورتي كه رونوشت يا تصوير سند در خارج از كشور تهيه شده بايد
.مطابقت آن با اصل در دفتر يكي از سفارت خانه ها و يا كنسولگري هاي ايران گواهي شده باشد
هرگاه اسنادي از قبيل دفاتر بازرگاني يا اساسنامه شركت و امثال آنها مفصل باشد، قسمت هايي كه مدرك ادعاست خارج نويس
شده پيوست دادخواست مي گردد. علاوه بر اشخاص و مقامات فوق، وكلاي اصحاب دعوا نيز مي توانند مطابقت رونوش تهاي
.تقديمي خود را بااصل تصديق كرده پس ازالصا قتمبر مقرر در قانون به مرجع صالح تقديم نمايند
ماده 58 - درصورتي كه اسناد به زبان فارسي نباشد، علاوه بررونوشت يا تصوير مصدق، ترجمه گواهي شده آن نيز بايد پيوست
دادخواست شود .صحت ترجمه و مطابقت رونوشت با اصل را مترجمين رسمي يا مأمورين كنسولي حسب مورد گواهي خواهند
.نمود
ماده 59 - اگر دادخواست توسط ولي، قيم، وكيل و يا نماينده قانوني خواهان تقديم شود، رونوشت سندي كه مثبِت سمت
.دادخواست دهنده است، به پيوست دادخواست تسليم دادگاه مي گردد
ماده 60 - دادخواست و كليه برگهاي پيوست آن بايد در دونسخه و درصورت تعدد خوانده به تعداد آنها به علاوه يك نسخه
.تقديم دادگاه شود
فصل دوم - بهاي خواسته
ماده 61 - بهاي خواسته از نظر هزينه دادرسي و امكان تجديدنظرخواهي همان مبلغي است كه در دادخواست قيد شده است،
.مگر اين كه قانون ترتيب ديگري معين كرده باشد
: ماده 62 - بهاي خواسته به ترتيب زير تعيين مي شود
اگر خواسته پول رايج ايران باشد، بهاي آن عبارت است از مبلغ مورد مطالبه، و اگر پول خارجي باشد، ارزيابي آن به نرخ ‐ 1
.رسمي بانك مركز يجمهوري اسلامي ايران در تاريخ تقديم دادخواست بهاي خواسته محسوب مي شود
در دعواي چندخواهان كه هريك قسمتي از كل را مطالبه مي نمايد بهاي خواسته مساوي است با حاصل جمع تمام قسمتهايي ‐ 2
.كه مطالبه مي شود
در دعاوي راجع به منافع و حقوقي كه بايد در مواعد معين استيفا و يا پرداخت شود، بهاي خواسته عبارت است ازحاصل ‐ 3
.جمع تمام اقساط و منافعي كه خواهان خود را ذ يحق در مطالبه آن م يداند
درصورتي كه حق نامبرده محدود به زمان معين نبوده و يا مادا مالعمر باشد بهاي خواسته مساوي است با حاصل جمع منافع ده
.سال يا آنچه را كه ظر فده سال بايد استيفا كند
در دعاوي راجع به اموال، بهاي خواسته مبلغي است كه خواهان دردادخواست معين كرده و خوانده تا اولين جلسه دادرسي ‐ 4
.به آن ايراد و يا اعتراض نكرده مگر اينكه قانون ترتيب ديگري معين كرده باشد
ماده 63 - چنانچه نسبت به بهاي خواسته بين اصحاب دعوا اختلاف حاصل شود و اختلاف مؤثر در مراحل بعدي رسيدگي باشد،
.دادگاه قبل از شروع رسيدگي باجلب نظر كارشناس، بهاي خواسته را تعيين خواهد كرد
فصل سوم - جريان دادخواست تا جلسه رسيدگي
مبحث اول - جريان دادخواست
ماده 64 - مدير دفتر دادگاه بايد پس ازتكميل پرونده، آن را فوراً دراختيار دادگاه قرار دهد. دادگاه پرونده را ملاحظه و
درصورتي كه كامل باش دپرونده رابا صدور دستور تعيين وقت به دفتر اعاده مي نمايد تا وقت دادرسي ( ساعت و روز و ماه و سال)
را تعيين و دستور ابلاغ دادخواست ر اصادرنمايد. وقت جلسه بايد طوري معين شود كه فاصله بين ابلاغ وقت به اصحاب دعوا و
.روز جلسه كمتر از پنج روز نباشد
درمواردي كه نشاني طرفين دعوا يا يكي ازآنها درخارج از كشور باشد فاصله بين ابلاغ وقت و روز جلسه كمتر از دوماه
.نخواهدبود
ماده 65 - اگر به موجب يك دادخواست دعاوي متعددي اقامه شود كه با يكديگر ارتباط كامل نداشته باشند و دادگاه نتواند ضمن
يك دادرس يبه آنها رسيدگي كند، دعاوي اقامه شده را از يكديگر تفكيك و به هريك درصورت صلاحيت جداگانه رسيدگي
.مي كند و در غير اي نصورت نسبت به آنچه صلاحيت ندارد با صدور قرار عدم صلاحيت، پرونده را به مراجع صالح ارسال مي نمايد
ماده 66 - درصورتي كه دادخواست ناقص باشد و دادگاه نتواند رسيدگي كند جهات نقص را قيد نموده، پرونده را به دفتر اعاده
مي دهد. موارد نقص طي اخطاريه به خواهان ابلاغ م يشود، خواهان مكلف است ظرف ده روز از تاريخ ابلاغ، نواقص اعلام شده را
تكميل نمايد وگرنه دفتر دادگاه به موجب صدور قرار، دادخواست را رد خواهد كرد. اين قرار ظرف ده روز از تاريخ ابلاغ قابل
.شكايت در همان دادگاه م يباشد، رأي دادگاه دراي نخصوص قطعي است
مبحث دوم - ابلاغ
ماده 67 - پس از دستور دادگاه داير به ابلاغ اوراق دعوا، مدير دفتر يك نسخه از دادخواست و پيوستهاي آنرا در پرونده بايگاني
.مي كند و نسخه ديگر را با ضمايم آن و اخطاريه جهت ابلاغ و تسليم به خوانده ارسال م يدارد
ماده 68 - مأمور ابلاغ مكلف است حداكثر ظرف دو روز اوراق را به شخص خوانده تسليم كند و در برگ ديگر اخطاريه رسيد
.بگيرد. درصورت امتناع خوانده از گرفتن اوراق، امتناع او را در برگ اخطاريه قيد و اعاده مي نمايد
تبصره 1 - ابلاغ اوراق در هريك از محل سكونت يا كار ب هعمل مي آيد. براي ابلاغ درمحل كار كاركنان دولت و موسسات مأمور به
خدمات عمومي و شركتها، اوراق به كارگزيني قسمت مربوط يا نزد رئيس كارمند مربوط ارسال مي شود. اشخاص يادشده مسوول
اجراي ابلاغ مي باشند و بايد حداكث ربه مدت ده روز اوراق را اعاده نمايند، درغيراين صورت به مجازات مقرر در قانون رسيدگي به
.تخلفات اداري محكوم مي گردند
. تبصره 2 - در مواردي كه زن در منزل شوهر سكونت ندارد ابلاغ اوراق در محل سكونت يا محل كار او ب هعمل مي آيد
ماده 69 - هرگاه مأمور ابلاغ نتواند اوراق را به شخص خوانده برساند بايد در نشاني تعيين شده به يكي ازبستگان يا خادمان او
كه سن و وضعي تظاهري آنان براي تميز اهميت اوراق يادشده كافي باشد، ابلاغ نمايد و نام و سمت گيرنده اخطاريه را در نسخه
.دوم قيد و آنرا اعاده كند
ماده 70 - چنانچه خوانده يا هريك از اشخاص يادشده در ماده قبل در محل نباشند يا از گرفتن برگهاي اخطاريه استنكاف كنند،
مأمور ابلاغ اين موضوع را در نسخ اخطاريه قيد نموده نسخه دوم رابه نشاني تعيين شده الصاق مي كند و برگ اول را با ساير اوراق
دعوا عودت م يدهد. دراين صورت خوانده م يتواند تا جلسه رسيدگي ب هدفتر دادگاه مراجعه و با دادن رسيد، اوراق مربوط را
.دريافت نمايد
ماده 71 - ابلاغ دادخواست درخارج از كشور به وسيله مأموران كنسولي يا سياسي ايران به عمل م يآيد. مأموران يادشده
دادخواست و ضمايم آنرا وسيله مأمورين سفارت يا هر وسيل هاي كه امكان داشته باشد براي خوانده م يفرستند و مراتب را از
طريق وزارت امور خارجه ب هاطلاع دادگاه م يرسانند .درصورتي كه در كشور محل اقامت خوانده، مأموران كنسولي يا سياسي
.نباشند اين اقدام را وزارت امورخارجه به طريقي كه مقتضي بداند انجام م يدهد
ماده 72 - هرگاه معلوم شود محلي را كه خواهان در دادخواست معين كرده است نشاني خوانده نبوده يا قبل از ابلاغ تغيير كرده
باشد و مأمور هم نتواند نشاني او را پيدا كند بايد اين نكته را در برگ ديگر اخطاريه قيد كندو ظرف دو روز اوراق را عودت دهد.
در اين صورت برابر ماده ( 54 ) رفتار خواهد شد مگر در مواردي كه اقامتگاه خوانده برابر ماده ( 1010 ) قانون مدني تعيين شده باشد
.كه درهمان محل ابلاغ خواهد شد
ماده 73 - درصورتي كه خواهان نتواند نشاني خوانده را معين نمايد يا در مورد ماده قبل پس از اخطار رفع نقص از تعيين نشاني
اعلام ناتواني كن دبنابه درخواست خواهان و دستور دادگاه مفاد دادخواست يك نوبت در يكي از روزنامه هاي كثيرالانتشار به
.هزينه خواهان آگهي خواهد شد. تاريخ انتشار آگهي تا جلسه رسيدگي نبايد كمتر از يك ماه باشد
ماده 74 - در دعاوي راجع به اهالي معين اعم از ده يا شهر يا بخشي از شهر كه عده آنها غير محصور است علاوه بر آگهي مفاد
دادخواست به شرح ماده قبل، يك نسخه از دادخواست به شخص يا اشخاصي كه خواهان آنها را معارض خود معرفي مي كند ابلاغ
.مي شود
ماده 75 - در دعاوي راجع به ادارات دولتي و سازمانهاي وابسته به دولت و موسسات مأمور خدمات عمومي و شهرداريها و نيز
موسساتي كه تمام يا بخشي از سرمايه آنها متعلق به دولت است اوراق اخطاريه و ضمايم به رئيس دفتر مرجع مخاطب يا قائم
مقام او ابلاغ و در نسخه اول رسيد اخ ذمي شود. در صورت امتناع رئيس دفتر يا قائم مقام او از اخذ اوراق، مراتب در برگ اخطاريه
قيد و اوراق اعاده مي شود. دراين مورد استنكاف از گرفتن اوراق اخطاريه و ضمايم و ندادن رسيد تخلف از انجام وظيفه خواهد بود
.و به وسيله مدير دفتر دادگاه ب همراجع صالحه اعلام و به مجازات مقرر در قانون رسيدگي به تخلفات اداري محكوم خواهد شد
.تبصره - در دعاوي مربوط به شعب مراجع بالا يا وابسته به دولت به مسؤول دفتر شعبه مربوط يا قائم مقام او ابلاغ خواهد شد
ماده 76 - در دعاوي راجع به ساير اشخاص حقوقي دادخواست و ضمائم آن به مدير يا قائم مقام او يا دارنده حق امضاء و در
69 و 72 ) ابلاغ خواهد شد ، .صورت عدم امكان به مسؤول دفتر مؤسسه با رعايت مقررات مواد ( 68
تبصره 1 - در مورد اين ماده هرگاه ابلاغ اوراق دعوا در محل تعيين شده ممكن نگردد، اوراق به آدرس آخرين محلي كه به اداره
.ثبت شركتها معرف يشده ابلاغ خواهد شد
تبصره 2 - در دعاوي مربوط به ورشكسته، دادخواست و ضمائم آن به اداره تصفيه امور ورشكستگي يا مدير تصفيه ابلاغ خواهد
.شد
تبصره 3 - در دعاوي مربوط به شركتهاي منحل شده كه داراي مدير تصفيه نباشند، اوراق اخطاريه و ضمائم آن به آخرين مدير
.قبل از انحلال در آخرين محلي كه به اداره ثبت شركتها معرفي شده است ،ابلاغ خواهد شد
ماده 77 - اگر خوانده درحوزه دادگاه ديگري اقامت داشته باشد دادخواست و ضمائم آن توسط دفتر آن دادگاه به هر وسيله اي كه
ممكن باشد ابلاغ مي شود و اگر در محل اقامت خوانده دادگاهي نباشد توسط مأمورين انتظامي يا بخشداري يا شوراي اسلامي
محل يا با پست سفارشي دوقبضه ابلاغ مي شود. اشخاص يادشده برابر مقررات، مسؤول اجراي صحيح امرابلاغ و اعاده اوراق
خواهند بود. درصورتي كه خوانده در بازداشتگاه يا زندان باشد، دادخواست و اوراق دعوا به وسيله اداره زندان به نامبرده ابلاغ
.خواهد شد
ماده 78 - هريك از اصحاب دعوا يا وكلاي آنان مي توانند محلي را براي ابلاغ اوراق اخطاريه و ضمايم آن در شهري كه مقردادگاه
.است انتخاب نموده، به دفتر دادگاه اعلام كنند در اين صورت كليه برگهاي راجع به دعوا در محل تعيين شده ابلاغ م يگردد
ماده 79 - هرگاه يكي از طرفين دعوا محلي راكه اوراق اوليه در آن محل ابلاغ شده يا محلي راكه براي ابلاغ اوراق انتخا بكرده
تغيير دهد وهمچني ندر صورتي كه نشاني معين در دادخواست اشتباه باشد بايد فوري محل جديد و مشخصات صحيح را به دفتر
.دادگاه اطلاع دهد. تاوقتي كه به اين ترتي بعمل نشده است، اوراق درهمان محل سابق ابلاغ مي شود
ماده 80 - هيچ يك از اصحاب دعوا و وكلاي دادگستري نم يتوانند مسافرتهاي موقتي خود را تغيير محل اقامت حساب كرده،
ابلاغ اوراق دعواي مربوط به خود را در محل نامبرده درخواست كنند. اعلام مربوط به تغيير محل اقامت وقتي پذيرفته م يشود كه
محل اقامت برابر ماده ( 1004 ) قانون مدني به طور واقعي تغيير يافته باشد. چنانچه بر دادگاه معلوم شود كه اعلام تغيير محل
.اقامت برخلاف واقع بوده است اوراق ب ههمان محل اوليه ابلا غخواهد شد
.ماده 81 - تاريخ و وقت جلسه به خواهان نيزبرابر مقررات اين قانون ابلاغ مي گردد
تبصره - تاريخ امتناع خوانده از گرفتن اوراق يادشده در ماده ( 67 ) و ندادن رسيد به شرح مندرج در ماده ( 68 ) ، تاريخ ابلاغ
.محسوب خواهد شد
:ماده 82 - مأمور ابلاغ بايد مراتب زير را در نسخه اول و دوم ابلاغ نامه تصريح و امضاء نمايد
.نام و مشخصات خود به طور روشن و خوانا ‐ 1
.نام كسي كه دادخواست به او ابلاغ شده با تعيين اين كه چه سمتي نسبت به مخاطب اخطاريه دارد ‐ 2
.محل و تاريخ ابلاغ با تعيين روز، ماه و سال با تمام حروف ‐ 3
ماده 83 - در كليه مواردي كه به موجب مقررات اين مبحث اوراق به غير شخص مخاطب ابلاغ شود درصورتي داراي اعتبار است
.كه براي دادگاه محرز شود كه اوراق به اطلاع مخاطب رسيده است
مبحث سوم - ايرادات و موانع رسيدگي
:ماده 84 - در موارد زير خوانده مي تواند ضمن پاسخ نسبت به ماهيت دعوا ايراد كند
.دادگاه صلاحيت نداشته باشد ‐ 1
دعوا بين همان اشخاص در همان دادگاه يا دادگاه هم عرض ديگري قبلا" اقامه شده و تحت رسيدگي باشد و يا اگر همان ‐ 2
.دعوا نيست دعوايي باشد كه با ادعاي خواهان ارتباط كامل دارد
خواهان به جهتي ازجهات قانوني از قبيل صغر، عدم رشد، جنون يا ممنوعيت از تصرف دراموال در نتيجه حكم ورشكستگي، ‐ 3
.اهليت قانوني براي اقامه دعوا نداشته باشد
.ادعا متوجه شخص خوانده نباشد ‐ 4
.كسي كه به عنوان نمايندگي اقامه دعوا كرده از قبيل وكالت يا ولايت يا قيمومت و سمت او محرز نباشد ‐ 5
دعواي طرح شده سابقا" بين همان اشخاص يا اشخاصي كه اصحاب دعوا قائم مقام آنان هستند، رسيدگي شده نسبت به آن ‐ 6
.حكم قطعي صادر شده باشد
.دعوا بر فرض ثبوت، اثر قانوني نداشته باشد از قبيل وقف و هبه بدون قبض ‐ 7
.مورد دعوا مشروع نباشد ‐ 8
.دعوا جزمي نبوده بلكه ظني يا احتمالي باشد ‐ 9
.خواهان در دعواي مطروحه ذ ينفع نباشد ‐ 10
.دعوا خارج از موعد قانوني اقامه شده باشد ‐ 11
ماده 85 - خواهان حق دارد نسبت به كسي كه به عنوان وكالت يا ولايت يا قيمومت يا وصايت پاسخ دعوا را داده است درصورتي
.كه سمت او محرز نباشد، اعتراض نمايد
. ماده 86 - در صورتي كه خوانده اهليت نداشته باشد مي تواند از پاسخ در ماهيت دعوا امتناع كند
. ماده 87 - ايرادات و اعتراضات بايد تا پايان اولين جلسه دادرسي ب هعمل آيد مگر اين كه سبب ايراد متعاقبا" حادث شود
ماده 88 - دادگاه قبل از ورود در ماهيت دعوا، نسبت به ايرادات و اعتراضات وارده اتخاذ تصميم مي نمايد. درصورت مردود
.شناختن ايراد، وارد ماهيت دعوا شده رسيدگي خواهد نمود
ماده 89 - درمورد بند ( 1) ماده ( 84 ) هرگاه دادگاه، خود را صالح نداند مبادرت به صدور قرار عدم صلاحيت م ينمايد و طبق ماده
27 ) عمل مي كند و در مورد بند ( 2) ماده ( 84 ) هرگاه دعوا در دادگاه ديگري تحت رسيدگي باشد، از رسيدگي به دعوا خودداري )
كرده پرونده را به دادگاهي كه دعو ادر آن مطرح است م يفرستد و در ساير موارد يادشده در ماده ( 84 ) قرار رد دعوا صادر
.مي نمايد
ماده 90 - هرگاه ايرادات تا پايان جلسه اول دادرسي اعلام نشده باشد دادگاه مكلف نيست جدا از ماهيت دعوا نسبت به آن رأي
.دهد
. ماده 91 - دادرس در موارد زير بايد از رسيدگي امتناع نموده و طرفين دعوا نيز م يتوانند او را رد كنند
.الف - قرابت نسبي يا سببي تا درجه سوم از هر طبقه بين دادرس با يكي از اصحاب دعوا وجود داشته باشد
.ب - دادرس قيم يا مخدوم يكي از طرفين باشد و يا يكي از طرفين مباشر يا متكفل امور دادرس يا همسر او باشد
.ج - دادرس يا همسر يا فرزند او، وارث يكي از اصحاب دعوا باشد
.د - دادرس سابقاً در موضوع دعواي اقامه شده به عنوان دادرس يا داور يا كارشناس يا گواه اظهارنظر كرده باشد
ه- بين دادرس و يكي از طرفين و يا همسر يا فرزند او دعواي حقوقي يا جزايي مطرح باشد و يا در سابق مطرح بوده و از تاريخ
.صدور حكم قطعي دو سال نگذشته باشد
.و - دادرس يا همسر يا فرزند او داراي نفع شخصي در موضوع مطروح باشند
ماده 92 - درمورد ماده ( 91 ) دادرس پس از صدور قرار امتناع از رسيدگي با ذكر جهت، رسيدگي نسبت به مورد را به دادرس يا
دادرسان ديگر دادگا همحول مي نمايد. چنانچه دادگاه فاقد دادرس به تعداد كافي باشد، پرونده را براي تكميل دادرسان يا ارجاع
به شعبه ديگر نزد رئيس شعبه اول ارسا لمي دارد و در صورت يكه دادگاه فاقد شعبه ديگر باشد، پرونده را به نزديكترين دادگاه
.هم عرض ارسال م ينمايد
فصل چهارم - جلسه دادرسي
.ماده 93 - اصحاب دعوا م يتوانند در جلسه دادرسي حضور يافته يا لايحه ارسال نمايند
ماده 94 - هريك از اصحاب دعوا م يتوانند به جاي خود وكيل به دادگاه معرفي نمايند ولي در موارد يكه دادرس حضور شخص
خواهان يا خوانده يا هر دو را لازم بداند اين موضوع در برگ اخطاريه قيد مي شود. دراين صورت شخصاً مكلف به حضور خواهند
.بود
ماده 95 - عدم حضور هريك از اصحاب دعوا و يا وكيل آنان در جلسه دادرسي مانع رسيدگي و اتخاذ تصميم نيست. در
موردي كه دادگاه به اخذ توضيح از خواهان نياز داشته باشد و نامبرده درجلسه تعيين شده حاضر نشود و با اخذ توضيح از خوانده
هم دادگاه نتواند رأي بدهد، همچني ندرصورتي كه با دعوت قبلي هي چيك از اصحاب دعوا حاضر نشوند، و دادگاه نتواند در
.ماهيت دعوا بدون اخذ توضيح رأي صادر كند دادخواست ابطال خواهد شد
ماده 96 - خواهان بايد اصل اسنادي كه رونوشت آنها را ضميمه دادخواست كرده است در جلسه دادرسي حاضر نمايد. خوانده
نيز بايد اصل و رونوشت اسنادي را كه مي خواهد به آنها استناد نمايد در جلسه دادرسي حاضر نمايد. رونوشت اسناد خوانده بايد
به تعداد خواهانها به علاوه يك نسخه باشد. يك نسخه از رونوشتهاي يادشده در پرونده بايگاني و نسخه ديگر به طرف تسليم
.مي شود
درمورد اين ماده هرگاه يكي از اصحاب دعوا نخواهد يا نتواند در دادگاه حاضر شود، چنانچه خواهان است بايد اصل اسناد خود را،
و اگر خوانده است اصل و رونوشت اسناد را به وكيل يا نماينده خود براي ارايه در دادگاه و ملاحظه طرف بفرستد و الا در
صورتي كه آن سند عادي باشد ومورد ترديد وانكار واقع شود، اگر خوانده باشد از عداد دلايل او خارج مي شود و اگر خواهان باشد
و دادخواست وي مستند به ادله ديگري نباشد در آن خصوص ابطال م يگردد. درصورتي كه خوانده به واسطه كمي مدت يا دلايل
ديگر نتواند اسناد خود را حاضر كند حق دارد تأخير جلسه را درخواست نمايد ،چنانچه دادگاه درخواست او را مقرون ب هصحت
.دانست با تعيين جلسه خارج از نوبت ، نسبت به موضوع رسيدگي مي نمايد
ماده 97 - درصورتي كه خوانده تا پايان جلسه اول دادرسي دلايلي اقامه كند كه دفاع از آن براي خواهان جز با ارايه اسناد
.جديدمقدور نباشد درصورت تقاضاي خواهان و تشخيص موجه بودن آن ازسوي دادگاه، مهلت مناسب داده خواهد شد
ماده 98 - خواهان م يتواند خواسته خود را كه در دادخواست تصريح كرده در تمام مراحل دادرسي كم كند ولي افزودن آن يا
تغيير نحوه دعوا ي اخواسته يا درخواست درصورتي ممكن است كه با دعواي طرح شده مربوط بوده و منشأ واحدي داشته باشد و
.تا پايان اولين جلسه آن را به دادگاه اعلا مكرده باشد
. ماده 99 - دادگاه م يتواند جلسه دادرسي را به درخواست و رضايت اصحاب دعوا فقط براي يك بار به تأخير بيندازد
ماده 100 - هرگاه در وقت تعيين شده دادگاه تشكيل نشود و يا مانعي براي رسيدگي داشته باشد به دستور دادگاه نزديكترين
.وقت رسيدگي ممكن معين خواهد شد
.تبصره - در مواردي كه عدم تشكيل دادگاه منتسب به طرفين نباشد، وقت رسيدگي حداكثر ظرف مدت دوماه خواهدبود
ماده 101 - دادگاه م يتواند دستوراخراج اشخاصي راكه موجب اختلال نظم جلسه شوند با ذكر نحوه اختلال درصور تجلسه
صادر كند و يا تا بيست و چهار ساعت حكم حبس آنان را صادر نمايد. اين حكم فوري اجرا مي شود و اگر مرتكب از اصحاب دعوا
.يا وكلاي آنان باشد به حبس از يك ت اپنج روز محكوم خواهد شد
: ماده 102 - درموارد زير عين اظهارات اصحاب دعوا بايد نوشته شود
.وقتي كه بيان يكي از آنان مشتمل براقرار باشد ‐ 1
.وقتي كه يكي از اصحاب دعوا بخواهد از اظهارات طرف ديگر استفاده نمايد ‐ 2
.در صورتي كه دادگاه به جهتي درج عين عبارت را لازم بداند ‐ 3
ماده 103 - اگر دعاوي ديگري كه ارتباط كامل با دعواي طرح شده دارند در همان دادگاه مطرح باشد، دادگاه به تمامي آنها يكجا
.رسيدگي م ينمايد وچنانچه درچند شعبه مطرح شده باشد در يكي از شعب با تعيين رئيس شعبه اول يكجا رسيدگي خواهد شد
. درمورد اين ماده وكلا يا اصحاب دعوا مكلفند از دعاوي مربوط، دادگاه را مستحضر نمايند
ماده 104 - در پايان هر جلسه دادرسي چنانچه به جهات قانوني جلسه ديگري لازم باشد، علت مزبور، زير صورتجلسه قيد و روز
و ساعت جلس هبعد تعيين و به اصحاب دعوا ابلاغ خواهد شد. درصورتي كه دعوا قابل تجزيه بوده و فقط قسمتي از آن مقتضي
.صدور رأي باشد، دادگاه نسبت به همان قسمت رأي مي دهد و نسبت به قسمتي ديگر رسيدگي را ادامه خواهد داد
فصل پنجم - توقيف دادرسي و استرداد دعوا و دادخواست
ماده 105 - هرگاه يكي از اصحاب دعوا فوت نمايد يا محجور شود يا سمت يكي از آنان كه به موجب آن سمت، داخل دادرسي
شده زايل گردد دادگاه رسيدگي را به طور موقت متوقف و مراتب را ب هطرف ديگر اعلام مي دارد. پس از تعيين جانشين و
درخواست ذي نفع، جريان دادرسي ادامه مي يابد مگر اين كه فوت يا حجر يا زوال سمت يكي از اصحاب دعوا تأثيري در دادرسي
.نسبت به ديگران نداشته باشد كه در اين صورت دادرسي نسب تبه ديگران ادامه خواهد يافت
ماده 106 - درصورت توقيف يا زنداني شدن يكي از اصحاب دعوا يا عزيمت به محل مأموريت نظامي يا مأموريت دولتي يا
.مسافرت ضروري، دادرسي متوقف نمي شود. لكن دادگاه مهلت كافي براي تعيين وكيل به آنان مي دهد
:ماده 107 - استرداد دعوا و دادخواست به ترتيب زير صورت م يگيرد
الف - خواهان مي تواند تا اولين جلسه دادرسي، دادخواست خود را مسترد كند. در اين صورت دادگاه قرار ابطال دادخواست
.صادر م ينمايد
ب - خواهان مي تواند مادامي كه دادرسي تمام نشده دعواي خود را استرداد كند . در اين صورت دادگاه قرار رد دعوا صادر
.مي نمايد
ج - استرداد دعوا پس از ختم مذاكرات اصحاب دعوا در موردي ممكن است كه يا خوانده راضي باشد و يا خواهان از دعواي خود
.به كلي صرف نظر كند. در اين صورت دادگاه قرار سقوط دعوا صادر خواهد كرد
فصل ششم - امور اتفاقي
مبحث اول - تأمين خواسته
درخواست تأمين ‐ 1
ماده 108 - خواهان م يتواند قبل از تقديم دادخواست يا ضمن دادخواست راجع به اصل دعوا يا درجريان دادرسي تا وقتي كه
:حكم قطعي صادر نشده است درموارد زير از دادگاه درخواست تأمين خواسته نمايد و دادگاه مكلف به قبول آن است
. الف - دعوا مستند به سند رسمي باشد
.ب - خواسته در معرض تضييع يا تفريط باشد
.ج - در مواردي از قبيل اوراق تجاري واخواست شده كه به موجب قانون، دادگاه مكلف به قبول درخواست تأمين باشد
. د - خواهان، خساراتي را كه ممكن است ب هطرف مقابل وارد آيد نقدا" به صندوق دادگستري بپردازد
تبصره- تعيين ميزان خسارت احتمالي، بادرنظر گرفتن ميزان خواسته به نظر دادگاهي است كه درخواست تأمين را م يپذيرد.
.صدور قرار تأمين موكول به ايداع خسارت خواهد بود
ماده 109 - در كليه دعاوي مدني اعم از دعاوي اصلي يا طاري و درخواستهاي مربوط به امور حسبي به استثناي مواردي كه
قانون امور حسبي مراجعه به دادگاه را مقرر داشته است، خوانده م يتواند براي تاديه خسارات ناشي از هزينه دادرسي و
حق الوكاله كه ممكن است خواهان محكوم شود از دادگاه تقاضاي تأمين نمايد. دادگاه در صورتي كه تقاضاي مزبور را با توجه به
نوع و وضع دعوا و ساير جهات موجه بداند، قرار تامين صادر مي نمايد و تا وقتي كه خواهان تامين ندهد، دادرسي متوقف خواهد
ماند و در صورتي كه مدت مقرر در قرار دادگاه براي دادن تامين منقضي شود و خواهان تامي نندهد به درخواست خوانده قرار رد
.دادخواست خواهان صادر مي شود
تبصره - چنانچه بر دادگاه محرز شود كه منظور از اقامه دعوا تأخير در انجام تعهد يا ايذاء طرف يا غرض ورزي بوده، دادگاه
.مكلف است در ضمن صدور حكم يا قرار، خواهان را به تأديه سه برابر هزينه دادرسي به نفع دولت محكوم نمايد
ماده 110 - در دعاويي كه مستند آنها چك يا سفته يا برات باشد و همچنين در مورد دعاوي مستند به اسناد رسمي و دعاوي
.عليه متوقف، خوانده نمي تواند براي تأمين خسارات احتمالي خود تقاضاي تأمين نمايد
. ماده 111 - درخواست تأمين از دادگاهي مي شود كه صلاحيت رسيدگي به دعوا را دارد
ماده 112 - درصورتي كه درخواست كننده تأمين تا ده روز از تاريخ صدور قرار تأمين نسبت به اصل دعوا دادخواست ندهد،
.دادگاه به درخواست خوانده، قرار تأمين را لغو مي نمايد
. ماده 113 - درخواست تأمين درصورتي پذيرفته م يشود كه ميزان خواسته معلوم يا عين معين باشد
ماده 114 - نسبت به طلب يا مال معيني كه هنوز موعد تسليم آن نرسيده است، در صورتي كه حق مستند به سند رسمي و در
.معرض تضييع ي اتفريط باشد مي توان درخواست تأمين نمود
ماده 115 - درصورتي كه درخواست تأمين شده باشد مدير دفتر مكلف است پرونده را فوري ب هنظر دادگاه برساند، دادگاه بدون
.اخطار به طرف، به دلايل درخواست كننده رسيدگي نموده، قرار تأمين صادر يا آنرا رد مي نمايد
ماده 116 - قرار تأمين به طرف دعوا ابلاغ مي شود، نامبرده حق دارد ظرف ده روز ب هاين قرار اعتراض نمايد. دادگاه در اولين
.جلسه به اعتراض رسيدگي نموده و نسبت به آن تعيين تكليف م ينمايد
ماده 117 - قرار تأمين بايد فوري به خوانده ابلاغ و پس از آن اجرا شود. درمواردي كه ابلاغ فوري ممكن نباشد و تأخير اجرا
.باعث تضييع يا تفريط خواسته گردد ابتدا قرار تأمين اجرا و سپس ابلاغ مي شود
ماده 118 - درصورتي كه موجب تأمين مرتفع گردد دادگاه قرار رفع تأمين را خواهد داد. درصورت صدور حكم قطعي عليه
.خواهان يا استرداد دعوا و يا دادخواست، تأمين خود ب هخود مرتفع م يشود
. ماده 119 - قرار قبول يا رد تأمين، قابل تجديدنظر نيست
ماده 120 - درصورتي كه قرار تأمين اجرا گردد و خواهان به موجب رأي قطعي محكوم به بطلان دعوا شود و يا حقي براي او به
اثبات نرسد ،خوانده حق دارد ظرف بيست روز از تاريخ ابلاغ حكم قطعي، خسارتي را كه از قرار تأمين ب هاو وارد شده است با
تسليم دلايل به دادگاه صادركننده قرار، مطالبه كند. مطالبه خسارت دراين مورد بدون رعايت تشريفات آيي ندادرسي مدني و
پرداخت هزينه دادرسي صورت مي گيرد. مفاد تقاضا به طرف ابلاغ مي شود تا چنانچه دفاعي داشته باشد ظرف ده روز از تاريخ
ابلاغ با دلايل آن راعنوان نمايد. دادگاه در وقت فوق العاده به دلايل طرفين رسيدگي و رأي مقتضي صادر مي نمايد. اين رأي قطعي
است. در صورتي كه خوانده درمهلت مقرر مطالبه خسارت ننمايد وجهي كه بابت خسارت احتمالي سپرده شده به درخواست
.خواهان به او مسترد مي شود
اقسام تأمين ‐ 2
.ماده 121 - تأمين در اين قانون عبارت است از توقيف اموال اعم از منقول و غيرمنقول
.ماده 122 - اگر خواسته، عين معين بوده و توقيف آن ممكن باشد، دادگاه نمي تواند مال ديگري را به عوض آن توقيف نمايد
ماده 123 - درصورتي كه خواسته عين معين نباشد يا عين معين بوده ولي توقيف آن ممكن نباشد، دادگاه معادل قيمت خواسته
.از ساير اموا لخوانده توقيف مي كند
ماده 124 - خوانده م يتواند به عوض مالي كه دادگاه مي خواهد توقيف كند و يا توقيف كرده است، وجه نقد يا اوراق بهادار
به ميزان همان مال د رصندوق دادگستري يا يكي از بانكها وديعه بگذارد. همچنين مي تواند درخواست تبديل مالي را كه توقيف
شده است به مال ديگر بنمايد مشروط به اين كه مال پيشنهادشده از نظر قيمت و سهولت فروش از مالي كه قبلا" توقيف شده
.است كمتر نباشد. در مواردي كه عين خواسته توقيف شده باشد تبدي لمال منوط به رضايت خواهان است
ماده 125 - درخواست تبديل تأمين از دادگاهي م يشود كه قرار تأمين را صادر كرد هاست. دادگاه مكلف است ظرف دو روز به
.درخواست تبديل رسيدگي كرده، قرار مقتضي صادر نمايد
ماده 126 - توقيف اموال اعم از منقول و غيرمنقول و صورت برداري و ارزيابي و حفظ اموال توقيف شده و توقيف حقوق
استخدامي خوانده و اموال منقول وي كه نزد شخص ثالث موجود است، به ترتيبي است كه در قانون اجراي احكام مدني پيش
.بيني شده است
ماده 127 - از محصول املاك و باغها به مقدار دوسوم سهم خوانده توقيف م يشود. اگر محصول جم عآوري شده باشد مأمور
اجراء سهم خوانده ر امشخص و توقيف مي نمايد. هرگاه محصول جمع آوري نشده باشد برداشت آن خواه، دفعتا" و يا به دفعات
باحضور مأمور اجرا به عمل خواهد آمد .خوانده مكلف است مأمور اجراء را از زمان برداشت محصول مطلع سازد. مأمور اجرا حق
هيچ گونه دخالت در امر برداشت محصول را ندارد، فقط براي تعيين ميزان محصولي كه جمع آوري م يشود حضور پيدا خواهد كرد.
.خواهان يا نماينده او نيز در موقع برداشت محصول حق حضور خواهد داشت
تبصره - محصولاتي كه در معرض تضييع باشد فوراً ارزيابي و بدون رعايت تشريفات با تصميم و نظارت دادگاه فروخته شده، وجه
.حاصل در حساب سپرده دادگستري توديع مي گردد
ماده 128 - در ورشكستگي چنانچه مال توقيف شده عين معين و مورد ادعاي متقاضي تأمين باشد درخواست كننده تأمين بر
.ساير طلبكاران حق تقدم دارد
ماده 129 - در كليه مواردي كه تأمين مالي منتهي به فروش آن گردد رعايت مقررات فصل سوم از باب هشتم اين قانون
.( مستثنيات ديِن) الزامي است
مبحث دوم - ورود شخص ثالث
ماده 130 - هرگاه شخص ثالثي در موضوع دادرسي اصحاب دعواي اصلي براي خود مستقلا" حقي قايل باشد و يا خود را در
محق شدن يكي از طرفين ذي نفع بداند، م يتواند تا وقتي كه ختم دادرسي اعلام نشده است، وارد دعوا گردد، چه اين كه رسيدگي
در مرحله بدوي باشد يا در مرحله تجديدنظر. دراين صورت نامبرده بايد دادخواست خود را به دادگاهي كه دعوا در آنجا مطرح
.است تقديم و در آن منظور خود رابه طور صريح اعلا ننمايد
ماده 131 - دادخواست ورود شخص ثالث و رونوشت مدارك و ضمائم آن بايد به تعداد اصحاب دعواي اصلي بعلاوه يك نسخه
.باشد و شرايط دادخواست اصلي را دارا خواهد بود
ماده 132 - پس از وصول دادخواست شخص ثالث وقت رسيدگي به دعواي اصلي به وي نيز اعلام مي گردد و نسخه اي از
دادخواست و ضمائم آن براي طرفين دعواي اصلي ارسال مي شود. درصورت نبودن وقت كافي ب هدستور دادگاه وقت جلسه
.دادرسي تغيير و به اصحاب دعوا ابلاغ خواهد شد
ماده 133 - هرگاه دادگاه احراز نمايد كه دعواي ثالث به منظور تباني و يا تأخير رسيدگي است و يا رسيدگي به دعواي اصلي
.منوط به رسيدگي به دعواي ثالث نمي باشد دعواي ثالث را از دعواي اصلي تفكيك نموده ب ههريك جداگانه رسيدگي مي كند
.ماده 134 - رد يا ابطال دادخواست و يا رد دعواي شخص ثالث مانع ازورود او در مرحله تجديدنظر نخواهد بود
ترتيبات دادرسي در مورد ورود شخص ثالث در هر مرحله چه نخستين يا تجديدنظر برابرمقررات عمومي راجع به آن مرحله
.است
مبحث سوم - جلب شخص ثالث
ماده 135 - هريك از اصحاب دعوا كه جلب شخص ثالثي را لازم بداند، م يتواند تا پايان جلسه اول دادرسي جهات و دلايل خود
را اظهار كرده و ظرف سه روز پس از جلسه با تقديم دادخواست از دادگاه درخواست جلب او را بنمايد، چه دعوا در مرحله
.نخستين باشد يا تجديدنظر
ماده 136 - محكوم عليه غيابي درصورتي كه بخواهد درخواست جلب شخص ثالث را بنمايد، بايد دادخواست جلب را با
دادخواست اعتراض تواما" به دفتر دادگاه تسليم كند، معترض عليه نيز حق دارد در اولين جلسه رسيدگي به اعتراض، جهات و
.دلايل خود را اظهار كرده و ظرف سه رو زدادخواست جلب شخص ثالث را تقديم دادگاه نمايد
.ماده 137 - دادخواست جلب شخص ثالث و رونوشت مدارك و ضمائم بايد ب هتعداد اصحاب دعوا بعلاوه يك نسخه باشد
.جريان دادرسي درموردجلب شخص ثالث، شرايط دادخواست و نيز موارد رد يا ابطال آن همانند دادخواست اصلي خواهد بود
ماده 138 - درصورتي كه از موقع تقديم دادخواست تا جلسه دادرسي، مدت تعيين شده كافي براي فرستادن دادخواست و
.ضمائم آن براي اصحاب دعوا نباشد دادگاه وقت جلسه دادرسي را تغيير داده و به اصحاب دعوا ابلاغ م ينمايد
ماده 139 - شخص ثالث كه جلب مي شود خوانده محسوب و تمام مقررات راجع به خوانده درباره او جاري است. هرگاه دادگاه
احراز نمايد كه جلب شخص ثالث ب همنظور تأخير رسيدگي است م يتوانددادخواست جلب را از دادخواست اصلي تفكيك نموده به
.هريك جداگانه رسيدگي كند
. ماده 140 - قرار رد دادخواست جلب شخص ثالث، با حكم راجع به اصل دعوا قابل تجديدنظر است
درصورتي كه قرار در مرحله تجديدنظر فسخ شود، پس از فسخ قرار، رسيدگي به آن با دعواي اصلي، در دادگاهي كه به عنوان
.تجديدنظر رسيدگي مي نمايد، به عمل م يآيد
مبحث چهارم - دعواي متقابل
ماده 141 - خوانده م يتواند در مقابل ادعاي خواهان، اقامه دعوا نمايد. چنين دعوايي درصورتي كه با دعواي اصلي ناشي از يك
منشاء بوده ي اارتباط كامل داشته باشد، دعواي متقابل ناميده شده و تواما" رسيدگي مي شود و چنانچه دعواي متقابل نباشد، در
.دادگاه صالح به طور جداگانه رسيدگ يخواهد شد
.بين دو دعوا وقتي ارتباط كامل موجود است كه اتخاذ تصميم در هريك مؤثر در ديگري باشد
ماده 142 - دعواي متقابل به موجب دادخواست اقامه م يشود، ليكن دعاوي تهاتر، صلح، فسخ، رد خواسته و امثال آن كه براي
.دفاع از دعوا ياصلي اظهار مي شود، دعواي متقابل محسوب نمي شود و نياز به تقديم دادخواست جداگانه ندارد
ماده 143 - دادخواست دعواي متقابل بايد تا پايان اولين جلسه دادرسي تقديم شود و اگر خواهان دعواي متقابل را در جلسه
دادرسي اقامه نمايد ،خوانده م يتواند براي تهيه پاسخ و ادله خود تأخير جلسه را درخواست نمايد. شرايط و موارد رد يا ابطال
.دادخواست همانند مقررات دادخواست اصلي خواهد بود
مبحث پنجم - اخذ تأمين از اتباع دولتهاي خارجي
ماده 144 - اتباع دول تهاي خارج، چه خواهان اصلي باشند و يا به عنوان شخص ثالث وارد دعوا گردند. بنابه درخواست طرف
دعوا، براي تأديه خسارتي كه ممكن است بابت هزينه دادرسي و ح قالوكاله به آن محكوم گردند بايد تأمين مناسب بسپارند.
.درخواست اخذ تأمين فقط از خوانده تبعه ايران و تا پايان جلسه اول دادرسي پذيرفته مي شود
: ماده 145 - درموارد زير اتباع بيگانه اگر خواهان باشند از دادن تأمين معاف م يباشند
.در كشور متبوع وي، اتباع ايراني از دادن چنين تأميني معاف باشند ‐ 1
.دعاوي راجع به برات، سفته و چك ‐ 2
.دعاوي متقابل ‐ 3
.دعاوي كه مستند به سند رسمي م يباشد ‐ 4
.دعاوي كه بر اثر آگهي رسمي اقامه مي شود از قبيل اعتراض به ثبت و دعاوي عليه متوقف ‐ 5
ماده 146 - هرگاه در اثناي دادرسي، تابعيت خارجي خواهان يا تجديدنظر خواه كشف شود و يا تابعيت ايران از او سلب و يا
.سبب معافيت از تأمين از او زايل گردد، خوانده يا تجديدنظر خوانده ايراني مي تواند درخواست تأمين نمايد
ماده 147 - دادگاه مكلف است نسبت به درخواست تأمين، رسيدگي و مقدار و مهلت سپردن آن را تعيين نمايد و تا وقتي تأمين
داده نشده است دادرسي متوقف خواهد ماند. درصورتي كه مدت مقرر براي دادن تأمين منقضي گردد و خواهان تأمين نداده باشد
.در مرحله نخستين به تقاضاي خوانده و در مرحله تجديدنظر به درخواست تجديدنظر خوانده، قرار رد دادخواست صادر مي گردد
ماده 148 - چنانچه بر دادگاه معلوم شود مقدار تأميني كه تعيين گرديده كافي نيست، مقدار كافي را براي تأمين تعيين مي كند.
.درصورت امتناع خواهان يا تجديدنظرخواه از سپردن تأمين تعيين شده برابرماده فوق اقدام مي شود
فصل هفتم - تأمين دليل و اظهارنامه
مبحث اول - تأمين دليل
ماده 149 - در مواردي كه اشخاص ذ ينفع احتمال دهند كه درآينده استفاده از دلايل و مدارك دعواي آنان ازقبيل تحقيق محلي
و كسب اطلاع از مطلعين و استعلام نظر كارشناسان يا دفاتر تجاري يا استفاده از قرائن و امارات موجود در محل و يا دلايلي كه
.نزد طرف دعوا يا ديگري است، متعذر يا متعسر خواهد شد، م يتوانند از دادگاه درخواست تأمين آنها را بنمايند
.مقصود از تأمين در اين موارد فقط ملاحظه و صور تبرداري از اين گونه دلايل است
.ماده 150 - درخواست تأمين دليل ممكن است درهنگام دادرسي و يا قبل از اقامه دعوا باشد
: ماده 151 - درخواست تأمين دليل چه كتبي يا شفاهي بايد حاوي نكات زيرباشد
.مشخصات درخواست كننده و طرف او ‐ 1
.موضوع دعوايي كه براي اثبات آن درخواست تأمين دليل مي شود ‐ 2
.اوضاع و احوالي كه موجب درخواست تأمين دليل شده است ‐ 3
ماده 152 - دادگاه طرف مقابل را براي تأمين دليل احضار م ينمايد ولي عدم حضور او مانع از تأمين دليل نيست. در اموري كه
.فوريت داشته باشد دادگاه بدون احضار طرف، اقدام به تأمين دليل م ينمايد
ماده 153 - دادگاه م يتواند تأمين دليل را به دادرس عل يالبدل يا مدير دفتر دادگاه ارجاع دهد مگر در مواردي كه فقط تأمين
دليل مبناي حكم دادگاه قرار گيرد در اين صورت قاضي صادركننده رأي بايد شخصاً اقدام نمايد يا گزارش تأمين دليل موجب
.وثوق دادگاه باشد
ماده 154 - در صورتي كه تعيين طرف مقابل براي درخواس تكننده تأمين دليل ممكن نباشد ،درخواست تأمين دليل بدون تعيين
.طرف پذيرفته وبه جريان گذاشته خواهدشد
.ماده 155 - تأمين دليل براي حفظ آن است و تشخيص درجه ارزش آن در موارد استفاده، با دادگاه مي باشد
مبحث دوم - اظهارنامه
ماده 156 - هركس م يتواند قبل از تقديم دادخواست، حق خود را ب هوسيله اظهارنامه از ديگري مطالبه نمايد، مشروط براين كه
موعد مطالبه رسيده باشد. به طور كلي هركس حق دارد اظهاراتي راكه راجع به معاملات و تعهدات خود با ديگري است و بخواهد
.به طور رسمي به وي برساند ضم ناظهارنامه به طرف ابلاغ نمايد
.اظهارنامه توسط اداره ثبت اسناد و املاك كشور يا دفاتر دادگاهها ابلاغ مي شود
تبصره - اداره ثبت اسناد و دفتر دادگاهها م يتوانند از ابلاغ اظهارنامه هايي كه حاوي مطالب خلاف اخلاق و خارج از نزاكت باشد،
.خودداري نمايند
ماده 157 - درصورتي كه اظهارنامه مشعر به تسليم چيزي يا وجه يا مال يا سندي از طرف اظهاركننده به مخاطب باشد بايد آن
چيز يا وجه يا مال يا سند هنگام تسليم اظهارنامه به مرجع ابلاغ، تحت نظر و حفاظت آن مرجع قرار گيرد، مگر آن كه طرفين
.هنگام تعهد محل و ترتيب ديگري را تعيين كرده باشند
فصل هشتم - دعاوي تصرف عدواني، ممانعت از حق و مزاحمت
: ماده 158 - دعواي تصرف عدواني عبارتست از
ادعاي متصرف سابق مبني براين كه ديگري بدون رضايت او مال غيرمنقول را از تصرف وي خارج كرده و اعاده تصرف خود را
.نسبت به آن مال درخواست م ينمايد
:ماده 159 - دعواي ممانعت از حق عبارت است از
. تقاضاي كسي كه رفع ممانعت از حق ارتفاق يا انتفاع خود را در ملك ديگري بخواهد
: ماده 160 - دعواي مزاحمت عبارت است از
دعوايي كه به موجب آن متصرف مال غيرمنقول درخواست جلوگيري از مزاحمت كسي را م ينمايد كه نسبت به متصرفات او
.مزاحم است بدون اين كه مال را از تصرف متصرف خارج كرده باشد
ماده 161 - در دعاوي تصرف عدواني، ممانعت از حق و مزاحمت، خواهان بايد ثابت نمايد كه موضوع دعوا حسب مورد، قبل از
خارج شد نملك از تصرف وي و يا قبل از ممانعت و يا مزاحمت در تصرف و يا مورد استفاده او بوده و بدون رضايت او و يا به غير
.وسيله قانوني از تصرف و يخارج شده است
ماده 162 - در دعاوي تصرف عدواني و مزاحمت و ممانعت از حق ابراز سند مالكيت دليل بر سبق تصرف و استفاده از حق
.مي باشد مگر آن ك هطرف ديگر سبق تصرف و استفاده از حق خود را ب هطريق ديگر ثابت نمايد
ماده 163 - كسي كه راجع به مالكيت يا اصل حق ارتفاق و انتفاع اقامه دعوا كرده است، نمي تواند نسبت به تصرف عدواني و
.ممانعت از حق، طرح دعوا نمايد
ماده 164 - هرگاه در ملك مورد تصرف عدواني، متصرف پس از تصرف عدواني، غرس اشجار يا احداث بنا كرده باشد، اشجار و
بنا درصورت يباقي م يماند كه متصرف عدواني مدعي مالكيت مورد حكم تصرف عدواني باشد و در ظرف يك ماه از تاريخ اجراي
.حكم، در باب مالكيت به دادگا هصلاحيتدار دادخواست بدهد
ماده 165 - درصورتي كه در ملك مورد حكم تصرف عدواني زراعت شده باشد، اگر موقع برداشت محصول رسيده باشد متصرف
عدواني بايد فوري محصول را برداشت و اجرت المثل را تأديه نمايد. چنانچه موقع برداشت محصول نرسيده باشد، چه اينكه بذر
روييده يا نروييده باشد محكوم له پس از جلب رضايت متصرف عدواني مخير است بين اينكه قيمت زراعت را نسبت به سهم
صاحب بذر و دسترنج او پرداخت كند و ملك را تصر فنمايد يا ملك را تا پايان برداشت محصول در تصرف متصرف عدواني باقي
بگذارد و اجرت المثل آن را دريافت كند. همچنين محكوم له م يتواند متصرف عدواني را به معدوم كردن زراعت و اصلاح آثار
.تخريبي كه توسط وي انجام گرفته مكلف نمايد
. تبصره - درصورت تقاضاي محكوم له، دادگاه متصرف عدواني را به پرداخت اجر تالمثل زمان تصرف نيز محكوم م ينمايد
ماده 166 - هرگاه تصرف عدواني مال غيرمنقول و يا مزاحمت يا ممانعت ازحق در مرئي و منظر ضابطين دادگستري باشد،
ضابطين مذكور مكلفن دبه موضوع شكايت خواهان رسيدگي و با حفظ وضع موجود از انجام اقدامات بعدي خوانده جلوگيري
.نمايند و جريان را به مراجع قضايي اطلاع داده، برابر نظر مراجع يادشده اقدام نمايند
تبصره - چنانچه به علت يكي از اقدامات مذكور در اين ماده، احتمال وقوع نزاع و تحقق جرمي داده شود، ضابطين بايد فوراً از
.وقوع هرگونه درگيري و وقوع جرم در حدود وظايف خود جلوگيري نمايند
ماده 167 - درصورتي كه دو يا چند نفر مال غيرمنقولي را ب هطور مشترك در تصرف داشته يا استفاده مي كرده اند و بعضي از آنان
مانع تصرف يا استفاده و يا مزاحم استفاده بعضي ديگر شود حسب مورد درحكم تصرف عدواني يا مزاحمت يا ممانعت از حق
.محسوب و مشمول مقررات اين فص لخواهد بود
ماده 168 - دعاوي مربوط به قطع انشعاب تلفن، گاز، برق و وسايل تهويه و نقاله ( از قبيل بالابر و پله برقي و امثال آنها) كه مورد
استفاده در اموال غيرمنقول است مشمول مقررات اين فصل مي باشد مگر اينكه اقدامات بالا از طرف مؤسسات مربوط چه دولتي
.يا خصوصي با مجوز قانوني يا مستن دبه قرارداد صورت گرفته باشد
ماده 169 - هرگاه شخص ثالثي در موضوع رسيدگي به دعواي تصرف عدواني يا مزاحمت يا ممانعت از حق در حدود مقررات
يادشده خود ر اذي نفع بداند، تا وقتي كه رسيدگي خاتمه نيافته چه در مرحله بدوي يا تجديدنظر باشد، م يتواند وارد دعوا شود.
.مرجع مربوط به اين امر رسيدگي نموده، حكم مقتضي صادر خواهد كرد
ماده 170 - مستأجر، مباشر، خادم، كارگر و به طور كلي اشخاصي كه ملكي را از طرف ديگري متصرف م يباشند مي توانند به قائم
.مقامي مالك برابر مقررات بالا شكايت كنند
ماده 171 - سرايدار، خادم، كارگر و به طور كلي هر امين ديگري، چنانچه پس از ده روز از تاريخ ابلاغ اظهارنامه مالك يا مأذون از
.طرف مالك يا كسي كه حق مطالبه دارد مبني بر مطالبه مال اماني، از آن رفع تصرف ننمايد، متصرف عدواني محسوب مي شود
تبصره - دعواي تخليه مربوط به معاملات با حق استرداد و رهني و شرطي و نيز درمواردي كه بين صاحب مال و امين يا متصرف
.قرارداد و شرايط خاصي براي تخليه يا استرداد وجود داشته باشد، مشمول مقررات اين ماده نخواهند بود
ماده 172 - اگر در جريان رسيدگي به دعواي تصرف عدواني يا مزاحمت يا ممانعت از حق، سند ابرازي يكي از طرفين با رعايت
مفاد ماده ( 1292 ) قانون مدني مورد ترديد يا انكار يا جعل قرار گيرد، چه تعيين جاعل شده يا نشده باشد، چنانچه سند يادشده
.مؤثر در دعوا باشد و نتوان از طريق ديگر يحقيقت را احراز نمود، مرجع رسيدگي كننده به اصالت سند نيز رسيدگي خواهد كرد
ماده 173 - به دعاوي تصرف عدواني يا مزاحمت يا ممانعت از حق كه يك طرف آن وزارتخانه يا مؤسسات و شركتهاي دولتي يا
.وابسته به دولت باشد نيز برابر مقررات اين قانون رسيدگي خواهد شد
ماده 174 - دادگاه درصورتي رأي به نفع خواهان مي دهد كه ب هطور مقتضي احراز كند خوانده، ملك متصرفي خواهان را عدواناً
. تصرف و يا مزاحمت يا ممانعت از حق استفاده خواهان نموده است
چنانچه قبل از صدور رأي، خواهان تقاضاي صدور دستور موقت نمايد و دادگاه دلايل وي را موجه تشخيص دهد، دستور
جلوگيري از ايجاد آثار تصرف و يا تكميل اعياني از قبيل احداث بنا يا غرس اشجار يا كشت و زرع، يا از بين بردن آثار موجود و يا
. جلوگيري از ادامه مزاحمت و يا ممانعت از حق را د رملك مورد دعوا صادر خواهد كرد
.اين دستور با صدور رأي به رد دعوا مرتفع مي شود مگر اين كه مرجع تجديدنظر دستور مجددي در اين خصوص صادر نمايد
ماده 175 - درصورتي كه رأي صادره مبني بر رفع تصرف عدواني يا مزاحمت يا ممانعت از حق باشد، بلافاصله به دستور مرجع
صادركننده، توسط اجراي دادگاه يا ضابطين دادگستري اجرا خواهد شد و درخواست تجديدنظر مانع اجرا نمي باشد. در صورت
فسخ رأي در مرحله تجديدنظر، اقدامات اجرايي به دستور دادگاه اجراكننده حكم به حالت قبل از اجرا اعاده مي شود و درصورتي
.كه محكوم به، عين معين بوده و استرداد آن ممكن نباشد، مثل يا قيمت آن وصول و تأديه خواهد شد
ماده 176 - اشخاصي كه پس از اجراي حكم رفع تصرف عدواني يا رفع مزاحمت يا ممانعت از حق دوباره مورد حكم را تصرف يا
مزاحمت يا ممانعت از حق بنمايند يا ديگران را به تصرف عدواني يا مزاحمت يا ممانعت از حق مورد حكم وادار نمايند، به مجازات
.مقرر در قانون مجازات اسلامي محكوم خواهند شد
. ماده 177 - رسيدگي به دعاوي موضوع اين فصل تابع تشريفات آيين دادرسي نبوده و خارج از نوبت بعمل م يآيد
فصل نهم - سازش و درخواست آن
مبحث اول - سازش
.ماده 178 - درهرمرحله از دادرسي مدني طرفين مي توانند دعواي خود را به طريق سازش خاتمه دهند
ماده 179 - درصورتي كه در دادرسي خواهان يا خوانده متعدد باشند، هركدام از آنان م يتواند جدا از سايرين با طرف خود
.سازش نمايد
ماده 180 - سازش بين طرفين يا در دفتر اسناد رسمي واقع مي شود يا در دادگاه و نيز ممكن است در خارج از دادگاه واقع شده
.و سازش نامه غيررسمي باشد
ماده 181 - هرگاه سازش در دفتر اسناد رسمي واقع شده باشد، دادگاه ختم موضوع را ب هموجب ساز شنامه در پرونده مربوط قيد
.مي نمايد و اجرا يآن تابع مقررات راجع به اجراي مفاد اسناد، لازم الاجرا خواهد بود
ماده 182 - هرگاه سازش در دادگاه واقع شود، موضوع سازش و شرايط آن به ترتيبي كه واقع شده در صور تمجلس منعكس و
.به امضاي دادرس و يا دادرسان و طرفين مي رسد
تبصره - چنانچه سازش در حين اجراي قرار واقع شود، ساز شنامه تنظيمي توسط قاضي مجري قرار در حكم سازش به عمل
.آمده در دادگاه است
ماده 183 - هرگاه سازش خارج از دادگاه واقع شده و ساز شنامه غير رسمي باشد طرفين بايد در دادگاه حاضر شده و به صحت
آن اقرار نمايند. اقرار طرفين در صورت مجلس نوشته شده و به امضاي دادرس دادگاه و طرفين مي رسد در صورت عدم حضور
.طرفين در دادگاه بدون عذر موجه دادگاه بدون توجه به مندرجات ساز شنامه دادرسي را ادامه خواهد داد
ماده 184 - دادگاه پس از حصول سازش بين طرفين به شرح فوق رسيدگي را ختم و مبادرت به صدور گزارش اصلاحي م ينمايد
مفاد سازش نامه كه طبق مواد فوق تنظيم مي شود نسبت به طرفين و وراث و قائم مقام قانوني آنها نافذ و معتبر است و مانند
احكام دادگاهها به موقع اجرا گذاشته مي شود، چه اين كه مورد سازش مخصوص به دعواي مطروحه بوده يا شامل دعاوي يا امور
.ديگري باشد
ماده 185 - هرگاه سازش محقق نشود، تعهدات و گذشتهايي كه طرفين هنگام تراضي به سازش ب هعمل آورده اند لازم الرعايه
.نيست
مبحث دوم - درخواست سازش
ماده 186 - هركس م يتواند در مورد هر ادعايي از دادگاه نخستين بطوركتبي درخواست نمايد كه طرف او را براي سازش دعوت
.كند
ماده 187 - ترتيب دعوت براي سازش همان است كه براي احضار خوانده مقرر است ولي در دعوت نامه بايد قيد گردد كه طرف
.براي سازش ب هدادگاه دعوت مي شود
ماده 188 - بعد از حضور طرفين، دادگاه اظهارات آنان را استماع نموده تكليف به سازش و سعي در انجام آن مي نمايد. درصورت
عدم موفقيت به سازش تحقيقات و عدم موفقيت را در صورت مجلس نوشته ب هامضا طرفين م يرساند. هرگاه يكي از طرفين يا هر
.دو طرف نخواهند امضا كنند، دادگا همراتب را در صورت مجلس قيد م يكند
.ماده 189 - درصورتي كه دادگاه احراز نمايد طرفين حاضر به سازش نيستند آنان را براي طرح دعوا ارشاد خواهد كرد
ماده 190 - هرگاه بعد از ابلاغ دعوت نامه، طرف حاضر نشد يا به طوركتبي پاسخ دهد كه حاضر به سازش نيست، دادگاه مراتب را
.در صورت مجلس قيد كرده و به درخواست كننده سازش براي اقدام قانوني اعلام مي نمايد
. ماده 191 - هرگاه طرف بعد از ابلاغ دعو تنامه حاضر شده و پس از آن استنكاف از سازش نمايد، برابر ماده بالا عمل خواهد شد
ماده 192 - استنكاف طرف از حضور در دادگاه يا عدم قبول سازش بعد از حضور در هرحال مانع نم يشود كه طرفين بار ديگر از
.همين دادگاه يا دادگاه ديگر خواستار سازش شوند
.ماده 193 - درصورت حصول سازش بين طرفين برابر مقررات مربوط به سازش در دادگاه عمل خواهد شد
.تبصره - درخواست سازش با پرداخت هزينه دادرسي دعاوي غيرمالي و بدون تشريفات مطرح و مورد بررسي قرار خواهد گرفت
فصل دهم - رسيدگي به دلايل
مبحث اول - كليات
.ماده 194 - دليل عبارت از امري است كه اصحاب دعوا براي اثبات يا دفاع از دعوا به آن استناد م ينمايند
ماده 195 - دلايلي كه براي اثبات عقود يا ايقاعات يا تعهدات يا قراردادها اقامه مي شود، تابع قوانيني است كه در موقع انعقاد
.آنها مجري بود هاست، مگر اين كه دلايل مذكور از ادله شرعيه اي باشد كه مجري نبوده و يا خلاف آن در قانون تصريح شده باشد
ماده 196 - دلايلي كه براي اثبات وقايع خارجي از قبيل ضمان قهري، نسب و غيره اقامه مي شود، تابع قانوني است كه در موقع
.طرح دعوا مجري مي باشد
ماده 197 - اصل برائت است، بنابراين اگر كسي مدعي حق يا ديني برديگري باشد بايد آنرا اثبات كند، درغير اين صورت با
.سوگند خوانده حكم برائت صادر خواهد شد
. ماده 198 - درصورتي كه حق يا ديني برعهده كسي ثابت شد، اصل بر بقاي آن است مگر اين كه خلاف آن ثابت شود
ماده 199 - در كليه امور حقوقي، دادگاه علاوه بر رسيدگي به دلايل مورد استناد طرفين دعوا، هرگونه تحقيق يا اقدامي كه براي
.كشف حقيقت لازم باشد، انجام خواهد داد
ماده 200 - رسيدگي به دلايلي كه صحت آن بين طرفين مورد اختلاف و مؤثر درتصمي منهايي باشد در جلسه دادرسي به عمل
.مي آيد مگر در مواردي كه قانون طريق ديگري معين كرده باشد
ماده 201 - تاريخ و محل رسيدگي به طرفين اطلاع داده مي شود مگر در مواردي كه قانون طريق ديگري تعيين كرده باشد. عدم
.حضور اصحاب دعو امانع از اجراي تحقيقات و رسيدگي نم يشود
مبحث دوم - اقرار
.ماده 202 - هرگاه كسي اقرار به امري نمايد كه دليل ذي حق بودن طرف او باشد، دليل ديگري براي ثبوت آن لازم نيست
ماده 203 - اگراقرار در دادخواست يا حين مذاكره در دادگاه يا در يكي از لوايحي كه به دادگاه تقديم شده است به عمل آيد،
.اقرار در دادگاه محسو بمي شود، درغير اين صورت اقرار در خارج از دادگاه تلقي مي شود
ماده 204 - اقرار شفاهي است وقتي كه حين مذاكره در دادگاه ب هعمل آيد و كتبي است درصورتي كه در يكي از اسناد يا لوايحي
.كه به دادگاه تقديم گرديده اظهار شده باشد
در اقرار شفاهي، طرفي كه مي خواهد از اقرار طرف ديگر استفاده نمايد بايد از دادگاه بخواهد كه اقرار او در صورت مجلس قيد
.شود
ماده 205 - اقرار وكيل عليه موكل خود نسبت به اموري كه قاطع دعوا است پذيرفته نم يشود اعم از اين كه اقرار در دادگاه يا
. خارج از دادگاه ب هعمل آمده باشد
مبحث سوم - اسناد
الف - مواد عمومي
ماده 206 - رسيدگي به حسابها و دفاتر در دادگاه به عمل م يآيد و ممكن است در محلي كه اسناد در آنجا قرار دارد انجام گيرد.
.در هرصورت دادگا همي تواند رسيدگي را به يكي از دادرسان دادگاه محول نمايد
ماده 207 - سندي كه در دادگاه ابراز م يشود ممكن است ب هنفع طرف مقابل دليل باشد، در اين صورت هرگاه طرف مقابل به آن
.استناد نمايد ابرازكننده سند حق ندارد آنرا پ سبگيرد و يا از دادگاه درخواست نمايد سند او را ناديده بگيرد
ماده 208 - هرگاه يكي از طرفين سندي ابراز كند كه در آن به سند ديگري رجوع شده و مربوط به دادرسي باشد، طرف مقابل
.حق دارد ابراز سند ديگر را از دادگاه درخواست نمايد و دادگاه به اين درخواست ترتيب اثر خواهد داد
ماده 209 - هرگاه سند معيني كه مدرك ادعا يا اظهار يكي از طرفين است نزد طرف ديگر باشد، به درخواست طرف، بايد آن
سند ابراز شود. هرگاه طرف مقابل ب هوجود سند نزد خود اعتراف كند ولي از ابراز آن امتناع نمايد، دادگاه م يتواند آنرا ازجمله
.قرائن مثبته بداند
ماده 210 - چنانچه يكي از طرفين به دفتر بازرگاني طرف ديگر استناد كند، دفاتر نامبرده بايد در دادگاه ابراز شود. درصورتي كه
ابراز دفاتر در دادگاه ممكن نباشد، دادگاه شخصي را مأمور مي نمايد كه با حضور طرفين دفاتر را معاينه و آنچه لازم است
.خارج نويسي نمايد
هيچ بازرگاني نم يتواند به عذر نداشتن دفتر از ابراز و يا ارائه دفاتر خود امتناع كند، مگر اين كه ثابت نمايد كه دفتر او تلف شده
يا دسترسي ب هآن ندارد .هرگاه بازرگاني كه به دفاتر او استناد شده است از ابراز آن خودداري نمايد و تلف يا عدم دسترسي به آنرا
.هم نتواند ثابت كند، دادگاه م يتواند آنرا از قرائن مثبته اظهار طرف قراردهد
ماده 211 - اگر ابراز سند در دادگاه مقدور نباشد يا ابراز تمام يا قسمتي از آن يا اظهار علني مفاد آن در دادگاه برخلاف نظم يا
عفت عمومي يا مصالح عامه يا حيثيت اصحاب دعوا يا ديگران باشد رئيس دادگاه يا دادرس يا مدير دفتر دادگاه از جانب او در
.حضور طرفين آنچه را كه لازم و راجع به مورد اختلاف است خارج نويس م ينمايد
ماده 212 - هرگاه سند يا اطلاعات ديگري كه مربوط به مورد دعوا است در ادارات دولتي يا بانكها يا شهرداريها يا مؤسساتي كه
با سرمايه دول تتأسيس و اداره مي شوند موجود باشد و دادگاه آنرا مؤثر در موضوع تشخيص دهد، به درخواست يكي از اصحاب
دعوا بطور كتبي به اداره يا سازما نمربوط، ارسال رونوشت سند يا اطلاع لازم را با ذكر موعد، مقرر م يدارد. اداره يا سازمان
مربوط مكلف است فوري دستور دادگاه را انجام دهد، مگراين كه ابراز سند با مصالح سياسي كشور و يا نظم عمومي منافات داشته
باشد كه دراي نصورت بايد مراتب با توضيح لازم به دادگاه اعلام شود .چنانچه دادگاه موافقت نمود، جواز عدم ابراز سند محرز
خواهد شد، درغير اين صورت بايد ب هنحو مقتضي سند به دادگاه ارائه شود. درصورت امتناع، كسي كه مسؤوليت عدم ارائه سند
متوجه او است پس از رسيدگي در همين دادگاه و احراز تخلف به انفصال موقت از خدمات دولتي از شش ماه تا يك سال محكوم
.خواهد شد
. تبصره 1 - در مورد تحويل اسناد سري دولتي بايد با اجازه رئيس قوه قضائيه باشد
تبصره 2 - ادارات دولتي و بانكها و شهرداريها و ساير مؤسسات يادشده در اين ماده درصورتي كه خود نيز طرف دعوا باشند،
.ملزم به رعايت مفاد اين ماده خواهند بود
تبصره 3 - چنانچه در موعدي كه دادگاه معين كرده است نتوانند اسناد و اطلاعات لازم را بدهند، بايد در پاسخ دادگاه با ذكر
.دليل تأخير، تاريخ ابرا زاسناد و اطلاعات را اعلام نمايند
ماده 213 - در مواردي كه ابراز اصل سند لازم باشد ادارات، سازمانها و بانكها پس از دريافت دستور دادگاه، اصل سند را ب هطور
مستقيم به دادگاه مي فرستند. فرستادن دفاتر امور جاري به دادگاه لازم نيست بلكه قسمت خارج نويسي شده از آن دفاتر كه از
.طرف اداره گواهي شده باشد كافي است
ماده 214 - هرگاه يكي از اصحاب دعوا ب هاستناد پرونده كيفري ادعايي نمايد كه رجوع به آن پرونده لازم باشد، دادگاه مي تواند
.پرونده را مطالبه كند .مرجع ذي ربط مكلف است پرونده درخواستي را ارسال نمايد
ماده 215 - چنانچه يكي از اصحاب دعوا استناد به پرونده دعواي مدني ديگري نمايد، دادگاه به درخواست او خطاب به مرجع
ذي ربط تقاضانامه اي به وي مي دهد كه رونوشت موارد استنادي درمدت معيني به او داده شود . درصورت لزوم دادگاه مي تواند
.پرونده مورد استناد را خواسته و ملاحظه نمايد
ب - انكار و ترديد
ماده 216 - كسي كه عليه او سند غير رسمي ابراز شود مي تواند خط يا مهر يا امضا و يا اثر انگشت منتسب به خود را انكار نمايد
.و احكام منكر بر او مترتب مي گردد و اگر سند ابرازي منتسب به شخص او نباشد م يتواند ترديد كند
ماده 217 - اظهار ترديد يا انكار نسبت به دلايل و اسناد ارائه شده حتي الامكان بايد تا اولين جلسه دادرسي به عمل آيد و
چنانچه در جلسه دادرسي منكر شود و يا نسبت به صحت و سقم آن سكوت نمايد حسب مورد آثار انكار و سكوت بر او مترتب
خواهد شد. در مواردي كه رأي دادگاه بدون دفاع خوانده صادرمي شود، خوانده ضمن واخواهي از آن، انكار يا ترديد خود را
به دادگاه اعلام مي دارد. نسبت به مداركي كه در مرحله واخواهي مورداستناد واقع م يشود نيز اظهار ترديد يا انكار بايد تا اولين
.جلسه دادرسي ب هعمل آيد
ماده 218 - درمقابل ترديد يا انكار، هرگاه ارائه كننده سند، سند خود را استرداد نمايد، دادگاه به اسناد و دلايل ديگر رجوع
مي كند. استرداد سند دلي لبر بطلان آن نخواهد بود، چنانچه صاحب سند، سند خود را استرداد نكرد و سند مؤثر در دعوا باشد،
.دادگاه مكلف است به اعتبار آن سند رسيدگي نمايد
ج - ادعاي جعليت
ماده 219 - ادعاي جعليت نسبت به اسناد و مدارك ارائه شده بايد برابر ماده ( 217 ) اين قانون با ذكر دليل اقامه شود، مگر اينكه
.دليل ادعاي جعليت بعد از موعد مقرر و قبل از صدور رأي يافت شده باشد درغير اي نصورت دادگاه به آن ترتيب اثر نم يدهد
ماده 220 - ادعاي جعليت و دلايل آن به دستور دادگاه به طرف مقابل ابلاغ م يشود. درصورتي كه طرف به استفاده از سند باقي
باشد، موظف اس تظرف ده روز از تاريخ ابلاغ، اصل سند موضوع ادعاي جعل را به دفتر دادگاه تسليم نمايد. مدير دفتر پس از
.دريافت سند، آن را به نظر قاضي دادگاه رسانيده و دادگاه آنرا فوري مهر و موم مي نمايد
. چنانچه درموعد مقرر صاحب سند از تسليم آن به دفتر خودداري كند، سند از عداد دلايل او خارج خواهد شد
تبصره - در موارد يكه وكيل يا نماينده قانوني ديگري در دادرسي مداخله داشته باشد، چنانچه دسترسي به اصل سند نداشته
.باشد حق استمها لدارد و دادگاه مهلت مناسبي براي ارائه اصل سند به او م يدهد
ماده 221 - دادگاه مكلف است ضمن صدور حكم راجع به ماهيت دعوا نسبت به سندي كه در مورد آن ادعاي جعل شده است،
تعيين تكليف نموده، اگر آنرا مجعول تشخيص ندهد، دستور تحويل آنرا به صاحب سند صادر نمايد و درصورتي كه آنرا مجعول
بداند، تكليف اينكه بايد تمام سند ا زبين برده شود و يا قسمت مجعول در روي سند ابطال گردد يا كلماتي محو و يا تغيير داده
شود تعيين خواهد كرد. اجراي رأي دادگاه دراين خصوص منوط است به قطعي شدن حكم دادگاه در ماهيت دعوا و گذشتن مدت
درخواست تجديدنظر يا ابرام حكم در مواردي كه قابل تجديدنظر م يباشد و درصورت يكه وجود اسناد و نوشت ههاي راجع به دعواي
.جعل در دفتر دادگاه لازم نباشد، دادگاه دستور اعاده اسناد و نوشته ها را به صاحبان آنها مي دهد
ماده 222 - كارمندان دادگاه مجاز نيستند تصوير يا رونوشت اسناد و مداركي را كه نسبت به آنها ادعاي جعليت شده مادام كه
به موجب حكم قطعي نسبت به آنها تعيين تكليف نشده است، به اشخاص تسليم نمايند، مگر با اجازه دادگاه كه در اين صورت نيز
.بايد در حاشيه آن تصريح شود كه نسبت ب هاين سند ادعاي جعليت شده است
.تخلف از مفاد اين ماده مستلزم محكوميت از سه ماه تا يك سال انفصال از خدمات دولتي خواهد بود
د - رسيدگي به صحت و اصالت سند
ماده 223 - خط، مهر، امضا و اثر انگشت اسناد عادي را كه نسبت به آن انكار يا ترديد يا ادعاي جعل شده باشد، نمي توان اساس
.تطبيق قرار داد، هرچند كه حكم به صحت آن شده باشد
ماده 224 - مي توان كسي را كه خط يا مهر يا امضا يا اثر انگشت منعكس در سند به او نسبت داده شده است، اگردر حال حيات
باشد، براي استكتاب يا اخذ اثر انگشت يا تصديق مهر دعوت نمود. عدم حضور يا امتناع او از كتابت يا زدن انگشت يا تصديق
.مهر مي تواند قرينه صحت سند تلق يشود
ماده 225 - اگر اوراق و نوشته هاو مداركي كه بايد اساس تطبيق قرار گيرد در يكي از ادارات يا شهرداريها يا بانكها يا مؤسساتي
كه با سرمايه دولت تأسيس شده است موجود باشد، برابر مقررات ماده ( 212 ) آنها را به محل تطبيق مي آورند. چنانچه آوردن آنها
به محل تطبيق ممكن نباشد و يا به نظر دادگاه مصلحت نباشد و يا دارنده آنها در شهر يا محل ديگري اقامت داشته باشد ب هموجب
.قرار دادگاه مي توان در محلي كه نوشته ها، اوراق و مدار كيادشده قراردارد، تطبيق ب هعمل آورد
ماده 226 - دادگاه موظف است درصورت ضرورت، دقت در سند، تطبيق خط، امضا، اثر انگشت يا مهر سند را به كارشناس رسمي
يا اداره تشخيص هويت و پليس بي نالملل كه مورد وثوق دادگاه باشند، ارجاع نمايد. اداره تشخيص هويت و پليس بين الملل،
هنگام اعلا منظر به دادگاه ارجاع كننده، بايد هويت و مشخصات كسي را كه در اعلام نظر دخالت مستقيم داشته است معرفي نمايد.
.شخص يادشده ازجهت مسؤوليت و نيز موارد رد، درحكم كارشناس رسمي م يباشد
ماده 227 - چنانچه مدعي جعليت سند در دعواي حقوقي، شخص معيني را به جعل سند مورد استناد متهم كند، دادگاه به هر
.دو ادعا يك جا رسيدگي م ينمايد
درصورتي كه دعواي حقوقي درجريان رسيدگي باشد، رأي قطعي كيفري نسبت به اصالت يا جعليت سند، براي دادگاه متبع
خواهد بود .اگر اصالت يا جعليت سند به موجب رأي قطعي كيفري ثابت شده و سند يادشده مستند دادگاه در امر حقوقي باشد،
رأي كيفري برابر مقررات مربوط به اعاده دادرسي قابل استفاده مي باشد. هرگاه درضمن رسيدگي، دادگاه از طرح ادعاي جعل
مرتبط با دعواي حقوقي در دادگاه ديگري مطلع شود، موضوع ب هاطلاع رئيس حوزه قضايي مي رسد تا با توجه به سبق ارجاع براي
.رسيدگي توأم اتخاذ تصميم نمايد
ماده 228 - پس از ادعاي جعليت سند، ترديد يا انكار نسبت به آن سند پذيرفته نمي شود، ولي چنانچه پس از ترديد يا انكار
.سند، ادعاي جعل شود، فقط به ادعاي جعل رسيدگي خواهد شد
درصورتي كه ادعاي جعل يا اظهار ترديد و انكار نسبت به سند شده باشد، ديگر ادعاي پرداخت وجه آن سند يا انجام هرنوع
تعهدي نسبت به آن پذيرفت هنمي شود و چنانچه نسبت به اصالت سند همراه با دعواي پرداخت وجه يا انجام تعهد، تعرض شود
.فقط به ادعاي پرداخت وجه يا انجام تعهد رسيدگي خواهد شد و تعرض به اصالت قابل رسيدگي نم يباشد
مبحث چهارم - گواهي
.ماده 229 - در مواردي كه دليل اثبات دعوا يا مؤثر در اثبات آن، گواهي گواهان باشد برابر مواد زير اقدام مي گردد
: ماده 230 - در دعاوي مدني ( حقوقي) تعداد و جنسيت گواه ، همچنين تركيب گواهان با سوگند به ترتيب ذيل م يباشد
الف - اصل طلاق و اقسام آن و رجوع در طلاق و نيز دعاوي غير مالي از قبيل مسلمان بودن ، بلوغ ، جرح و تعديل، عفو از قصاص
.، وكالت ، وصيت با گواهي دو مرد
ب - دعاوي مالي يا آنچه كه مقصود از آن مال م يباشد از قبيل د ين ، ثمن مبيع ، معاملات ، وقف ، اجاره ، وصيت به نفع مدعي،
.غصب، جنايات خطائي و شبه عمد كه موجب ديه است با گواهي دو مرد يا يك مرد و دو زن
چنانچه براي خواهان امكان اقامه بينه شرعي نباشد م يتواند با معرفي يك گواه مرد يا دو زن به ضميمه يك سوگند ادعاي خود
.را اثبات كند. درموارد مذكور در اين بند، ابتدا گواه واجد شرايط شهادت مي دهد، سپس سوگند توسط خواهان ادا م يشود
ج - دعاوي كه اطلاع بر آنها معمولاً دراختيار زنان است ازقبيل ولادت ، رضاع، بكارت ، عيوب دروني زنان با گواهي چهار زن، دو
.مرد يا يك مرد و دو زن
. د - اصل نكاح با گواهي دو مرد و يا يك مرد و دو زن
ماده 231 - در كليه دعاوي كه جنبه حق الناسي دارد اعم از امور جزائي يا مدني ( مالي و غير آن) به شرح ماده فوق هرگاه به
علت غيبت يا بيماري ،سفر ، حبس و امثال آن حضور گواه اصلي متعذر يا متعسر باشد گواهي بر شهادت گواه اصلي مسموع
.خواهد بود
. تبصره - گواه بر شاهد اصلي بايد واجد شرايط مقرر براي گواه و گواهي باشد
ماده 232 - هر يك از طرفين دعوا كه متمسك به گواهي شد هاند ، بايد گواهان خود را در زماني كه دادگاه تعيين كرده حاضر و
.معرفي نمايند
ماده 233 - صلاحيت گواه و موارد جرح وي برابر شرايط مندرج در بخش چهارم از كتاب دوم، در امور كيفري، اين قانون
.مي باشد
ماده 234 - هر يك از اصحاب دعوا م يتوانند گواهان طرف خود را با ذكر علت جرح نمايند. چنانچه پس از صدور رأي براي
دادگاه معلوم شود ك هقبل از اداي گواهي جهات جرح وجود داشته ولي بر دادگاه مخفي مانده و رأي صادره هم مستند به آن
گواهي بوده، مورد از موارد نقض م يباشد و چنانچه جهات جرح بعد از صدور رأي حادث شده باشد، مؤثر در اعتبار رأي دادگاه
.نخواهد بود
.تبصره - درصورتي كه طرف دعوا براي جرح گواه از دادگاه استمهال نمايد دادگاه حداكثر به مدت يك هفته مهلت خواهد داد
ماده 235 - دادگاه، گواهي هر گواه را بدون حضور گواههايي كه گواهي نداده اند استماع مي كند و بعد از اداء گواهي م يتواند از
.گواهها مجتمعا تحقيق نمايد
ماده 236 - قبل از اداي گواهي، دادگاه حرمت گواهي كذب و مسؤوليت مدني آن و مجازاتي كه براي آن مقرر شده است را به
گواه خاطر نشان مي سازد. گواهان قبل از اداي گواهي نام و نام خانوادگي، شغل، سن و محل اقامت خود را اظهار و سوگند ياد
.مي كنند كه تمام حقيقت را گفته و غير ا زحقيقت چيزي اظهار ننمايند
.تبصره - در صورتي كه احقاق حق متوقف به گواهي باشد و گواه حاضر به اتيان سوگند نشود الزام به آن ممنوع است
ماده 237 - دادگاه م يتواند براي اينكه آزادي گواه بهتر تأمين شود گواهي او را بدون حضور اصحاب دعوا استماع نمايد.
.دراين صورت پس از اداي گواهي بلافاصله اصحاب دعوا را از اظهارات گواه مطلع مي سازد
ماده 238 - هيچ يك از اصحاب دعوا نبايد اظهارات گواه را قطع كند، لكن پس از اداي گواهي م يتوانند توسط دادگاه سؤالاتي را
.كه مربوط به دعو امي باشد از گواه ب هعمل آورند
ماده 239 - دادگاه نمي تواند گواه را به اداء گواهي ترغيب يا از آن منع يا او را در كيفيت گواهي راهنمايي يا در بيان مطالب كمك
.نمايد، بلكه فقط مورد گواهي را طرح نموده و او را در بيان مطالب خود آزاد م يگذارد
ماده 240 - اظهارات گواه بايد عيناً درصورت مجلس قيد و به امضا يا اثر انگشت او برسد و اگر گواه نخواهد يا نتواند امضا كند،
.مراتب در صورت مجلس قيد خواهد شد
. ماده 241 - تشخيص ارزش و تأثير گواهي با دادگاه است
ماده 242 - دادگاه م يتواند به درخواست يكي از اصحاب دعوا همچنين درصورتي كه مقتضي بداند گواهان را احضار نمايد. در
ابلاغ احضاريه، مقرراتي كه براي ابلاغ اوراق قضايي تعيين شده رعايت مي گردد و بايد حداقل يك هفته قبل از تشكيل دادگاه به
.گواه يا گواهان ابلاغ شود
ماده 243 - گواهي كه برابر قانون احضار شده است، چنانچه درموعد مقرر حضور نيابد، دوباره احضار خواهد شد
ماده 244 - درصورت معذور بودن گواه از حضور در دادگاه و همچنين در مواردي كه دادگاه مقتضي بداند مي تواند گواهي گواه را
.در منزل يا محل كار او يا در محل دعوا توسط يكي از قضات دادگاه استماع كند
ماده 245 - در صورتي كه گواه در مقر دادگاه ديگري اقامت داشته باشد دادگاه مي تواند از دادگاه محل توقف او بخواهد كه
.گواهي او را استماع كند
ماده 246 - در موارد مذكور در مادتين ( 244 ) و ( 245 ) چنانچه مبناي رأي دادگاه گواهي گواه باشد و آن گواه طبق مقررات ماده
231 ) از حضور در دادگاه معذور باشد استناد كننده به گواهي فقط مي تواند به گواهي شاهد بر گواه اصلي استناد نمايد ).
ماده 247 - هرگاه گواه براي حضور در دادگاه درخواست هزينه آمد و رفت و جبران خسارت حاصل از آنرا بنمايد، دادگاه ميزان
.آن را معين و استناد كننده را به تأديه آن ملزم م ينمايد
مبحث پنجم - معاينه محل و تحقيق محلي
ماده 248 - دادگاه م يتواند راساً يا به درخواست هريك از اصحاب دعوا قرار معاينه محل را صادر نمايد. موضوع قرار و وقت
.اجراي آن بايد ب هطرفين ابلاغ شود
ماده 249 - درصورتي كه طرفين دعوا يا يكي از آنان به اطلاعات اهل محل استناد نمايند، اگرچه به طور كلي باشد و اسامي
مطلعين را هم ذك رنكنند، دادگاه قرار تحقيق محلي صادر م ينمايد. چنانچه قرار تحقيق محلي به درخواست يكي از طرفين صادر
.گردد، طرف ديگر دعوا م يتواند در موق عتحقيقات، مطلعين خود را در محل حاضر نمايد كه اطلاع آنها نيز استماع شود
ماده 250 - اجراي قرار معاينه محل يا تحقيق محلي ممكن است توسط يكي از دادرسان دادگاه يا قاضي تحقيق ب هعمل آيد. وقت
و محل تحقيقات بايد ازقبل به طرفين اطلاع داده شود. درصورتي كه محل تحقيقات خارج از حوزه دادگاه باشد، دادگاه مي تواند
اجراي تحقيقات را از دادگاه محل درخواست نمايد مگر اين كه مبناي رأي دادگاه معاينه و يا تحقيقات محلي باشد كه در اين
.صورت بايد اجراي قرارهاي مذكور توسط شخص قاضي صادركننده رأي صورت گيرد يا گزارش مورد وثوق دادگاه باشد
ماده 251 - متصدي اجراي قرار از معاينه محل يا تحقيقات محلي صورت جلسه تنظيم و به امضاي مطلعين و اصحاب دعوا
.مي رساند
ماده 252 - ترتيب استعلام و اجراي تحقيقات از اشخاص يادشده درماده قبل ب هنحوي است كه براي گواهان مقرر گرديده است.
.هريك از طرفين مي تواند مطلعين طرف ديگر را برابر مقررات جرح گواه، رد نمايد
ماده 253 - طرفين دعوا م يتوانند اشخاصي را براي كسب اطلاع از آنان در محل معرفي و ب هگواهي آنها تراضي نمايند. متصدي
.تحقيقات صورت اشخاصي را كه اصحاب دعوا انتخاب كرده اند نوشته و ب هامضاي طرفين مي رساند
.ماده 254 - عدم حضور يكي از اصحاب دعوا مانع از اجراي قرار معاينه محل و تحقيقات محلي نخواهد بود
ماده 255 - اطلاعات حاصل از تحقيق و معاينه محل از امارات قضايي محسوب م يگردد كه ممكن است موجب علم يا اطمينان
.قاضي دادگاه يا مؤثر در آن باشد
ماده 256 - عدم تهيه وسيله اجراي قرار معاينه محل يا تحقيق محلي توسط متقاضي، موجب خروج آن از عداد دلايل وي
مي باشد. و اگر اجراي قرار مذكور را دادگاه لازم بداند، تهيه وسائل اجراء در مرحله بدوي با خواهان دعوا و در مرحله تجديدنظر با
تجديدنظرخواه م يباشد . درصورتي كه به علت عدم تهيه وسيله، اجراي قرار مقدور نباشد و دادگاه بدون آن نتواند انشاء رأي
.نمايد دادخواست بدوي ابطال و در مرحله تجديدنظر، تجديد نظر خواهي متوقف، ولي مانع اجراي حكم بدوي نخواهد بود
مبحث ششم - رجوع به كارشناس
ماده 257 - دادگاه م يتواند راساً يا به درخواست هريك از اصحاب دعوا قرار ارجاع امر به كارشناس را صادر نمايد. در قرار
.دادگاه، موضوعي ك هنظر كارشناس نسبت به آن لازم است و نيز مدتي كه كارشناس بايد اظهار عقيده كند، تعيين م يگردد
ماده 258 - دادگاه بايد كارشناس مورد وثوق را از بين كساني كه داراي صلاحيت در رشته مربوط به موضوع است، انتخاب نمايد
و درصورت تعدد آنها، به قيد قرعه انتخاب م يشود. درصورت لزوم تعدد كارشناسان، عده منتخبين بايد فرد باشد تا درصورت
.اختلاف نظر، نظر اكثريت ملاك عمل قرار گيرد
. تبصره - اعتبار نظر اكثريت درصورتي است كه كارشناسان از نظر تخصص با هم مساوي باشند
ماده 259 - ايداع دستمزد كارشناس به عهده متقاضي است و هرگاه ظرف مدت يك هفته از تاريخ ابلاغ آنرا پرداخت نكند،
.كارشناسي از عداد دلايل وي خارج مي شود
هرگاه قرار كارشناسي ب هنظر دادگا هباشد ودادگاه نيز نتواند بدو نانجام كارشناسي انشاء رأي نمايد، پرداخت دستمزد كارشناسي
درمرحله بدوي به عهده خواهان و درمرحله تجديدنظر به عهده تجديدنظر خواه است، درصورتي كه در مرحله بدوي دادگاه نتواند
بدون نظر كارشناس حتي باسوگند نيز حكم صادرنمايد، دادخواست ابطال مي گردد واگر در مرحله تجديدنظر باشد
.تجديدنظرخواهي متوقف ولي مانع اجراي حكم بدوي نخواهد بود
ماده 260 - پس از صدور قرار كارشناسي و انتخاب كارشناس و ايداع دستمزد، دادگاه به كارشناس اخطار مي كند كه ظرف مهلت
تعيين شده در قرا ركارشناسي، نظر خود را تقديم نمايد. وصول نظر كارشناس به طرفين ابلاغ خواهد شد، طرفين م يتوانند ظرف
يك هفته از تاريخ ابلاغ به دفتر دادگا همراجعه كنند و با ملاحظه نظر كارشناس چنانچه مطلبي دارند نفيا" يا اثباتاً بطور كتبي
.اظهار نمايند. پس از انقضاي مدت يادشده، دادگاه پرونده را ملاحظه و درصورت آماده بودن، مبادرت به انشاي رأي مي نمايد
ماده 261 - كارشناس مكلف به قبول امر كارشناسي كه از دادگاه ب هاو ارجاع شده مي باشد، مگر اين كه داراي عذري باشد كه به
تشخيص دادگا هموجه شناخته شود، در اين صورت بايد قبل از مباشرت به كارشناسي مراتب را به طور كتبي ب هدادگاه اعلام دارد.
.موارد معذور بودن كارشناس همان موار دمعذور بودن دادرس است
ماده 262 - كارشناس بايد درمدت مقرر نظر خود را كتباً تقديم دارد، مگراين كه موضوع از اموري باشد كه اظهار نظر در آن مدت
ميسر نباشد .دراين صورت به تقاضاي كارشناس دادگاه مهلت مناسب ديگري تعيين و به كارشناس و طرفين اعلام م يكند.
.درهرحال اظهار نظر كارشناس بايد صريح و موجه باشد
هرگاه كارشناس ظرف مدت معين نظر خود را كتباً تقديم دادگاه ننمايد، كارشناس ديگري تعيين مي شود. چنانچه قبل ازانتخاب
يا اخطار به كارشناس ديگر نظر كارشناس ب هدادگاه واصل شود، دادگاه ب هآن ترتيب اثر م يدهد و تخلف كارشناس را به مرجع
.صلاحيت دار اعلام مي دارد
ماده 263 - درصورت لزوم تكميل تحقيقات يا اخذ توضيح از كارشناس، دادگاه موارد تكميل و توضيح را در صورت مجلس
.منعكس و ب هكارشناس اعلام و كارشناس را براي اداي توضيح دعوت مي نمايد. درصورت عدم حضور، كارشناس جلب خواهد شد
هرگاه پس از اخذ توضيحات، دادگاه كارشناسي را ناقص تشخيص دهد، قرار تكميل آن را صادر و به همان كارشناس يا كارشناس
.ديگر محول مي نمايد
ماده 264 - دادگاه حق الزحمه كارشناس را با رعايت كميت و كيفيت و ارزش كار تعيين م يكند. هرگاه بعد از اظهار نظر
كارشناس معلوم گردد ك هحق الزحمه تعيين شده متناسب نبوده است، مقدار آن را ب هطور قطعي تعيين و دستور وصول آن را
.مي دهد
ماده 265 - درصورتي كه نظر كارشناس با اوضاع و احوال محقق و معلوم مورد كارشناسي مطابقت نداشته باشد، دادگاه به آن
.ترتيب اثر نخواهد داد
ماده 266 - اگر يكي از كارشناسان در موقع رسيدگي و مشاوره حاضر بوده ولي بدون عذر موجه ازاظهار نظر يا حضور در جلسه
يا امضا امتنا عنمايد، نظر اكثريت كارشناساني كه از حيث تخصص با هم مساوي باشند ملاك عمل خواهد بود. عدم حضور
.كارشناس يا امتناعش از اظهار نظر يا امضاي رأي، بايد ازطرف كارشناسان ديگر تصديق و به امضاء برسد
ماده 267 - هرگاه يكي از اصحاب دعوا از تخلف كارشناس متضرر شده باشد درصورتيكه تخلف كارشناس سبب اصلي در ايجاد
.خسارات به متضرر باشد م يتواند از كارشناس مطالبه ضرر نمايد. ضرر و زيان ناشي از عدم النفع قابل مطالبه نيست
ماده 268 - طرفين دعوا در هر مورد كه قرار رجوع به كارشناس صادر م يشود، مي توانند قبل از اقدام كارشناس يا كارشناسان
منتخب، كارشناس يا كارشناسان ديگري را با تراضي، انتخاب و ب هدادگاه معرفي نمايند. دراين صورت كارشناس مرض يالطرفين
به جاي كارشناس منتخب دادگاه براي اجراي قرار كارشناسي اقدام خواهد كرد. كارشناسي كه به تراضي انتخاب مي شود ممكن
.است غير از كارشناس رسمي باشد
ماده 269 - اگر لازم باشد كه تحقيقات كارشناسي درخارج از مقر دادگاه رسيدگي كننده اجرا شود وطرفين كارشناس رابا تراضي
تعيين نكرده باشند، دادگاه مي تواند انتخاب كارشناس را به طريق قرعه ب هدادگاهي كه تحقيقات در مقر آن دادگاه اجراء مي شود
.واگذار نمايد
مبحث هفتم - سوگند
ماده 270 - درمواردي كه صدور حكم دادگاه منوط به سوگند شرعي مي باشد، دادگاه ب هدرخواست متقاضي، قرار اتيان سوگند
.صادر كرده و در آن ،موضوع سوگند و شخصي را كه بايد سوگند يادكند تعيين مي نمايد
ماده 271 - در كليه دعاوي مالي و ساير حقوق الناس از قبيل نكاح ، طلاق ، رجوع در طلاق ، نسب ، وكالت و وصيت كه فاقد
.دلائل و مدارك معتبر ديگر باشد سوگند شرعي به شرح مواد آتي م يتواند ملاك و مستند صدور حكم دادگاه قرار گيرد
ماده 272 - هرگاه خواهان ( مدعي) فاقد بينه و گواه واجد شرايط باشد و خوانده ( مدعي عليه) منكر ادعاي خواهان بوده به
.تقاضاي خواهان، منك راداي سوگند م ينمايد و به موجب آن ادعا ساقط خواهد شد
ماده 273 - چنانچه خوانده از اداي سوگند امتناع ورزد و سوگند را به خواهان واگذار نمايد، با سوگند وي ادعايش ثابت مي شود
.ودرصورت نكول ادعاي او ساقط و به موجب آن حكم صادر م يگردد
ماده 274 - چنانچه منكر از اداي سوگند و رد آن به خواهان نكول نمايد دادگاه سه بار جهت اتيان سوگند يا رد آن به خواهان ،
.به منكر اخطا رمي كند، در غيراي نصورت ناكل شناخته خواهد شد
با اصرار خوانده بر موضع خود ، دادگاه اداي سوگند را به خواهان واگذار نموده و با سوگند وي ادعا ثابت و به موجب آن حكم
.صادر مي شود ودرصورت نكول خواهان از اداي سوگند، ادعاي او ساقط خواهد شد
ماده 275 - هرگاه خوانده در پاسخ خواهان ادعايي مبني بر برائت ذمه از سوي خواهان يا دريافت مال مورد ادعا يا صلح و هبه
نسبت به آن و يا تمليك مال به موجب يكي از عقود ناقله نمايد، دعوا منقلب شده، خواهان، خوانده و خوانده، خواهان تلقي
.مي شود و حسب مورد با آنان رفتار خواه دشد
ماده 276 - هرگاه خوانده در جلسه دادرسي در قبال ادعاي خواهان به علت عارضه اي از قبيل لكنت زبان يا لال بودن سكوت
نمايد قاضي دادگاه رأساً يا به وسيله مترجم يا متخصص امر مراد وي را كشف يا عارضه را برطرف م ينمايد و چنانچه سكوت
خوانده و استنكاف وي از باب تعمد و ا يذاء باشد دادگاه ضمن تذكر عواقب شرعي و قانوني كتمان حقيقت، سه بار به خوانده
اخطار مي نمايد كه در نتيجه استنكاف، ناكل شناخته مي شود، در اين صورت با سوگند خواهان دعوا ثابت و حكم بر محكوميت
.خوانده صادر خواهد شد
ماده 277 - در كليه دعاوي مالي كه به هر علت و سببي به ذمه تعلق مي گيرد از قبيل قرض، ثمن معامله ، مال الاجاره ، ديه
جنايات ، مهريه ، نفقه ، ضمان به تلف يا اتلاف - همچنين دعاوي كه مقصود از آن مال است ازقبيل بيع ، صلح ، اجاره، هبه ،
وصيت به نفع مدعي ، جنايت خطائي و شبه عمد موجب ديه - چنانچه براي خواهان امكان اقامه بينه شرعي نباشد مي تواند با
.معرفي يك گواه مرد يا دو گواه زن به ضميمه يك سوگند ادعاي خود ر ااثبات كند
. تبصره - در موارد مذكور در اين ماده ابتدا گواه واجد شرايط ، شهادت مي دهد سپس سوگند توسط خواهان اداء مي شود
ماده 278 - در دعواي بر ميت پس از اقامه بينه ، سوگند خواهان نيز لازم است و درصورت امتناع از سوگند، حق وي ساقط
.مي شود
ماده 279 - هرگاه خواهان، در دعواي بر ميت، وارث صاحب حق باشد و بر اثبات ادعاي خود اقامه بينه كند علاوه بر آن بايد اداء
.سوگند نمايد .درصورت عدم اتيان سوگند حق مورد ادعا ساقط خواهد شد
تبصره 1 - درصورت تعدد وراث هر يك نسبت به سهم خود بايد اداي سوگند نمايند چنانچه بعضي اداي سوگند نموده و بعضي
.نكول كنند ادع انسبت به كساني كه اداي سوگند كرده ثابت و نسبت به نكول كنندگان ساقط خواهد شد
تبصره 2 - چنانچه وراث خوانده متعدد باشند و خواهان شخص ديگري باشد پس از اقامه بينه توسط خواهان، اداي يك سوگند
.كفايت مي كند
ماده 280 - در حدود شرعي حق سوگند نيست مگر در سرقت كه فقط نسبت به جنبه حق الناسي آن سوگند ثابت است ولي حد
.سرقت با آن سوگند ثابت نخواهد شد
ماده 281 - سوگند بايد مطابق قرار دادگاه و با لفظ جلاله ( والله - بالله - تالله) يا نام خداوند متعال به ساير زبانها ادا گردد و
درصورت نياز به تغلي ظدادگاه كيفيت اداي آن را از حيث زمان ، مكان و الفاظ تعيين مي نمايد. در هر حال فرقي بين مسلمان و
.غيرمسلمان در اداي سوگند به نام خداوند متعا لنخواهد بود. مراتب اتيان سوگند صورتجلسه مي گردد
ماده 282 - درصورتي كه طرفين حاضر نباشند، دادگاه محل اداي سوگند، تعيين وقت نموده و طرفين را احضار مي نمايد.
.دراحضار نامه عل تحضور قيد مي گردد
ماده 283 - دادگاه نمي تواند بدون درخواست اصحاب دعوا سوگند دهد و اگر سوگند داد اثري بر آن مترتب نخواهد بود و
.چنانچه پس از آن، درخواست اجراي سوگند شود بايد سوگند تجديد گردد
ماده 284 - درخواست سوگند ازسوي متقاضي ممكن است شفاهي يا كتبي باشد. درخواست شفاهي در صورت مجلس نوشته
.شده و به امضاي درخواست كننده م يرسد و اين درخواست را تا پايان دادرسي مي توان انجام داد
ماده 285 - درصورتي كه سوگند از سوي منكر باشد، سوگند بر عدم وجود يا عدم وقوع ادعاي مدعي، ياد خواهد شد و چنانچه
سوگند از سوي مدعي باشد، سوگند بر وجود يا وقوع ادعا عليه منكر به عمل خواهد آمد. به هرحال بايد مقصود درخواست كننده
.سوگند معلوم و صريح باشد كه كدامي كاز اين امور است
ماده 286 - بعد از صدورقرار اتيان سوگند، درصورتي كه شخصي كه بايد سوگند ياد كند حاضر باشد، دادگاه درهمان جلسه
سوگند م يدهد ودرصورت عدم حضور تعيين وقت نموده، طرفين را دعوت مي كند. اگر كسي كه بايد سوگند يادكند بدون عذر
موجه حاضر نشود يا بعد از حضور ا زسوگند امتناع نمايد نكول محسوب و دادگاه اتيان سوگند را به طرف دعوا رد م يكند و با
اتيان سوگند، حكم صادر خواهد شد وگرنه دعوا ساقط مي گردد .دربرگ احضاريه جهت حضور و نتيجه عدم حضور بايد قيد
.گردد
ماده 287 - اگر كسي كه بايد سوگند يادكند براي قبول يا رد سوگند مهلت بخواهد، دادگاه مي تواند ب هاندازه اي كه موجب ضرر
.طرف نشود به او ي كبار مهلت بدهد
ماده 288 - اتيان سوگند بايد درجلسه دادگاه رسيدگي كننده به دعوا انجام شود. درصورتي كه ادا كننده سوگند بواسطه عذر
موجه نتواند در دادگاه حضور يابد، دادگاه، حسب اقتضاي مورد، وقت ديگري براي سوگند معين مي نمايد يا دادرس دادگاه نزد او
حاضر مي شود يا به قاضي ديگر نيابت مي دهد تا او راسوگند داده و صورت مجلس را براي دادگاه ارسال كند و براساس آن رأي
.صادر م ينمايد
ماده 289 - هرگاه كسي كه درخواست سوگند كرده است از تقاضاي خود صرف نظر نمايد دادگاه با توجه به ساير مستندات به
.دعوا رسيدگي نموده و رأي مقتضي صادر مي نمايد
مبحث هشتم - نيابت قضايي
ماده 290 - درهر موردي كه رسيدگي به دلايلي از قبيل تحقيقات از مطلعين و گواهان يا معاينه محلي و يا هر اقدام ديگري كه
مي بايست خارج ا زمقر دادگاه رسيدگ يكننده به دعوا انجام گيرد و مباشرت دادگاه شرط نباشد، مرجع مذكور به دادگاه
صلاحيتدار محل نيابت مي دهد تا حسب مورد اقدام لازم معمول و نتيجه را طي صور تمجلس به دادگاه نيابت دهنده ارسال نمايد.
.اقدامات مذكور درصورتي معتبر خواهد بود كه مورد وثوق دادگاه باشد
ماده 291 - در مواردي كه تحقيقات بايد خارج از كشور ايران ب هعمل آيد، دادگاه در حدود مقررات معهود بين دولت ايران و
كشور مورد نظر، ب هدادگاه كشوري كه تحقيقات بايد در قلمرو آن انجام شود نيابت مي دهد تا تحقيقات را به عمل آورده و صورت
.مجلس را ارسال دارد. ترتيب اثر بر تحقيقات معموله در خارج از كشور متوقف بر وثوق دادگاه به نتيجه تحقيقات م يباشد
ماده 292 - دادگاههاي ايران م يتوانند به شرط معامله متقابل، نيابتي كه ازطرف دادگاههاي كشورهاي ديگر راجع به تحقيقات
.قضايي به آنها داده مي شود قبول كنند
ماده 293 - دادگاههاي ايران نيابت تحقيقات قضايي را برابر قانون ايران انجام مي دهند، لكن چنانچه دادگاه كشور خارجي
ترتيب خاصي براي رسيدگي معين كرده باشد، دادگاه ايران مي تواند به شرط معامله متقابل و در صورتي كه مخالف با موازين
.اسلام و قوانين مربوط به نظم عمومي و اخلا قحسنه نباشد برابر آن عمل نمايد
ماده 294 - در نيابت تحقيقات قضايي خارج از كشور، دادگاه نحوه بررسي و تحقيق را برابر قوانين ايران تعيين و از دادگاه
خارجي كه به آن نياب تداده م يشود م يخواهد كه براساس آن كار تحقيقات را انجام دهد. درصورتي كه دادگاه يادشده ب هطريق
.ديگري اقدام به بررسي و تحقيق نمايد اعتبار آن منوط به نظر دادگاه خواهد بود
فصل يازدهم - رأي
مبحث اول - صدور و انشاء رأي
ماده 295 - پس از اعلام ختم دادرسي درصورت امكان دادگاه درهمان جلسه انشاء رأي نموده و به اصحاب دعوا اعلام م ينمايد
.در غير اين صورت حداكثر ظرف يك هفته انشاء و اعلام رأي م يكند
:ماده 296 - رأي دادگاه پس از انشاء لفظي بايد نوشته شده و به امضاي دادرس يا دادرسان برسد و نكات زير در آن رعايت گردد
.تاريخ صدور رأي ‐ 1
.مشخصات اصحاب دعوا يا وكيل يا نمايندگان قانوني آنان با قيد اقامتگاه ‐ 2
.موضوع دعوا و درخواست طرفين ‐ 3
.جهات، دلايل، مستندات، اصول و مواد قانوني كه رأي براساس آنها صادر شده است ‐ 4
.مشخصات و سمت دادرس يا دادرسان دادگاه ‐ 5
.ماده 297 - رأي دادگاه بايد ظرف پنج روز از تاريخ صدور پاكنويس شده و به امضاي دادرس يا دادرسان صادركننده رأي برسد
ماده 298 - درصورتي كه دعوا قابل تجزيه بوده و فقط قسمتي از آن مقتضي صدور رأي باشد با درخواست خواهان، دادگاه مكلف
.به انشاي رأي نسبت به همان قسمت م يباشد و نسبت به قسمت ديگر، رسيدگي را ادامه مي دهد
ماده 299 - چنانچه رأي دادگاه راجع به ماهيت دعوا و قاطع آن ب هطور جزيي يا كلي باشد، حكم، و در غير اين صورت قرار
.ناميده مي شود
مبحث دوم - ابلاغ رأي
ماده 300 - مدير دفتر دادگاه موظف است فوري پس از امضاي دادنامه، رونوشت آن را به تعداد اصحاب دعوا تهيه و در
صورتي كه شخصا" يا وكيل يا نماينده قانوني آنها حضور دارند به آنان ابلاغ نمايد و الا به مأمور ابلاغ تسليم و توسط وي به
.اصحاب دعوا ابلاغ گردد
ماده 301 - مدير يا اعضاي دفتر قبل از آنكه رأي يا دادنامه به امضاي دادرس يا دادرس ها برسد، نبايد رونوشت آن را به كسي
تسليم نمايند .درصورت تخلف مرتكب به حكم هيأتهاي رسيدگي به تخلفات اداري به مجازات بند (ب) ماده ( 9) قانون رسيدگي
.به تخلفات اداري - مصوب 1372 و بالاتر محكوم خواهد شد
ماده 302 - هيچ حكم يا قراري را نمي توان اجراء نمود مگر اين كه به صورت حضوري و يا به صورت دادنامه يا رونوشت گواهي
.شده آن به طرفين يا وكيل آنان ابلاغ شده باشد
. نحوه ابلاغ دادنامه و رونوشت آن برابر مقررات مربوط به ابلاغ دادخواست و ساير اوراق رسمي خواهد بود
تبصره - چنانچه رأي دادگاه غيابي بوده و محكوم عليه مجهول المكان باشد، مفاد رأي بوسيله آگهي در يكي از روزنام ههاي
كثيرالانتشار مركز ي امحلي با هزين هخواهان براي يكبار به محكوم عليه ابلاغ خواهد شد. تاريخ انتشار آگهي، تاريخ ابلاغ رأي
.محسوب م يشود
مبحث سوم - حكم حضوري و غيابي
ماده 303 - حكم دادگاه حضوري است مگر اين كه خوانده يا وكيل يا قائم مقام يا نماينده قانوني وي در هيچ يك از جلسات
.دادگاه حاضر نشده و به طوركتبي نيز دفاع ننموده باشد و يا اخطاريه ابلاغ واقعي نشده باشد
ماده 304 - درصورتي كه خواندگان متعدد باشند و فقط بعضي از آنان در جلسه دادگاه حاضر شوند و يا لايحه دفاعيه تسليم
نمايند، دادگاه نسبت ب هدعوا مطروحه عليه كليه خواندگان رسيدگي كرده سپس مبادرت به صدور رأي مي نمايد، رأي دادگاه
.نسبت به كساني كه در جلسات حاضر نشده و لايحه دفاعيه نداده اند و يا اخطاريه، ابلاغ واقعي نشده باشد غيابي محسوب است
مبحث چهارم - واخواهي
ماده 305 - محكوم عليه غايب حق دارد به حكم غيابي اعتراض نمايد. اين اعتراض واخواهي ناميده مي شود. دادخواست
.واخواهي در دادگاه صادر كننده حكم غيابي قابل رسيدگي است
ماده 306 - مهلت واخواهي از احكام غيابي براي كساني كه مقيم كشورند بيست روز و براي كساني كه خارج از كشور اقامت
دارند دوماه از تاري خابلاغ واقعي خواهد بود مگر اينكه معترض به حكم ثابت نمايد عدم اقدام ب هواخواهي در اين مهلت به دليل
عذر موجه بوده است. دراين صورت بايد دلايل موجه بودن عذر خود را ضمن دادخواست واخواهي به دادگاه صادركننده رأي اعلام
نمايد. اگر دادگاه ادعا را موجه تشخيص داد قرار قبول دادخواست واخواهي را صادر و اجراي حكم نيز متوقف مي شود. جهات زير
:عذر موجه محسوب م يگردد
.مرضي كه مانع از حركت است ‐ 1
.فوت يكي از والدين يا همسر يا اولاد ‐ 2
.حوادث قهريه از قبيل سيل، زلزله و حريق كه بر اثر آن تقديم دادخواست واخواهي در مهلت مقرر ممكن نباشد ‐ 3
.توقيف يا حبس بودن به نحوي كه نتوان در مهلت مقرر دادخواست واخواهي تقديم كرد ‐ 4
تبصره 1 - چنانچه ابلاغ واقعي به شخص محكوم عليه ميسر نباشد و ابلاغ قانوني به عمل آيد، آن ابلاغ معتبر بوده و حكم غيابي
.پس از انقضاء مهلت قانوني و قطعي شدن به موقع اجراء گذارده خواهد شد
درصورتي كه حكم ابلاغ واقعي نشده باشد و محكوم عليه مدعي عدم اطلاع از مفاد رأي باشد م يتواند دادخواست واخواهي به
دادگاه صادركننده حكم غيابي تقديم دارد. دادگاه بدواً خارج از نوبت در اين مورد رسيدگي نموده قرار رد يا قبول دادخواست را
.صادر مي كند. قرار قبول دادخواست مانع اجراي حكم خواهد بود
تبصره 2 - اجراي حكم غيابي منوط به معرفي ضامن معتبر يا اخذ تأمين متناسب از محكوم له خواهد بود. مگر اينكه دادنامه يا
.اجرائيه به محكوم عليه غايب ابلاغ واقعي شده و نامبرده در مهلت مقرر از تاريخ ابلاغ دادنامه واخواهي نكرده باشد
تبصره 3 - تقديم دادخواست خارج از مهلت يادشده بدون عذر موجه قابل رسيدگي در مرحله تجديدنظر برابر مقررات مربوط به
.آن مرحله مي باشد
ماده 307 - چنانچه محكوم عليه غايب پس از اجراي حكم، واخواهي نمايد و در رسيدگي بعدي حكم به نفع او صادر شود،
.خواهان ملزم به جبرا نخسارت ناشي از اجراي حكم اولي ب هواخواه م يباشد
ماده 308 - رأئي كه پس از رسيدگي واخواهي صادر مي شود فقط نسبت به واخواه و واخوانده مؤثر است و شامل كسي كه
واخواهي نكرده است نخواهد شد مگر اين كه رأي صادره قابل تجزيه و تفكيك نباشد كه در اين صورت نسبت به كساني كه
.مشمول حكم غيابي بوده ولي واخواهي نكرده اند نيز تسري خواهد داشت
مبحث پنجم - تصحيح رأي
ماده 309 - هرگاه در تنظيم و نوشتن رأي دادگاه سهو قلم رخ دهد مثل از قلم افتادن كلمه اي يا زياد شدن آن و يا اشتباهي در
محاسبه صورت گرفته باشد تا وقتي كه از آن درخواست تجديدنظر نشده، دادگاه رأساً يا به درخواست ذي نفع، رأي را تصحيح
.مي نمايد. رأي تصحيحي به طرفين ابلاغ خواهد شد. تسليم رونوشت رأي اصلي بدون رونوشت رأي تصحيحي ممنوع است
. حكم دادگاه درقسمتي كه مورد اشتباه نبوده درصورت قطعيت اجراء خواهد شد
تبصره 1 - در مواردي كه اصل حكم يا قرار دادگاه قابل واخواهي يا تجديدنظر يا فرجام است تصحيح آن نيز در مدت قانوني قابل
.واخواهي يا تجديدنظر يا فرجام خواهد بود
تبصره 2 - چنانچه رأي مورد تصحيح به واسطه واخواهي يا تجديدنظر يا فرجام نقض گردد رأي تصحيحي نيز از اعتبار خواهد
.افتاد
مبحث ششم - دادرسي فوري
.ماده 310 - دراموري كه تعيين تكليف آن فوريت دارد، دادگاه ب هدرخواست ذي نفع برابر مواد زير دستور موقت صادر مي نمايد
ماده 311 - چنانچه اصل دعوا در دادگاهي مطرح باشد مرجع درخواست دستور موقت، همان دادگاه خواهد بود و
.درغيراين صورت مرج عدرخواست، دادگاهي مي باشد كه صلاحيت رسيدگي به اصل دعوا را دارد
ماده 312 - هرگاه موضوع درخواست دستور موقت، در مقر دادگاهي غير از دادگاههاي يادشده در ماده قبل باشد، درخواست
.دستور موقت از آ ندادگاه به عمل م يآيد، اگرچه صلاحيت رسيدگي به اصل دعوا را نداشته باشد
ماده 313 - درخواست دستور موقت ممكن است كتبي يا شفاهي باشد. درخواست شفاهي در صورت مجلس قيد و به امضاي
.درخواست كننده مي رسد
ماده 314 - براي رسيدگي به امور فوري، دادگاه روز و ساعت مناسبي را تعيين و طرفين را به دادگاه دعوت مي نمايد.
درمواردي كه فوريت كار اقتضاء كند م يتوان بدون تعيين وقت و دعوت ازطرفين و حتي در اوقات تعطيل و يا در غير محل دادگاه
.به امور ياد شده رسيدگي نمود
.ماده 315 - تشخيص فوري بودن موضوع درخواست با دادگاهي م يباشد كه صلاحيت رسيدگي ب هدرخواست را دارد
.ماده 316 - دستور موقت ممكن است داير بر توقيف مال يا انجام عمل و يا منع از امري باشد
. ماده 317 - دستور موقت دادگاه به هي چوجه تأثيري در اصل دعوا نخواهد داشت
ماده 318 - پس از صدور دستور موقت در صورت يكه از قبل اقامه دعوا نشده باشد، درخواست كننده بايد حداكثر ظرف بيست
روز از تاريخ صدور دستور، به منظور اثبات دعواي خود به دادگاه صالح مراجعه و دادخواست خود را تقديم و گواهي آن را به
دادگاهي كه دستور موقت صادر كرده تسليم نمايد. در غير اين صورت دادگاه صادركننده دستور موقت به درخواست طرف، از آن
.رفع اثر خواهد كرد
ماده 319 - دادگاه مكلف است براي جبران خسارت احتمالي كه از دستور موقت حاصل مي شود ازخواهان تأمين مناسبي اخذ
.نمايد. دراين صورت صدور دستور موقت منوط به سپردن تأمين م يباشد
.ماده 320 - دستور موقت پس ازابلاغ قابل اجراست و نظر به فوريت كار، دادگاه م يتواند مقرر دارد كه قبل از ابلاغ اجراء شود
ماده 321 - درصورتي كه طرف دعوا تأميني بدهد كه متناسب با موضوع دستور موقت باشد، دادگاه درصورت مصلحت از دستور
.موقت رفع اثر خواهد نمود
ماده 322 - هرگاه جهتي كه موجب دستور موقت شده است مرتفع شود، دادگاه صادركننده دستور موقت آن را لغو م ينمايد و
.اگر اصل دعوا در دادگاه مطرح باشد، دادگاه رسيدگي كننده، دستور را لغو خواهد نمود
ماده 323 - درصورتي كه برابر ماده ( 318 ) اقامه دعوا نشود و يا درصورت اقامه دعوا، ادعاي خواهان رد شود، متقاضي دستور
.موقت به جبران خساراتي كه طرف دعوا در اجراي دستور متحمل شده است محكوم خواهد شد
ماده 324 - درخصوص تأمين اخذ شده از متقاضي دستور موقت يا رفع اثر از آن، چنانچه ظرف يك ماه از تاريخ ابلاغ رأي نهايي،
.براي مطالبه خسارت طرح دعوا نشود، به دستور دادگاه، از مال مورد تأمين رفع توقيف خواهد شد
ماده 325 - قبول يا رد درخواست دستور موقت مستقلاً قابل اعتراض و تجديدنظر و فرجام نيست. لكن متقاضي مي تواند ضمن
تقاضاي تجديدنظر به اصل رأي نسبت به آن نيز اعتراض و درخواست رسيدگي نمايد. ولي در هرحال رد يا قبول درخواست دستور
.موقت قابل رسيدگي فرجامي نيست
.تبصره 1 - اجراي دستور موقت مستلزم تأييد رئيس حوزه قضايي مي باشد
. تبصره 2 - درخواست صدور دستور موقت مستلزم پرداخت هزينه دادرسي معادل دعاوي غيرمالي است
باب چهارم - تجديدنظر
فصل اول - احكام و قرارهاي قابل نقض و تجديدنظر
:ماده 326 - آراي دادگاههاي عمومي و انقلاب در موارد زير نقض مي گردد
. الف - قاضي صادركننده رأي متوجه اشتباه خود شود
.ب - قاضي ديگري پي به اشتباه رأي صادره ببرد ب هنحوي كه اگر به قاضي صادركننده رأي تذكر دهد، متنبه شود
ج - دادگاه صادركننده رأي يا قاضي، صلاحيت رسيدگي را نداشته اند و يا بعداً كشف شود كه قاضي فاقد صلاحيت براي رسيدگي
.بوده است
تبصره 1 - منظور از قاضي ديگر مذكور در بند (ب) عبارت است از رئيس ديوان عالي كشور، دادستان كل كشور، رئيس حوزه
.قضايي و يا ه رقاضي ديگري كه طبق مقررات قانوني پرونده تحت نظر او قرار مي گيرد
تبصره 2 - درصورتي كه دادگاه انتظامي قضات تخلف قاضي را مؤثر در حكم صادره تشخيص دهد مراتب را به دادستان كل كشور
.اعلام مي كند تا به اعمال مقررات اين ماده اقدام نمايد
ماده 327 - چنانچه قاضي صادركننده رأي متوجه اشتباه خود شود مستدلاً پرونده را به دادگاه تجديدنظر ارسال مي دارد. دادگاه
.يادشده باتوجه ب هدليل ابرازي، رأي صادره را نقض و رسيدگي ماهوي خواهد كرد
ماده 328 - درصورتي كه هر يك از مقامات مندرج در تبصره ( 1) ماده ( 326 ) پي به اشتباه رأي صادره ببرند با ذكر استدلال
پرونده را به دادگا هتجديدنظر ارسال م يدارند. دادگاه يادشده درصورت پذيرش استدلال تذكردهنده، رأي را نقض و رسيدگي
.ماهوي مي نمايد والا رأي را تأييد و براي اجراء به دادگاه بدوي اعاده مي نمايد
ماده 329 - در صورتي كه عدم صلاحيت قاضي صادركننده رأي ادعا شود، مرجع تجديدنظر ابتدا به اصل ادعا رسيدگي و
.درصورت احراز، رأ يرانقض و دوباره رسيدگي خواهد كرد
فصل دوم - آراي قابل تجديدنظر
ماده 330 - آراي دادگاههاي عمومي و انقلاب در امور حقوقي قطعي است، مگر در مواردي كه طبق قانون قابل درخواست
.تجديدنظر باشد
: ماده 331 - احكام زير قابل درخواست تجديدنظر مي باشد
3) ريال متجاوز باشد 000 .الف - در دعاوي مالي كه خواسته يا ارزش آن از سه ميليون ( 000
.ب - كليه احكام صادره در دعاوي غيرمالي
.ج - حكم راجع به متفرعات دعوا درصورتي كه حكم راجع به اصل دعوا قابل تجديدنظر باشد
تبصره - احكام مستند به اقرار در دادگاه يا مستند به رأي يك يا چند نفر كارشناس كه طرفين كتباً رأي آنان را قاطع دعوا قرار
.داده باشند قابل درخواست تجديدنظر نيست مگر درخصوص صلاحيت دادگاه يا قاضي صادركننده رأي
:ماده 332 - قرارهاي زير قابل تجديدنظر است، درصورتي كه حكم راجع به اصل دعوا قابل درخواست تجديدنظر باشد
.الف - قرار ابطال دادخواست يا رد دادخواست كه از دادگاه صادر شود
.ب - قرار رد دعوا يا عدم استماع دعوا
.ج - قرار سقوط دعوا
. د - قرار عدم اهليت يكي از طرفين دعوا
ماده 333 - درصورتي كه طرفين دعوا با توافق كتبي حق تجديدنظرخواهي خود را ساقط كرده باشند تجديدنظرخواهي آنان
.مسموع نخواهد بود مگر درخصوص صلاحيت دادگاه يا قاضي صادركننده رأي
. ماده 334 - مرجع تجديدنظر آراي دادگاههاي عمومي وانقلاب هر حوزه اي، دادگاه تجديدنظر مركز همان استان م يباشد
: ماده 335 - اشخاص زير حق درخواست تجديدنظر دارند
. الف - طرفين دعوا يا وكلا و يا نمايندگان قانوني آنها
.ب - مقامات مندرج در تبصره ( 1) ماده ( 326 ) در حدود وظايف قانوني خود
فصل سوم - مهلت تجديدنظر
ماده 336 - مهلت درخواست تجديدنظر اصحاب دعوا، براي اشخاص مقيم ايران بيست روز و براي اشخاص مقيم خارج از كشور
.دوماه از تاري خابلاغ يا انقضاي مدت واخواهي است
ماده 337 - هرگاه يكي از كسان يكه حق تجديدنظرخواهي دارند قبل از انقضاء مهلت تجديدنظر ورشكسته يا محجور يا فوت
شود، مهلت جديد ا زتاريخ ابلاغ حكم يا قرار در مورد ورشكسته به مدير تصفيه و درمورد محجور به قيم و درصورت فوت به وارث
.يا قائم مقام يا نماينده قانوني وارث شروع مي شود
ماده 338 - اگرسمت يكي از اشخاصي كه ب هعنوان نمايندگي از قبيل ولايت يا قيمومت و يا وصايت در دعوا دخالت داشته اند
قبل از انقضاي مدت تجديد نظر خواهي زايل گردد، مهلت مقرر از تاريخ ابلاغ حكم يا قرار به كس يكه ب هاين سمت تعيين مي شود،
شروع خواهد شد و اگر زوال اين سمت به واسطه رفع حجر باشد، مهلت تجديدنظرخواهي از تاريخ ابلاغ حكم يا قرار به كسي كه
.از وي رفع حجر شده است، شروع م يگردد
فصل چهارم - دادخواست و مقدمات رسيدگي
ماده 339 - متقاضي تجديدنظر بايد دادخواست خود را ظرف مهلت مقرر به دفتر دادگاه صادركننده رأي يا دفتر شعبه اول دادگاه
.تجديدنظر يا به دفتر بازداشتگاهي كه در آنجا توقيف است، تسليم نمايد
هريك از مراجع يادشده در بالا بايد بلافاصله پس از وصول دادخواست آن را ثبت و رسيدي مشتمل بر نام متقاضي و طرف دعوا،
تاريخ تسليم، شماره ثبت و دادنامه به تقديم كننده تسليم و در روي كليه برگهاي دادخواست تجديدنظر همان تاريخ را قيد كند.
.اين تاريخ، تاريخ تجديدنظر خواهي محسوب مي گردد
تبصره 1 - درصورتي كه دادخواست به دفتر مرجع تجديدنظر يا بازداشتگاه داده شود به شرح بالا اقدام و دادخواست را به دادگاه
.صادركننده رأي ارسال مي دارد
چنانچه دادخواست تجديدنظر در مهلت قانوني تقديم شده باشد، مدير دفتر دادگاه بدوي پس از تكميل آن، پرونده را ظرف دو
.روز به مرجع تجديدنظر ارسال مي دارد
تبصره 2 - درصورتي كه دادخواست خارج از مهلت داده شود و يا در مهلت قانوني رفع نقص نگردد، به موجب قرار دادگاه
.صادركننده رأي بدو يرد مي شود
.اين قرار ظرف بيست روز از تاريخ ابلاغ در مرجع تجديدنظر قابل اعتراض است، رأي دادگاه تجديدنظر قطعي است
تبصره 3 - دادگاه بايد ذيل رأي خود، قابل تجديدنظر بودن يا نبودن رأي و مرجع تجديدنظر آن را معين نمايد. اين امر مانع از آن
.نخواهد بود كه اگر رأي دادگاه قابل تجديدنظر بوده و دادگاه آن را قطعي اعلام كند، هريك از طرفين درخواست تجديدنظر نمايد
ماده 340 - درصورتي كه در مهلت مقرر دادخواست تجديدنظر به مراجع مذكور در ماده قبل تقديم نشده باشد، متقاضي
تجديدنظر با دليل و بيا نعذر خود تقاضاي تجديدنظر را به دادگاه صادركننده رأي تقديم مي نمايد. دادگاه مكلف است ابتدا به
عذر عنوان شده كه ب هموجب عدم تقديم دادخواست در مهلت مقرر بوده رسيدگي و درصورت وجود عذر موجه نسبت به پذيرش
.دادخواست تجديدنظر اتخاذ تصميم مي نمايد
. تبصره - جهات عذر موجه همان موارد مذكور در ذيل ماده ( 306 ) مي باشد
: ماده 341 - در دادخواست بايد نكات زير قيد شود
.نام و نام خانوادگي و اقامتگاه و ساير مشخصات تجديدنظر خواه و وكيل او درصورتي كه دادخواست را وكيل داده باشد ‐ 1
.نام و نام خانوادگي، اقامتگاه و ساير مشخصات تجديدنظر خوانده ‐ 2
.حكم يا قراري كه از آن درخواست تجديدنظر شده است ‐ 3
.دادگاه صادركننده رأي ‐ 4
.تاريخ ابلاغ رأي ‐ 5
.دلايل تجديد نظر خواهي ‐ 6
ماده 342 - هرگاه دادخواست دهنده عنوان قيمومت يا ولايت يا وصايت يا وكالت يا مديريت شركت و امثال آنرا داشته باشد،
.بايد رونوشت يا تصوير سندي را كه مثبِت سمت او مي باشد، پيوست دادخواست نمايد
. ماده 343 - دادخواست و برگهاي پيوست آن بايد در دونسخه و درصورت متعدد بودن طرف به تعداد آنها بعلاوه يك نسخه باشد
ماده 344 - اگر مشخصات تجديدنظر خواه در دادخواست معين نشده و معلوم نباشد كه دادخواست دهنده چه كسي م يباشد يا
اقامتگاه او معلوم نباشد و قبل از انقضاي مهلت، دادخواست تكميل يا تجديد نشود، پس از انقضاي مهلت، دادخواست يادشده
به موجب قرار دادگاهي كه دادخواست ر ادريافت نموده رد مي گردد. اين قرار نسبت به اصحاب دعوا ظرف ده روز از تاريخ الصاق
.به ديوار دادگاه قابل اعتراض در دادگاه تجديدنظر، خواهد بود
. تبصره - مهلت مقرر دراين ماده و ماده ( 336 ) شامل موارد نقض مذكور درماده ( 326 ) نخواهد بود
5 و 6) ماده ( 341 ) و مواد ( 342 ) و ( 343 ) در آن رعايت نشده ،4 ،3 ، ماده 345 - هر دادخواستي كه نكات يادشده دربندهاي ( 2
باشد به جريان نمي افتد و مدير دفتر دادگاه بدوي ظرف دو روز از تاريخ وصول دادخواست، نقايص را ب هطور تفصيل
به دادخواست دهنده به طور كتبي اطلاع داده و ا زروز ابلاغ ده روز به او مهلت م يدهد كه نقايص را رفع كند و اگر محتاج به تجديد
.دادخواست است آن را تجديد نمايد، در غيراين صورت برابر تبصره ( 2) ماده ( 339 ) اقدام خواهد شد
ماده 346 - مدير دفتر دادگاه بدوي ظرف دو روز از تاريخ وصول دادخواست و ضمائم آن و يا پس از رفع نقص، يك نسخه از
دادخواست وپيوست هاي آن را براي طرف دعوا م يفرستد كه ظرف ده روز از تاريخ ابلاغ پاسخ دهد، پس از انقضاي مهلت
.يادشده اعم از اين كه پاسخي رسيده يا نرسيده باشد، پرونده را ب همرجع تجديدنظر م يفرستد
ماده 347 - تجديدنظرخواهي از آراي قابل تجديدنظر كه در قانون احصاء گرديده مانع اجراي حكم خواهد بود، هرچند دادگاه
.صادركننده رأي آن ر اقطعي اعلام نموده باشد مگر در مواردي كه طبق قانون استثناء شده باشد
فصل پنجم - جهات تجديدنظر
: ماده 348 - جهات درخواست تجديدنظر به قرار زير است
. الف - ادعاي عدم اعتبار مستندات دادگاه
.ب - ادعاي فقدان شرايط قانوني شهادت شهود
.ج - ادعاي عدم توجه قاضي به دلايل ابرازي
د - ادعاي عدم صلاحيت قاضي يا دادگاه صادر كننده رأي
.ه- ادعاي مخالف بودن رأي با موازين شرعي و يا مقررات قانوني
تبصره - اگر درخواست تجديدنظر به استناد يكي از جهات مذكور در اين ماده به عمل آمده باشد درصورت وجود جهات ديگر،
.مرجع تجديدنظر به آن جهت هم رسيدگي م ينمايد
ماده 349 - مرجع تجديدنظر فقط به آنچه كه مورد تجديدنظرخواهي است و در مرحله نخستين موردحكم قرار گرفته رسيدگي
.مي نمايد
ماده 350 - عدم رعايت شرايط قانوني دادخواست و يا عدم رفع نقص آن در موعد مقرر قانوني در مرحله بدوي، موجب نقض رأي
در مرحل هتجديدنظر نخواهد بود. در اين موارد دادگاه تجديدنظر به دادخواست دهنده بدوي اخطار م يكند كه ظرف ده روز از
تاريخ ابلاغ نسبت به رفع نقص اقدام نمايد. درصورت عدم اقدام و همچنين درصورتي كه سمت دادخواس تدهنده محرز نباشد
.دادگاه رأي صادره را نقض و قرار رد دعواي بدوي را صادر مي نمايد
ماده 351 - چنانچه دادگاه تجديدنظر در رأي بدوي غيراز اشتباهاتي از قبيل اعداد، ارقام، سهو قلم، مشخصات طرفين و يا از
.قلم افتادگي در آن قسمت از خواسته كه ب هاثبات رسيده اشكال ديگري ملاحظه نكند ضمن اصلاح رأي، آن را تأييد خواهد كرد
ماده 352 - هرگاه دادگاه تجديدنظر، دادگاه بدوي را فاقد صلاحيت محلي يا ذاتي تشخيص دهد رأي را نقض و پرونده را به
.مرجع صالح ارسال مي دارد
ماده 353 - دادگاه تجديدنظر در صورت يكه قرار مورد شكايت را مطابق با موازين قانوني تشخيص دهد، آن را تأييد مي كند.
.درغير اي نصورت پس ا زنقض، پرونده را براي رسيدگي ماهوي به دادگاه صادركننده قرار عودت مي دهد
ماده 354 - قرار تحقيق و معاينه محل در دادگاه تجديدنظر توسط رئيس دادگاه يا به دستور او توسط يكي از مستشاران شعبه
اجرا م يشود وچنانچه محل اجراي قرار در شهر ديگر همان استان باشد دادگاه تجديدنظر مي تواند اجراي قرار را از دادگاه محل
درخواست نمايد و در صورتي كه مح لاجراي قرار در حوزه قضايي استان ديگر باشد با اعطاي نيابت قضايي به دادگاه محل،
.درخواست اجراي قرار را خواهد نمود
تبصره - در مواردي كه مبناي رأي دادگاه فقط گواهي گواه يا معاينه محل باشد توسط قاضي صادر كننده رأي انجام خواهد شد
.مگر اين كه گزارش مورد وثوق دادگاه باشد
ماده 355 - درصورتي كه دادگاه تجديدنظر قرار دادگاه بدوي را در مورد رد يا عدم استماع دعوا ب هجهت يادشده در قرار، موجه
.نداند ولي به جهات قانوني ديگر دعوا را مردود يا غير قابل استماع تشخيص دهد، در نهايت قرار صادره را تأييد خواهد كرد
ماده 356 - مقرراتي كه در دادرسي بدوي رعايت مي شود در مرحله تجديدنظر نيز جاري است مگر اين كه به موجب قانون ترتيب
.ديگري مقرر شد هباشد
ماده 357 - غير از طرفين دعوا يا قائ ممقام قانوني آنان، كس ديگري نم يتواند در مرحله تجديدنظر وارد شود، مگر در مواردي كه
.قانون مقرر مي دارد
ماده 358 - چنانچه دادگاه تجديدنظر ادعاي تجديدنظرخواه را موجه تشخيص دهد، رأي دادگاه بدوي را نقض و رأي مقتضي
.صادر مي نمايد .درغير اين صورت با رد درخواست و تأييد رأي، پرونده را به دادگاه بدوي اعاده خواهد كرد
ماده 359 - رأي دادگاه تجديدنظر نمي تواند مورد استفاده غير طرفين تجديدنظر خواهي قرار گيرد، مگر در مواردي كه رأي
صادره قابل تجزيه وتفكيك نباشد كه در اين صورت نسبت به اشخاص ديگر هم كه مشمول رأي بدوي بوده و تجديدنظرخواهي
.نكرده اند، تسري خواهد داشت
ماده 360 - هرگاه در تنظيم و نوشتن رأي دادگاه تجديدنظر، سهو يا اشتباهي رخ دهد همان دادگاه با رعايت ماده ( 309 ) آن را
.اصلاح خواهد كرد
.ماده 361 - تنظيم دادنامه و ابلاغ آن به ترتيب مقرر در مرحله بدوي مي باشد
: ماده 362 - ادعاي جديد در مرحله تجديدنظر مسموع نخواهد بود ولي موارد زير ادعاي جديد محسوب نم يشود
مطالبه قيمت محكوم به كه عين آن، موضوع رأي بدوي بوده و يا مطالبه عين مالي كه قيمت آن در مرحله بدوي مورد حكم ‐ 1
.قرار گرفته است
ادعاي اجاره بهاء و مطالبه بقيه اقساط آن و اجر تالمثل و ديوني كه موعد پرداخت آن در جريان رسيدگي بدوي، رسيده و ‐ 2
ساير متفرعات از قبيل ضرر و زيان كه در زمان جريان دعوا يا بعد از صدور رأي بدوي به خواسته اصلي تعلق گرفته و مورد حكم
.واقع نشده يا موعد پرداخت آن بعد ا زصدور رأي رسيده باشد
.تغيير عنوان خواسته از اجرت المسمي به اجرت المثل يا بالعكس ‐ 3
ماده 363 - چنانچه هريك از طرفين دعوا دادخواست تجديدنظر خود را مسترد نمايند، مرجع تجديدنظر، قرار ابطال دادخواست
.تجديدنظر ر اصادر م ينمايد
ماده 364 - در مواردي كه رأي دادگاه تجديدنظر مبني بر محكوميت خوانده باشد و خوانده يا وكيل او در هيچيك از مراحل
دادرسي حاضر نبوده ولايحه دفاعيه و يا اعتراضيه اي هم نداده باشند رأي دادگاه تجديدنظر ظرف مدت بيست روز پس از ابلاغ
.واقعي به محكوم عليه يا وكيل او قابل اعتراض و رسيدگي در همان دادگاه تجديدنظر م يباشد، رأي صادره قطعي است
.ماده 365 - آراي صادره درمرحله تجديدنظر جز در موارد مقرر در ماده ( 326 ) قطعي مي باشد
باب پنجم - فرجام خواهي
فصل اول - فرجام خواهي در امور مدني
مبحث اول - فرجام خواهي و آراي قابل فرجام
ماده 366 - رسيدگي فرجامي عبارت است از تشخيص انطباق يا عدم انطباق رأي مورددرخواست فرجامي با موازين شرعي و
.مقررات قانوني
ماده 367 - آراي دادگاههاي بدوي كه به علت عدم درخواست تجديدنظر قطعيت يافته قابل فرجا مخواهي نيست مگر در موارد
:زير
: الف - احكام
20 ) ريال باشد ‐ 1 000 .احكامي كه خواسته آن بيش از مبلغ بيست ميليون ( 000
.احكام راجع به اصل نكاح و فسخ آن، طلاق، نسب، حجر، وقف، ثلث، حبس و توليت ‐ 2
.ب - قرارهاي زير مشروط به اين كه اصل حكم راجع به آنها قابل رسيدگي فرجامي باشد
.قرار ابطال يا رد دادخواست كه از دادگاه صادر شده باشد ‐ 1
.قرار سقوط دعوا يا عدم اهليت يكي از طرفين دعوا ‐ 2
: ماده 368 - آراي دادگاههاي تجديدنظر استان قابل فرجام خواهي نيست مگر در موارد زير
: الف - احكام
.احكام راجع به اصل نكاح و فسخ آن، طلاق، نسب، حجر و وقف
.ب - قرارهاي زير مشروط به اين كه اصل حكم راجع به آنها قابل رسيدگي فرجامي باشد
.قرار ابطال يا رد دادخواست كه از دادگاه تجديدنظر صادر شده باشد ‐ 1
.قرار سقوط دعوا يا عدم اهليت يكي از طرفين دعوا ‐ 2
:ماده 369 - احكام زير اگرچه از مصاديق بندهاي ( الف) در دو ماده قبل باشد حسب مورد قابل رسيدگي فرجامي نخواهد بود
.احكام مستند به اقرار قاطع دعوا در دادگاه ‐ 1
.احكام مستند به نظريه يك يا چند نفر كارشناس كه طرفين به طور كتبي رأي آنها را قاطع دعوا قرار داده باشند ‐ 2
.احكام مستند به سوگند كه قاطع دعوا باشد ‐ 3
.احكامي كه طرفين حق فرجام خواهي خود را نسبت به آن ساقط كرده باشند ‐ 4
احكامي كه ضمن يا بعد از رسيدگي به دعاوي اصلي راجع به متفرعات آن صادر م يشود، درصورتي كه حكم راجع به اصل ‐ 5
.دعوا قابل رسيدگي فرجامي نباشد
.احكامي كه ب هموجب قوانين خاص غيرقابل فرجام خواهي است ‐ 6
مبحث دوم - موارد نقض
ماده 370 - شعبه رسيدگي كننده پس از رسيدگي با نظر اكثريت اعضاء در ابرام يا نقض رأي فرجام خواسته اتخاذ تصميم
مي نمايد. چنانچه رأي مطابق قانون ودلايل موجود در پرونده باشد ضمن ابرام آن، پرونده را به دادگاه صادر كننده اعاده مي نمايد
.و الا طبق مقررات آتي اقدام خواهد شد
:ماده 371 - در موارد زير حكم يا قرار نقض مي گردد
دادگاه صادركننده رأي، صلاحيت ذاتي براي رسيدگي به موضوع را نداشته باشد و در مورد عدم رعايت صلاحيت محلي، ‐ 1
.وقتي كه نسبت به آن ايراد شده باشد
.رأي صادره خلاف موازين شرعي و مقررات قانوني شناخته شود ‐ 2
عدم رعايت اصول دادرسي و قواعد آمره و حقوق اصحاب دعوا در صورتي كه به درج هاي از اهميت باشد كه رأي را از اعتبار ‐ 3
.قانوني بيندازد
.آراي مغاير با يكديگر، بدون سبب قانوني در يك موضوع و بين همان اصحاب دعوا صادر شده باشد ‐ 4
.تحقيقات انجام شده ناقص بوده و يا به دلايل و مدافعات طرفين توجه نشده باشد ‐ 5
.ماده 372 - چنانچه رأي صادره با قوانين حاكم درزمان صدور آن مخالف نباشد، نقض نمي گردد
ماده 373 - چنانچه مفاد رأي صادره با يكي از مواد قانوني مطابقت داشته باشد، لكن اسباب توجيهي آن با ماد هاي كه داراي
.معناي ديگري اس تتطبيق شده، رأي يادشده نقض مي گردد
ماده 374 - در مواردي كه دعوا ناشي از قرارداد باشد، چنانچه به مفاد صريح سند يا قانون يا آيين نامه مربوط به آن قرارداد
.معناي ديگري غير ا زمعناي مورد نظر دادگاه صادركننده رأي داده شود، رأي صادره در آن خصوص نقض مي گردد
ماده 375 - چنانچه عدم صحت مدارك، اسناد و نوشت ههاي مبناي رأي كه طرفين درجريان دادرسي ارايه نمود هاند ثابت شود،
.رأي صادره نقض مي گردد
ماده 376 - چنانچه در موضوع يك دعوا آراي مغايري صادر شده باشد بدون اين كه طرفين و يا صورت اختلاف تغيير نمايد و يا
به سبب تجديدنظ ريا اعاده دادرسي رأي دادگاه نقض شود، رأي مؤخر بي اعتبار بوده و به درخواست ذ ينفع بي اعتباري آن اعلام
مي گردد. همچنين رأي اول درصور تمخالفت با قانون نقض خواهد شد، اعم از اين كه آراي يادشده از يك دادگاه و يا دادگاههاي
.متعدد صادر شده باشند
ماده 377 - درصورت وجود يكي از موجبات نقض، رأي مورد تقاضاي فرجام نقض م يشود اگرچه فرجام خواه ب هآن جهت كه مورد
.نقض قرار گرفت هاستناد نكرده باشد
مبحث سوم - ترتيب فرجام خواهي
: ماده 378 - افراد زير مي توانند با رعايت مواد آتي درخواست رسيدگي فرجامي نمايند
.طرفين دعوا، قائم مقام، نمايندگان قانوني و وكلاي آنان ‐ 1
.دادستان كل كشور ‐ 2
ماده 379 - فرجام خواهي با تقديم دادخواست به دادگاه صادركننده رأي به عمل م يآيد. مدير دفتر دادگاه مذكور بايد دادخواست
را در دفتر ثبت ورسيدي مشتمل بر نام فرجا مخواه و طرف او و تاريخ تقديم دادخواست با شماره ثبت به تقديم كننده تسليم و
.در روي كليه برگهاي دادخواست تاري ختقديم را قيد نمايد. تاريخ تقديم دادخواست ابتداي فرجا مخواهي محسوب مي شود
: ماده 380 - در دادخواست بايد نكات زير قيد شود
.نام و نام خانوادگي و اقامتگاه و ساير مشخصات فرجام خواه و وكيل او درصورتي كه دادخواست را وكيل داده باشد ‐ 1
.نام و نام خانوادگي و اقامتگاه و ساير مشخصات فرجام خوانده ‐ 2
.حكم يا قراري كه از آن درخواست فرجام شده است ‐ 3
.دادگاه صادركننده رأي ‐ 4
. تاريخ ابلاغ رأي ‐ 5
.دلايل فرجام خواهي ‐ 6
:ماده 381 - به دادخواست فرجامي بايد برگهاي زير پيوست شود
.رونوشت يا تصوير مصدق حكم يا قراري كه از آن فرجام خواسته مي شود ‐ 1
.لايحه متضمن اعتراضات فرجامي ‐ 2
وكالتنامه وكيل يا مدرك مثبِت سمت تقديم كننده دادخواست فرجامي درصورتي كه خود فرجا مخواه دادخواست را نداده ‐ 3
.باشد
ماده 382 - دادخواست و برگهاي پيوست آن بايد در دو نسخه و درصورت متعدد بودن طرف دعوا به تعداد آنها بعلاوه يك نسخه
.باشد، به استثناي مدرك مثبت سمت كه فقط به نسخه اول ضميمه مي شود
ماده 383 - دادخواستي كه برابر مقررات يادشده در دو ماده قبل تقديم نشده و يا هزينه دادرسي آن پرداخت نگرديده باشد به
.جريان نمي افتد
مدير دفتر دادگاه در موارد يادشده ظرف دو روز از تاريخ رسيد دادخواست، نقايص آن را به طور مشخص به دادخواست دهنده
.اخطار م ينمايد و از رو زابلاغ ده روز به او مهلت مي دهد كه نقايص را رفع كند
درصورتي كه دادخواست خارج ازمهلت داده شده، يا در مدت يادشده تكميل نشود، بموجب قراردادگاهي كه دادخواست به آن
.تسليم گرديده رد مي شود
.اين قرار ظرف بيست روز از تاريخ ابلاغ قابل شكايت در ديوا نعالي كشور مي باشد. رأي ديوان قطعي است
ماده 384 - اگر مشخصات فرجا مخواه در دادخواست فرجامي معين نشده و درنتيجه هويت دادخواست دهنده معلوم نباشد،
دادخواست بلااثر مي ماند و پس از انقضاي مهلت فرجام خواهي بموجب قرار دادگاهي كه دادخواست به آنجا داده شده، رد
مي شود. قرار يادشده ظرف بيست روز از تاري خالصاق به ديوار دفتر دادگاه صادركننده، قابل شكايت در ديوا نعالي كشور مي باشد.
.رأي ديوان قطعي است
ماده 385 - درصورتي كه دادخواست فرجام خواهي تكميل باشد، مدير دفتر دادگاه يك نسخه ازدادخواست و پيوستهاي آن را
براي طرف دعوا، ارسال مي دارد تا ظرف بيست روز به طور كتبي پاسخ دهد. پس از انقضاي مهلت يادشده اعم از اين كه پاسخي
.رسيده يا نرسيده باشد، پرونده را همراه با پرونده مربوط به رأي فرجام خواسته، به ديوا نعالي كشور مي فرستد
ماده 386 - درخواست فرجام ، اجراي حكم را تا زماني كه حكم نقض نشده است به تأخير نم ياندازد و لكن به ترتيب زير عمل
:مي گردد
. الف - چنانچه محكوم به مالي باشد، درصورت لزوم به تشخيص دادگاه قبل از اجراء از محكوم له تأمين مناسب اخذ خواهد شد
ب - چنانچه محكوم به غيرمالي باشد و به تشخيص دادگاه صادركننده حكم، محكوم عليه تأمين مناسب بدهد اجراي حكم تا
.صدور رأي فرجامي به تأخير خواهد افتاد
ماده 387 - هرگاه از رأي قابل فرجام در مهلت مقرر قانوني فرجام خواهي نشده، يا به هر علتي در آن موارد قرار رد دادخواست
فرجامي صادر و قطعي شده باشد و ذ ينفع مدعي خلاف شرع يا قانون بودن آن رأي باشد، مي تواند از طريق دادستان كل كشور
.تقاضاي رسيدگي فرجامي بنمايد .تقاضاي يادشده مستلزم تقديم دادخواست و پرداخت هزينه دادرسي فرجامي است
تبصره - مهلت تقديم دادخواست يك ماه حسب مورد از تاريخ انقضاء مهلت فرجام خواهي يا قطعي شدن قرار رد دادخواست
.فرجامي يا ابلاغ رأي ديوان عالي كشور درخصوص تأييد قرار رد دادخواست فرجامي مي باشد
ماده 388 - دفتر دادستان كل كشور دادخواست رسيدگي فرجامي را دريافت و درصورت تكميل بودن آن از جهت ضمائم و
.مستندات و هزينه دادرسي برابر مقررات، آن را ثبت و به ضميمه پرونده اصلي به نظر دادستان كل كشور مي رساند
دادستان كل چنانچه ادعاي آنها را درخصوص مخالفت بين رأي با موازين شرع يا قانون، مقرون به صحت تشخيص دهد، از
ديوان عالي كشور درخواست نقض آن را م ينمايد. درصورت نقض رأي در ديوان عالي كشور، برابر مقررات مندرج در مبحث ششم
.اين قانون اقدام خواهد شد
تبصره - چنانچه دادخواست تقديمي ناقص باشد دفتر دادستان كل كشور به تقديم كننده دادخواست ابلاغ مي نمايد كه ظرف ده
روز از آن رفع نق صكند. هرگاه در مهلت مذكور اقدام به رفع نقص نشود دادخواست قابل ترتيب اثر نخواهد بود. دادخواست
.خارج از مهلت نيز قابل ترتيب اثر نيست
ماده 389 - پس از درخواست نقض از طرف دادستان كل، محكوم عليه رأي يادشده م يتواند با ارايه گواهي لازم به دادگاه اجرا
.كننده رأي، تقاضاي توقف اجراي آن را بنمايد
.دادگاه مكلف است پس از اخذ تأمين مناسب دستور توقف اجرا را تا پايان رسيدگي ديوانعالي كشور صادر نمايد
مبحث چهارم - ترتيب رسيدگي
ماده 390 - پس از وصول پرونده به ديوان عالي كشور، رئيس ديوان يا يكي از معاونان وي پرونده رابا رعايت نوبت و ترتيب وصول
به يكي از شعب ديوان ارجاع م ينمايد شعبه مرجوع اليه به نوبت رسيدگي مي كند مگر در مواردي كه به موجب قانون يا به
.تشخيص رئيس ديوانعالي كشور، رسيدگي خارج از نوبت ضروري باشد
ماده 391 - پس از ارجاع پرونده نم يتوان آن را از شعبه مرجو عاليه اخذ و به شعبه ديگر ارجاع كرد مگر به تجويز قانون، رعايت
.مفاد اين ماده در مورد رسيدگي كليه دادگاهها نيز الزامي است
ماده 392 - رئيس شعبه، موضوع دادخواست فرجامي را مطالعه و گزارش تهيه مي كند يا به نوبت، ب هيكي از اعضاي شعبه براي
.تهيه گزارش ارجا عمي نمايد
گزارش بايد جامع يعني حاوي جريان ماهيت دعوا و بررسي كامل در اطراف اعتراضات فرجام خواه و جهات قانوني مورد رسيدگي
.فرجامي با ذك راستدلال باشد
عضو شعبه مكلف است ضمن مراجعه به پرونده براي تهيه گزارش، چنانچه از هريك از قضات كه در آن پرونده دخالت داشت هاند
تخلف از مواد قانوني ،يا اعمال غرض و ب ياطلاعي از مباني قضايي مشاهده نمود، آن را ب هطور مشروح و با استدلال درگزارش خود
.تذكر دهد. به دستور رئيس شعبه رونوشتي از گزارش يادشده به دادگاه عالي انتظامي قضات ارسال خواهد شد
ماده 393 - رسيدگي در ديوانعالي كشور بدون حضور اصحاب دعوا صورت مي گيرد مگر در موردي كه شعبه رسيدگي كننده
.ديوان، حضور آنان ر الازم بداند
ماده 394 - برگهاي احضاريه به دادگاه بدوي محل اقامت هريك از طرفين فرستاده م يشود. آن دادگاه مكلف است احضاريه را
.به محض وصول، ابلاغ و رسيد آن را به ديوان عالي كشور ارسال نمايد
ماده 395 - در موقع رسيدگي، عضو مميز گزارش پرونده و مفاد اوراقي را كه لازم است قرائت مي نمايد و طرفين يا وكلاء آنان در
صورت حضور مي توانند با اجازه رئيس شعبه مطالب خود را اظهار نمايند و همچنين نماينده دادستان كل در موارد قانوني نظر
.خود را اظهار مي نمايد
اظهارات اشخاص فوق الذكر درصورت جلسه قيد و به امضاي آنان م يرسد . عضو مميز باتوجه به اظهارات آنان مي تواند قبل از
.صدور رأي، گزارش خو درا اصلاح نمايد
ماده 396 - پس ازاقدام طبق مقررات مواد فوق، شعبه رسيدگي كننده طبق نظر اكثريت در ابرام يا نقض رأي فرجام خواسته
اتخاذ تصميم مي نمايد اگر رأي مطابق قانون و دلايل موجود در پرونده باشد ضمن ابرام آن، پرونده را به دادگاه صادركننده اعاده
.مي نمايد والا طبق مقررات آتي اقدام خواه دشد
مبحث پنجم - مهلت فرجا مخواهي
. ماده 397 - مهلت درخواست فرجام خواهي براي اشخاص ساكن ايران بيست روز و براي اشخاص مقيم خارج دو ماه مي باشد
:ماده 398 - ابتداي مهلت فرجام خواهي به قرار زير است
.الف - براي احكام و قرارهاي قابل فرجام خواهي دادگاه تجديدنظر استان از روز ابلاغ
ب - براي احكام و قرارهاي قابل تجديدنظر دادگاه بدوي كه نسبت به آن تجديدنظرخواهي نشده از تاريخ انقضاي مهلت تجديد
.نظر
.ماده 399 - اگر فرجا مخواهي به واسطه مغاير بودن دو حكم باشد ابتداي مهلت، تاريخ آخرين ابلاغ هريك از دو حكم خواهد بود
.ماده 400 - مقررات مواد ( 337 ) و ( 338 ) اين قانون در مورد فرجام خواهي از احكام و قرارها نيز لازم الرعايه مي باشد
مبحث ششم - اقدامات پس از نقض
ماده 401 - پس از نقض رأي دادگاه در ديوا نعالي كشور، رسيدگي مجدد ب هدادگاهي كه به شرح زير تعيين م يگردد ارجاع
:مي شود و دادگاه مرجوع اليه مكلف به رسيدگي مي باشد
الف - اگر رأي منقوض به صورت قرار بوده و يا حكمي باشد كه ب هعلت نقص تحقيقات نقض شده است، رسيدگي مجدد به دادگاه
.صادركننده آن ارجاع مي شود
.ب - اگر رأي به علت عدم صلاحيت دادگاه نقض شده باشد، به دادگاهي كه ديوان عالي كشور صالح بداند ارجاع مي گردد
ج - در ساير موارد نقض، پرونده به شعبه ديگر از همان حوزه دادگاه كه رأي منقوض را صادر نموده ارجاع مي شود و اگر آن حوزه
.بيش از يك شعبه دادگاه نداشته باشد به نزديكترين دادگاه حوزه ديگر ارجاع م يشود
ماده 402 - درصورت نقض رأي به علت نقص تحقيقات، ديوان عالي كشور مكلف است نواقص را به صورت يكجا و مشروح ذكر
.نمايد
ماده 403 - اگر رأي مورد درخواست فرجام از نظر احتساب محكوم به يا خسارات يا مشخصات طرفين دعوا و نظير آن متضمن
اشتباهي باشد كه به اساس رأي لطمه وارد نكند، ديوا نعالي كشورآن را اصلاح و رأي را ابرام م ينمايد. همچنين اگر رأي دادگاه
به صورت حكم صادر شود ولي از حيث استدلال و نتيجه منطبق با قرار بوده و متضمن اشكال ديگري نباشد، ديوان عالي كشور آن
را قرار تلقي و تأييد مي نمايد و نيز آن قسمت از رأي دادگاه ك هخارج از خواسته خواهان صادر شده باشد، نقض بلاارجاع خواهد
.شد
.تبصره - هرگاه سهو يا اشتباه يادشده دراين ماده در رأي فرجامي واقع شود، تصحيح آن با ديوان عالي كشور خواهد بود
ماده 404 - رأي فرجامي ديوان عالي كشور نمي تواند مورد استفاده غيرطرفين فرجام خواهي قرار گيرد، مگر در موارد يكه رأي
يادشده قابل تجزيه و تفكيك نباشد كه در اين صورت نسبت به اشخاص ديگر هم كه مشمول رأي فرجام خواسته بوده و
.درخواست فرجام نكرده اند، تسري خواهد داشت
:ماده 405 - دادگاه مرجوع اليه به شرح زير اقدام م ينمايد
الف - درصورت نقض حكم ب هعلت نقص تحقيقات، تحقيقات مورد نظر ديوان عالي كشور را انجام داده، سپس با در نظرگرفتن آن
.مبادرت به صدور رأي مي نمايد
ب - در صورت نقض قرار، دادگاه مكلف است برابر رأي ديوان عالي كشور به دعوا رسيدگي كند مگر اينكه بعد از نقض، سبب
تازه اي براي امتناع از رسيدگي به ماهيت دعوا حادث گردد. دراين خصوص چنانچه قرار منقوض ابتدائاً در مرحله تجديد نظر صادر
شده باشد، ب هدادگاه صادركننده قرا رارجاع م يشود و اگر در تأييد قرار دادگاه بدوي بوده، پرونده براي رسيدگي به همان دادگاه
.بدوي ارجاع مي گردد
ماده 406 - درمورد ماده قبل و ساير موارد نقض حكم، دادگاه مرجوع اليه با لحاظ رأي ديوان عالي كشور و مندرجات پرونده، اگر
اقدام ديگري را لازم نداند، بدون تعيين وقت، رسيدگي كرده و مبادرت به انشاء رأي مي نمايد و الا با تعيين وقت و دعوت از
.طرفين، اقدام لازم را معمول و انشاء رأي خواهد نمود
ماده 407 - هرگاه يكي از دو رأي صادره كه مغاير با يكديگر شناخته شده، موافق قانون بوده و ديگري نقض شده باشد، رأي
.معتبر لازم الاجر امي باشد و چنانچه هر دو رأي نقض شود برابر ماده قبل ( ماده 406 ) اقدام خواهد شد
ماده 408 - درصورتي كه پس از نقض حكم فرجام خواسته در ديوان عالي كشور دادگاه با ذكر استدلال طبق رأي اوليه اقدام به
صدور رأي اصراري نمايد و اين رأي مورد درخواست رسيدگي فرجامي واقع شود، شعبه ديوان عالي كشور در صورت پذيرش
استدلال، رأي دادگاه را ابرام، در غيراين صورت پرونده در هيأت عمومي شعب حقوقي مطرح و چنانچه نظر شعبه ديوان عالي
كشور مورد ابرام قرار گرفت حكم صادره نقض و پرونده ب هشعبه ديگري ارجاع خواهد شد. دادگاه مرجوع اليه طبق استدلال هيات
.عمومي ديوان عالي كشور حكم مقتضي صادر مي نمايد. اين حكم در غير موار دمذكور در ماده ( 326 ) قطعي م يباشد
. ماده 409 - براي تجديد رسيدگي به دعوا پس از نقض، تقديم دادخواست جديد لازم نيست
ماده 410 - در رأي ديوان عالي كشور نام و مشخصات و محل اقامت طرفين و حكم يا قراري كه از آن فرجام خواسته شده است و
خلاصه اعتراضات و دلايلي كه موجب نقض يا ابرام حكم يا قرار مي شود به طور روشن و كامل ذكر م يگردد و پس از امضاء آن در
.دفتر مخصوص با قيد شماره و تاريخ ثبت خواهد شد
.ماده 411 - مقررات ماده ( 326 ) نسبت به احكام صادره از دادگاه تجديدنظر و شعب ديوا نعالي كشور لازم الرعايه مي باشد
ماده 412 - مرجع رسيدگي به ادعاي موضوع ماده ( 326 ) نسبت به احكام دادگاه تجديدنظر، ديوان عالي كشور است كه چنانچه
پس از رسيدگي آنر انقض نمود جهت رسيدگي به يكي از شعب دادگاه تجديدنظر همان استان و يا در صورت فقدان شعبه ديگر به
.نزديكترين شعبه دادگاه تجديدنظر استان ديگر ارسال مي دارد
مرجع رسيدگي به ادعاي مذكور نسبت به احكام شعب ديوا نعالي كشور، رئيس ديوان عالي كشور است كه پس از رسيدگي و
.نقض آن، رسيدگي به پرونده را به شعبه ديگر ديوا نعالي كشور ارجاع مي نمايد
مبحث هفتم - فرجام تبعي
ماده 413 - فرجام خوانده م يتواند فقط در ضمن پاسخي كه به دادخواست فرجامي مي دهد از حكمي كه مورد شكايت فرجامي
است نسبت به جهتي كه آن را به ضرر خود يا خلاف موازين شرعي و مقررات قانوني مي داند تبعاً درخواست رسيدگي فرجامي
نمايد در اين صورت درخواست فرجام تبعي به طرف ابلاغ مي شود كه ظرف مدت بيست روز به طور كتبي پاسخ دهد، هر چند
.مدت مقرر براي درخواست فرجام نسبت به او منقضي شده باشد
. ماده 414 - فرجام تبعي فقط در مقابل فرجام خواه و از كسي كه طرف درخواست فرجام واقع شده، پذيرفته مي شود
ماده 415 - اگر فرجام خواه دادخواست فرجامي خود را استرداد نمايد و يا دادخواست او رد شود حق درخواست فرجام تبعي
.ساقط مي شود و اگ ردرخواست فرجام تبعي شده باشد بلااثر مي گردد
. ماده 416 - هيچيك از شرايط مذكور در مواد ( 380 ) و ( 381 ) در فرجام تبعي جاري نيست
فصل دوم - اعتراض شخص ثالث
ماده 417 - اگر درخصوص دعوايي، رأيي صادره شود كه به حقوق شخص ثالث خللي وارد آورد و آن شخص يا نماينده او در
.دادرسي كه منتهي به رأي شده است ب هعنوان اصحاب دعوا دخالت نداشته باشد، مي تواند نسبت به آن رأي اعتراض نمايد
ماده 418 - درمورد ماده قبل، شخص ثالث حق دارد ب ههرگونه رأي صادره از دادگاههاي عمومي، انقلاب و تجديدنظر اعتراض
نمايد و نسبت به حكم داور نيز كساني كه خود يا نماينده آنان در تعيين داور شركت نداشت هاند م يتوانند ب هعنوان شخص ثالث
.اعتراض كنند
: ماده 419 - اعتراض شخص ثالث بر دو قسم است
.الف - اعتراض اصلي عبارتست از اعتراضي كه ابتدا از طرف شخص ثالث صورت گرفته باشد
ب - اعتراض طاري ( غيراصلي) عبارتست از اعتراض يكي از طرفين دعوا به رأيي كه سابقا" دريك دادگاه صادر شده و طرف
.ديگر براي اثبات مدعاي خود، در اثناي دادرسي آن رأي را ابراز نموده است
ماده 420 - اعتراض اصلي بايد به موجب دادخواست و به طرفيت محكوم له و محكو معليه رأي مورد اعتراض باشد. اين
دادخواست ب هدادگاهي تقديم مي شود كه رأي قطعي معترض عنه را صادر كرده است. ترتيب دادرسي مانند دادرسي نخستين
.خواهد بود
ماده 421 - اعتراض طاري در دادگاهي كه دعوا در آن مطرح است بدون تقديم دادخواست بعمل خواهد آمد، ولي اگر درجه
دادگاه پايين تر از دادگاهي باشد كه رأي معتر ضعنه را صادر كرده، معترض دادخواست خود را به دادگاهي كه رأي را صادر كرده
.است تقديم مي نمايد و موافق اصول، د رآن دادگاه رسيدگي خواهدشد
ماده 422 - اعتراض شخص ثالث قبل از اجراي حكم مورد اعتراض، قابل طرح است و بعد از اجراي آن درصورتي مي توان اعتراض
.نمود كه ثابت شود حقوقي كه اساس و مأخذ اعتراض است به جهتي از جهات قانوني ساقط نشده باشد
ماده 423 - درصورت وصول اعتراض طاري از طرف شخص ثالث چنانچه دادگاه تشخيص دهد حكمي كه درخصوص اعتراض
يادشده صاد رمي شود مؤثر در اصل دعوا خواهد بود، تا حصول نتيجه اعتراض، رسيدگي به دعوا را به تأخير مي اندازد. در غير
اين صورت به دعواي اصلي رسيدگ يكرده رأي مي دهد و اگر رسيدگي به اعتراض برابر ماده ( 421 ) با دادگاه ديگري باشد به مدت
.بيست روز به اعتراض كننده مهلت داده مي شود كه دادخواست خود را ب هدادگاه مربوط تقديم نمايد
.چنانچه در مهلت مقرر اقدام نكند دادگاه رسيدگي به دعوا را ادامه خواهد داد
ماده 424 - اعتراض ثالث موجب تأخير اجراي حكم قطعي نم يباشد. در مواردي كه جبران ضرر و زيان ناشي از اجراي حكم
ممكن نباشد دادگاه رسيدگي كننده به اعتراض ثالث به درخواست معترض ثالث پس از اخذ تأمين مناسب قرار تأخير اجراي حكم
.را براي مدت معين صادر مي كند
ماده 425 - چنانچه دادگاه پس از رسيدگي، اعتراض ثالث را وارد تشخيص دهد، آن قسمت از حكم را كه مورد اعتراض قرار
.گرفته نقض م ينمايد واگر مفاد حكم غيرقابل تفكيك باشد، تمام آن الغاء خواهد شد
فصل سوم - اعاده دادرسي
مبحث اول - جهات اعاده دادرسي
: ماده 426 - نسبت به احكامي كه قطعيت يافته ممكن است به جهات ذيل درخواست اعاده دادرسي شود
.موضوع حكم، مورد ادعاي خواهان نبوده باشد ‐ 1
.حكم به ميزان بيشتر از خواسته صادر شده باشد ‐ 2
.وجود تضاد در مفاد يك حكم كه ناشي از استناد به اصول يا به مواد متضاد باشد ‐ 3
حكم صادره با حكم ديگري درخصوص همان دعوا و اصحاب آن، كه قبلا" توسط همان دادگاه صادر شده است متضاد باشد ‐ 4
.بدون آنكه سبب قانوني موجب اين مغايرت باشد
.طرف مقابل درخواست كننده اعاده دادرسي حيله و تقلبي به كار برده كه در حكم دادگاه مؤثر بوده است ‐ 5
.حكم دادگاه مستند به اسنادي بوده كه پس از صدور حكم، جعلي بودن آنها ثابت شده باشد ‐ 6
پس از صدور حكم، اسناد و مداركي ب هدست آيد كه دليل حقانيت درخواست كننده اعاده دادرسي باشد و ثابت شود اسناد و ‐ 7
.مدارك يادشده در جريان دادرسي مكتوم بوده و دراختيار متقاضي نبوده است
مبحث دوم - مهلت درخواست اعاده دادرسي
ماده 427 - مهلت درخواست اعاده دادرسي براي اشخاص مقيم ايران بيست روز و براي اشخاص مقيم خارج از كشور دو ماه به
:شرح زير مي باشد
.نسبت به آراي حضوري قطعي، از تاريخ ابلاغ ‐ 1
.نسبت به آراي غيابي، از تاريخ انقضاي مهلت واخواهي و درخواست تجديدنظر ‐ 2
. تبصره - در مواردي كه درخواست كننده اعاده دادرسي عذر موجهي داشته باشد طبق ماده ( 306 ) اين قانون عمل مي شود
.ماده 428 - چنانچه اعاده دادرسي به جهت مغايربودن دو حكم باشد ابتداي مهلت از تاريخ آخرين ابلاغ هريك از دو حكم است
ماده 429 - درصورتي كه جهت اعاده دادرسي جعلي بودن اسناد يا حيله و تقلب طرف مقابل باشد، ابتداي مهلت اعاده دادرسي،
.تاريخ ابلاغ حكم نهايي مربوط به اثبات جعل يا حيله و تقلب مي باشد
ماده 430 - هرگاه جهت اعاده دادرسي وجود اسناد و مداركي باشد كه مكتوم بوده، ابتداي مهلت از تاريخ وصول اسناد و مدارك
.يا اطلاع از وجود آن محاسبه مي شود. تاريخ يادشده بايد در دادگاهي كه به درخواست رسيدگي مي كند، اثبات گردد
.ماده 431 - مفاد مواد ( 337 ) و ( 338 ) اين قانون در اعاده دادرسي نيز رعايت مي شود
مبحث سوم - ترتيب درخواست اعاده دادرسي و رسيدگي
:ماده 432 - اعاده دادرسي بر دو قسم است
.الف - اصلي كه عبارتست از اين كه متقاضي اعاده دادرسي به طور مستقل آن را درخواست نمايد
ب - طاري كه عبارتست از اين كه در اثناي يك دادرسي حكمي به عنوان دليل ارائه شود و كسي كه حكم يادشده عليه او ابراز
.گرديده نسبت به آن درخواست اعاده دادرسي نمايد
ماده 433 - دادخواست اعاده دادرسي اصلي به دادگاهي تقديم م يشود كه صادركننده همان حكم بوده است و درخواست اعاده
.دادرسي طاري به دادگاهي تقديم مي گردد كه حكم در آنجا به عنوان دليل ابراز شده است
.تبصره - پس از درخواست اعاده دادرسي طاري بايد دادخواست لازم ظرف سه روز به دفتر دادگاه تقديم گردد
ماده 434 - دادگاهي كه دادخواست اعاده دادرسي طاري را دريافت مي دارد مكلف است آن را به دادگاه صادركننده حكم ارسال
نمايد و چنانچه دلايل درخواست را قوي بداند و تشخيص دهد حكمي كه درخصوص درخواست اعاده دادرسي صادر مي گردد مؤثر
در دعوا م يباشد، رسيدگي ب هدعواي مطروحه را در قسمتي كه حكم راجع به اعاده دادرسي در آن مؤثر است تا صدور حكم
.نسبت به اعاده دادرسي به تأخير م ياندازد و در غير اين صورت به رسيدگي خود ادامه م يدهد
تبصره - چنانچه دعوايي در ديوان عالي كشور تحت رسيدگي باشد و درخواست اعاده دادرسي نسبت به آن شود، درخواست به
دادگاه صادركننده حكم ارجاع مي گردد. درصورت قبول درخواست يادشده از طرف دادگاه، رسيدگي در ديوا نعالي كشور تا
.صدور حكم متوقف خواهد شد
: ماده 435 - در دادخواست اعاده دادرسي مراتب زير درج مي گردد
.نام و نام خانوادگي و محل اقامت و ساير مشخصات درخواست كننده و طرف او ‐ 1
.حكمي كه مورد درخواست اعاده دادرسي است ‐ 2
.مشخصات دادگاه صادركننده حكم ‐ 3
.جهتي كه موجب درخواست اعاده دادرسي شده است ‐ 4
در صورت يكه درخواست اعاده دادرسي را وكيل تقديم نمايد بايد مشخصات او در دادخواست ذكر و وكالتنامه نيز پيوست
.دادخواست گردد
تبصره - دادگاه صالح بدواً در مورد قبول يا رد درخواست اعاده دادرسي قرار لازم را صادر مي نمايد و در صورت قبول درخواست
.مبادرت به رسيدگي ماهوي خواهد نمود
.ساير ترتيبات رسيدگي مطابق مقررات مربوط به دعاوي است
ماده 436 - در اعاده دادرسي به جز آنچه كه در دادخواست اعاده دادرسي ذكر شده است، جهت ديگري مورد رسيدگي قرار
.نمي گيرد
:ماده 437 - با درخواست اعاده دادرسي و پس از صدور قرار قبولي آن به شرح ذيل اقدام مي گردد
. الف - چنانچه محكوم به غير مالي باشد اجراي حكم متوقف خواهد شد
ب - چنانچه محكوم به مالي است و امكان اخذ تأمين و جبران خسارت احتمالي باشد به تشخيص دادگاه از محكوم له تأمين
.مناسب اخذ و اجراي حكم ادامه مي يابد
ج - در مواردي كه درخواست اعاده دادرسي مربوط به يك قسمت از حكم باشد حسب مورد مطابق بندهاي ( الف) و (ب) اقدام
.مي گردد
ماده 438 - هرگاه پس از رسيدگي، دادگاه درخواست اعاده دادرسي را وارد تشخيص دهد، حكم مورد اعاده دادرسي را نقض و
حكم مقتضي صاد رمي نمايد. درصورتي كه درخواست اعاده دادرسي راجع به قسمتي از حكم باشد، فقط همان قسمت نقض يا
.اصلاح مي گردد. اين حكم از حي ثتجديدنظر و فرجام خواهي تابع مقررات مربوط خواهد بود
ماده 439 - اگر جهت اعاده دادرسي مغايرت دو حكم باشد، دادگاه پس از قبول اعاده دادرسي حكم دوم را نقض و حكم اول به
.قوت خود باقي خواهد بود
. ماده 440 - نسبت به حكمي كه پس از اعاده دادرسي صادر مي گردد، ديگر اعاده دادرسي از همان جهت پذيرفته نخواهد شد
. ماده 441 - در اعاده دادرسي غير از طرفين دعوا شخص ديگري به هي چعنوان نمي تواند داخل در دعوا شود
باب ششم - مواعد
فصل اول - تعيين و حساب مواعد
ماده 442 - مواعدي را كه قانون تعيين نكرده است دادگاه معين خواهد كرد. موعد دادگاه بايد به مقداري باشد كه انجام امر
.مورد نظر در آن امكان داشته باشد. موعد به سال يا ماه يا هفته و يا روز تعيين خواهد شد
. ماده 443 - از نظر احتساب موارد قانوني، سال دوازده ماه، ماه سي روز، هفته هفت روز و شبانه روز بيست و چهار ساعت است
ماده 444 - چنانچه روز آخر موعد، مصادف با روز تعطيل ادارات باشد و يا به جهت آماده نبودن دستگاه قضايي مربوط امكان
.اقدامي نباشد، آ نروز به حساب نم يآيد و روز آخر موعد، روزي خواهد بود كه ادارات بعد از تعطيل يا رفع مانع باز م يشوند
ماده 445 - موعدي كه ابتداي آن تاريخ ابلاغ يا اعلام ذكر شده است، روز ابلاغ و اعلام و همچنين روز اقدام جزء مدت محسوب
.نمي شود
ماده 446 - كليه مواعد مقرر دراين قانون از قبيل واخواهي و تكميل دادخواست براي افراد مقيم خارج از كشور دو ماه از تاريخ
.ابلاغ مي باشد
ماده 447 - چنانچه دريك دعوا خواندگان متعدد باشند، طولان يترين موعدي كه در مورد يك نفر از آنان رعايت مي شود شامل
.ديگران نيز خواه دشد
ماده 448 - چنانچه در روزي كه دادگاه براي حضور اصحاب دعوا تعيين كرده است مانعي براي رسيدگي پيش آيد، انقضاي موعد،
.روزي خواهد بود كه دادگاه براي رسيدگي تعيين م يكند
. ماده 449 - مواعدي كه دادگاه تاريخ انقضاي آن را معين كرده باشد در همان تاريخ منقضي خواهد شد
فصل دوم - دادن مهلت و تجديد موعد
ماده 450 - مهلت دادن در مواعدي كه ازسوي دادگاه تعيين مي گردد، فقط براي يكبار مجاز خواهد بود، مگر درصورتي كه در
اعلام موعد سهو يا خطايي شده باشد و يا متقاضي مهلت ثابت نمايد كه عدم انجام كار مورد درخواست دادگاه به علت وجود
.مانعي بوده كه رفع آن در توان او نبوده است
.تبصره - مقررات مربوط به مواعد شامل تجديد جلسات دادرسي نمي باشد
ماده 451 - تجديد مهلت قانوني در مورد اعتراض به حكم غيابي و تجديدنظرخواهي و فرجام خواهي و اعاده دادرسي ممنوع
.است. مگر در موردي كه قانون تصريح كرده باشد
ماده 452 - مهلت دادن پس از انقضاي مواعدي كه قانون تعيين كرده، درغير موارد يادشده در ماده فوق درصورتي مجاز است
كه دراعلام موعد سهو يا خطايي شده باشد و يا متقاضي مهلت ثابت نمايد كه عدم استفاده از موعد قانوني بعلت وجود يكي از
.عذرهاي مذكور در ماده ( 306 ) اين قانون بوده است
ماده 453 - درصورت قبول استمهال، مهلت جديدي متناسب با رفع عذر كه در هرحال از مهلت قانوني بيشتر نباشد تعيين
.مي شود
باب هفتم - داوري
ماده 454 - كليه اشخاصي كه اهليت اقامه دعوا دارند مي توانند با تراضي يكديگر منازعه و اختلاف خود را خواه در دادگاهها
.طرح شده يا نشده باشد و درصورت طرح در هر مرحله اي از رسيدگي باشد، به داوري يك يا چند نفر ارجاع دهند
ماده 455 - متعاملين م يتوانند ضمن معامله ملزم شوند و يا به موجب قرارداد جداگانه تراضي نمايند كه درصورت بروز اختلاف
.بين آنان به داوري مراجعه كنند و نيز مي توانند داور يا داوران خود را قبل يا بعد از بروز اختلاف تعيين نمايند
.تبصره - دركليه موارد رجوع ب هداور، طرفين مي توانند انتخاب داور يا داوران را به شخص ثالث يا دادگاه واگذار كنند
ماده 456 - درمورد معاملات و قراردادهاي واقع بين اتباع ايراني و خارجي، تا زماني كه اختلافي ايجادنشده است طرف ايراني
نمي تواند به نحوي از انحاء ملتزم شود كه درصورت بروز اختلاف حل آن را ب هداور يا داوران يا هيأتي ارجاع نمايد كه آنان داراي
همان تابعيتي باشند كه طرف معامله دارد .هر معامله و قراردادي كه مخالف اين منع قانوني باشد در قسمتي كه مخالفت دارد
.باطل و بلااثر خواهد بود
ماده 457 - ارجاع دعاوي راجع به اموال عمومي و دولتي به داوري پس از تصويب هيأ توزيران و اطلاع مجلس شوراي اسلامي
صورت م يگيرد .در مواردي كه طرف دعوا خارجي و يا موضوع دعوا از موضوعاتي باشد كه قانون آن را مهم تشخيص داده،
.تصويب مجلس شوراي اسلامي نيز ضرور ياست
ماده 458 - در هر مورد كه داور تعيين مي شود بايد موضوع و مدت داوري و نيز مشخصات طرفين و داور يا داوران ب هطوري كه
رافع اشتباه باشد تعيين گردد. درصورتي كه تعيين داور بعد از بروز اختلاف باشد، موضوع اختلاف كه به داوري ارجاع شده بايد
.به طور روشن مشخص و مراتب به داوران ابلاغ شود
تبصره - قراردادهاي داوري كه قبل از اجراي اين قانون تنظيم شده اند با رعايت اصل يكصد و سي و نهم ( 139 ) قانون اساسي
.تابع مقررات زما نتنظيم م يباشند
ماده 459 - درمواردي كه طرفين معامله يا قرارداد متعهد به معرفي داور شده ولي داور يا داوران خود را معين نكرده باشند و در
موقع بروز اختلا فنخواهند و يا نتوانند در معرفي داور اختصاصي خود اقدام و يا در تعيين داور ثالث تراضي نمايند و تعيين داور
به دادگاه يا شخص ثالث نيز محول نشد هباشد، يك طرف م يتواند داور خود را معين كرده ب هوسيله اظهارنامه رسمي به طرف مقابل
معرفي و درخواست تعيين داور نمايد و يا نسبت به تعيي نداور ثالث تراضي كند. دراين صورت طرف مقابل مكلف است ظرف ده
روز از تاريخ ابلاغ اظهارنامه داور خود را معرفي و يا در تعيين داور ثالث تراضي نمايد. هرگاه تا انقضاي مدت يادشده اقدام نشود،
.ذي نفع م يتواند حسب مورد براي تعيين داور به دادگاه مراجعه كند
ماده 460 - در موارد يكه مقرر گرديده است حل اختلاف ب هيك نفر داور ارجاع شود و طرفين نخواهند يا نتوانند در انتخاب داور
تراضي نمايند ونيز در صورتي كه داور يكي ازطرفين فوت شود، يا استعفا دهد و طرف نامبرده نخواهد جانشين او را معين كند و
يا در هر موردي كه انتخاب داور به شخص ثالث واگذار شده و آن شخص از تعيين داور امتناع نمايد يا تعيين داور از طرف او غير
ممكن باشد، هريك از طرفين مي توانند با معرفي داو رمورد نظر خود وسيله اظهارنامه از طرف مقابل درخواست نمايد كه ظرف ده
روز از تاريخ ابلاغ اظهارنامه نظر خود را در مورد داور واحد اعلام كند و يا حسب مورد در تعيين جانشين داور متوفي يا مستعفي
يا داوري كه انتخاب او وسيله ثالث متعذر گرديده اقدام نمايد. درصورتي كه با انقضاي مهلت، اقدامي ب هعمل نيايد، برابر قسمت
.اخير ماده قبل عمل خواهد شد
ماده 461 - هرگاه نسبت به اصل معامله يا قرارداد راجع به داوري بين طرفين اختلافي باشد دادگاه ابتدا به آن رسيدگي و اظهار
.نظر مي نمايد
ماده 462 - درصورتي كه طرفين نسبت به دادگاه معيني براي انتخاب داور تراضي نكرده باشند، دادگاه صلاحيتدار براي تعيين
.داور، دادگاه يخواهد بود كه صلاحيت رسيدگي به اصل دعوا را دارد
ماده 463 - هرگاه طرفين ملتزم شده باشند كه درصورت بروز اختلاف بين آنها شخص معيني داوري نمايد و آن شخص نخواهد
يا نتواند به عنوان داور رسيدگي كند و به داور يا داوران ديگري نيز تراضي ننمايند، رسيدگي به اختلاف درصلاحيت دادگاه خواهد
.بود
ماده 464 - درصورتي كه در قرارداد داوري، تعداد داور معين نشده باشد و طرفين نتوانند در تعيين داور يا داوران توافق كنند،
.هريك از طرفين بايد يك نفر داور اختصاصي معرفي و يك نفر به عنوان داور سوم به اتفاق تعيين نمايند
ماده 465 - در هر مورد كه داور يا داوران، وسيله يك طرف يا طرفين انتخاب مي شود، انتخاب كننده مكلف است قبولي داوران را
اخذ نمايد .ابتداي مدت داوري روزي است كه داوران قبول داوري كرده و موضوع اختلاف و شرايط داوري و مشخصات طرفين و
.داوران به همه آنها ابلاغ شد هباشد
:ماده 466 - اشخاص زير را هر چند با تراضي نمي توان به عنوان داور انتخاب نمود
.اشخاصي كه فاقد اهليت قانوني هستند ‐ 1
.اشخاصي كه ب هموجب حكم قطعي دادگاه و يا دراثر آن از داوري محروم شده اند ‐ 2
ماده 467 - در موارد يكه دادگاه ب هجاي طرفين يا يكي از آنان داور تعيين مي كند، بايد حداقل از بين دو برابر تعدادي كه براي
.داوري لازم است وواجد شرايط هستند داور يا داوران لازم را به طريق قرعه معين نمايد
ماده 468 - دادگاه پس از تعيين داور يا داوران و اخذ قبولي، نام و نام خانوادگي و ساير مشخصات طرفين و موضوع اختلاف و نام
و نام خانوادگ يداور يا داوران و مدت داوري را كتباً به داوران ابلاغ م ينمايد. دراين مورد ابتداي مدت داوري تاريخ ابلاغ به همه
.داوران مي باشد
:ماده 469 - دادگاه نمي تواند اشخاص زير را به سمت داور معين نمايد مگر با تراضي طرفين
.كساني كه سن آنان كمتر از بيست و پنج سال تمام باشد ‐ 1
.كساني كه در دعوا ذي نفع باشند ‐ 2
.كساني كه با يكي از اصحاب دعوا قرابت سببي يا نسبي تا درجه دوم از طبقه سوم داشته باشند ‐ 3
.كساني كه قيم يا كفيل يا وكيل يا مباشر امور يكي از اصحاب دعوا مي باشند يا يكي از اصحاب دعوا مباشر امور آنان باشد ‐ 4
.كساني كه خود يا همسرانشان وارث يكي از اصحاب دعوا باشند ‐ 5
كساني كه با يكي از اصحاب دعوا يا با اشخاصي كه قرابت نسبي يا سببي تا درجه دوم از طبقه سوم با يكي از اصحاب دعوا ‐ 6
.دارند، درگذشته يا حال دادرسي كيفري داشته باشند
كساني كه خود يا همسرانشان و يا يكي از اقرباي سببي يا نسبي تا درجه دوم از طبقه سوم او با يكي از اصحاب دعوا يا زوجه ‐ 7
.و يا يكي از اقرباي نسبي يا سببي تا درجه دوم از طبقه سوم او دادرسي مدني دارند
.كارمندان دولت در حوزه مأموريت آنان ‐ 8
. ماده 470 - كليه قضات و كارمندان اداري شاغل در محاكم قضايي نم يتوانند داوري نمايند هرچند با تراضي طرفين باشد
ماده 471 - درمواردي كه داور با قرعه تعيين مي شود، هريك از طرفين مي توانند پس از اعلام در جلسه، درصورت حضور و
درصورت غيبت از تاريخ ابلاغ تا ده روز، داور تعيين شده را رد كنند، مگر اين كه موجبات رد بعدا" حادث شود كه دراين صورت
ابتداي مدت روزي است كه علت رد حادث گردد. دادگاه پس از وصول اعتراض، رسيدگي مي نمايد و چنانچه اعتراض را وارد
.تشخيص دهد داور ديگري تعيين م يكند
. ماده 472 - بعد از تعيين داور يا داوران، طرفين حق عزل آنان را ندارند مگر با تراضي
ماده 473 - چنانچه داور پس از قبول داوري بدون عذر موجه از قبيل مسافرت يا بيماري و امثال آن در جلسات داوري حاضر
نشده يا استعفا دهد ويا از دادن رأي امتناع نمايد، علاوه بر جبران خسارات وارده تا پنج سال از حق انتخاب شدن به داوري
.محروم خواهد بود
ماده 474 - نسبت به امري كه از طرف دادگاه ب هداوري ارجاع مي شود اگريكي از داوران استعفا دهد يا از دادن رأي امتناع نمايد و
يا در جلسه داوري دوبار متوالي حضور پيدا نكند دو داور ديگر به موضوع رسيدگي و رأي خواهند داد. چنانچه بين آنان در صدور
رأي اختلاف حاصل شود، دادگاه ب هجاي داوري كه استعفا داده يا از دادن رأي امتناع نموده يا دوبار متوالي در جلسه داوري حضور
پيدا نكرده ظرف مدت ده روز داور ديگري به قيد قرعه انتخاب خواهد نمود، مگر اين كه قبل از انتخاب به اقتضاء مورد، طرفين
.داور ديگري معرفي كرده باشند. دراين صورت مدت داوري از تاريخ قبول داور جدي دشروع م يشود
در صورتي كه داوران درمدت قرارداد داوري يا مدتي كه قانون معين كرده است نتوانند رأي بدهند و طرفين به داوري اشخاص
.ديگر تراضي نكرده باشند، دادگاه به اصل دعوا وفق مقررات قانوني رسيدگي و رأي صادر مي نمايد
.تبصره - در موارد فوق رأي اكثريت داوران ملاك اعتبار است، مگر اين كه در قرارداد ترتيب ديگري مقرر شده باشد
ماده 475 - شخص ثالثي كه برابر قانون به دادرسي جلب شده يا قبل يا بعد از ارجاع اختلاف ب هداوري وارد دعوا شده باشد،
مي تواند با طرفي ندعواي اصلي درارجاع امر به داوري و تعيين داور يا داوران تعيين شده تراضي كند و اگر موافقت حاصل
.نگرديد، به دعواي او برابر مقررات ب هطور مستقل رسيدگي خواهد شد
ماده 476 - طرفين بايد اسناد و مدارك خود را ب هداوران تسليم نمايند. داوران نيز م يتوانند توضيحات لازم را از آنان بخواهند و
.اگر براي اتخاذ تصميم جلب نظر كارشناس ضروري باشد، كارشناس انتخاب نمايند
ماده 477 - داوران در رسيدگي و رأي، تابع مقررات قانون آيين دادرسي نيستند ولي بايد مقررات مربوط به داوري را رعايت
.كنند
ماده 478 - هرگاه ضمن رسيدگي مسايلي كشف شود كه مربوط به وقوع جرمي باشد و در رأي داور مؤثر بوده و تفكيك جهات
مدني از جزايي ممكن نباشد و همچنين درصورتي كه دعوا مربوط به نكاح يا طلاق يا نسب بوده و رفع اختلاف در امري كه رجوع
به داوري شده متوقف بر رسيدگي به اصل نكاح يا طلاق يا نسب باشد، رسيدگي داوران تا صدور حكم نهايي از دادگاه صلاحيتدار
.نسبت به امر جزايي يا نكاح يا طلاق يا نسب متوقف مي گردد
ماده 479 - ادعاي جعل و تزوير در سند بدون تعيين عامل آن و يا درصورتي كه تعقيب وي به جهتي از جهات قانوني ممكن
.نباشد مشمول ماد هقبل نمي باشد
ماده 480 - حكم نهايي يادشده در ماده ( 478 ) توسط دادگاه ارجا عكننده دعوا به داوري يا دادگاهي كه داور را انتخاب كرده
است به داوران ابلاغ مي شود و آنچه از مدت داوري در زمان توقف رسيدگي داوران باقي بوده از تاريخ ابلاغ حكم يادشده حساب
.مي شود. هرگاه داور بدون دخالت دادگاه انتخاب شد هباشد، حكم نهايي وسيله طرفين يا يك طرف به او ابلاغ خواهد شد
. داوران نم يتوانند برخلاف مفاد حكمي كه در امر جزايي يا نكاح يا طلاق يا نسب صادر شده رأي بدهند
: ماده 481 - در موارد زير داوري از بين مي رود
.با تراضي كتبي طرفين دعوا ‐ 1
.با فوت يا حجر يكي از طرفين دعوا ‐ 2
.ماده 482 - رأي داور بايد موجه ومدلل بوده و مخالف با قوانين موجد حق نباشد
ماده 483 - درصورتي كه داوران اختيار صلح داشته باشند مي توانند دعوا را با صلح خاتمه دهند. دراين صورت صلح نامه اي كه
.به امضاي داوران رسيده باشد معتبر و قابل اجراست
ماده 484 - داوران بايد از جلس هاي كه براي رسيدگي يا مشاوره و يا صدور رأي تشكيل مي شود مطلع باشند و اگر داور از شركت
در جلسه يا دادن رأي يا امضاي آن امتناع نمايد، رأيي كه با اكثريت صادر مي شود مناط اعتبار است مگر اين كه در قرارداد ترتيب
ديگري مقرر شده باشد. مراتب نيز بايد د ربرگ رأي قيد گردد. ترتيب تشكيل جلسه و نحوه رسيدگي و دعوت براي حضور در
جلسه، توسط داوران تعيين خواهد شد. در موارد يكه ارجاع امر به داوري از طريق دادگاه بوده، دعوت به حضور در جلسه ب هموجب
.اخطاريه دفتر دادگاه ب هعمل مي آيد
تبصره - درمواردي كه طرفين به موجب قرارداد ملزم شده اند كه درصورت بروز اختلاف بين آنان شخص يا اشخاص معيني داوري
نمايد اگر مدت داوري معين نشده باشد مدت آن سه ماه و ابتداي آن از روزي است كه موضوع براي انجام داوري به داور يا تمام
.داوران ابلاغ مي شود. اين مدت با تواف قطرفين قابل تمديد است
ماده 485 - چنانچه طرفين در قرارداد داوري طريق خاصي براي ابلاغ رأي داوري پيش بيني نكرده باشند، داور مكلف است رأي
.خود را به دفتر دادگاه ارجاع كننده دعوا به داور يا دادگاهي كه صلاحيت رسيدگي به اصل دعوا را دارد تسليم نمايد
.دفتر دادگاه اصل رأي را بايگاني نموده و رونوشت گواهي شده آن را ب هدستور دادگاه براي اصحاب دعوا ارسال م يدارد
ماده 486 - هرگاه طرفين، رأي داور را به اتفاق بطور كلي و يا قسمتي از آن را رد كنند، آن رأي در قسمت مردود بلااثر خواهد
.بود
ماده 487 - تصحيح رأي داوري در حدود ماده ( 309 ) اين قانون قبل از انقضاي مدت داوري راساً با داور يا داوران است و پس از
انقضاي آن تا پايا نمهلت اعتراض به رأي داور، به درخواست طرفين يا يكي از آنان با داور يا داوران صادر كننده رأي خواهد بود.
داور يا داوران مكلفند ظرف بيست روز از تاريخ تقاضاي تصحيح رأي اتخاذ تصميم نمايند. رأي تصحيحي به طرفين ابلاغ خواهد
.شد. دراين صورت رسيدگي به اعتراض دردادگاه تا اتخاذ تصميم داور يا انقضاي مدت يادشده متوقف م يماند
ماده 488 - هرگاه محكوم عليه تا بيست روز بعد ازابلاغ، رأي داوري را اجرا ننمايد، دادگاه ارجاع كننده دعوا ب هداوري و يا
دادگاهي كه صلاحي ترسيدگي به اصل دعوا را دارد مكلف است به درخواست طرف ذ ينفع طبق رأي داور برگ اجرايي صادركند.
.اجراي رأي برابر مقررات قانوني م يباشد
: ماده 489 - رأي داوري درموارد زير باطل است و قابليت اجرايي ندارد
.رأي صادره مخالف با قوانين موجد حق باشد ‐ 1
.داور نسبت به مطلبي كه موضوع داوري نبوده رأي صادر كرده است ‐ 2
داور خارج ازحدود اختيار خود رأي صادر نموده باشد. دراين صورت فقط آن قسمت از رأي كه خارج از اختيارات داور است ‐ 3
.ابطال م يگردد
.رأي داور پس از انقضاي مدت داوري صادر و تسليم شده باشد ‐ 4
.رأي داور با آنچه در دفتر املاك يا بين اصحاب دعوا در دفتر اسناد رسمي ثبت شده و داراي اعتبار قانوني است مخالف باشد ‐ 5
.رأي به وسيله داوراني صادرشده كه مجازبه صدورراي نبوده اند ‐ 6
.قرارداد رجوع به داوري ب ياعتبار بوده باشد ‐ 7
ماده 490 - درمورد ماده فوق هريك از طرفين مي تواند ظرف بيست روز بعد از ابلاغ رأي داور از دادگاهي كه دعوا را ارجاع به
داوري كرده يا دادگاهي كه صلاحيت رسيدگي به اصل دعوا را دارد، حكم به بطلان رأي داور را بخواهد در اين صورت دادگاه
مكلف است به درخواست رسيدگ يكرده، هرگاه رأي از موارد مذكور در ماده فوق باشد حكم به بطلان آن دهد و تا رسيدگي به
.اصل دعوا و قطعي شدن حكم به بطلان، رأي داور متوقف مي ماند
تبصره - مهلت يادشده در اين ماده و ماده ( 488 ) نسبت به اشخاصي كه مقيم خارج از كشور م يباشند دو ماه خواهدبود. شروع
مهلت هاي تعيين شده در اين ماده و ماده ( 488 ) براي اشخاصي كه داراي عذر موجه به شرح مندرج در ماده ( 306 ) اين قانون و
.تبصره ( 1) آن بوده اند پس از رفع عذ راحتساب خواهد شد
ماده 491 - چنانچه اصل دعوا در دادگاه مطرح بوده و از اين طريق به داوري ارجاع شده باشد، درصورت اعتراض به رأي داور و
.صدور حكم ب هبطلان آن، رسيدگي به دعوا تا قطعي شدن حكم بطلان رأي داور متوقف مي ماند
تبصره - درمواردي كه ارجاع امر به داوري از طريق دادگاه نبوده و رأي داور باطل گردد، رسيدگي به دعوا در دادگاه با تقديم
.دادخواست به عمل خواهد آمد
ماده 492 - درصورتي كه درخواست ابطال رأي داور خارج ازموعد مقرر باشد دادگاه قرار رد درخواست را صادر مي نمايد .اين قرار
.قطعي است
ماده 493 - اعتراض به رأي داور مانع اجراي آن نيست، مگر آنكه دلايل اعتراض قوي باشد. دراين صورت دادگاه قرار توقف منع
اجراي آن را تا پايان رسيدگي به اعتراض و صدور حكم قطعي صادر مي نمايد و در صورت اقتضاء تأمين مناسب نيز از معترض اخذ
.خواهد شد
ماده 494 - چنانچه دعوا درمرحله فرجامي باشد، و طرفين با توافق تقاضاي ارجاع امر به داوري را بنمايند يا مورد از موارد ارجاع
به داور يتشخيص داده شود، ديوان عالي كشور پرونده را براي ارجاع به داوري به دادگاه صادركننده رأي فرجام خواسته ارسال
.مي دارد
ماده 495 - رأي داور فقط درباره طرفين دعوا و اشخاصي كه دخالت و شركت در تعيين داور داشته اند و قائم مقام آنان معتبر
.است و نسبت به اشخاص ديگر تأثيري نخواهد داشت
:ماده 496 - دعاوي زير قابل ارجاع به داوري نيست
.دعواي ورشكستگي ‐ 1
.دعاوي راجع به اصل نكاح، فسخ آن، طلاق و نسب ‐ 2
.ماده 497 - پرداخت حق الزحمه داوران به عهده طرفين است مگرآن كه در قرارداد داوري ترتيب ديگري مقرر شده باشد
ماده 498 - ميزان حق الزحمه داوري براساس آيي ننامه اي است كه هر سه سال ي كبار توسط وزير دادگستري تهيه و به تصويب
.رئيس قوه قضائيه خواهد رسيد
.ماده 499 - درصورت تعدد داور، حق الزحمه بالسويه بين آنان تقسيم مي شود
ماده 500 - چنانچه بين داور و اصحاب دعوا قراردادي درخصوص ميزان ح قالزحمه منعقد شده باشد، برابر قرارداد عمل خواهد
.شد
ماده 501 - هرگاه در اثر تدليس، تقلب يا تقصير درانجام وظيفه داوران ضرر مالي متوجه يك طرف يا طرفين دعوا گردد، داوران
.برابر موازين قانوني مسؤول جبران خسارت وارده خواهند بود
باب هشتم - هزينه دادرسي و اعسار
فصل اول - هزينه دادرسي
:ماده 502 - هزينه دادرسي عبارتست از
.هزينه برگهايي كه به دادگاه تقديم مي شود ‐ 1
.هزينه قرارها و احكام دادگاه ‐ 2
ماده 503 - هزينه دادخواست كتبي يا شفاهي اعم از دادخواست بدوي و اعتراض به حكم غيابي و متقابل و ورود و جلب ثالث و
اعتراض شخ صثالث و دادخواست تجديد نظر و فرجام و اعاده دادرسي و هزينه وكالتنامه و برگهاي اجرايي و غيره همان است كه
در ماده ( 3) قانون وصول برخي از درآمدهاي دولت و مصرف آن در موارد معين - مصوب 1373 - و يا ساير قوانين تعيين شده
.است كه به صورت الصاق و ابطال تمبر و يا واريز وجه به حساب خزانه پرداخت م يگردد
فصل دوم - اعسار از هزينه دادرسي
ماده 504 - معسر از هزينه دادرسي كسي است كه به واسطه عدم كفايت دارايي يا عدم دسترسي به مال خود ب هطور موقت قادر
.به تأديه آن نيست
ماده 505 - ادعاي اعسار از پرداخت هزينه دادرسي ضمن درخواست نخستين يا تجديدنظر يا فرجام مطرح خواهد شد. طرح
اين ادعا به موج بدادخواست جداگانه نيز ممكن است. اظهارنظر درمورد اعسار از هزينه تجديد نظرخواهي و يا فرجام خواهي با
.دادگاهي م يباشد كه رأي مورد درخواست تجديد نظر و يا فرجام را صادر نموده است
ماده 506 - درصورتي كه دليل اعسار شهادت شهود باشد، بايد شهادت كتبي حداقل دونفر از اشخاصي كه از وضعيت مالي و
.زندگاني او مطلع مي باشند به دادخواست ضميمه شود
در شهاد تنامه، مشخصات و شغل و وسيله امرار معاش مدعي اعسار و عدم تمكن مالي او براي تأديه هزينه دادرسي با تعيين
.مبلغ آن بايد تصريح شد هو شهود منشأ اطلاعات و مشخصات كامل و اقامتگاه خود را ب هطور روشن ذكر نمايند
ماده 507 - مدير دفتر ظرف دو روز از تاريخ وصول دادخواست اعسار، پرونده را به نظر قاضي دادگاه ميرساند تا چنانچه حضور
.شهود را درجلسه دادرسي لازم بداند به مدعي اعسار اخطار شود كه در روز مقرر شهود خود را حاضر نمايد
مدير دفتر نسخه ديگر دادخواست را براي طرف دعواي اصلي ارسال و درضمن روز جلسه دادرسي را تعيين و ابلاغ مي نمايد.
.ب ههرحال حكم صادر هدرخصوص اعسار حضوري محسوب است
ماده 508 - معافيت از هزينه دادرسي بايد براي هر دعوا ب هطور جداگانه تحصيل شود ولي معسر مي تواند درتمام مراحل مربوط
.به همان دعوا از معافيت استفاده كند
ماده 509 - درمورد دعاوي متعددي كه مدعي اعسار بريك نفر همزمان اقامه م ينمايد حكم اعساري كه نسبت به يكي از دعاوي
.صادر شود نسبت به بقيه دعاوي نيز مؤثر خواهد بود
ماده 510 - اگر معسر فوت شود، ورثه نمي توانند از حكم اعسار هزينه دادرسي مورث استفاده نمايند، لكن فوت مورث درهريك
از دادرسيهاي نخستين و تجديد نظر و فرجام مانع جريان دادرسي در آن مرحله نيست و هزينه دادرسي از ورثه مطالبه مي شود،
.مگرآنكه ورثه نيز اعسار خود را ثابت نمايند
ماده 511 - هرگاه مدعي اعساردر دعواي اصلي محكوم له واقع شود و از اعسار خارج گردد، هزينه دادرسي از او دريافت خواهد
.شد
ماده 512 - از تاجر، دادخواست اعسار پذيرفته نمي شود. تاجري كه مدعي اعسار نسبت به هزينه دادرسي مي باشد بايد برابر
.مقررات قانون تجار تدادخواست ورشكستگي دهد. كسبه جزء مشمول اين ماده نخواهند بود
:ماده 513 - پس ازاثبات اعسار، معسر م يتواند از مزاياي زير استفاده نمايد
معافيت موقت از تأديه تمام يا قسمتي از هزينه دادرسي در مورد دعوائي كه براي معافيت از هزينه آن ادعاي اعسار ‐ 1
.شده است
.حق داشتن وكيل معاضدتي و معافيت موقت از پرداخت حق الوكاله ‐ 2
ماده 514 - هرگاه معسر به تأديه تمام يا قسمتي از هزينه دادرسي متمكن گردد، ملزم به تأديه آن خواهد بود همچنين اگر با
درآمدهاي خود بتواند تمام يا قسمتي از هزينه دادرسي را بپردازد دادگاه با درنظر گرفتن مبلغ هزينه دادرسي و ميزان درآمد وي
.و هزينه هاي ضروري زندگي مقدار و مد تپرداخت هزينه دادرسي را تعيين خواهد كرد
باب نهم - مطالبه خسارت و اجبار به انجام تعهد
فصل اول - كليات
ماده 515 - خواهان حق دارد ضمن تقديم دادخواست يا در اثناي دادرسي و يا به طور مستقل جبران خسارات ناشي از دادرسي
يا تأخير انجام تعه ديا عدم انجام آن را كه به علت تقصير خوانده نسبت به اداء حق يا امتناع از آن به وي وارد شده يا خواهد شد
.، همچنين اجرت المثل را به لحاظ عدم تسليم خواسته يا تأخير تسليم آن ازباب اتلاف و تسبيب از خوانده مطالبه نمايد
خوانده نيز م يتواند خسارتي را كه عمداً از طرف خواهان با علم به غير محق بودن در دادرسي به او وارد شده از خواهان مطالبه
.نمايد
دادگاه در موارد يادشده ميزان خسارت را پس از رسيدگي معين كرده و ضمن حكم راجع به اصل دعوا يا به موجب حكم جداگانه
.محكوم عليه را به تأدي هخسارت ملزم خواهد نمود
. در صورتي كه قرارداد خاصي راجع به خسارت بين طرفين منعقد شده باشد برابر قرارداد رفتار خواهد شد
تبصره 1 - در غير مواردي كه دعواي مطالبه خسارت مستقلاً يا بعد از ختم دادرسي مطرح شود مطالبه خسارتهاي موضوع اين
.ماده مستلزم تقديم دادخواست نيست
. تبصره 2 - خسارت ناشي از عدم النفع قابل مطالبه نيست و خسارت تأخير تأديه در موارد قانوني، قابل مطالبه م يباشد
ماده 516 - چنانچه هريك از طرفين از جهتي محكوم له و از جهتي ديگر محكوم عليه باشند درصورت تساوي خسارت هريك در
.مقابل خسارت طرف ديگر به حكم دادگاه تهاتر خواهد شد درغير اين صورت نسبت به اضافه نيز حكم صادر مي گردد
ماده 517 - دعوائي كه به طريق سازش خاتمه يافته باشد، حكم به خسارت نسبت به آن دعوا صادر نخواهد شد، مگر اين كه ضمن
.سازش نسبت به خسارات وارده تصميم خاصي اتخاذشده باشد
ماده 518 - در موارد يكه مقدار هزينه و خسارات در قانون يا تعرفه رسمي معين نشده باشد، ميزان آن را دادگاه تعيين
.مي نمايد
فصل دوم - خسارات
ماده 519 - خسارات دادرسي عبارتست از هزينه دادرسي و ح قالوكاله وكيل و هزين ههاي ديگري كه ب هطور مستقيم مربوط به
.دادرسي و براي اثبات دعوا يا دفاع لازم بوده است از قبيل ح قالزحمه كارشناسي و هزينه تحقيقات محلي
ماده 520 - درخصوص مطالبه خسارت وارده، خواهان بايد اين جهت را ثابت نمايد كه زيان وارده بلاواسطه ناشي از عدم انجام
.تعهد يا تأخير آن ويا عدم تسليم خواسته بوده است در غيراين صورت دادگاه دعواي مطالبه خسارت را رد خواهد كرد
. ماده 521 - هزينه هايي كه براي اثبات دعوا يا دفاع ضرورت نداشته نم يتوان مطالبه نمود
ماده 522 - در دعاويي كه موضوع آن د ين و از نوع وجه رايج بوده و با مطالبه داين و تمكن مديون، مديون امتناع از پرداخت
نموده، در صورت تغيير فاحش شاخص قيمت سالانه از زمان سررسيد تا هنگام پرداخت و پس از مطالبه طلبكار، دادگاه با رعايت
تناسب تغيير شاخص سالانه كه توس طبانك مركزي جمهوري اسلامي ايران تعيين مي گردد محاسبه و مورد حكم قرار خواهد داد
.مگر اين كه طرفين به نحو ديگري مصالحه نمايند
فصل سوم - مستثنيات د ين
ماده 523 - در كليه مواردي كه رأي دادگاه براي وصول ديِن به موقع اجراء گذارده مي شود اجراء رأي از مستثنيات ديِن اموال
.محكوم عليه ممنوع مي باشد
. تبصره - احكام جزائي دادگاههاي صالح مبني بر استرداد كل يا بخشي از اموال محكوم عليه يا ضبط آن مستثني مي باشد
: ماده 524 - مستثنيات ديِن عبارت است از
.الف - مسكن مورد نياز محكوم عليه و افراد تحت تكفل وي با رعايت شؤون عرفي
.ب - وسيله نقليه مورد نياز و متناسب با شأن محكوم عليه
.ج - اثاثيه مورد نياز زندگي كه براي رفع حوائج ضروري محكوم عليه، خانواده و افراد تحت تكفل وي لازم است
.د - آذوقه موجود به قدر احتياج محكوم عليه و افراد تحت تكفل وي براي مدتي كه عرفاً آذوقه ذخيره مي شود
.ه - كتب و ابزار علمي و تحقيقاتي براي اهل علم و تحقيق متناسب با شأن آنان
و - وسايل و ابزار كار كسبه، پيشه وران، كشاورزان و ساير اشخاصي كه وسيله امرار معاش محكوم عليه و افراد تحت تكفل وي
.مي باشد
ماده 525 - درصورت بروز اختلاف نسبت به متناسب بودن اموال و اشياء موصوف در ماده قبل با شؤون و نياز محكوم عليه،
تشخيص دادگاه صادركننده حكم لازم الاجراء، ملاك خواهد بود. چنانچه اموال و اشياء مذكور بيش از حد نياز و شؤون
محكوم عليه تشخيص داده شود و قابل تجزيه وتفكيك نباشد به دستور دادگاه به فروش رسيده مازاد بر شأن ، بابت محكوم به يا
.ديِن پرداخت مي گردد
.ماده 526 - مستثنيات ديِن تا زمان حيات محكوم عليه جاري است
.ماده 527 - چنانچه رأي دادگاه مبني بر استرداد عين مالي باشد مشمول مقررات اين فصل نخواهد بود
: ساير مقررات
ماده 528 - دادسرا و دادگاه ويژه روحانيت كه براساس دستور ولايت، رهبر كبير انقلاب امام خميني ( ره) تشكيل گرديده طبق
اصول پنجم ( 5) و پنجاه و هفتم ( 57 ) قانون اساسي تا زماني كه رهبر معظم انقلاب اسلامي ادامه كار آن را مصلحت بدانند به
جرائم اشخاص روحاني رسيدگي خواهد كرد و پرداخت حقوق و مزاياي قضات وكاركنان آن تابع مقررات مربوط به قوه قضائيه
.مي باشد
ماده 529 - از تاريخ لازم الاجراء شدن اين قانون، قانون آيين دادرسي مدني مصوب سال 1318 و الحاقات و اصلاحات آن و مواد
24 ) و ( 31 ) قانون تشكيل دادگاههاي عمومي و انقلاب مصوب سال 1373 و ساير قوانين و مقررات در ) ، (23) ، (21)، (19) ،(18)
.موارد مغاير ملغي مي گردد
قانون فوق مشتمل بر پانصد و بيست و نه ماده و هفتاد و دو تبصره در جلسه علني روز يكشنبه مورخ بيست و يكم فروردين ماه
.يكهزار و سيصد و هفتاد و نه مجلس شوراي اسلامي تصويب و در تاريخ 1379.1.28 به تأييد شوراي نگهبان رسيده است
علي اكبر ناطق نوري - رئيس مجلس شوراي اسلامي
تاريخ تصويب 1379.1.21
تاريخ تاييد شوراي نگهبان 1379.1.28
دريافت شده از پايگاه نشر مقالات حقوقي،حق گستر
.براي نشر مقالات خود به حق گستر مراجعه نماييد
www.haghgostar.ir


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
قانون بيمه:گرفته شده از پايگاه نشر مقالات حقوقي ،حق گستر
نویسنده : محمدرضا عباسیان 09148023199
تاریخ : شنبه 14 فروردين 1395

دريافت شده از پايگاه نشر مقالات حقوقي
حق گستر.
براي نشر مقالات حقوقي خود
به حق گستر مراجعه كنيد.
منتظر شما هستيم.
www.HaghGostar.ir
قانون بيمه:گرفته شده از پايگاه نشر مقالات حقوقي ،حق گستر
معاملات بيمه
ماده 1 - بيمه عقدي است كه به موجب آن يك طرف تعهد م يكند در ازاي پرداخت وجه يا وجوهي از
طرف ديگر در صورت وقوع يا بروز حادثه خسارت وارده بر او را جبران نموده يا وجه معيني بپردازد .
متعهد را بيمه گر، طرف تعهد را بيمه گذار، وجهي را كه بيمه گذار به بيمه گر مي پردازد حق بيمه و آنچه را
كه بيمه م يشود موضوع بيمه نامند.
ماده 2 - عقد بيمه و شرايط آن بايد به موجب سند كتبي باشد و سند مزبور موسوم به بيمه نامه خواهد
بود.
ماده 3 - در بيمه نامه بايد امور ذيل به طور صريح قيد شود :
1 - تاريخ انعقاد قرارداد.
2 - اسم بيمه گر و بيمه گذار.
3 - موضوع بيمه.
4 - حادثه يا خطري كه عقد بيمه به مناسبت آن ب هعمل آمده است.
5 - ابتدا و انتهاي بيمه
6 - ح قبيمه.
7 - ميزان تعهد بيمه گر در صورت وقوع حادثه.
ماده 4 - موضوع بيمه ممكن است مال باشد اعم از عين يا منفعت يا هر حق مالي يا هر نوع مسئوليت
حقوقي مشروط بر اين كه بيمه گذار نسبت به بقاي آنچه بيمه مي دهد ذي نفع باشد و همچنين ممكن است
بيمه براي حادثه يا خطري باشد كه از وقوق آن بيمه گذار متضرر م يگردد.
ماده 5 - بيمه گذار ممكن است اصيل باشد يا به يكي از عناوين قانوني نمايندگي صاحب مال يا شخص
ذي نفع را داشته يا مسئوليت حفظ آن را از طرف صاحب مال داشته باشد.
ماده 6 - هركس بيمه م يدهد بيمه متعلق به خود اوست مگر آن كه در بيم هنامه تصريح شده باشد كه
مربوط به ديگري است ليكن در بيمه حمل و نقل ممكن است بيمه نامه بدون ذكر اسم (به نام حامل)
تنظيم شود.
ماده 7 - طلبكار ميتواند مالي را كه در نزد او وثيقه يا رهن است بيمه دهد در اين صورت هرگاه حادثه اي
نسبت به مال مزبور رخ دهد از خساراتي كه بيمه گر بايد بپردازد تا ميزان آنچه را كه بيمه گذار در تارخ
وقوع حادثه طلبكار است به شخص او و بقيه به صاحب مال تعلق خواهد گرفت.
ماده 8 - در صورتي كه مالي بيمه شده باشد در مدتي كه بيمه باقي است نمي توان همان مال را به نفع
همان شخص و از همان خطر مجدداً بيمه نمود.
ماده 9 - در صورتي كه مالي به كمتر از قيمت بيمه شده باشد نسبت به بقيه قيمت مي توان آن را بيمه
نمود در اين صورت هر يك از بيمه گران به نسبت مبلغي از مال كه بيمه كرده است مسئول خواهد بود.
ماده 10 - در صورتي كه مالي به كمتر از قيمت واقعي بيمه شده باشد بيمه گر فقط به تناسب مبلغي كه
بيمه كرده است با قيمت واقعي مال مسئول خسارت خواهد بود.
فسخ و بطلان
ماده 11 - چنانچه بيمه گذار يا نماينده او با قصد تقلب مالي را اضافه بر قيمت عادله در موقع عقد قرارداد
بيمه داده باشد عقد بيمه باطل و حق بيمه دريافتي قابل استرداد نيست.
ماده 12 - هرگاه بيمه گذار عمداً از اظهار مطالبي خودداري كند يا عمداً اظهارات كاذبه بنمايد و مطالب
اظهار نشده يا اظهارات كاذبه طوري باشد كه موضوع خطر را تغيير داده يا از اهميت آن در نظر بيم هگر
بكاهد عقد بيمه باطل خواهد بود حتي اگر مراتب مذكوره تأثيري در وقوع حادثه نداشته باشد. در اين
صورت نه فقط وجوهي كه بيمه گذار پرداخته است قابل استرداد نيست بلكه بيمه گر حق دارد اقساط
بيمه را كه تا آن تاريخ عقب افتاده است نيز از بيمه گذار مطالبه كند.
ماده 13 - اگر خودداري از اظهار مطالبي يا اظهارات خلاف واقع از روي عمد نباشد عقد بيمه باطل نمي
شود -در اين صورت هرگاه مطلب اظهار نشده يا اظهار خلاف واقع قبل از وقوع حادثه معلوم شود
بيمه گر حق دارد يا اضافه حق بيمه را از بيمه گذار در صورت رضايت او دريافت داشته قرارداد را ابقاء كند
و يا قرارداد بيمه رافسخ كند- در صورت فسخ بيمه گر بايد مراتب را به موجب اظهارنامه يا نامه سفارشي
دو قبضه به بيمه گذار اطلاع دهد اثر فسخ ده روز پس از ابلاغ مراتب به بيم هگذار شروع مي شود و بيمه گر
بايد اضافه حق بيمه دريافتي تا تاريخ فسخ را به بيم هگذار مسترد دارد.
نشد در صورتي كه مطلب اظهار ه يا اظهار خلاف واقع بعد از وقوع حادثه معلوم شود خسارت به نسبت
وجه بيمه پرداختي و وجهي كه بايستي در صورت اظهار خطر به طور كامل و واقع پرداخت شده باشد
تقليل خواهد يافت.
ماده 14 - بيمه گر مسئول خسارات ناشيه از تقسير بيم هگذار يا نمايندگان او نخواهد بود.
ما ده 15 - بيمه گذار بايد براي جلوگيري از خسارات مراقبتي را كه عادتاً هر كس از مال خود م ينمايد
نسبت به موضوع بيمه نيز بنمايد و در صورت نزديك شدن حادثه يا وقوع آن اقداماتي را كه براي
جلوگيري از سرايت و توسعه خسارت لازم است بعمل آورد. اولين زمان امكان و منتهي در ظرف پنج روز
از تاريخ اطلاع خود از وقوع حادثه بيم هگر را مطلع سازد والا بيم هگر مسئول نخواهد بود مگر آن كه
بيمه گذار ثابت كند كه به واسطه حوادثي كه خارج از اختيار او بوده است اطلاع به بيم هگر در مدت مقرر
براي او مقدور نبوده است.
كه بيمه مخارجي گذار براي جلوگيري از توسعه خسارت مي نمايد بر فرض كه منتج به نتيجه نشود به
عهده بيمه گر خواهد بود ولي هرگاه بين طرفين در موضوع لزوم مخارج مزبوره يا تناسب آن با موضوع
بيمه اختلافي ايجاد شود حل اختلاف به حكم يا محكمه رجوع م يشود.
ماده 16 - هرگاه بيمه گذار در نتيجه عمل خود خطري را كه ب همناسبت از آن بيمه منعقد شده است
تشديد كند يا يكي از كيفيات يا وضعيت موضوع بيمه را به طوري تغيير دهد كه اگر وضعيت مزبور قبل از
قرارداد موجود بود بيمه گر حاضر براي انعقاد قراراداد با شرايط مذكوره در قرارداد نم يگشت بايد بيمه گر
را بلافاصله از آن مستحضر كند -اگر تشديد خطر يا تغيير وضعيت موضوع بيمه در نتيجه عمل بيم هگذار
نباشد مشاراليه بايد مراتب را در ظرف ده روز از تاريخ اطلاع خود رسماً به بيم هگر اعلام كند.
بيمه در هر دو مورد مذكور در فوق گر حق دارد اضافه حق بيمه را معين نموده به بيم هگذار پيشنهاد كند
و در صورتي كه بيمه گذار حاضر براي قبولي و پرداخت آن نشود قرارداد را فسخ كند و اگر تشديد خطر
در نتيجه عمل خود بيمه گذار باشد خسارات وارده را نيز از مجراي محاكم عمومي از او مطالبه كند و در
صورتي كه بيمه گر پس از اطلاع تشديد خطر به نحوي از انحناي رضايت به بقاي عقد قرارداد داده باشد
مثل آن كه اقساطي از وجه بيمه را پس از اطلاع از مراتب از بيم هگذار قبول كرده يا خسارت بعد از وقوع
حادثه به او پرداخته باشد ديگر نمي تواند به مراتب مذكوره استناد كند- وصول اقساط حق بيمه بعد از
اطلاع از تشديد خطر يا پرداخت خسارت پس از وقوع حادثه و نحوه آن دليل بر رضايت بيم هگر به بقاي
قرارداد مي باشد.
ماده 17 - در صورت فوت بيمه گذار يا انتقال موضوع بيمه به ديگري اگر ورثه يا منتقل اليه كليه تعهداتي
را كه به موجب قرارداد به عهده بيمه گذار بوده است در مقابل بيمه گر اجرا كند عقد بيمه به نفع ورثه يا
منتقل اليه به اعتبار خود باقي مي ماند مع هذا هريك از بيم هگر يا ورثه يا منتق لاليه حق فسخ آن را نيز
خواهند داشت.
بيمه كه منتقل گر حق دارد در ظرف سه ماه از تاريخي اليه قطعي موضوع بيمه تقاضاي تبديل بيمه نامه را
به نام خود مي نمايد عقد بيمه را فسخ كند.
عقب در صورت انتقال موضوع بيمه به ديگري ناقل مسئول كليه اقساط افتاده وجه بيمه را در مقابل
بيمه گر خواهد بود ليكن از تاريخي كه انتقال را به بيمه گر به موجب نامه سفارشي يا اظهارنامه اطلاع
مي دهد نسبت به اقساطي كه از تاريخ اطلاع به بعد بايد پرداخته شود مسئول نخواهد بود.
يا منتقل اگر ورثه اليه متعدد باشند هر يك از آنها نسبت به تمام وجه بيمه در مقابل بيم هگر مسئول
خواهد بود.
ماده 18 - هرگاه معلوم شود خطري كه براي آن بيمه ب هعمل آمده قبل از عقد قرارداد واقع شده بوده
است قرارداد بيمه باطل و بي اثر خواهد بود در اين صورت اگر بيمه گر وجهي از بيمه گذار گرفته باشد
عشر از مبلغ مزبور را ب هعنوان مخارج كسر و بقيه را بايد بيمه گذار مسترد دارد.
مسئوليت بيمه گر
ماده 19 - مسئوليت بيمه گر عبارت است از تفاوت قيمت مال بيمه شده بلافاصله قبل از وقوع حادثه با
قيمت باقيمانده آن بلافاصله بعد از حادثه خسارت حاصله به پول نقد خواهد شد مگر اين كه حق تعمير و
يا عوض براي بيمه گر در سند بيمه پيش بني شده باشد در اين صورت بيمه گر ملزم است موضوع بيمه را
در مدتي كه عرفاً كمتر از آن نمي شود تعمير كرده يا عوض را تهيه و تحويل نمايد.
مسئوليت بيمه در هر صورت حداكثر گر از مبلغ بيمه شده تجاوز نخواهد كرد.
ماده 20 - بيمه گر مسئول خساراتي كه از عيب ذاتي مال ايجاد مي شود نيست . مگر آن كه در بيم هنامه
شرط خلافي شده باشد.
ماده 21 - خسارات وارده از حريق كه بيمه گر مسئول آن است عبارت است از :
1 - باشد خسارت وارده به موضوع بيمه از حريق اگرچه حريق در نزديكي آن واقع شده .
2 - هر خسارت يا تنزل قيمت وارده به اموال از آب يا هر وسيله ديگري كه براي خاموش كردن آتش
به كار برده شده است.
3 - حريق تلف شدن يا معيوب شدن مال در موقع نجات دادن آن از .
4 - بيمه خسارت وارده به اموال شده در نتيجه خراب كردن كلي يا جزئي بناء براي جلوگيري از سرايت يا
توسعه حريق.
ماده 22 - در بيمه هاي ذيل خسارت به اين طريق حساب مي شود :
1 - مقصد در بيمه حمل و نقل قيمت مال در .
2 - عايد بيمه در بيمه منافعي كه متوقف بر امري است منافعي كه در صورت پيشرفت امر گذار مي شد.
3 - م در بيمه محصول زراعتي قيمت آن در سرخرمن و موقع برداشت حصول. براي تعيين ميزان واقعي
خسارت مخارج و حق الزحمه كه در صورت عدم وقوع حادثه به مال تعلق مي گرفت از اصل قيمت كسر
خواهد شد و در هر صورت ميزان خسارت از قيمت معينه در بيم هنامه تجاوز نخواهد كرد.
ماده 23 - در بيمه عمر يا نقض يا شكستن عضوي از اعضاي بدن مبلغ پرداختي بعد از مرگ يا نقصان
عضو بايد ب هطور قطع در موقع عقد بيمه بين طرفين معين شود.
بيمه عمر يا بيمه نقصان يا شكستن عضو شخص ديگري در صورتي كه آن شخص قبلاً رضايت خود را
كتباً نداده باشد باطل است.
بيمه هرگاه گذار اهليت قانوني نداشته باشد رضايت ولي يا قيم او شرط است.
جماعتي به اگر بيمه راجع به عمر يا نقص يا شكستن عضو بدن طور كلي باشد ميزان خسارت عبارت از
مبلغي خواهد بود كه مطابق تعرفه قبلاً بين طرفين معين م يشود.
ماده 24 - وجه بيمه عمر كه بايد بعد از فوت پرداخت شود به ورثه قانوني متوفي پرداخته مي شود مگر
اين كه در موقع عقد بيمه يا بعد از آن در سند بيمه قيد ديگري شده باشد كه در اين صورت وجه بيمه
متعلق به كسي خواهد بود كه در سند بيمه اسم برده شده است.
ماده 25 - بيمه گذار حق دارد ذ ينفع در سند بيمه عمر خود را تغيير دهد مگر آن كه آن را به ديگري
انتقال داده و بيمه نامه را هم به منتقل اليه تسليم كرده باشد.
ماده 26 - در تمام مدت اعتبار قرارداد بيمه عمر بيمه گذار حق دارد وجه معينه در بيمه نامه را به ديگري
منتقل نمايد انتقال مزبور بايد به امضاي انتقال دهنده و بيم هگر برسد.
ماده 27 - اثرات قانوني انتقال وجه بيمه عمر از تاريخ فوت بيم هشده شروع مي شود ولي اگر بيمه گذار از
بابت آن وجهي دريافت كرده يا نسبت به آن با بيمه گر معامله نموده باشد در كمال اعتبار خواهد بود.
ماده 28 - بيمه گر مسئول خسارات ناشيه از جنگ و شورش نخواهد بود مگر آ نكه خلاف آن در بيمه نامه
شرط شده باشد.
ماده 29 - در مورد بيمه مال منقول در صورت وقوع حادثه و پرداخت خسارت به بيمه گذار بيمه گر از
هرگونه مسئوليت در مقابل ثالث بري مي شود.
ماده 30 - بيمه گر در حدودي كه خسارات وارده را قبول يا پرداخت مي كند در مقابل اشخاصي كه
مسئول وقوع حادثه يا خسارت هستند قائم مقام بيمه گذار خواهد بود و اگر بيمه گذار اقدامي كند كه
منافي با عقد مزبور باشد در مقابل بيمه گر مسئول شناخته م يشود.
ماده 31 - در صورت توقف يا افلاس بيمه گر بيمه گذار حق فسخ قرارداد را خواهد داشت.
ماده 32 - در صورت ورشكستگي بيمه گر بيمه گذاران نسبت به ساير طلبكاران حق تقدم دارند و بين
معاملات مختلف بيمه در درجه اول حق تقدم با معاملات بيمه عمر است.
ماده 33 - بيمه گر نسبت به حق بيمه در مقابل هرگونه طلبكاري بر مال بيمه شده حق تقدم دارد حتي اگر
طلب سايرين به موجب سند رسمي باشد.
ماده 34 - اگر در يك قرارداد بيمه موضوعات مختلفه بيمه شده باشد در صورت اثبات تقلب از طرف
بيمه گذار نسبت به يكي از آن موضوعات بطلان نسبت به ساير موضوعات نيز سرايت كرده تمام قرارداد
باطل خواهد بود.
يك بيمه موضوعات مختلفه كه در نامه ذكر م يشود در حكم يك قرارداد محسوب است.
ماده 35 - طرفين مي توانند در قراردادهاي بيمه هر شرط ديگري بنمايند ليكن موعد مذكوره در ماده 16
را نمي توانند تقليل دهند ولي ممكن است موعد را به رضايت يكديگر تمديد كنند.
اين قانون شامل قراردادهاي گذشته بيمه نيز خواهد بود.
ماده 36 - مرور زمان دعاوي ناشي از بيمه دو سال است و ابتداي آن از تاريخ وقوع حادثه منشأ دعوي
خواهد بود لكن دعاوي كه قبل از اجراي اين قانون در محاكم طرح شده باشد مشمول اين ماده نخواهد
بود.
كه مشتمل بر سي اين قانون و شش ماده است در جلسه هفتم ارديبهشت ماه يك هزار و سيصد و
شانزده به تصويب مجلس شوراي ملي رسيد.
اين قانون كه مشتمل بر سي و شش ماده است در جلسه هفتم ارديبهشت ماه يكهزارو سيصدو و شانزده
به تصويب مجلس شوراي ملي رسيد.
حقوقي دريافت شده از پايگاه نشر مقالات
حق گستر.
براي نشر مقالات حقوقي خود
كنيد به حق گستر مراجعه .
منتظر شما هستيم.
ir.HaghGostar.www


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران
نویسنده : محمدرضا عباسیان 09148023199
تاریخ : شنبه 14 فروردين 1395


بسم الله الرحمن الرحيم
. ( لقد ارسلنا رسلنا بالبينات و انزلنا معهم الكتاب و الميزان ليقوم الناس بالقسط. ( 1
مقدمه
قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران مبين نهادهاي فرهنگي، اجتماعي، سياسي و اقتصادي جامعه ايران براساس اصول و
ضوابط اسلامي است كه انعكاس خواست قلبي امت اسلامي مي باشد.
ماهيت انقلاب عظيم اسلامي ايران و روند مبارزه مردم مسلمان از ابتدا تا پيروزي كه در شعارهاي قاطع و كوبنده همه
قشرهاي مردم تبلور مي يافت اين خواست اساسي را مشخص كرده و اكنون در طليعه اين پيروزي بزرگ ملت ما با تمام وجود نيل
به آن را مي طلبد.
ويژگي بنيادي اين انقلاب نسبت به ديگر نهضت هاي ايران در سده اخير مكتبي و اسلامي بودن آن است، ملت مسلمان ايران
پس از گذر از نهضت ضد استبدادي مشروطه و نهضت ضد استعماري ملي شدن نفت به اين تجربه گرانبار دست يافت كه علت
اساسي و مشخص عدم موفقيت اين نهضت ها مكتبي نبودن مبارزات بوده است. گرچه در نهضت هاي اخير خط فكري اسلامي و
رهبري روحانيت مبارز سهم اصلي و اساسي را بر عهده داشت ولي به دليل دور شدن اين مبارزات از مواضع اصيل اسلامي، جنبش
ها به سرعت به ركود كشانده شد از اينجا وجدان بيدار ملت به رهبري مرجع عاليقدر تقليد حضرت آيت الله العظمي امام خميني
ضرورت پيگيري خط نهضت اصيل مكتبي و اسلامي را دريافت و اين بار روحانيت مبارز كشور كه همواره در صف مقدم نهضت هاي
مردمي بوده و نويسندگان و روشنفكران متعهد با رهبري ايشان تحرك نويني يافت.
(آغاز نهضت اخير ملت ايران در سال هزار و سيصد و هشتاد و دو هجري قمري برابر با هزار و سيصد و چهل و يك هجري
شمسي مي باشد) .
طليعه نهضت اعتراض درهم كوبنده امام خميني به توطئه آمريكايي (انقلاب سفيد) كه گامي در جهت تثبيت پايه هاي
حكومت استبداد و تحكيم وابستگي هاي سياسي، فرهنگي و اقتصادي ايران به امپرياليزم جهاني بود عامل حركت يكپارچه ملت
گشت و متعاقب آن انقلاب عظيم و خونبار امت اسلامي در خرداد ماه 1342 كه در حقيقت نقطه آغاز شكوفايي اين قيام شكوهمند
و گسترده بود مركزيت امام را به عنوان رهبري اسلامي تثبيت و مستحكم نمود و عليرغم تبعيد ايشان از ايران در پي اعتراض به
قانون ننگين كاپيتولاسيون ( مصونيت مستشاران آمريكايي ) پيوند مستحكم امت با امام همچنان استمرار يافت و ملت مسلمان و
به ويژه روشنفكران متعهد و روحانيت مبارز راه خود را در ميان تبعيد و زندان، شكنجه و اعدام ادامه دادند. در اين ميان قشر آگاه
و مسئول جامعه در سنگر مسجد، حوزه هاي علميه و دانشگاه به روشنگري پرداخت و با الهام از مكتب انقلابي و پربار اسلام تلاش
پي گير و ثمربخشي را در بالا بردن سطح آگاهي و هوشياري مبارزاتي و مكتبي ملت مسلمان آغاز كرد. رژيم استبداد كه سركوبي
نهضت اسلامي را باحمله دژخيمانه به فيضيه و دانشگاه و همه كانون هاي پر خروش انقلاب آغازنموده بود به مذبوحانه ترين
اقدامات ددمنشانه جهت رهايي از خشم انقلابي مردم، دست زد و در اين ميان جوخه هاي اعدام، شكنجه هاي قرون وسطائي و
زندان هاي دراز مدت، بهائي بود كه ملت مسلمان ما به نشانه عزم راسخ خود به ادامه مبارزه مي پرداخت. خود صدها زن و مرد
سر مي دادند يا در ميان كوچه و بازار هدف گلوله هاي دشمن « الله اكبر » جوان و با ايمان كه سحرگاهان در ميدان هاي تير فرياد
قرار مي گرفتند انقلاب اسلامي را تداوم بخشيد، بيانيه ها و پيام هاي پي در پي امام به مناسبت هاي مختلف، آگاهي و عزم امت
اسلامي را عمق و گسترش هر چه فزون تر داد.
حكومت اسلامي طرح حكومت اسلامي بر پايه ولايت فقيه كه در اوج خفقان و اختناق رژيم استبدادي از سوي امام خميني
ارائه شد انگيزه مشخص و منسجم نويني را مسلمان ايجاد نمود و راه اصيل مبارزه مكتبي اسلام را گشود كه مبارزان مسلمان و
متعهد را در داخل و خارج كشور فشرده تر ساخت.
درچنين خطي نهضت ادامه يافت تا سرانجام نارضايي ها و شدت خشم مردم بر اثر فشار و اختناق روزافزون در داخل و
افشاگري و انعكاس مبارزه به وسيله روحانيت و دانشجويان مبارزدر سطح جهاني، بنيان هاي حاكميت رژيم را به شدت متزلزل
كرد. و به ناچار رژيم و اربابانش مجبور به كاستن از فشار و اختناق و به اصطلاح باز كردن فضاي سياسي كشور شدند تا به گمان
خويش دريچه اطميناني به منظور پيشگيري از سقوط حتمي خود بگشايند. اما ملت بر آشفته و آگاه و مصمم به رهبري قاطع و خلل
ناپذير امام، قيام پيروزمند و يكپارچه خود را به طرز گسترده و سراسري آغاز نمود.
خشم ملت انتشار نامه توهين آميز بساحت مقدس روحانيت و بويژه امام خميني در 17 دي 1356 از طرف رژيم حاكم اين
حركت را سريع تر نمود و باعث انفجار خشم مردم در سراسر كشور شد و رژيم براي مهاركردن آتشفشان خشم مردم كوشيد اين
قيام معترضانه را با به خاك و خون كشيدن خاموش كند اما اين خود خون بيشتري در رگ هاي انقلاب جاري ساخت و طپش هاي
پي در پي انقلاب در هفتم ها و چهلم هاي يادبود شهداي انقلاب، حيات و گرمي و جوشش يكپارچه و هر چه فزون تري به اين
نهضت در سراسر كشور بخشيد و در ادامه و استمرار حركت مردمي تمامي سازمان هاي كشور با اعتصاب يكپارچه خود و شركت در
تظاهرات خياباني در سقوط رژيم استبدادي مشاركت فعالانه جستند، همبستگي گسترده مردان و زنان از همه اقشار و جناح هاي
مذهبي و سياسي در اين مبارزه به طرز چشمگيري تعيين كننده بود، و مخصوصاً زنان به شكل بارزي در تمامي صحنه هاي اين
جهاد بزرگ حضور فعال و گسترده اي داشتند، صحنه هايي از آن نوع كه مادري را با كودكي در آغوش، شتابان به سوي ميدان نبرد
و لوله هاي مسلسل نشان مي داد بيانگر سهم عمده و تعيين كننده اين قشر بزرگ جامعه در مبارزه بود.
بهايي كه ملت پرداخت نهال انقلاب پس از يك سال و اندي مبارزه مستمر و پيگير با باروري از خون بيش از شصت هزار
شهيد و صد هزار زخمي و معلول و با برجاي نهادن ميلياردها تومان خسارت مالي در ميان فريادهاي :( استقلال، آزادي، حكومت
اسلامي ) به ثمر نشست و اين نهضت عظيم كه با تكيه بر ايمان و وحدت و قاطعيت رهبري در مراحل حساس و هيجان آميز نهضت
و نيز فداكاري ملت به پيروزي رسيد موفق به درهم كوبيدن تمام محاسبات و مناسبات و نهادهاي امپرياليستي گرديد كه در نوع
خود سر فصل جديدي بر انقلابات گسترده مردمي در جهان شد. 12 و 22 بهمن سال يكهزار و سيصد و پنجاه و هفت روزهاي
فروريختن بنياد شاهنشاهي شد و استبداد داخلي و سلطه خارجي متكي بر آن را درهم شكست و با اين پيروزي بزرگ طليعه
حكومت اسلامي كه خواست ديرينه مردم مسلمان بود، نويد پيروزي نهايي را داد. ملت ايران به طور يكپارچه و با شركت مراجع
تقليد و علماي اسلام و مقام رهبري در همه پرسي جمهوري اسلامي تصميم نهايي و قاطع خود را بر ايجاد نظام نوين جمهوري
98 % به نظام جمهوري اسلامي راي مثبت داد. / اسلامي اعلام كرد و با اكثريت 2
اكنون قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران به عنوان بيانگر نهادها و مناسبات سياسي، اجتماعي، فرهنگي و اقتصادي جامعه
بايد راهگشاي تحكيم پايه هاي حكومت اسلامي و ارائه دهنده طرح نوين نظام حكومتي بر ويرانه هاي نظام طاغوتي قبلي گردد.
شيوه حكومت در اسلام
حكومت از ديدگاه اسلام، برخاسته از موضع طبقاتي و سلطه گري فردي يا گروهي نيست بلكه تبلور آرمان سياسي ملتي هم
كيش و هم فكر است كه به خود سازمان مي دهد تا در روند تحول فكري و عقيدتي راه خود را به سوي هدف نهايي (حركت به سوي
الله ) بگشايد. ملت ما در جريان تكامل انقلابي خود از غبارها و زنگارهاي طاغوتي زدوده شد و از آميزه هاي فكري بيگانه خود را
پاك نمود و به مواضع فكري و جهان بيني اصيل اسلامي بازگشت اكنون بر آن است كه با موازين اسلامي جامعه نمونه (اسوه ) خود
را بنا كند بر چنين پايه اي، رسالت قانون اساسي اين است كه زمينه هاي اعتقادي نهضت را عينيت بخشد و شرايطي را به وجود
آورد كه در آن انسان با ارزش هاي والا و جهان شمول اسلامي پرورش يابد. قانون اساسي با توجه به محتواي اسلامي انقلاب ايران
كه حركتي براي پيروزي تمامي مستضعفين بر مستكبرين بود زمينه تداوم اين انقلاب را در داخل و خارج كشور فراهم مي كند به
ويژه در گسترش روابط بين المللي، با ديگر جنبش هاي اسلامي و مردمي مي كوشد تا راه تشكيل امت واحد جهاني را هموار كند
(ان هذه امتكم امه واحده و اناربكم فاعبدون ) ( 2 ) و استمرار مبارزه در نجات ملل محروم و تحت ستم در تمامي جهان قوام يابد.
باتوجه به ماهيت اين نهضت بزرگ، قانون اساسي تضمين گر نفي هر گونه استبداد فكري و اجتماعي و انحصار اقتصادي مي باشد و
در خط گسستن از سيستم استبدادي، و سپردن سرنوشت مردم به دست خودشان تلاش مي كند. (و يضع عنهم اصرهم و الاغلال
التي كانت عليهم ) ( 3 ) . در ايجاد نهادها و بنيادهاي سياسي كه خود پايه ي تشكيل جامعه است بر اساس تلقي مكتبي، صالحان
عهده دار حكومت و اداره مملكت مي كردند. (ان الارض يرثها عبادي الصالحون ) ( 4 ) و قانون گذاري كه مبين ضابطه هاي مديريت
اجتماعي است بر مدار قرآن و سنت، جريان مي يابد بنابراين نظارت دقيق و جدي از ناحيه اسلام شناسان عادل و پرهيزگار و
متعهد (فقهاي عادل) امري محتوم و ضروري است و چون هدف از حكومت، رشد دادن انسان در حركت به سوي نظام الهي است ( و
الي لله المصير ) ( 5 ) تا زمينه بروز و شكوفائي استعدادها به منظور تجلي ابعاد خداگونگي انسان فراهم آيد (تخلقوا باخلاق الله ) و
اين جز در گرو مشاركت فعال و گسترده تمامي عناصر اجتماع در روند تحول جامعه نمي تواند باشد. با توجه به اين جهت، قانون
اساسي زمينه چنين مشاركتي را در تمام مراحل تصميم گيري هاي سياسي و سرنوشت ساز براي همه افراد اجتماع فراهم مي سازد
تا در مسير تكامل انسان هر فردي خود دست اندركار و مسئول رشد و ارتقا و رهبري گردد كه اين همان تحقق حكومت
. ( مستضعفين درزمين خواهد بود. (و نريد ان نمن علي الذين استضعفوا في الارض و نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثين ) ( 6
ولايت فقيه بر اساس ولايت امر و امامت مستمر، قانون اساسي زمينه تحقق رهبري فقيه جامع الشرايطي را كه از طرف مردم
به عنوان رهبر شناخته مي شود (مجاري الامور، بيد العلماء بالله الامنا علي حلاله و حرامه ) آماده مي كند تا ضامن عدم انحراف
سازمان هاي مختلف از وظايف اصيل اسلامي خود باشند.
اقتصاد وسيله است نه هدف در تحكيم بنيادهاي اقتصادي،اصل، رفع نيازهاي انسان در جريان رشد و تكامل اوست نه
همچون ديگر نظام هاي اقتصادي تمركز و تكاثر ثروت و سودجويي، زيرا كه در مكاتب مادي، اقتصاد خود هدف است و بدين جهت
در مراحل رشد، اقتصاد عامل تخريب و فساد و تباهي مي شود ولي در اسلام اقتصاد وسيله است و از وسيله انتظاري جز كارآئي
بهتر در راه وصول به هدف نمي توان داشت. با اين ديدگاه برنامه اقتصادي اسلامي فراهم كردن زمينه مناسب براي بروز خلاقيت
هاي متفاوت انساني است و بدين جهت تامين امكانات مساوي و متناسب و ايجاد كار براي همه افراد و رفع نيازهاي ضروري جهت
استمرار حركت تكاملي او بر عهده حكومت اسلامي است.
زن در قانون اساسي در ايجاد بنيادهاي اجتماعي اسلامي،نيروهاي انساني كه تا كنون در خدمت استثمار همه جانبه خارجي
بودند هويت اصلي و حقوق انساني خود را باز مي يابند و در اين بازيابي طبيعي است كه زنان به دليل ستم بيشتري كه تا كنون از
نظام طاغوتي متحمل شده انداستيفاي حقوق آنان بيشتر خواهد بود. خانواده واحد بنيادين جامعه و كانون اصلي رشد و تعالي
انسان است و توافق عقيدتي و آرماني در تشكيل خانواده كه زمينه ساز اصلي حركت تكاملي و رشد يابنده انسان است اصل
اساسي بوده و فراهم كردن امكانات جهت نيل به اين مقصود از وظايف حكومت اسلامي است، زن در چنين برداشتي از واحد
خانواده، از حالت (شيئي بودن ) و يا (ابزار كار بودن ) در خدمت اشاعه مصرف زدگي و استثمار، خارج شده و ضمن بازيافتن وظيفه
خطير و پر ارج مادري در پرورش انسان هاي مكتبي پيش آهنگ و خود همرزم مردان در ميدان هاي فعال حيات مي باشد و در
نتيجه پذيراي مسئوليتي خطيرتر و در ديدگاه اسلامي برخوردار از ارزش و كرامتي والاتر خواهد بود.
ارتش مكتبي در تشكيل و تجهيز نيروهاي دفاعي كشور توجه بر آن است كه ايمان و مكتب، اساس و ضابطه باشد بدين
جهت ارتش جمهوري اسلامي و سپاه پاسداران انقلاب در انطباق با هدف فوق شكل داده مي شوند و نه تنها حفظ و حراست از
مرزها بلكه بار رسالت مكتبي يعني جهاد در راه خدا و مبارزه در راه گسترش حاكميت قانون خدا در جهان را نيز عهده دار خواهند
. ( بود. (و اعدوا لهم مااستطعتم من قوه و من رباط الخيل ترهبون به عدو الله و عدوكم و آخرين من دونهم ) ( 6
قضا در قانون اساسي
مساله قضا در رابطه با پاسداري از حقوق مردم در خط حركت اسلامي، به منظور پيشگيري ازانحرافات موضعي در درون امت
اسلامي، امري است حياتي، از اين رو ايجاد سيستم قضائي بر پايه عدل اسلامي و متشكل از قضات عادل و آشنا به ضوابط دقيق
ديني پيش بيني شده است، اين نظام به دليل حساسيت بنيادي و دقت در مكتبي بودن آن لازم است به دور از هر نوع رابطه و
. ( مناسبات ناسالم باشد. (و اذا حكمتم بين الناس ان تحكموا بالعدل ) ( 7
قوه مجريه
قوه مجريه به دليل اهميت ويژه اي كه در رابطه با اجراي احكام و مقررات اسلامي به منظور رسيدن به روابط و مناسبات
عادلانه حاكم بر جامعه دارد و همچنين ضرورتي كه اين مساله حياتي در زمينه سازي وصول به هدف نهايي حيات خواهد داشت
بايستي راهگشاي ايجاد جامعه اسلامي باشد. نتيجتاً محصور شدن در هر نوع نظام دست و پاگير پيچيده كه وصول به اين هدف را
كند و يا خدشه دار كند از ديدگاه اسلامي نفي خواهد شد بدين جهت نظام بوروكراسي كه زائيده و حاصل حاكميت هاي طاغوتي
است به شدت طرد خواهد شد تا نظام اجرائي با كارائي بيشتر و سرعت افزون تر در اجراي تعهدات اداري به وجود آيد.
وسائل ارتباط جمعي
__وسائل ارتباط جمعي ( راديو – تلويزيون ) بايستي در جهت روند انقلاب اسلامي در خدمت اشاعه فرهنگ اسلامي قرار
گيرد و در اين زمينه از برخورد سالم انديشه هاي متفاوت بهره جويد و از اشاعه و ترويج خصلت هاي تخريبي و ضد اسلامي جدا
پرهيز كند. پيروزي از اصول چنين قانوني كه آزادي و كرامت ابنا بشر را سرلوحه اهداف خود دانسته و راه رشد و تكامل انسان را
مي گشايد بر عهده همگان است و لازم است كه امت مسلمان با انتخاب مسئولين كاردان و مومن و نظارت مستمر بر كار آنان به
طور فعالانه در ساختن جامعه اسلامي مشاركت جويند به اميد اينكه در بناي جامعه نمونه اسلامي (اسوه ) كه بتواند الگو و شهيدي
. ( بر همگي مردم جهان باشد موفق گردد. (و كذلك جعلناكم امه وسطا لتكونوا شهدا علي الناس ) ( 8
مجلس خبرگان
نمايندگان مجلس خبرگان متشكل از نمايندگان مردم، كار تدوين قانون اساسي را بر اساس بررسي پيش نويس پيشنهادي
دولت و كليه پيشنهادهائي كه از گروه هاي مختلف مردم رسيده بود در دوازده فصل كه مشتمل بر يكصد و هفتاد و پنج اصل مي
باشد در طليعه پانزدهمين قرن هجرت پيغمبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم، بنيانگذار مكتب رهائي بخش اسلام با اهداف و
انگيزه هاي مشروح فوق به پايان رساند، به اين اميد كه اين قرن، قرن حكومت جهاني مستضعفين و شكست تمامي مستكبرين
گردد.
فصل اول اصول كلي
اصل اول
حكومت ايران جمهوري اسلامي است كه ملت ايران بر اساس اعتقاد ديرينه اش به حكومت حق و عدل قرآن، در پي انقلاب
اسلامي پيروزمند خود به رهبري مرجع عاليقدرتقليد حضرت آيت الله العظمي امام خميني، در همه پرسي دهم و يازدهم فروردين
ماه يكهزار و سيصد و پنجاه و هشت هجري شمسي برابر با اول و دوم جمادي سال يكهزار و سيصدو نود و نه هجري قمري با
98 كليه كساني كه حق رأي داشتند، به آن رأي مثبت داد. / اكثريت % 2
اصل دوم
جمهوري اسلامي، نظامي است بر پايه ايمان به:
1 - خداي يكتا ( لا اله الا الله ) و اختصاص حاكميت وتشريع به او و لزوم تسليم در برابر امر او.
2 - وحي الهي ونقش بنيادي آن در بيان قوانين.
3 - معاد و نقش سازنده آن در سير تكاملي انسان به سوي خدا.
4 - عدل خدا در خلقت و تشريع.
5 - امامت و رهبري مستمر و نقش اساسي آن در تداوم انقلاب اسلام.
6 - كرامت و ارزش والاي انسان و آزادي توام با مسئوليت او در برابر خدا كه از راه :
الف - اجتهاد مستمر فقهاي جامع الشرايط بر اساس كتاب و سنت معصومين سلام الله عليهم اجمعين.
ب - استفاده از علوم و فنون و تجارب پيشرفته بشري و تلاش در پيشبرد آنها.
ج - نفي هر گونه ستمگري و ستم كشي و سلطه گري و سلطه پذيري، قسط و عدل و استقلال سياسي و اقتصادي و اجتماعي
و فرهنگي و همبستگي ملي را تأمين مي كند.
اصل سوم
دولت جمهوري اسلامي ايران موظف است براي نيل به اهداف مذكور در اصل دوم، همه امكانات خود را براي امور زير به كار
برد:
1 -ايجاد محيط مساعد براي رشد فضائل اخلاقي بر اساس ايمان و تقوي و مبارزه با كليه مظاهر فساد و تباهي.
2 - بالا بردن سطح آگاهي هاي عمومي در همه زمينه ها با استفاده صحيح از مطبوعات و رسانه هاي گروهي و وسائل ديگر.
3 - آموزش و پرورش و تربيت بدني رايگان براي همه، در تمام سطوح و تسهيل و تعميم آموزش عالي.
4 - تقويت روح بررسي و تتبع و ابتكار در تمام زمينه هاي علمي، فني، فرهنگي و اسلامي ازطريق تأسيس مراكز تحقيق و
تشويق محققان.
5 - طرد كامل استعمار و جلوگيري از نفوذ اجانب.
6 - محو هر گونه استبداد و خودكامگي و انحصار طلبي.
مين آزادي هاي سياسي و اجتماعي در حدود قانون. Ĥ 7 - ت
8 - مشاركت عامه مردم در تعيين سرنوشت سياسي، اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي خويش.
9 - رفع تبعيضات ناروا و ايجاد امكانات عادلانه براي همه، در تمام زمينه هاي مادي و معنوي.
10 - ايجاد نظام اداري صحيح و حذف تشكيلات غير ضرور.
11 - تقويت كامل بنيه دفاع ملي از طريق آموزش نظامي عمومي براي حفظ استقلال و تماميت ارضي و نظام اسلامي كشور.
12 - پي ريزي اقتصاد صحيح و عادلانه بر طبق ضوابط اسلامي جهت ايجاد رفاه و رفع فقر و برطرف ساختن هر نوع محروميت
در زمينه هاي تغذيه و مسكن و كار و بهداشت و تعميم بيمه.
13 - تأمين خودكفايي در علوم و فنون و صنعت و كشاورزي و امور نظامي و مانند اينها.
14 - تأمين حقوق همه جانبه افراد از زن و مرد و ايجاد امنيت قضائي عادلانه براي همه و تساوي عموم در برابر قانون.
15 - توسعه و تحكيم برادري اسلامي و تعاون عمومي بين همه مردم.
16 - تنظيم سياست خارجي كشور براساس معيارهاي اسلام، تعهد برادرانه نسبت به همه مسلمانان و حمايت بي دريغ از
مستضعفان جهان.
اصل چهارم
كليه قوانين و مقررات مدني، جزائي، مالي، اقتصادي، اداري، فرهنگي، نظامي، سياسي و غير اينها بايد بر اساس موازين
اسلامي باشد. اين اصل بر اطلاق يا عموم همه اصول قانون اساسي و قوانين و مقررات ديگرحاكم است و تشخيص اين امر بر عهده
فقهاي شوراي نگهبان است.
اصل پنجم
در زمان غيبت حضرت ولي عصر (عجل الله تعالي فرجه ) در جمهوري اسلامي ايران ولايت امر و امامت امت برعهده فقيه
عادل و با تقوي، آگاه به زمان، شجاع، مديرو مدبر است كه طبق اصل يكصد و هفتم عهده دار آن مي گردد.
اصل ششم
در جمهوري اسلامي ايران امور كشور بايد به اتكاء آراء عمومي اداره شود از راه انتخابات :انتخاب رئيس جمهور، نمايندگان
مجلس شوراي اسلامي، اعضاي شوراها و نظاير اينها، يا از راه همه پرسي در مواردي كه در اصول ديگر اين قانون معين مي گردد.
اصل هفتم
طبق دستور قرآن كريم: (و امرهم شوري بينهم ) ( 1 ) و (شاورهم في الامر) ( 2 ) شوراها: مجلس شوراي اسلامي، شوراي استان،
شوراي شهرستان، شوراي شهر، شوراي محل، شوراي بخش، شوراي روستا و نظائر اينها از اركان تصميم گيري و اداره امور كشورند.
موارد، طرز تشكيل و حدود اختيارات و وظايف شوراها را اين قانون و قوانين ناشي از آن معين مي كند.
اصل هشتم
در جمهوري اسلامي ايران دعوت به خير، امر به معروف و نهي از منكر وظيفه اي است همگاني و متقابل بر عهده مردم نسبت
به يكديگر، دولت نسبت به مردم و مردم نسبت به دولت. شرايط و حدود و كيفيت آن را قانون معين مي كند.(و المومنون و
. ( المومنات بعضهم اولياء بعض يامرون بالمعروف و ينهون عن المنكر) ( 3
اصل نهم
در جمهوري اسلامي ايران آزادي و استقلال و وحدت و تماميت ارضي كشور از يكديگر تفكيك ناپذيرند و حفظ آنها وظيفه
دولت و آحاد ملت است. هيچ فرد يا گروه يا مقامي حق ندارد به نام استفاده از آزادي به استقلال سياسي، فرهنگي، اقتصادي و
نظامي و تماميت ارضي ايران كمترين خدشه اي وارد كند و هيچ مقامي حق ندارند به نام حفظ استقلال و تماميت ارضي كشور
آزادي هاي مشروع را، هر چند با وضع قوانين و مقررات، سلب كند.
اصل دهم
از آنجا كه خانواده واحد بنيادي جامعه اسلامي است، همه قوانين و مقررات و برنامه ريزي هاي مربوط بايد در جهت آسان
كردن تشكيل خانواده، پاسداري از قداست آن واستواري روابط خانوادگي بر پايه حقوق و اخلاق اسلامي باشد.
اصل يازدهم
به حكم آيه كريمه (ان هذه امتكم امه واحده و انا ربكم فاعبدون ) ( 4 ) همه مسلمانان يك امت اند و دولت جمهوري اسلامي
ايران موظف است سياست كلي خود را بر پايه ائتلاف و اتحاد ملل اسلامي قرار دهد و كوشش پي گيري به عمل آورد تا وحدت
سياسي، اقتصادي و فرهنگي جهان اسلام را تحقق بخشد.
اصل دوازدهم
دين رسمي ايران، اسلام و مذهب جعفري اثني عشري است و اين اصل الي الابد غير قابل تغيير است و مذاهب ديگر اسلامي
اعم از حنفي، شافعي، مالكي، حنبلي و زيدي داراي احترام كامل مي باشند و پيروان اين مذاهب در انجام مراسم مذهبي، خودشان
آزادند و درتعليم و تربيت ديني و احوال شخصيه (ازدواج، طلاق، ارث و وصيت ) و دعاوي مربوط به آن در دادگاه ها رسميت دارند و
در هر منطقه اي كه پيروان هر يك از اين مذاهب اكثريت داشته باشند، مقررات محلي در حدود اختيارات شوراها بر طبق آن
مذهب خواهد بود، با حفظ حقوق پيروان ساير مذاهب.
اصل سيزدهم
ايرانيان زرتشتي، كليمي و مسيحي تنها اقليت هاي ديني شناخته مي شوند كه در حدودقانون در انجام مراسم ديني خود
آزادند و در احوال شخصيه و تعليمات ديني بر طبق آئين خود عمل مي كنند.
اصل چهاردهم
لاينهكم الله عن الذين لم يقاتلوكم في الدين و لم يخرجوكم من دياركم ان تبروهم و تقسطوا اليهم ان » به حكم آيه شريفه
5 ) دولت جمهوري اسلامي ايران و مسلمانان موظفند نسبت به افراد غير مسلمان با اخلاق حسنه و قسط و ) « الله يحب المقسطين
عدل اسلامي عمل نمايند و حقوق انساني آنان را رعايت كنند. اين اصل در حق كساني اعتبار دارد كه بر ضد اسلام و جمهوري
اسلامي ايران توطئه و اقدام نكنند.
فصل دوم زبان، خط، تاريخ و پرچم رسمي كشور
اصل پانزدهم
ايران فارسي است. اسناد و مكاتبات و متون « زبان، خط ، تاريخ و پرچم رسمي كشور » زبان و خط رسمي و مشترك مردم
رسمي و كتب درسي بايد با اين زبان و خط باشد ولي استفاده از زبان هاي محلي و قومي در مطبوعات و رسانه هاي گروهي و
تدريس ادبيات آنها در مدارس، در كنار زبان فارسي آزاد است .
اصل شانزدهم
از آنجا كه زبان قرآن و علوم ومعارف اسلامي عربي است و ادبيات فارسي كاملاً با آن آميخته است اين زبان بايد پس از دوره
ابتدائي تا پايان دوره متوسطه در همه كلاس ها و در همه رشته ها تدريس شود.
اصل هفدهم
مبدأ تاريخ رسمي كشور، هجرت پيامبراسلام (صلي الله عليه و آله و سلم ) است و تاريخ هجري شمسي و هجري قمري هر
دو معتبر است اما مبناي كار ادارات دولتي هجري شمسي است . تعطيل رسمي هفتگي روز جمعه است .
اصل هيجدهم
پرچم رسمي ايران به رنگ هاي سبز و سفيد و سرخ با علامت مخصوص جمهوري اسلامي و شعار الله اكبر است .
فصل سوم، حقوق ملت
اصل نوزدهم
مردم ايران از هر قوم و قبيله كه باشند از حقوق مساوي برخور دارند و رنگ، نژاد، زبان و مانند اينها سبب امتياز نخواهد بود.
اصل بيستم
همه افراد ملت اعم از زن و مرد يكسان در حمايت قانون قرار دارند و از همه حقوق انساني، حقوق سياسي، حقوق اقتصادي ،
اجتماعي و فرهنگي با رعايت موازين اسلام برخوردارند.
اصل بيست و يكم
دولت موظف است حقوق زن را در تمام جهات با رعايت موازين اسلامي تضمين نمايد و امور زير را انجام دهد:
1 - ايجاد زمينه هاي مساعد براي رشد شخصيت زن واحياي حقوق مادي و معنوي او.
2 - حمايت مادران، بالخصوص در دوران بارداري و حضانت فرزند، و حمايت از كودكان بي سرپرست.
3 - ايجاد دادگاه صالح براي حفظ كيان و بقاي خانواده.
4 - ايجاد بيمه خاص بيوگان و زنان سالخورده و بي سرپرست.
5 - اعطاي قيمومت فرزندان به مادران شايسته در جهت غبطه آنها در صورت نبودن ولي شرعي .
اصل بيست و دوم
حيثيت ، جان ، حقوق ، مسكن و شغل اشخاص از تعرض مصون است مگر در مواردي كه قانون تجويز كند.
اصل بيست و سوم
تفتيش عقايد ممنوع است و هيچ كس را نمي توان به صرف داشتن عقيده اي مورد تعرض و مواخذه قرار داد.
اصل بيست و چهارم
نشريات و مطبوعات در بيان مطالب آزادند مگر آنكه مخل به مباني اسلامي يا حقوق عمومي باشد.
تفصيل آن را قانون معين مي كند.
اصل بيست و پنجم
بازرسي و نرساندن نامه ها، ضبط و فاش كردن مكالمات تلفني ، افشاي مخابرات تلگرافي و تلكس ، سانسور، عدم مخابره و
نرساندن آنها، استراق سمع و هر گونه تجسس ممنوع است مگر به حكم قانون.
اصل بيست و ششم
احزاب، جمعيت ها، انجمن هاي سياسي و صنفي و انجمن هاي اسلامي يا اقليت هاي ديني شناخته شده آزادند، مشروط به
اينكه اصول استقلال ، آزادي ، وحدت ملي ، موازين اسلامي و اساس جمهوري اسلامي را نقض نكنند. هيچ كس را نمي توان از
شركت در آنها منع كرد يابه شركت در يكي از آنها مجبور ساخت.
اصل بيست و هفتم
تشكيل اجتماعات و راه پيمايي ها، بدون حمل سلاح ، به شرط آنكه مخل به مباني اسلام نباشد آزاد است .
اصل بيست و هشتم
هر كس حق دارد شغلي راكه بدان مايل است و مخالف اسلام و مصالح عمومي و حقوق ديگران نيست برگزيند. دولت موظف
است با رعايت نياز جامعه به مشاغل گوناگون براي همه افراد امكان اشتغال به كار و شرايط مساوي براي احراز مشاغل ايجاد نمايد.
اصل بيست و نهم
برخورداري از تامين اجتماعي از نظر بازنشستگي ، بيكاري، پيري، از كار افتادگي، بي سرپرستي، در راه ماندگي، حوادث و
سوانح و نياز به خدمات بهداشتي و درماني و مراقبت هاي پزشكي به صورت بيمه و غيره حقي است همگاني.
دولت مكلف است طبق قوانين از محل درآمدهاي عمومي و درآمدهاي حاصل از مشاركت مردم ، خدمات و حمايت هاي مالي
فوق را براي يك يك افراد كشور تامين كند.
اصل سي ام
دولت موظف است وسائل آموزش و پرورش رايگان را براي همه ملت تا پايان دوره متوسطه فراهم سازد و وسائل تحصيلات
عالي را تا سر حد خودكفائي كشور به طور رايگان گسترش دهد.
اصل سي و يكم
داشتن مسكن متناسب با نياز، حق هر فرد و خانواده ايراني است. دولت موظف است با رعايت اولويت براي آنها كه
نيازمندترند، به خصوص روستانشينان و كارگران زمينه اجراي اين اصل را فراهم كند.
اصل سي و دوم
هيچ كس را نمي توان دستگير كرد مگر به حكم و ترتيبي كه قانون معين مي كند. در صورت بازداشت ، موضوع اتهام بايد با
ذكر دلايل بلافاصله كتباً به متهم ابلاغ و تفهيم شود و حداكثر ظرف مدت بيست و چهار ساعت پرونده مقدماتي به مراجع صالحه
قضائي ارسال و مقدمات محاكمه، در اسرع وقت فراهم گردد.
متخلف از اين اصل طبق قانون مجازات مي شود.
اصل سي و سوم
هيچ كس را نمي توان از محل اقامت خود تبعيد كرد يا از اقامت در محل مورد علاقه اش ممنوع يا به اقامت در محلي مجبور
ساخت، مگر در مواردي كه قانون مقرر مي دارد.
اصل سي و چهارم
دادخواهي حق مسلم هر فرداست و هر كس ميتواند به منظور دادخواهي به دادگاه هاي صالح رجوع نمايد. همه افراد ملت
حق دارند اين گونه دادگاه ها را در دسترس داشته باشند و هيچ كس را نمي توان از دادگاهي كه به موجب قانون حق مراجعه به آن
را دارد منع كرد.
اصل سي و پنجم
در همه دادگاه ها، طرفين دعوي حق دارند براي خود وكيل انتخاب نمايند و اگر توانايي انتخاب وكيل را نداشته باشند بايد
براي آنها امكانات تعيين وكيل فراهم گردد.
اصل سي و ششم
حكم به مجازات و اجراي آن بايد تنها از طريق دادگاه صالح و به موجب قانون باشد.
اصل سي و هفتم
اصل، برائت است و هيچ كس از نظرقانون مجرم شناخته نمي شود، مگر اينكه جرم او در دادگاه صالح ثابت گردد.
اصل سي و هشتم
هر گونه شكنجه براي گرفتن اقرار و يا كسب اطلاع ممنوع است، اجبار شخص به شهادت، اقرار يا سوگند مجاز نيست و
چنين شهادت و اقرار و سوگندي فاقد ارزش و اعتبار است.
متخلف از اين اصل طبق قانون مجازات مي شود.
اصل سي و نهم
هتك حرمت و حيثيت كسي كه به حكم قانون دستگير، بازداشت ، زنداني يا تبعيد شده به هر صورت كه باشد ممنوع و
موجب مجازات است.
اصل چهلم
هيچ كس نمي تواند اعمال حق خويش را وسيله اضرار به غير يا تجاوز به منافع عمومي قرار دهد.
اصل چهل و يكم
تابعيت كشور ايران حق مسلم هرفرد ايراني است و دولت نمي تواند از هيچ ايراني سلب تابعيت كند، مگر به درخواست خود
او يا در صورتي كه به تابعيت كشور ديگري در آيد.
اصل چهل و دوم
اتباع خارجه مي توانند در حدود قوانين به تابعيت ايران درآيند و سلب تابعيت اين گونه اشخاص در صورتي ممكن است كه
دولت ديگري تابعيت آنها را بپذيرد يا خود آنها درخواست كنند.
فصل چهارم،اقتصادي و امور مالي
اصل چهل و سوم
براي تامين استقلال اقتصادي جامعه و ريشه كن كردن فقر و محروميت و برآوردن نيازهاي انسان در جريان رشد، با حفظ
آزادگي او، اقتصاد جمهوري اسلامي ايران بر اساس ضوابط زير استوار مي شود:
1 - تامين نيازهاي اساسي: مسكن، خوراك، پوشاك، بهداشت، درمان، آموزش و پرورش و امكانات لازم براي تشكيل خانواده
براي همه .
2 - تامين شرايط و امكانات كار براي همه به منظور رسيدن به اشتغال كامل و قرار دادن وسائل كار در اختيار همه كساني كه
قادر به كارند ولي وسائل كار ندارند، در شكل تعاوني، از راه وام بدون بهره يا هر راه مشروع ديگر كه نه به تمركز و تداول ثروت در
دست افراد و گروه هاي خاص منتهي شود و نه دولت را به صورت يك كارفرماي بزرگ مطلق درآورد. اين اقدام بايد با رعايت
ضرورت هاي حاكم بر برنامه ريزي عمومي اقتصاد كشور در هر يك از مراحل رشد صورت گيرد.
3 - تنظيم برنامه اقتصادي كشور به صورتي كه شكل و محتوا و ساعات كار چنان باشد كه هر فرد علاوه بر تلاش شغلي،
فرصت و توان كافي براي خود سازي معنوي، سياسي و اجتماعي و شركت فعال در رهبري كشور و افزايش مهارت و ابتكار داشته
باشد.
4 - رعايت آزادي انتخاب شغل و عدم اجبار افراد به كاري معين و جلوگيري از بهره كشي از كار ديگري.
5 - منع اضرار به غير و انحصار و احتكار و ربا و ديگر معاملات باطل و حرام.
6 - منع اسراف و تبذير در همه شئون مربوط به اقتصاد،اعم از مصرف، سرمايه گذاري، توليد، توزيع و خدمات .
7 - استفاده از علوم و فنون و تربيت افراد ماهر به نسبت احتياج براي توسعه و پيشرفت اقتصاد كشور.
8 - جلوگيري از سلطه اقتصادي بيگانه بر اقتصاد كشور.
9 - تاكيد بر افزايش توليدات كشاورزي، دامي و صنعتي كه نيازهاي عمومي را تامين كند و كشور را به مرحله خودكفائي
برساند و از وابستگي برهاند.
اصل چهل و چهارم
نظام اقتصادي جمهوري اسلامي ايران بر پايه سه بخش دولتي، تعاوني و خصوصي با برنامه ريزي منظم و صحيح استوار است .
بخش دولتي شامل كليه صنايع بزرگ، صنايع مادر، بازرگاني خارجي، معادن بزرگ، بانكداري، بيمه، تامين نيرو، سدها و
شبكه هاي بزرگ آبرساني، راديو و تلويزيون، پست و تلگراف و تلفن، هواپيمائي، كشتيراني، راه و راه آهن و مانند اينها است كه به
صورت مالكيت عمومي و در اختيار دولت است.
بخش تعاوني شامل شركت ها و موسسات تعاوني توليد و توزيع است كه در شهر و روستا بر طبق ضوابط اسلامي تشكيل مي
شود.
بخش خصوصي شامل آن قسمت از كشاورزي، دامداري، صنعت، تجارت و خدمات مي شود كه مكمل فعاليت هاي اقتصادي
دولتي و تعاوني است.
مالكيت در اين سه بخش تا جائي كه با اصول ديگراين فصل مطابق باشد و از محدوده قوانين اسلام خارج نشود و موجب رشد
و توسعه اقتصادي كشور گردد و مايه زيان جامعه نشود مورد حمايت قانون جمهوري اسلامي است .
تفصيل ضوابط و قلمرو و شرايط هرسه بخش را قانون معين مي كند.
اصل چهل و پنجم
انفال و ثروت هاي عمومي از قبيل زمين هاي موات يا رها شده، معادن، درياها، درياچه ها ، رودخانه رودخانه ها و ساير آبهاي
عمومي، كوه ها، دره ها، جنگل ها، نيزارها، بيشه هاي طبيعي،مراتعي كه حريم نيست، ارث بدون وارث، و اموال مجهول المالك و
اموال عمومي كه از غاصبين مسترد مي شود، در اختيار حكومت اسلامي است تا بر طبق مصالح عامه نسبت به آنها عمل نمايد.
تفصيل و ترتيب استفاده از هر يك را قانون معين مي كند.
اصل چهل و ششم
هر كس مالك حاصل كسب و كار مشروع خويش است و كس نمي تواند به عنوان مالكيت نسبت به كسب و كار خود امكان
كسب و كار را از ديگري سلب كند.
اصل چهل و هفتم
مالكيت شخصي كه از راه مشروع باشد محترم است ضوابط آن را قانون معين مي كند.
اصل چهل و هشتم
در بهره برداري از منابع طبيعي و استفاده از درآمدهاي ملي در سطح استان ها و توزيع فعاليت هاي اقتصادي ميان استان ها
و مناطق مختلف كشور، بايد تبعيض در كار نباشد. به طوري كه هر منطقه فراخور نيازها و استعداد رشد خود، سرمايه لازم در
دسترس داشته باشد.
اصل چهل و نهم
دولت موظف است ثروت هاي ناشي از ربا، غصب، رشوه، اختلاس، سرقت، قمار، سوء استفاده از موقوفات، سوءاستفاده از
مقاطعه كاري ها و معاملات دولتي، فروش زمين هاي موات و مباحات اصلي، داير كردن اماكن فساد و ساير موارد غير مشروع را
گرفته و به صاحب حق رد كند و در صورت معلوم نبودن او به بيت المال بدهد.
اين حكم بايد با رسيدگي و تحقيق و ثبوت شرعي به وسيله دولت اجرا شود.
اصل پنجاهم
در جمهوري اسلامي، حفاظت محيط زيست كه نسل امروز و نسل هاي بعد بايد در آن حيات اجتماعي رو به رشدي داشته
باشند، وظيفه عمومي تلقي مي گردد. از اين رو فعاليت هاي اقتصادي و غير آن كه با آلودگي محيط زيست يا تخريب غير قابل
جبران ملازمه پيدا كند، ممنوع است.
اصل پنجاه و يكم
هيچ نوع ماليات وضع نمي شود مگر به موجب قانون موارد معافيت و بخشودگي و تخفيف مالياتي به موجب قانون مشخص
مي شود.
اصل پنجاه و دوم
بودجه سالانه كل كشور به ترتيبي كه درقانون مقرر مي شود از طرف دولت تهيه و براي رسيدگي و تصويب به مجلس شوراي
اسلامي تسليم مي گردد.هر گونه تغييردر ارقام بودجه نيز تابع مراتب مقرر در قانون خواهد بود.
اصل پنجاه و سوم
كليه دريافت هاي دولت در حساب هاي خزانه داري كل متمركز مي شود و همه پرداخت ها در حدود اعتبارات مصوب به
موجب قانون انجام مي گيرد.
اصل پنجاه و چهارم
ديوان محاسبات كشور مستقيماً زير نظر مجلس شوراي اسلامي مي باشد. سازمان و اداره امور آن در تهران و مراكز استان ها
به موجب قانون تعيين خواهد شد.
اصل پنجاه و پنجم
ديوان محاسبات به كليه حساب هاي وزارتخانه ها، موسسات، شركت هاي دولتي و ساير دستگاه هايي كه به نحوي از انحا از
بودجه كل كشور استفاده مي كنند به ترتيبي كه قانون مقررمي دارد رسيدگي يا حسابرسي مي نمايد كه هيچ هزينه اي از اعتبارات
مصوب تجاوز نكرده و هر وجهي در محل خود به مصرف رسيده باشد.
ديوان محاسبات، حساب ها و اسناد و مدارك مربوطه را برابر قانون جمع آوري و گزارش تفريق بودجه هر سال را به انضمام
نظرات خود به مجلس شوراي اسلامي تسليم مي نمايد.
اين گزارش بايد در دسترس عموم گذاشته شود.
فصل پنجم، حق حاكميت ملت و قواي نشي از آن
اصل پنجاه و ششم
حاكميت مطلق بر جهان و انسان از آن خداست و هم او، انسان را بر سرنوشت اجتماعي خويش حاكم ساخته است. هيچ كس
نمي تواند اين حق الهي را از انسان سلب كند يا در خدمت منافع فرد يا گروهي خاص قرار دهد و ملت اين حق خداداد را از طرقي
كه در اصول بعد مي آيد اعمال مي كند.
اصل پنجاه و هفتم
قواي حاكم در جمهوري اسلامي ايران عبارتنداز: قوه مقننه، قوه مجريه و قوه قضائيه كه زير نظر ولايت مطلقه امر و امامت
امت بر طبق اصول آينده اين قانون اعمال مي گردند.
اين قوا مستقل از يكديگرند.
اصل پنجاه و هشتم
اعمال قوه مقننه از طريق مجلس شوراي اسلامي است كه از نمايندگان منتخب مردم تشكيل مي شود و مصوبات آن پس از
طي مراحلي كه در اصول بعد مي آيد، براي اجرا به قوه مجريه و قضائيه ابلاغ مي گردد.
اصل پنجاه و نهم
در مسائل بسيار مهم اقتصادي ، سياسي ،اجتماعي و فرهنگي ممكن است اعمال قوه مقننه از راه همه پرسي و مراجعه
مستقيم به آرا مردم صورت گيرد.
درخواست مراجعه به آرا عمومي بايد به تصويب دو سوم مجموع نمايندگان مجلس برسد.
اصل شصتم
اعمال قوه مجريه جز در اموري كه دراين قانون مستقيماً بر عهده رهبري گذارده شده ، از طريق رئيس جمهور و وزرا است .
اصل شصت و يكم
اعمال قوه قضائيه به وسيله دادگاه هاي دادگستري است كه بايد طبق موازين اسلامي تشكيل شود و به حل و فصل دعاوي و
حفظ حقوق عمومي و گسترش و اجراي عدالت و اقامه حدود الهي بپردازد.
فصل ششم، قوه مقننه
مبحث اول - مجلس شوراي اسلامي
اصل شصت و دوم
مجلس شوراي اسلامي از نمايندگان ملت كه به طور مستقيم و با راي مخفي انتخاب مي شوند تشكيل مي گردد.
شرايط انتخاب كنندگان و انتخاب شوندگان و كيفيت انتخابات را قانون معين خواهد كرد.
اصل شصت و سوم
دوره نمايندگي مجلس شوراي اسلامي چهار سال است؛ انتخابات هر دوره بايد پيش از پايان دوره قبل برگزارشود به طوري
كه كشور در هيچ زماني بدون مجلس نباشد.
اصل شصت و چهارم
عده نمايندگان مجلس شوراي اسلامي دويست و هفتاد نفر است و از تاريخ همه پرسي سال يكهزار و سيصد و شصت و
هشت هجري شمسي پس از هر ده سال، با در نظر گرفتن عوامل انساني سياسي، جغرافيائي و نظاير آنها حداكثر بيست نفر نماينده
مي تواند اضافه شود. زرتشتيان و كليميان هر كدام يك نماينده و مسيحيان آشوري و كلداني مجموعاً يك نماينده و مسيحيان
ارمني جنوب و شمال هر كدام يك نماينده انتخاب مي كنند.
محدوده حوزه هاي انتخابيه و تعداد نمايندگان را قانون معين مي كند.
اصل شصت و پنجم
پس از برگزاري انتخابات، جلسات مجلس شوراي اسلامي با حضور دو سوم مجموع نمايندگان رسميت مي يابد و تصويب
طرح ها و لوايح طبق آئين نامه مصوب داخلي انجام مي گيرد مگر در مواردي كه در قانون اساسي نصب خاصي تعيين شده باشد.
براي تصويب آئين نامه داخلي موافقت دو سوم حاضران لازم است.
اصل شصت و ششم
ترتيب انتخاب رئيس و هيات رئيسه مجلس و تعداد كميسيون ها و دوره تصدي آنها و امور مربوط به مذاكرات و انتظامات
مجلس به وسيله آئين نامه داخلي مجلس معين مي گردد.
اصل شصت و هفتم
نمايندگان بايد در نخستين جلسه مجلس به ترتيب زير سوگند ياد كنند و متن قسم نامه را امضا نمايند.
بسم الله الرحمن الرحيم
( من در برابر قرآن مجيد، به خداي قادر متعال سوگند ياد مي كنم و با تكيه بر شرف انساني خويش تعهد مي نمايم كه
پاسدار حريم اسلام و نگاهبان دستاوردهاي انقلاب اسلامي ملت ايران و مباني جمهوري اسلامي باشم، وديعه اي را كه ملت به ما
سپرده به عنوان اميني عادل پاسداري كنم و در انجام وظايف وكالت، امانت و تقوي را رعايت نمايم و همواره به استقلال و اعتلاي
كشور و حفظ حقوق ملت و خدمت به مردم پاي بند باشم،از قانون اساسي دفاع كنم و در گفته ها و نوشته ها و اظهار نظرها،
استقلال كشور و آزادي مردم و تامين مصالح آنها را مد نظر داشته باشم ) . نمايندگان اقليت هاي ديني اين سوگند را با ذكر كتاب
آسماني خود ياد خواهند كرد. نمايندگاني كه در جلسه نخست شركت ندارند بايد در اولين جلسه اي كه حضور پيدا مي كنند
مراسم سوگند را به جاي آورند.
اصل شصت و هشتم
در زمان جنگ و اشغال نظامي كشور به پيشنهاد رئيس جمهور و تصويب سه چهارم مجموع نمايندگان و تاييد شوراي
نگهبان انتخابات نقاط اشغال شده يا تمامي مملكت براي مدت معيني متوقف مي شود و در صورت عدم تشكيل مجلس جديد،
مجلس سابق همچنان به كار خود ادامه خواهد داد.
اصل شصت و نهم
مذاكرات مجلس شوراي اسلامي بايد علني باشد و گزارش كامل آن از طريق راديو و روزنامه رسمي براي اطلاع عموم منتشر
شود. در شرايط اضطراري، در صورتي كه رعايت امنيت كشورايجاب كند، به تقاضاي رئيس جمهور يا يكي از وزرا يا ده نفر از
نمايندگان، جلسه غير علني تشكيل مي شود.
مصوبات جلسه غير علني در صورتي معتبر است كه با حضور شوراي نگهبان به تصويب سه چهارم مجموع نمايندگان برسد.
گزارش و مصوبات اين جلسات بايد پس از برطرف شدن شرايط اضطراري براي اطلاع عموم منتشر گردد.
اصل هفتادم
رئيس جمهور و معاونان او، و وزيران به اجتماع يا به انفراد حق شركت در جلسات علني مجلس را دارند و مي توانند مشاوران
خود را همراه داشته باشند و در صورتي كه نمايندگان لازم بدانند، وزرا مكلف به حضورند و هرگاه تقاضا كنند مطالبشان استماع
مي شود.
اصل هفتاد و يكم
مجلس شوراي اسلامي در عموم مسائل درحدود مقرر در قانون اساسي مي تواند قانون وضع كند.
اصل هفتاد و دوم
مجلس شوراي اسلامي نمي تواند قوانيني وضع كند كه با اصول و احكام مذهب رسمي كشور يا قانون اساسي مغايرت داشته
باشد.
تشخيص اين امر به ترتيبي كه در اصل نود و ششم آمده بر عهده شوراي نگهبان است .
اصل هفتاد و سوم
شرح و تفسير قوانين عادي در صلاحيت مجلس شوراي اسلامي است. مفاد اين اصل مانع از تفسيري كه دادرسان، در مقام
تميز حق، از قوانين مي كنند نيست.
اصل هفتاد و چهارم
لوايح قانوني پس از تصويب هيات وزيران به مجلس تقديم مي شود و طرح هاي قانوني به پيشنهاد حداقل پانزده نفر از
نمايندگان، در مجلس شوراي اسلامي قابل طرح است.
اصل هفتاد و پنجم
طرح هاي قانوني و پيشنهادها و اصلاحاتي كه نمايندگان در خصوص لوايح قانوني عنوان مي كنند و به تقليل درآمد عمومي
يا افزايش هزينه هاي عمومي مي انجامد، در صورتي قابل طرح در مجلس است كه در آن طريق جبران كاهش درآمد يا تامين هزينه
جديد نيز معلوم شده باشد.
اصل هفتاد و ششم
مجلس شوراي اسلامي حق تحقيق و تفحص در تمام امور كشور را دارد.
اصل هفتاد و هفتم
عهدنامه ها، مقاوله نامه ها، قراردادها و موافقت نامه هاي بين المللي بايد به تصويب مجلس شوراي اسلامي برسد.
اصل هفتاد و هشتم
هر گونه تغيير در خطوط مرزي ممنوع است مگر اصلاحات جزئي با رعايت مصالح كشور به شرط اينكه يك طرفه نباشد و به
استقلال و تماميت ارضي كشور لطمه نزند و به تصويب چهار پنجم مجموع نمايندگان مجلس شوراي اسلامي برسد.
اصل هفتاد و نهم
برقراري حكومت نظامي ممنوع است .درحالت جنگ و شرايط اضطراري نظير آن دولت حق دارد با تصويب مجلس شوراي
اسلامي موقتاً محدوديت هاي ضروري را برقرار نمايد. ولي مدت آن به هر حال نمي تواند بيش از سي روز باشد و در صورتي كه
ضرورت همچنان باقي باشد دولت موظف است مجدداً از مجلس كسب مجوز كند.
اصل هشتادم
گرفتن و دادن وام و يا كمك هاي بدون عوض داخلي و خارجي از طرف دولت بايد با تصويب مجلس شوراي اسلامي باشد.
اصل هشتاد و يكم
دادن امتياز تشكيل شركت ها و موسسات در امور تجارتي و صنعتي وكشاورزي و معادن و خدمات به خارجيان مطلقاً ممنوع
است .
اصل هشتاد و دوم
استخدام كارشناسان خارجي از طرف دولت ممنوع است مگر در موارد ضرورت با تصويب مجلس شوراي اسلامي .
اصل هشتاد و سوم
بناها و اموال دولتي كه از نفايس ملي باشد قابل انتقال به غير نيست مگر با تصويب مجلس شوراي اسلامي، آن هم در صورتي
كه از نفايس منحصر به فرد نباشد.
اصل هشتاد و چهارم
هر نماينده در برابر تمام ملت مسئول است و حق دارد در همه مسائل داخلي و خارجي كشور اظهار نظر نمايد.
اصل هشتاد و پنجم
سمت نمايندگي قائم به شخص است و قابل واگذاري به ديگري نيست. مجلس نمي تواند اختيار قانون گذاري را به شخص يا
هياتي واگذار كند، ولي در موارد ضروري مي تواند اختيار وضع بعضي از قوانين را با رعايت اصل هفتاد و دوم به كميسيون هاي
داخلي خود تفويض كند، در اين صورت اين قوانين در مدتي كه مجلس تعيين مي نمايد به صورت آزمايشي اجرا مي شود و تصويب
نهائي آنها با مجلس خواهد بود. همچنين مجلس شوراي اسلامي مي تواند تصويب دائمي اساسنامه سازمان ها، شركت ها، موسسات
دولتي يا وابسته به دولت را با رعايت اصل هفتاد و دوم به كميسيون هاي ذيربط واگذار كند و يا اجازه تصويب آنها به دولت بدهد.
در اين صورت مصوبات دولت نبايد با اصول و احكام مذهب رسمي كشور و يا قانون اساسي مغايرت داشته باشد.
تشخيص اين امر به ترتيب مذكور در اصل نود و ششم با شوراي نگهبان است. علاوه بر اين مصوبات دولت نبايد مخالف
قوانين و مقررات عمومي كشور باشد و به منظور بررسي و اعلام عدم مغايرت آنها با قوانين مزبور بايد ضمن ابلاغ براي اجرا به اطلاع
رئيس مجلس شوراي اسلامي برسد.
اصل هشتاد و ششم
نمايندگان مجلس در مقام ايفاي وظايف نمايندگي در اظهار نظر و راي خود كاملاً آزادند و نمي توان آنها را به سبب نظراتي
كه در مجلس اظهار كرده اند يا آرائي كه در مقام ايفاي وظايف نمايندگي خود داده اند تعقيب يا توقيف كرد.
اصل هشتاد و هفتم
رئيس جمهور براي هيات وزيران پس از تشكيل و پيش از هر اقدام ديگر بايد از مجلس راي اعتماد بگيرد. در دوران تصدي
نيز در مورد مسائل مهم و مورد اختلاف مي تواند از مجلس براي هيات وزيران تقاضاي راي اعتماد كند.
اصل هشتاد و هشتم
در هر مورد كه حداقل يك چهارم كل نمايندگان مجلس شوراي اسلامي از رئيس جمهور و يا هر يك از نمايندگان از وزير
مسئول، درباره يكي از وظايف آنان سوال كنند، رئيس جمهور يا وزير موظف است در مجلس حاضر شود و به سوال جواب دهد و
اين جواب نبايد در مورد رئيس جمهور بيش از يك ماه و در مورد وزير بيش از ده روز به تاخير افتد مگر با عذر موجه به تشخيص
مجلس شوراي اسلامي.
اصل هشتاد و نهم
1 - نمايندگان مجلس شوراي اسلامي مي توانند در مواردي كه لازم مي دانند هيات وزيران يا هريك از وزرا را استيضاح
كنند، استيضاح وقتي طرح در مجلس است كه با امضاي حداقل ده نفر از نمايندگان به مجلس تقديم شود.هيات وزيران يا وزير
مورد استيضاح بايد ظرف مدت ده روز پس از طرح آن در مجلس حاضر شود و به آن پاسخ گويد و از مجلس راي اعتماد به خواهد.
در صورت عدم حضور هيات وزيران يا وزير براي پاسخ، نمايندگان مزبور درباره استيضاح خود توضيحات لازم را مي دهند و در
صورتي كه مجلس مقتضي بداند اعلام راي عدم اعتماد خواهد كرد. اگر مجلس راي اعتماد نداد هيات وزيران يا وزير مورد استيضاح
عزل مي شود. در هر دو صورت وزراي مورد استيضاح نمي توانند در هيات وزيراني كه بلافاصله بعد از آن تشكيل مي شود عضويت
پيدا كنند.
2 - در صورتي كه حداقل يك سوم از نمايندگان مجلس شوراي اسلامي رئيس جمهور را در مقام اجراي وظايف مديريت قوه
مجريه و اداره امور اجرائي كشور مورد استيضاح قرار دهند، رئيس جمهوربايد ظرف مدت يك ماه پس از طرح آن در مجلس حاضر
شود و در خصوص مسائل مطرح شده توضيحات كافي بدهد. در صورتي كه پس از بيانات نمايندگان مخالف و موافق و پاسخ رئيس
جمهور، اكثريت دو سوم كل نمايندگان به عدم كفايت رئيس جمهور راي دادند مراتب جهت اجراي بند 10 اصل يكصد و دهم به
اطلاع مقام رهبري مي رسد.
اصل نودم
هر كس شكايتي از طرز كار مجلس يا قوه مجريه يا قوه قضائيه داشته باشد، مي تواند شكايت خود را كتباً به مجلس شوراي
اسلامي عرضه كند. مجلس موظف است به اين شكايات رسيدگي كند و پاسخ كافي دهد و در مواردي كه شكايت به قوه مجريه و يا
قوه قضائيه مربوط است رسيدگي و پاسخ كافي از آنها بخواهد و در مدت متناسب نتيجه را اعلام نمايد و در مواردي كه مربوط به
عموم باشد به اطلاع عامه برساند.
اصل نود و يكم
به منظور پاسداري از احكام اسلام و قانون اساسي از نظر عدم مغايرت مصوبات مجلس شوراي اسلامي با آنها، شورايي به نام
شوراي نگهبان با تركيب زير تشكيل مي شود:
1 - شش نفر از فقهاي عادل و آگاه به مقتضيات زمان و مسائل روز.
انتخاب اين عده با مقام رهبري است .
2 - شش نفر حقوقدان، در رشته هاي مختلف حقوقي، از ميان حقوقدانان مسلماني كه به وسيله رئيس قوه قضائيه به مجلس
شوراي اسلامي معرفي مي شوند و با راي مجلس انتخاب مي گردند.
اصل نود و دوم
اعضاي شوراي نگهبان براي مدت شش سال انتخاب مي شوند ولي در نخستين دوره پس از گذشتن سه سال، نيمي از اعضاي
هر گروه به قيد قرعه تغيير مي يابند و اعضاي تازه اي به جاي آنها انتخاب مي شوند.
اصل نود و سوم
مجلس شوراي اسلامي بدون وجود شوراي نگهبان اعتبار قانوني ندارد، مگر در مورد تصويب اعتبارنامه نمايندگان و انتخاب
شش نفر حقوقدان اعضاي شوراي نگهبان.
اصل نود و چهارم
كليه مصوبات مجلس شوراي اسلامي بايد به شوراي نگهبان فرستاده شود. شوراي نگهبان موظف است آن را حداكثر ظرف
ده روز از تاريخ وصول از نظر انطباق بر موازين اسلام و قانون اساسي مورد بررسي قرار دهد و چنانچه آن را مغاير ببيند براي تجديد
نظربه مجلس باز گرداند.
در غير اين صورت مصوبه قابل اجرا است .
اصل نود و پنجم
در مواردي كه شوراي نگهبان مدت ده روز را براي رسيدگي و اظهار نظر نهائي كافي نداند، مي تواند از مجلس شوراي اسلامي
حداكثر براي ده روز ديگر با ذكر دليل خواستار تمديد وقت شود.
اصل نود و ششم
تشخيص عدم مغايرت مصوبات مجلس شوراي اسلامي با احكام اسلام با اكثريت فقهاي شوراي نگهبان و تشخيص عدم
تعارض آنها با قانون اساسي بر عهده اكثريت همه اعضاي شوراي نگهبان است .
اصل نود و هفتم
اعضاي شوراي نگهبان به منظور تسريع در كار مي توانند هنگام مذاكره درباره لايحه يا طرح قانوني در مجلس حاضر شوند و
مذاكرات را استماع كنند. اما وقتي طرح يا لايحه اي فوري در دستور كار مجلس قرار گيرد، اعضاي شوراي نگهبان بايد در مجلس
حاضر شوند و نظر خود را اظهار نمايند.
اصل نود و هشتم
تفسير قانون اساسي به عهده شوراي نگهبان است كه با تصويب سه چهارم آنان انجام مي شود.
اصل نود و نهم
شوراي نگهبان نظارت بر انتخابات مجلس خبرگان رهبري، رياست جمهوري، مجلس شوراي اسلامي و مراجعه به آرا عمومي و
همه پرسي را بر عهده دارد.
فصل هفتم، شوراها
اصل يكصدم
براي پيشبرد سريع برنامه هاي اجتماعي، اقتصادي، عمراني، بهداشتي، فرهنگي، آموزشي و ساير امور رفاهي از طريق
همكاري مردم با توجه به مقتضيات محلي اداره امور هر روستا، بخش، شهر، شهرستان يا استان با نظارت شورائي به نام شوراي ده،
بخش، شهر، شهرستان يا استان صورت مي گيرد كه اعضاي آن را مردم همان محل انتخاب مي كنند. شرايط انتخاب كنندگان و
انتخاب شوندگان و حدود وظايف و اختيارات و نحوه انتخاب ونظارت شوراهاي مذكور و سلسله مراتب آنها را كه بايد با رعايت
اصول وحدت ملي و تماميت ارضي و نظام جمهوري اسلامي و تابعيت حكومت مركزي باشد قانون معين مي كند.
اصل يكصد و يكم
به منظور جلوگيري از تبعيض و جلب همكاري در تهيه برنامه هاي عمراني و رفاهي استان ها و نظارت بر اجراي هماهنگ
آنها، شوراي عالي استان ها مركب از نمايندگان شوراهاي استان ها تشكيل مي شود.
نحوه تشكيل و وظايف اين شورا را قانون معين مي كند.
اصل يكصد و دوم
شوراي عالي استان ها حق دارد در حدود وظايف خود طرح هائي تهيه و مستقيماً يا از طريق دولت به مجلس شوراي اسلامي
پيشنهاد كند.
اين طرح ها بايد در مجلس مورد بررسي قرار گيرد.
اصل يكصد و سوم
استانداران، فرمانداران، بخشداران و ساير مقامات كشوري كه از طرف دولت تعيين مي شوند در حدود اختيارات شوراها ملزم
به رعايت تصميمات آنها هستند.
اصل يكصد و چهارم
به منظور تامين قسط اسلامي و همكاري در تهيه برنامه ها و ايجاد هماهنگي در پيشرفت امور در واحدهاي توليدي، صنعتي و
كشاورزي، شوراهائي مركب از نمايندگان كارگران و دهقانان و ديگر كاركنان و مديران، و در واحدهاي آموزشي، اداري، خدماتي و
مانند اينها شوراهائي مركب از نمايندگان اعضا اين واحدها تشكيل مي شود.
چگونگي تشكيل اين شوراها و حدود وظايف و اختيارات آنها را قانون معين مي كند.
اصل يكصد و پنجم
تصميمات شوراها نبايد مخالف موازين اسلام و قوانين كشور باشد.
اصل يكصد و ششم
انحلال شوراها جز در صورت انحراف از وظايف قانوني ممكن نيست. مرجع تشخيص انحراف و ترتيب انحلال شوراها و طرز
تشكيل مجدد آنها را قانون معين مي كند.
شورا در صورت اعتراض به انحلال حق دارد به دادگاه صالح شكايت كند و دادگاه موظف است خارج از نوبت به آن رسيدگي
كند.
فصل هشتم، رهبر يا شوراي رهبري
اصل يكصد و هفتم
پس از مرجع عاليقدر تقليد و رهبر كبير انقلاب جهاني اسلام و بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران حضرت آيت الله العظمي
كه از طرف اكثريت قاطع مردم به مرجعيت و رهبر شناخته و پذيرفته شدند، تعيين رهبر به « قدس سره الشريف » امام خميني
عهده خبرگان منتخب مردم است. خبرگان رهبري درباره همه فقهاي واجد شرايط مذكور در اصل پنجم و يكصد و نهم بررسي و
مشورت مي كنند هر گاه يكي از آنان را اعلم به احكام و موضوعات فقهي يا مسائل سياسي و اجتماعي يا داراي مقبوليت عامه يا
واجد برجستگي خاص در يكي از صفات مذكور در اصل يكصد و نهم تشخيص دهند او رابه رهبري انتخاب مي كنند و در غير اين
صورت يكي از آنان را به عنوان رهبر انتخاب و معرفي مي نمايند. رهبر منتخب خبرگان، ولايت امر و همه مسئوليت هاي ناشي از
آن را بر عهده خواهد داشت.
رهبر در برابر قوانين با ساير افراد كشور مساوي است.
اصل يكصد وهشتم
قانون مربوط به تعداد و شرايط خبرگان كيفيت انتخاب آنها و آئين نامه داخلي جلسات آنان براي نخستين دوره بايد به
وسيله فقهاي اولين شوراي نگهبان تهيه و با اكثريت آرا آنان تصويب شود و به تصويب نهائي رهبر انقلاب برسد. از آن پس هر گونه
تغيير و تجديد نظر در اين قانون و تصويب ساير مقررات مربوط به وظايف خبرگان در صلاحيت خود آنان است.
اصل يكصد و نهم
شرايط و صفات رهبر
1 - صلاحيت علمي لازم براي افتا در ابواب مختلف فقه.
2 - عدالت و تقواي لازم براي رهبري امت اسلام.
3 - بينش صحيح سياسي و اجتماعي، تدبير، شجاعت، مديريت و قدرت كافي براي رهبري. در صورت تعدد واجدين شرايط
فوق، شخصي كه داراي بينش فقهي و سياسي قوي تر باشد مقدم است.
اصل يكصد و دهم
وظايف و اختيارات رهبر
1 - تعيين سياست هاي كلي نظام جمهوري اسلامي ايران پس از مشورت با مجمع تشخيص مصلحت نظام.
2 - نظارت بر حسن اجراي سياست هاي كلي نظام.
3 - فرمان همه پرسي.
4 - فرماندهي كل نيروهاي مسلح.
5 - اعلان جنگ و صلح و بسيج نيروها.
6 - نصب و عزل و قبول استعفا:
الف – فقهاي شوراي نگهبان.
ب - عالي ترين مقام قوه قضائيه.
ج - رئيس سازمان صدا و سيماي جمهوري اسلامي ايران.
د - رئيس ستاد مشترك.
ه - فرمانده كل سپاه پاسداران انقلاب اسلامي.
و - فرماندهان عالي نيروهاي نظامي و انتظامي.
7 - حل اختلاف و تنظيم روابط قواي سه گانه.
8 - حل معضلات نظام كه از طرق عادي قابل حل نيست، از طريق مجمع تشخيص مصلحت نظام.
9 - امضاي حكم رياست جمهوري پس ازانتخاب مردم ، صلاحيت داوطلبان رياست جمهوري از جهت دارا بودن شرايطي كه
دراين قانون مي آيد بايد قبل از انتخاب به تاييد شوراي نگهبان و در دوره اول به تاييد رهبري برسد.
10 - عزل رئيس جمهور با در نظر گرفتن مصالح كشور پس از حكم ديوان عالي كشور به تخلف وي از وظايف قانوني، يا راي
مجلس شوراي اسلامي به عدم كفايت وي بر اساس اصل هشتاد و نهم.
11 - عفو يا تخفيف مجازات محكومين در حدود موازين اسلامي پس از پيشنهاد رئيس قوه قضائيه.
رهبر مي تواند بعضي از وظايف و اختيارات خود را به شخص ديگري تفويض كند.
اصل يكصد و يازدهم
هرگاه رهبر از انجام وظايف قانوني خود ناتوان شود، يا فاقد يكي از شرايط مذكور در اصول پنجم و يكصد و نهم گردد، يا
معلوم شود از آغاز فاقد بعضي از شرايط بوده است ، از مقام خود بر كنار خواهد شد.
تشخيص اين امر به عهده خبرگان مذكور در اصل يكصد وهشتم مي باشد.
در صورت فوق يا كناره گيري يا عزل رهبر، خبرگان موظفند در اسرع وقت نسبت به تعيين و معرفي رهبر جديد اقدام
نمايند. تا هنگام معرفي رهبر، شورائي مركب از رئيس جمهور، رئيس قوه قضائيه و يكي از فقهاي شوراي نگهبان به انتخاب مجمع
تشخيص مصلحت نظام، همه وظايف رهبري را به طور موقت به عهده مي گيرد و چنانچه در اين مدت يكي از آنان به هر دليل نتواند
انجام وظيفه نمايد، فرد ديگري به انتخاب مجمع، با حفظ اكثريت فقها در شورا، به جاي وي منصوب مي گردد. اين شورا در خصوص
وظايف بندهاي 1 و 2 و 3 و 5 و 10 و قسمت هاي (د) و (ه ) و (و) بند 6 اصل يكصد و دهم، پس از تصويب سه چهارم اعضاي مجمع
تشخيص مصلحت نظام اقدام مي كند.
هرگاه رهبر بر اثر بيماري يا حادثه ديگري موقتاً از انجام وظايف رهبري ناتوان شود، در اين مدت شوراي مذكور در اين اصل
وظايف او را عهده دار خواهد بود.
اصل يكصد و دوازدهم
مجمع تشخيص مصلحت نظام براي تشخيص مصلحت در مواردي كه مصوبه مجلس شوراي اسلامي را شوراي نگهبان خلاف
موازين شرع و يا قانون اساسي بداند و مجلس با در نظر گرفتن مصلحت نظام نظر شوراي نگهبان را تامين نكند و مشاوره در اموري
كه رهبري به آنان ارجاع مي دهد و ساير وظايفي كه در اين قانون ذكر شده است به دستور رهبري تشكيل مي شود.
اعضاي ثابت و متغير اين مجمع را مقام رهبري تعيين مي نمايد.
مقررات مربوط به مجمع توسط خود اعضا تهيه و تصويب و به تاييد مقام رهبري خواهد رسيد.
فصل نهم، قوه مجريه
مبحث اول - رياست جمهوري و وزرا
اصل يكصد و سيزدهم
پس از مقام رهبري رئيس جمهور عالي ترين مقام رسمي كشور است و مسئوليت اجراي قانون اساسي و رياست قوه مجريه را
جز در اموري كه مستقيماً به رهبري مربوط مي شود، بر عهده دارد.
اصل يكصد و چهاردهم
رئيس جمهور براي مدت چهار سال با راي مستقيم مردم انتخاب مي شود و انتخاب مجدد او به صورت متوالي ، تنها براي يك
دوره بلامانع است .
اصل يكصد و پانزدهم
رئيس جمهور بايد از ميان رجال مذهبي و سياسي كه واجد شرايط زير باشند انتخاب گردد
ايراني الاصل، تابع ايران ، مدير و مدبر، داراي حسن سابقه و امانت و تقوي ، مومن و معتقد به مباني جمهوري اسلامي ايران و
مذهب رسمي كشور.
اصل يكصد و شانزدهم
نامزدهاي رياست جمهوري بايد قبل از شروع انتخابات آمادگي خود را رسماً اعلام كنند.
نحوه برگزاري انتخاب رئيس جمهور را قانون معين مي كند.
اصل يكصد و هفدهم
رئيس جمهور با اكثريت مطلق آرا شركت كنندگان، انتخاب مي شود، ولي هرگاه در دوره نخست هيچ يك از نامزدها چنين
اكثريتي به دست نياورد، روز جمعه هفته بعد براي بار دوم راي گرفته مي شود. در دوره دوم تنها دو نفر از نامزدها كه در دور نخست
آرا بيشتري داشته اند شركت مي كنند، ولي اگر بعضي از نامزدهاي دارنده آرا بيشتر، از شركت در انتخابات منصرف شوند، از ميان
بقيه، دو نفر كه در دور نخست بيش از ديگران راي داشته اند براي انتخاب مجدد معرفي مي شوند.
اصل يكصد و هيجدهم
مسئوليت نظارت بر انتخاب رياست جمهوري طبق اصل نود و نهم بر عهده شوراي نگهبان است ولي قبل از تشكيل نخستين
شوراي نگهبان بر عهده انجمن نظارتي است كه قانون تعيين مي كند.
اصل يكصد و نوزدهم
انتخاب رئيس جمهور جديد بايد حداقل يك ماه پيش از پايان دوره رياست جمهوري قبلي انجام شده باشد و در فاصله
انتخاب رئيس جمهور جديد و پايان دوره رياست جمهوري سابق، رئيس جمهور پيشين وظايف رئيس جمهوري را انجام مي دهد.
اصل يكصد و بيستم
هرگاه در فاصله ده روز پيش از راي گيري يكي از نامزدهائي كه صلاحيت او طبق اين قانون احراز شده فوت كند، انتخابات به
مدت دو هفته به تاخير مي افتد. اگر در فاصله دور نخست و دور دوم نيز يكي از دو نفر حائز اكثريت دور نخست فوت كند، مهلت
انتخابات براي دو هفته تمديد مي شود.
اصل يكصد و بيست و يكم
رئيس جمهوري در مجلس شوراي اسلامي در جلسه اي كه با حضور رئيس قوه قضائيه و اعضاي شوراي نگهبان تشكيل مي
شود به ترتيب زير سوگند ياد مي كند و سوگند نامه را امضا مي نمايد.
بسم الله الرحمن الرحيم
من به عنوان رئيس جمهور در پيشگاه قرآن كريم و در برابر ملت ايران به خداوند قادر متعال سوگند ياد مي كنم كه پاسدار
مذهب رسمي و نظام جمهوري و قانون اساسي كشور باشم و همه استعداد و صلاحيت خويش را در راه ايفاي مسئوليت هائي كه
برعهده گرفته ام به كار گيرم و خود را وقف خدمت به مردم و اعتلاي كشور، ترويج دين و اخلاق، پشتيباني از حق و گسترش
عدالت سازم و از هر گونه خودكامگي بپرهيزم و از آزادي و حرمت اشخاص و حقوقي كه قانون اساسي براي ملت شناخته است
حمايت كنم. در حراست از مرزها و استقلال سياسي و اقتصادي و فرهنگي كشور از هيچ اقدامي دريغ نورزم و با استعانت از خداوند
و پيروي از پيامبر اسلام و ائمه اطهار عليهم السلام قدرتي را كه ملت به عنوان امانتي مقدس به من سپرده است همچون اميني
پارسا و فداكار نگاهدار باشم و آن را به منتخب ملت پس از خود بسپار م .
اصل يكصد و بيست و دوم
رئيس جمهور در حدود اختيارات و وظايفي كه به موجب قانون اساسي و يا قوانين عادي به عهده دارد در برابر ملت و رهبر و
مجلس شوراي اسلامي مسئول است .
اصل يكصد و بيست و سوم
رئيس جمهور موظف است مصوبات مجلس يا نتيجه همه پرسي را پس از طي مراحل قانوني و ابلاغ به وي امضا كند و براي
اجرا در اختيار مسئولان بگذارد.
اصل يكصد و بيست و چهارم
رئيس جمهور مي تواند براي انجام وظايف قانوني خود معاوناني داشته باشد.
معاون اول رئيس جمهور با موافقت وي اداره هيات وزيران و مسئوليت هماهنگي ساير معاونت ها را به عهده خواهد داشت.
اصل يكصد و بيست و پنجم
امضاي عهد نامه ها، مقاوله نامه ها، موافقت نامه ها و قراردادهاي دولت ايران با ساير دولت ها و همچنين امضاي پيمان هاي
مربوط به اتحاديه هاي بين المللي پس ازتصويب مجلس شوراي اسلامي با رئيس جمهور يا نماينده قانوني اوست .
اصل يكصد و بيست و ششم
رئيس جمهور مسئوليت امور برنامه و بودجه و امور اداري و استخدامي كشور را مستقيماً بر عهده دارد و مي تواند اداره آنها
را به عهده ديگري بگذارد.
اصل يكصد و بيست و هفتم
رئيس جمهورمي تواند در موارد خاص، بر حسب ضرورت با تصويب هيات وزيران نماينده يا نمايندگان ويژه با اختيارات
مشخص تعيين نمايد. در اين موارد تصميمات نماينده يا نمايندگان مذكور در حكم تصميمات رئيس جمهور و هيات وزيران خواهد
بود.
اصل يكصد و بيست و هشتم
سفيران به پيشنهاد وزير امور خارجه و تصويب رئيس جمهور تعيين مي شوند. رئيس جمهور استوارنامه سفيران را امضا مي
كند و استوارنامه سفيران كشورهاي ديگر را مي پذيرد.
اصل يكصد و بيست و نهم
اعطاي نشان هاي دولتي با رئيس جمهور است.
اصل يكصد و سي ام
رئيس جمهور استعفاي خود را به رهبر تقديم مي كند و ...
اصل يكصد و سي و يكم
در صورت فوت، عزل، استعفا، غيبت يا بيماري بيش از دو ماه رئيس جمهور و يا در موردي كه مدت رياست جمهوري پايان
يافته و رئيس جمهور جديد بر اثر موانعي هنوز انتخاب نشده و يا امور ديگري از اين قبيل، معاون اول رئيس جمهور با موافقت
رهبري اختيارات و مسئوليت هاي وي را بر عهده مي گيرد و شورائي متشكل از رئيس مجلس و رئيس قوه قضائيه و معاون اول
رئيس جمهور موظف است ترتيبي دهد كه حداكثر ظرف مدت پنجاه روز رئيس جمهور جديد انتخاب شود، در صورت فوت معاون
اول و يا امور ديگري كه مانع انجام وظايف وي گردد و نيز در صورتي كه رئيس جمهور معاون اول نداشته باشد مقام رهبري فرد
ديگري را به جاي او منصوب مي كند.
اصل يكصد سي و دوم
در مدتي كه اختيارات و مسئوليت هاي رئيس جمهور بر عهده معاون اول يا فرد ديگري است كه به موجب اصل يكصد و سي
و يكم منصوب مي گردد، وزرا را نمي توان استيضاح كرد يا به آنان راي عدم اعتماد داد و نيز نمي توان براي تجديد نظر در قانون
اساسي و يا امر همه پرسي اقدام نمود.
اصل يكصد و سي و سوم
وزرا توسط رئيس جمهورتعيين و براي گرفتن راي اعتماد به مجلس معرفي مي شوند. با تغيير مجلس، گرفتن راي اعتماد
جديد براي وزرا لازم نيست.
تعداد وزيران و حدود اختيارات هر يك از آنان را قانون معين مي كند.
اصل يكصد و سي و چهارم
رياست هيات وزيران با رئيس جمهور است كه بر كار وزيران نظارت دارد و با اتخاذ تدابير لازم به هماهنگ ساختن تصميم
هاي وزيران و هيات دولت مي پردازد و با همكاري وزيران، برنامه و خط مشي دولت را تعيين و قوانين را اجرا مي كند.
در موارد اختلاف نظر و يا تداخل در وظايف قانوني دستگاه هاي دولتي در صورتي كه نياز به تفسير يا تغيير قانون نداشته
باشد، تصميم هيات وزيران كه به پيشنهاد رئيس جمهور اتخاذ مي شود لازم الاجرا است. رئيس جمهور در برابر مجلس مسئول
اقدامات هيات وزيران است.
اصل يكصد و سي و پنجم
وزرا تا زماني كه عزل نشده اند و يا بر اثر استيضاح يا درخواست راي اعتماد، مجلس به آنها راي اعتماد نداده است در سمت
خود باقي مي مانند.
استعفاي هيات وزيران يا هر يك از آنان به رئيس جمهور تسليم مي شود و هيات وزيران تا تعيين دولت جديد به وظايف خود
ادامه خواهند داد. رئيس جمهور مي تواند براي وزارتخانه هائي كه وزير ندارند حداكثر براي مدت سه ماه سرپرست تعيين نمايد.
اصل يكصد و سي و ششم
رئيس جمهور مي تواند وزرارا عزل كند و در اين صورت بايد براي وزير يا وزيران جديد از مجلس راي اعتماد بگيرد و در
صورتي كه پس از ابراز اعتماد مجلس به دولت نيمي از هيات وزيران تغيير نمايد بايد مجدداً از مجلس شوراي اسلامي براي هيات
وزيران تقاضاي راي اعتماد كند.
اصل يكصد و سي و هفتم
هر يك از وزيران مسئول و وظايف خاص خويش در برابر رئيس جمهور و مجلس است و در اموري كه به تصويب هيات وزيران
مي رسد مسئول اعمال ديگران نيز هست .
اصل يكصد و سي و هشتم
علاوه بر مواردي كه هيات وزيران يا وزيري مامور تدوين آئين نامه هاي اجرائي قوانين مي شود، هيات وزيران حق دارد براي
انجام وظايف اداري و تامين اجراي قوانين و تنظيم سازمان هاي اداري به وضع تصويب نامه و آئين نامه بپردازد، هر يك از وزيران
نيز درحدود وظايف خويش و مصوبات هيات وزيران حق وضع آئين نامه و صدور بخشنامه را دارد ولي مفاد اين مقررات نبايد با متن
و روح قوانين مخالف باشد. دولت مي تواند تصويب برخي از امور مربوط به وظايف خود را به كميسيون هاي متشكل از چند وزير
واگذار نمايد. مصوبات اين كميسيون ها در محدوده قوانين پس از تاييد رئيس جمهور لازم الاجرا است. تصويب نامه ها و آئين نامه
هاي دولت و مصوبات كميسيون هاي مذكور در اين اصل، ضمن ابلاغ براي اجرا به اطلاع رئيس مجلس شوراي اسلامي مي رسد، تا
در صورتي كه آنها را بر خلاف قوانين بيابد با ذكر دليل براي تجديد نظر به هيات وزيران بفرستد.
اصل يكصد و سي و نهم
صلح دعاوي راجع به اموال عمومي و دولتي يا ارجاع آن به داوري در هر مورد موكول به تصويب هيات وزيران است و بايد به
اطلاع مجلس برسد. در مواردي كه طرف دعوي خارجي باشد و در موارد مهم داخلي بايد به تصويب مجلس نيز برسد.
موارد مهم را قانون تعيين مي كند.
اصل يكصد و چهلم
رسيدگي به اتهام رئيس جمهورو معاونان او و وزيران در مورد جرائم عادي با اطلاع مجلس شوراي اسلامي در دادگاه هاي
عمومي دادگستري انجام مي شود.
اصل يكصد و چهل و يكم
رئيس جمهور، معاونان رئيس جمهور، وزيران و كارمندان دولت نمي توانند بيش از يك شغل دولتي داشته باشند و داشتن هر
نوع شغل ديگر در موسساتي كه تمام يا قسمتي از سرمايه آن متعلق به دولت يا موسسات عمومي است و نمايندگي مجلس شوراي
اسلامي و وكالت دادگستري و مشاوره حقوقي و نيز رياست و مديريت عامل يا عضويت در هيات مديره انواع مختلف شركت هاي
خصوصي، جز شركت هاي تعاوني ادارات و موسسات براي آنان ممنوع است . سمت هاي آموزشي در دانشگاه ها و موسسات
تحقيقاتي از اين حكم مستثني است .
اصل يكصد و چهل و دوم
دارائي رهبر، رئيس جمهور، معاونان رئيس جمهور، وزيران و همسر و فرزندان آنان قبل و بعداز خدمت، توسط رئيس قوه
قضائيه رسيدگي مي شود كه بر خلاف حق، افزايش نيافته باشد.
مبحث دوم
* ارتش و سپاه پاسداران انقلاب اسلامي
اصل يكصد و چهل و سوم
ارتش جمهوري اسلامي ايران پاسداري از استقلال و تماميت ارضي و نظام جمهوري اسلامي كشور را بر عهده دارد.
اصل يكصد و چهل و چهارم
ارتش جمهوري اسلامي ايران بايد ارتشي اسلامي باشد كه ارتشي مكتبي ومردمي است و بايد افرادي شايسته را به خدمت
بپذيرد كه به اهداف انقلاب اسلامي مومن و در راه تحقق آن فداكار باشد.
اصل يكصد و چهل و پنجم
هيچ فرد خارجي به عضويت در ارتش و نيروهاي انتظامي كشور پذيرفته نمي شود.
اصل يكصد و چهل و ششم
استقرار هر گونه پايگاه نظامي خارجي در كشور هر چند به عنوان استفاده هاي صلح آميز باشد ممنوع است .
اصل يكصد و چهل و هفتم
دولت بايد در زمان صلح از افراد و تجهيزات فني ارتش در كارهاي امدادي، آموزشي، توليدي، و جهاد سازندگي، با رعايت
كامل موازين عدل اسلامي استفاده كند در حدي كه به آمادگي رزمي ارتش آسيبي وارد نيايد.
اصل يكصد و چهل و هشتم
هر نوع بهره برداري شخصي از وسائل و امكانات ارتش و استفاده شخصي از افراد آنها به صورت گماشته، راننده شخصي و
نظاير اينها ممنوع است.
اصل يكصد و چهل و نهم
ترفيع درجه نظاميان و سلب آن به موجب قانون است.
اصل يكصد و پنجاهم
سپاه پاسداران انقلاب اسلامي كه در نخستين روزهاي پيروزي اين انقلاب تشكيل شد، براي ادامه نقش خود در نگهباني از
انقلاب و دستاوردهاي آن پا بر جا مي ماند. حدود وظايف و قلمرو ومسئوليت اين سپاه در رابطه با وظايف و قلمرو مسئوليت
نيروهاي مسلح ديگر با تاكيد بر همكاري و هماهنگي برادرانه ميان آنها به وسيله قانون تعيين مي شود.
اصل يكصد و پنجاه و يكم
و اعدوا لهم ما استطعتم من قوه و من رباط الخيل ترهبون به عدوالله و عدوكم و آخرين من دونهم » به حكم آيه كريمه
1 ) دولت موظف است براي همه افراد كشور برنامه و امكانات آموزش نظامي را بر طبق موازين اسلامي ) « لاتعلمونهم الله يعلمهم
فراهم نمايد، به طوري كه همه افراد همواره توانايي دفاع مسلحانه از كشور و نظام جمهوري اسلامي ايران را داشته باشند، ولي
داشتن اسلحه بايد با اجازه مقامات رسمي باشد.
فصل دهم، سياست خارجي
اصل يكصد و پنجاه و دوم
سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران بر اساس نفي هر گونه سلطه جوئي و سلطه پذيري، حفظ استقلال همه جانبه و
تماميت ارضي كشور، دفاع از حقوق همه مسلمانان و عدم تعهد در برابر قدرت هاي سلطه گر و روابط صلح آميز متقابل با دول غير
محارب استوار است.
اصل يكصدو پنجاه و سوم
هر گونه قرارداد كه موجب سلطه بيگانه بر منابع طبيعي و اقتصادي، فرهنگي، ارتش و ديگر شئون كشور گردد ممنوع است.
اصل يكصد و پنجاه و چهارم
جمهوري اسلامي ايران سعادت انسان در كل جامعه بشري را آرمان خود مي داند و استقلال و آزادي و حكومت حق و عدل را
حق همه مردم جهان مي شناسد. بنابراين در عين خودداري كامل از هر گونه دخالت در امور داخلي ملت هاي ديگر از مبارزه حق
طلبانه مستضعفين در برابر مستكبرين در هر نقطه از جهان حمايت مي كند.
اصل يكصد و پنجاه و پنجم
دولت جمهوري اسلامي ايران مي تواندبه كساني كه پناهندگي سياسي بخواهند پناه دهد مگر اينكه بر طبق قوانين ايران
خائن و تبهكار شناخته شوند.
فصل يازدهم، قوه قضائيه
اصل يكصدو پنجاه و ششم:
قوه قضائيه قوه اي است مستقل كه پشتيبان حقوق فردي و اجتماعي و مسئول تحقق بخشيدن به عدالت و عهده دار وظايف
زير است
1 - رسيدگي و صدور حكم در مورد تظلمات , تعديات ,شكايات , حل و فصل دعاوي و رفع خصومات و اخذ تصميم و اقدام
لازم در آن قسمت از امور حسبيه كه قانون معين مي كند.
2 - احياي حقوق عامه و گسترش عدل و آزادي هاي مشروع .
3 - نظارت بر حسن اجراي قوانين .
4 - كشف جرم و تعقيب و مجازات و تعزير مجرمين و اجراي حدود و مقررات مدون جزائي اسلام .
5 - اقدام مناسب براي پيشگيري از وقوع جرم و اصلاح مجرمين .
اصل يكصد و پنجاه و هفتم :
به منظور انجام مسئوليت هاي قوه قضائيه در كليه امور قضائي و اداري و اجرائي مقام رهبري يك نفر مجتهد عادل و آگاه به
امور قضائي و مدير و مدبر را براي مدت پنج سال به عنوان رئيس قوه قضائيه تعيين مي نمايد كه عالي ترين مقام قوه قضائيه
است .
اصل يكصد و پنجاه و هشتم :
وظايف رئيس قوه قضائيه به شرح زير است
1 - ايجاد تشكيلات لازم در دادگستري به تناسب مسئوليت هاي اصل يكصد و پنجاه و ششم .
2 - تهيه لوايح قضائي متناسب با جمهوري اسلامي .
3 - استخدام قضات عادل و شايسته و عزل ونصب آنها و تغيير محل ماموريت و تعيين مشاغل و ترفيع آنان و مانند اينها از
امور اداري , طبق قانون .
اصل يكصد و پنجاه و نهم :
مرجع رسمي تظلمات و شكايات دادگستري است .تشكيل دادگاه ها و تعيين صلاحيت آنها منوط به حكم قانون است .
اصل يكصد و شصتم :
وزير دادگستري مسئوليت كليه مسائل مربوط به روابط قوه قضائيه با قوه مجريه و قوه مقننه را بر عهده دارد و از ميان
كساني كه رئيس قوه قضائيه به رئيس جمهور پيشنهاد مي كند انتخاب مي گردد.رئيس قوه قضائيه مي تواند اختيارات تام
مالي و اداري و نيز اختيارات استخدامي غير قضات را به وزير دادگستري تفويض كند.در اين صورت وزير دادگستري داراي
همان اختيارات و وظايفي خواهد بود كه در قوانين براي وزرا به عنوان عالي ترين مقام اجرائي پيش بيني مي شود.
اصل يكصد و شصت و يكم :
ديوان عالي كشور به منظورنظارت بر اجراي صحيح قوانين در محاكم و ايجاد وحدت رويه قضائي و انجام مسئوليت هائي كه
طبق قانون به آن محول مي شود بر اساس ضوابطي كه رئيس قوه قضائيه تعيين مي كند تشكيل مي گردد.
اصل يكصد و شصت و دوم :
رئيس ديوان عالي كشور ودادستان كل بايد مجتهد عادل و آگاه به امور قضائي باشند و رئيس قوه قضائيه با مشورت قضات
ديوان عالي كشور آنها را براي مدت پنج سال به اين سمت منصوب مي كند.
اصل يكصدو شصت و سوم :
صفات و شرائط قاضي طبق موازين فقهي به وسيله قانون معين مي شود.
اصل يكصد و شصت و چهارم :
قاضي را نمي توان از مقامي كه شاغل آن است بدون محاكمه و ثبوت جرم يا تخلفي كه موجب انفصال است به طور موقت يا
دائم منفصل كرد يا بدون رضاي او محل خدمت يا سمتش را تغيير داد مگر به اقتضاي مصلحت جامعه با تصميم رئيس قوه
قضائيه پس از مشورت با رئيس ديوان عالي كشور و دادستان كل .نقل و انتقال دوره اي قضات بر طبق ضوابط كلي كه قانون
تعيين مي كند صورت مي گيرد.
اصل يكصد و شصت و پنجم :
محاكمات , علني انجام مي شودو حضور افراد بلامانع است مگر آنكه به تشخيص دادگاه علني بودن آن منافي عفت عمومي يا
نظم عمومي باشد يا در دعاوي خصوصي طرفين دعوي تقاضا كنند كه محاكمه علني نباشد.
اصل يكصد و شصت و ششم :
احكام دادگاه ها بايد مستدل و مستند به مواد قانون و اصولي باشد كه بر اساس آن حكم صادر شده است .
اصل يكصد و شصت و هفتم :
قاضي موظف است كوشش كند حكم هر دعوا را در قوانين مدونه بيابد و اگر نيابدبا استناد به منابع معتبر اسلامي يا فتاوي
معتبر حكم قضيه را صادر نمايد و نمي تواندبه بهانه سكوت يا نقص يا اجمال يا تعارض قوانين مدونه از رسيدگي به دعوا و
صدور حكم امتناع ورزد.
اصل يكصد و شصت و هشتم :
رسيدگي به جرائم سياسي و مطبوعاتي علني است و با حضور هيات منصفه در محاكم دادگستري صورت مي گيرد.نحوه
انتخاب , شرايط , اختيارات هيات منصفه و تعريف جرم سياسي را قانون بر اساس موازين اسلامي معين مي كند.
اصل يكصدو شصت و نهم :
هيچ فعل يا ترك فعلي به استناد قانوني كه بعد از آن وضع شده است جرم محسوب نمي شود.
اصل يكصد و هفتادم :
قضات دادگاه ها مكلفنداز اجراي تصويب نامه ها و آئين نامه هاي دولتي كه مخالف با قوانين و مقررات اسلامي يا خارج از
حدود اختيارات قوه مجريه است خودداري كنند و هر كس مي تواندابطال اين گونه مقررات را از ديوان عدالت اداري تقاضا
كند.
اصل يكصد و هفتاد و يكم :
هرگاه در اثر تقصير يا اشتباه قاضي در موضوع يا در حكم يا در تطبيق حكم بر موردحاصل ضرر مادي يا معنوي متوجه كسي
گردد در صورت تقصير, مقصر طبق موازين اسلامي ضامن است و در غير اين صورت خسارت به وسيله دولت جبران مي شود,
و در هر حال از متهم اعاده حيثيت مي گردد.
اصل يكصد و هفتاد و دوم :
براي رسيدگي به جرائم مربوط به وظايف خاص نظامي يا انتظامي اعضا ارتش ,ژاندارمري , شهرباني و سپاه پاسداران انقلاب
اسلامي , محاكم نظامي مطابق قانون تشكيل مي گردد, ولي به جرائم عمومي آنان يا جرائمي كه در مقام ضابط دادگستري
مرتكب شوند در محاكم عمومي رسيدگي مي شود.دادستاني و دادگاه هاي نظامي بخشي از قوه قضائيه كشور و مشمول
اصول مربوط به اين قوه هستند.
اصل يكصد و هفتاد و سوم :
به منظور رسيدگي به شكايات ,تظلمات و اعتراضات مردم نسبت به مامورين يا واحدها يا آئين نامه هاي دولتي و احقاق
حقوق آنها, ديواني به نام عدالت اداري زير نظر رئيس قوه قضائيه تاسيس مي گردد.حدود اختيارات و نحوه عمل اين ديوان را
قانون تعيين مي كند.
اصل يكصدو هفتاد و چهارم :
بر اساس حق نظارت قوه قضائيه نسبت به حسن جريان امور و اجراي صحيح قوانين در دستگاه هاي اداري سازماني به نام
((سازمان بازرسي كل كشور) ) زير نظر رئيس قوه قضائيه تشكيل مي گردد.حدود اختيارات و وظايف اين سازمان را قانون
تعيين مي كند.
فصل دوازدهم: صدا و سيما
اصل يكصد و هفتاد و پنجم :
در صدا و سيماي جمهوري اسلامي ايران , آزادي بيان و نشر افكار با رعايت موازين اسلامي و مصالح كشور بايد تامين گردد.
نصب و عزل رئيس سازمان صدا و سيماي جمهوري اسلامي ايران با مقام رهبري است و شورائي مركب از نمايندگان رئيس
جمهور و رئيس قوه قضائيه و مجلس شوراي اسلامي (هر كدام دو نفر) نظارت بر اين سازمان خواهند داشت .خط مشي و
ترتيب اداره سازمان و نظارت بر آن را قانون معين مي كند.
فصل سيزدهم: شوراي عالي امنيت ملي
اصل يكصد و هفتاد و ششم :
به منظور تامين منافع ملي و پاسداري از انقلاب اسلامي و تماميت ارضي و حاكميت ملي شوراي عالي امنيت ملي به رياست
رئيس جمهور, با وظايف زير تشكيل مي گردد.
1 - تعيين سياست هاي دفاعي - امنيتي كشوردر محدوده سياست هاي كلي تعيين شده از طرف مقام رهبري .
2 - هماهنگ نمودن فعاليت هاي سياسي , اطلاعاتي ,اجتماعي , فرهنگي و اقتصادي در ارتباط با تدابير كلي دفاعي - امنيتي
.
3 - بهره گيري از امكانات مادي و معنوي كشوربراي مقابله با تهديدهاي داخلي و خارجي .
اعضاي شورا عبارتند از:
- روساي قواي سه گانه .
- رئيس ستاد فرماندهي كل نيروهاي مسلح .
- مسئول امور برنامه و بودجه .
- دو نماينده به انتخاب مقام رهبري .
- وزراي امور خارجه , كشور, اطلاعات .
- حسب مورد وزير مربوط و عالي ترين مقام ارتش و سپاه .
شوراي عالي امنيت ملي به تناسب وظايف خود شوراهاي فرعي از قبيل شوراي دفاع و شوراي امنيت كشورتشكيل مي
دهد.رياست هر يك از شوراهاي فرعي با رئيس جمهور يا يكي از اعضاي شوراي عالي است كه از طرف رئيس جمهور تعيين
مي شود.
حدود اختيارات و وظايف شوراهاي فرعي را قانون معين مي كند و تشكيل آنها به تصويب شوراي عالي مي رسد.
مصوبات شوراي عالي امنيت ملي پس ازتاييد مقام رهبري قابل اجراست .
فصل چهاردهم: بازنگري در قانون اساسي
اصل يكصد و هفتاد و هفتم :
بازنگري در قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران , در موارد ضروري به ترتيب زير انجام مي گيرد :
مقام رهبري پس از مشورت با مجمع تشخيص مصلحت نظام طي حكمي خطاب به رئيس جمهور موارد اصلاح يا تتميم قانون
اساسي رابه شوراي بازنگري قانون اساسي با تركيب زير پيشنهاد مي نمايد:
1 - اعضاي شوراي نگهبان .
2 - روساي قواي سه گانه .
3 - اعضاي ثابت مجمع تشخيص مصلحت نظام .
4 - پنج نفر از اعضاي مجلس خبرگان رهبري .
5 - ده نفر به انتخاب مقام رهبري .
6 - سه نفر از هيات وزيران .
7 - سه نفر از قوه قضائيه .
8 - ده نفراز نمايندگان مجلس شوراي اسلامي .
9 - سه نفر از دانشگاهيان .
شيوه كار و كيفيت انتخاب و شرايط آن را قانون معين مي كند.
مصوبات شورا پس از تاييد و امضاي مقام رهبري بايد ازطريق مراجعه به آرا عمومي به تصويب اكثريت مطلق شركت
كنندگان در همه پرسي برسد.رعايت ذيل اصل پنجاه و نهم در مورد همه پرسي ((بازنگري در قانون اساسي ) ) لازم نيست .
محتواي اصول مربوط به اسلامي بودن نظام و ابتناي كليه قوانين و مقررات بر اساس موازين اسلامي و پايه هاي ايماني و
اهداف جمهوري اسلامي ايران و جمهوري بودن حكومت و ولايت امر و امامت امت و نيز اداره امور كشور با اتكا به آرا عمومي و دين
و مذهب رسمي ايران تغيير ناپذير است .
تغييرات اصولي از قانون اساسي در بازنگري مصوب 1368
اصل پنجم :
در زمان غيبت حضرت ولي عصر عجل الله تعالي فرجه , در جمهوري اسلامي ايران ولايت امر و امامت امت برعهده فقيه
عادل و با تقوي , آگاه به زمان , شجاع , مدير و مدبر است , كه اكثريت مردم او را به رهبري شناخته و پذيرفته باشند و در صورتي
كه هيچ فقيهي داراي چنين اكثريتي نباشد رهبر يا شوراي رهبري مركب از فقهاي واجد شرايط بالا طبق اصل يكصد و هفتم عهده
دار آن مي گردد.
اصل پنجاه و هفتم :
قواي حاكم در جمهوري اسلامي ايران عبارتند از
قوه مقننه ,قوه مجريه و قوه قضائيه كه زير نظر ولايت امر و امامت امت , بر طبق اصول آينده اين قانون اعمال مي كردند.اين
قوا مستقل از يكديگرند و ارتباط ميان آنها به وسيله رئيس جمهور برقرار مي گردد.
اصل شصتم :
اعمال قوه مجريه جز در اموري كه دراين قانون مستقيما بر عهده رهبري گذارده شده , از طريق رئيس جمهور و نخست وزير
و وزرا است .
اصل شصت و چهارم:
عده نمايندگان مجلس شورايملي دويست و هفتاد نفر است و پس از هر ده سالدر صورت زياد شدن جمعيت كشور در هر
حوزه انتخابي به نسبت هر يكصد و پنجاه هزار نفر يك نماينده اضافه ميشود. زرتشتيان و كليميان هر كدام يك
نماينده و مسيحيان آشوري و كلداني مجموعا يك نماينده و مسيحيان ارمني جنوب و شمال هر كدام يك نماينده
انتخاب ميكنند و در صورت افزايش جمعيت هر يك از اقليتها پس از هر ده سال به ازاي هر يكصد و پنجاه هزار نفر اضافي يك
نماينده اضافي خواهندداشت. مقررات مربوط به انتخابات را قانون معين ميكند.
اصل شصت و نهم :
مذاكرات مجلس شوراي ملي بايد علني باشد و گزارش كامل آن از طريق راديو و روزنامه رسمي براي اطلاع عموم منتشر
شود.در شرايط اضطراري در صورتي كه رعايت امنيت كشور ايجاب كند, به تقاضاي نخست وزير يا يكي از وزرا يا ده نفر از
نمايندگان جلسه غيرعلني تشكيل مي شود.مصوبات جلسه غير علني در صورتي معتبر است كه با حضور شوراي نگهبان به تصويب
سه چهارم مجموع نمايندگان برسد.گزارش و مصوبات اين جلسات بايد پس از برطرف شدن شرايط اضطراري براي اطلاع عموم
منتشر گردد.
اصل هفتادم :
رئيس جمهور, نخست وزير و وزيران به اجتماع يا به انفراد حق شركت در جلسات علني مجلس را دارند و مي توانند
مشاوران خود را همراه داشته باشند و در صورتي كه نمايندگان لازم بدانند, رئيس جمهور و نخست وزير و وزرا مكلف به حضورند و
هرگاه تقاضاكنند مطالبشان استماع مي شود.دعوت رئيس جمهور به مجلس بايد به تصويب اكثريت برسد.
اصل هشتاد و پنجم :
سمت نمايندگي قائم به شخص است و قابل واگذاري به ديگري نيست .مجلس نمي توانداختيار قانون گذاري را به شخص يا
هياتي واگذار كند, ولي در موارد ضروري مي تواند اختياروضع بعضي از قوانين را با رعايت اصل هفتاد و دوم به كميسيون هاي
داخلي خودتفويض كند, در اين صورت اين قوانين در مدتي كه مجلس تعيين مي نمايدبه صورت آزمايشي اجرا مي شود و تصويب
نهايي آنها با مجلس خواهد بود.
اصل هشتاد و هفتم :
هيات وزيران پس از تشكيل و معرفي و پيش از هر اقدام ديگر بايد از مجلس راي اعتماد بگيرد.
در دوران تصدي نيز در مورد مسائل مهم و مورد اختلاف مي تواند از مجلس تقاضاي راي اعتماد كند.
اصل هشتاد و هشتم :
در هر مورد كه نماينده اي از وزيرمسئول درباره يكي از وظايف او سوال كند آن وزير موظف است در مجلس حاضر شود و به
سوال جواب دهد و اين جواب نبايد بيش از ده روز به تاخير افتد مگر با عذر موجه به تشخيص مجلس شوراي ملي .
اصل هشتاد و نهم :
نمايندگان مجلس مي تواننددر مواردي كه لازم مي دانند هيات وزيران يا هر يك از وزرا را استيضاح كنند.
استيضاح وقتي قابل طرح در مجلس است كه با امضاي حداقل ده نفر از نمايندگان به مجلس تقديم شود.
هيات وزيران يا وزير مورد استيضاح بايد ظرف مدت ده روز پس از طرح آن در مجلس حاضر شود وبه آن پاسخ گويد و از
مجلس راي اعتماد بخواهد.در صورت عدم حضور هيات وزيران يا وزيربراي پاسخ نمايندگان مزبور درباره استيضاح خود توضيحات
لازم را مي دهند و در صورتي كه مجلس مقتضي بداند اعلام راي عدم اعتماد كرد.اگر مجلس راي اعتماد نداد هيات وزيران يا وزير
مورد استيضاح عزل مي شود.در هر دو صورت نخست وزير يا وزراي مورد استيضاح نمي توانند در هيات وزيراني كه بلافاصله بعد از
آن تشكيل مي شود عضويت پيدا كنند.
اصل نود و يكم :
به منظور پاسداري از احكام اسلام و قانون اساسي از نظر عدم مغايرت مصوبات مجلس شوراي ملي با آنها, شورائي به نام
شوراي نگهبان با تركيب زير تشكيل مي شود:
1 - شش نفر از فقهاي عادل و آگاه به مقتضيات زمان و مسائل روز.
انتخاب اين عده با رهبر يا شوراي رهبري است .
2 - شش نفرحقوقدان , در رشته هاي مختلف حقوقي , از ميان حقوقدانان مسلماني كه به وسيله شوراي عالي قضائي به
مجلس شوراي ملي معرفي مي شوند و با راي مجلس انتخاب مي كردند.
اصل نود و نهم :
شوراي نگهبان نظارت بر انتخاب رئيس جمهور, انتخابات مجلس شوراي ملي و مراجعه به آرا عمومي و همه پرسي را بر عهده
دارد.
اصل يكصد و هفتم :
هرگاه يكي از فقهاي واجد شرايط مذكور در اصل پنجم اين قانون از طرف اكثريت قاطع مردم به مرجعيت و رهبري شناخته و
پذيرفته شده باشد, همان گونه كه در مورد مرجع عاليقدرتقليد و رهبر انقلاب آيت الله العظمي امام خميني چنين شده است ,اين
رهبر, ولايت امر و همه مسئوليت هاي ناشي از آن را بر عهده دارد, در غير اين صورت خبرگان منتخب مردم درباره همه كساني كه
صلاحيت مرجعيت و رهبري دارندبررسي و مشورت مي كنند, هرگاه يك مرجع را داراي برجستگي خاص براي رهبري بيابند او را به
عنوان رهبر به مردم معرفي مي نمايند, وگرنه سه يا پنج مرجع واجد شرايط رهبري را به عنوان اعضاي شوراي رهبري تعيين و به
مردم معرفي مي كنند.
اصل يكصد و هشتم :
قانون مربوط به تعداد و شرايط خبرگان , كيفيت انتخاب آنها و آئين نامه داخلي جلسات آنان براي نخستين دوره بايد به
وسيله فقهاي اولين شوراي نگهبان تهيه و با اكثريت آرا آنان تصويب شود و به تصويب نهائي رهبر انقلاب برسد.
از آن پس هرگونه تغيير و تجديد نظر در اين قانون در صلاحيت مجلس خبرگان است .
اصل يكصد و نهم :
شرايط وصفات رهبر يا اعضاي شوراي رهبري :
1 - صلاحيت علمي و تقوايي لازم براي افتا و مرجعيت .
2 - بينش سياسي و اجتماعي و شجاعت و قدرت و مديريت كافي براي رهبري .
اصل يكصدو دهم :
وظايف و اختيارات رهبري
1 - تعيين فقهاي شوراي نگهبان .
2 - نصب عالي ترين مقام قضائي كشور.
3 - فرماندهي كل نيروهاي مسلح به ترتيب زير:
الف - نصب و عزل رئيس ستاد مشترك .
ب - نصب و عزل فرمانده كل سپاه پاسداران انقلاب اسلامي .
ج - تشكيل شوراي عالي دفاع ملي , مركب از هفت نفر از اعضاي زير:
- رئيس جمهور.
- نخست وزير.
- وزير دفاع .
- رئيس ستاد مشترك .
- فرمانده كل سپاه پاسداران انقلاب اسلامي .
- دو مشاور به تعيين رهبر.
د - تعيين فرماندهان عالي نيروهاي سه گانه به پيشنهاد شوراي عالي دفاع .
ه - اعلان جنگ و صلح و بسيج نيروهابه پيشنهاد شوراي عالي دفاع .
4 - امضاي حكم رياست جمهوري پس از انتخاب مردم .صلاحيت داوطلبان رياست جمهوري از جهت دارا بودن شرايطي كه
در اين قانون مي آيد بايد قبل از انتخابات به تاءييد شوراي نگهبان و در دوره اول به تاييد رهبري برسد.
5 - عزل رئيس جمهور با در نظر گرفتن مصالح كشور,پس از حكم ديوان عالي كشور به تخلف وي از وظايف قانوني يا راي
مجلس شوراي ملي به عدم كفايت سياسي او.
6 - عفو يا تخفيف مجازات محكومين ,در حدود موازين اسلامي , پس از پيشنهاد ديوان عالي كشور.
اصل يكصد و يازدهم :
هرگاه رهبر يا يكي از اعضاي شوراي رهبري از انجام وظايف قانوني رهبري ناتوان شود يا فاقديكي از شرايط مذكور در اصل
يكصد و نهم گردد از مقام خود بركنار خواهد شد.
تشخيص اين امر به عهده خبرگان مذكور در اصل يكصد و هشتم است .
مقررات تشكيل خبرگان براي رسيدگي و عمل به اين اصل در اولين اجلاسيه خبرگان تعيين مي شود.
اصل يكصد و دوازدهم :
رهبر يا اعضاي شوراي رهبري در برابر قوانين با ساير افراد كشور مساوي هستند.
اصل يكصد و سيزدهم :
پس از مقام رهبري رئيس جمهورعالي ترين مقام رسمي كشور است و مسئوليت اجراي قانون اساسي و تنظيم روابط قواي
سه گانه و رياست قوه مجريه را جزدر اموري كه مستقيما به رهبري مربوط مي شود, بر عهده دارد.
اصل يكصد و بيست و يكم :
رئيس جمهور در مجلس شوراي ملي در جلسه اي كه با حضور رئيس ديوان عالي كشورو اعضاي شوراي نگهبان قانون اساسي
تشكيل مي شود به ترتيب زير سوگند ياد مي كند و سوگندنامه را امضا مي نمايد.
بسم الله الرحمن الرحيم
(( من بعنوان رئيس جمهوردرپيشگاه قرآن كريم ودربرابر ملت ايران به خداوندقادر متعال سوگند يادمي كنم كه
پاسدارمذهب رسمي و نظام جمهوري اسلامي و قانون اساسي كشور باشم و همه استعداد و صلاحيت خويش را در راه ايفاي
مسئوليت هايي كه بر عهده گرفته ام به كارگيرم و خود راوقف خدمت به مردم و اعتلاي كشور, ترويج دين و اخلاق , پشتيباني از
حق و گسترش عدالت سازم و از هر گونه خودكامگي بپرهيزم و از آزادي و حرمت اشخاص و حقوقي كه قانون اساسي براي ملت
شناخته است حمايت كنم .در حراست از مرزها و استقلال سياسي و اقتصادي و فرهنگي كشور از هيچ اقدامي دريغ نورزم و با
استعانت از خداوند و پيروي از پيامبراسلام و ائمه اطهار عليهم السلام قدرتي را كه ملت به عنوان امانتي مقدس به من سپرده است
همچون اميني پارسا و فداكار نگاهدار باشم و آن را به منتخب ملت پس از خود بسپارم ) ) .اصل يكصد و بيست و دوم رئيس جمهور
در حدود اختيارات و وظايف خويش در برابر ملت مسئول است , نحوه رسيدگي به تخلف از اين مسئوليت را قانون معين مي كند.
اصل يكصد و بيست و چهارم :
رئيس جمهور فردي را براي نخست وزير نامزد مي كند و پس از كسب راي تمايل از مجلس شوراي ملي حكم نخست وزيري
براي او صادر مي نمايد.
اصل يكصد و بيست وششم :
تصويب نامه هاوآئين نامه هاي دولت پس از تصويب هيات وزيران باطلاع رئيس جمهور مي رسدو در صورتي كه آنهارا
برخلاف قوانين بيابد با ذكر دليل براي تجديد نظر به هيات وزيران مي فرستد.
اصل يكصد و بيست و هفتم :
هرگاه رئيس جمهور لازم بداند جلسه هيات وزيران در حضور او به رياست وي تشكيل مي شود.
اصل يكصد و بيست و هشتم :
رئيس جمهور استوارنامه سفيران را امضا مي كند و استوارنامه سفيران كشورهاي ديگر را مي پذيرد.
اصل يكصد و سي ام :
در هنگام غيبت يا بيماري رئيس جمهور شورائي به نام شوراي موقت رياست جمهوري مركب از نخست وزير, رئيس مجلس
شوراي ملي و رئيس ديوان عالي كشور وظايف او را انجام مي دهد, مشروط بر اين كه عذر رئيس جمهور بيش از دو ماه ادامه نيابدو
نيز در مورد عزل رئيس جمهور يا در موردي كه مدت رياست جمهوري سابق پايان يافته و رئيس جمهور بر اثر موانعي هنوز انتخاب
نشده , وظايف رياست جمهوري بر عهده اين شوري است .
اصل يكصد و سي و يكم :
در صورت فوت , كناره گيري يا بيماري بيش از دو ماه و عزل رئيس جمهور, يا موجبات ديگري از اين گونه , شوراي موقت
رياست جمهوري موظف است ترتيبي دهد كه حداكثر ظرف پنجاه روز رئيس جمهور جديد انتخاب شود و در اين مدت وظايف و
اختيارات رياست جمهوري را جز در امر همه پرسي بر عهده دارد.
اصل يكصد و سي و دوم :
در مدتي كه وظايف رئيس جمهور بر عهده شوراي موقت رياست جمهوري است دولت رانمي توان استيضاح كرد يا به آن راي
عدم اعتماد داد و نيز نمي توان براي تجديد نظر در قانون اساسي اقدام نمود.
اصل يكصد و سي و سوم :
وزرا به پيشنهاد نخست وزيرو تصويب رئيس جمهور معين و براي گرفتن راي اعتماد به مجلس معرفي مي شوند.
تعداد وزيران و حدود اختيارات هر يك از آنان را قانون معين مي كند.
اصل يكصد و سي و چهارم :
رياست هيات وزيران با نخست وزير است كه بر كار وزيران نظارت دارد و بااتخاذ تدابير لازم به هماهنگ ساختن تصميم هاي
دولت مي پردازد و با همكاري وزيران ,برنامه و خط مشي دولت را تعيين و قوانين را اجرا مي كند.
نخست وزير در برابر مجلس مسئول اقدامات هيات وزيران است .
اصل يكصد و سي و پنجم :
نخست وزير تا زماني كه مورد اعتماد مجلس است در سمت خود باقي مي ماند استعفاي دولت به رئيس جمهور تسليم مي
شود و تا تعيين دولت جديد نخست وزير به وظايف خود ادامه مي دهد.
اصل يكصد و سي و ششم :
هرگاه نخست وزير بخواهد وزيري را عزل كند و وزير ديگري را به جاي او برگزيند,بايد اين عزل و نصب با تصويب رئيس
جمهور باشد و براي وزير جديد از مجلس راي اعتمادبگيرد و در صورتي كه پس از ابراز اعتماد مجلس به دولت , نيمي از اعضاي
هيات وزيران تغييرنمايد دولت بايد مجددا از مجلس تقاضاي راي اعتماد كند.
اصل يكصد و سي و هفتم :
هر يك وزيران , مسئول وظايف خاص خويش در برابر مجلس است .ولي در اموري كه به تصويب هيات وزيران مي رسد
مسئول اعمال ديگران نيز هست .
اصل يكصد و سي و هشتم :
علاوه بر مواردي كه هيات وزيران يا وزيري مامور تدوين آئين نامه هاي اجرائي قوانين مي شود هيات وزيران حق دارد براي
انجام وظايف اداري و تامين اجراي قوانين و تنظيم سازمان هاي اداري به وضع تصويب نامه و آئين نامه بپردازد.هر يك از وزيران نيز
در حدود وظايف خويش و مصوبات هيات وزيران حق وضع آئين نامه و صدور بخشنامه را دارد,ولي مفاد اين مقررات نبايد با متن و
روح قوانين مخالف باشد.
اصل يكصد و چهلم :
رسيدگي به اتهام رئيس جمهور و نخست وزير و وزيران در مورد جرائم عادي با اطلاع مجلس شوراي ملي در دادگاه هاي
عمومي دادگستري انجام مي شود.
اصل يكصد و چهل و يكم :
رئيس جمهور, نخست وزير, وزيران و كارمندان دولت نمي توانند بيش از يك شغل دولتي داشته باشند و داشتن هر نوع
شغل ديگر در موسساتي كه تمام يا قسمتي از سرمايه آن متعلق به دولت يا موسسات عمومي است و نمايندگي مجلس شوراي ملي
و وكالت دادگستري و مشاوره حقوقي و نيز رياست و مديريت عامل يا عضويت در هيات مديره انواع مختلف شركت هاي خصوصي ,
جز شركت هاي تعاوني ادارات و موسسات براي آنان ممنوع است .سمت هاي آموزشي در دانشگاه ها و موسسات تحقيقاتي از اين
حكم مستثني است .نخست وزير مي تواند در موارد ضرورت به طور موقت تصدي برخي از وزارتخانه ها را بپذيرد.
اصل يكصد و چهل و دوم :
دارائي رهبر با اعضاي شوراي رهبري , رئيس جمهور, تخست وزير, وزيران و همسر و فرزندان آنان قبل و بعد از خدمت ,
توسط ديوان عالي كشور رسيدگي مي شود كه بر خلاف حق افزايش نيافته باشد.
اصل يكصد و پنجاه و هفتم :
به منظور انجام مسئوليت هاي قوه قضائيه شورائي به نام شوراي عالي قضائي تشكيل مي گردد كه بالاترين مقام قوه قضائيه
است و وظايف آن به شرح زير مي باشد:
1 - ايجاد تشكيلات لازم در دادگستري به تناسب مسئوليت هاي اصل يكصد و پنجاه و ششم .
2 - تهيه لوايح قضائي متناسب با جمهوري اسلامي .
3 - استخدام قضات عادل و شايسته و عزل ونصب آنها و تغيير محل ماموريت و تعيين مشاغل و ترفيع آنان و مانند اينها از
امور اداري , طبق قانون .
اصل يكصد و پنجاه و هشتم :
شوراي عالي قضائي از پنج عضو تشكيل مي شود
1 - رئيس ديوان عالي كشور.
2 - دادستان كل كشور.
3 - سه نفر قاضي مجتهدو عادل به انتخاب قضات كشور.
اعضاي اين شورا براي مدت پنج سال و طبق قانون انتخاب مي شوند و انتخاب مجددشان بلامانع است .
شرايط انتخاب شونده و انتخاب كننده را قانون معين مي كند.
اصل يكصد و شصتم :
وزير دادگستري مسئوليت كليه مسائل مربوط به روابط قوه قضائيه با قوه مجريه و قوه مقننه را بر عهده دارد و از ميان
كساني كه شوراي عالي قضائي به نخست وزير پيشنهاد مي كند انتخاب مي گردد.
اصل يكصد و شصت و يكم :
ديوان عالي كشور به منظورنظارت بر اجراي صحيح قوانين در محاكم و ايجاد وحدت رويه قضائي و انجام مسئوليت هايي كه
طبق قانون به آن محول مي شود بر اساس ضوابطي كه شوراي عالي قضائي تعيين مي كند تشكيل مي گردد.
اصل يكصد و شصت و دوم :
رئيس ديوان عالي كشور ودادستان كل بايد مجتهد عادل و آگاه به امور قضائي باشندو رهبري با مشورت قضات ديوان عالي
كشور آنها را براي مدت پنج سال به اين سمت منصوب مي كند.
اصل يكصد و شصت و چهارم :
قاضي را نمي توان از مقامي كه شاغل آن است بدون محاكمه و ثبوت جرم يا تخلفي كه موجب انفصال است به طور موقت يا
دائم منفصل كرد يا بدون رضاي او محل خدمت يا سمتش را تغيير داد مگر به اقتضاي مصلحت جامعه با تصويب اعضاي شوراي عالي
قضائي به اتفاق آرا نقل و انتقال دوره اي قضات بر طبق ضوابط كلي كه قانون تعيين مي كند صورت مي گيرد.
اصل يكصد و هفتاد و سوم :
به منظور رسيدگي به شكايات ,تظلمات و اعتراضات مردم نسبت به مامورين يا واحدها يا آئين نامه هاي دولتي و احقاق
حقوق آنها ديواني به نام ديوان عدالت اداري زير نظر شوراي عالي قضائي تاسيس مي گردد.حدود اختيارات و نحوه عمل اين ديوان
را قانون تعيين مي كند.
اصل يكصدو هفتاد و چهارم :
بر اساس حق نظارت قوه قضائيه نسبت به حسن جريان امور و اجرا صحيح قوانين در دستگاه هاي اداري سازماني به نام
((سازمان بازرسي كل كشور) ) زير نظر شوراي عالي قضائي تشكيل مي گردد.حدود اختيارات و وظايف اين سازمان را قانون معين
مي كند.
اصل يكصد و هفتاد و پنجم :
در رسانه هاي گروهي (راديو و تلويزيون ) آزادي انتشارات و تبليغات طبق موازين اسلامي بايد تامين شود.
اين رسانه هازير نظر مشترك قواي سه گانه قضائيه (شوراي عالي قضائي ) , مقننه و مجريه اداره خواهد شد.ترتيب آن را
قانون معين مي كند.


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
شيوه و فرآيند دادرسي در شعب تشخيص ديوان عدالت اداري
نویسنده : محمدرضا عباسیان 09148023199
تاریخ : شنبه 14 فروردين 1395

دريافت شده از پايگاه نشر مقالات حقوقي
.حق گستر
براي نشر مقالات حقوقي خود
.به حق گستر مراجعه كنيد
.منتظر شما هستيم
www.HaghGostar.ir
------------------------
عنوان مقاله: شيوه و فرآيند دادرسي در شعب تشخيص ديوان عدالت اداري
نويسنده : محمدحسن آشتياني
يكي از نهادهاي نوين حقوقي كه در قانون جديد ديوان عدالت اداري مصوب 12 بهمن 1385 گنجانيده شده،
شعب تشخيص اين مرجع قضايي است كه در ماده 10 ، مواد 16 و 18 ، تبصره دو ذيل ماده 21 و مواد 37 و 42 از آن
نام برده شده است.
اما نصوص اين مواد حاوي زواياي غيرشفافي است كه پرتوافكني به نقاط تاريك و روش نگري و ايضاح ابهام ها
را م يطلبد. براي اين كه از مدخل صحيح وارد بحث شويم، سخن را از صلا حيت و جايگاه شعب تشخيص آغاز
مي كنيم.
مفاد ماده 10 قانون جديد حكايت از اين دارد كه به منظور تجديدنظر در آراي شعب ديوان در مواردي كه در
مواد بعدي اين قانون مشخص شده- شعب تشخيص با حضور يك رئيس يا دادرس عل يالبدل و چهار مستشار
تشكيل مي شود. شعب تشخيص ع لاوه بر دارا بودن ص لاحيت مذكور در اين ماده، ص لاحيت رسيدگي به ساير
پرونده ها را نيز دارند.
پرسشي كه پس از خواندن متن اين ماده به ذهن خطور مي كند اين است كه مفاد ماده هفت قانون مذكور چه
ارتباطي با اين ماده دارد؟ اگر آراي صادر شده در ديوان عدالت برابر فراز آخر ماده هفت اساساً و ماهيتاً قطعي
است، پس تشكيل شعب تجديدنظر تحت عنوان تشخيص چه مفهوم يدارد؟ آيا شعب تشخيص، شعب تجديدنظر
هستند؟
هم نه پاسخ هم آري است و . اين پاسخ داراي دو شق نامطلوب در يك قضيه و شبيه حيص و بيص منطقي
است؛ اما با دقت در جايگاه و صلا حيت شعبه تشخيص اين مطلب حل مي شود. )Dilemma(
هيئت از نظر جايگاه، شعب تشخيص ديوان عدالت اداري پس از عمومي ديوان، عالي ترين مرجع ديوان است و
برابر ماده 10 قانون ياد شده با حضور يك رئيس يا دادرس عل يالبدل و چهار مستشار تشكيل مي شود.
صلا 37 و 43 داراي صلا حيت هاي زير ،18 ، شعب تشخيص از ديدگاه حيتي و اختيارات به موجب مواد 16
مي باشند:
1- شايستگي رسيدگي به اعلا م اشتباه قضات شعب ديوان از نظر شكلي و ماهوي را دارند.
2- ي صادر شده از سوي شعب ديوان C در صورت تشخيص رئيس قوه قضاييه يا رئيس ديوان مبني بر اين كه را
داراي اشتباه بين شرعي يا قانوني است، شعب تشخيص پس از بررسي و احراز اشكال و وارد دانستن آن، نسبت به
ي صحيح اقدام م ينمايند. C ي و صدور را C نقض را
3- ي شعبه صادركننده دادنامه، C مرجع تجديدنظرخواهي مقام مستنكف از اجراي دادنامه، ديوان است و با را
غيرمجري به انفصال از خدمت محكوم مي گردد.
4- دادخواست تجديدنظرخواهي اشخاصي كه مفاد دادنامه تحصيل شده آنها با توجه به اع لام تعارض مغاير با
يين (وحدت رويه) C ي وحدت رويه هيئت عمومي است و نسبت به مفاد دادنامه خود با اصح الرا C يين و را C اصح الرا
ي C اعلا م تعارض نموده اند و پرونده آنان نيز در هيئت عموم يمطرح شده است را در فرجه يك ماهه پس از درج را
وحدت رويه در روزنامه رسمي مي پذيرند و آن را مورد رسيدگي قرار م يدهند.
5- به پرونده هاي عادي ديوان رسيدگي مي نمايند.
نكته صلا اي كه از اهميت بيشتري برخوردار است و بايد روي آن تكيه شود، شق دوم از حيت هاي احصا شده
مي باشد كه شمار فراواني از مراجعان به ديوان، اعم از وك لا و شاكيان را به اشتبا هانداخته و اين تصور را براي آنها
به وجود آورده كه با توجه به متن ماده 10 و مفاد مواد 16 و 18 ، شعبه تشخيص ديوان عدالت اداري يك شعبه
تجديدنظرخواهي و استينافي است. حال آن كه از ص لاحيت هاي برگرفته شده از مفاد و منطوق مواد 16 و 18 چنين
موضوعي استنباط نمي شود؛ اما از لحاظ صلا حيت هاي منبعث از مواد 37 و 43 همين طور است. از سوي ديگر و از
جهت صلا حيت هاي مبتني بر فراز آخر ماده 10 ، شعبه تشخيص ديوان به هي چوجه شعبه تجديدنظر محسوب نشده
و يك شعبه و دادگاه عادي ديوان م يباشد. اينجاست كه در پاسخ به يك قضيه ذوحدين منطقي نزديك م يشويم.
اما با دقت در مطالب پيش گفته، پاسخ روشن است. بدين ترتيب در جايي كه قضات ديوان اعلا م اشتباه نموده و
اعمال ماده 16 را خواستار م يشوند، صلا حيت شعبه تشخيص پس از ارجاع پرونده، بازنگري و در صورت احراز
اشتباه، نقض دادنامه صادر شده و انشاي دادنامه صحيح است.
هنگامي كه با تشخيص رئيس قوه قضاييه يا رئيس ديوان، دادنامه صادر شده واجد اشتباه بين شرعي يا قانوني
، باشد، پس از ارجاع پرونده به شعبه تشخيص، موضوع مورد بررسي و پژوهش قرار گرفته و حسب مفاد ماده 18
ي مقتضي م ينمايد. با توجه به صلا حيت C ي و صدور را C اين شعبه پس از وارد دانستن اشكال، اقدام به نقض را
پژوهشي و بررس يكنندگي شعبه تشخيص پيش از رسيدگي به منظور احراز وقوع اشتباه بين شرعي يا قانوني و با
عنايت به ماهيت قطعي آراي ديوان كه در ماده 7 مصرح است لزوم بررسي و چند مرحله كارشناسي آشكار
مي شود تا بدين ترتيب قابل طرح بودن پرونده در شعبه تشخيص معلوم گردد. اينجاست كه وكلا و مراجعان بايد
عنايت داشته باشند كه هر پروند هاي كه در شعب ديوان مطرح شده و مورد رسيدگي قرار مي گيرد و منتهي به
ي مي شود، براي بار دوم قابل طرح در شعب تشخيص نيست و اصرار بر طرح مجدد پرونده براي تحصيل C صدور را
دادنامه مثبت و تقديم دادخواست تجديدنظرخواهي نادرست است؛ زيرا امكان تجديدنظرخواهي و استيناف از
آرايي كه در ماهيت قطعي هستند، وجود ندارد. به علا وه اجازه طرح مجدد پرونده در شعب تشخيص برابر ماده 18
ي با حكم شرعي يا قانوني مخالفتي C در مواردي بسيار استثنايي و نادر صادر مي شود و آن زماني است كه مفاد را
آشكار و بين داشته باشد. در اين صورت نيازي به تقديم دادخواست نيست و شاكي يا وكيل او مي تواند با تقديم
درخواستي كه در آن به صورتي مستند و مستدل به نكات مغايرت دادنامه با شرع يا قانون اشاره شده، تقاضاي
طرح پرونده را در شعبه تشخيص بنمايد. رسيدگي به اين درخواست رايگان بوده و نيازي به ابطال تمبر ندارد.
مي البته توان گفت كه وقوع اين اشتباه ناشي از خلط ميان صلا حيت هاي شعب تشخيص است. در صلا حيت
ناشي از ماده 18 كه م يتوان از آن به عنوان صلا حيت پژوهش نام برد شعبه تشخيص قادر است در مورد
پرونده هايي كه قابليت طرح در شعب را ندارند، بررسي نموده و در صورت احراز ورود شكايت و وقوع امر خلا ف
بين شرع يا قانون در حكم، به موضوع رسيدگي نمايد.
صلا اما در مقام اعمال حيت استينافي يا تجديدنظر برگرفته شده از مواد 37 و 43 شعب تشخيص اساساً شعب
ي C مذكور به پرونده هايي رسيدگي مي نمايند كه برابر قانون قابليت طرح در اين دادگاه را دارند و به ويژه در را
صادر شده به موجب ماده 37 ، شعبه تالي ديوان بايد قابل تجديدنظر بودن دادنامه ظرف مدت زمان 20 روز پس از
ابلا غ را ذكر نمايد. در اين صورت شاكيان و وكلا براي دادخواهي بايد دادخواست تقديم نموده و برابر تبصره 2 ذيل
ماده 21 مبلغ 10 هزار تومان هم هزينه دادرسي پرداخت نمايند.
از اين رو همان گونه كه اشاره شد، شعب تشخيص در مقام اعمال صلا حيت ناشي از ماده 18 ، وارد بررسي و
رسيدگي نسبت به پرونده هايي مي شوند كه قابليت طرح در شعب تشخيص را تا زمان احراز وقوع اشتباه و خلا ف
بين شرعي يا قانوني ندارند؛ اما پس از محرز شدن خلا ف بين، قابليت طرح پيدا م يكنند و به همين دليل است كه
به اين صلا حيت، پژوهشي اطلا ق م يگردد و تا زمان اثبات موارد مذكور، پرونده قابل طرح در شعب تشخيص
نيست. از همين روست كه شمار بسياري از پروند ههايي كه تقاضاي طرح در شعبه تشخيص را دارند، پس از
كارشناسي و عدم احراز خ لاف بين شرعي و قانوني، به بايگاني شعبه مربوطه اعاده م يگردند. بنابراين به شاكيان و
دستگاه هاي دولتي توصيه م يشود كه صرفاً از روي احتمال و گمان تقاضاي اعمال ماده 18 را ننمايند؛ بلكه پس از
ي، چنين درخواستي را مطرح كنند. C احراز يقين به ذ يحق بودن و وقوع خلا ف بين قانوني يا شرعي در مفاد را
مي مورد ديگري كه پيوسته از ديوان پرسيده شود اين است كه در صورت تقديم تقاضا براي رسيدگي به
دادنامه اي كه درخصوص مفاد آن ادعاي خ لاف بين شرع و يا قانون شده است، آيا شعب تشخيص م يتوانند دستور
ي معترض عنه را صادر نمايند؟ C توقيف اجراي را
در پاسخ بايد گفت كه شعبه تشخيص يك نوع دادگاه عالي است؛ با الزام به رعايت فرآيند قانوني تمام
دادگاه ها و بلكه پيچيد هتر. از سوي ديگر، متن ماده 7 قانون ديوان صراحت به قطعيت ماهوي آرا دارد. از اين رو
جلوگيري از اجراي آراي صادر شده در مقدمه كار و پيش از احراز خلا ف بين شرع يا قانون بودن مفاد آن، به هيچ
وجه ميسر نيست و تا زماني كه پروند ههاي غيرقابل طرح در شعب تشخيص پس از سپري كردن فرآيند مراحل
7 و ، كارشناسي قابل طرح شناخته نشوند، برابر قانون اين شعب تكليفي به رسيدگي ندارند. همچنين برابر مواد 6
8 آيين نامه و دستورالعمل اجرايي ماده 18 اصلا حي قانون تشكيل دادگا ههاي عموم يو انقلا ب و مواد 18 و 40 قانون
ديوان عدالت اداري، با تنظيم صور تمجلس پرونده بايگاني شده و نتيجه در صورت درخواست به حوزه نظارت
قضايي اعلا م مي گردد؛ اما چنانچه پرونده اي پس از پژوهش و بررسي، قابل طرح در شعبه تشخيص شناخته شود،
ي وحدت رويه C حسب ماده 22 دستور العمل اجرايي مربوط به ماده 18 اصلا حي مصوب 1385 و ماده 9 آن و نيز را
به شماره 538 مورخ اول آبان 1369 ديوان عالي كشور، در صورت احراز خ لاف بين شرع يا قانون بودن مفاد حكم،
با نظر رئيس شعبه تشخيص و نيز رئيس ديوان عدالت اداري اين امر ممكن خواهد بود.پرسش ديگري كه مطرح
مي شود اين است كه آيا شعب تشخيص م يتوانند دستور موقت صادر كنند؟
شعب تشخ يص در مقام رسيدگي به پروند ههاي عادي كه برابر قانون قابليت طرح در شعبه را دارند، مانند هر
شعبه ديگري -در صورت صلا حديد م يتوانند دستور موقت صادر نمايند؛ اما اين موضوع به درخواس تهاي تقديم
شده در مورد اعمال ماده 18 تسري ندارد و آن درخواست، فرآيند مربوط به خود را طي خواهد نمود.
مي برخي مراجعان اين پرسش را مطرح نمايند كه رسيدگي در شعب تشخيص شكلي است يا ماهوي؟
شكلي پاسخ اين است كه رسيدگي در شعب ديوان حسب مورد به هردو شكل ممكن است و صرفاً
نيست.پرسش مطرح شده ديگر درخصوص هزينه دادرسي در شعب تشخيص ديوان است. همان گونه كه اشاره شد،
در صورتي كه شاكيان اعمال ماده 18 را -كه با ارسال و تقديم درخواست آغاز مي شود- تقاضا نمايند، نيازي به
ابطال تمبر و هزينه دادرسي وجود ندارد؛ اما اگر به موجب مواد 37 و 43 بخواهند تجديدنظرخواهي كنند، مكلف
هستند هم دادخواست تنظيم و تقديم نمايند و هم برابر تبصره دو ذيل ماده 21 ، تمبري به ارزش 10 هزار تومان را
ابطال كنند. ظرف زماني تقديم اين دادخواست ها در مورد تجديدنظرخواهي مندرج در ماده 37 پس از ابلا غ
ي C دادنامه، 20 روز و مهلت تقديم دادخواست در مورد تجديدنظرخواهي مذكور در ماده 43 پس از درج و چاپ را
وحدت رويه در روزنامه رسمي يك ماه م يباشد.
دريافت شده از پايگاه نشر مقالات حقوقي
تر .حق گس
براي نشر مقالات حقوقي خود
كنيد .به حق گستر مراجعه
.منتظر شما هستيم
www.HaghGostar.ir


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
قانون ارتش جمهوري اسلامي ايران
نویسنده : محمدرضا عباسیان 09148023199
تاریخ : شنبه 14 فروردين 1395


       قانون ارتش جمهوري اسلامي ايران
فصل اول - تعاريف ، هدفها، اصول و ويژگي ها، وظايف و ماموريتها
بخش اول - تعاريف
ماده 1 - در اين قانون عبارات اختصاري زير جايگزين عناوين كامل آن مي گردد:
الف - "فرماندهي كل" به جاي "فرماندهي كل نيروهاي مسلح جمهوري اسلامي ايران"
ب - " نيروهاي مسلح " به جاي تنيروهاي مسلح جمهوري اسلامي ايران "
ج - " ارتش " به جاي " ارتش جمهوري اسلامي ايران "
د - " ستاد مشترك" به جاي "ستاد مشترك ارتش جمهوري اسلامي ايران"
ه - "سپاه پاسداران" به جاي "سپاه پاسداران انقلاب اسلامي ايران"
و - "بنا به دستور" به جاي "بنا به دستور فرماندهي كل نيروهاي مسلح جمهوري اسلامي ايران"
ز - "سازمان عقيدتي سياسي" به جاي "سازمان عقيدتي سياسي ارتش جمهوري اسلامي ايران"
ح - "سازمان عقيدتي سياسي" به جاي "سازمان عقيدتي سياسي ارتش جمهوري اسلامي ايران"
ماده 2 - نيروهاي مسلح جمهوري اسلامي ايران عبارتند از: ارتش و سپاه پاسداران و نيروهاي انتظامي .
تبصره - نيروهاي انتظامي جمهوري اسلامي ايران به ژاندارمري ، شهرباني و كميته انقلاب اسلامي ايران اطلاق مي گردد.
ماده 3 - ارتش جمهوري اسلامي ايران به مجموعه ستاد مشترك ، نيروهاي زميني ، هوايي ، دريايي و سازمانهاي وابسته به آنها اطلاق مي گردد.
ماده 4 - وزارت دفاع جمهوري اسلامي ايران بخشي از دولت است كه مسئوليت پشتيباني ارتش را به عهده دارد.
بخش دوم - هدفهاي نظامي
ماده 5 - هدفهاي نظامي جمهوري اسلامي ايران عبارتند از:
الف - حفظ و استقلال ، تماميت ارضي و نظام جمهوري اسلامي ايران .
ب - حفظ منافع ملي جمهوري اسلامي ايران خارج از قلمرو كشور در درياي خزر، خليج فارس ، درياي عمان ، رود خانه ها و معادن .
ج - ياري به ملل مسلمان يا مستضعف غير معارض با اسلام در جهت دفاع از سرزمين هاي مورد تهديد يا اشغال نيروهاي متجاوز در صورت درخواست ملل مزبور.
بخش سوم - اصول و ويژگي هاي اساسي نيروهاي مسلح (دكترين و استراتژي نظامي)
ماده 6 - اصول و ويژگي هاي اساسي نيروهاي مسلح عبارتند از:
الف - اسلامي بودن :
در تشكيل و تجهيز نيروهاي مسلح اساس و ضابطه مكتب اسلام است به نحوي كه بر همه شوون و ابعاد آن ، ضوابط و مقررات شرع حاكميت داشته باشد. نيروهاي مسلح رسالت مكتبي جهاد در راه خدا را بر عهده داشته ، پيروي از اصول اخلاقي اسلام و احترام به شخصيت انساني افراد را وظيفه خود مي دانند.
ب - ولايي بودن :
نيروهاي مسلح تحت فرمان فرماندهي كل بوده و اصل وحدت فرماندهي در تمامي رده هاي آن حاكم مي باشد و نيل به فرماندهي در تمامي رده ها بر اساس شايستگي و كارآيي صورت مي گيرد. دستور فرمانده در صورتي كه مغاير با دستورات مسلم شرع ، فرمانهاي فرماندهي كل و حاكميت نظام و قوانين جمهوري اسلامي ايران نباشد، لازم الاجرا است . پرسنل نيروهاي مسلح در خط سياسي مقام رهبري بوده ، عضويت و وابستگي آنان در تشكل هاي سياسي با توجه به فرمان مقام رهبري مطلقا ممنوع مي باشد.
ج - مردمي بودن :
نيروهاي مسلح همواره در كنار مردم و در جهت مصالح و آرمانهاي امت اسلامي انجام وظيفه مي نمايند و در زمان صلح نيز به درخواست دولت افراد و تجهيزات فني خود را در حدي كه به آمادگي رزمي آنها آسيبي وارد نيايد، در جهت خدمت به مردم در زمينه كارهاي امدادي ، آموزشي ، توليدي و جهاد سازندگي به كار مي گيرند.
د - خودكفايي :
نيروهاي مسلح با بهره گيري از تمامي توان خود در جهت رسيدن به خودكفايي در كليه زمينه ها از قبيل سازماندهي ، آموزشي ، تداركاتي ، اطلاعاتي و صنعتي تلاش مي نمايند.
ه - انضباط:
نيروهاي مسلح بايد با ايجاد انضباط معنوي برخاسته از اعتقاد و ايمان پرسنل ، وضع مقررات منطقي و عادلانه و برقراري سيستم هاي تشويق و تنبيه ، زمينه اجراي كامل دستورات و مقررات را فراهم سازند.
و - سادگي :
در نيروهاي مسلح در تمامي زمينه ها اعم از طرح ريزي هاي ستادي ، اعمال مديريت بكارگيري سيستم ها و روش ها، گزينش تكنولوژي و صدور دستورالعمل ها بايد اصل سادگي رعايت شود. تشكيلات غير ضروري و تشريفات بي مورد حذف و روش هاي يكنواخت سازي مورد توجه قرار گيرد.
ز - اقتدار:
نيروهاي مسلح مي بايست از چنان آمادگي ، تحرك و اقتداري برخوردار باشند كه بتوانند با بهره گيري از تمامي امكانات جمهوري اسلامي ، جرات تعرض را از دشمنان آشكار و نهان سلب نمايند.
ح - تدافعي بودن :
نيروهاي مسلح با بهره گيري از تمامي توان خود دشمن را از تعرض بازداشته و در برابر هر گونه تجاوز دفاع نموده و متجاوز را تنبيه و سركوب مي نمايند و در عين اعتقاد به اصل عدم تعرض ، ملل مسلمان يا مستضعف غير معارض با اسلام را براي دفاع از خودياري مي كنند.
بخش چهارم - ماموريت و وظايف
ماده 7 - ماموريت و وظايف ارتش به شرح زير مي باشد:
الف - آمادگي و مقابله در برابر هر گونه تجاوز نظامي عليه استقلال ،
تماميت ارضي ، نظام جمهوري اسلامي ايران و منافع كشور.
ب - همكاري با نيروهاي انتظامي سپاه پاسداران در مقابله با اشرار،
ياغيان ، قاچاقچيان ، تجزيه طلبان و جريانات براندازي در مواقع ضروري بنا به دستور.
ج - آمادگي جهت همكاري با سپاه پاسداران در كمك به ملل مسلمان و مستضعف غير معارض با اسلام جهان ، در دفاع از خود در برابر تهديد و تجاوز نظامي بنا به درخواست آنان و بنا به دستور.
د - در اختيار قرار دادن افرادي كه در استخدام ارتش هستند و تجهيزات
فني خود بنا به درخواست دولت در اجراي اصل 147 قانون اساسي و با رعايت كامل موازين عدل اسلامي در حدي كه بنا به تشخيص شوراي عالي دفاع به آمادگي رزمي ارتش آسيبي وارد نيايد.
ه - سازماندهي ، آموزش ، تجهيزات و گسترش نيروهاي زميني ، هوايي و دريايي متناسب با امكانات و تهديدات ، براي انجام ماموريت هاي محوله .
و - تلاش مداوم و مستمر در جهت حاكميت كامل فرهنگ و ضوابط اسلامي در ارتش و وزارت دفاع و سازمان هاي وابسته به آنها.
ز - آماده نمودن مردم براي دفاع مسلحانه از كشور و نظام جمهوري اسلامي در چهار چوب قانون خدمت وظيفه عمومي .
ح - كمك به سپاه پاسداران در آموزش و سازماندهي بنا به دستور.
ط - اقدامات لازم در جهت نيل به خودكفايي در كليه زمينه ها از قبيل صنعتي ، آموزشي ، تداركاتي ، اطلاعاتي ، روشها و سازماندهي .
ي - اقدامات لازم در زمينه كسب اطلاع از اوضاع ، رويدادها و تحولات سياسي ، نظامي آشكار و نهان منطقه و جهان و ارزيابي مستمر تهديدات و توان رزمي دشمنان بالفعل و بالقوه .
ك - تلاش مداوم و مستمر در جهت حفظ و صيانت ارتش و وزارت دفاع و سازمان هاي وابسته به آنها در زمينه هاي امنيتي .
ل - ايجاد تسهيلات لازم براي همكاري سپاه پاسداران با ارتش در مواقع ضروري كه شوراي عالي دفاع تعيين مي نمايد.
ماده 8 - وظايف وزارت دفاع به شرح زير مي باشد:
الف - ساخت و توليد وسايل مورد نياز نيروهاي نظامي و انتظامي و انجام تحقيقات صنعتي لازم و افزايش امكانات تكنولوژي صنايع مربوط.
ب - هدايت و هماهنگ نمودن امور پژوهشي و تحقيقاتي صنعتي ارتش و سازمان هاي وابسته به وزارت دفاع و هماهنگي با شوراي عالي صنايع و مراكز پژوهشي و تحقيقات كشور.
ج - انجام تعميرات خارج از مقدورات نيروهاي نظامي و انتظامي .
د - انجام كليه خريدهاي خارجي مورد نياز ارتش و وزارت دفاع و
سازمانهاي وابسته به آنها بر اساس سياست كلي و خط مشي دولت جمهوري اسلامي
ايران .
تبصره 1 - وزارتين دفاع و سپاه موظفند در زمينه خريدهاي خارجي زير نظر شوراي عالي و دفاع هماهنگي و اقدام نموده و مي توانند خريدهاي مورد نياز يكديگر را نيز انجام دهند.
تبصره 2 - كليه خريدهاي خارجي اقلام دفاعي مورد نياز ديگر وزارتخانه ها، نهادها و سازمانهاي كشور نيز صرفا از طريق وزارتين دفاع و سپاه انجام خواهد شد.
ه - تهيه و تامين و خريد داخلي اقلام حساس ، مهم ، سنگين قيمت و اقلام مشترك مورد نياز ارتش و وزارت دفاع ، به استثنا سوخت و مواد فاسد شدني .
تبصره - وزارت دفاع مي تواند تامين بخشي از اقلام مشترك داخلي را با حفظ مسئوليت و تعيين خط مشي به نيروهاي سه گانه تفويض نمايد. موارد و چگونگي آن به موجب آيين نامه اي خواهد بود كه توسط وزارت دفاع با هماهنگي ستاد مشترك تهيه و به تصويب هيات وزيران مي رسد.
و - تهيه لوايح مورد نياز ارتش با هماهنگي ستاد مشترك و لوايح مورد نياز وزارت دفاع و سازمانهاي وابسته و پيگيري جهت سير مراحل قانوني ، ابلاغ قوانين و مصوبات هيات وزيران به ارتش و نظارت بر اجراي قوانين و مقررات .
ز - دفاع از حقوق ارتش و وزارت دفاع و سازمانهاي وابسته با آنها در مراجع قضايي .
ح - بررسي و تحصيل بودجه اعتبارات ارتش و وزارت دفاع و سازمانهاي وابسته به آنها و نظارت در انجام هزينه ها و بررسي و تاييد بيلان حساب بودجه آنها.
ط - تهيه و تامين زمين مورد نياز و احداث تاسيسات ساختماني ارتش و وزارت دفاع و سازمانهاي وابسته به آنها در چهارچوب ضوابط و سياست هاي وزارتين مسكن و شهرسازي و برنامه و بودجه .
تبصره - وزارت دفاع مي تواند احداث برخي تاسيسات ساختماني نيروها را با حفظ مسئوليت و نظارت به نيروي مربوط محول نمايد.
ي - اداره امور املاك ارتش و وزارت دفاع و سازمانهاي وابسته به آنها از نظر حقوقي و قانوني .
ك - تامين خدمات درماني پرسنل وزارت دفاع ، ارتش و نيروهاي انتظامي و سازمانهاي وابسته به آنها، بازنشستگان ، وظيفه بگيران مستمري بگيران و عائله تحت تكفل آنان .
ل - تامين خدمات تعاوني افراد مذكور در بند فوق و عائله تحت تكفل آنان .
م - انجام امور بيمه ، بازنشستگي ، وظيفه و مستمري پرسنل ارتش و وزارت دفاع و سازمان هاي وابسته به آنها.
ن - تهيه و تامين نقشه هاي نظامي و خدمات جغرافيايي مورد نياز نيروهاي نظامي و انتظامي .
س - پشتيباني فني ، آموزشي و تعميراتي سازمان هاي خدمات كامپيوتري نيروهاي نظامي و انتظامي .
ماده 9 - ستاد مشترك ارتش جمهوري اسلامي ايران ستاد فرماندهي كل در ارتش بوده و فرماندهي كل را در اداره امور ارتش ياري مي نمايد و وظايف آن به شرح زير مي باشد:
الف - مشاورت فرماندهي كل نسبت به اعمال فرماندهي در ارتش .
ب - تهيه و توسعه تدابير كلي نظامي (استراتژيك ) و تهيه طرحهاي مربوط مبتني بر فرمان هاي فرماندهي كل با توجه به قوانين ، تهديدات و امكانات كشور.
ج - تهيه و تقديم اطلاعات مورد نياز جهت اخذ تصميم به فرماندهي كل .
د - دريافت فرمان ها و تدابير فرماندهي كل و ابلاغ آنها به نيروهاي سه گانه و نظارت بر اجراي فرمان هاي صادره .
ه - تهيه و طرح ها و دستورالعمل ها بر مبناي فرمان ها و تدابير دريافت شده و ابلاغ آنها به نيروهاي سه گانه و نظارت بر اجرا.
و - نظارت بر حفظ توان رزمي ارتش .
ز - تهيه و طرح سازمان تجهيزات ارتش با توجه به تهديدات ، مقدورات ، تدابير دفاعي و اصول سياست خارجي كشور با همكاري نيروهاي سه گانه وزارت دفاع و تاييد شوراي عالي دفاع جهت تصويب فرماندهي كل .
ح - برآورد نهايي نيازمنديهاي لجستيكي ارتش .
ط - بررسي و هماهنگ نمودن بودجه هاي پيشنهادي نيروها و ارسال بودجه پيشنهادي ارتش به وزارت دفاع .
ي - همكاري با وزارت دفاع در زمينه تهيه لوايح مورد نياز ارتش .
ك - نظارت و كنترل كليه فعاليت هاي بيمارستان هاي ارتش .
ماده 10 - ماموريت نيروي زميني ارتش جمهوري اسلامي ايران به شرح زير مي باشد:
الف - پاسداري از قلمرو زميني كشور جمهوري اسلامي ايران در برابر هر گونه تجاوز نظامي خارجي .
ب - دفع و انهدام نيروهاي متجاوز.
ج - سازماندهي ،تجهيز، آموزش و گسترش يگان هاي زميني و آماده كردن آنان جهت اجراي ماموريت هاي محوله .
د - تهيه طرح نيازمنديهاي لجستيكي و اقدام در جهت تهيه و خريد اقلام و خدماتي كه به عهده نيروي زميني بوده و اقلام مشترك داخلي كه به آن واگذار مي گردد.
ه - انجام پژوهش و تحقيقات لازم در كليه زمينه ها در جهت نيل به خودكفايي .
و - تامين دفاع هوايي كليه يگانها، تاسيسات و نقاط حساس مربوطه در حد برد سلاح ضد هوايي سازماني خود با هماهنگي و كنترل كلي عملياتي نيروي هوايي .
ز - تامين و حفاظت تاسيسات و پادگان هاي مربوط.
ح - تامين نيازهاي پزشكي پرسنل نيروي زميني و اداره بيمارستان ها و درمانگاه هاي مربوط.
ماده 11 - ماموريت نيروي هوايي ارتش جمهوري اسلامي ايران به شرح زير است :
الف - پاسداري از قلمرو فضايي كشور.
ب - حمله به هدف هاي نظامي و تاسيسات حياتي دشمن بنا به دستور.
ج - پشتيباني هوايي از نيروهاي نظامي و انتظامي .
د - تامين پدافند هوايي كشور، هماهنگي ، هدايت و كنترل كلي عمليات پدافند هوايي ساير نيروها و سازمانهايي كه در زمينه پدافند هوايي مسئوليتهايي به عهده دارند.
ه - جمع آوري اطلاعات الكترونيكي از عوامل تهديدكننده و ارائه خدمات لازم .
و - سازماندهي ، تجهيز، آموزش و گسترش يگانهاي هوايي جهت اجراي ماموريت هاي محوله .
ز - تهيه طرح نيازمنديهاي لجستيكي و اقدام در جهت تهيه و خريد اقلام و خدماتي كه به عهده نيروي هوايي بوده و اقدام مشترك داخلي كه به آن واگذار مي گردد.
ح - انجام پژوهش و تحقيقات لازم در كليه زمينه ها در جهت نيل به خودكفايي .
ط - تامين و حفاظت تاسيسات و پادگانهاي مربوط.
ي - تامين نيازمنديهاي پزشكي پرسنل نيروي هوايي و اداره بيمارستانها و درمانگاههاي مربوط.
ماده 12 - ماموريت نيروي دريايي ارتش جمهوري اسلامي ايران به شرح زير مي باشد:
الف - پاسداري از آبهاي سرزميني ، فلات قاره و مناطق انحصاري ، اقتصادي و جزاير كشور در برابر هر گونه تجاوز نظامي خارجي .
ب - حضور مستمر، كنترل و تامين امنيت خطوط مواصلات دريايي خودي و جلوگيري از استفاده غير مجاز بيگانگان از مناطق دريايي مذكور در بند فوق .
ج - دفع و سركوبي هر گونه تجاوز نظامي به حاكميت ، حقوق و منافع كشور در مناطق مذكور در بند الف و انهدام تاسيسات دريايي دشمن بنا به دستور.
د - كنترل تردد كشتيها در خليج فارس و درياي عمان و بازرسي كشتيهاي مشكوك در مواقع لزوم بنا به دستور.
ه - سازماندهي ، تجهيز و آموزش يگانهاي دريايي جهت اجراي ماموريتهاي محوله .
و - تهيه طرح نيازمنديهاي لجستيكي و اقدام در جهت تهيه و خريد اقلام و خدماتي كه به عهده نيروي دريايي بوده و اقلام مشترك داخلي كه به آن واگذار مي گردد.
ز - انجام پژوهش و تحقيقات لازم در كليه زمينه ها جهت نيل به خودكفايي .
ح - تامين دفاع هوايي كليه يگانها، تاسيسات و نقاط حساس مربوط، جزاير و تاسيسات دريايي در حد برد سلاح ضد هوايي سازماني خود با هماهنگي و كنترل كلي عملياتي نيروي هوايي .
ط - تامين و حفاظت تاسيسات و پادگانهاي مربوط.
ي - تامين نيازهاي پزشكي پرسنل نيروي دريايي و اداره بيمارستانها و درمانگاههاي مربوط.
ماده 13 -ماموريت هاي مذكور در بندهاي الف ، مواد 10 و 11 و 12 و قسمت اول بند د ماده 11 و قسمت آخر ج ماده 12 اين قانون چنانچه در زمينه پاسداري از استقلال و تماميت ارضي نظام جمهوري اسلامي ايران باشد، ماموريت اصلي بر عهده ارتش جمهوري اسلامي ايران بوده و نيروهاي سه گانه سپاه پاسداران با نيروهاي سه گانه ارتش همكاري خواهند نمود. لكن چنانچه ماموريت هاي مزبور در زمينه نگهباني از انقلاب اسلامي ايران و دستاوردهاي آن باشد، ماموريت اصلي بر عهده سپاه پاسداران بوده و نيروهاي سه گانه ارتش و با نيروهاي سه گانه سپاه همكاري خواهند نمود. مصاديق اين ماده و نحوه و ميزان همكاري ارتش و سپاه پاسداران در هر مورد را شوراي عالي دفاع تعيين مي نمايد.
ماده 14 - سازمان عقيدتي سياسي ، سازماني است با سلسله مراتب مستقل و متمركز كه ماموريت و وظايف زير را بر عهده دارد:
1 - ماموريت .
رشد و گسترش فرهنگ و ارزشهاي اسلامي در ارتش و وزارت دفاع و سازمان هاي
وابسته به آنها بر اساس معيارها و ضوابط اسلامي و تدابير و رهنمودها و دستورالعمل هاي مقام رهبري .
2 - وظايف .
الف - آموزش عقيدتي و سياسي پرسنل جهت رشد مذهبي و سياسي آنان .
ب - انجام فعاليت هاي تبليغي براي پرسنل از قبيل انتشار جزوات و نشريات ، تشكيل كتابخانه ها و نمايشگاه ها و توليد برنامه هاي راديو تلويزيوني ارتش و اداره مساجد و ساير اماكن مذهبي مربوط.
ج - ارائه خط مشي هاي مكتبي به مبادي ذيربط در جهت انطباق سازماندهي ها، مقررات ، آيين نامه ها و دستورالعمل ها با ضوابط و معيارهاي اسلامي .
د - نظارت بر حفظ و عمل به موازين اسلامي در تمامي زمينه ها و اعلام موارد خلاف به مسئولين جهت رفع آنها و گزارش به فرماندهي كل در صورت لزوم .
ه - بررسي و ارزيابي پرسنل از لحاظ شايستگي مكتبي جهت انتصابات ، ترفيعات و ماموريت هاي خارج از كشور.
و - انجام كليه وظايف روابط عمومي ارتش و وزارت دفاع و سازمان هاي وابسته به آنها.
تبصره - ارتش و وزارت دفاع و سازمان عقيدتي و سياسي وابسته به آنها موظفند پشتيباني هاي لجستيكي و پرسنلي مورد نياز سازمان عقيدتي سياسي را در چهارچوب جداول سازمان مربوط كه به تصويب فرمانده كل مي رسد، در اختيار قرار دهند.
ماده 15 - مسئولين عقيدتي سياسي كليه يگان ها و سازمان ها از روحانيوني كه حداقل دوره سطح را به پايان رسانده و از بينش سياسي و اجتماعي كافي برخوردار باشند و در هيچ يك از تشكل هاي سياسي عضويت و فعاليت نداشته باشند، تعيين مي گردند.
ماده 16 - سازمان حفاظت اطلاعات ارتش جمهوري اسلامي ايران سازماني است با سلسله مراتب مستقل و متمركز كه با هماهنگي وزارت اطلاعات ماموريت و وظايف زير را انجام مي دهد:
1 - ماموريت .
پيشگيري ، كشف ، شناسايي و خنثي كردن فعاليت هاي براندازي ، جاسوسي ، خرابكاري ، موارد ايجاد نارضايتي ، نفوذ جريانات سياسي و ايجاد اختلال در انجام ماموريت به منظور حفظ و صيانت ارتش و وزارت دفاع و سازمان هاي وابسته به آنها از طريق حفاظت پرسنل ، اطلاعات ، اسناد، مدارك ، اماكن ، تاسيسات ، وسايل و تجهيزات و امنيت ارتباطات با رعايت اصل 156 قانون اساسي .
2 - وظايف .
الف - كسب و جمع آوري اخبار و توليد، تجزيه و تحليل و طبقه بندي اطلاعات مورد نياز ارتش و وزارت دفاع و سازمان هاي وابسته به آنها.
ب - كشف و خنثي نمودن توطئه ها و براندازي ، جاسوسي و خرابكاري .
ج - تهيه طرح ها و دستورالعمل هاي حفاظتي در زمينه حفاظت اخبار، اطلاعات ، اسناد مدارك ، تاسيسات ، اماكن ، تجهيزات و پرسنل ارتش و وزارت دفاع و سازمان هاي وابسته به آنها و نظارت بر اجراي آنها.
د - آموزش و ارشاد پرسنل ارتش و وزارت دفاع و سازمان هاي وابسته به آنها در زمينه هاي حفاظتي و آموزش تخصصي پرسنل سازمان حفاظت اطلاعات .
ه - گزارش اطلاعات و اخبار امنيتي غير نظامي واصله به وزارت اطلاعات .
و - كشف و شناسايي فعاليت هاي سياسي پرسنل و نفوذ جريانات و تشكل هاي سياسي در ارتش و وزارت دفاع و سازمان هاي وابسته به آنها.
ز - كشف و شناسايي موارد كم كاري و كارشكني و تخلف در انجام ماموريت و گزارش آن به مسئولين مربوط.
ح - مطلع نمودن فرماندهان از مواردي كه براي انجام ماموريتشان ضروري بوده و در صلاحيت آنان است .
ط - بررسي صلاحيت امنيتي پرسنل ارتش و وزارت دفاع و سازمان هاي وابسته به آنها.
ي - انجام كليه امور مربوط به صدور پروانه حمل سلاح شكاري و كمري و مهمات مربوط در سطح ارتش و وزارت دفاع و سازمانهاي وابسته به آنها.
ك - طرح ريزي و انجام عمليات فني حفاظت اطلاعاتي و كنترل ارتباطات در سطح ارتش و وزارت دفاع و سازمان هاي وابسته به آنها.
تبصره 1 - رييس سازمان حفاظت اطلاعات از بين افراد مورد تاييد مقام رهبري با حكم رييس ستاد مشترك منصوب مي گردد و مستقيما تحت امر مقام رهبري انجام وظيفه مي نمايد و عزل وي نيز با تاييد مقام رهبري و حكم رييس ستاد مشترك انجام مي شود.
تبصره 2 - ارتش و وزارت دفاع و سازمان هاي وابسته به آنها موظفند پشتيباني هاي پرسنلي و لجستيكي مورد نياز را در چهارچوب جداول سازمان مربوط كه به تصويب فرماندهي كل مي رسد، در اختيار قرار دهند.
تبصره 3 - رييس سازمان حفاظت اطلاعات موظف است در موارد براندازي و نيز خرابكاري هاي مهم ، دادستان كل كشور و فرمانده كل سپاه پاسداران را سريعا در جريان قرار دهد.
تبصره 4 - سازمان حفاظت اطلاعات موظف است موارد انحرافات عقيدتي ، سياسي و اخلاقي پرسنل را كه در جريان ماموريت هاي خود مطلع مي گردد، به سازمان عقيدتي سياسي منعكس نمايد.
ماده 17 - شوراي عالي دفاع به عنوان مشاور عالي نظامي مقام رهبري ، داراي وظايف زير مي باشد:
الف - پيشنهاد اعلان جنگ و صلح به فرماندهي كل .
ب - پيشنهاد اعلان بسيج همگاني به فرماندهي كل .
ج - پيشنهاد تعيين فرماندهان نيروهاي سه گانه ارتش به فرماندهي كل .
د - تعيين سيستم تسليحاتي كشور و سياست هاي كلي ساخت و خريدهاي تسليحاتي و نظارت عاليه بر آنها و ايجاد هماهنگي هاي لازم بين وزارتين دفاع و سپاه در خريدهاي خارجي و صنايع نظامي .
ه - تعيين موارد و نحوه همكاري و ايجاد هماهنگي هاي لازم بين ارتش و سپاه و پاسداران و نيروهاي انتظامي در امور نظامي .
و - ايجاد هماهنگي بين نيروهاي مسلح و دولت و نظارت عاليه بر آن .
ز - هدايت و هماهنگ نمودن امور پژوهش و تحقيقات صنعتي نظامي وزارتين دفاع و سپاه و ارتش و سپاه و سازمان هاي وابسته به آنها با مراكز تحقيقاتي و پژوهشي كشور.
فصل دوم - شرايط عمومي استخدام و طبقه بندي
بخش اول - تعاريف
ماده 18 - استخدام در ارتش عبارت است از پذيرفته شدن شخص براي انجام خدمت موظف در يكي از مشاغل پيش بيني شده در اين قانون .
ماده 19 - مشاغل ارتش و وزارت دفاع و سازمان هاي وابسته به آنها از نظر پرسنلي كه در آن مشاغل منصوب مي گردند به سه گروه تقسيم مي شوند:
1 - شغل نظامي كه عبارت است از مجموعه وظايف و اختيارات مشخصي كه در جداول سازمان براي نظاميان پيش بيني مي شود.
2 - شغل كارمندي كه عبارت است از مجموعه وظايف و اختيارات مشخصي كه در جداول سازمان براي كارمندان پيش بيني مي شود.
3 - شغل مشترك كه عبارت است از مجموعه وظايف و اختيارات مشخصي كه در جداول سازمان با اين عنوان تعيين شده و منحصر به نظاميان يا كارمندان نبوده و قابل تخصيص به هر دو مي باشد.
تبصره 1 - مشاغل فرماندهي در ارتش از مشاغل نظامي مي باشد.
تبصره 2 - غير از مشاغل فرماندهي مديريت كليه رده ها در وزارت دفاع و سازمان هاي وابسته به آنها از مشاغل مشترك مي باشند.
تبصره 3 - در مشاغل مشترك شرايط احراز شغل بايد به نحوي تعيين گردد كه شايسته ترين پرسنل اعم از نظامي و كارمند منصوب گردند صرف نظامي يا كارمند بودن موجب ارشديت پرسنل بر يكديگر نخواهد بود.
ماده 20 - رسته عبارت از مجموع رشته هاي شغلي است كه از نظر تخصص يا نوع كار يا نوع آموزش وابستگي و ارتباط نزديك داشته باشند.
ماده 21 - پرسنل ارتش كساني هستند كه برابر شرايط و مقررات مندرج در اين قانون و يا قانون خدمت وظيفه عمومي به خدمت پذيرفته مي شوند و عبارتند از:
الف كادر ثابت .
ب - وظيفه .
ج - پيماني .
ماده 22 - كادر ثابت به پرسنلي اطلاق مي گردد كه براي انجام خدمت مستمر در ارتش استخدام مي شوند و عبارتند از:
1 - نظاميان .
2 - كارمندان .
3 - محصلين .
ماده 23 - نظاميان پرسنلي هستند كه پس از طي آموزش لازم به يكي از درجات پيش بيني شده در اين قانون نائل و از لباس و علائم نظامي استفاده مي نمايند.
ماده 24 - كارمندان پرسنلي هستند كه بر اساس مدارج تحصيلي و يا مهارت تجربي و تخصصي استخدام شده و بدون استفاده از درجات ، علائم و لباس نظامي به يكي از رتبه هاي پيش بيني شده در اين قانون نائل مي شوند.
ماده 25 - محصلين پرسنلي هستند كه به منظور خدمت در كادر ثابت استخدام و قبل از انتصاب در يكي از مشاغل مندرج در اين قانون در يكي از موسسات آموزشي به هزينه ارتش يا وزارت دفاع و سازمان هاي وابسته به آنها مشغول تحصيل مي باشند.
ماده 26 - پرسنل وظيفه كساني هستند كه مطابق قانون خدمت وظيفه عمومي در يكي از دوره هاي ضرورت ، احتياط يا ذخيره مشغول خدمت مي باشند.
ماده 27 - پرسنل پيماني به كساني اطلاق مي گردد كه خدمت پيماني را به صورت نظامي يا كارمند برابر مقررات مندرج در اين قانون انجام مي دهند.
ماده 28 - پرسنل خريد خدمت به كساني اطلاق مي گردد كه طبق مقررات مربوط خدمت مشخصي را برابر قرار داد معيني انجام مي دهند.
بخش دوم - شرايط عمومي استخدام
ماده 29 - شرايط عمومي استخدام در كادر ثابت و پيماني به شرح زير مي باشد:
الف - متدين بودن به دين اسلام .
ب - تابعيت جمهوري اسلامي ايران .
ج - ايمان به انقلاب اسلامي و نظام جمهوري اسلامي و آمادگي فداكاري در راه تحقق اهداف آنها.
د - عدم محكوميت ناشي از اقدام عليه انقلاب اسلامي ونظام جمهوري اسلامي ايران .
ه - عدم محكوميت به محروميت از خدمات دولتي .
و - عدم سابقه عضويت يا وابستگي به احزاب و گروه هاي سياسي غير قانوني و يا الحادي .
ز - عدم عضويت يا وابستگي به احزاب و گروه هاي سياسي .
ح - داشتن شرايط تحصيلي و يا تخصصي لازم براي خدمت مورد نظر.
ط - داشتن حداقل 16 و حداكثر 40 سال سن .
ي - عدم معروفيت به فساد اخلاق و عدم اعتياد به مواد مخدر.
ك - داشتن سلامت رواني و جسمي متناسب با خدمت مورد نظر.
تبصره 1 - ادامه خدمت يا اعاده به خدمت پرسنل منوط به داشتن صلاحيت هاي فوق به استثناي بندهاي ح و ط مي باشد.
تبصره 2 - اقليت هاي ديني شناخته شده در قانون اساسي كه تا تاريخ تصويب اين قانون استخدام شده اند از نظر ادامه خدمت از بند الف مستثني مي باشند.
تبصره 3 - در ستاد مشترك ، وزارت دفاع و نيروهاي سه گانه هيات هايي مركب از بالاترين مسئولين عقيدتي سياسي حفاظت اطلاعات و پرسنلي هر يك از سازمانهاي فوق براي گزينش پرسنل جهت استخدام تشكيل مي گردد. هيات مركزي گزينش مركب از رييس ستاد مشترك ، وزير دفاع ، مسئول سازمان عقيدتي سياسي و مسئول سازمان حفاظت اطلاعات تشكيل و بر كار هيات هاي فوق نظارت مي نمايد.
ماده 30 - استخدام پرسنل نظامي براي خدمت در كادر ثابت منحصرا بر اساس يكي از مقاطع تحصيلي پايان دوره هاي راهنمايي ، دبيرستان ، فوق ديپلم ، ليسانس ، فوق ليسانس ، دكترا و بالاتر انجام مي گيرد.
ماده 31 - كارمندان به دو صورت زير استخدام مي شوند:
الف - بر اساس مدارك تحصيلي در يكي از مقاطع پايان دوره هاي ابتدايي ، راهنمايي ، دبيرستان ، فوق ديپلم ، ليسانس ، فوق ليسانس ، دكترا و بالاتر.
ب - بر اساس تخصص و مهارت عملي با حداقل سواد خواندن و نوشتن و حداكثر پايان دوره دبيرستان .
ماده 32 - ارتش مي تواند فقط براي مشاغل درماني و بهداشتي زنان را استخدام نمايد. نقل و انتقالات زنان بايد حتي الامكان تابع شرايط خدمتي همسران آنان باشد.
ماده 33 - ارتش و وزارت دفاع و سازمان هاي وابسته به آنها مي توانند به منظور تامين نياز سازماني خود داوطلبيني را كه حداقل داراي مدرك تحصيلي پايان دوره ابتدايي مي باشند با اخذ تعهد 5 سال خدمت نظامي و يا 6 سال خدمت كارمندي به صورت پيماني استخدام نمايند. تمديد مدت و تجديد قرارداد مجاز نمي باشد.
تبصره 1 - خدمت پرسنل پيماني به منزله انجام خدمت دوره ضرورت تلقي مي گردد و در صورتي كه قبل از خاتمه تعهد به هر علت از خدمت مستعفي يا بر كنار گردند برابر قانون خدمت وظيفه عمومي با آنان رفتار خواهد شد.
تبصره 2 - ارتش و وزارت دفاع و سازمان هاي وابسته به آنها مي توانند پرسنلي را كه در حال انجام خدمت دوره ضرورت مي باشند به صورت پيماني استخدام نمايند.
ماده 34 - به منظور جلوگيري از تورم پرسنلي در ارتش و وزارت دفاع و سازمان هاي وابسته به آنها، در جدول سازماني مشاغل بايد به نحوي پيش بيني گردد كه حتي الامكان از پرسنل وظيفه و پيماني استفاده شود.
ماده 35 - ارتش و وزارت دفاع و سازمان هاي وابسته به آنها مي توانند در صورت نياز از پرسنل وظيفه در حين خدمت دوره ضرورت و همچنين پرسنل پيماني در طول مدت قرارداد با دارا بودن شرايط لازم براي كادر ثابت استخدام نمايند و اين قبيل داوطلبان در شرايط مساوي از اولويت برخوردارند. آموزش ، درجه يا رتبه و ترفيعات آنان تابع مقررات مندرج در اين قانون خواهد بود.
ماده 36 - سابقه خدمت وظيفه و پيماني پرسنل كادر ثابت از نظر پايه حقوقي و سنوات بازنشستگي احتساب مي گردد.
ماده 37 - خريد خدمت اشخاص بنا به ضرورت و براي مدت محدود، بنا به تشخيص سازمان هاي استخدام كننده ، به موجب آيين نامه اي خواهد بود كه توسط وزارت دفاع با هماهنگي ستاد مشترك و نيروهاي سه گانه تهيه و به تصويب هيات وزيران مي رسد.
ماده 38 - ارتش وزارت دفاع و سازمان هاي وابسته به آنها مي توانند به منظور تامين استاد و تكميل اعضاي هيات علمي و موسسات آموزشي خود پرسنل مورد نياز را بر اساس مقررات استخدامي هيات علمي دانشگاه ها و موسسات آموزش عادي استخدام و به مشاغل آموزشي منصوب نمايند.
تبصره - استخدام مربي براي آموزش هاي پائين تر از سطوح دانشگاهي و همچنين پرداخت حق التدريس به اساتيد و مربيان در كليه سطوح تابع آيين نامه اي خواهد بود كه توسط وزارت دفاع و با همكاري ستاد مشترك و سازمان عقيدتي سياسي تهيه و به تصويب هيات وزيران مي رسد.
ماده 39 - استخدام اشخاص براي كادر ثابت بدون نياز سازماني و همچنين استخدام و يا تغيير وضع پرسنل جز به يكي از صور مذكور در اين قانون مطلقا ممنوع است .
بخش سوم - طبقه بندي
ماده 40 - مشاغل نظامي ارتش به تناسب احتياج نيروها و سازمان ها از رسته هاي مختلف تشكيل مي گردد. انواع رسته و علائم رسته اي هر يك از آنها و همچنين علائم درجات و شكل لباس پرسنل نظامي به موجب دستورالعمل هايي خواهد بود كه به وسيله ستاد مشترك تهيه و به تصويب شوراي عالي دفاع خواهد رسيد.
ماده 41 - وزارت دفاع موظف است با هماهنگي ستاد مشترك مشاغل مختص كارمندان موضوع بند ب ماده 31 اين قانون را از نظر پيچيدگي به سه گروه 1،
2، 3، و ميزان مهارت در انجام مشاغل هر يك از سه گروه را به سه رده (1) ،
(2) و (3) طبقه بندي نمايد. كميسيون ارزيابي مهارت فني كه حسب مورد در وزارت دفاع ، ستاد مشترك يا هر يك از نيروهاي سه گانه تشكيل مي گردد در بدو استخدام تخصص و مهارت فني اين قبيل كارمندان را مورد ارزيابي قرار داده ، گروه و رده آنان را تعيين مي نمايد.
ماده 42 - وزارت دفاع و ستاد مشترك با هماهنگي نيروها مكلفند حداكثر ظرف مدت يك سال در چهارچوب اين قانون كليه مشاغل ارتش را مورد بررسي و تجزيه و تحليل قرار داده و شرح وظايف و شرايط احراز هر شغل را تعيين و در انتصابات و ترفيعات ملاك عمل قرار دهند.
تبصره - بكارگيري پرسنل در مشاغل غير مرتبط با تخصص آنان ممنوع است .
ماده 43 - پرسنل وزارت دفاع و سازمان هاي وابسته به آن نيز تابع مقررات
اين قانون مي باشند.
فصل سوم - آموزش و ترفيعات
بخش اول - آموزش
ماده 44 - مراكز و دوره هاي آموزشي نظاميان كادر ثابت به شرح زير مي باشد:
الف - آموزشگاه نظامي .
ب - دوره تخصصي .
ج - دوره سرپرستي .
د - دانشكده علوم نظامي .
ه - دوره مقدمات رسته اي .
و - دوره عالي رسته اي .
ز - دوره آموزش نظامي .
ح - دانشكده فرماندهي و ستاد.
ط - دانشگاه علوم استراتژيك .
تبصره - نيروها و سازمان ها مي توانند در صورت لزوم با هماهنگي ستاد مشترك علاوه بر آموزش هاي فوق دوره هاي عرضي آموزشي و تخصصي را براي پرسنل تشكيل دهند.
ماده 45 - آموزشگاه نظامي .
آموزشگاه هاي نظامي به منظور آموزش نظامي و تخصصي اوليه به كساني كه با مدرك پايان دوره راهنمايي استخدام مي شوند تشكيل مي شود و دوره آموزشي آن حداقل يك سال خواهد بود. هر نيرو يا سازمان متناسب با نياز خود نسبت به تشكيل آنها در يگان ها و مناطق مختلف اقدام و اساسنامه مربوط را تدوين و مواد آموزشي را معين خواهند نمود به نحوي كه فارغ التحصيلان آن به خوبي از عهده مشاغل گروهبان دومي ، گروهبان يكمي و استواردومي برآيند. دوره هاي آموزش نظامي و تخصصي اوليه اين آموزشگاه ها ممكن است به صورت مجزا در مراكز آموزشي مختلف ارتش اجرا شود.
ماده 46 - دوره تخصصي .
دوره هاي تخصصي براي تكميل رسته و تخصص پرسنل بين درجات استواردومي و استواريكمي به مدت حداقل 6 ماه تشكيل مي گردد. نيروها و سازمانها مكلفند نسبت به تشكيل اين دوره ها طوري اقدام نمايند كه كليه پرسنل بعد از درجه استواردومي بتوانند به موقع اين دوره را طي نمايند. اساسنامه و برنامه هاي آموزشي بايد طوري تنظيم گردد كه فارغ التحصيلان آن بتوانند از عهده مشاغل درجات استواريكمي تا ستوان يكمي برآيند. نيل اين پرسنل به درجات استواريكمي و ستوان سومي منوط به موفقيت در طي اين دوره مي باشد.
ماده 47 - دوره سرپرستي .
دوره هاي سرپرستي براي كليه پرسنلي كه با مدرك پائين تر از ديپلم استخدام شده و به درجه ستوان سومي نائل گرديده اند بر حسب نياز در تمامي يگان ها و سازمان ها به مدت حداقل 3 ماه تشكيل مي گردد. نيل اين پرسنل به درجات ستوان دومي و ستوان يكمي منوط به موفقيت در طي اين دوره مي باشد.
ماده 48 - نيروها و سازمان ها مي توانند دوره سرپرستي و دوره تخصصي را به صورت متوالي در يك مرحله اجرا نمايند و همچنين مي توانند بخشي از اين دوره را به صورت آموزش حين خدمت انجام دهند.
ماده 49 - دانشكده علوم نظامي .
هر يك از نيروهاي سه گانه متناسب با نياز خود اقدام به تشكيل دانشكده هاي علوم نظامي مي نمايند. حداقل مدت آموزش اين دانشكده ها هفت ترم تحصيلي در دو دوره به شرح زير مي باشد:
دوره اول - اين دوره حداقل شامل 3 ترم تحصيلي مي باشد كه براي آموزش به كساني كه با مدرك پايان دوره دبيرستان از طريق مسابقه ورودي استخدام مي شوند تشكيل مي گردد.
دوره دوم - اين دوره حداقل شامل چهار ترم تحصيلي مي باشد كه براي آموزش به كساني كه با انجام مسابقه ورودي از بين داوطلبان فارغ التحصيل دوره اول پذيرفته شده اند تشكيل مي گردد. اين قبيل داوطلبان بلافاصله پس از انجام دوره اول فقط يك بار حق در ارزيابي و مسابقه ورودي دوره دوم را دارند.
تبصره 1 - نيروها مي توانند بر حسب نياز دوره اول را در مناطق مختلف تشكيل دهند.
تبصره 2 - پرسنلي كه با مدرك پائين تر از ديپلم استخدام شده و موفق به اخذ مدرك پايان دوره دبيرستان شده اند. در فواصل درجات گروهبان يكمي تا استواريكمي و نيز كارمنداني كه مدرك پايان دبيرستان داشته و حداكثر 25 سال سن داشته باشند مي توانند در مسابقه ورودي دوره اول شركت نمايند و در شرايط مساوي حق تقدم با پرسنل شاغل است .
تبصره 3 - اساسنامه مربوط و مواد آموزشي بايد طوري تنظيم گردد كه با طي دوره هاي آموزشي بعدي ، فارغ التحصيلان دوره اول از عهده مشاغل ستوان سومي تا سرهنگي برآمده و فارغ التحصيلان دوره دوم آمادگي انجام وظيفه در مشاغل كليه درجات از ستوان دومي به بالا را داشته باشند.
تبصره 4 - نيروها مي توانند براي دوره هاي خلباني و رسته هاي دريايي و ساير موارد ضروري دو دوره را به صورت پيوسته با حداقل هفت ترم تحصيلي اجرا نمايند.
تبصره 5 - در صورت ضرورت و فوريت ، نيروها مي توانند بر حسب نياز از دارندگان مدارك فوق ديپلم مورد نياز براي شركت در مسابقه ورودي دوره دوم ثبت نام نمايند.
تبصره 6 - پذيرفته شدگان در دوره دوم بدون استفاده از درجه نظامي به تحصيل ادامه خواهند داد.
ماده 50 - دوره مقدماتي رسته اي .
دوره هاي مقدماتي رسته اي بر حسب نياز، به منظور آموزش مقدماتي براي رسته هاي مورد احتياج به فارغ التحصيلان دوره هاي اول و دوم دانشكده هاي علوم نظامي و قبل از اعزام به يگان ها به مدت حداقل 6 ماه در نيروها تشكيل مي گردد.
ماده 51 - دوره عالي رسته اي .
دوره هاي عالي رسته اي در درجات ستوان يكمي و سرواني به مدت حداقل 6 ماه براي تمامي پرسنل فارغ التحصيل دوره هاي مقدماتي رسته اي و پرسنلي كه در سطح فارغ التحصيلان اين دوره شناخته شوند، و از آموزش قبلي آنان حداقل چهار سال گذشته باشد متناسب با رسته هاي آنان تشكيل مي گردد. نيل به درجه سرگردي براي اين قبيل پرسنل منوط به طي اين دوره مي باشد.
ماده 52 - دوره آموزش نظامي .
دوره هاي آموزش نظامي براي كساني كه از بين فارغ التحصيلان موسسات و مدارس
آموزش عالي و دانشگاه ها با مدارك تحصيلي فوق ديپلم و بالاتر به منظور خدمت در رسته هاي مورد نياز به صورت نظامي در كادر ثابت استخدام مي شوند به مدت حداقل 3 ماه قبل از نيل به درجه تشكيل مي گردد.
تبصره - هزينه هاي تحصيلات بالاتر از ديپلم اين قبيل پرسنل بر اساس آيين نامه مربوط محاسبه و به آنان پرداخت مي گردد.
ماده 53 - دانشكده فرماندهي و ستاد.
اين دانشكده براي آموزش به فارغ التحصيلان دوره دوم دانشكده هاي نظامي كه دوره عالي را طي كرده اند و يا در سطح فارغ التحصيلان اين دوره شناخته شده اند و دارندگان مدارك ليسانس و بالاتر مورد نياز، كه حداقل 3 سال از آموزش قبلي آنها گذشته است ، در درجات سرگردي سرهنگ دومي و همچنين كارمندان داراي مدرك ليسانس و بالاتر مورد نياز ارتش تشكيل مي شود و دوره آن حداقل 9 ماه خواهد بود پرسنل واجد شرايط 3 بار حق شركت در ارزيابي و مسابقه ورودي اين دانشكده را دارند. اساسنامه مربوط و مواد آموزشي بايستي طوري تنظيم گردد كه فارغ التحصيلان آن توانايي طراحي ، فرماندهي و مواد آموزشي و مديريت رده هاي بالاي ارتش را داشته باشند. فارغ التحصيلان دانشكده فرماندهي و ستاد از يك سال ارشديت برخوردار مي گردند.
ماده 54 - دانشگاه علوم استراتژيك .
دوره اين دانشگاه براي آموزش ، مطالعه و تحقيق در زمينه سياست كلي نظامي و خط مشي كشور در امور دفاعي به مدت يك سال خواهد بود. فارغ التحصيلان دانشكده فرماندهي و ستاد و دارندگان مدارك فوق ليسانس و دكتراي مورد نياز ارتش در درجات سرهنگي و سرتيتدومي و همچنين كارمندان كه داراي مدرك تحصيلي فوق ليسانس و بالاتر مي باشند، سه بار حق شركت در ارزيابي و مسابقه ورودي اين دانشگاه را دارند.
مقامات مملكتي كه نظامي نبوده ولي به نحوي از انحا در مسائل دفاعي مسئوليت هايي دارند و همچنين فرماندهان و مديران رده بالاي سپاه پاسداران و نيروهاي انتظامي با معرفي شوراي عالي دفاع مي توانند اين دانشگاه را طي نمايند.
ستاد مشترك مكلف است نسبت به تشكيل اين دانشگاه اقدام و اساسنامه و مواد آموزشي آن را تهيه و به تصويب شوراي عالي دفاع برساند.
ماده 55 - طول هر يك از دوره ها و مراكز آموزشي در هر نيرو و سازمان با توجه به حداقل تعيين شده در اين قانون بر اساس محتواي آموزشي مورد نياز در اساسنامه هاي مربوط كه به وسيله نيروها و سازمان ها زير نظر ستاد مشترك تهيه و به تصويب شوراي عالي دفاع مي رسد تعيين مي گردد.
ماده 56 - پرسنلي كه به هر يك از مراكز و دوره هاي آموزشي پيش بيني شده در اين قانون اعزام مي شوند، بايد امكان و فرصت ادامه خدمت و بازدهي متناسب با مدت و كيفيت و اهميت دوره آموزشي ، حداقل دو برابر مدت تحصيل پس از اتمام آن را داشته باشند. اين مدت در اساسنامه هاي آموزشي معين مي گردد.
ماده 57 - كليه كارمندان اعم از كار ثابت و پيماني در بدو خدمت بايد يك دوره يك ماهه آموزش مقدماتي نظامي و آشنايي با قوانين و مقررات و آيين نامه ها و وضعيت خدمتي خود در ارتش را طي نمايند.
ماده 58 - آموزش هاي ارتش بايد به گونه اي برنامه ريزي و اجرا گردد كه نياز سازمان مربوط را به بهترين نحو مرتفع نموده ، ارتش را به سمت خودكفايي سوق دهد و در زمان صلح نيز پرسنل از عهده انجام وظايف مقرر در اصل 147 قانون اساسي برآيند.
ماده 59 - پرسنل پيماني كه به صورت نظامي خدمت خواهند كرد و همچنين پرسنل وظيفه در بدو خدمت ، دوره هاي آموزشي مقدماتي نظامي و تخصصي مربوط را طي خواهند نمود. ستاد مشترك موظف است در جهت بهره گيري هر چه بهتر از پرسنل پيماني و وظيفه برنامه آموزشي هر يك از دوره هاي مزبور را با همكاري نيروها تهيه و به تصويب شوراي عالي دفاع برساند.
ماده 60 - هر يك از دوره هاي آموزشي كه بين دو يا چند نيرو و سازمان مشترك باشد حتي المقدور به وسيله يكي از نيروها و سازمان ها دائر و پرسنل ساير نيروها و سازمان ها نيز در آن آموزش خواهند ديد.
ماده 61 - در زمان جنگ در صورت ضرورت ممكن است زمان اجراي آموزش هاي
مذكور در اين قانون با حفظ سطح كيفي آموزش به پيشنهاد نيروها و سازمان ها با هماهنگي ستاد مشترك و تصويب شوراي عالي دفاع تقليل يابد.
ماده 62 - ارتش موظف است با همكاري نهضت سواد آموزي براي پرسنل امكانات سواد آموزي را فراهم آورد.
بخش دوم - ترفيعات
ماده 63 - ترفيع عبارت است از نيل به درجه يا رتبه بالا برابر مقررات اين قانون .
تبصره - ترفيعات و روش اجراي آن به موجب آيين نامه اي خواهد بود كه به وسيله ستاد مشترك تهيه مي گردد و اجراي آن منوط به تصويب فرماندهي كل مي باشد.
ماده 64 - ترتيب درجات پرسنل نظامي زميني و هوايي و درجات معادل آن در نيروي دريايي به شرح زير است :
1 - سرباز ناوي
2 - سربازدوم ناوي دوم
3 - سربازيكم ناوي يكم
4 - سرجوخه سرناوي
5 - گروهبان سوم مهناوي سوم
6 - گروهبان دوم مهناوي دوم
7 - گروهبان يكم مهناوي يكم
8 - استواردوم ناواستواردوم
9 - استواريكم ناواستواريكم
10 - ستوان سوم ناوبان سوم
11 - ستوان دوم ناوبان دوم
12 - ستوان يكم ناوبان يكم
13 - سروان ناوسروان
14 - سرگرد ناخداسوم
15 - سرهنگ دوم ناخدادوم
16 - سرهنگ ناخدايكم
17 - سرتيتدوم درياداردوم
18 - سرتيت دريادار
19 - سرلشكر دريابان
20 - سپهبد درياسالار
تبصره - در كليه مواردي كه در اين قانون عناوين درجات پرسنل نيروي زميني و هوايي ذكر شده است در مورد پرسنل نيروي دريايي عناوين درجات معادل آن مورد نظر مي باشد.
ماده 65 - فارغ التحصيلان آموزشگاه نظامي به درجه گروهبان دومي نائل و حداقل مدت توقف آنان در تمامي درجات تا درجه ستوان سومي چهار سال و از آن به تعهد 5 سال خواهد بود.
تبصره - پرسنلي كه مدرك تحصيلي پايان دوره دبيرستان داشته باشند پس از ارائه مدرك ديپلم متوسط مدت توقف در درجات ستوان سومي به بعد براي آنان حداقل چهار سال خواهد بود.
ماده 66 - فارغ التحصيلان دوره اول دانشكده علوم نظامي به درجه ستوان سومي نائل مي شوند و حداقل مدت توقف آنها در تمامي درجات بعدي چهار سال خواهد بود كه در نهايت به درجه سرهنگي خواهند رسيد.
تبصره - در موارد استثنايي به تشخيص شوراي عالي دفاع و در صورت تصويب فرماندهي كل درجه سرتيتدومي به صورت درجه تشويقي به اين پرسنل اعطا مي گردد.
ماده 67 - فارغ التحصيلان دوره دوم دانشكده علوم نظامي به درجه ستوان دومي نائل و حداقل مدت توقف آنها در تمامي درجات تا درجه سرتيت دومي چهار سال خواهد بود.
تبصره - در مورد كساني كه به درجه سرتيتدومي نائل شده اند و دانشكده فرماندهي و ستاد را طي نموده يا مدارك تحصيلي فوق ليسانس و بالاتر مورد نياز و قابل قبول ارتش را دارند، ارتقا به درجات سرتيپي ، سرلشكري و سپهبدي بر حسب نياز با پيشنهاد شوراي عالي دفاع منوط به تصويب فرماندهي كل خواهد بود.
ماده 68 - چنانچه در اساسنامه طول هر يك از دوره ها و مراكز آموزشي بدو خدمت بر اساس نياز نيرو يا سازمان مربوط بيش از حداقل زمان تعيين شده براي دوره هاي مشابه در سطح ارتش تعيين شود، پرسنل تحت آموزش پس از گذشت حداقل زمان ، از حقوق و ديگر امتيازات درجه اي كه پس از طي دوره بدان نائل خواهند شد، برخورداري مي گردند. استفاده از درجه موكول به اتمام دوره آموزشي مي باشد.
ماده 69 - وضعيت ترفيعات پرسنل نظامي فارغ التحصيل مدارس و موسسات آموزش عالي و دانشگاه ها پس از استخدام و طي دوره آموزش نظامي ، حسب مورد به قرار زير خواهد بود:
الف - دارندگان مدارك فوق ديپلم به درجه ستوان سومي نائل مي شوند و ترفيعات بعدي آنان تابع مقررات ماده 66 اين قانون خواهد بود.
ب - دارندگان مدارك ليسانس به درجه ستوان دومي نائل مي شوند و ترفيعات بعدي آنان تابع مقررات ماده 67 اين قانون خواهد بود.
ج - دارندگان مدارك بالاتر در ازا هر سال تحصيلي بالاتر از ليسانس با معادل آن از دو سال ارشديت نسبت به دارندگان مدرك ليسانس و در ازا هر چهار سال ارشديت از يك درجه بالاتر برخوردار مي گردند و ترفيعات بعدي آنان تابع مقررات ماده 67 اين قانون خواهد بود.
ماده 70 - با پرسنلي كه در طور خدمت موفق به اخذ و ارائه مدارك تحصيلي فوق ديپلم و بالاتر مورد نياز و قابل قبول ارتش شوند به ترتيب زير رفتار مي شود:
الف - چنانچه در زمان ارائه مدرك تحصيلي درجه آنان پائين تر از درجات ورودي مدرك ارائه شده باشد، به درجات ورودي مدرك جديد برابر مقررات ماده 69 اين قانون نائل مي شوند.
ب - چنانچه در زمان ارائه مدرك تحصيلي درجه آنان بالاتر از درجات ورودي مدرك ارائه شده باشد، صرفا ترفيعات بعدي آنان بر اساس مدرك تحصيلي جديد تابع مقررات ماده 69 اين قانون خواهد بود.
ماده 71 - پرسنل پيماني پس از طي دوره آموزشي لازم به درجات يا رتبه هاي زير نائل مي گردند:
الف - دارندگان مدرك پايان دوره ابتدايي به درجه گروهبان سومي يا رتبه 2
ب - دارندگان مدرك پايان دوره راهنمايي به درجه گروهبان دومي يا رتبه 5
ج - دارندگان مدرك پايان دوره دبيرستان به درجه گروهبان يكمي يا رتبه 7
د - دارندگان مدرك فوق ديپلم به درجه ستوان سومي يا رتبه 10
ه - دارندگان مدرك ليسانس به درجه ستوان دومي يا رتبه 11
و - دارندگان مدرك بالاتر در ازا هر سال تحصيلي بالاتر از ليسانس از دو سال ارشديت نسبت به دارندگان مدرك ليسانس و در ازا هر چهار سال ارشديت از يك درجه يا رتبه بالاتر برخوردار مي گردند.
تبصره - پرسنل پيماني كه برابر مقررات اين قانون در كادر ثابت استخدام مي شوند چنانچه آموزش هاي مورد نياز كادر ثابت را طي نكرده باشند مي بايست آن را طي نموده و چنانچه درجه آنان پس از آموزشهاي مزبور برابر درجات پيماني آنان نباشد، مدت خدمت پيماني در آن درجه جز سابقه ترفيع منظور خواهد شد.
ماده 72 - پرسنل وظيفه از نظر نيل به درجات تابع مقررات قانون خدمت وظيفه عمومي مي باشند.
ماده 73 - اولين رتبه كارمندان موضوع بند الف ماده 31 اين قانون در بدو استخدام با مدرك پنجم ابتدايي ت2ت با مدرك پايان دوره راهنمايي ته با مدرك پايان دوره دبيرستان ت9ت و با مدرك تحصيلي بالاتر از ديپلم به ازا هر دو سال تحصيل بالاتر از ديپلم يك رتبه بالاتر از ت9ت مي باشد.
تبصره 1 - در صورتي كه تعداد سنوات تحصيلي بالاتر از ديپلم ، فرد باشد به ازا آخرين سال تحصيلي از دو سال ارشديت برخوردار مي گردند.
تبصره 2 - كارمندان موضوع اين ماده كه در طول خدمت مدرك تحصيلي بالاتر از مدرك ارائه شده در بدو استخدام كه مورد نياز سازمان باشد ارائه نمايند چنانچه در زمان ارائه مدرك جديد رتبه خدمتي آنان بالاتر از رتبه ورودي مدرك ارائه شده باشد رتبه آنان به رتبه ورودي مدرك تغيير يافته و از مزاياي مقرره مربوط به آن ، در طول خدمت استفاده خواهند نمود. چنانچه در زمان ارائه مدرك تحصيلي رتبه آنان بالاتر از رتبه ورودي مدرك ارائه شده باشد صرفا ترفيعات بعدي آنان بر اساس مدرك تحصيلي جديد انجام خواهد شد.
ماده 74 - اولين رتبه كارمندان موضوع بند ب ماده 31 اين قانون كه با مهارتي در يكي از رده هاي يك تا سه براي مشاغلي استخدام مي شوند كه از نظر پيچيدگي و سختي در يكي از گروه هاي يك تا سه قرار دارند به شرح زير مي باشد:
الف - رده 1 گروه 1، رتبه (1) .
ب - رده 2 گروه 1 و رده 2، رتبه (3) .
ج - رده 3 گروه 1 و رده 2 گروه 2 و رده 1 گروه 3، رتبه (5) .
د - رده 3 گروه 2 و رده 2 گروه 3، رتبه (7) .
ه - رده 3 گروه 3، رتبه (9) .
تبصره 1 - كارمندان موضوع بند الف اين ماده در صورت داشتن مدرك پايان دوره ابتدايي از يك سال ارشديت و كليه كارمندان موضوع اين ماده در صورت داشتن مدرك پايان دوره راهنمايي از چهار سال ارشديت و به شرط داشتن مدرك پايان دوره دبيرستان از 6 سال ارشديت برخوردار مي گردند. و در صورتي كه در طول خدمت موفق به اخذ و ارائه اين مدارك گردند و از مدت خدمت آنها حداقل پنج سال باقي مانده باشد از تاريخ ارائه مدرك از ارشديت مربوط برخوردار خواهند شد.
تبصره 2 - كارمندان موضوع اين ماده در صورتي كه در طول خدمت موفق شوند در شغلي كه در گروه بالاتري قرار دارد، به تاييد كميسيون ماده 41 اين قانون با يكي از رده هاي سه گانه مهارت انجام وظيفه نمايند، در صورت نياز سازمان به گروه شغلي مزبور انتقال يافته و چنانچه رتبه ورودي رده مهارت و گروه شغلي جديد، بالاتر از رتبه آنان در زمان انتصاب در شغل جديد باشد از زمان انتصاب ، رتبه آنان به رتبه ورودي مزبور تغيير يافته و از مزاياي مقرره مربوط به آن در طول خدمت استفاده خواهند نمود.
ماده 75 - تعداد رتبه ها براي كارمندان موضوع مواد 73 و 74 اين قانون 20 رتبه بوده و كارمندان مزبور در صورت شايستگي و كارآيي هر چهار سال يك رتبه ارتقا خواهند يافت .
ماده 76 - كارمنداني كه دوره هاي طولي آموزشي را در ارتش يا وزارت دفاع طي نمايند به ازا هر سال آموزش از دو سال ارشديت و هر دو سال آموزش از يك مرتبه بالاتر برخوردار مي گردند.
ماده 77 - ستاد مشترك و وزارت دفاع موظفند همه ساله نيازمنديهاي تخصصي و تحصيلي ارتش و وزارت دفاع را اعلام نمايند و تا پرسنل بتوانند در صورت تمايل در رشته هاي مزبور تحصيل كنند.
ماده 78 - ترفيع پرسنل با رعايت مقررات اين قانون منوط به تصويب مقامات زير خواهد بود:
الف - نظاميان تا درجه ستوان دومي و كليه كارمندان . در نيروها، فرمانده نيروي مربوط در وزارت دفاع و ستاد مشترك ، وزير دفاع و رييس ستاد مشترك .
ب - از درجه ستوان يكمي به بالا، فرماندهي كل .
ماده 79 - وضعيت پرسنل در كليه مراحل خدمت از نظر مكتبي به وسيله سازمان عقيدتي سياسي ، از نظر امنيتي به وسيله سازمان حفاظت اطلاعات و از نظر كارايي توسط كميسيون ارزيابي مورد بررسي قرار مي گيرد تا در ترفيعات و انتصابات ملاك عمل واقع شود.
تبصره - وزارت دفاع و ستاد مشترك در زمينه ارزيابي كارآيي ، سازمان عقيدتي سياسي در زمينه صلاحيت مكتبي و سازمان حفاظت و اطلاعات در زمينه صلاحيت امنيتي ، آيين نامه اجرايي ماموريت محوله در اين ماده را تهيه و به تصويب شوراي عالي دفاع مي رسانند.
ماده 80 - براي ترفيع ، پرسنل علاوه بر حائز بودن كليه شرايط مقرر در اين قانون و ضوابط مربوط بايستي قبلا يا همزمان با ترفيع در شغل سازماني بالاتر منصوب شده باشند.
تبصره 1 - وزارت دفاع و ستاد مشترك با هماهنگي نيروهاي سه گانه مكلفند حتي الامكان پيش بيني هاي لازم را در زمينه هاي استخدام ، آموزش و گردش مشاغل سازماني به نحوي انجام دهند كه پرسنل به علت نداشتن محل سازماني از نيل به ترفيع محروم نگردند.
تبصره 2 - وضعيت ترفيعاتي پرسنل منتسب و همچنين مامورين به مناطق جنگي مطابق دستورالعملي مي باشد كه از طريق ستاد مشترك با هماهنگي نيروها تهيه و به تصويب شوراي عالي دفاع خواهد رسيد.
تبصره 3 - ايجاد يا بالا بردن محل سازماني به منظور ترفيع پرسنل ممنوع است .
ماده 81 - ستاد مشترك با هماهنگي نيروهاي سه گانه مكلفند حداكثر ظرف مدت يك سال پس از تصويب اين قانون محل هاي سازماني ارتش را مورد بررسي قرار داده و ضرورت نظامي يا كارمندي يا مشترك بودن شغل را تعيين و درجات و رتبه هاي متناسب براي هر محل سازماني را در نظر بگيرند. وزارت دفاع نيز مكلف است نسبت به اين تجديد نظر در مورد محل هاي سازماني خود با هماهنگي سازمان امور اداري و استخدامي اقدام نمايد.
ماده 82 - تعداد و تركيب نيروي انساني ارتش و همچنين نسبت به درجه ها و رتبه هاي آنان بر مبناي خط مشي ، استراتژي و تهديدات ، برابر جداول سازمان و تجهيزات مصوب و به نسبتي كه به وسيله ستاد مشترك تعيين و پس از تاييد شوراي عالي دفاع به تصويب فرماندهي كل خواهد رسيد مشخص مي گردد.
ماده 83 - كليه پرسنل براي نيل به درجه يا رتبه بالاتر بايد مدت توقف مقرر در درجه يا رتبه مربوط را برابر ضوابط مقررات اين قانون طي نمايند و جز در مورد پرسنل منتسب ، حداقل نصف آن در آخرين درجه يا رتبه در شغل سازماني باشند.
ماده 84 - دادن ارشديت به پرسنلي كه خود رشادت ، فداكاري ، تلاش ، ابتكار و خلاقيت فوق العاده و ارزنده نشان مي دهند تابع شرايط عمومي ترفيعات نبوده و با پيشنهاد فرماندهان يا مسئولان مربوط و تصويب مقامات مصرحه در ماده 78 اين قانون خواهد بود.
ماده 85 - در موارد استثنايي به منظور تامين نيازمنديهاي سازمان و حفظ تعادل در سلسله مراتب در مشاغل حساس ممكن است نظاميان با پيشنهاد فرمانده مربوط و تصويب فرماندهي كل حداكثر دو درجه موقت ترفيع يابند.
تبصره 1 - پرسنلي كه به درجه موقت نائل مي شوند در تمام مدتي كه حق استفاده از درجه مزبور را دارند حقوق همان درجه را دريافت خواهند داشت .
تبصره 2 - ترفيع اين قبيل پرسنل از لحاظ درجه ثابت تابع مقررات اين قانون بوده و نيل به درجه ثابت بالاتر پس از طي حداقل مدت توقف امكان پذير است .
تبصره 3 - در صورت رفع نياز سازماني يا مشاهده عدم كارآيي و شايستگي درجه موقت سلب مي گردد.
تبصره 4 - در صورتي كه مشمولين اين ماده در حين استفاده از درجه موقت بازنشسته يا معلول و يا فوت شوند عنوان و مزاياي درجه موقت از آنان سلب و ماخذ احتساب حقوق بازنشستگي يا وظيفه و يا مستمري بر مبناي حقوق و درجه ثابت خواهد بود مگر در مورد پرسنل شهيد و جانباز كه درجه موقت آنان مبناي احتساب حقوق مستمري و وظيفه خواهد بود.
ماده 86 - وضع ترفيع پرسنلي كه تحت تعقيب قانوني قرار مي گيرند به شرح زير خواهد بود:
الف - در صورتي كه در مراجع قضايي تحت پيگرد قانوني قرار گيرند و با قرار صادره از مراجع ذيصلاح بازداشت شوند، از تاريخ بازداشت ترفيع معلق مي گردد، مشروط بر اين كه تاريخ بازداشت قبل از تاريخ استحقاق ترفيع باشد.
ب - در صورتي كه پرونده منتهي به صدور راي قطعي برائت يا قرار منع پيگرد و يا موقوفي تعقيب گردد، ترفيع پرسنل از تاريخ استحقاق از اين لحاظ بلامانع است .
ج - در صورت محكوميت ، مدتي كه بر اثر اجراي كيفر عملا از خدمت منفك شده اند، به حداقل مدت توقف در درجه يا رتبه اضافه خواهد شد.
د - محكوميت ها به ميزاني كه مشمول عفو، آزادي مشروط، تعليق مجازات ، تاخير اجراي حكم و حبس با خدمت قرار گرفته اند اثري در ترفيع ندارند.
ماده 87 - مدت توقف در درجه يا رتبه براي پرسنلي كه به تنزيل موقت درجه يا رتبه تنبيه مي شوند بلافاصله پس از انقضاي مدت تنبيه ، همان قدمتي خواهد بود كه در درجه يا رتبه قبل از تنبيه داشته اند.
فصل چهارم - وضعيت پرسنل از لحاظ خدمت
ماده 88 - وضعيت پرسنل مشمول اين قانون از لحاظ خدمت حسب مورد به شرح زير خواهد بود:
الف - خدمت آزمايشي .
ب - خدمت آموزشي .
ج - حاضر به خدمت .
د - مامور.
ه - مامور به خدمت .
و - مرخصي .
ز - غايب .
ح - فراري .
ط - بازداشت .
ي - منتظر خدمت .
ك - بدون كار.
ل - منتسب .
ماده 89 - تخدمت آزمايشي ت وضع خدمتي كارمنداني است كه برابر مقررات مربوطه به خدمت پذيرفته شده و به منظور ارزيابي شايستگي هاي لازم به مدت 6 ماه تا دو سال مرحله آزمايشي را مي گذرانند.
ماده 90 - تخدمت آموزشي ت وضع خدمتي پرسنلي است كه بدون داشتن شغل سازماني در يكي از موسسات يا مراكز آموزشي به هزينه ارتش يا وزارت دفاع و يا سازمان هاي وابسته به آنها، آموزش مي بينند.
تبصره - جز در مورد آموزش هاي بدو استخدام چنانچه دوره آموزش كمتر از شش ماه باشد پرسنل با حفظ محل سازماني به صورت مامور دوره را طي خواهند نمود و در صورتي كه دوره آموزش بيشتر از 6 ماه باشد پرسنل در دوران آموزش منتسب خواهند شد.
ماده 91 - تحاضر به خدمت ت وضع پرسنلي است كه برابر مقررات مربوط در يكي از مشاغل سازماني منصوب و عملا در آن شغل انجام وظيفه مي نمايند.
ماده 92 - تمامورت وضعيت پرسنلي است كه براي مدتي كمتر از يك سال در يكي از مشاغل سازمان غير از شغل سازماني خود و يا در شغلي كه در سازمان ، محلي براي آن پيش بيني نشده است گمارده شوند و يا به ساير نيروها و سازمان ها براي مدت مزبور اعزام گردند.
تبصره 1 - در مورد مشاغلي كه در جداول سازمان ، محلي براي آن پيش بيني نشده است نيرو و يا سازمان مربوط موظف است حداكثر ظرف مدت يك سال تكليف آن از لحاظ حذف شغل و يا درج آن در جدول سازمان مشخص نمايد.
تبصره 2 - مامور شدن و انتقال پرسنل به نيرو يا سازمان ديگر با هماهنگي دو نيرو و يا سازمان مربوط و تصويب ستاد مشترك انجام خواهد شد.
تبصره 3 - نيروها و سازمان ها مكلفند پرسنل مازاد بر نياز خود را به ستاد مشترك معرفي نمايند تا با انتقال يا مامور نمودن آنان به ساير نيروها و سازمان ها امكان بهره برداري هر چه بيشتر از پرسنل و تامين نيازهاي سازماني فراهم گردد.
ماده 93 - تمامور به خدمت ت وضعيت پرسنلي است كه به ساير وزارتخانه ها يا نهادها يا سازمان هاي دولتي يا وابسته به دولت مامور مي گردند.
تبصره - مامور به خدمت شدن پرسنل منوط به تصويب مقامات مذكور در ماده 78 اين قانون و درج مراتب در فرمان همگاني مي باشد.
ماده 94 - تمرخصي ت وضع پرسنلي است كه برابر مقررات مربوط در حال استفاده از مرخصي هاي زير مي باشند:
الف - مرخصي استحقاقي - پرسنل اعم از كادر ثابت ، وظيفه پيماني حق استفاده از يك ماه مرخصي سالانه را با استفاده از حقوق و مزاياي مربوط دارا مي باشند. مدت مرخصي در مناطق بد آب و هوا 45 روز خواهد بود.
تبصره - پرسنل در دوره هاي آموزشي مي توانند طبق مقررات مندرج در اساسنامه آموزشگاه هاي مربوط از مرخصي تحصيلي استفاده نمايند.
ب - مرخصي استعلاجي - پرسنلي كه به علت بيماري قادر به خدمت نمي باشند با تجويز پزشك مسئول علاوه بر مرخصي استحقاقي حداكثر تا 4 ماه مي توانند از اين مرخصي استفاده نمايند. پرسنل زن از نظر مرخصي دوران بارداري شمول قانون استخدام كشوري مي باشند.
ج - مرخصي اضطراري - پرسنلي كه استحقاق مرخصي سالانه را نداشته لكن اضطرارا نياز به مرخصي دارند مي توانند از مرخصي هاي استحقاقي سال هاي بعد استفاده نمايند.
د - مرخصي بدون حقوق - پرسنل در شرايط خاص و ضروري مي توانند حداكثر جمعا سه سال در طول خدمت بدون حقوق استفاده نمايند. اين مدت از لحاظ حقوق و ترفيعات و بازنشستگي جز سنوات خدمتي محسوب نمي گردد.
ه - مرخصي تشويقي - به مقتضاي ابراز لياقت و شايستگي ممكن است حداكثر تا 30 روز در طول سال به پرسنل مرخصي تشويقي داده شود.
تبصره 1 - ترتيب استفاده از مرخصي هاي مذكور، تعيين مناطق بد آب و هوا موضوع بند الف اين ماده و حدود اختيارات فرماندهان و روسا در دادن مرخصي ها به موجب آيين نامه اي است كه به وسيله ستاد مشترك ، با هماهنگي وزارت دفاع و نيروهاي سه گانه و سازمان امور اداري و استخدامي تهيه و به تصويب شوراي عالي دفاع خواهد رسيد.
تبصره 2 - در شرايط جنگي و بسيج همگاني و در مواقعي كه ضرورت ايجاد مي نمايد، اعطا مرخصي و مدت آن تابع شرايط عمومي اين ماده نبوده و در آيين نامه اي كه به وسيله ستاد مشترك تهيه و به تصويب شوراي عالي دفاع مي رسد مشخص خواهد شد.
ماده 95 - تغايب ت وضع پرسنلي است كه بدون رعايت مقررات در محل خدمت حاضر نشوند.
ماده 96 - تفراري ت وضع پرسنلي است كه مدت غيبت آنان در زمان صلح از 15 روز و در زمان جنگ از 5 روز تجاوز نمايد. و حقوق و مزاياي اين قبيل پرسنل از تاريخ غيبت قطع مي گردد و پرسنل فراري پس از معرفي يا دستگيري بلافاصله شروع به خدمت نموده و به اتهام فرار آنان برابر مقررات كيفري مربوط رسيدگي مي شود. وضعيت خدمتي پرسنل كادر ثابت كه مرتكب فرار از خدمت شده اند به شرح زير خواهد بود:
الف - در صورت صدور راي برائت يا قرار موقوفي تعقيب يا قرار منع پيگرد، ايام غيبت و فرار به انتساب تبديل خواهد شد.
ب - در صورت محكوميت به مجازاتي كه مستلزم اخراج از خدمت نباشد، ايام غيبت و فرار جز خدمت محسوب نمي گردد.
ج - در صورت محكوميت به مجازاتي كه مستلزم اخراج از خدمت باشد از تاريخ قطعيت راي اخراج خواهند شد.
تبصره - هر گاه مدت فرار پرسنل كادر ثابت بالغ بر 6 ماه گردد از زمان آغاز غيبت اخراج مي گردند و پس از آن برابر مقررات كيفري مربوط محاكمه شده و فقط در صورت صدور راي برائت يا قرار موقوفي تعقيب يا منع پيگرد، حكم اخراج نيز كان لم يكن خواهد شد. در صورتي كه محاكمه غيابي انجام گردد پرسنل مي توانند پس از حضور به حكم صادره اعتراض نموده و در صورت صدور راي برائت يا قرار موقوفي تعقيب يا منع پيگرد در رسيدگي مجدد، حكم اخراج آنان نيز كان لم يكن مي گردد.
ماده 97 - تبازداشت ت وضع پرسنلي است كه به موجب قرارهاي صادره از مراجع ذيصلاح قضايي تا صدور حكم قطعي در توقيف به سر برده و يا برابر مقررات انضباطي در بازداشتگاه يا محل خدمتي تحت نظر باشند.
ماده 98 - تمنتظر خدمت ت وضع پرسنلي است كه برابر مقررات مربوط به علت ارتكاب تخلفات انضباطي به طور موقت از كار بر كنار شده باشند.
تبصره - مدت انتظار خدمت جز ايام خدمت براي ترفيع منظور نشده و تنها از نظر بازنشستگي محسوب مي گردد. كسور بازنشستگي اين مدت بر اساس آخرين حقوق قبل از انتظار خدمت به صندوق بازنشستگي واريز مي گردد.
ماده 99 - تبدون كارت وضع پرسنلي است كه به يكي از علل زير موقتا از كار بر كنار گردند:
الف - به موجب قرارهاي صادره از مراجع ذيصلاح قضايي بازداشت شوند.
ب - برابر احكام صادره از دادگاه هاي صالح زنداني شوند.
ج - به علت عدم پرداخت محكوم به يا بدهي منجر به صدور اجرائيه ، زنداني شوند.
د - به علت ارتكاب تخلفات انضباطي بدون كار شوند.
ه - در صورتي كه محكوم به اقامت اجباري يا ممنوع از اقامت در محل معين شوند.
تبصره 1 - چنانچه در محل اقامت پرسنل مشمول بند (ه ) پادگان و يا سازمان نظامي وجود داشته باشد ارتش در صورت نياز مي تواند آنان را به جاي بدون كاري در آن محل حاضر به خدمت نمايد.
تبصره 2 - مدت بدون كاري جز ايام خدمت براي ترفيع منظور نشده و تنها از نظر بازنشستگي محسوب مي گردد.
كسور بازنشستگي اين مدت بر اساس آخرين حقوق قبل از بدون كاري به صندوق بازنشستگي واريز خواهد شد.
تبصره 3 - محكوميت ها به ميزاني كه مشمول عفو، آزادي مشروط، تعليق اجراي مجازات ، تاخير اجراي حكم يا حبس با خدمت قرار گيرند باعث بدون كاري نخواهد شد.
ماده 100 - تمنتسب ت وضعيت پرسنلي است كه در يكي از حالت هاي زير از يگان خدمتي خود منفك گرديده و در اختيار آجوداني نيرو يا سازمان مربوط يا آجوداني ستاد مشترك قرار مي گيرند و كليه عمليات پرسنلي آنان در مدت انتساب بر عهده آجوداني هاي مزبور مي باشد.
مدت انتساب جز مدت خدمت براي ترفيع منظور مي گردد به استثناي پرسنل مفقودالاثر كه موكول به تعيين تكليف آنان است .
الف - پرسنلي كه به واسطه حذف يا انحلال محل سازماني موقتا بدون شغل شوند كه در اين صورت نيرو يا سازمان مربوط موظفند حداكثر تا سه ماه وضعيت شغلي اين قبيل پرسنل را روشن نمايند.
ب - پرسنلي كه به دست دشمنان خارجي اسير گرديده يا توسط ضد انقلاب يا اشرار يا سارقين مسلح و يا قاچاقچيان به گروگان گرفته شده باشند، براي تمام مدت اسارت يا در گروگان بودن و حداكثر تا شش ماه پس از آزادي . نيرو يا سازمان مربوط موظف است ظرف مدت مزبور وضعيت اين قبيل پرسنل را روشن نمايد.
ج - پرسنل مفقودالاثري كه در نبرد با دشمنان خارجي يا رويارويي با ضد انقلاب يا اشرار يا سارقين مسلح و يا قاچاقچيان ناپديد شده و وضع آنان نامعلوم است تا تعيين وضعيت .
د - پرسنلي كه به لحاظ بيماري بيش از 4 ماه بستري مي گردند، حداكثر تا يك سال .
ه - مدت بدون كاري پرسنل موضوع بند الف ماده 99 اين قانون در صورت صدور راي برائت ، قرار موقوفي تعقيب يا قرار منع پيگرد.
تبصره - پرسنل مامور و مامور به خدمت بيش از 6 ماه و همچنين محصليني كه در طول خدمت به دوره هاي آموزشي بيش از شش ماه اعزام مي گردند در حكم منتسب خواهند بود.
فصل پنجم - تكاليف انضباطي پرسنل ، تشويقات ، تنبيهات و چگونگي رسيدگي به شكايات
ماده 101 - پرسنل ارتش و وزارت دفاع و سازمان هاي وابسته به آنها از نظر امور انضباطي تابع آيين نامه اي مي باشند كه تكاليف انضباطي پرسنل ، ميزان تشويقات و تنبيهات انضباطي و حدود اختيارات فرماندهان و مسئولان در زمينه اعمال آنها را در حدود مقرر در اين قانون تعيين مي نمايد. آيين نامه انضباطي فوق توسط ستاد مشترك با همكاري و هماهنگي وزارت دفاع و نيروهاي سه گانه و سازمان عقيدتي سياسي تهيه و در صورت تصويب مقام رهبري به اجرا گذارده مي شوند.
ماده 102 - پرسنل به مقتضاي ابراز لياقت و شايستگي به شرح زير تشويق مي شوند:
الف - تشويق شفاهي .
ب - تشويق كتبي .
ج - تشويق در دستور قسمتي .
د - تشويق در دستور نيرو يا سازمان .
ه - تشويق در فرمان همگاني ارتش .
و - مرخصي تشويقي حداكثر به مدت 30 روز در سال .
ز - پاداش و جوائز.
ح - اعطاي نشان .
ط - رفع تنبيهات .
ي - ارشديت .
تبصره - اعطا درجه تشويقي از طريق ارشديت به ميزاني كه منجر به نيل به درجه بالاتر گردد انجام مي شود.
ماده 103 - تنبيهاتي كه به علت تخلفات پرسنل اعمال مي شود به شرح زير است :
الف - توبيخ شفاهي .
ب - توبيخ كتبي .
ج - توبيخ در دستور قسمتي .
د - توبيخ در دستور نيرو يا سازمان .
ه - توبيخ در فرمان همگاني ارتش .
و - خدمت شبانه روزي در قسمت ، حداكثر تا 30 روز.
ز - بازداشت غير قابل تمديد در بازداشتگاه ، حداكثر تا 30 روز.
ح - كسر حقوق حداكثر به ميزان يك پنجم ، حداكثر به مدت 4 ماه .
ط - انتظار خدمت حداكثر تا 6 ماه .
ي - بدون كاري حداكثر تا 3 ماه .
ك - محروميت از ترفيع به مدت محدود و حداكثر دو سال در زمان صلح و چهار سال در زمان جنگ .
ل - تنزيل درجه يا رتبه براي مدت محدود يا دائم .
م - معافيت از خدمت .
ن - اخراج از خدمت .
تبصره 1 - اعمال تنبيهات مذكور در بندهاي (ز) و (ح ) اين ماده منوط به تفويض اختيار از سوي فرماندهي كل (مقام رهبري ) به فرماندهان مي باشد.
تبصره 2 - در صورتي كه تنزيل درجه يا رتبه براي مدت محدود اعمال شود، پس از انقضاي مدت مزبور پرسنل مورد تنبيه يا رتبه قبل از تنبيه با همان سابقه به خدمت ادامه داده و ترفيعات بعدي آنان بر اساس درجه يا رتبه مزبور خواهد بود و در صورتي كه تنزيل درجه يا رتبه به طور دائم اعمال شود، پرسنل مورد تنبيه پس از طي حداقل مدت توقف در درجه يا رتبه تنبيهي با احتساب قدمت خدمت در درجه يا رتبه قبل از تنزيل به درجه يا رتبه بالاتر نائل شده و ترفيعات بعدي آنان طبق مقررات اين قانون خواهد بود.
ماده 104 - رسيدگي به تخلفات پرسنل كه فرمانده نيروي مربوط براي آنان پيشنهاد محروميت از ترفيع ، تنزيل درجه يا رتبه ، معافيت از خدمت و يا اخراج از خدمت مي دهد و همچنين رسيدگي به شكايات پرسنل از رده هاي بالاتر در امور خدمتي ، در هيات هايي مركب از اعضا مشروحه زير به عمل مي آيد:
الف - معاون پرسنلي نيروي مربوط يا جانشين وي .
ب - رييس بازرسي نيروي مربوط يا جانشين وي .
ج - مسئول سازمان عقيدتي سياسي نيروي مربوط يا جانشين وي .
د - مسئول سازمان حفاظت اطلاعات نيروي مربوط يا جانشين وي .
ه - نماينده سازمان قضايي نيروهاي مسلح .
تبصره 1 - چنانچه پرسنل متخلف يا شاكي ، جمعي وزارت دفاع يا ستاد مشترك باشند، مقامات هم تراز وزارت دفاع و مشترك هيات را تشكيل خواهند داد و پيشنهاد تنبيهات فوق الذكر نيز به وسيله وزير دفاع يا رييس مشترك به هيات ارائه خواهد شد.
تبصره 2 - هيات هاي رسيدگي مي توانند از اشخاصي كه ضروري تشخيص مي دهند
به منظور اظهار نظر دعوت نمايند ليكن حق راي منحصر به اعضا اصلي هيات است .
تبصره 3 - دعوت از شخص متخلف جهت استماع دفاعيات وي در جلسه رسيدگي الزامي است لكن در صورتي كه دو بار بدون عذر موجه در جلسه هيات حضور نيابد اين حق از وي سلب مي گردد.
تبصره 4 - حداقل يك هفته قبل از تشكيل جلسه رسيدگي ، موضوع تخلف و دلائل مربوط و خلاصه پرونده و سوابق پرسنل متخلف به تمامي اعضا هيات و همچنين شخص متخلف كتبا اعلام مي گردد.
تبصره 5 - شكايات پرسنل از رده هاي بالاتر تنها در صورتي كه قابل طرح در اين هيات خواهد بود كه قبلا توسط پرسنل مزبور به فرمانده يك رده بالاتر و فرمانده نيروي مربوط و در مورد پرسنل وزارت دفاع و ستاد مشترك به وزير دفاع يا رييس ستاد مشترك گزارش شده باشد.
تبصره 6 - تصميمات هيات با اكثريت آرا اتخاذ خواهد شد و جز در موارد معافيت يا اخراج از خدمت و شكايت از فرماندهان نيروها و رييس ستاد مشترك و وزير دفاع ، پس از درج در فرمان همگاني قابل اجرا مي باشد. در اين موارد نيز در صورتي كه ظرف مدت يك ماه پس از ابلاغ تصميمات به شخص ذينفع مورد اعتراض وي قرار نگيرد پس از درج در فرمان همگاني قابل اجرا است و در صورت تسليم اعتراضيه ، موضوع در هيات مذكور در ماده 105 اين قانون مورد رسيدگي قرار گرفته و راي هيات مزبور پس از درج در فرمان همگاني قابل اجرا خواهد
بود. ذينفع نسبت به آرا قابل اجرا هر يك از دو هيات مي تواند به مراجع صالحه قضايي تنظيم نمايد.
تبصره 7 - رسيدگي به تخلفات مرتبط با جنگ كه براي عاملين آنها پيشنهاد تنبيهات فوق الذكر گرديده است بر عهده دادگاه هاي نظامي خواهد بود كه به منظور رسيدگي به جرائم و تخلفات پرسنل ، در مناطق مورد نياز تشكيل مي گردد.
تبصره 8 - اعمال تنبيهات مذكور در اين ماده به وسيله فرماندهي كل ، منوط به طي مراحل فوق الذكر نمي باشد.
ماده 105 - هيات تجديد نظر از اعضا زير تشكيل مي گردد:
الف - رييس ستاد مشترك .ب - وزير دفاع .
ج - فرماندهان نيروهاي زميني ، هوايي ، دريايي .
د - رييس سازمان عقيدتي سياسي .
ه - رييس سازمان حفاظت اطلاعات .
و - رييس سازمان قضايي نيروهاي مسلح .
تبصره 1 - پرسنل معترض به تصميمات هيات رسيدگي مذكور در ماده 104 مي بايست ظرف مدت يك ماه از تاريخ ابلاغ تصميمات هيات ، اعتراض كتبي خود را به دبيرخانه ستاد مشترك تحويل و يا با پست سفارشي ارسال نمايند.
تبصره 2 - چگونگي تشكيل و نحوه رسيدگي هيات هاي رسيدگي و هي .هيات تجديد نظر به موجب آيين نامه اي خواهد بود كه به وسيله ستاد مشترك با هماهنگي وزارت دفاع و همكاري نيروهاي سه گانه تهيه و به تصويب شوراي عالي دفاع مي رسد.
فصل ششم - پايان خدمت
ماده 106 - خدمت پرسنل در ارتش و وزارت دفاع و سازمان وابسته به آنها به يكي از صور زير پايان مي يابد:
الف - شهادت .
ب - جانباز شدن .
ج - بازنشستگي .
د - بازخريدي .
ه - انتقال .
و - معلوليت .
ز - فوت .
ح - استعفا.
ط - معافيت از خدمت .
ي - اخراج .
ماده 107 - پرسنل در موارد زير شهيد و يا در حكم شهيد محسوب مي شوند:
الف - كشته شدن يا فوت در ميدان نبرد به سبب ماموريت .
ب - كشته شدن يا فوت در هر گونه ماموريت رزمي يا جنگي و در طول رفت و برگشت به سبب ماموريت .
ج - كشته شدن يا فوت در اسارت دشمن يا ضد انقلاب يا اشرار يا سارقين مسلح و يا قاچاقچيان .
د - كشته شدن در هر گونه حملات زميني ، هوايي و دريايي دشمن .
ه - كشته شدن يا فوت در رفت و برگشت از منطقه عمليات تا محل مرخصي .
و - كشته شدن توسط اشرار، سارقين مسلح و قاچاقچيان به سبب ماموريت .
ز - كشته شدن توسط ضد انقلاب و يا به سبب عمليات خرابكاري عوامل دشمن .
ح - كشته شدن در هر گونه آموزش هاي رزمي و عمليات مانوري .
ط - كشته شدن حين آزمايش و تحقيقات در زمينه اسلحه و مهمات و وسائل جنگي و خنثي سازي مواد منفجره و محترقه به سبب ماموريت .
ي - كشته شدن به سبب خدمت از طريق سو قصد اعم از اين كه در ايام خدمت يا غير خدمت باشد.
ك - فوت در اثر جراحات ، صدمات و بيماري هاي حاصله از موارد مندرج در بندهاي بالا، مشروط بر اين كه جراحات يا صدمات مذكور علت فوت باشد.
تبصره - منظور از ماموريت هاي مندرج در اين ماده كليه وظايفي است كه تحت همين عنوان به پرسنل اعم از انفرادي يا دسته جمعي از طرف يگان مربوط واگذار مي شود.
ماده 108 - پرسنلي كه يك يا چند عضو خود يا بخشي از آن را براي هميشه از دست دهند، يا بيش از يك سال به منظور درمان بستري گردند، و يا به علت فقدان سلامتي ، تمام يا بخشي از توان كاري خود را از دست بدهند و تا يك سال كارآيي خود را به دست نياورند، چنانچه در يكي از موارد مذكور در ماده فوق اين وضعيت براي آنان به وجود آمده باشد جانباز و در ساير موارد معلول شناخته مي شوند.
جانبازان و معلولين از نظر وضعيت خدمتي مشمول يكي از بندهاي زير خواهند شد:
الف - پرسنلي كه خسارت وارده بر عضو يا اعضا آنان و يا ميزان كارآيي از دست رفته ايشان جزئي بوده و امكان ادامه خدمت بدون مشقت براي آنان وجود داشته باشد به خدمت ادامه خواهند داد.
ب - پرسنلي كه خسارات وارده بر عضو يا اعضا آنان و يا ميزان كارايي از دست رفته ايشان در حدي باشد كه ادامه خدمت براي آنان توام با مشقت باشد لكن شخصا مايل به ادامه خدمت باشند به خدمت ادامه مي دهند و در صورت عدم تمايل بازنشسته مي گردند.
ج - پرسنلي كه خسارت وارده بر عضو يا اعضا آنان و يا ميزان كارايي از دست رفته ايشان در حدي باشد كه امكان ادامه خدمت را از آنان سلب نمايد و پرسنلي كه بيش از يك سال بستري باشند بازنشسته مي گردند.
تبصره 1 - تشخيص تطبيق وضعيت پرسنل با اين ماده و بندهاي آن از نظر پزشكي بر عهده كميسيون عالي پزشكي مي باشد.
تبصره 2 - پرسنلي كه بر اساس اين ماده بازنشسته مي گردند چنانچه حداكثر تا 5 سال پس از بازنشستگي سلامت خود را به نحوي بازيابند كه به تشخيص كميسيون عالي پزشكي امكان ارجاع شغل به آنان وجود داشته باشد در صورتي كه واجد صلاحيت اعاده به خدمت باشند با تمايل شخصي و با تصويب مقامات مذكور در ماده 78 اين قانون با درجه يا رتبه قبل از بازنشستگي به خدمت اعاده مي گردند.
ماده 109 - جانبازان به تناسب آسيب وارده از يك ماه تا چهار سال ارشديت برخورداري مي گردند.
تبصره 1 - طبقه بندي صدمات وارده بر جانبازان و ميزان ارشديت استحقاقي طبق آيين نامه اي خواهد بود كه با توجه به آيين نامه مشابه در بنياد شهيد توسط ستاد مشترك تهيه و به تصويب فرماندهي كل مي رسد.
تبصره 2 - تشخيص جانباز بودن پرسنل از نظر تطبيق وضعيت آنان با موارد مذكور در ماده 107 اين قانون و همچنين تعيين ميزان ارشديت استحقاقي هر يك از جانبازان بر عهده كميسيون مذكور در ماده 120 اين قانون مي باشد.
تبصره 3 - مزاياي شغل جانبازان بند ب ماده فوق كه به خدمت ادامه مي دهند صرف نظر از مشاغلي كه به آنان محول مي گردد حداقل معادل مزاياي شغل آنان در زمان جانباز شدن خواهد بود.
ماده 110 - پرسنل مشمول اين قانون با داشتن 30 سال خدمت يا 60 سال سن بازنشسته مي شوند.
تبصره 1 - در مواقع استثنايي و نياز ارتش و تمايل پرسنل ، در صورت تصويب هيات مذكور در ماده 105 اين قانون بازنشستگي به مدت محدود به تعويق خواهد افتاد.
تبصره 2 - پرسنلي كه داراي حداقل 25 سال سابقه خدمت باشند مي توانند شخصا تقاضاي بازنشستگي نمايند قبول يا رد تقاضاي آنان موكول به نظر نيرو يا سازمان مربوط مي باشد و صرف تقاضاي بازنشستگي رافع مسئوليت هاي محوله نخواهد بود.
تبصره 3 - در صورتي كه پرسنل در طول اجراي تنبيه تنزيل درجه يا رتبه بازنشسته شوند با درجه رتبه تنبيهي بازنشسته خواهند شد.
تبصره 4 - تصويب بازنشستگي با رعايت مقررات اين قانون به عهده مقامات مذكور در ماده 78 اين قانون خواهد بود.
ماده 111 - ارتش و وزارت دفاع و سازمان هاي وابسته به آنها در موارد استثنايي مي توانند در صورت نياز، پرسنل بازنشسته اي را كه صلاحيت اعاده به خدمت داشته باشند و سن آنها بيش از 65 سال نباشد با تمايل شخصي آنان و تصويب هيات مذكور در ماده 105 اين قانون با درجه يا رتبه و قدمت خدمت قبل از بازنشستگي براي مدت محدود به خدمت اعاده نمايد.
تبصره 1 - تقاضاي بازنشستگي مجدد قبل از انقضا مدت فوق ممنوع است ليكن سازمان مي تواند قبل از انقضا مدت مزبور آنان را مجددا بازنشسته نمايد.
تبصره 2 - پرسنلي كه به خدمت اعاده مي گردند از تاريخ اعاده ، حقوق و بازنشستگي آنان قطع شده و از حقوق درجه يا رتبه خود و مزاياي شغل مربوط استفاده مي نمايند و از نظر كليه امور استخدامي مانند ساير شاغلين با آنان رفتار و مدت خدمت جديد اين قبيل پرسنل بر سنوات خدمت قبلي اضافه و موجب تجديد نظر در حقوق بازنشستگي آنان خواهد شد.
ماده 112 - ارتش و وزارت دفاع و سازمان هاي وابسته به آنها مي توانند از پرسنل بازنشسته مشمول اين قانون و ساير بازنشستگان دولت با حفظ وضعيت و حقوق بازنشستگي به طريق خريد خدمت استفاده نمايند.
تبصره - آيين نامه اجرايي اين ماده را وزارت دفاع با هماهنگي ستاد مشترك و سازمان امور اداري و استخدامي كشور تهيه مي نمايد.
ماده 113 - نظاميان بازنشسته حق استفاده از لباس مخصوص نظامي را ندارند مگر در مواردي خاصي كه استفاده از لباس نظامي از طرف ارتش اعلام گردد.
ماده 114 - پرسنل پس از انجام خدمت به ميزان حداقل دو برابر مدت آخرين دوره آموزشي بعد از اتمام آن دوره ، در صورتي كه حداقل 5 سال بيش از مجموع سنواتي كه به هزينه ارتش تحصيل كرده اند سابقه خدمت داشته باشند مي توانند تقاضاي بازخريدي نمايند. تصويب اين تقاضا با هماهنگي نيرو يا سازمان ذيربط به عهده مقامات مذكور در ماده 78 اين قانون خواهد بود.
تبصره - در زمان جنگ و مواقع بحراني و شرايطي كه احتمال وقوع جنگ وجود دارد تصويب تقاضاي بازخريدي به عهده شوراي عالي دفاع مي باشد.
ماده 115 - به پرسنلي كه سوابق خدمتي آنان بازخريد مي شود به ازا هر سال خدمت قابل احتساب از نظر بازنشستگي مبلغي معادل يك برابر و نيم آخرين حقوق و مزايا پرداخت خواهد شد.
تبصره - در صورتي كه پرسنل در طول اجراي تنبيه تنزيل دائمي درجه يا رتبه بازخريد شوند با درجه يا رتبه تنبيهي بازخريد خواهند شد.
ماده 116 - ارتش مي تواند در صورت نياز پرسنل بازخريد شده اي را كه صلاحيت اعاده به خدمت داشته باشند و از مدت بر كناري آنان بيش از 5 سال نگذشته باشد با تقاضاي شخصي و تصويب مقامات مذكور در ماده 78 اين قانون فقط براي يك بار با درجه يا رتبه و قدمت خدمت قبلي به خدمت اعاده نمايد.
اين قبيل پرسنل بايد وجوهي را كه بابت بازخريد سوابق خدمت دريافت داشته اند مسترد دارند.
ماده 117 - در صورت درخواست يكي از وزارتخانه ها، موسسات دولتي يا وابسته به دولت يا نهادهاي انقلاب اسلامي پرسنل با تمايل شخصي و هماهنگي نيرو يا سازمان مربوط با تصويب مقامات مذكور در ماده 78 اين قانون منتقل مي گردند.
تبصره 1 - در زمان جنگ و شرايط بحراني و مواقعي كه احتمال وقوع جنگ وجود دارد انتقال پرسنل با تصويب شوراي عالي دفاع امكان پذير است و در شرايط مزبور در صورت امر فرماندهي كل ، پرسنل منتقل شده به سازمان هاي ديگر اعاده مي گردند.
تبصره 2 - اداره بازنشستگي و بيمه ارتش مكلف است كسور بازنشستگي و بيمه پرسنل منتقل شده (اعم از سهم دولت و پرسنل ) را به سازمان مربوط واريز نمايد.
تبصره 3 - پرسنلي كه از ارتش منتقل شده اند در صورت داشتن كارآيي لازم و صلاحيت اعاده به خدمت با همان درجه يا رتبه و سابقه قبل از انتقال ممكن است با تصويب مقامات مذكور در ماده 78 اين قانون اعاده گردند.
ماده 118 - پرسنلي كه به يكي از بيماري هايي كه قانون ، شرايط ويژه اي براي مستخدمين مبتلا به آنها پيش بيني نموده است ، از قبيل سل و سرطان مبتلا شوند، از تسهيلات آن قوانين برخوردار خواهند شد.
ماده 119 - موارد فوت در حين انجام وظيفه يا با سبب آن به شرح زير است :
الف - فوت در محل خدمت و همچنين در حال رفت و برگشت يا خارج از محل خدمتي در ارتباط با امور خدمتي .
ب - فوت در طول ماموريت غير از موارد مذكور در ماده 107 اين قانون از لحظه ابلاغ تا خاتمه ماموريت در ارتباط با ماموريت .
ج - چنانچه پرسنل در ساعات خدمت يا به سبب امور خدمتي يا در طول ماموريت بيمار شده و يا در اثر حوادث و سوانح مصدوم و مجروح گرديده و بعدا فوت شوند.
د - فوت در اثر بيمارهاي ناشي از موقعيت يا شرايط خاص خدمتي .
ه - فوت در رفت و برگشت از مرخصي .
تبصره - فوت در غير از موارد مذكور در اين ماده فوت عادي محسوب مي گردد.
ماده 120 - براي تشخيص شهيد، جانباز، فوت در حين انجام وظيفه يا به سبب آن ، فوت عادي و همچنين تشخيص موارد مختلف معلوليت حسب مورد در وزارت دفاع ، ستاد مشترك ، نيروها و سازمان هاي مربوط كميسيون هايي با عضويت اعضا زير تشكيل مي گردد:
الف - مسئول امور پرسنلي يا جانشين وي .
ب - رييس بازرسي يا جانشين او.
ج - متصدي امور قضايي يا حقوقي .
د - نماينده فرمانده يگان يا سازمان مربوط.
ه - يك نفر پزشك (رييس بهداري مربوط يا نماينده او) .
و - مسئول عقيدتي سياسي يا نماينده او.
ز - مسئول امور شهدا يا نماينده او.
ح - مسئول سازمان حفاظت اطلاعات يا نماينده او.
ماده 121 - چنانچه نظريه كميسيون مندرج در ماده فوق ظرف مدت يك ماه از تاريخ ابلاغ مورد اعتراض جانباز يا معلول يا يكي از وارث شهدا يا متوفي قرار گيرد صدور راي نهايي بر عهده كميسيون تجديد نظر كه از مقامات زير تشكيل مي گردد مي باشد:
الف - رييس اداره يكم ستاد مشترك يا جانشين او.
ب - رييس اداره بهداري ستاد مشترك يا جانشين او.
ج - معاون اداري وزارت دفاع يا جانشين او.
د - رييس اداره بازنشستگي و بيمه ارتش يا جانشين او.
ه - معاون پرسنلي نيروي مربوط يا جانشين او.
و - مسئول سازمان عقيدتي سياسي ارتش يا نماينده او.
ز - مسئول سازمان حفاظت اطلاعات ارتش يا جانشين او.
ماده 122 - آيين نامه اجرايي مواد 107 و 119 و 120 و 121 اين قانون توسط وزارت دفاع و با هماهنگي ستاد مشترك و نيروها تهيه مي گردد.
ماده 123 - استعفا پرسنل در صورت تقاضاي شخصي و تصويب مقامات مذكور در ماده 78 اين قانون حسب مورد تابع يكي از بندهاي زير مي باشد:
الف - محصلين در مدت طي دوره آموزشي بدو خدمت در ارتش و وزارت دفاع و سازمان هاي وابسته به آنها و يا به هزينه آنها يا بلافاصله پس از پايان آموزش با پرداخت دو برابر هزينه هاي تحصيلي مستعفي مي گردند.
ب - پرسنلي كه علاوه بر سنوات آموزشي مدتي خدمت نموده اند به ميزان يك دوم مدت مزبور از پرداخت هزينه سنوات آموزشي معاف مي باشند. در مورد آخرين دوره آموزشي ، سنوات خدمتي پس از آن ملاك محاسبه خواهد بود.
ج - پرسنلي كه ارتش و وزارت دفاع يا سازمان هاي وابسته به آنها براي تحصيل آنان هزينه اي پرداخت نكرده است پس از خدمت به ميزان مدت حداقلي كه براي تقاضاي استعفا در قرارداد استخدامي تعيين گرديده مستعفي مي گردند.
تبصره - در محاسبه مبلغي كه براي تحصيل پرسنل صرف شده است كمك هزينه تحصيلي ، حقوق و مزاياي پرداختي به آنان در مدت تحصيل ، هزينه هاي جاري تحصيلي در مراكز آموزشي ، وجوهي كه بابت شهريه به موسسه هاي آموزشي پرداخت شده است ، فوق العاده ماموريت آموزشي در داخل يا خارج از كشور و هزينه نوشت افزار و تهيه مدارك تحصيلي ، خوراك و پوشاك منظور مي گردد.
ماده 124 - تصويب استعفا در زمان جنگ و شرايط بحراني و مواقعي كه احتمال وقوع جنگ وجود دارد، در اختيار شوراي عالي دفاع مي باشد.
ماده 125 - پرسنل مستعفي در صورت نياز يكي از نيروها يا سازمان ها با تقاضاي شخصي و داشتن صلاحيت اعاده خدمت در صورتي كه مدت بر كناري آنان بيش از 5 سال نباشد با تصويب مقامات ماده 78 اين قانون با حفظ درجه يا رتبه و قدمت خدمت قبل از استعفا ممكن است فقط براي يك بار به خدمت اعاده شوند.
اين پرسنل بايد وجوهي را كه در زمان استعفا دريافت داشته اند مسترد نمايند و متقابلا وجوهي را كه پرداخت نموده اند به آنان بازگردانده مي شود.
ماده 126 - پرسنلي كه تا 4 سال پس از حداقل مدت توقف در درجه يا رتبه صلاحيت نيل به ترفيع را به دست نياورند و همچنين پرسنلي كه فاقد توانايي لازم براي انجام وظايف متناسب با درجه يا رتبه و تخصص مربوط باشند و نيز پرسنلي كه ادامه خدمت آنها به مصلحت ارتش وزارت دفاع و سازمان وابسته به آنها نبوده و در حد اخراج نباشند با تشخيص هيات هاي رسيدگي موضوع ماده 104 اين قانون از خدمت معاف گرديده و با درج در فرمان همگاني با آنان به ترتيب زير رفتار مي شود:
چنانچه حداقل 20 سال سابقه خدمت داشته باشند در رديف بازنشستگان منظور خواهند شد و در غير اين صورت سوابق خدمتي آنان بر اساس مقررات اين قانون بازخريد مي گردد.
ماده 127 - ارتش مي تواند در موارد حذف و يا تعديل سازمان ، پرسنل مربوط را مشروط بر اين كه در سازمان هاي ديگر ارتش شغل مناسبي براي آنان وجود نداشته باشد با داشتن 15 سال سابقه خدمت بازنشسته و كمتر از 15 سال را بازخريد نمايد. به مدت خدمت مشمولين اين ماده فقط از نظر احتساب وجوه بازخريدي و حقوق بازنشستگي 5 سال اضافه مي گردد ليكن در هر صورت سنوات موثر در حقوق بازنشستگي آنها از 30 سال بيشتر نخواهد بود.
تبصره - كسور مربوط به سنوات اضافه شده از محل اعتبارات وزارت دفاع تامين مي گردد.
ماده 128 - تصويب بازنشستگي و بازخريدي موضوع مواد 126 و 127 اين قانون به عهده مقامات مذكور در ماده 78 اين قانون خواهد بود.
تبصره - حذف يا تعديل سازمان منوط به تصويب فرماندهي كل مي باشد.
ماده 129 - پرسنل در موارد زير با حكم دادگاه صالح و يا راي هيات هاي رسيدگي موضوع ماده 104 اين قانون اخراج مي گردند:
الف - از دست دادن صلاحيت ادامه خدمت .
ب - ارتكاب تخلفات انضباطي موجب اخراج از خدمت .
فصل هفتم - دريافتي ماهانه پرسنل
ماده 130 - وجوه دريافتي ماهانه پرسنل كادر ثابت و پيماني عبارت است از مجموع حقوق و مزاياي مستمر به علاوه مزاياي شغل منهاي كسورات .
بخش اول - حقوق و مزاياي مستمر
ماده 131 - حقوق ماهانه پرسنل از مجموع چهار عامل زير تشكيل مي گردد:
الف - حداقل حقوق - مبلغ معيني است كه به عنوان كمترين ميزان حقوق دريافتي در سطح پرسنل مشمول اين قانون پرداخت مي گردد.
ب - حق كارآيي - مبلغي است برابر با حاصل ضرب رتبه حقوقي به توان دو در واحد حق كارآيي .
ج - حق ارتقا - مبلغ ثابتي است كه به طور يكسان در ازاي نيل به يك درجه يا رتبه بالاتر به حقوق پرسنل افزوده مي گردد.
د - حق پايه - مبلغ ثابتي است كه به طور يكسان در ازاي هر پايه كه پس از هر دو سال خدمت به پرسنل تعلق مي گيرد، به حقوق آنان افزوده مي گردد.
تبصره 1 - اولين رتبه حقوقي براي پرسنلي كه بر اساس تحصيلات پائين تر از پايان دوره ابتدايي استخدام مي شوند برابر است با يك و براي دارندگان مدارك تحصيلي پايان دوره ابتدايي برابر است با 2 و در ازا هر سال تحصيل بالاتر از آن يك واحد به آن افزوده مي گردد. در محاسبه اولين رتبه حقوقي پرسنل ، سنوات آموزشي قبل از نيل به درجه يا رتبه در بدو استخدام نيز منظور مي گردد.
تبصره 2 - اولين رتبه حقوقي كارمندان موضوع ماده 74 اين قانون برابر است با رتبه هاي مذكور در همان ماده .
تبصره 3 - رتبه تبصره پرسنل پس از اولين رتبه برابر است با تعداد درجات يا رتبه هاي دريافتي پس از نخستين درجه يا رتبه به اضافه اولين رتبه حقوقي .
ماده 132 - چنانچه فارغ التحصيلان آموزشگاه نظامي و دوره اول و دوم دانشكده علوم نظامي و پرسنل موضوع بندهاي الف و ب ماده 69 اين قانون به علت دريافت ارشديت پس از طي حداقل مدت توقف در درجات نهايي مذكور در مواد 65 و 66 و 67 اين قانون حداكثر 28 سال سابقه خدمت داشته و شايستگي و كارآيي لازم جهت نيل به درجه بالاتر را نيز دارا باشند ولي امكان اعطا درجه به آنان وجود نداشته باشد در ازا هر چهار سال يك واحد حق ارتقا به حقوق آنان افزوده شده و به رتبه حقوقي آنان نيز يك واحد اضافه مي شود، در صورتي كه باقيمانده خدمت پرسنل كمتر از حداقل مدت توقف در درجات نهايي و حداقل 2 سال باشد معادل يك دوم واحد حق ارتقا و همچنين يك دوم مابه التفاوت حق كارآيي رتبه حقوقي بالاتر با رتبه حقوقي آنان ، به حقو ايشان افزوده مي گردد.
ماده 133 - پرسنل مذكور در بند ج ماده 69 اين قانون پس از 4 سال توقف در درجه سرتيتدومي در صورت شايستگي و كارآيي لازم جهت نيل به درجه بالاتر، چنانچه امكان اعطا درجه به آنان وجود نداشته باشد، در ازا هر چهار سال يك واحد حق ارتقا به حقوق آنان افزوده شده و به رتبه حقوقي آنان نيز يك واحد اضافه مي شود.
ماده 134 - در محاسبه حق ارتقا پرسنلي كه به درجات سرتيپي ، سرلشگري و سپهبدي و درجات مشابه آنان در نيروي دريايي نائل مي گردند در ازا هر درجه دو واحد حق ارتقا به حقوق آنان افزوده شده و همچنين در محاسبه رتبه حقوقي آنان نيز در ازا هر يك از درجات مزبور دو واحد منظور مي گردد.
ماده 135 - پرسنلي كه مدارك تحصيلي بالاتر از مدرك استخدامي خود ارائه نمايند و مورد نياز قبول سازمان واقع شود در صورتي كه ارائه مدرك تحصيلي جديد موجب درجه يا رتبه آنان نگردد صرفا در محاسبه رتبه حقوقي ، به جاي اولين رتبه حقوقي ناشي از مدرك تحصيلي قبلي ، اولين رتبه حقوقي مدرك جديد مبناي محاسبه قرار مي گيرد.
در صورتي كه ارائه مدرك تحصيلي جديد موجب تغيير درجه يا رتبه آنان گردد در محاسبه حقوق آنان به ترتيب زير عمل مي شود.
در محاسبه حق ارتقا، حق ارتقاهاي قبلي به اضافه حق ارتقاهايي كه پس از اولين درجه جديد به آنان تعلق خواهد گرفت ملاك محاسبه خواهد بود.
حق كارايي آنان همچون پرسنلي كه در زمان ارائه مدرك تحصيلي جديد استخدام شوند محاسبه و بابت خدمت قبلي مبلغي معادل حاصل ضرب واحد حق كارآيي در تعداد ارتقاهاي قبل از ارائه مدرك در مجموع اولين رتبه حقوقي قبلي و رتبه حقوق قبلي به آن افزوده خواهد شد.
تبصره - در محاسبه حقوق ، تغيير رتبه كارمندان موضوع تبصره 2 ماده 74 اين قانون در حكم ارائه مدرك تحصيلي جديد ساير پرسنل مي باشد.
ماده 136 - با توجه به سختي و كيفيت خاص خدمت در ارتش و وزارت دفاع و سازمان هاي وابسته به آنها و به منظور حفظ قدرت جذب نيروي انساني به آنها، حداقل و حداكثر حقوق پرسنل مشمول اين قانون از حداقل و حداكثر حقوق مشمولين قانون استخدام كشوري 20 درصد بيشتر خواهد بود.
ماده 137 - مزاياي مستمر پرسنل مبالغي است كه به تناسب تعداد عائله تحت تكفل آنان به عنوان كمك هزينه مسكن و كمك هزينه عائله مندي پرداخت مي گردد.
تبصره - ميزان كمك هزينه مسكن پرسنلي كه از خانه هاي سازماني استفاده نمي كنند و ميزان اجاره بهاي خانه هاي سازماني بايد به نحوي تعيين گردد كه با توجه به اجاره بهاي مسكن در سطح جامعه ، به پرسنل استفاده كننده از خانه هاي سازماني و سايرين به ميزان واحدي در امر مسكن كمك شود.
ماده 138 - وزارت دفاع مكلف است با هماهنگي ستاد مشترك و نيروها لايحه ميزان حداقل حقوق ، واحد حق كارآيي ، واحد حق ارتقا و واحد حق پايه را با توجه به مواد اين بخش و نيز جداول مزاياي مستمر پرسنل و همچنين جداول مبالغي را كه ماهانه به پرسنلي كه قبل از نيل به درجه يا رتبه در بدو استخدام ، مراكز و دوره هاي آموزشي را طي مي نمايند پرداخت مي گردد، حداكثر ظرف مدت 6 ماه پس از تصويب اين قانون تهيه و به مجلس شوراي اسلامي تقديم نمايد.
تبصره - عوامل متشكله حقوق بايد به نحوي تعيين گردد كه با توجه به اين كه بر اساس اين قانون حقوق ماهانه پرسنل جايگزين حقوق فوق العاده شغل مستمر قبل از اجراي آن مي شود وضعيت حقوق پرسنل نسبت به وضعيت حقوقي قبل تنزل ننمايد.
بخش دوم - مزاياي شغل
ماده 139 - به پرسنلي كه عهده دار انجام مشاغل خاصي هستند كه به نحو فوق العاده از يك يا چند عامل از عوامل زير برخوردارند، ماهانه مبلغي به عنوان مزاياي شغل پرداخت مي گردد:
الف پيچيدگي شغل .
ب - سختي شغل .
ج - پذيرش خطرات .
د - حساسيت و سنگيني مسئوليت شغل .
ه - ايجاد فرسودگي جسماني به وسيله شغل .
و - مهارت لازم در مشاغل تخصصي .
تبصره 1 - براي هر يك از عوامل فوق الذكر مبلغي به عنوان حداكثر مزاياي آن عامل مشخص مي گردد كه به مشاغلي كه از يك يا چند عامل فوق برخوردار باشند به تناسب برخورداري ، درصدي از مبالغ تعيين شده تعلق گرفته و در مجموع به عنوان مزاياي آن مشاغل در نظر گرفته مي شود.
تبصره 2 - مزاياي مذكور در اين ماده فقط به شغل تعلق گرفته و هيچ گونه ربطي به درجه يا رتبه ندارد و پرسنلي حق استفاده از آن را دارند كه عملا در شغل واگذار شده انجام وظيفه نمايند.
تبصره 3 - وزارت دفاع مكلف است با همكاري و هماهنگي ستاد مشترك و نيروها و سازمان هاي ذيربط آيين نامه اجرايي مربوط به اين ماده را تهيه و به تصويب هيات وزيران برساند.
ماده 140 - پرداخت حقوق و مزايا بر اساس اين قانون از زمان تصويب و ابلاغ لايحه مذكور در ماده 138 اين قانون و آيين نامه مزاياي شغل موضوع ماده 139 اين قانون انجام خواهد گرفت و قبل از آن كليه پرسنل بر مبناي مقررات بلي از حقوق و مزاياي مقرره استفاده خواهند نمود.
بخش سوم - كسورات
ماده 141 - وجوه زير ماهانه از دريافتي پرسنل كسر مي گردد:
الف - حق بازنشستگي به ميزان ده درصد حقوق ماهانه .
ب - حق بيمه پرسنل به ميزان مقرر در قانون مربوط.
ج - حق بيمه درماني پرسنل و عائله آنان به ميزان مقرر در قانون ربوط.
د - سهم ماهيانه پس انداز پرسنل به ميزان مقرر در قانون مربوط در صورت مايل پرسنل به استفاده از آن .
ماده 142 - وجوه زير حسب مورد از دريافتي ماهانه پرسنل كسر مي گردد:
الف - حقوق اولين ماه خدمت .
ب - هر گونه افزايشي كه در طول خدمت در حقوق پرسنل اعمال مي گردد در
ماه اول افزايش .
ماده 143 - وجوه بند الف ماده 141 اين قانون به اضافه معادل آن كه از ودجه وزارت دفاع تامين مي گردد به طور ماهيانه و همچنين وجوه ماده 142 ين قانون حسب مورد به حساب صندوق بازنشستگي ارتش واريز مي گردد.
ماده 144 - وجوه بندهاي (ب ) و (ج ) و (د) ماده 141 اين قانون ماهيانه ه حساب هاي مربوط واريز مي گردد.
تبصره - سهم دولت بابت خدمات درماني براي كليه پرسنل به ميزان 3 درصد قوق پرسنل مي باشد.
بخش چهارم - دريافتي ماهانه پرسنل در موارد خاص
ماده 145 - دريافتي ماهانه پرسنل اسير و گروگان و مفقودالاثر و منتسب و امور به خدمت بر مبناي حقوق و مزاياي مستمر پرسنل حاضر به خدمت همتراز نان و مزاياي آخرين شغل آنها محاسبه مي گردد.
ماده 146 - ميزان دريافتي پرسنل مامور به خدمت در داخل ارتش ، وزارت فاع و سازمان هاي وابسته به آنها بر مبناي حقوق درجه يا رتبه مربوط و زاياي شغل جديد آنان محاسبه مي گردد.
ماده 147 - پرسنل بازنشسته اي كه به موجب ماده 111 اين قانون به خدمت عاده مي گردند از تاريخ اعاده به خدمت حقوق بازنشستگي آنان قطع شده و از قوق درجه يا رتبه خود و مزاياي مستمر مربوط و مزاياي شغلي كه در آن نجام وظيفه خواهند كرد استفاده مي نمايند.
و از نظر كليه امور پرسنلي مانند ساير شاغلين خواهند بود.
مدت خدمت جديد اين قبيل پرسنل بر سنوات خدمت قبلي اضافه شده و در ميزان قوق بازنشستگي آنان موثر خواهد بود.
ماده 148 - ميزان دريافتي ماهانه پرسنل منتظر خدمت بر مبناي دو سوم و رسنل بدون كار بر مبناي يك دوم حقوق درجه يا رتبه آنها محاسبه و تعيين ي گردد.
بخش پنجم - ساير پرداخت ها
ماده 149 - پاداش و هزينه سفر و فوق العاده ماموريت در داخل و خارج از شور و فوق العاده هاي انتقال ، محل خدمت ، بدي آب و هوا و محروميت از تسهيلات ندگي به ميزان مشمولين قانون استخدام كشوري به پرسنل پرداخت مي گردد.
تبصره - آيين نامه پرداخت فوق العاده اشتغال خارج از مركز و بدي آب و وا و محروميت از تسهيلات زندگي با توجه به تبصره ماده 138 اين قانون بايد ه نحوي تجديد نظر گردد كه مبالغ پرداختي بابت موارد مزبور جز در صورت جديد نظر در مورد مشمولين قانون استخدام كشوري ، معادل كاركنان هم طراز رسنل ، در قانون استخدام كشوري باشد.
ماده 150 - جز در زمينه نگهباني و مواردي كه پرسنل از فوق العاده اموريت استفاده مي نمايند در مواردي كه به تشخيص بالاترين مقام سازمان يا يرو ادامه كار پرسنل فني (ساخت و تعمير) و درماني در غير ساعات خدمت رورت پيدا مي كند با در نظر گرفتن افزايش بازده كار به تناسب افزايش اعات خدمت ، به پرسنل مربوط اضافه كار پرداخت مي گردد. ميزان اضافه كار بق آيين نامه اي خواهد بود كه به وسيله وزارت دفاع با همكاري ستاد مشترك و يروهاي سه گانه تهيه و به تصويب هيات وزيران خواهد رسيد.
اعتبارات مورد نياز جهت اضافه كار مذكور در اين ماده از محل تقليل بار الي ناشي از ساير مواد اين قانون تامين مي گردد.
ماده 151 - در صورتي كه ضرورت و مقتضيات خدمتي ادامه خدمت روزانه رسنل را ايجاب نمايد خوراك و ساير هزينه هاي ضروري آنان به هزينه ارتش امين مي گردد.
ماده 152 - لباس آن عده از پرسنل كه الزاما بايستي از لباس متحدالشكل ستفاده نمايند و يا مشاغل آنان ايجاب مي نمايد كه لباس خاصي بپوشند، به زينه ارتش تامين خواهد شد.
فصل هشتم - حقوق بازنشستگي - وظيفه - مستمري
ماده 153 - تحقوق بازنشستگي ت، تحقوق وظيفه ت عبارت است از وجوهي كه سب ورد به بازنشستگان ، جانبازان ، معلولين و عائله تحت تكفل پرسنل شهيد يا توفي برابر مقررات مربوط از صندوق بازنشستگي ارتش به طور ماهانه پرداخت ي گردد.
ماده 154 - به پرسنل بازنشسته ماهانه مبلغي معادل افزايش حقوق آنان در ول خدمت به اضافه حاصل ضرب سنوات خدمت در يك سي ام حقوق بدو خدمت آنان به نوان حقوق بازنشستگي پرداخت مي گردد.
تبصره - چنانچه رتبه حقوقي پرسنل در طول خدمت در اثر ارائه مدرك حصيلي بالاتر ارتقا يافته باشد حقوق بدو خدمت پرسنل به تناسب سنواتي كه ا هر مدرك تحصيلي خدمت كرده اند محاسبه خواهد شد.
ماده 155 - دريافت حقوق بازنشستگي يا وظيفه و سهميه مستمري تواما منوع بوده و در اين حالت فقط مبلغ بيشتر پرداخت خواهد شد.
ماده 156 - فرزنداني كه يكي از والدين آنها فوت شود حق دريافت سهميه ستمري از حقوق وي را خواهند داشت گرچه پدر يا مادر آنها كه در حال حيات ست به هر عنوان حقوق يا حقوق بازنشستگي يا وظيفه از دولت دريافت دارد.
ماده 157 - ميزان حقوق وظيفه جانبازان موضوع بندهاي ب و ج ماده 108 ين قانون و حقوق مستمري بگيران شهدا به شرح زير تعيين مي گردد:
الف - در مورد كادر ثابت و پيماني حقوقي معادل مجموع حقوق يك درجه يا رتبه بالاتر و آخرين مزاياي شغلي كه دريافت مي داشته اند.
ب - در مورد محصلين ، حقوقي معادل حقوق درجه يا رتبه اي كه بعد از پايان دوره آموزشي به آن نائل مي شدند با قدمتي معادل سابقه تحصيل .
ج - در مورد پرسنل وظيفه حقوقي معادل حقوق پرسنل كادر ثابت يك درجه بالاتر.
تبصره - حقوق مستمري بگيران جانبازان پس از فوت عبارت است از آخرين حقوق وظيفه آنان .
ماده 158 - ميزان حقوق وظيفه و حقوق مستمري بگيران پرسنلي كه بنا به تشخيص كميسيون مندرج در ماده 120 در هر يك از موارد پيش بيني شده در ماده 119 اين قانون در حين انجام وظيفه يا به سبب آن معلول يا فوت شوند به شرح زير تعيين مي گردد:
الف - در مورد كادر ثابت و پيماني آخرين حقوق و مزايا.
ب - در مورد محصلين نه دهم حقوق درجه يا رتبه اي كه بعد از پايان دوره آموزشي به آن نائل مي شدند با قدمتي معادل سابقه تحصيل .
ج - در مورد پرسنل وظيفه حقوقي معادل حقوق پرسنل هم طراز كادر ثابت .
تبصره - حقوق مستمري بگيران معلولين اين ماده در صورتي كه بنا به تشخيص كميسيون مندرج در ماده 120 اين قانون فوت ناشي از معلوليت باشد معادل آخرين حقوق وظيفه و در صورتي كه فوت ناشي از معلوليت نباشد معادل نه دهم آخرين حقوق وظيفه خواهد بود.
ماده 159 - ميزان حقوق وظيفه و حقوق مستمري بگيران پرسنلي كه بنا به تشخيص كميسيون مندرج در ماده 120 اين قانون به طور عادي معلول يا فوت مي شود به شرح زير تعيين مي گردد:
الف - در مورد كادر ثابت و پيماني حقوقي معادل آخرين حقوق دريافتي .
ب - در مورد محصلين چهار پنجم حقوق درجه يا رتبه اي كه بعد از پايان دوره آموزشي به آن نائل مي شدند با قدمتي معادل سابقه تحصيل .
ج - در مورد پرسنل وظيفه نه دهم حقوق پرسنل هم طراز كادر ثابت .
تبصره - حقوق مستمري بگيران معلولين اين ماده معادل آخرين معادل حقوق وظيفه آنان خواهد بود.
ماده 160 - پرسنل بازنشسته در صورتي كه شهيد شوند با مستمري بگيران آنان همانند مستمري بگيران پرسنل هم درجه يا رتبه آنان برابر مقررات ماده 157 اين قانون رفتار خواهد شد و در صورت فوت چهار پنجم آخرين حقوق بازنشستگي استحقاقي به عنوان حقوق مستمري به مستمري بگيران آنان پرداخت خواهد گرديد.
ماده 161 - پرسنل وظيفه دوره احتياط و ذخيره كه قبل از خدمت از كارمندان دولت بوده اند در صورت شهادت ، جانباز شدن ، فوت و يا معلوليت حقوق مستمري و وظيفه آنان برابر مقررات اين قانون بر مبناي آخرين حقوق دريافتي از سازمان مربوط و از بودجه همان سازمان پرداخت خواهد شد و چنانچه حقوق آنان در سازمان مربوط كمتر از حقوق پرسنل كادر ثابت هم تراز آنان باشد حقوق مستمري و وظيفه بر مبناي حقوق پرسنل كادر ثابت هم طراز محاسبه شده و مابه التفاوت آن از بودجه وزارت دفاع پرداخت خواهد شد.
ماده 162 - هر گاه سابقه خدمت جانبازان و معلوليني كه از حقوق وظيفه استفاده مي نمايند كمتر از 20 سال باشد، حقوق وظيفه مقرره را از بودجه وزارت دفاع دريافت نموده و هر دو سال يك بار از مبلغي معادل افزايش پايه حقوقي مربوط استفاده خواهند كرد و كسور بازنشستگي به صندوق مربوط واريز و پس از رسيدن به 20 سال خدمت ، از مبلغي معادل آخرين حقوق دريافتي از صندوق بازنشستگي و بيمه ارتش برخوردار خواهند شد.
ماده 163 - وجوهي كه بابت حقوق مستمري پرداخت مي گردد تا ميزان حقوق بازنشستگي بر مبناي سنوات خدمت از صندوق بازنشستگي و بيمه ارتش و مازاد آن از بودجه وزارت دفاع پرداخت خواهد شد.
ماده 164 - مستمري بگيران مشمول اين قانون عبارتند از:
الف - همسر دائم جز در صورتي كه شوهر اختيار كرده يا شاغل باشد و شوهر در صورتي كه همسرش مخارج وي را تامين مي نموده است .
ب - اولاد ذكور غير شاغل تا سن 19 سال تمام در صورتي كه مشغول تحصيل باشند تا خاتمه تحصيل حداكثر 23 سال تمام .
ج - اولاد اناث جز در صورتي كه شوهر داشته باشد يا شاغل باشند.
د - پدر و ماري كه در كفالت متوفي بوده اند.
ه - بردار محجور يا بيمار كه در كفالت متوفي بوده و قادر به اداره امور خود نباشد.
و - برادر صغيري كه در كفالت متوفي بوده تا سن 19 سال تمام و در صورت تحصيل تا سن 23 سال تمام مشروط به اين كه شاغل نباشد.
ز - خواهري كه در كفالت متوفي باشد جز در صورتي كه شوهر داشته يا شاغل باشد.
ح - نوه هايي كه تحت كفالت متوفي بوده اند پسر تا سن 19 سال و در صورت تحصيل تا سن 23 سال تمام و دختر جز در صورتي كه شوهر داشته يا شاغل باشند.
تبصره 1 - هر يك از مستمري بگيران چنانچه به بيماري غير قابل علاج و يا نقص عضو مبتلا گردند به طوري كه برابر تشخيص كميسيون عالي پزشكي براي هميشه قادر به تامين معاش خود نباشند مستمري آنان مادام العمر پرداخت خواهد شد.
تبصره 2 - مستمري بگيران در طول خدمت دوره ضرورت نيز از حقوق مستمري برخوردار خواهند شد.
ماده 165 - حقوق مستمري بين مستمري بگيران به طور مساوي تقسيم خواهد شد و ملاك تشخيص و تعيين اشخاصي كه برابر ماده 164 اين قانون تحت الكفاله مي باشند تعرفه خدمتي يا اظهارنامه سالانه اي است كه پرسنل در زمان اشتغال ، بازنشستگي ، جانبازي يا معلوليت تنظيم مي كنند. براي رسيدگي به اعتراض كساني كه خود را محق به دريافت مستمري مي دانند و در تعرفه هاي خدمتي پرسنل جز افراد تحت تكفل قيد نشده اند در صورتي كه شهادت يا فوت در طول خدمت اتفاق افتاده باشد هيات هاي زير حسب مورد در وزارت دفاع ، ستاد مشترك و نيروهاي سه گانه تشكيل مي شود:
الف - معاون پرسنلي نيرو يا سازمان مربوط يا جانشين وي .
ب - رييس دايره قضايي نيرو يا سازمان مربوط يا معاون وي .
ج - رييس بازرسي نيرو يا سازمان مربوط يا معاون وي .
در صورتي كه شهادت يا فوت در زمان بازنشستگي ، جانبازي يا معلوليت اتفاق افتاده باشد هيات رسيدگي در اداره بازنشستگي و بيمه ارتش از اشخاص زير تشكيل مي شود:
1 - رييس اداره بازنشستگي و بيمه ارتش يا معاون او.
2 - معاون حقوقي وزارت دفاع يا جانشين وي .
3 - نماينده پرسنلي ستاد مشترك .
ماده 166 - هر يك از مستمري بگيران كه از دريافت حقوق مستمري محروم گردد سهم وي به سهم ساير مستمري بگيران افزوده خواهد شد.
ماده 167 - جانبازان و خانواده شهدا علاوه دريافت حقوق وظيفه و مستمري از نظر كليه خدمات رفاهي و مزاياي ديگر مانند ساير جانبازان و شهدا در سطح كشور، تحت پوشش بنياد شهيد قرار مي گيرند.
ماده 168 - به وراث كليه پرسنل اعم از شاغل ، بازنشسته ، جانباز، معلول يا وظيفه كه شهيد يا فوت شوند مبلغي معادل حداقل حقوق مذكور در ماده 131 اين قانون جهت هزينه كفن و دفن پرداخت خواهد شد.
ماده 169 - به پرسنلي كه خدمت آنان پايان مي پذيرد و به مستمري بگيران پرسنلي كه شهيد يا فوت مي شوند به ميزان مدتي كه در طول خدمت از مرخصي استحقاقي استفاده نكرده باشند حداكثر معادل چهار ماه و در صورتي كه سازمان با مرخصي آنان موافقت نكرده باشد معادل تمام مدت مرخصي استفاده نشده بر اساس آخرين حقوق و مزايا از محل اعتبارات وزارت دفاع پرداخت مي گردد.
تبصره - به كساني كه بازخريد، مستعفي و يا اخراج مي گردند علاوه بر وجوه مذكور، كسور بيمه و بازنشستگي كه از حقوق آنان كسر شده است از محل صندوق بازنشستگي و بيمه نيز پرداخت خواهد شد.
ماده 170 - هر گاه حقوق ماهانه پرسنل شاغل اضافه يا كسر گردد به همان نسبت حقوق بازنشستگان ، وظيفه بگيران و مستمري بگيران اضافه يا كسر خواهد شد و مبلغ اضافي از محل بودجه وزارت دفاع تامين مي گردد.
ماده 171 - ترك تابعيت كساني كه از حقوق بازنشستگي يا حقوق وظيفه يا مستمري برخوردارند موجب قطع حقوق آنان حسب مورد به نفع صندوق بازنشستگي يا صندوق دولت يا ساير مستمري بگيران خواهد شد.
ماده 172 - در صورتي كه ميزان صدمات وارده به جانبازان و معلولين حين انجام وظيفه يا به سبب آن در حدي باشد كه به تاييد كميسيون عالي پزشكي در انجام كارهاي روزانه زندگي محتاج كمك و معاضدت عملي ديگران باشند، در صورتي كه در آسايشگاه جانبازان نگهداري نشوند بر حسب مورد و متناسب با ميزان ازكارافتادگي از حقوق نگهداري كه حداقل آن 150 برابر ضرايب ريالي و حداكثر آن 300 برابر ضرايب ريالي مي باشد استفاده خواهند كرد.
تبصره - حق نگهداري اين قبيل جانبازان در صورت اشتغال قطع خواهد شد.
فصل نهم - امور خدماتي پرسنل
ماده 173 - ارتش و وزارت دفاع مكلفند در حدود امكانات و اعتباراتي كه به موجب بند يكم اصل 43 قانون اساسي به منظور تامين نيازهاي اساسي و رفاهي پرسنل شاغل و يا بازنشسته و همچنين استفاده كنندگان از حقوق وظيفه و مستمري اختصاص مي يابد امكان برخورداري عادلانه و بدون تبعيض آنها را ايجاد نمايند.
ماده 174 - ارتش و وزارت دفاع مكلفند بيمارستان ها و درمانگاه هاي خود را از نظر امكانات درماني به نحوي تجهيز نمايند كه پاسخگوي نيازمنديهاي پرسنل باشد.
تبصره 1 - در مناطقي كه امكانات درماني منحصر به يگان هاي نظامي مستقر در آنها است عائله تحت تكفل پرسنل مي توانند از امكانات مزبور استفاده نمايند. هزينه خدمات ارائه شده برابر مقررات سازمان خدمات درماني ارتش به يگانهاي مزبور پرداخت مي گردد.
تبصره 2 - در مواردي كه امكانات بيمارستان هاي ارتش و وزارت دفاع بيش از نيازهاي درماني پرسنل مي باشد بيمارستان هاي مزبور با رعايت تقدم پرسنل كادر و وظيفه شاغل مجازند به كليه اشخاص خدمات درماني ارائه نمايند.
هزينه خدمات ارائه شده برابر مقررات به بيمارستان هاي مربوط پرداخت مي گردد.
تبصره 3 - يگان ها و بيمارستان هاي مذكور در تبصره هاي فوق موظف اند وجوه دريافتي فوق و همچنين وجوه مشابهي كه از بيماران اورژانس دريافت مي نمايند را به حساب خزانه واريز و در پايان هر ماه معادل وجوه واريز شده را حداكثر در حدود اعتبارات مصوب در قانون بودجه هر سال از خزانه دريافت و صرف تامين نيازمندي ها و توسعه امكانات خود نمايند.
ماده 175 - جانبازان ، معلولين ، بازنشستگان ، مستمري بگيران و عائله تحت تكفل پرسنل شاغل و بازنشسته و وظيفه بگير و مستمري بگيران زير پوشش سازمان خدمات درماني خواهند بود.
تبصره - پرسنل كادر ثابت مي توانند از امكانات سازمان تامين خدمات درماني ارتش نيز استفاده نمايند.
ماده 176 - پرسنل برابر قانون استفاده از خانه هاي سازماني مصوب 28/5 /1363 از امكانات مزبور استفاده مي نمايند.
ماده 177 - كليه پرسنل در قبال حوادثي كه منجر به شهادت ، فوت ، بيماري ، نقص عضو يا ازكارافتادگي شود بيمه بوده و در مقابل سوانح مشابه متساوي الحقوق خواهند بود.
تبصره 1 - مقررات مربوط به اجراي اين ماده تابع قانون بيمه پرسنل و آيين نامه اجرايي آن خواهد بود.
تبصره 2 - اعتبارات مربوط به اين ماده از محل صندوق بيمه ارتش تامين مي گردد.
ماده 178 - ارتش و وزارت دفاع مكلفند هزينه تحصيلي پرسنلي را كه به خواست ارتش و وزارت دفاع در رشته هاي مورد نياز در دانشگاه ها و موسسات آموزش عالي تحصيل مي كنند پرداخت نمايند.
تبصره 1 - ارتش و وزارت دفاع مكلفند با همكاري نهضت سواد آموزي زمينه آموزش پرسنل بيسواد را فراهم نمايند.
تبصره 2 - اجراي اين ماده طبق دستورالعملي خواهد بود كه ستاد مشترك تهيه مي نمايد.
ماده 179 - وزارت دفاع موظف است لايحه يك نواخت شدن ميزان برخورداري پرسنل از صندوق پس انداز ثابت و همچنين برابري ميزان كسور حق بيمه و بيمه درماني را ظرف مدت 6 ماه تهيه و پس از تصويب هيات وزيران به مجلس شوراي اسلامي تقديم نمايد.
فصل دهم - تطبيق
ماده 180 - كليه درجه داران كادر ثابت موجود طبق جدول پيوست شماره 1 به شرح زير تطبيق مي گردند:
الف - گروهبان سوم ها پس از سه سال توقف در درجه گروهبان سومي به درجه گروهبان دومي نائل مي گردند.
ب - از درجه گروهبان دومي تا استواريكمي با درجه فعلي به خدمت خود ادامه مي دهند.
ج - ستوان ياران با رعايت مفاد ماده 132 اين قانون به درجه ستوان سومي ، ستوان ياردوم ها و ستوان ياريكم ها به شرط داشتن مدرك تحصيلي پايان دوره راهنمايي به ترتيب به درجات ستوان دومي و ستوان يكمي نائل مي گردند.
ستوان ياريكم هايي كه بيش از چهار سال سابقه خدمت در درجه ستوان ياريكمي دارند با احراز يكي از شرايط زير به درجه سرواني نائل و سابقه خدمت مازاد بر چهار سال در درجه اخير منظور خواهد شد:
1 - داشتن مدرك تحصيلي پايان دوره دبيرستان .
2 - داشتن مدرك تحصيلي پايان دوره راهنمايي يا دوم متوسطه و حداقل چهار سال سابقه آموزش نظامي و تخصصي با احتساب آموزشگاه گروهباني .
3 - داشتن مدرك تحصيلي پايان دوره راهنمايي يا دوم متوسط و سطح مهارت فني (9) .
تبصره 1 - چنانچه مدت خدمت اين قبيل پرسنل از 25 سال كمتر باشد قبل از نيل به درجه سرواني بايستي آموزش هاي مذكور در مواد 46 و 47 اين قانون را طي نمايند.
تبصره 2 - كليه پرسنل مشمول اين بند در صورت ارائه ديپلم از تاريخ اخذ آن به ازا هر سال از يك ماه ارشديت برخوردار خواهند شد.
تبصره 3 - سنوات خدمتي مازاد بر چهار سال توقف در درجه استواريكمي ستوان ياران موضوع اين بند قبل از تطبيق به سنوات درجه ستوان ياري آنان اضافه و سپس تطبيق مي شوند.
د - درجه داراني كه بر اساس مدرك تحصيلي حداقل چهارم متوسط استخدام و يا حداقل دو سال آموزش در ارتش به درجه استواري يا ستوان ياري نائل شده اند (ستوان ياران خلبان هوانيروز و استخدام هاي مشابه ) از بند ج اين ماده مستثني بوده و طبق جدول پيوست شماره 2 به شرح زير تطبيق مي شوند:
1 - درجه داراني كه جمعا پنج سال سابقه خدمت استواري و ستوان ياري دارند به درجه ستوان سومي نائل مي گردند.
2 - درجه داراني كه جمعا ده سال سابقه خدمت استواري و ستوان ياري دارند به درجه ستوان دومي نائل مي گردند.
3 - درجه داراني كه جمعا پانزده سال سابقه خدمت استواري و ستوان ياري دارند به درجه ستوان يكمي نائل مي گردند.
4 - درجه داراني كه جمعا بيست سال سابقه خدمت استواري و ستوان ياري دارند به درجه سرواني نائل مي گردند.
5 - درجه داراني كه جمعا بيست و پنج سال سابقه خدمت استواري و ستوان ياري دارند به شرط داشتن مدرك تحصيلي پايان دوره دبيرستان و طي دوره آموزش مناسب به تشخيص نيرو يا سازمان مربوط، به درجه سرگردي نائل مي گردند.
ه - درجه داراني كه بر اساس مدرك پايان دوره دبيرستان استخدام و يك تا دو سال آموزش را در ارتش طي نموده اند طبق جدول پيوست شماره 3 به شرح زير تطبيق مي شوند:
1 - درجه داراني كه سه سال سابقه خدمت استواري دارند به درجه ستوان سومي نائل مي گردند.
2 - درجه داراني كه جمعا هشت سال سابقه خدمت استواري يا ستوان ياري دارند به درجه ستوان دومي نائل مي گردند.
3 - درجه داراني كه جمعا سيزده سال سابقه خدمت استواري يا ستوان ياري دارند به درجه ستوان يكمي نائل مي گردند.
4 - درجه داراني كه جمعا هيجده سال سابقه خدمت استواري يا ستوان ياري دارند به درجه سرواني نائل مي گردند.
5 - درجه داراني كه جمعا بيست و سه سال سابقه خدمت استواري يا ستوان ياري دارند به درجه سرگردي نائل مي گردند.
ماده 181 - همافران بر اساس سوابق خدمتي طبق جدول پيوست شماره 4 به شرح زير تطبيق مي گردند:
الف - كليه همافرسوم ها به درجه ستوان سومي نائل مي گردند.
ب - كليه همافراني كه چهار سال سابقه خدمت همافري دارند به درجه ستوان دومي نائل مي گردند.
ج - كليه همافراني كه هشت سال سابقه خدمت همافري دارند به درجه ستوان يكمي نائل مي گردند.
د - كليه همافراني كه سيزده سال سابقه خدمت همافري دارند به درجه سرواني نائل مي گردند.
ه - كليه همافراني كه نوزده سال سابقه خدمت همافري دارند به درجه سرگردي نائل مي گردند.
و - كليه همافراني كه بيست و شش سال سابقه خدمت همافري دارند به درجه سرهنگ دومي نائل مي گردند.
تبصره - همافران مي توانند با تقاضاي شخصي و موافقت سازمان مربوط برابر مقررات اين قانون مانند كارمندان ديپلمه كه در بدو خدمت دو سال آموزش ديده اند با احتساب سنوات خدمتي به كارمند تبديل شوند.
ماده 182 - كليه افسران موجود ارتش با درجه فعلي طبق جدول پيوست شماره 5 تطبيق مي گردند.
تبصره - سرهنگ هايي كه دوره دانشكده افسري را گذرانده يا داراي مدرك ليسانس مورد نياز و قابل قبول ارتش مي باشند با داشتن 5 سال سابقه خدمت در درجه سرهنگي به درجه سرتيتدومي نائل خواهند شد. چنانچه اين قبيل پرسنل دوره فرماندهي و ستاد را طي كرده و يا داراي مدرك فوق ليسانس مورد نياز و قابل قبول ارتش باشند با داشتن چهار سال سابقه خدمت در درجه سرهنگي به درجه سرتيتدومي نائل مي گردند.
ماده 183 - تا انجام تجديد نظر اساسي در جدول سازمان (مذكور در مواد 42 و 81 اين قانون ) به منظور اجراي اين قانون مشاغل موجود ستوان ياري و همافري در جداول سازمان به مشاغل افسري متناسب تبدل مي شود.
تبصره 1 - همافران و درجه داراني كه قبل از اجراي اين قانون به افسري و كارمندي تغيير وضعيت داده و از تخصص هاي خود منفك گرديده اند سازمان در صورت نياز به تخصص قبلي آنها مي تواند از ايشان در زمينه تخصص قبلي استفاده نمايد.
تبصره 2 - پرسنل كارمند مذكور در تبصره 1 با تقاضاي شخصي و تصويب نيرو يا سازمان مربوط به وضعيت نظامي قبلي اعاده و با احتساب مدت خدمت كارمندي برابر مقررات اين قانون تطبيق خواهند شد.
ماده 184 - در مواردي كه به موجب اساسنامه هاي مربوط طول هر يك از دوره ها مراكز آموزشي بدو خدمت بيش از حداقل زمان تعيين شده در اين قانون براي دوره هاي مشابه ، ادامه يافته باشد پرسنل مربوطه در ازا هر شش ماه مازاد طول دوره از يك سال ارشديت برخوردار مي گردند.
ماده 185 - كارمندان طبقات سه گانه موجود به شرح زير تطبيق مي گردند:
الف - كارمنداني كه داراي سواد حدود ابتدايي مي باشند. اولين رتبه آنان يك بوده و به ازا هر چهار سال سابقه خدمت يك واحد به رتبه آنان افزوده مي گردد.
ب - اولين رتبه كارمنداني كه داراي مدرك تحصيلي پايان دوره ابتدايي و يا بالاتر مي باشند بر اساس ماده 73 اين قانون محاسبه و به ازاي هر چهار سال سابقه خدمت يك رتبه به آنان افزوده مي گردد.
ماده 186 - اولين رتبه كارمندان فني بر اساس طبقه آنان به شرح زير بوده و به ازا هر چهار سال سابقه خدمت نيز يك رتبه به آنان اضافه مي گردد:
الف - طبقه يكم رتبه 9
ب - طبقه دوم رتبه 7
ج - طبقه سوم رتبه 5
د - طبقه چهارم رتبه 3
ه - طبقه پنجم رتبه 1
تبصره - كارمندان فني به شرط داشتن مدرك تحصيلي پايان دوره راهنمايي چهار سال و پايان دوره دبيرستان 6 سال ارشديت خواهند گرفت و كارمندان فني طبقه 5 در صورت داشتن مدرك تحصيلي پايان دوره ابتدايي يك سال ارشديت خواهندگرفت .
ماده 187 - پرسنلي كه سابقه خدمت در وزارتخانه ها و موسسات دولتي يا وابسته به دولت داشته و سوابق خدمتي آنان به ارتش منتقل شده است چنانچه سابقه خدمتي مذكور در رابطه با شغل آنان در ارتش باشد جز سنوات خدمتي و ترفيعات محسوب خواهد شد و در غير اين صورت فقط در سنوات خدمت به حساب مي آيد. مفاد اين ماده شامل پرسنلي كه پس از تصويب اين قانون استخدام مي شوند نيز مي باشد.
ماده 188 - پرسنلي كه قبل از اجراي اين قانون به هر علت تغيير طبقه يا وضعيت خدمتي داده اند ملاك تطبيق آنان آخرين وضعيت با احتساب سنوات خدمت در وضعيت اخير بوده و به ازا سال هاي خدمت قبلي به شرح زير از ارشديت برخوردار مي شوند:
الف - هر سال خدمت همافري يا كارمندي از ديپلم به بالا و درجه داري كه بر اساس ديپلم استخدام شده باشند 8 ماه ارشديت .
ب - هر سال خدمت ستوان ياري 6 ماه ارشديت .
ج - هر سال خدمت گروهباني و استواري و كارمندي پائين تر از ديپلم و يا طبقه مادون ، 4 ماه ارشديت .
تبصره - پرسنلي كه به هر علت تغيير وضعيت داده اند پس از تطبيق نبايستي پايين تر از حالتي كه بدون تغيير وضعيت به آن مي رسيدند قرار گيرند.
ماده 189 - پرسنل پيماني موجود كه پس از انقضاي مدت تعهد به علت نياز سازمان به خدمت خود ادامه داده اند در صورت تمايل شخصي و نياز سازمان بايستي برابر مقررات اين قانون با احتساب كليه سنوات خدمتي بر حسب مورد با يكي از وضعيت هاي مربوط به كادر ثابت تطبيق گردند و در غير اين صورت به خدمت خاتمه داده مي شود.
ماده 190 - تشويقات و تنبيهات پرسنل كه در ترفيع آنان موثر بوده همچنين عقب افتادگي هاي ناشي از عدم صلاحيت و كارايي پرسنل براي نيل به درجه بالاتر و مردوديت در دوره هاي آموزشي ، در موقع تطبيق به همان ميزان لحاظ خواهد شد.
ماده 191 - در احتساب رتبه حقوقي پرسنل نظامي علاوه بر مدرك تحصيلي و آموزش هاي بدو استخدام تعداد درجاتي كه طبق جداول تطبيقي مربوط از اولين
درجه آنان در همان جدول ارتقا يافته اند منظور مي گردد.
تبصره - رتبه حقوقي كارمندان و كارمندان فني بر اساس رتبه اي كه طبق مواد 185 و 186 اين قانون بدان نائل شده اند محاسبه مي گردد.
ماده 192 - كليه پرسنل صرف نظر از درجه ، طبقه و شغلي كه قبل از اجراي اين قانون داشته اند در صورت تساوي در شغل ، درجه ، قدمت خدمت ميزان تحصيلات و ساير عوامل موثر در محاسبه حقوق ، از حقوق و مزاياي مساوي برخوردار خواهند شد و هيچ يك از آنان به هيچ وجه حتي تحت عنوان مابه التفاوت حقوق و مزاياي گذشته بر ديگران امتيازي نخواهند داشت .
ماده 193 - مقررات فصل دهم اين قانون صرفا براي تطبيق پرسنل معتبر بوده و پس از انجام تطبيق كليه پرسنل مطابق مقررات مندرج در فصول قبلي اين قانون به خدمت خود ادامه خواهند داد.
ماده 194 - براي پرسنلي كه خدمت وظيفه عمومي را انجام داده اند مدت خدمت وظيفه آنان از نظر پايه حقوقي و احتساب سنوات بازنشستگي منظور خواهد شد.
ماده 195 - پرسنلي كه به موجب مقررات فصل تطبيق اين قانون به درجات جديدي نائل مي گردند براي نيل به درجه جديد صلاحيت مكتبي و امنيتي آنان بايد مورد تاييد مراجع مربوط قرار گيرد.
ماده 196 - زنان نظامي شاغل به كارمند معادل خود تبديل مي شوند.
ماده 197 - ستاد مشترك موظف است با هماهنگي وزارت دفاع و نيروهاي سه گانه از تاريخ تصويب اين قانون حداكثر ظرف مدت يك سال وضعيت پرسنل موجود ارتش اعم از نظاميان ، كارمندان و كارمندان فني را برابر مقررات اين قانون تطبيق داده و همزمان براي كليه پرسنل به اجرا بگذارد.
فصل يازدهم - مواد متفرقه .
ماده 198 - غير از مواردي كه در اين قانون براي تهيه آيين نامه هاي اجرايي مرجع خاصي مشخص شده است ستاد مشترك و وزارت دفاع مي توانند در موارد ديگري كه ضروري تشخيص مي دهند نيز دستورالعمل ها و روش هاي اجرايي مربوط را تهيه و به موقع اجرا بگذارند.
ماده 199 - بديهي است اختيارات فرماندهي كل محدود به موارد مصرحه در اين قانون نمي باشد. همچنين در كليه مواردي كه در اين قانون صدور دستور يا تصويب امري از سوي فرماندهي كل در پي ارائه پيشنهاد از سوي مقامات يا مراجع ديگر ذكر شده است ، اخذ تصميم فرماندهي كل منحصر به ارائه پيشنهادات مزبور نخواهد بود.
ماده 200 - انتصاب در مشاغل فرماندهي از سوي فرماندهي كل محدود به پرسنل نظامي نمي باشد.
ماده 201 - روساي سازمان هاي عقيدتي سياسي و حفاظت اطلاعات در زمينه هاي انتصابات ترفيعات ، نقل و انتقالات ، ماموريت ها، تشويقات و تنبيهات و مرخصي هاي پرسنل سازمان خود از اختياراتي معادل فرماندهان نيروها برخوردار مي باشند.
تبصره - در ترفيعات مي بايست حفظ تعادل سازمان ارتش و هماهنگي در روش اعطاي ترفيعات مراعات گردد.
ماده 202 - اعضا كميسيون ارزيابي مذكور در ماده 79 اين قانون در مورد پرسنل سازمان عقيدتي سياسي صرفا از مسئولين سازمان مزبور و در مورد پرسنل سازمان حفاظت اطلاعات صرفا از مسئولين آن سازمان و در بند ج هيات مذكور در ماده 104 اين قانون معاون اداري يا پرسنلي سازمان مربوط يا جانشين وي خواهند بود.
ماده 203 - وزارت سپاه پاسداران انقلاب اسلامي موظف است ظرف مدت 2 سال از تصويب اين قانون با همكاري فرمانده كل سپاه پاسداران لايحه قوانين سپاه را تهيه و پس از تصويب هيات وزيران جهت تصويب به مجلس شوراي اسلامي تقديم نمايد.
فصل دوازدهم - شمول قانون بر شهرباني و ژاندارمري جمهوري اسلامي ايران
ماده 204 - ژاندارمري و شهرباني جمهوري اسلامي ايران از نظر امور استخدامي و پرسنلي تابع مقررات اين قانون مي باشند.
تبصره 1 - حداقل سن مستخدمين مذكور در بند ط ماده 29 اين قانون براي ژاندارمري و شهرباني 17 سال مي باشد.
تبصره 2 - شهرباني مي تواند علاوه بر موارد مذكور در ماده 32 اين قانون براي مشاغل ديگري كه منحصرا پرسنل زن بايد بر عهده گيرند زنان را به صورت كارمند استخدام نمايد.
تبصره 3 - مراكز و دوره هاي آموزشي شهرباني به شرح زير مي باشد:
الف - آموزشگاه سرپاسباني معادل آموزشگاه نظامي مذكور در ماده 45 اين قانون .
ب - دوره تخصصي - سرپرستي معادل دوره هاي تخصصي و سرپرستي مذكور در مواد 46 و 47 اين قانون .
ج - دانشكده علوم انتظامي معادل دانشكده علوم نظامي مذكور در ماده 49 اين قانون .
د - دوره رسته اي معادل دوره مقدماتي رسته اي مذكور در ماده 50 اين قانون .
ه - دوره عالي رسته اي معادل دوره عالي رسته مذكور در ماده 51 اين قانون .
و - دوره آموزش انتظامي معادل دوره آموزش نظامي مذكور در ماده 52 اين قانون .
تبصره 4 - عناوين درجات مذكور در بندهاي 5 و 6 و 7 ماده 64 اين قانون در شهرباني به ترتيب عبارتند از سرپاسبان سوم ، سرپاسبان دوم ، سرپاسبان يكم .
تبصره 5 - در كليه موارد اين قانون به استثناي فصل يكم در رابطه با پرسنل شهرباني و ژاندارمري مقامات و سازمان هاي زير اختيارات و مسئوليت هاي مقامات و سازمان هاي معادل خود در ارتش و وزارت دفاع را از نظر امور استخدامي و پرسنلي به شرح زير دارا مي باشند:
الف - وزير و وزارت كشور معادل وزير و وزارت دفاع و رييس ستاد مشترك و ستاد مشترك .
ب - رييس شهرباني و فرمانده ژاندارمري و شهرباني و ژاندارمري معادل فرماندهان نيروها و نيروها.
ج - مسئولين سازمان عقيدتي سياسي شهرباني و ژاندارمري و سازمانهاي مزبور معادل مسئول سازمان عقيدتي سياسي ارتش و سازمان مزبور.
د - مسئول سازمان حفاظت اطلاعات نيروهاي انتظامي و سازمان مزبور معادل مسئول سازمان حفاظت اطلاعات ارتش و سازمان مزبور.
تبصره 6 - پاسبان هاي درجه 1 و 2 و 3 موجود شهرباني كه فارغ التحصيل آموزشگاه پاسباني مي باشند به ترتيب زير تطبيق مي گردند:
الف - دارندگان مدرك تحصيلي پايان دوره ابتدايي به درجه
سرپاسبان سومي .
ب - دارندگان مدرك تحصلي پايان دوره راهنمايي يا سيكل اول متوسطه به درجه سرپاسبان دومي .
ج - دارندگان مدرك تحصيلي پايان دوره دبيرستان به درجه سرپاسبان يكمي .
تبصره 7 - آن گروه از پرسنل شهرباني كه به موجب تبصره ذيل بند ب ماده 33 قانون استخدام ارتش ، اصلاحي 29/8/1358 درجات پاسبان يكمي به سرپاسبان سومي ، سرپاسبان سومي به سرپاسبان دومي را يك و نيم برابر مشابهين خود در ارتش طي نموده اند به هنگام تطبيق معادل مدت هاي مازاد بر حداقل توقف در درجات ياد شده از ارشديت برخوردار مي گردند.
تبصره 8 - هم رديفان موجود شهرباني با حفظ وضعيت هم رديفي خود مشابه افسران هم درجه موجود شهرباني با اين قانون تطبيق مي گردند.
قانون فوق مشتمل بر دويست و چهار ماده و يكصد و سي و نه تبصره و جداول پيوستي در جلسه روز سه شنبه هفتم مهر ماه يك هزار و سيصد و شصت و شش مجلس شوراي اسلامي تصويب و در تاريخ 15/7/1366 به تاييد شوراي نگهبان رسيده است .
رييس مجلس شوراي اسلامي - اكبر هاشمي

12441     :شماره انتشار     قانون     :نوع قانون
1366/08/21     :تاريخ ابلاغ     1366/07/01     :تاريخ تصويب
    :موضوع         :دستگاه اجرايي


Copyright © 2003 Tehran Justice Administration. All rights reserved.
    


صفحه اصلي


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : محمدرضا عباسیان 09148023199
تاریخ : شنبه 14 فروردين 1395


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
بحث در حقيقت ريا امام ره
نویسنده : محمدرضا عباسیان 09148023199
تاریخ : جمعه 13 فروردين 1395

حديث دوم
بالسند المتصل الى محمد بن يعقوب ، عن على بن ابراهيم ، عن اءبيه ، عن اءبى المغرا، عن يزيد بن خليفة ، قـال : اءبـوعـبـدالله ، عـليـه السـلام : كـل ريـاء شـرك . انـه مـن عمل للناس كان ثوابه على الناس ، و من عمل لله كان ثوابه على الله .(67)
ترجمه :
بـه سـنـد مـذكـور، يـزيـد بـن خـليـفـه از حـضـرت صـادق ، عـليـه السـلام ، نـقـل مـى كـنـد كـه فـرمـود: هر ريايى شرك است . همانا كسى كه كار كند براى مردم ، مى باشد ثواب او بر مردم ، و كسى كه عمل كند براى خدا، مى باشد ثواب او بر خدا.
در معنى ريا و درجات آن
شـرح بـدان كـه ريـا عـبـارت از نـشـان دادن و وانـمـود كـردن چـيـزى از اعـمـال حـسـنـه يا خصال پسنديده يا عقايد حقه است به مردم ، براى منزلت پيدا كردن در قـلوب آنـهـا و اشـتهار پيدا كردن پيش آنها به خوبى و صحت و امانت و ديانت بدون قصد صحيح الهى . و آن تحقق پيدا مى كند در چند مقام :
مقام اول و آن داراى دو درجه است : اول آنكه اظهار عقايد حقه و معارف الهيه كند براى اينكه اشـتـهـار بـه ديـانـت پـيـدا كـنـد و مـنـزلت در قـلوب پـيـدا نـمـايـد. مـثـل ايـنـكه بگويد: من كسى را جز خدا مؤ ثر در وجود نمى دانم . يا اينكه : من به غير خدا توكل به كسى ندارم . يا بالكناية و اشاره خود را معرفى كند به عقايد حقه . و اين طور دوم رايـجـتـر اسـت . مـثـلا صـحبت توكل يا رضاى به قضاى الهى پيش آمد مى كند، شخص مرائى با يك آه يا يك سر تكان دادن خود را در سلك آن جمعيت محسوب مى دارد.
درجـه دوم آنكه عقايد باطله را از خود دور كند و نفس خود را از آن تزكيه كند به قصد جاه و منزلت در قلوب ، چه به صراحت لهجه باشد يا به اشاره و كنايه .
مـقـام دوم و در آن نـيـز دو مـرتـبـه اسـت : يـكـى آنـكـه اظـهـار خصال حميده و ملكات فاضله نمايد.
و يكى تبرى از مقابلات آنها نمايد و تزكيه نفس كند بدان غرض كه معلوم شد.
مـقـام سـوم ريـاى مـعـرفت پيش فقها، رضوان الله عليهم ، است ، داراى همين دو درجه است : يـكـى آنـكـه اتيان به عمل و عبادت شرعى كند يا اتيان به راجحات عقلى نمايد به قصد ارائه بـه مـردم و جلب قلوب ، چه آنكه ذات عمل را به قصد ريا كند، يا كيفيت ، يا شرط، يا جز آن را، به طورى كه در كتب فقهيه معترض اند.(68)
ديـگـر آن كـه ترك عملى كند به همان مقصود. و ما در اين اوراق شرح بعضى از مفاسد هر يـك از ايـن سـه مـقام را بيان مى كنيم . آنچه به نظر مى رسد از براى علاج آن اشاره مى نماييم به طريق اختصار.
مقام اول : ريا در عقايد
فصل ، بحث در حقيقت ريا
بدان كه ريا در اصول عقايد و معارف الهيه از جميع اقسام رياها سخت تر و عاقبتش از همه بدتر و ظلمتش از تمام رياها بيشتر و بالاتر است . صاحب اين ريا اگر در واقع معتقد به آن امرى كه ارائه مى دهد نباشد، از جمله منافقين است كه مخلد در نار و هلاك ابدى از براى اوست ، و عذابش اشد عذابهاست . و اگر معتقد باشد ولى براى اينكه در قلوب مردم رتبه و منزلت پيدا كند اظهار مى كند، اين شخص گرچه منافق نيست ولى اين ريا باعث مى شود كـه نـور ايـمـان از قـلب او برود، و ظلمت كفر به جاى آن در قلب وارد شود، زيرا كه اين شخص گرچه در اول امر مشرك است به شرك خفى ، زيرا كه معارف الهيه و عقايد حقه را كـه خـالص بـايـد بـاشـد از بـراى خـدا و صـاحـب آن ذات مـقدس ‍ حضرت حق است به مردم تـحـويـل داده و غـيـر را در آن شـركـت داده و شـيـطـان را در آن مـتـصـرف نـمـوده و ايـن عـمـل قـلبـى از بـراى خـدا نـبـوده ـ مـا در يـكـى از فـصـول (69) بيان مى كنيم كه ايمان از اعمال قلبيه است نه مجرد علم ، كما اينكه در اين حديث شريف مى فرمايد: هر ريايى شرك است . وليكن اين فجيعه موبقه و اين سـريـره مـظـلمـه و ايـن ملكه خبيثه بالاخره كار انسان را منجر مى كند به اينكه خانه قلب مـخـتـص بـه غـير خدا شود، و كم كم ظلمت اين رذيله اسباب مى شود كه انسان بى ايمان از دنيا برود، و اين ايمان خيالى كه دارد صورت بى معنى و جسد بى روح و پوست بيمغزى اسـت و مـورد قـبـول خـداى تـعالى نشود. كما اينكه اشاره به اين فرموده در حديثى كه در كـافـى شـريـف از عـلى بـن سـالم نـقل مى كند. قال : سمعت ابا عبدالله ، عليه السلام ، يقول : قال الله عزوجل : انا خير شريك ، من اشرك معى غيرى فى عمله ، لم اقبله الا ما كان لى خـالصـا.(70) يـعـنى راوى گفت : شنيدم حضرت صادق ، عليه السلام ، مى فـرمـود: خـداى تعالى گفت : من بهترين شريك هستم . كسى كه با من شريك قرار دهد غير مرا در كارى كه كرده است ، قبول نكنم او را مگر آنكه براى من خالص باشد.
و معلوم است اعمال قلبيه در صورت خالص نبودن مورد توجه حق تعالى واقع نشود، و او را نپذيرد و به شريك ديگر واگذار فرمايد كه آن شخصى است كه براى نشان دادن به او عمل مى شود، پس اعمال قلبيه مختص به آن شخص مى شود، و از حد شرك بيرون رفته به كفر محض وارد مى شود. بلكه مى توان گفت اين شخص نيز از جمله منافقين است : همان طور كه شركش خفى است ، نفاقش نيز خفى است . بيچاره گمان كرده مؤ من است ولى مشرك اسـت در اول امـر، و در نـتـيـجـه مـنـافـق اسـت ، و عـذاب مـنـافـقـين را بايد بچشد. و واى به حال كسى كه كارش به نفاق منجر شود.
فصل ، در بيان آنكه علم غير از ايمان است
بـدان ايـمـان غـيـر از عـلم بـه خـدا و وحـدت ، و ساير صفات كماليه ثبوتيه و جـلاليـه و سـلبـيه ، و علم به ملائكه و رسل و كتب و يوم قيامت است . چه بسا كسى داراى اين علم باشد و مؤ من نباشد: شيطان علم به تمام اين مراتب به قدر من و شما هست و كافر است . بلكه ايمان يك عمل قلبى است كه تا آن نباشد ايمان نيست . بايد كسى كه از روى برهان عقلى يا ضرورت اديان چيزى را علم پيدا كرد به قلب خود نيز تسليم آنها شود، و عـمـل قـلبـى را، كـه يـك نـحـو تـسـليـم و خـضـوعـى اسـت و يـك طـور تـقـبـل و زيـر بـار رفـتـن اسـت ، انـجـام دهـد تـا مـؤ مـن گـردد. و كـمـال ايـمـان اطـمـيـنـان اسـت . نـور ايـمـان كـه قـوى شـد، دنـبـالش اطـمـيـنـان در قـلب حـاصـل مـى شـود. و تـمـام ايـنـهـا غـيـر از عـلم اسـت . مـمـكـن اسـت عقل شما به برهان چيزى را ادراك كند، ولى قلب تسليم نشده باشد و علم بيفايده گردد. مـثـلا شما به عقل خود ادراك كرديد كه مرده نمى تواند به كسى ضرر بزند و تمام مرده هـاى عـالم بـه قـدر مـگـس حـس و حركت ندارند و تمام قواى جسمانى و نفسانى از او مفارقت كـرده ، ولى چـون ايـن مـطـلب را قـلب قـبـول نـكـرده و تـسـليـم عـقـل نـشـده شـمـا نـمـى توانيد با مرده شب تاريك به سر بريد. ولى اگر قلب تسليم عقل شد و اين حكم را از او قبول كرد، هيچ اين كار براى شما اشكالى ندارد. چنانچه بعد از چند مرتبه اقدام قلب تسليم شده ديگر باكى از مرده نمى كند.
پـس ، مـعـلوم شـد كـه تـسـليـم ، كـه حـظ قـلب اسـت ، غـيـر از عـلم اسـت ، كـه حـظ عـقـل اسـت . مـمكن است انسان به برهان عقلى اثبات صانع تعالى و توحيد او و يوم معاد و ديـگـر از عقايد حقه نمايد، ولى اين عقايد را ايمان نگويند و او را مؤ من حساب نكنند، و در جـمـله كـفـار يـا مـنـافـقـيـن يـا مـشـركـيـن بـاشـد. مـنـتـهـا امـروز چـشـم دل شـمـا بـسته است و بصيرت ملكوتى نداريد، اين چشم ملكى ادراك نمى كند، وقتى كشف سريره شد و سلطنت حقه الهيه بروز كرد و طبيعت خراب شد و حقيقت به پا گرديد، ملتفت مى شويد مؤ من به خدا نبوديد، و اين حكم عقل به ايمان مربوط نبود. تا لا اله الا الله با قلم عقل بر لوح صافى قلب نگاشته نشود، انسان مؤ من به وحدت خدا نيست . و وقتى اين كـلمه طيبه الهيه در قلب وارد شد. سلطنت قلب با خود حق تعالى مى شود، مو ديگر انسان كـس ديـگـر را مـؤ ثـر در مـمـلكـت حـق نـمـى دانـد و از كـسـى ديـگـر مـتـوقـع جـاه و جـلال نـيـسـت و مـنـزلت و شـهـرت را پـيـش ديـگـران طـالب نمى شود، پس قلب رياكار و سـالوس ‍ نـمـى شـود. پـس ، اگـر در قـلب ريـا ديـديـد، بـدانـيـد قـلب شـمـا تـسـليـم عقل نشده و ايمان در دل شما نورافكن نگرديده ، و ديگرى را اله و مؤ ثر عالم مى دانيد نه حق تعالى را، و شما در زمره منافقين يا مشركين يا كفاريد.
فصل ، در وخامت امر ريا
هـان اى شـخـص مـرائى كـه عـقـايـد حـقـه و معارف الهيه را بدست دشمن خداى تعالى ، كه شـيطان است ، سپردى و مختصات حق تعالى را به ديگران دادى ، و آن انوارى كه روشنى بـخـش روح و قـلب و سـرمـايـه نجات و سعادت ابدى و سرچشمه لقاء الهى و بذر جوار مـحـبـوب اسـت مـبدل به ظلمات موحشه و شقاوت و هلاك ابدى و سرمايه بعد از ساحت قدس محبوب و دورى از لقاء حضرت حق تعالى كردى ، مهيا باش از براى ظلمتهايى كه نور در دنـبـال نـدارند و تنگنايى كه گشايشى ندارد و امراضى كه شفاپذير نيست : مردنى كه حيات ندارد. آتشى كه از باطن قلب ظهور كند و ملكوت نفس و ملك بدن را بسوزاند ـ چنان سـوزانـدنـى كـه خطور در قلب من و تو نكرده ، چنانچه خداى تعالى خبر مى دهد در كتاب مـنـزل خـود در آيـه شـريـفـه نار الله الموقده التى تطلع على الافئدة .(71) از وصـف آتـشـى كـه (آتـش خـدا) اسـتيلاى بر قلوب پيدا مى كند و قلوب را مى سوزاند. هيچ آتشى قلب سوزان نيست جز آتش الهى .
اگـر فـطـرت تـوحـيـد از دسـت رفـت ، كـه فـطـرة الله اسـت ، و بـه جاى آن شرك و كفر جـايـگـزين شد، ديگر شفاعت شافعين نصيب انسان نشود، و انسان مخلد در عذاب است ـ آن هم چه عذابى ؟ عذابى كه از قهر الهى و غيرت ربوبى بروز كند.
پس اى عزيز، براى يك خيال بـاطـل ، يـك مـحـبوبيت جزئى بندگان ضعيف ، يك توجه قلبى مردم بيچاره ، خود را مورد سـخـط و غـضـب الهـى قـرار مـده ، و مـفـروش آن محبتهاى الهى ، آن كرامتهاى غير متناهى ، آن الطـاف و مـراحم ربوبيت را به يك محبوبيت پيش خلق كه مورد هيچ اثرى نيست و از او هيچ ثـمرى نبرى جز ندامت و حسرت . وقتى دستت از اين عالم كوتاه شد، كه عالم كسب است ، و عمليات منقطع گرديد، ديگر پشيمانى نتيجه ندارد و رجوع بيفايده است .
فصل ، يك تنبيه علمى براى قلع ماده ريا
ما در اين جا تذكر مى دهيم به چيزى كه اميد است براى اين مرض قلبى مؤ ثر افتد در اين مـقـام و مـقـامـات ديگر. و آن چيزى است كه مطابق برهان و مكاشفه و عيان و اخبار معصومين و كـتـاب خـداسـت ، و عـقـل شـمـا هـم تـصديق دارد. و آن اين است كه خداى تبارك و تعالى به واسـطـه احاطه قدرتش در جميع موجودات و بسط سلطنتش در تمام كائنات و احاطه قيوميش بـه كـافـه مـمكنات ، تمام قلوب بندگان در تحت تصرف او و به يد قدرت و در قبضه سـلطـنـت اوسـت ، و كـس ديـگـر را در قـلوب بـنـدگـان بدون اذن قيومى و اجازه تكوينى او تـصـرفـى نـيـسـت و نـخـواهـد بـود، خـود صاحبان قلب نيز بى اذن و تصرف حق تعالى تـصـرف در قـلوب خـود نـدارنـد ـ و بـديـن معنى اشارة و كناية و صراحة در قرآن و اخبار اهل بيت ، عليهم السلام ، اخبار شده است .(72) پس خداى تبارك و تعالى صاحب قلب و متصرف در اوست ، و شما كه يك بنده ضعيف عاجز هستيد نمى توانيد تصرف در قلوب كنيد بـى تـصـرف حـق ، بـلكـه اراده او قـاهـر اسـت بـر اراده شـمـا و همه موجودات ، پس ريا و سـالوس شـمـا اگـر براى جلب قلوب عباد است و جانب دلها نگاه داشتن و منزلت و قدر در قلوب پيدا كردن و اشتهار به خوبى يافتن است ، اين از تصرف شما به كلى خارج و در تـحـت تصرف حق است . خداوند قلوب و صاحب دلها كه هر كس مى خواهد قلوب را متوجه مى فـرمـايد. بلكه ممكن است شما نتيجه به عكس بگيريد. ديديم و شنيديم اشخاص سالوس دورو كه قلوب آنها پاك نبود آخر كار رسوا شدند و آنچه مى خواستند نتيجه بگيرند به عكس اتفاق افتاد، چنانچه به همين معنى اشاره فرموده و در حديث شريف كافى :عن جراح المـدائنـى ، عـن اءبـى عـبـدالله ، عـليـه السـلام ، فـى قـول الله ، عـزوجـل : فـمـن كـان يـرجـوا لقـاء ربـه فـليـعـمـل عـمـلا صـالحـا و لا يـشـرك بـعـبـادة ربـه اءحـدا. قال عليه السلام : الرجل يعمل شيئا من الثواب لا يطلب به وجه الله ، انما يطلب تزكية النـاس ، يـشـتـهـى اءن يـسـمـع بـه النـاس ، فـهـذا الذى اءشـرك بـعـبـادة ربـه . ثـم قـال : مـا مـن عبد اءسر خيرا فذهبت الايام ابدا حتى يظهر الله له خيرا، و ما من عبد يسر شرا فذهبت الايام اءبدا حتى يظهر الله له شرا.(73)
يـعـنـى راوى ، كـه جـراح مـدائنـى اسـت ، از امـام صـادق ، عـليـه السـلام ، نقل ميكند در تفسير قول خداى ، عزوجل : پس كسى كه اميدوار ملاقات پروردگار خويش اسـت بـايـد بـجـاى آرد كـار نيكو، و شريك نكند در عبادت پروردگارش كسى را كه فـرمـود امـام صـادق ، عـليـه السـلام : آن مـردى كـه عـمـل مى كند چيزى از ثواب را كه خواهش ‍ نمى كند به آن كار ملاقات خدا را، فقط ملاحظه مـى كـنـد پـاكـيـزه شـمـردن مردم او را، ميل دارد مردم بشنوند آنچه كرده ، پس اين كسى كه شـريـك قرار داده در عبادت پروردگارش . پس از آن فرمود: هيچ بنده نيست كه پنهان كند خوبى را، پس بگذرد روزگار بر او هميشه ، تا آنكه آشكار كند خدا از براى او نيكويى را، و هـيـچ بـنـده نـيست كه پنهان مى كند شرى را، پس بگذرد روزگار بر او هميشه ، تا آنكه آشكارا كند خدا براى او شرى را.

next page شرح اربعين حديث امام خميني رحمةالله عليه

back page

 v


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاريخى ترين سند مبارزاتى امام خمينى
نویسنده : محمدرضا عباسیان 09148023199
تاریخ : جمعه 13 فروردين 1395

 

next page

fehrest page

تاريخى ترين سند مبارزاتى امام خمينى
قيام لله ، يگانه راه اصلاح جهان
بسم الله الرحمن الرحيم
قال الله تعالى :
(قل انما اعظكم بواحده ان تقوموا لله مثنى و فرادا)
خداى تعالى در اين كلام شريف ، از سرمنزل تاريك طبيعت تا منتهاى سير انسانيت را بيان كرده و بهترين موعظه هايى است كه خداى عالم از ميان تمام مواعظ انتخاب فرموده و اين يك كلمه را پيشنهاد بشر فرموده ، اين كلمه تنها راه اصلاح در جهان است . قيام براى خداست كه ابراهيم خليل الرحمن را به منزل خلت رسانده و از جلوه هاى گوناگون عالم طبيعت رهانده .

خليل آسا در علم اليقين زن

نداى لااحب الافلين زن .

قيام لله است كه موسى كليم را با يك عصا به فرعونيان چيره كرد و تمام تخت و تاج آنها را به باد فنا داد و نيز او را به ميقات محبوب رساند و به مقام صعق و صحو كشاند. قيام براى خداست كه خاتم النبيين صلى الله عليه وله را يك تنه بر تمام عادات و عقايد جاهليت غلبه داد و بت ها را از خانه خدا برانداخت و به جاى آن توحيد و تقوا را گذاشت و نيز آن ذات مقدس را به مقام قاب قوسين او ادنى رساند.
بدبختى و تيره روزى ما به خاطر قيام براى منافع شخصى است .
خودخواهى و ترك قيام براى خدا ما را به اين روزگار سياه رسانده و همه جهانيان را بر ما چيره كرده و كشورهاى اسلامى را زير نفوذ ديگران درآورده . قيام براى منافع شخصى است كه روح وحدت و برادرى را در ملت اسلامى خفه كرده . قيام براى نفس است كه بيش از دهها ميليون جمعيت شيعه را به طورى از هم متفرق و جدا كرده كه طعمه مشتى شهوت پرست پشت ميزنشين شدند. قيام براى شخص است كه يك نفر مازندرانى بيسواد را بر يك گروه چندين ميليونى چيره مى كند كه حرث و نسل آنها را دستخوش شهوات خود كند. قيام براى نفع شخصى است كه الان هم چند نفر كودك خيابانگرد را در تمام كشور بر اموال و نفوس و اعراض مسلمانان حكومت داده . قيام براى نفس اماره است كه مدارس علم و دانش را تسليم مشتى كودك ساده كرده و مراكز علم قرآن را مركز فحشا كرده . قيام براى خود است كه موقوفات مدارس و محافل دينى را به رايگان تسليم مشتى هرزه گرد بى شرف كرده و نفس از هيچ كس در نمى آيد. قيام براى نفس است كه چادر عفت را از سر زن هاى عفيف مسلمان برداشت و الان هم اين امر خلاف دين و قانون در مملكت جارى است و كسى بر عليه آن سخن نمى گويد. قيام براى نفع هاى شخصى است كه روزنامه ها كه كالاى پخش فساد اخلاق است ، امروز هم همان نقشه ها را كه از مغز خشك رضاخان بى شرف تراوش كرده تعقيب مى كنند و در ميان توده پخش مى كنند. قيام براى خود است كه مجال به بعضى از اين وكلاى قاچاق داده كه در پارلمان بر عليه دين و روحانيت هر چه مى خواهند بگويند و كسى نفس نكشد.
براى نجات دين از دست مشتى شهوتران قيام كنيد.
هان اى روحانيين اسلامى ! اى علماء ربانى !اى دانشمندان ديندار! اى گويندگان آيين دوست ! اى دينداران خداخواه ! اى خداخواهان حق پرست ! اى حق پرستان شرافتمند! اى شرافتمندان وطنخواه ! اى وطنخواهان باناموس ! موعظت خداى جهان را بخوانيد و يگانه راه اصلاحى را كه پيشنهاد فرموده بپذيريد و ترك نفع هاى شخصى كرده تا به همه سعادتهاى دو جهان نائل شويد و با زندگانى شرافتمندانه دو عالم دست در آغوش شويد. (ان لله فى ايام دهركم نفحاث الافتعر ضوالها) امروز روزى است كه نسيم روحانى الهى وزيدن گرفته و براى قيام اصلاحى بهترين روز است ، اگر مجال را از دست بدهيد و قيام براى خدا نكنيد و مراسم دينى را عودت ندهيد، فرداست كه مشتى هرزه گرد شهوتران بر شما چيره شوند و تمام آيين و شرف شما را دستخوش اغراض باطله خود كنند. امروز شماها در پيشگاه خداى عالم چه عذرى داريد؟ همه ديديد كتاب هاى يك نفر تبريزى بى سروپا را كه تمام آيين شماها را دستخوش ناسزا كرد و در مركز تشيع به امام صادق و امام غايب روحى له الفدا آن همه جسارت ها كرد و هيچ كلمه از شماها صادر نشد. امروز چه عذرى در محكمه خدا داريد؟ اين چه ضعف و بيچارگى است كه شماها را فرا گرفته ؟ اى آقاى محترم كه اين صفحات را جمع آورى نموديد و به نظر علماى بلاد و گويندگان رسانديد، خوب است يك كتابى هم فراهم آوريد كه جمع تفرقه آنان را كند و همه آنان را در مقاصد اسلامى همراه كرده ، از همه امضا مى گرفتيد كه اگر در يك گوشه مملكت به دين جسارتى مى شد، همه يك دل و يك جهت از تمام كشور قيام مى كردند. خوب است ديندارى را دست كم از بهائيان ياد بگيريد كه اگر يك نفر آنها در يك ديه زندگى كند، از مراكز حساس آنها با او رابطه دارند و اگر جزئى تعدى به او شود، براى او قيام كنند شماها كه به حق مشروع خود قيام نكرديد، خيره سران بيدين از جاى برخاستند و در گوشه زمزمه بيدينى را آغاز كردند، به همين زودى بر شما تفرقه زده ها چنان چيره شوند كه از زمان رضاخان روزگارتان سخت تر شود: (و من يخرج من بيته مهاجرا الى الله و رسوله ثم يدركه الموت فقد وقع اجره على الله )
سيد روح الله خمينى
تاريخ : 10/ 1/ 41
بيانات امام خمينى در مورد نقش روحانيت در احياى اسلام
رژيم پهلوى ، خونخوارتر از مغول .
بسم الله الرحمن الرحيم
خداوندا! زبان ما را از بيهوده گفتن و جدال و لغو و دروغ حفظ بفرما. (الهى آمين ) خداوندا! قلوب ما را به نور اسلام و روحانيت روشن بفرما. (الهى آمين ) خداوندا! گوش شنوا عنايت بفرما به سلاطين دول اسلام به روساى جمهور دول اسلامى ، به نمايندگان مجلسين دول اسلامى ، به نخست وزيران و وزراى دول اسلامى ، به روساى دانشگاه هاى دول اسلامى ، به كارفرمايان و كارمندان دول اسلامى خداوندا! آنها را قرار بده ....
و اين سال براى روحانيت ، از جهتى بسيار بد سالى بود و از جهتى بسيار خوب سالى بود. بد بود براى اينكه يك مملكتى كه بايد به دنيا معرفى بشود به اينكه مملكت صحيحى است ، هياءت حاكمه درستى دارد، دستگاه عدالت دارد، دادگسترى دارد، محاكم قضائى دارد، اقتصادش خوب است ، زراعتش خوب است ، يك مملكتى كه بايد به صلاح و به صحت معرفى بشود، در جامعه بشر معرفى شد به مركز فساد و مركز هرچيزى كه شما بخواهيد اسمش رابگذاريد، از آن برتر بخواهيم بگوييم مثل زمان مغول است ، نمى توانيم همچنين بى احترامى اى رابه مغول بكنيم . آنها يك جمعيتى بودند كفار و شايد مهدور مى دانستند دم ما را و وارد شدند در مملكت براى گرفتن مملكت اجنبى ، آنهم مملكتى كه برخلاف مسلك آنها و ديانت آنها بود و كردند آن كارهايى را كه كردند. اينجا در اين قضايا، اينها مدعى اسلام هستند، مدعى ايمان هستند، مدعى تشيع هستند، در عين حال كه با اين ادعاها امرار روز مى كنند و امرار حيات مى كنند كارهايشان همان كارهايى است كه مغول بايد انجام بدهد، چنگيز بايد انجام بدهد. در مراكز علمى مى ريزند، خون بچه هاى 16 ساله و 17 ساله مى ريزند، خراب مى كنند مكتبهاى علمى را، به علما اهانت مى كنند، فحش هاى ناموسى مى دهند، در حبس مى برند، زجر مى كنند، مى كشند، مى زنند، خونخوارى مى كنند، در عين حال نطق مى كنند، اظهار اسلاميت مى كنند، اظهار تشيع مى كنند، اظهار كسب كرامت مى كنند. آنها ديگر نمى گفتند كه ما شيعه هستيم ، دشمن بودند با ما، در حال تهاجم وارد شدند در مملكت ما، اينها با حال دوستى و ادعاى دوستى ادعاى تشيع ،بالاتر از تشيع ، با اين ادعاها اين اعمال را انجام داده اند و مى دهند.
نقشه رژيم ، نابودى قم شهر جنود حق .
من به شما عرض كنم كه مطلبى نيست كه مال اين چند ماهه باشد، اين يك مطلب ريشه دار است ، مطلبى است كه مال چندين سال پيش از اين است ، اگر نگويم چهل و چند سال پيش از اين لااقل بيست سال پيش از اين است كه اينها نقشه شان اين بود كه قم نباشد. در زمان حيات مرحوم آقاى بروجردى رضوان الله عليه هم نقشه اين بود كه ايشان نباشند و قم نباشد. قم را با منافع خودشان مضر مى دانند. قم يك شهر حق است ، جنود ابليس جنود حق را با مقاصد خودشان مخالف مى دانند. در همان زمان ايشان هم نسبت به ايشان تعبيراتى مى شده است كه من نمى توانم در اين منبر عرض كنم . همان وقت بوده است كه ، نقشه خارجى اين بوده است كه قم نباشد تا ما هركارى مى خواهيم انجام بدهيم و يك نفس كش در مقابل ما صحبت نكند، حرف نزند، بحث نكند، ايراد نكند، اعتراض نكند. اينها از همان زمان مرحوم آقاى بروجردى (اگر نظر است )چهل و چند سال پيش از اين ، از زمان مرحوم آقاى بروجردى اين نقشه را داشتند منتهى با بودن ايشان مى ديدند كه مفسده دارد اگر بخواهند كارهايى را انجام بدهند. بعد از اينكه ايشان تشريف بردند به جوار رحمت حق تعالى ، از همان اول اينها شروع كردند به اسم احترام از مركزى ، كوبيدن آن مركز ديگر را، نه از باب اينكه حبى به آن مركز راداشتند، به هيچ مركزى از مراكز ديانت ،اينها احساس ‍ حب نمى كنند، نه از باب اينكه به نجف علاقه داشتند، از باب اينكه قم را نمى خواستند، قم موى دماغ بود، نزديك بود به اينها، مفاسد را زود ادراك مى كرد و كارهاى اينها زود در آن منتشر مى شد. اينها قم را نمى خواستند منتها نمى توانستند به صراحت لهجه بگويند قم نه ، مى گفتند نجف آره ، مشهد آره . در قم چيزى به نظر نمى خورد، فهميدند كه چيزهايى به نظر مى خورد، چيزهايى به چشم مى خورد، چيزهايى به دهان مى خورد، به گوش مى خورد، فهميدند كه نه ، آنطور نبوده است . اينها از آنوقت نقشه كشيدند براى نابودى روحانيت و دنبالش نابودى اسلام و دنبالش به نفع رساندن اسرائيل و عمال اسرائيل .
از اول مطلب اينطور بود. منتهى در پرده بود،اعلان نكرده بودند مطالبشان را، گاهى اعلام مى كردند لكن مضمضه مى كردند مطالب كفر خودشان را. بعد از فوت ايشان ابتدائا يك نقشه شيطانى كشيدند و در بلاد ايران ، آنجاهايى كه من مطلع شدم ، از مردم مى خواستند التزام بگيرند به اينكه شمابه فلان مركز تلگراف كنيد و انتخاب كنيد فلان مركز را، نه از باب اينكه علاقه به آن مركز داشتند، از باب اينكه اين مركز را نمى خواستند. مردم اعتنا نكردند به آنها.
دنبال آن نقشه ها كشيده شد، دولت ها سر كار آمد، نمى دانم به آن دولت ها اين پيشنهادها شد و قبول نكردند، يا اينكه نتوانستند اينقدر بى شرافتى بكنند. شايد شريف بودند، عالم بودند، دكتر بودند، مهندس ‍ بودند و نتوانستند با همه مراكز علم مخالفت كنند، تااينكه منتهى شد به اينكه بايد دولت ، دولتى باشد كه علم نداشته باشد، قدر علم را نداند، تاكلاس پنج بيشتر درس نخوانده باشد آنهم در كرج تحصيل اجازه نامه با اعمال نفوذ كرده باشد، نداند معناى علم چه است ، نداند معناى ديانت چه هست ، نداند نقش روحانيت در بقاى اين مملكت چيست ، نفهمد مطالب را، سربسته و چشم بسته به او ديكته كنند و بگويد و نفهمد چه مى گويد و بكند و نفهمد چه مى كند.
قضيه ، معارضه با اسلام است
ديديم كه از اولى كه اين دولت بيسواد و بى حيثيت روى كار آمد، از اول هدف ، اسلام را قرار داد، در روزنامه ها با قلم درشت نوشتند كه بانوان را حق دخالت در انتخابات داده اند لكن شيطنت بود، براى انعكاس نظر عامه مردم به آن موضوع بود كه نظرشان به الغاى اسلام و الغاى قرآن ، درست نيفتد و لهذا در اولى كه اينجا ما متوجه شديم و اجتماع شد و آقايان مجتمع شدند با هم براى علاج كار، توجه ما در دفعه اول منعطف شد به همان قضيه ، بعد كه مطالعه كرديم ، ديديم آقا قضيه ، قضيه بانوان نيست ، اين يك امر كوچكى است ، قضيه معارضه با اسلام است . (منتخب و منتخب ، مسلمان لازم نيست باشد، حلف به قرآن لازم نيست باشد، قرآن را ميخواهيم چه كنيم ؟!) بعد كه مصادف شدند با تودهنى از ملت مسلم ، تعبير كردند حرفشان را به اينكه خير مراد ما از كتاب آسمانى قرآن است . ما هم از آنها پذيرفتيم به حسب ظواهر شرع لكن به مجرد اينكه اينها يك چند نفر عمله را دور خودشان ديدند و يك زنده باد و مرده باد را ديدند، باز همان مسائل خبيثشان را از سر گرفتند، همان مطلبى را كه ابطال كرده بودند دوباره از سر گرفتند، دوباره (تساوى حقوق من جميع الجهات ) تساوى حقوق من جميع الجهات پايمال كردن چند تا حكم ضرورى اسلام است ، نفى كردن چند تا حكم صريح قرآن است . بعدش باز ديدند كه مصادف شد با يك ناراحتى ها و يك حرف ها و يك چيزهايى ، حاشا كردند، وزيرشان يك جا حاشا كرد، اميرشان يك جا حاشا كرد. در روزنامه ها به صراحت لهجه نوشتند كه بردن بانوان به سربازى ، تصويبش ‍ در دست تنظيم است لكن بعد از آنكه ديدند كه خيلى فضاحت بار آمد، مردم ناراحت شدند، همان نوكرهاى ارباب به حسب واقع هم ناراحت شدند، وقتى ديدند ناراحت شدند، گفتند اكاذيب است . پرونده سازى خواستند بكنند، پرونده سازى هاى بچگانه ، مضحك بكنند.
حمله عمال رژيم تحت لواى دهقان ها به اسلام و مراكز علم .
اين سال بد بود براى اينكه حمله به اسلام زياد شد، حمله به قرآن زياد شد، مراكز علم را كوباندند به حسب توهم خودشان ، بچه هاى ما را، عزيزهاى ما را زدند، سرهايشان را شكستند، پاهايشان را شكستند، بعضى شان را كشتند، ازپشت بام ها انداختند. اگر اينها دهقان ها بودند پس چرا اين دستگاه انتظامى كمكشان مى كرد؟ اينكه ديگر مخفى نبود، اين را صدهزار جمعيت از توى خيابان ها و از توى شهر و از توى مدرسه خوب مى ديدند كه دستگاه شهربانى دارد كمك مستقيم مى كند، اين دهقان ها را كمك مى كرد بر ضد اسلام . اگر راست مى گويند كه دهقان ها بودند، پس چرا وقتى كه مرضاى ما را بردند در مريضخانه ها، شهربانى و اينها فرستادند گفتند: (دشمن هاى اعليحضرت رامى بريد در مريضخانه ؟ پدرتان را در مى آوريم ، اينها بايد بروند.)
اگر دهقان ها بودند، به اعليحضرت چه كار دارند؟ اگر كماندوها بودند و آنهايى كه مربوط به خود ايشان است و از دستگاه خود ايشان هست ، با قول ايشان بوده ؟ با فرمان ايشان بوده است و يا بدون اطلاع و بدون فرمان ؟ اگر با اطلاع هست ، خوب بگويند ما تكليفمان را با ايشان بفهميم ، خوب بفهميم ما طرفمان كى هست ؟ يك نفر است اصلا؟ اگر اينطور نيست خوب بگويند تا ما بفهميم كه اين كماندوها سرخود آمدند و همين طور بيخود، بيخودى آمدند يا سازمان امنيت اينها را آورد، يا شهربانى ها آوردند، يا نخست وزير امر كرد، يا فلان وزير فلان امير امر كرد؟ خوب بگويند چه كسى اين كارها را كرده ، چرا حاشا مى كنند، پيش هر كسى مى روى ، گردن ديگرى مى گذارند. به هر كسى اعتراض مى كنى ، به ديگرى نسبت مى دهد. دستگاه شهربانى مى گويد كه سازمان امنيت ، سازمان امنيت مى گويد شهربانى ، دوتاى آنها مى گويند امر اعليحضرت . راست مى گويند كه امر اعليحضرت است ؟ اعليحضرت با ديانت اسلام مخالف است ؟ واقعا با قرآن مخالف است اعليحضرت به حسب قول اينها؟ اگر مخالف هست آن حرفها چى هست ديگر؟ آنهمه كسب و كرامت كجاست ؟ اگر مخالف نيستند پس چرا جلوگيرى نمى كنند از اين وحشيگرى ها؟ چرا تو دهنى نمى زنند به اين شهربانى ها، به اين سازمان ها، به اين نخست وزيرها؟ ايشان كه فعال مايشائند، مى توانند يك همچو كارى را بكنند. حالا كه ديگر مطلبى نيست ، برگرد به عصر سابق و قبل از صد سال پيش از اين ، حالا كه مطلب اينطورى است ، خوب بزنند تو دهنى به اينهايى كه كار بد مى كنند، كارهاى خلاف اسلام مى كنند، كارهاى خلاف ديانت مى كنند و نسبت مى دهند به ايشان ، تبرئه كند خودش را. آقا، نمى شود سلطان اسلام با اسلام مخالف باشد، نمى شود اين . اگر نيستند بگويند،اظهار كنند، اظهار تاسف كنند به اينكه مردك آمده است ريخته مدرسه فيضيه را خراب كرده است . بنده باز مسايل اين جوان هاى خودمان را نديدم و بعد از مباحثه مى روم مى بينم ، اول وقتى است كه مى روم مى بينم ، بروم آنجا يك فاتحه اى بخوانيم براى آنهايى كه كشته شدند، يك اظهار تاثرى بكنم براى آنها، اينها كه نمى گذارند ما فاتحه هم بگيريم . اگر دهقان ها كردند، پس چرا نمى گذاريد، فاتحه بگيريم ؟ چرا فاتحه تهران را به هم مى زنيد؟
سال 41، سال مفتضح شدن هياءت حاكمه
سال بدى بود براى اينكه مفتضح شد هياءت حاكمه ، مفتضح شد دستگاه جبار و ما نمى خواستيم . ما نمى خواهيم كه مملكت ما در خارج معرفى بشود كه همچنين عناصر خبيثى سر كارند، ما نمى خواستيم اين را. ما مى خواهيم كه مملكت ما از آن نقطه اوليش تا آن آخرش جورى باشند، طورى سلوك بكنند كه مايه افتخار يك مملكتى باشد، بگويند آقا ما امير كبير داريم ، وزراء سابق ، مشاورين سلاطين سابق علما بودند، على بن يقطين بوده است ، گاهى ائمه اطهار عليهم السلام - بوده اند، حالا مشاورين چه كسانى هستند؟ اسرائيل ! مشاورها اسرائيل ! از يهود آن بزرگ شده است . دو هزار نفر بهايى را به اقرار خودشان در روزنامه دنيا (بعد فردا مردك نگويد كه اشاعه اكاذيب است ، در روزنامه دنيا دو هزار نوشته است ) اسرائيل بهايى را، اسم بهائى نياورده است ، بعضى وابستگان به بعضى از مذاهب (اسمشان را مذهب گذاشت !) دو هزار نفر را و مى گويند پنجهزار است ، دو تايش را اينجا نوشته است (اين كه نوشته حالا) اينها با كمال احترام ، نه مثل حاجى هاى بدبخت ما كه وقتى مى خواهند تذكره به آنها بدهند، بايد چقدر زحمت بكشند، چقدر رشوه بدهند، چقدر بيچارگى بكشند تااينكه يك چند تااز آنها را رد كنند، چند تاى آنها را قبول بكنند، آن وقت در فرستادنشان چه فضاحت ها باشد، در برگشتشان چه فضاحت ها باشد، وقتى هم مكه ميروند در منا، حتى آن نماينده بى عرضه آنجا هم شكايت مى كند كه فلان آقا را بگيريد از باب اينكه اينجا يك حرف حقى زده است گفته اسلام در خطر است از دست يهود، آقا مگر شما يهوديد؟
مگر مملكت ما، ممكلت يهود است ؟ دو هزار نفر را با كمال احترام ، با دادن به هر يك از اينها پانصد دلار ارز، به هر يك پانصد دلار از مال اين ملت مسلم به بهايى داده اند، ارز داده اند، به هر يك هزار و دويست تومان تخفيف هواپيما، چه بكنند؟ بروند در جلسه اى كه بر ضد اسلام در لندن تشكيل شده است شركت كنند.
سكوت ، موجب پايمال نواميس مسلمين زير چكمه عمال اسرائيل است .
واى بر اين مملكت ، واى بر اين هياءت حاكمه ، واى بر اين دنيا، واى بر ما، واى بر اين علماى ساكت ، واى بر اين نجف ساكت ، اين قم ساكت ، اين تهران ساكت ، اين مشهد ساكت . اين سكوت مرگبار اسباب اين شود كه زير چكمه اسرائيل به دست همين بهايى ها، اين مملكت ما، اين نواميس ما پايمال بشود. واى بر دين ما، واى براين اسلام ، واى براين مسلمين . اى علما ساكت ننشينيد، نگوييد الان مسلك شيخ رضوان الله عليه ، والله شيخ اگر حالا بود تكليفش اين بود امروز سكوت همراهى با دستگاه جبار است ، نكنيد سكوت . دو هزار بهايى را با پانصد دلار ارز به هر يك و هزار و دويست تومان تخفيف هواپيما فرستادن به لندن (و اينها در روزنامه دنياست ) يك شخصى به من گفت كه يك معامله اى كرده است شركت نفت با ثابت پاسال و در اين معامله تخفيفى داده است كه بيست و پنج ميليون تومان در اين تخفيف نفع برده است ، براى نفع اين جمعيتى كه فرستادند به لندن بر ضد اسلام . اين وضع نفت ما، اين وضع ارز مملكت ما، اين وضع هواپيمايى ما، اين وضع وزير ما، اين وضع همه ما، سكوت كنيم باز؟! هيچ حرف نزنيم ؟! حرف هم نزنيم ؟! ناله هم نكنيم ؟! خانه هايمان را خراب كنند آخ هم نگوييم ؟! مردك مى فرستد رئيس شهربانى را، رئيس اين حكومت خبيث را مى فرستد منزل آقايان ، من راهشان ندادم ، ايكاش راه داده بودم تا آنروز دهنشان را خرد كرده بودم . مى فرستند منزل آقايان كه اگر نفستان در فلان قضيه در آيد، فرمودند، اعليحضرت فرمودند اگر نفس شما در آيد، مى فرستم منزل هايتان را خراب مى كنيم ، خودتان را هم مى كشيم ، نواميستان را هتك مى كنيم . اين وضع ماست با اين اعليحضرت ، اگر اينها راست گويند. اگر دروغ مى گويند، پس ايشان بگويند دروغ مى گويند، ايشان بفرمايند، اعلام كنند كه حكومت قم دروغ گفته است تا من پدر حكومت قم را در بياورم ، بگويند رئيس شهربانى دروغ گفته تا من زير چكمه اهل علم ، پدرش را در بياورم د نمى گويد كه .
سال 41، سال اعلام ارزش و موجوديت روحانيت به دنيا.
واما سال خوبى بود براى اينكه روحانيت ارزش خودش را به دنيا اعلام كرد، فهماند كه آن كه صحبت مى كند، باز روحانى است ، آن كه ايستادگى مى كند در مقابل ظلم و جور، ظالم و جاهل ، باز حوزه هاى علميه است ، كتك مى خورد داد مى زند، كشته مى دهد، فرياد مى كند، مدرسه فيضيه اش را خراب مى كنند اعتنا نمى كند، باز صحبت خودش رامى كند، هر كارى سرش بياورند اين صحبت مى كند. روحانيت موجوديت خودش را به همه عالم اعلام كرد. پس بد بود چون هياءت حاكمه فضاحت ايران را در همه جا اعلام كرد و خوب بود براى اينكه روحانيت حيثيت خودش را به عالم معرفى كرد، فهماند به عالم كه آدميم ما، روحانى هستيم ما، همه اش قضيه ذكر و دعا نيست ، ما داد مى زنيم ، ما مى گوئيم نبايد بكنيد اين كارها را، ما نصيحت مى كنيم به شما.
رفراندومى كه حتى زور سرنيزه نتوانست افتضاح آن را جبران كند.
من نصيحت كردم به شاه ، فرستاد آدم آنجا، در آن اول امر قبل از رفراندوم ، به وسيله بهبودى ، به وسيله پاكروان پيغام دادم به او، آقا نكن اين كار را، اين رفراندوم را نكن ، اين خوب نيست براى شما اين كار را بكنيد، دست به اين قانون نزن ، اگر امروز "ارسنجانى " چهار تا رعيت را بياورد، برقصاند و بگويند زنده باد، فردا چهار تا رعيت مى آيند وگويند مرده باد، نكن اين كار را، صلاح نيست بكنى اين كار را. گوش ‍ نكرد، ديديد چه جور شد، دو هزار نفر راى نداشتند، باقى اش زور بود، همه مى دانند بازار تهران بسته شد كه راى ندهد، بازار قم بسته شد كه راى ندهد، ساير شهرستان ها راى ندادند، اينها دو هزار تا راى آزاد بدون سرنيزه نتوانستند تهيه كنند. ما نمى خواستيم اينطور مفتضح بشويد، ما نمى خواستيم ملت از تو رويگردان بشوند، ما مى خواستيم شما آدمى باشيد كه وقتى يك چيزى را بگوئى ، ملت ، تمام ملت لبيك بگويند، ما ميل داريم شاه ما اينجور باشد، ما ميل داريم وزير ما اينجور باشد كه اگر يك مطلبى را گفت تمام ملت با او موافق باشند نه اينكه با حرف هايش (6 ميليون ) (6ميليون ). به جان عزيز شما اگر اينها چند هزار هم داشتند، باقى اش يا پر كردن صندوق شايد به سمع ايشان نرسيده است . شايد آنها گفته اند به او كه (6 ميليون ، اكثريت قاطع ) و الا شاه كه دروغ نمى گويد! نمى شود كه دروغ بگويد. (با اكثريت قاطع ! تمام قاطبه اهل ايران !)پس بازار تهران از اهل ايران نيست ؟! خيابان هاى تهران اهل ايران نيستند؟! قم از اهل ايران نيست ؟! روحانيون از اهل ايران نيستند؟! ساير شهرستان ها ايرانى نيستند؟! اين ايران كجاست ؟ اين آراء از كجا آمد؟
ايستادگى روحانيت در مقابل ظلم ، عامل احياى اسلام .
بد شد امسال براى اينكه اين مطالب واقع شد و خوب شد براى اينكه شما آقايان زنده كرديد اسلام را، ايستاديد، در مقابل ظلم ايستاديد. اگر نايستاده بوديد خدا مى داند كه حالا رفته بودند تا آن آخر، ايستادگى شما اسباب اين شد كه حاشا كردند مطالبشان را، گفتند (خير طلاق به دست مرد است ، كى ما گفتيم ؟) د مردك از حزب مردم است . آن مردك هم كه داد زد تساوى حقوق من جميع الجهات ، تساوى حقوق من جميع الجهات از اين طرف مى گويند، از آن طرف مى گويند كى ما گفتيم طلاق به دست زن باشد، نخير طلاق به دست مرد است . از آن طرف مى گويند نخير كى ما راجع به ارث گفتيم ، نخير ارث هم همانطورى كه خدا گفته است . از آن طرف هم مى گويند كى ما گفتيم زنان بروند به نظام وظيفه . تو روزنامه هايتان هست آقا.اين روزنامه هائى كه ديكته مى كند سازمان امنيت و مى نويسند.
بى حيثيتى مطبوعات .
مى گويند كه مدير كيهان گفته است ما ديگر راحتيم براى اينكه آنوقت ما مى نوشتيم و اينها نظر مى كردند، حالا خودشان مى نويسند، ما ديگر راحتيم . منتهى اين اعتراض هست كه آقا چرا اينقدر بى حيثيت هستيد كه آنها بنويسند و شما هم بنويسيد؟ چرا بايد مطبوعات ما انيقدر بى حيثيت باشند؟
خطر براى اسلام .
خوب بگوئيد آقا حرف را، چه مى كنند؟ اگر همه علماى اسلام يك مطلبى را بگويند، حالا كه خطر براسلام وارد شده است و آن خطر يهود است و حزب يهود كه همين حزب بهائيت است ، اين خطر كه حالا نزديك شده است ، اگر آقايان علماى اعلام ، خطبا، طلاب ، همه با هم همصدا بگويند كه آقا ما نمى خواهيم كه يهود بر مقدرات مملكت ما حكومت كند، ما نمى خواهيم كه مملكت ما با مملكت يهود هم پيمان بشود در مقابل پيمان اسلامى آنها، مسلمين با هم ، هم پيمان مى شوند، آقايان بايهود هم پيمان مى شوند! چه وضعى است اين مملكت ؟ اگر نوكر هم هستيد چرا اينقدر نوكر؟ من سرم درد مى كند و من براى خواندن يك فاتحه لازم مى دانم بروم به مدرسه فيضيه و از خداى تبارك و تعالى مى خواهم كه در اين سال و سال هاى بعد، همه سالم باشيد، اسلام مؤ يد باشد، اسلام مؤ يد باشد.
سيد روح الله خمينى
تاريخ : 15 / 8 / 1341
تلگراف امام خمينى به اسدالله علم تذكار عواقب تخلف از شرع و قانون
تهران جناب آقاى اسدالله علم
عطف به تلگراف سابق اشعار مى دارد، معلوم مى شود شما بنا نداريد به نصيحت علماى اسلام كه ناصح ملت و مشفق امتند توجه كنيد و گمان كرديد ممكن است در مقابل قرآن كريم و قانون اساسى و احساسات عمومى قيام كرد. علماى اعلام قم و نجف اشرف و ساير بلاد، تذكر دادند كه تصويبنامه غير قانونى شما بر خلاف شريعت اسلام و بر خلاف قانون اساسى و قوانين مجلس است ، اگر گمان كرديد مى شود با زور چند روزه ، قرآن كريم را در عرض اوستاى زردشت و انجيل و بعض كتب ضاله قرار داد و به خيال از رسميت انداختن قرآن كريم (تنها كتاب بزرگ آسمانى چند صد ميليون مسلم جهان ) افتاده ايد و كهنه پرستى رامى خواهيد تجديد كنيد، بسيار در اشتباه هستيد، اگر گمان كرديد با تصويبنامه غلط و مخالف قانون اساسى مى شود پايه هاى قانون اساسى را كه ضامن مليت و استقلال مملكت است ، سست كرد و راه را براى دشمنان خائن به اسلام و ايران باز كرد، بسيار در خطا هستيد. اينجانب مجددا به شما نصيحت مى كنم كه به اطاعت خداوند متعال و قانون اساسى گردن نهيد و از عواقب وخيمه تخلف از قرآن و احكام علماى ملت و زعماى مسلمين و تخلف از قانون بترسيد و بدون موجب ، مملكت را به خطر نياندازيد و الا علماى اسلام درباره شما از اظهار عقيده خوددارى نخواهند كرد. والسلام على من اتبع الهدى
روح الله الموسوى الخمينى
تاريخ : 11 / 9 / 1341
بيانات امام خمينى در مورد (شيوه هاى مبارزاتى مسلمين )
سكوت و قيام در برابر سلاطين ، دو شيوه مسلمين براى صيانت اسلام
بسم الله الرحمن الرحيم
ضمنا تذكرات لازمى بود كه بايد دولت ها متوجه باشند. از اول ظهور اسلام ، مسلمين حافظ دين مبين اسلام بوده اند، حتى براى حفظ دين از حق خود مى گذشتند. حضرت اميرالمومنين (ع ) با خلفا همكارى كردند چون ظاهرا مطابق دستور دين عمل مى نمودند و تشنجى در كار نبود تا موقعى كه معاويه روى كار آمد و از طريقه و روش خلفا منحرف گشته و خلافت را مبدل به سلطنت نمود. در اين موقع حضرت ناچار شد قيام كند، چون نمى توانست قيام نكند زيرا روى موازين شرع و عقل نمى توانستند معاويه را يك روز بر مقام خلافت پايدار ببينند. ناصحينى كه حضرت را از روى غفلت نصيحت مى كردند و مى گفتند (بگذاريد معاويه بماند تا پايه سلطنت و خلافت شما محكم شود بعدا او را از مقامى كه دارد پايين بياوريد) نمى دانستند كه اگر حضرت صبر مى كرد بعدا مورد اعتراض مسلمين واقع مى شد و پس از محكم شدن كار ممكن نبود او را خلع كرد.
حالا شايد اشخاص غافل ، اين نكته در ذهنشان باشد كه خوب بود حضرت وقتى جاى پاى خودش را محكم مى كرد معاويه را خلع كند و لكن اشتباه است ، لهذا وقتى ملاحظه فرمودند يك حكومت جائرخواهد حكومت كند، قيام وظيفه الهى بود و عمل فرمودند همين طور ائمه معصومين قيام كردند، ولو با عده كم تا كشته شدند و اقامه فرايض نمودند و هر كدام مى ديدند قيام صلاح نيست ، در خانه مى نشستند و ترويج مى كردند، اين شيوه اى بود كه از اول اسلام بوده است .
هميشه علما و زعماى اسلام ملت را نصيحت به حفظ آرامش كردند. خيلى از زمان ميرزاى بزرگ مرحوم حاج ميرزا محمد حسن شيرازى نگذشته است ، ايشان با اينكه يك عقل بزرگ متفكر بود و در سامره اقامت داشت ، در عين حالى كه نظرشان آرامش و اصلاح بود، لكن وقتى ملاحظه كردند براى كيان اسلام خطر پيش آمده است و شاه جائر آن روز مى خواهد وسيله كمپانى خارجى اسلام را از بين ببرد، اين پيرمرد كه در يك شهر كوچك نشسته و سيصد نفر طلبه بيشتر دورش نبود، ناچار شد سلطان مستبد را نصيحت كند، مكتوبات او هم محفوظ است ، آن سلطان گوش نمى داد و با تعبيرات سوء و بى ادبى به مقام شامخ عالم بزرگ روبرو شد تا آنجايى كه آن عالم بزرگ مجبور شد يك كلمه بگويد كه استقلال برگردد.
مرحوم ميرزا محمد تقى شيرازى بعد از اينكه ديدند عراق در معرض خطر است ، كه اگر ايشان نبود عراق از بين رفته بود يك كلمه فرمودند، عرب پشتيبانى كردند، مطلب را برگردانيد.
تمام ممالك اسلامى مرهون اين طايفه هستند، اينهايند كه تا به حال استقلال ممالك اسلامى را حفظ كرده اند، اين ذخاير هستند كه هميشه با نصايح خود مردم سركش را خاموش كرده اند، در عين حال روزى كه ببينند اسلام در معرض خطراست ، تا حد امكان كوشش مى كنند، اگر با نشر مطالب شد و با گفتگو شد، با فرستادن اشخاص شد فبها و اگر نشد ناچار هستند قيام و اقدام كنند.
اينها كسانى هستند كه در عين حال كه علاقه به اتحاد و وحدت تمام طوايف مسلمين دارند، لكن تا آن حدى مى توانند تامل كنند كه استقلال مملكت را در خطر نبينند، به يك چيزهايى كه ممكن است خود دولت ها هم وارد و متوجه نباشند، اينجا شرع تكليف معين فرموده است ، چيزى نيست كه علما بتوانند از خودشان بگويند، قيام ،قيام قرآنى و دينى بود. بنده در شبى كه بنا بود فرداى آن در مسجد سيد عزيزالله براى تنبه دولت ها دعا كنند، اطلاع دادند دولت بنا دارد مقاومت كند، ما ديديم علما در اينجا تكليف ديگرى دارند، من تصميم آخر را ضمن ابتهال به خداوند متعال گرفتم و به هيچ كس هم نگفتم و لكن خداوند بر دولت و شاه و ملت منت گذاشت .اگر خداى نكرده جسارتى به علماى تهران شده بود، من يك تصميم خطرناكى گرفته بودم اما دولت بعد از نيمه شب متوجه شد نمى شود با قواى مردم مقاومت كرد. در همان نيمه شب از علماى بزرگ تهران كاغذ گرفت كه اين غائله خاموش شود تا اينكه صبح براى علماى قم هم تلگراف زد و ما در منزل آقاى شريعتمدارى بوديم . تلگراف خوب است و لكن خوفى بود كه براى حيله باشد تا اينكه ديروز مذاكرات زياد بين اينجا و تهران شد تا در جرايد نوشتند و لكن مقدمات حرف هاى ايشان (نخست وزير) تمام نيست راجع به قانون شهردارى كه ايشان مدعى است گذشته ، نگذشته است و اعتراضى هم شده است . هرچه موافق قرآن باشد با كمال تواضع گردن مى نهيم قياس انجمن هاى ايالتى و ولايتى هم به قانون شهردارى ها كه : (مشابه است )، مشابه نيست و قياس باطل است . در آنجا و اينجا به نص قانون ، مرد و مسلم بودن قيد شده و گذشته است ، از اين گذشته ما از طريق (الزموهم بما الزموا عليه انفسهم ) با ايشان بحث مى كنيم نه اينكه قانون اساسى در نظر ما تمام باشد، بلكه اگر علما از طريق قانون صحبت كنند براى اين است كه اصل دوم متمم قانون اساسى ، قانون خلاف قرآن را از قانونيت انداخته است و الا ما لنا و القانون ، مائيم و قانون اسلام ، علماى اسلامند وقرآن كريم ، علماى اسلامند و احاديث نبوى و علماى اسلامند و احاديث ائمه اسلام . هر چه موافق دين و قوانين اسلام باشد ما با كمال تواضع گردن مى نهيم و هر چه مخالف دين و قرآن باشد، ولو قانون اساسى باشد، ولو الزامات بين المللى باشد، ما با آن مخالفيم .
چرا دولت ها متوجه نمى شوند؟
لكن بحمدالله مطلب گذشت و آقاى اسدالله علم متنبه شدند كه مطلب را بايد خاتمه داد و بحمدالله خاتمه دادند. ما هم خاتمه مطلب را تقدير مى كنيم كه بحمدالله بدون يك جنگ و نزاع ، بدون ريختن يك قطره خون ، چنين مطلبى كه با قيام بزرگ ملتى توام بود كه تمام عشاير حركت كنند، يك سيلى كسى نخورد. در يك قيام و جنگ موضعى و كوچك با اينكه هزار نفر مجتمع مى شوند، گاهى چند نفر كشته مى شوند، پنجاه نفر زخمى مى دهند، معقول نيست در يك قيام بيست ميليونى از دماغ كسى خون نچكد! دولت نمى داند اين را كى حفظ كرد، بيايند ببينند كاغذهايى كه آمده ، اشخاصى كه آمدند با ما صحبت كردند، چه نوشتند و چه گفتند.اشخاصى با چشم هاى گريان آمدند گفتند: (شما دستور بدهيد، همان حيات روحى را تامين بدهيد تا ببينيد چه مى شود) گفتيم ما اهل اين حرف ها نيستيم . اگر يك كلمه صادر شده بود انفجار ظاهر مى شد، اين آتش را كى خاموش كرد؟ چرا نمى خواهند باور كنند؟ چرا اين پشتوانه را با هر نحوى مى خواهند بشكنند؟ چرا با تمام قوا اين قوه بزرگ را كه پشتيبان استقلال است مى خواهند بشكنند؟ خداداند من متاسفم . اين روحانيت است كه با اين وضع ساخته است و دارد خدمت به اسقلال مملكت مى كند. چرا بايد متوجه نباشند كه فرهنگ ما را به اين روز كشانده اند؟ چرا خود را مستند نمى كنند به اين روحانيت ؟ چرااز مرگ يك عالم ، عالم متشنج مى شود ولى از شكست دولت مردم چراغان مى كنند؟ دولت بايد طورى باشد كه اگر شكست خورد، مردم عزا بگيرند و براى حفظش قيام كنند. اينها نمى توانند جلب منفعت خودشان را بكنند، اگر مردم ديدند اينها نفع مسلمين راخواهند، باقرضه هاى ملى و فروش خانه خانه هايشان براى مصالح مسلمين خرج مى كنند. چرا اين مطبوعات را آزاد مى گذارند؟ چرا نسبت ناجوانمردانه و ناروا مى دهند؟ اگر روحانيت برود، مملكت پشتوانه ندارد.
جشن هفده دى ، وسيله منفوريت رژيم
چرا اين مطبوعات اين قدر آزاد است ؟ چرا جشن هفده دى را آزاد مى گذارند؟ اينها وسيله منفوريت است ، منفور نكنيد سلطان مملكت را. ما نصحيت مى كنيم اين هفده دى را بوجود نياوريد، ما مفاسد رادانيم ، حفظ كنيد اين مملكت را، ترقيات مملكت به هفده دى نيست . وضع فرهنگ
ترقى مملكت به دانشگاه است كه آنرا به اين صورت درآورده ايد صد سال است به يك معنى دانشگاه داريم اما هنوز يك لوزتين سلطان راخواهند عمل كنند بايد از خارج طبيب بيايد! سد كرج رابايد خارجى ها درست كنند! يك خط و جاده را بايد خارجى ها بيايند بكشند! اينها را التزامات بين المللى اقتضا نمى كند؟ اگر مهندس و طبيب داريد، فرهنگ داريد، اگر مى گوييد فرهنگ داريم ، ذخاير داريم ، محصل داريم ، طبيب و مهندس داريم ، پس چرا از خارج استخدام مى كنيد؟ !چراماهى صدهزارتومان به يك خارجى مى دهيد؟! جواب بدهيد. اگر نداريد وااسفا به اين مملكت ، صد سال است فرهنگ و دانشگاه دارد ولى دكتر ندارد، مهندس ندارد....
تحريف مقاصد روحانيت
روحانى حرفش اين است ، روحانى با اقتصاد مملكت مخالف نيست ، تهمت مى زنند. پانصد سال روحانيت تمام قطب ارض را حفظ و واداره كرد، رجوع كنيد به تاريخ ، با اينكه خلفا، خلفاى جور بودند، با همين برنامه اسلامى بر عالم حكومت كردند. آيا اسلام راه ترقى ندارد؟ علما با چه امر اقتصادى مخالفند؟ شما سد خواستيد بسازيد جلوتان راگرفتند؟ !كارخانه خواستيد وارد كنيد نگذاشتند؟! ما مى گوييم ذوب آهن را خراب نكنيد. ذوب آهن كرج را خيال مى كنيد ما خبر نداريم چه كرديد؟ علما با استقلال مخالف نيستند، مذهب علما استقلال است ، دين اقتضا مى كند بگوييم . ما وسيله نداريم ، مطبوعات دست ما نيست ، علما را بد معرفى كرده اند. شما ببينيد بيست و چند سال است از اين كشف حجاب مفتضح گذشته است ، حساب كنيد چه كرده ايد؟ زن ها را وارد كرديد در ادارات ، ببينيد در هر اداره اى كه وارد شدند آن اداره فلج شد، فعلا محدود است ، علما مى گويند توسعه ندهيد، به استان ها نفرستيد، زن اگر وارد دستگاهى شد، اوضاع را به هم مى زند،خواهيد استقلالتان را زن ها تامين كنند؟
كسانى كه شما از آنها تقليد مى كنيد دارند به آسمان مى پرند، شما به زن ها ور مى رويد؟!بد معرفى نكنيد روحانيون خود را به دنيا، براى شما عيب است اينها دردهايى است ، اينها نصيحت است ولى چه سود ، آنها كه بايد بشنوند نيستند، اگر هم كسى باشد، آنچه را كه قلب ما از آن درد دارد، نخواهد رساند.
وزانت اسلام را حفظ كنيد
اما شما آقايان ! وظيفه شما اين است در هر مقام كه هستيد وزانت و حيثيت اسلام را حفظ كنيد. اگر يك نفر از افراد شما برخلاف زى خودش عمل كند، جامعه روحانيت را بد معرفى مى كند، راضى نشويد ديگران كه بد معرفى كنند، خودمان هم بد معرفى كنيم .
شكست روحى نخوريد كه متصل به خداوند شكست نمى خورد.
ما دراين قضايا كه وارد بوديم مطالب بسيار شيرينى داشتيم و مطالب بسيار تلخ . مطلب شيرين اينها بود كه گفتيم ، احساسات مردم (اللهم اعل كلماتهم ). بعضى مطالب هم ازاشخاصى احساس كرديم كه تلخ بود و خدا آنها رابيامرزد. به خواست خدا استقلال و حيات مملكت دست شماست . هر چه پيش بيايد به نفع شماست يا به ضرر شما. اگر به ضررتان تمام شد بايد شكست روحى نخوريد، شكست ظاهرى مهم نيست ، آنچه مهم است شكست روحى است . اگرانسان شكست روحى خورد تا آخر بايد به گورستان برگردد. شما كه استناد داريد به ذات مقدس حق تعالى ، شما كه روحانى هستيد، شما كه قلبتان با ماوراءالطبيعه است ، اين عالم شكست ندارد، عالم چيزى نيست كسى كه رابطه با خدا دارد شكست ندارد. شكست مال كسى است كه آمالش دنيا باشد. اگر آمال دنيا باشد، شكست است . اگر آمال غيب و ماوراى غيب باشد، شكست ندارد، شكست مال بيچاره هاست ، شكست مال كسانى است كه معتمد به شيطانند و ذخاير دنيا قلبشان را فراگرفته است . اگر يك جايى به ضرر شما تمام شد، قلبتان محكم باشد، تا آخرين فردتان بايستيد. گمان نكنيد اين آدم شكست خورد تمام شد، تو هم يك موحدى ، تو هم يك مسلمى ، تو متصل به خداوندى ، خدا شكست نمى خورد. (و لا تهنوا و لا تحزنوا و انتم الاعلون ان كنتم مؤ منين ) اگر به نفع تمام شد دست و پاى خود را گم نكنيد، محكم باشيد، نه در آن طرف فزع داشته باشيد و نه در اين طرف زياده روى داشته باشيد. حق اينكه به دولت ناسزا گفته شود نيست . شمابزرگتر از اين هستيد كه حرفى كه مناسب شما نيست بزنيد. از امروز مشغول كار خودمان هستيم . در اين دو ماه كه اين پيشامد كرد، ما نتوانستيم درست كار كنيم . شب هايى شد كه من دو ساعت خواب كردم . از اين به بعد مشغول تحصيل باشيم كه از همه عبادات بزرگتر است . (ان كان القلب مخلصا) باز اگر ديديم شيطانى از خارج متوجه مملكت ما شد، ما همين هستيم و دولت همان و ملت همان .
قلب مردم متوجه روحانيت است ، آيا براى دولت هم چنين است ؟
اين اجتماع كه براى ديگران خرج دارد، براى ما با يك كلمه تهيه شود، مردم فهميده اند ما دوست آنها هستيم و مردم به دوستشان علاقه دارند. روحانيين پدر ملتند، به فرزندانشان علاقه دارند. يك پيرمردى نصف شب مى نويسد جمع شويد دعا كنيم ، تهران حركت مى كند. يك پيرمرد هم اينجا بنويسد ما مى خواهيم يك ختم (امن يجيب ) بگيريم ، ببينيد چه مى شود چون ملت ادراك كرده است كه علما صلاح ما را ميخواهند، علما مصلح هستند، مفسد نيستند. ما ميل داريم دولت اينطور باشد، ميل داريم اگر عزاى ملى اعلام كند، همه عزا بگيرند، برخلاف نباشند، مى خواهيم همانطور كه مردم قلبشان متوجه روحانيين است و با اشاره آنها جمعيت انبوه فراهم مى شود، با دولت هم اينطور باشند.
از رى نوشتند ما پنج هزار نفر با كفن آماده ايم ، از جاپلق نوشتند ما صد هزار نفريم ، طايفه هايى با كفن حاضريم . مردم بيدارند، يك مملكت بيدار عقب افتاده است ؟! شما خلع سلاح كنيد، بياييم در تهران ، شما بگوييد ما يك اجتماع مى خواهيم در شرق ، ما مى گوييم يك اجتماع مى خواهيم در غرب . بياييد قم ، شما بگوييد مايك اجتماع مى خواهيم در اينجا، ما مى گوييم يك اجتماع مى خواهيم در خاك فرج در دو فرسخى ، شما نزديك ما دور برويد خوزستان ، جاى ديگر، تابفهمند اين پشتوانه رااز دست ندهند. من به شاه مملكت نصيحت مى كنم اين قوه را از دست ندهند. دو قضيه را همه ديديم : يك قضيه فوت آيت الله بروجردى كه ديدند.
از آنها هم فوت واقع مى شود از ما هم فوت شد. مى گويند آخوند چيزى نيست ، چطور آخوند چيزى نيست ؟! مى گويد من با آخوند كار ندارم ، آخوند با تو كار دارد.
علما بايد همه را نصيحت كنند
نصيحت از واجبات است ، تركش شايد از كبائر باشد. از شاه گرفته تا اين آقايان تا آخر مملكت ، همه رابايد علما نصيحت كنند.
اسلام ، راه به دست آوردن قلوب مسلمين
راه به دست آوردن قلوب ملت اين است ، دل مردم مسلم ، با اسلام به دست مى آيد. رگ خوابشان را ما فهميديم ، قلوب مسلمين را بايد توسط اسلام جلب كرد (الى الله تطمئن القلوب ) تمام قلوب دست خداست . مقلب القلوب خداست . به خدا متوجه شو تا دل هاى مردم به تو متوجه شود، اهل علم اين كاره است ، شما هم اينطور باشيد، نمى گويم عمامه بگذار، مى گويم آنچه را او درك كرده است تو هم ادراك كن .
اى دولت ها! فتح كشور مهم نيست فتح قلوب مهم است .
ما مى گوئيم دولت ها بايد مردم را خوب اداره كنند كه مردم بفهمند دولت خيرخواه ملت است ولى اگر ديدند اينطور نيست مى گويند كى باشد از بين برود. اى دولت ها! اى بيچاره ها! فتح مملكت كه چيزى نيست (آن را هم كه الحمدلله نداريد) فتح قلوب مهم است ، اگرخواهيد بكنيد،اگر نخواستيد نكنيد (والامر اليكم ). والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته
تاريخ : 11/9/1341
پيام تشكر امام خمينى از مردم در رابطه با لغو تصويب نامه انجمنهاى ايالتى وولايتى
خدمت عموم برادران ايمانى ايدهم الله تعالى با كمال توقير معروض مى دارد:
بسم الله الرحمن الرحيم
پس از اهدا سلام و تحيت ، از احساسات پاك و عواطف عموم مسلمانان در اين امر حياتى كه براى همه پيشامد كرده بود تشكر مى كنم و توفيق و سلامت و تاييد همه رااز خداوند تعالى خواستارم . الحق در اين نهضت اسلامى ، خود را در پيشگاه مقدس خداوند تعالى سربلند و در نزد حضرت ولى عصر و سلطان دهر عجل الله تعالى فرجه روسفيد نموديد. دست تواناى خداوند تعالى با شماست . اميد است از ثمرات اين نهضت دينى در دنيا و آخرت بهره مند شويد. قيام عمومى دينى شما موجب عبرت براى اجانب گرديد، ليكن لازم است متذكر شوم كه مسلمين بايد بيش از پيش بيدار و هوشيار بوده ، مراقب اوضاع خود و مصالح اسلام باشند و صفوف خود را فشرده تر كنند كه اگر خداى نخواسته دست هاى ناپاكى به سوى مقدسات آنها دراز شود، قطع كنند. والسلام عليكم و رحمه الله وبركاته
روح الله الموسوى الخمينى
تاريخ : 2 / 11 / 1341
استفتاء از امام خمينى
حضور محترم حضرت مستطاب حجه الاسلام و المسلمين آيت الله العظمى فى الارضين آقاى حاج آقا روح الله خمينى دام ظله العالى على رووس الانام . تقاضا داريم نظريه خودتان را در موضوع تصويب ملى كه مطبوعات اعلام شده بيان فرمائيد. جمعى از متدينين تهران پاسخ امام
بسم الله الرحمن الرحيم
هر چند ميل نداشتم مطلب به اظهار نظر برسد، لهذا مصالح و مفاسد را به وسيله آقاى بهبودى به اعليحضرت تذكر دادم و انجام وظيفه نمودم و مقبول واقع نشد. اينك بايد به تكليف شرعى عمل كنم . به نظر اينجانب ، اين رفراندم كه به لحاظ رفع برخى اشكالات به اسم تصويب ملى خوانده شده ، راى جامعه روحانيت اسلام و اكثريت قاطع ملت است در صورتى كه تهديد و تطميع در كار نباشد و ملت بفهمد كه چه مى كند.
اين جانب عجالتا" از بعضى جنبه هاى شرعى آن كه اساسا" رفراندم يا تصويب ملى در قبال اسلام ارزشى ندارد و از بعضى اشكالات اساسى قانونى آن براى مصالحى صرفنظر مى كنم ، فقط به پاره اى اشكالات اشاره مى نمايم .
1 - در قوانين ايران رفراندم پيش بينى نشده و تاكنون سابقه نداشته ، جز يك مرتبه آنهم از طرف مقاماتى غير قانونى اعلام شد و به جرم شركت در آن جمعى گرفتار شدند و از بعضى حقوق اجتماعى محروم گرديدند. معلوم نيست چرا آنوقت اين عمل غير قانونى بود و امروز قانونى است .
2- معلوم نيست چه مقامى صلاحيت دارد رفراندم نمايد و اين امرى است كه بايد قانون معين كند.
3- در ممالكى كه رفراندم قانونى است بايد به قدرى به ملت مهلت داده شود كه يك يك مواد آن مورد نظر و بحث قرار گيرد و در جرايد و وسايل تبليغاتى ، آراء موافق و مخالف منعكس شود و به مردم برسد، نه آنكه به طور مبهم با چند روز فاصله بدون اطلاع ملت اجرا شود.
4- راى دهندگان بايد معلوماتشان به اندازه اى باشد كه بفهمند به چه راى مى دهند، بنابراين اكثريت قاطع حق راى دادن در اين مورد را ندارند و فقط بعضى اهالى شهرستان ها كه قوه تشخيص دارند صلاحيت راى دادن در مواد ششگانه را دارند كه آنان هم بى چون و چرا مخالف هستند.
5 - بايد راى دادن در محيط آزاد باشد و بدون هيچ گونه فشار و زور و تهديد و تطميع انجام شود و در ايران اين امر، عملى نيست و اكثريت مردم را سازمان هاى دولتى در تمام نقاط و اطراف كشور ارعاب كرده و در فشار و مضيقه قرار داده و مى دهند.
اساسا"پيش آوردن رفراندم براى آن است كه تخلفات قانونى قابل تعقيب كه ناچار مقامات مسوول گرفتار آن مى شوند لوث شود و كسانى كه در مقابل قانون و ملت مسوول هستند اعليحضرت را اغفال كرده اند كه به نفع آنان اين عمل را انجام دهند.
اينان اگر براى ملت مى خواهند كارى انجام دهند چرا به برنامه اسلام و كارشناسان اسلامى رجوع نكرده و نمى كنند تا با اجراى آن براى همه طبقات ، زندگى مرفه تامين شود و در دنيا و آخرت سعادتمند باشند. چرا صندوق تعاونى درست مى كنند كه حاصل دسترنج زارع را ببرند؟ با تاسيس اين چنين صندوق تعاونى ، بازار ايران بكلى از دست مى رود و بازرگانان و كشاورزان به خاك سياه مى نشينند و در نتيجه ساير طبقات نيز به همين روز مبتلا مى شوند.اگر ملت ايران تسليم احكام اسلام شوند و از دولت ها بخواهند برنامه مالى اسلام را با نظر علماى اسلام اجرا كنند، تمام ملت در رفاه و آسايش زندگى خواهند كرد. مقامات روحانى براى قرآن و مذهب احساس خطر مى كنند، به نظر مى رسد اين رفراندم اجبارى مقدمه براى از بين بردن مواد مربوط به مذهب است . علماى اسلام از عمل سابق دولت راجع به انتخابات انجمن هاى ايالتى و ولايتى براى اسلام و قرآن و مملكت احساس خطر كرده اند و به نظر مى رسد كه همان معانى را دشمنان اسلام مى خواهند به دست جمعى مردم ساده دل اغفال شده اجرا كنند. علماى اسلام وظيفه دارند هر وقت براى اسلام و قرآن احساس خطر كردند به مردم مسلم گوشزد كنند تا در پيشگاه خداوند متعال مسوول نباشند.
از خداوند متعال حفظ قرآن مجيد و استقلال مملكت را خواهانيم . روح الله الموسوى الخمينى
تاريخ : بهمن 1341
پيام امام خمينى به ملت ايران
بسم الله الرحمن الرحيم
مسلمين آگاه باشند كه اسلام در خطر كفر است . مراجع و علماء اسلام بعضى محصور و بعضى محبوس و مهتوك هستند. دولت امر داد حوزه هاى علميه را هتك كنند و طلاب بى پناه را كتك بزنند و بازار مسلمين را غارت كنند و درب و پنجره مغازه ها را بشكنند.
در تهران حضرت آيت الله خوانسارى و آيت الله بهبهانى را در محاصره شديد قرار دادند و عده اى از علماء محترم و وعاظ معظم را محبوس نمودند و ما از آنها به هيچ وسيله نمى توانيم اطلاع پيدا كنيم . اراذل و اوباش را تحريك مى كنند كه به علماء و روحانيين اهانت كنند. آقايان طلاب و مبلغين را مانع مى شوند كه براى تبليغ اسلام در نواحى ايران بروند و تبليغ احكام كنند. با ما معامله بردگان قرون وسطى مى كنند. به خداى متعال من اين زندگى را نمى خواهم .
next page

fehrest page

 ر


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
مُطهِّرات
نویسنده : محمدرضا عباسیان 09148023199
تاریخ : جمعه 13 فروردين 1395

مُطهِّرات

مسأله 168ـ مطهّرات به چيزهايى گفته مى شود كه نجس را پاك مى كند و آن 12 چيز است: آب زمين آفتاب استحاله انقلاب ثلثان شدن

 

[44]

انتقال اسلام تبعيّت 10ـ برطرف شدن عين نجاست 11ـ استبراء حيوان نجاستخوار 12ـ غايب شدن مسلمان، كه احكام اينها بطور تفصيل در مسائل آينده خواهد آمد.

 

1ـ آب

مسأله 169ـ آب پاك و مطلق هرچيز نجسى را پاك مى كند، به شرط اين كه هنگامى كه چيز نجس را با آن مى شويند آب مضاف نشود و بو يا رنگ يا طعم نجاست به خود نگيرد و با آب كشيدن عين نجاست برطرف شود، مثلاً اگر خون در آن است آنقدر بشويند كه خون برطرف گردد، البته در آب قليل شرايط ديگرى نيز هست، كه بعداً اشاره مى شود.

مسأله 170ـ ظرف نجس را با آب قليل بايد سه مرتبه شست، ولى در آب كر يا جارى يك مرتبه كافى است، هرچند سه مرتبه بهتر است (آبهاى لوله كشى در حكم آب جارى است).

مسأله 171ـ هرگاه سگ ظرفى را ليسيده، يا از آن، آب يا مايع ديگرى، خورده باشد، اوّل بايد آن را با خاك پاك كه مخلوط با كمى آب باشد خاك مال كرد و بعد دومرتبه در آب قليل، يا يك مرتبه در آب كر يا جارى شست و اگر آب دهان سگ در ظرفى بريزد، احتياط مستحبّ آن است كه همين كار انجام شود، امّا اگر جاى ديگرى از بدن سگ با رطوبت به ظرف ملاقات كند خاك مال كردن واجب نيست بلكه بايد آن را در آب قليل سه مرتبه و در آب كر يا جارى يك مرتبه شست.

مسأله 172ـ هرگاه دهانه ظرفى كه سگ دهان زده، تنگ باشد و نتوان آن را خاك مال كرد، چنانچه ممكن است بايد پارچه اى را به چوبى پيچيد و توسّط آن خاك را با كمى آب به آن ظرف بمالند و اگر ممكن نشود مقدارى خاك و كمى آب در آن بريزند و تكان دهند، سپس طبق دستور بالا آب بكشند.

مسأله 173ـ ظرفى را كه خوك از آن، چيز مايعى را خورده بايد هفت مرتبه با آب

 

[45]

شست و لازم نيست آن را خاك مال كنند و در ليسيدن خوك و مردن موش صحرايى در آن نيز، بنابر احتياط واجب بايد هفت مرتبه شست.

مسأله 174ـ ظرفى را كه با شراب نجس شده، بايد با آب قليل سه مرتبه بشويند و دست در آن بمالند و مستحبّ است هفت مرتبه شسته شود.

مسأله 175ـ كوزه اى كه از گل نجس ساخته شده، يا آب نجس در آن فرو رفته، اگر در آب كر يا جارى بگذارند و آب در باطن آن نفوذ كند و خارج شود پاك مى شود و اگر آب در آن نفوذ نكند ظاهرش پاك مى شود، با آب قليل نيز مى توان ظاهر آن را شست.

مسأله 176ـ براى آب كشيدن ظروف با آب قليل مى توان آن را سه مرتبه پر و خالى كرد و يا هر بار قدرى آب در آن بريزند و طورى بگردانند كه به جاهاى نجس برسد، بعد بيرون بريزند.

مسأله 177ـ براى شستن ظرفهاى بزرگ مثل خمره و پاتيل هرگاه آن را سه مرتبه با آب پر كنند و بعد خالى كنند پاك مى شود و راه آسانتر اين است كه هر دفعه آب را از بالا به پايين به تمام اطراف آن بريزند و هربار آبى كه ته آن جمع مى شود بيرون آورند و لازم است در هر دفعه ظرفى را كه با آن آبها را بيرون مى آورند، بشويند.

مسأله 178ـ هرگاه فلزّ نجس را آب بكشند ظاهرش پاك مى شود، هرچند اعماقش هنگامى كه ذوب شده، نجس شده باشد.

مسأله 179ـ براى تطهير تنور نجس كافى است يك مرتبه از بالا به پايين آب در آن بريزند بطورى كه تمام اطراف آن شسته شود، امّا اگربوسيله بول نجس شده باشد دوبار لازم است و بهتر است گودالى ته آن بكنند تا آبها در آن جمع شود و بيرون آورند و بعد آن گودال را با خاك پاك پر كنند.

مسأله 180ـ اگر چيز نجسى را با آب كر يا جارى يا آب لوله كشى بشويند تا عين نجاست برطرف شود، يا بعد از برطرف كردن عين نجس در آب كر يا جارى فرو برند پاك مى شود، ولى فرش و لباس و مانند آن را بايد فشار يا حركت داد تا آب آن خارج

 

[46]

شود.

مسأله 181ـ براى تطهير چيزى كه با بول نجس شده با آب قليل دومرتبه و در آب كر و جارى و آب لوله كشى يك مرتبه كفايت مى كند، امّا در غير بول يك مرتبه با آب قليل يا كر كافى است.

مسأله 182ـ براى شستن لباس و فرش و مانند آن با آب قليل بايد آن را مقدارى فشار دهند تا آب از آن خارج شود.

مسأله 183ـ هرگاه چيزى با بول پسر يا دختر شيرخوارى كه غذاخور نشده نجس گردد، چنانچه يك مرتبه آب روى آن بريزند پاك مى شود و در لباس و فرش و مانند آن فشار لازم نيست، ولى احتياط مستحبّ آن است كه دومرتبه بريزند.

مسأله 184ـ اگر حصير نجس را كه با نخ بافته اند در آب كر يا جارى فرو برند، يا زير آب لوله كشى بگيرند بعد از برطرف شدن عين نجاست، پاك مى شود.

مسأله 185ـ اگر ظاهر گندم و برنج و صابون و مانند آن نجس شود با فرو بردن در آب كر جارى و يا گرفتن زير شير آب، پاك مى گردد اگر باطن آنها نجس شود بايد آن قدر صبر كرد تا يقين حاصل شود آب، داخل آن نفوذ كرده و خارج شده.

مسأله 186ـ هرگاه شك كند كه آب نجس به باطن چيزى رسيده يا نه، باطن آن پاك است.

مسأله 187ـ اگر چيزى نجس شود چنانچه آن را در ظرفى بگذارند و سه مرتبه آب روى آن بريزند و خالى كنند پاك مى شود و ظرف هم پاك مى گردد و اگر مانند
لباس يا چيزى كه فشار لازم دارد باشد، بايد در هر مرتبه آن را فشار دهند و ظرف را كج كنند تا آب، بيرون بريزد.

مسأله 188ـ هرگاه لباس نجسى را رنگ كرده باشند و در آب كر يا جارى فرو برند، يا زير شير آب بگيرند و آب پيش از آن كه به واسطه رنگ، مضاف شود به تمام آن برسد، پاك مى شود، هرچند موقع فشار دادن، آب مضاف از آن بيرون آيد، امّا اگر آب، قبل از رسيدن به تمام لباس مضاف گردد بايد آنقدر آن را بشويند تا آب مطلق

 

[47]

به آن برسد.

مسأله 189ـ هرگاه بعد از آب كشيدن فرش و لباس مختصرى گل يا ذرّات صابون و اشياء ديگر در آن ديده شود پاك است و اگر اشياء بزرگترى باشد ظاهر آنها نيز پاك است و اگر آب نجس به باطن آنها نفوذ كرده براى پاك شدن باطن آنها بايد آب پاك نيز به آن برسد و خارج شود.

مسأله 190ـ هرگاه چيز نجسى را بشويند و عين نجس برطرف شود امّا بو يا رنگ آن بماند ضررى ندارد و اگر شك كند عين نجس مانده يا نه، بايد بيشتر بشويد تا يقين كند از بين رفته است.

مسأله 191ـ براى تطهير بدن در آب كر يا جارى يا زير شير آب، همين اندازه كه عين نجاست برطرف شود بدن پاك است و بيرون آمدن و دوباره در آب فرو رفتن لازم نيست.

مسأله 192ـ هرگاه غذاى نجس در لاى دندانهاباقى مانده، اگر آب در دهان بگردانند به طورى كه به تمام اجزاى آن برسد پاك مى شود.

مسأله 193ـ اگر موى سر و صورت را با آب قليل آب بكشند چنانچه آب، خود به خود بيرون آيد فشار لازم نيست، و الاّ فشار دهند.

مسأله 194ـ گوشت و دنبه اى كه نجس شده با آب كشيدن پاك مى شود، همچنين اگر بدن يا لباس كمى چرب باشد كه مانع رسيدن آب نگردد، ولى اگر طورى چرب باشد كه مانع رسيدن آب شود بايد اوّل چربى را از بدن برطرف كنند.

مسأله 195ـ شيرى كه متّصل به كر مى باشد آبى كه از آن مى ريزد حكم آب كر و جارى را دارد، بنابر اين هر چيز نجسى را با آن بشويند همين كه عين نجاست برطرف شد، پاك مى شود.

مسأله 196ـ هرگاه انسان چيزى را آب بكشد و يقين كند پاك شده، بعد شك كند كه آن را درست آب كشيده يا نه، آن چيز پاك است، مگر اين كه بداند كه در حال شستن توجّه نداشته است.

 

[48]

مسأله 197ـ هرگاه زمينى را با آب قليل آب بكشند اگر از شن يا ريگ باشد و غساله يعنى آب باقيمانده در آن فرو رود پاك است، امّا ريگهاى زير آن زمين نجس مى شود. همچنين اگر سراشيبى داشته باشد آب از آن بگذرد پاك مى گردد، امّا اگر غساله روى زمين بماند نجس است، مگر با وسيله اى آن را جمع كنند.

مسأله 198ـ هرگاه ظاهر نمك سنگ و مواد ديگرى مانند آن نجس شود با آب كشيدن پاك مى شود، خواه با آب قليل باشد، يا كر و جارى، يا زير شير آب.

مسأله 199ـ هرگاه قند يا شكر نجس شود با آب كشيدن پاك نمى شود.

 

2ـ زمين

مسأله 200ـ اگر پاى انسان يا ته كفش او بر اثر راه رفتن روى زمين نجس، نجس شود با راه رفتن روى زمين پاك، يا كشيدن بر زمين، پاك مى شود، به شرط اين كه زمين پاك و خشك باشد و عين نجاست زايل گردد و نيز بايد زمين خاك، يا سنگ، يا آجر فرش، يا سيمان و يا مانند آن باشد. امّا با راه رفتن روى فرش و حصير و سبزه، كف پا و ته كفش نجس، پاك نمى شود.

مسأله 201ـ هرگاه روى زمينى كه با چوب فرش شده راه برود پاك شدن كف پا و ته كفش نجس مشكل است، ولى با راه رفتن روى آسفالت پاك مى شود.

مسأله 202ـ براى پاك شدن كف پا و ته كفش اگر مختصرى راه برود يا پا را بر زمين كشد كافى است، ولى بهتراست لااقل پانزده ذراع (تقريباً 5/7 متر) راه برود.

مسأله 203ـ لازم نيست كف پا و يا ته كفش، تر باشد، بلكه اگر خشك هم باشد با راه رفتن پاك مى شود، وجود رطوبت غير مسرى در زمين نيز ضرر ندارد.

مسأله 204ـ مقدارى از اطراف پا و كفش كه با راه رفتن روى زمين آلوده نجس مى شود آن هم اگر به زمين برسد پاك مى گردد، ولى پاك شدن كف دست يا زانوى كسى كه با دست و زانو راه مىورد محلّ اشكال است و همچنين پاهاى مصنوعى و ته عصا و نعل چهارپايان و چرخ اتومبيل و مانند اينها.

 

[49]

مسأله 205ـ ذرّات كوچكى از نجاست كه جز با آب، پاك نمى شود هرگاه در كف پا يا ته كفش باقى بماند ضررى ندارد، همچنين باقى ماندن بو و رنگ.

مسأله 206ـ داخل كفش به واسطه راه رفتن پاك نمى شود و پاك شدن كف جوراب به واسطه راه رفتن نيز محلّ اشكال است، مگر اين كه جوراب چرمى و مانند آن باشد كه به جاى كفش از آن استفاده شود.

 

3ـ آفتاب

مسأله 207ـ تابش آفتاب، زمين و پشت بام را پاك مى كند، ولى پاك كردن ساختمان و درب و پنجره و مانند آن محلّ اشكال است.

مسأله 208ـ براى پاك شدن زمين و پشت بام با تابش آفتاب چند شرط است: اوّل اين كه چيز نجس داراى رطوبت مسرى باشد، بنابراين اگر خشك باشد بايد آن را قبلاً تر كنند، تا بوسيله آفتاب خشك گردد. دوم اين كه عين نجاست را قبلاً برطرف سازد. سوم اين كه آفتاب مستقيماً بر آن بتابد، نه از پشت ابر و مانند آن، مگر اين كه ابر بقدرى نازك باشد كه مانع تابش آفتاب نشود ولى تابش از پشت شيشه مانعى ندارد. چهارم اين كه چيز نجس به واسطه تابش آفتاب خشك شود، امّا اگر به كمك باد يا وسيله حرارتى ديگرى خشك شود كافى نيست، مگر اين كه بسيار كم باشد كه بگويند با آفتاب خشك شده است.

مسأله 209ـ تابش آفتاب، حصير نجس و درخت و گياه را بنابر احتياط واجب پاك نمى كند.

مسأله 210ـ هرگاه شك كند كه زمين نجس با آفتاب خشك شده يا نه، يا چيزى مانع تابش آفتاب بوده يا نه و يا قبلاً عين نجاست را برطرف كرده است يا نه، آن زمين نجس است.

مسأله 211ـ اگر آفتاب به قسمتى از زمين نجس بتابد و آن را خشك كند فقط همان قسمت پاك مى شود.

 

[50]

4ـ استحاله

مسأله 212ـ هرگاه عين نجس چنان تغيير يابد كه آن نام از آن برداشته و نام ديگرى به آن داده شود، پاك مى گردد و مى گويند «استحاله» شده است، مثل اين كه سگ در نمكزار فرو رود و مبدّل به نمك شود. همچنين اگر چيزى كه نجس شده است بكلّى تغيير يابد، مثل اين كه چوب نجس را بسوزانند و خاكستر كنند، يا آب نجس تبديل به بخار شود، امّا اگر تنها صنعت آن تغيير كند مثل اين كه گندم نجس را آرد كنند، پاك نمى شود.

مسأله 213ـ زغالى كه از چوب نجس درست شده، نجس است و همچنين كوزه يا آجرى را كه از گل نجس ساخته اند.

مسأله 214ـ اگر شك كنيم چيز نجسى استحاله شده يا نه، نجس است.

 

5ـ انقلاب

مسأله 215ـ هرگاه شراب به خودى خود يا به واسطه ريختن چيزى در آن مبدّل به سركه گردد، پاك مى شود و آن را «انقلاب» گويند.

مسأله 216ـ شرابى كه از انگور نجس درست كنند با سركه شدن پاك نمى شود، حتّى اگر نجاستى از خارج به شراب برسد، واجب است بعد از سركه شدن از آن اجتناب كرد، همچنين سركه اى كه از انگور و كشمش و خرماى نجس مى گيرند، نجس است.

مسأله 217ـ اگر انگور را با چوبهايش سركه بريزند و معمولاً قبل از سركه شدن شراب مى شود، بعد از آن مبدّل به سركه مى گردد پاك است، امّا اگر خيار و بادنجان و مانند آنها، در آن بريزند احتياط واجب، اجتناب است.

مسأله 218ـ كشمش و خرمايى كه در غذا مى ريزند خوردنش حلال است، هرچند جوشيده باشد.

 

[51]

6ـ ثلثان شدن

مسأله 219ـ هرگاه آب انگور با آتش بجوشد نجس نيست، ولى خوردنش حرام است، امّا اگر آن قدر بجوشد كه دوقسمت آن بخار شود و يك قسمت بماند، حلال مى شود و اگر خود به خود به جوش آيد و مست كننده شود حرام و نجس است و تنها با سركه شدن پاك و حلال مى شود.

مسأله 220ـ اگر در ميان خوشه هاى غوره، دانه هايى از انگور باشد آب همه آن را بگيرند چنانچه به آن «آبغوره» گويند با جوشيدن نجس يا حرام نمى شود.

مسأله 221ـ چيزى كه معلوم نيست غوره است، يا انگور اگر با آتش بجوشد، حرام نمى شود.

مسأله 222ـ شيره اى كه از بازار مى گيرند و مى دانند فروشنده از اين مسائل باخبر است، پاك و حلال است و تفحّص لازم نيست.

 

7ـ انتقال

مسأله 223ـ اگر خون بدن انسان يا حيوانى كه خون جهنده دارد به بدن حيوانى كه خون جهنده ندارد منتقل گردد و خون آن حيوان حساب شود پاك است و آن را «انتقال» گويند بنابراين، خون پشه كه جزء بدن اوست پاك است، هر چند در اصل آن را از انسان گرفته، ولى خونى كه زالو از انسان مى مكد پاك نيست، چون جزء بدن او محسوب نمى شود.

مسأله 224ـ هرگاه خونى از پشه بيرون آيد و نداند خونى است كه تازه از او مكيده، يا از خود پشه است پاك; ولى اگر بداند هنوزخون جزء بدن پشه نشده نجس مى باشد.

 

8ـ اسلام آوردن

مسأله 225ـ در بحث نجاسات گفتيم احتياط واجب آن است كه از كافر اجتناب

 

[52]

شود حال اگر كافر شهادتين بگويد يعنى بگويد: «اَشْهَدُ اَنْ لا إِلهَ إِلاَّ اللّه وَ اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللّهِ» مسلمان مى شود و بدن او پاك مى گردد، ولى اگر عين نجاست در بدن او باشد بايد آن را برطرف كرده و جاى آن را آب بكشد، ولى اگر قبل از اسلام آوردن عين نجاست برطرف شده باشد لازم نيست جاى آن را آب بكشد.

مسأله 226ـ لباسى كه بر تن كافر است وقتى اسلام آورد پاك نمى شود بنابراحتياط واجب.

مسأله 227ـ هرگاه كافر شهادتين نگويد، ولى قلباً به معنى آن ايمان داشته باشد مسلمان است، امّا اگر بر زبان جارى كند و يقين باشد كه قلباً به آن ايمان ندارد احتياط واجب آن است كه از او اجتناب شود.

 

9ـ تَبَعيّت

مسأله 228ـ«تَبَعيّت» آن است كه چيزى به تبع چيز ديگرى پاك شود كه شرح آن در مسائل آينده خواهد آمد.

مسأله 229ـ هرگاه شراب، سركه شود، ظرف آن هم تا جايى كه شراب يا انگور موقع جوش آمدن به آن رسيده پاك مى شود، پارچه و چيزى كه روى آن مى گذارند اگر معمولاً به آن رطوبت، نجس شود آن هم پاك مى گردد، امّا اگر موقع جوشش سر برود و پشت ظرف به آن آلوده شود بعد از سركه شدن پشت ظرف پاك نمى شود.

مسأله 230ـ فرزندان نابالغ كفّار بعد از ايمان آوردن پدران آنها پاك مى شوند.

مسأله 231ـ سنگى كه ميّت را روى آن غسل مى دهند و پارچه اى كه عورت ميّت را با آن مى پوشانند و دست كسى كه او را غسل مى دهد، بعد از تمام شدن غسل پاك مى شود.

مسأله 232ـ هرگاه لباس و مانند آن را با آب قليل آب بكشند و به اندازه معمول فشار دهند تا آب از آن خارج شود،آبى كه درآن باقى مى ماند، پاك است.

مسأله 233ـ هرگاه ظرف نجس را با آب قليل آب كشند قطره هايى كه آخر كار در

 

[53]

آن مى ماند، پاك است.

 

10ـ بر طرف شدن عين نجاست

مسأله 234ـ هرگاه بدن حيوان، نجس شود همين كه عين نجاست برطرف شود، بدن حيوان پاك مى گردد، مثلاً اگر منقار پرنده خون آلود باشد يا حيوانى روى چيزهاى آلوده بنشيند، همين كه خون و آلودگى برطرف شد، بدن حيوان پاك است.

مسأله 235ـ باطن بدن انسان (مانند داخل دهان و بينى) اگر نجس شود همين كه نجاست از بين برود پاك مى شود، مثلاً اگر از لثه ها خون بيرون آيد و در آب دهان از بين برود يا خون را بيرون بريزد آب كشيدن داخل دهان لازم نيست، ولى اگر دندان مصنوعى در دهان باشد، احتياط واجب آن است كه آن را آب بكشد.

مسأله 236ـ هرگاه غذا در دهان يا لاى دندانها باقى مانده باشد و داخل دهان خون بيايد چنانچه انسان نداند خون به غذا سرايت كرده، آن غذا پاك است و اگر خون به آن برسد، نجس مى شود و خوردن آن غذا حرام است.

مسأله 237ـ جايى از لب و مانند آن كه انسان نداند جزء ظاهر بدن است يا باطن، اگر نجس شود بايد آن را آب بكشد.

مسأله 238ـ هرگاه گرد و غبار نجس روى بدن يا لباس و فرش و مانند آن بنشيند هردو خشك باشد نجس نمى شود كافى است آن را تكان دهند، همچنين اگر رطوبت غيرمسرى داشته باشد، امّا اگر يكى از آنها تر باشد نجس مى شود و اگر در نجاست گرد و غبار يا رطوبت محل شك داشته باشد، آن هم پاك است.

 

11ـ استبراء حيوان نجاستخوار

مسأله 239ـ هرگاه حيوانى به خوردن مدفوع انسان عادت كند بول و مدفوع آن نجس است و گوشت آن نيز حرام است و اگر بخواهند پاك شود، بايد حيوان را غذاى

 

[54]

پاك بدهند تا نام حيوان نجاستخوار از آن برداشته شود و بايد در شتر چهل روز ، و در گاو سى روز، و در گوسفند ده روز، و در مرغابى پنج روز و در مرغ خانگى سه روز بگذرد و در حيوانات ديگر همين اندازه كه نام نجاستخوار از آن برداشته شود، كافى است.

مسأله 240ـ گاهى در مرغداريها پودر خون با غذاى آنها مخلوط مى كنند بطورى كه گوشت مرغ به واسطه آن مى رويد، گوشت و تخم آن مرغ حرام نيست و رطوبتهاى مرغ نجس نمى شود، ولى بهتر آن است كه از چنين مرغ و تخم آن پرهيز شود.

مسأله 241ـ هرگاه حيوان، ساير نجاستها را غير از مدفوع انسان بخورد باعث نجاست بول و مدفوع او نمى شود، گوشت او هم حرام نيست، مگر حيوانى كه از شير خوك تغذيه كرده بوسيله آن رشد و نمو كرده باشد كه گوشتش حرام است.

 

12ـ غايب شدن مسلمان

مسأله 242ـ هرگاه بدن يا لباس مسلمان يا چيز ديگرى كه در اختيار اوست نجس شود و او هم بفهمد كه نجس شده، سپس آن مسلمان غايب گردد، اگر انسان احتمال دهد كه آن را آب كشيده، پاك است، به شرط اين كه از چيزهايى باشد كه طهارت در آن شرط است، مانند لباسى كه با آن نماز مى خواند و يا غذا و ظروف غذا.

مسأله 243ـ هرگاه دو نفر عادل، يا يك نفر، از پاك شدن چيز نجسى خبر دهند شهادت آنها قبول است، همچنين اگر «ذواليد» يعنى كسى كه چيزى را در اختيار دارد بگويد پاك شده است، يا بدانيم مسلمانى آن را آب كشيده، ولى نمى دانيم درست آب كشيده يا نه، پاك است.

مسأله 244ـ هرگاه انسانى لباسش را به لباسشويى مسلمان دهد كه آن را بشويد و آب كشد قول او قبول است.

مسأله 245ـ كسانى كه گرفتار حالت وسوسه مى شوند و زود يقين به نجس بودن

 

[55]

چيزى پيدا مى كنند و يا به هنگام آب كشيدن چيز نجس به آسانى يقين به پاكى پيدا نمى كنند، يقين آنها اعتبار ندارد و مى توانند همان طور كه ديگران يقين پيدا مى كنند قناعت كنند.

 

احكام ظرفها

مسأله 246ـ ظرفها و مشكهايى كه از پوست مردار، يا حيوان نجس العين مثل سگ و خوك درست شده، استعمال آنها براى خوردن يا آشاميدن يا آب وضو و غسل و مانند آن جايز نيست، امّا براى كارهايى كه طهارت در آن شرط نيست (مانند آبيارى زراعت و آب دادن به حيوانات) مانعى ندارد، هرچند احتياط مستحبّ آن است كه به هيچ وجه از آنها استفاده نشود.

مسأله 247ـ خوردن و نوشيدن از ظرف «طلا» و «نقره» و استعمال آنها حرام است، بلكه استفاده از آنها براى زينت اتاق و يا هر منظور ديگر نيز جايز نيست (بنابراحتياط واجب).

مسأله 248ـ از ساختن ظروف طلا و نقره و مزدى كه در مقابل آن مى گيرند بنابر احتياط واجب بايد اجتناب كرد، همچنين از خريد و فروش آنها و پولى كه در مقابل آن گرفته مى شود نيز اشكال دارد.

مسأله 249ـ آنچه را ظرف نمى گويند مانند گيره استكان و بادگير قليان و غلاف شمشير و امثال اينها، اگر از طلا يا نقره باشد اشكال ندارد، ولى بنابراحتياط واجب از عطردان و سرمه دان و مثل آنها بايد اجتناب كرد.

مسأله 250ـ ظرفى كه روى آن را «آب طلا» يا «آب نقره» داده اند اشكال ندارد.

مسأله 251ـ هرگاه فلزّ ديگرى را با طلا يا نقره مخلوط كنند و ظرف بسازند چنانچه به آن ظرف طلا يا نقره نگويند، استعمال آن مانعى ندارد، ولى اگر فقط طلا و نقره را با هم مخلوط كنند حرام است.

 

[56]

مسأله 252ـ هرگاه غذايى را كه در ظرف طلا يا نقره است به منظور پرهيز از حرام در ظرف ديگرى بريزند اين استعمال جايز است، ولى اگر به اين منظور نباشد حرام است، امّا به هر حال خوردن آن غذا از ظرف دوم كه طلا و نقره نيست، اشكال ندارد.

مسأله 253ـ استفاده از ظرف طلا يا نقره در حال ناچارى جايز است و براى وضو و غسل نيز در حال تقيّه مانعى ندارد.

مسأله 254ـ هرگاه شك كند ظرفى از طلا يا نقره است يا جنس ديگر، استفاده از آن اشكال ندارد، تفحّص و جستجو نيز لازم نيست.

مسأله 255ـ آنچه را طلاى سفيد مى گويند نيز در حكم طلاى سرخ و زرد است، بنابر احتياط واجب، اگر به آن «طلا» گفته شود.

 

[57]

 

 

وضــــو

 

 

 

طريقه وضو گرفتن

مسأله 256ـ وضو عبارت است از شستن صورت و دستها و مسح جلو سر و روى پاها، به شرحى كه در مسائل آينده خواهد آمد.

مسأله 257ـ صورت را از بالاى پيشانى يعنى جايى كه موى سر مى رويد تا آخر چانه و از نظر پهنا به مقدارى كه ميان انگشت وسط و شست قرار مى گيرد، بايد شست و اگر مختصرى از اين مقدار شسته نشود وضو باطل است، لذا براى اين كه يقين پيدا كند تمام اين مقدار شسته شده بايد كمى اطراف آن را هم بشويد.

مسأله 258ـ هرگاه انگشتانش بيش از حدّ معمول بزرگ يا كوچك باشد اعتبارى به آن نيست، بلكه بايد ببيند افراد معمولى چه اندازه از صورت خود را مى شويند، او هم همان مقدار را بشويد، همچنين كسى كه رستنگاه موى او بسيار بالا يا بسيار پايين است مطابق افراد معمولى صورت خود را مى شويد.

مسأله 259ـ صورت و دستها را بايد آنچنان شست كه آب به پوست بدن برسد و اگر موانعى وجود دارد بايد برطرف كند، حتّى اگر احتمال مانع مى دهد بايد وارسى نمايد.

مسأله 260ـ كسانى كه محاسن دارند، چنانچه پوست صورت از لاى موها پيدا باشد بايد آب را به پوست برسانند و اگر پيدا نباشد شستن روى مو كافى است و رسانيدن آب به زير آن لازم نيست.

 

[58]

مسأله 261ـ هرگاه شك كند كه موى صورت به اندازه اى است كه پوست از لاى آن پيدا است يا نه، بنابر احتياط واجب هر دو را بشويد.

مسأله 262ـ شستن داخل بينى و مقدارى از لب و چشم كه در وقت بستن ديده نمى شود، واجب نيست.

مسأله 263ـ بعد از شستن صورت بايد دست راست را از آرنج تا سر انگشتها بشويد و بعد از آن دست چپ را به همين ترتيب.

مسأله 264ـ بايد صورت و دستها را از بالا به پايين شست و اگر از پايين به بالا بشويد، وضو باطل است.

مسأله 265ـ اگر دست را تر كند و به صورت و دستها بكشد، چنانچه ترى دست بقدرى باشد كه به آن شستن گفته شود كافى است.

مسأله 266ـ براى آن كه يقين كند آرنج را كاملاً شسته، كمى بالاتر از آرنج را هم بشويد.

مسأله 267ـ معمولاً پيش از شستن صورت، دستها را تا مچ مى شويند، ولى اين براى وضو كافى نيست، بايد بعد از شستن صورت در موقعى كه دست راست و چپ را مى شويد تمام دست را بشويد و اگر فقط تا مچ را بشويد وضوى او باطل است.

مسأله 268ـ براى وضو، شستن صورت و دستها مرتبه اوّل واجب است و احتياط واجب، ترك مرتبه دوم است و امّا سوم و بيشتر حرام است. منظور از مرتبه اوّل آن است كه تمام عضو را بشويد خواه با يك مشت آب باشد يا چندين مشت، وقتى كه تمام شد يك مرتبه حساب مى شود.

مسأله 269ـ بعد از شستن دستها بايد جلو سر را با رطوبت آب وضو كه در دست باقى مانده مسح كند و بنابر احتياط واجب، لازم است با دست راست باشد و بهتر اين است كه از بالا به پايين دست بكشد، ولى عكس آن يعنى از پايين به بالا نيز اشكال ندارد.

مسأله 270ـ جلو سر، كه بالاى پيشانى است جاى مسح است هرجاى اين قسمت

 

[59]

را به هر اندازه مسح كند كافى است، ولى احتياط مستحبّ آن است كه از درازا به اندازه درازاى يك انگشت از پهنا به اندازه پهناى سه انگشت مسح نمايد.

مسأله 271ـ مسح سر را جايز است بر پوست سر يا بر موهايى كه بر آن روييده است بكشند، امّا كسى كه موى سر او به اندازه اى بلند است كه اگر مثلاً شانه كند به صورتش مى ريزد، يا به جاهاى ديگر سر مى رسد، بايد بيخ موها را مسح كند و بهتر است كه قبل از وضو ،فرق سر را باز كند تا پس از شستن دست چپ، بن موها يا پوست سر را به راحتّى مسح نمايد.

مسأله 272ـ بعد از مسح سر نوبت مسح پاها مى رسد كه بايد با همان رطوبتى كه در دست مانده روى پاها را از سر انگشتها تا برآمدگى پشت پا مسح كند و بنابر احتياط مستحبّ تا مفصل پا مسح نمايد.

مسأله 273ـ از نظر عرض، كافى است به اندازه يك انگشت مسح كند، ولى بهتر است كه به اندازه پهناى سه انگشت بسته باشد وبهتر از آن مسح كردن تمام پشت پا با تمام كف دست است و اگر همه دست را روى پا بگذارد وكمى بكشد كافى است.

مسأله 274ـ براى مسح سر و روى پاها بايد دست را روى آنها بكشد و اگر دست را ثابت نگه دارد و سر يا پا را زير آن حركت دهد وضو باطل است بنابر احتياط واجب، امّا اگر مختصرى سر يا پا حركت كند اشكال ندارد.

مسأله 275ـ جاى مسح بايد خشك باشد، ولى اگر مختصرى رطوبت داشته باشد بطورى كه آب دست هنگام مسح بر آن غلبه كند اشكال ندارد.

مسأله 276ـ اگر رطوبت كف دست خشك شود مى تواند از اعضاى ديگر وضو رطوبت بگيرد با آن مسح كند، ولى از آب خارج جايز نيست و اگر فقط به اندازه مسح سر رطوبت دارد سر را با همان رطوبت مسح كند براى مسح پاها از اعضاى ديگر، رطوبت بگيرد.

مسأله 277ـ مسح بايد روى پوست پا باشد و مسح كردن روى جوراب و كفش فايده ندارد، مگر در حال تقيّه و اگر به واسطه سرماى شديد يا ترس از دزد و درنده

 

[60]

و مانند آن نتواند كفش يا جوراب را بيرون آورد كافى است روى آنهامسح كند و اگر روى كفش نجس است، بايد چيز پاكى بر آن بيندازد و بر آن چيز مسح كند.

مسأله 278ـ اگر روى پا نجس باشد و نتواند آن را آب بكشد بنابر احتياط واجب بايد چيز پاكى روى آن بيندازد و بر آن مسح كند و بعد تيمّم نمايد.

 

وضوى ارتماسى

مسأله 279ـ انسان مى تواند صورت و دستها را به قصد وضو در آب فرو برد، يا بعد از فرو بردن در آب به قصد وضو از آب بيرون آورد و آن را «وضوى ارتماسى» مى گويند.

 

احكام وضوى ارتماسى

مسأله 280ـ در وضوى ارتماسى بايد صورت و دستها از بالا به پايين شسته شود، يعنى اگر وقتى صورت و دستها را در آب فرو مى برد قصد وضو كند، بايد صورت را از طرف پيشانى و دستها را از طرف آرنج در آب فرو برد و اگر موقع بيرون آوردن از آب قصد وضو مى كند بايدصورت را از طرف پيشانى و دستها را از طرف آرنج بيرون آورد.

مسأله 281ـ در وضوى ارتماسى براى اين كه مسح سر و پاها با آب خارج نباشد، بايد هنگامى كه دست راست و چپ را وضوى ارتماسى مى دهد قصد كند كه بعد از خارج شدن از آب تا وقتى كه آب روى دستها جريان دارد جزء وضو است، در غير اين صورت مسح سر و پاها اشكال دارد.

مسأله 282ـ جايز است وضوى بعضى از اعضا را ارتماسى و بعضى را غير ارتماسى بگيرد و بهتر است وضوى دست چپ را هميشه غير ارتماسى بگيرد تا براى مسح سر

 

back page fehrest page

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
احکام و مسایل دینی
نویسنده : محمدرضا عباسیان 09148023199
تاریخ : جمعه 13 فروردين 1395

طــهـارت

 

 

 

اقسام آبها

مسأله 21ـ آب يا «مطلق» است يا «مضاف». آب مضاف آبى است كه به تنهايى به آن آب گفته نشود، مثلاً بگويند «آب ميوه»، «آب نمك» و «آب گل»; امّا آب مطلق آن است كه مى توان بدون هيچ قيد و شرطى به آن آب گفت; مثل آبهاى معمولى.

مسأله 22ـ آب مطلق اقسامى دارد كه هركدام حكمى دارد و آن پنج قسم است: اوّل آب كر، دوم آب قليل، سوم آب جارى و آبهاى لوله كشى، چهارم آب باران، پنجم آب چاه، ولى همه اين آبها پاك و پاك كننده اند; امّا آب مضاف چيزى را پاك نمى كند، بلكه با ملاقات به نجس، نجس مى شود.

 

1ـ آب كر

مسأله 23ـ آب كر بنابر احتياط واجب مقدار آبى است كه اگر در ظرفى كه طول و عرض و عمق آن هركدام سه وجب ونيم است بريزند، آن ظرف را پركند، يا وزن آن 384 كيلوگرم (384 ليتر) باشد و معيار در وجب، وجبهاى متوسّط است.

مسأله 24ـ اگر عين نجس مانند بول و خون در آب كر بريزد نجس نمى شود، مگر اين كه رنگ، يا بو يا مزه آن تغيير كند.

مسأله 25ـ اگر چيزى كه نجس شده (مانند لباس و ظرف) در آب كر بشويند، پاك مى شود.

 

[24]

مسأله 26ـ هرگاه رنگ و بو و طعم آب كر به واسطه غير نجاست تغيير كند، نجس نمى شود ولى خوب است از هرگونه آب آلوده اجتناب گردد.

مسأله 27ـ هرگاه عين نجس (مانند خون) به آبى كه بيشتر از كر است برسد و قسمتى از آن را تغيير دهد چنانچه باقيمانده به اندازه كر يا بيشتر است، فقط آن قسمت كه تغيير كرده نجس مى شود و الاّ تمام آن نجس خواهد شد.

مسأله 28ـ هرگاه چيز نجس را زير شيرى كه متّصل به كر است بگيرند، آبى كه از آن مى ريزد پاك است، مگر اين كه بو يا رنگ يا طعم نجاست به خود گيرد.

مسأله 29ـ آبى كه به اندازه كر يا بيشتر بوده، چنانچه شك كنيم از كر افتاده حكم آب كر را دارد و بعكس، اگر آبى كمتر از كر بوده و شك داريم كر شده، حكم آب كمتر از كر را دارد.

مسأله 30ـ كُر بودن آب را از دو راه مى توان شناخت: نخست اين كه خود انسان يقين پيدا كند و ديگر اين كه لااقل يك نفر عادل خبر دهد.

 

2ـ آب قليل

مسأله 31ـ آب قليل آبى را گويندكه از مقداركر كمتر باشد و از زمين نجوشد.

مسأله 32ـ هرگاه چيز نجسى به آب قليل برسد آن را نجس مى كند (بنابر احتياط واجب) امّا اگر از بالا بريزند، فقط آن مقدار كه به نجس رسيده نجس مى شود و اگر به صورت فوّاره از پايين به بالا رود و به چيز نجسى برسد، قسمت پايين آن نجس نمى شود.

مسأله 33ـ اگر با آب قليل پاك چيزى را كه نجس شده بشويند پاك مى شود (باشرايطى كه بعداً گفته خواهد شد) امّا آبى كه از آن جدا مى شود و آن را «غساله» گويند، نجس است; مگر در آبى كه با آن مخرج بول و مدفوع را مى شويند كه با پنج شرط پاك است: يكى از اوصاف سه گانه نجس را به خود نگرفته باشد. نجاستى از خارج به آن نرسيده باشد. نجاست ديگرى مانند خون يا بول همراه آن نباشد.

 

[25]

بنابر احتياط واجب ذرّات مدفوع در آب پيدا نباشد. بيشتر از مقدار معمول نجاست به اطراف مخرج نرسيده باشد، ولى پاك بودن اين آب به آن معنى است كه اگر به بدن و لباس ترشّح كند لازم نيست آن را آب بكشند، امّا ساير استفاده هاى آب پاك را از آن نمى توان كرد.

 

3ـ آب جارى

مسأله 34ـ آبهايى كه از زمين مى جوشد و جارى مى شود مانند آب چشمه و قنات، يا از برفهاى متراكم در كوهها سرچشمه مى گيرد و ادامه دارد آب جارى است.

مسأله 35ـ آب جارى با ملاقات نجاست نجس نمى شود، هرچند كمتر از كر باشد، مگر اين كه بو، يا رنگ، يا طعم نجاست به خود گيرد.

مسأله 36ـ هرگاه نجاستى به آب جارى برسد و قسمتى از آن، بو، يا رنگ ويا طعم نجس گيرد همان مقدار نجس مى شود و طرفى كه متّصل به چشمه است اگرچه كمتر از كر باشد پاك است، ولى طرف ديگر اگر كمتر از كر باشد نجس مى شود، مگر اين كه با آب تغيير نكرده، اتّصال به چشمه داشته باشد.

مسأله 37ـ آبهاى ايستاده كه هروقت از آن برمى دارند باز هم مى جوشد حكم آب جارى دارد و با ملاقات نجاست نجس نمى شود، هرچند كمتر از كر باشد، همچنين آبهاى ايستاده كنار نهرها كه متّصل به نهر است.

مسأله 38ـ چشمه ها و قناتها كه گاه مى جوشد و گاه از جوشش مى افتد، در هنگامى كه مى جوشد حكم آب جارى دارد.

مسأله 39ـ آبهاى لوله كشى شهرها و حمّام ها و مانند آن كه متّصل به منبع است حكم آب جارى را دارد، به شرط اين كه آب منبع به تنهايى يا به اضافه لوله ها كمتر از كر نباشد.

مسأله 40ـ هرگاه ظرفى را زير آب لوله كشى بگذارند، آبى كه درون ظرف است حكم آب جارى را دارد، به شرط اين كه متّصل به آب لوله كشى باشد.

 

[26]

4ـ آب باران

مسأله 41ـ آب باران در حكم آب جارى است و به هر چيز نجسى برسد آن را پاك مى كند، خواه زمين باشد، يا بدن، يا فرش و يا غير اينها، به شرط اين كه عين نجاست در آن نباشد و غساله يعنى آبى كه با آن شسته شده جدا شود.

مسأله 42ـ بارش چند قطره كافى نيست، بلكه بايد به مقدارى ببارد كه به آن «باران» گويند.

مسأله 43ـ هرگاه باران روى عين نجسى ببارد و به جاى ديگر ترشح كند، احتياط واجب اجتناب از آن است.

مسأله 44ـ هرگاه روى زمين يا پشت بام عين نجس باشد و باران روى آن ببارد احتياط واجب اجتناب است، امّا آن مقدار كه روى نجس نباريده پاك است و اگر باهم مخلوط شود و از ناودان جارى گردد آن هم پاك است.

مسأله 45ـ هرگاه آب باران جارى شود و به زير سقف يا جايى كه باران نمى بارد برسد آن را پاك مى كند، به شرط اين كه باران قطع نشده باشد.

مسأله 46ـ هرگاه آب باران در جايى جمع شود و متّصل به باران باشد، حكم آب باران را دارد و هرچيز نجسى را پاك مى كند هرچند كمتر از كر باشد.

مسأله 47ـ هرگاه فرش پاكى روى زمين نجس باشد و باران بر آن ببارد و از زير آن جارى شود، آن فرش نجس نمى شود، بلكه زمين هم پاك مى شود.

مسأله 48ـ هرگاه باران بر حوضى كه آب آن نجس است ببارد و با آن مخلوط گردد پاك مى شود.

 

5ـ آب چاه

مسأله 49ـ آب چاه پاك و پاك كننده است، هرچند كمتر از كر باشد و اگر
چيز نجسى كه عين نجاست در آن نيست با آن شسته شود پاك مى گردد،

 

[27]

مگر اين كه به واسطه رسيدن عين نجس، بو يا رنگ ويا طعم نجس به خود
بگيرد.

مسأله 50ـ گرچه آب چاه بر اثر افتادن چيز نجس در آن نجس نمى شود، ولى مستحبّ است مقدارى از آن را براى هريك از اشياء نجس بكشند و دور بريزند، اين مقدار در كتابهاى مفصل فقهى تعيين شده است.

مسأله 51ـ چاههاى عميق و نيمه عميق و معمولى كه آب آن با موتور و تلمبه كشيده مى شود هرگاه آبى كه از آن كشيده اند، به مقدار كر باشد پاك كننده است و اگر كمتر از كر باشد مادام كه آب جريان مستمر دارد حكم آب چاه را دارد و با ملاقات نجاست نجس نمى شود.

مسأله 52ـ هرگاه آب چاه بر اثر ريختن عين نجس در آن بو يا رنگ يا طعم نجاست گيرد و بعداً اين تغيير، خود به خود از بين برود آب چاه پاك نمى شود، مگر اين كه آبهاى تازه اى از آن بجوشد و با آن مخلوط گردد.

 

احكام آبها

مسأله 53ـ آب مضاف كه در اوّل اين بحث معنى آن گفته شد مانند گلاب و آب ميوه، چيز نجس را پاك نمى كند و نيز وضو و غسل با آن صحيح نيست.

مسأله 54ـ هرگاه آب مضاف با چيز نجسى ملاقات كند نجس مى شود، مگر در سه صورت:

اوّل اين كه از بالا به پايين بريزد، مثلاً گلاب را از گلابدان روى دست نجسى بريزيم، گلابهايى كه در گلابدان است نجس نمى شود. دوم اين كه مانند فوّاره با فشار از پايين به بالا رود، در اين صورت نيز تنها آن قسمت كه با نجس ملاقات كرده نجس مى شود. سوم آن كه بقدرى زياد باشد كه بگويند نجاست به آن سرايت نكرده، مثل اين كه استخر بزرگى از آب مضاف باشد و نجس در گوشه اى از آن بيفتد يا لوله

 

[28]

طولانى از نفت باشد و نجس با يك طرف آن ملاقات كند، در اين گونه موارد، بقيّه نجس نمى شود.

مسأله 55ـ هرگاه آب مضاف نجس، با كر يا آب جارى، چنان مخلوط شود كه ديگر به آن مضاف نگويند، پاك مى شود.

مسأله 56ـ هرگاه آبى مطلق بوده، شك كنيم مضاف شده يا نه ـ مانند سيلابهايى كه نمى دانيم به آن آب مى گويند يا نه ـ حكم آب مطلق را دارد، يعنى مى توان چيزهاى نجس را با آن شست و وضو گرفت و غسل كرد، امّا بعكس اگر آبى مضاف بوده، شك داريم مطلق شده، حكم آب مضاف را دارد.

مسأله 57ـ آبى كه معلوم نيست مطلق است يا مضاف و حالت سابقه آن هم معلوم نيست چيزى را پاك نمى كند، وضو و غسل هم با آن باطل است، امّا اگر چيز نجسى به آن رسد نجس نمى شود.

مسأله 58ـ هرگاه آبى بر اثر مجاورت و نزديكى با عين نجس بوى نجس بگيرد پاك است، مگر اين كه عين نجس به آن برسد، درعين حال اجتناب از آن بهتر است.

مسأله 59ـ هرگاه آبى كه بو، يا رنگ و يا طعم آن بر اثر نجاست تغيير كرده خود به خود رنگ و بو و طعمش از بين برود پاك نمى شود، مگر اين كه با آب كر يا باران يا جارى مخلوط گردد.

مسأله 60ـ آبى كه قبلاً پاك بوده شك داريم نجس شده يا نه، پاك است و آبى كه قبلاً نجس بوده شك داريم پاك شده يا نه نجس است.

مسأله 61ـ آب نيم خورده «حيوانات نجس» مانند سگ و خوك نجس است، امّا نيم خورده حيوانات حرام گوشت (مانند گربه و جانوران درنده) پاك است هرچند خوردن آن مكروه است.

مسأله 62ـ مستحبّ است آب نوشيدنى كاملاً تميز بوده باشد، خوردن آبهاى آلوده كه موجب بيمارى مى گردد حرام است، آبهاى شست و شو نيز شايسته است تميز باشد از آبهاى متعفّن و آلوده تا آنجا كه ممكن است، بايد پرهيز شود.

 

[29]

احكام تخلّى

مسأله 63ـ واجب است انسان عورت خود را از ديگران بپوشاند، چه در موقع تخلّى و چه در مواقع ديگر، خواه بيننده محرم او باشد (مانند خواهر و مادر) يا نامحرم، بالغ باشد يا غير بالغ، حتّى از اطفال مميّز كه خوب و بد را مى فهمند. ولى زن و شوهر لازم نيست خود را از يكديگر بپوشانند.

مسأله 64ـ براى پوشانيدن عورت از هر چيز مى توان استفاده كرد، حتّى با دست و آب كدر.

مسأله 65ـ در موقع تخلّى بايد رو به قبله يا پشت به قبله نباشد و برگرداندن عورت به تنهايى كافى نيست، امّا اگر بدن رو به قبله يا پشت به قبله نباشد، احتياط واجب آن است كه عورت را رو به قبله يا پشت به قبله نكند.

مسأله 66ـ در موقع شستن مخرج بول و غائط مانعى ندارد رو به قبله و پشت به قبله باشد، ولى در موقع «استبراء» احتياط واجب ترك است.

مسأله 67ـ احتياط واجب آن است كه بزرگترها بچّه ها را در موقع تخلّى رو به قبله يا پشت به قبله ننشانند، امّا اگر خود بچّه بنشيند جلوگيرى او واجب نيست، هرچند بهتر است.

مسأله 68ـ در منزلهايى كه مستراح آن رو به قبله يا پشت به قبله ساخته شده (خواه از روى عمد باشد، يا اشتباه، يا ندانستن مسأله) بايد طورى بنشينند كه رو به قبله يا پشت به قبله نباشد و الاّ حرام است.

مسأله 69ـ اگر قبله را نمى داند بايد جستجو كند و اگر طريقى براى جستجو نيست اگر مى تواند تأخير بيندازد، امّا در صورت ضرورت به هر طرف بنشيند اشكالى ندارد، در هواپيماها و قطارها نيز بايد همين معنى را مراعات كرد.

مسأله 70ـ در چند محل تخلّى كردن حرام است (خواه بول يا غائط): اوّل در كوچه ها و جادّه هايى كه مسير مردم است. دوم در جايى كه براى عدّه خاصى وقف

 

[30]

شده، مانند مدرسه هايى كه مخصوص طلاّب است يا مساجدى كه آبريز آن فقط براى نمازگزاران مى باشد. سوم روى قبر مؤمن يا هر محلّ ديگرى كه موجب بى احترامى نسبت به مؤمن يا يكى از مقدّسات شود.

مسأله 71ـ مخرج غائط را مى توان با آب شست، يا با سه قطعه كاغذ يا سنگ يا پارچه يا مانند آن تميز كرد، مگر در صورتى كه از حدّ معمول تجاوز كرده و اطراف مخرج را آلوده نموده باشد، يا نجاست ديگرى مانند خون با آن بيرون آيد،يا از خارج نجاستى به آن برسد، كه در اين حال فقط با آب پاك مى شود.

مسأله 72ـ در مواردى كه مى توان مخرج غائط را با غير آب تميز كرد، شستن با آب بهتر است.

مسأله 73ـ مخرج بول با غير آب پاك نمى شود و اگر با آب قليل بشويند واجب است دوبار بشويند، امّا با شيلنگ هاى متّصل به آب لوله كشى كه در حكم جارى است، يك مرتبه كافى است.

مسأله 74ـ در شستن مخرج بول و غائط فرق ميان مجراى طبيعى و غيرطبيعى نيست، ولى در مخرج غيرطبيعى غير آب كفايت نمى كند.

مسأله 75ـ هرگاه مخرج غائط را با سه قطعه سنگ، يا كاغذ و مانند آن پاك كنند و ذرات كوچكى كه معمولاً جز با آب برطرف نمى شود باقى بماند، ضررى ندارد و مى تواند با آن نماز بخواند.

مسأله 76ـ هرگاه با سه طرف يك قطعه سنگ محل را پاك كند كافى است، همچنين با سه گوشه يك قطعه كاغذ و پارچه.

مسأله 77ـ اگر شك كند كه مخرج را پاك كرده، بايد خود را تطهير كند، ولى اگر بعد از نماز شك كند، نمازش صحيح، امّا براى نمازهاى بعد بايد خود را تطهير كند.

 

استبراء

مسأله 78ـ استبراء عمل مستحبّى است كه مردها بعد از بيرون آمدن بول انجام

 

[31]

مى دهند، به اين ترتيب كه چند مرتبه از بيخ آلت تا بالا دست مى كشند و قسمت بالا را چند مرتبه فشار مى دهند، تا باقيمانده قطرات بول خارج شود، امّا استبراء از منى آن است كه بعد از خروج منى بول كنند تا ذرّات باقى مانده خارج شود.

مسأله 79ـ رطوبتهايى كه از انسان خارج مى شود غير از بول و منى بر چند قسم است: اوّل آبى كه گاه بعد از بول بيرون مى آيد و كمى سفيد و چسبنده است و به آن «وَدْى» مى گويند، دوم آبى كه هنگام ملاعبه و بازى كردن با همسر بيرون مى آيد و به آن «مَذْى» مى گويند، سوم آبى كه گاه بعد از منى بيرون مى آيد و به آن «وَذْى» گويند، همه اين آبها در صورتى كه مجرا آلوده به بول و منى نباشد، پاك است و وضو و غسل را هم باطل نمى كند.

مسأله 80ـ فايده استبراء از بول اين است كه، مجرا را از بول پاك مى كند، يعنى اگر آب مشكوكى بعد از آن خارج شود پاك است و وضو را هم باطل نمى كند، امّا اگر استبراء نكرده بايد وضو را اعاده كند و محل را بشويد.

مسأله 81ـ فايده استبراء از منى اين است كه اگر رطوبت مشكوكى از او خارج شود و نداند منى است يا يكى از آبهاى پاك، غسل ندارد و اگر استبراء نكند و احتمال دهد ذرّات منى در مجرى باقى بوده و همراه بول يا رطوبت ديگرى خارج شده، بايد دوباره غسل كند.

مسأله 82ـ هرگاه شك كند استبراء كرده يا نه، بايد از رطوبتهاى مشكوك اجتناب كند، امّا اگر استبراء كرده ولى نمى داند درست بوده يا نه، اعتنا به شك نمى كند.

مسأله 83ـ براى زن استبراء نيست و هرگاه رطوبت مشكوكى از او خارج شود، پاك است وضو وغسل هم ندارد.

 

مستحبّات و مكروهات تخلّى

مسأله 84ـ مستحبّ است در موقع تخلّى جايى بنشيند كه كسى مطلقاً او را

 

[32]

نبيند، همچنين مستحبّ است هنگام تخلّى سر را بپوشاند.

مسأله 85ـ اين كارها در موقع تخلّى مكروه است:

نشستن زير درختان ميوه، نشستن در جايى كه محلّ عبور و مرور مردم است، هرچند كسى او را نبيند. نشستن اطراف خانه ها، نشستن مقابل خورشيد و ماه، ولى اگر عورت خود را بپوشاند، مكروه نيست. توقّف زياد، سخن گفتن مگر به هنگام ضرورت، ولى ذكر خدا در همه حال خوب است. ايستاده بول كردن، بول كردن در آب، مخصوصاً آبهاى ايستاده، بول كردن در سوراخ جانوران، بول كردن در زمينهاى سفت كه از آن ترشّح مى شود و در مقابل باد.

مسأله 86ـ نگه داشتن بول و غائط مكروه است، و اگر ضرر داشته باشد اشكال دارد.

مسأله 87ـ مستحبّ است پيش از خواب و پيش از نماز و بعد از خارج شدن منى، بول كند.

 

چيزهاى نجس

مسأله 88ـ نجاسات بنابر احتياط واجب يازده چيز است: بول مدفوع
منى مردار خون سگ خوك كافر مايعات مست كننده
10ـ آبجو 11ـ عرق حيوان نجاستخوار

 

1 و 2ـ بول و مدفوع

مسأله 89ـ بول و مدفوع انسان و هر حيوان حرام گوشت كه خون جهنده دارد، يعنى اگر رگ آن را ببرندخون از آن به سرعت جارى مى شود، نجس است، احتياط واجب آن است از بول حيوان حرام گوشت كه خون جهنده ندارد نيز اجتناب كند; ولى فضله حيوانات كوچك ـ مثل پشه مگس و مانند آنها پاك است ـ بنابر اين از

 

[33]

فضله موش و گربه و حيوانات درنده و مانند آنها بايد اجتناب كرد.

مسأله 90ـ بول و مدفوع حيوان نجاستخوار نجس است بنابر احتياط واجب همچنين بول و غائط حيوانى كه انسانى آن را وطى كرده، يعنى با آن نزديكى نموده است.

مسأله 91ـ از بول و مدفوع گوسفندى كه شير خوك خورده بايد اجتناب كرد. مسأله 92ـ فضله و بول پرندگان حلال گوشت و حرام گوشت نجس نيست، ولى احتياط مستحبّ پرهيز از حرام گوشت است مخصوصاً از بول خفّاش.

 

3ـ منى

مسأله 93ـ منى حيوانى كه خون جهنده دارد نجس است، خواه حرام گوشت باشد، يا حلال گوشت و احتياط واجب آن است كه از منى حيوانى كه خون جهنده ندارد نيز اجتناب شود.

 

4ـ مردار

مسأله 94ـ مردار حيوانى كه خون جهنده دارد نجس است در صورتى كه خودش مرده باشد، امّا اگر به غير دستور شرعى آن را ذبح كرده باشند پاك است، ولى احتياط مستحبّ پرهيز است، بنابراين گوشت و پوست حيواناتى كه از ممالك غيراسلامى مى آورند پاك است، ولى خوردن اين گوشت ها حرام است، مگر اين كه يقين به ذبح شرعى آنها پيدا شود، يا آورنده آن خبر دهد كه ذبح شرعى شده است.

مسأله 95ـ اجزاى مردار كه روح ندارد مانند پشم و مو و ناخن پاك است، ولى استخوان و قسمتى از دندان و شاخ كه روح دارد يعنى اگر آسيبى به آن برسد ناراحت مى شود، اشكال دارد.

مسأله 96ـ اجزايى را كه روح دارد اگر از بدن انسان يا حيوان زنده جدا كنند

 

[34]

نجس است، هرچند گوشت كمى باشد.

مسأله 97ـ پوستهايى كه از لب و سر و جاهاى ديگر بدن انسان جدا مى شود پاك است، امّا اگر آن را با فشار جدا كنند احتياط واجب اجتناب است.

مسأله 98ـ تخم مرغى كه از شكم مرغ مرده بيرون مى آيد پاك است، به شرط اين كه پوست آن سفت شده باشد، ولى بايد ظاهر آن را آب بكشند.

مسأله 99ـ اگر برّه و بزغاله پيش از آن كه علفخوار شود بميرد، پنير مايه اى كه در شيردان آنهاست پاك است، ولى بيرون آن را بنابر احتياط واجب بايد آب بكشند.

مسأله 100ـ گوشت و پوست و پيه و چرمى كه در بازار مسلمانان فروخته مى شود، يا مسلمانى براى انسان هديه مى آورد پاك است، ولى اگر بدانند آن مسلمان از كافر گرفته و رسيدگى لازم را نكرده است، مستحبّ است از آن اجتناب شود، ولى خوردن آن حرام مى باشد.

مسأله 101ـ تمام مواد غذايى و غيرغذايى كه از كشورهاى غير اسلامى مى آورند مانند كره و روغن و پنير و انواع داروها و صابون و واكس و پارچه و عطر و امثال اينها، اگر انسان يقين به نجس بودن آنها نداشته باشد، پاك است.

 

5ـ خون

مسأله 102ـ خون انسان و هر حيوانى كه خون جهنده دارد (يعنى اگر رگ آن را ببرند خون از آن به سرعت جارى مى شود) نجس است، ولى خون حيواناتى كه خون جهنده ندارند مانند ماهى و مار و همچنين خون پشه پاك است.

مسأله 103ـ هرگاه حيوان حلال گوشت را مطابق دستور شرع سر ببرند و خون آن به مقدار معمول بيرون آيد خونى كه در بدنش باقى مى ماند پاك است، مگر اين كه سر حيوان را در جاى بلند قرار دهند و خون به بدن حيوان بر گردد و اگر به علّت نفس كشيدن، خون برگردد نيز احتياط واجب، اجتناب است.

مسأله 104ـ خونى كه در تخم مرغ است نجس است بنابر احتياط واجب و خوردن

 

[35]

آن نيز حرام است.

مسأله 105ـ خونى كه به هنگام دوشيدن شير در آن ديده مى شود نجس است و شير را هم نجس مى كند.

مسأله 106ـ خونى كه از لثه يا جاى ديگر دهان بيرون مى آيد هرگاه در آب دهان حل شود و از بين برود پاك است و فرو بردن آب دهان نيز در اين صورت جايز است، ولى عمداً اين كار را نكند.

مسأله 107ـ هرگاه خون به واسطه كوبيده شدن زير پوست يا ناخن بميرد، اگر طورى باشد كه ديگر به آن خون نگويند پاك است و اگر به آن خون بگويند مادام كه زير پوست و ناخن است براى وضو و غسل نماز اشكال ندارد، امّا هرگاه سوراخ شود اگر ضرر و زحمت فوق العاده اى ندارد بايد آن را بيرون آورند و اگر زحمت زياد دارد بايد براى وضو و غسل اطراف آن را شست و پارچه اى روى آن بگذارد و روى پارچه دست تر بكشد و احتياطاً تيمّم هم بكند.

مسأله 108ـ اگر انسان نداند سياهى زير پوست، خون مرده است يا گوشت بر اثر كوبيده شدن، به آن رنگ درآمده، پاك است.

مسأله 109ـ زردابه اى كه گاه موقع خراشيدگى پوست يا در اطراف زخم پيدا مى شود چنانچه معلوم نباشد خون است يا با خون مخلوط شده، پاك است.

مسأله 110ـ پوست سرخ رنگى كه بعد از شستن زخم يا هنگام بهبودى روى زخم ظاهر مى شود پاك است، مگر اين كه يقين حاصل شود خون در آن است.

 

6 و 7ـ سگ و خوك

مسأله 111ـ سگ و خوك معمولى نجس است، حتّى مو و پنجه و ناخن و رطوبتهاى آن نجس مى باشد ولى سگ و خوك دريايى پاك است.

مسأله 112ـ حيوانى كه از اين دو يعنى سگ و خوك متولّد گردد، يا از جفت گيرى يكى از اين دو باحيوان ديگرى متولّد شود و به آن سگ و خوك نگويند پاك است.

 

[36]

8ـ كافر و كسانى كه در حكم كافرند

مسأله 113ـ كافر يعنى كسى كه خدا، يا پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) را قبول ندارد، يا براى خدا شريكى قرار مى دهد بنابر احتياط نجس است، هرچند به يكى از اديان آسمانى، مانند آيين يهود و نصارى ايمان داشته باشد.

مسأله 114ـ كسانى كه به خدا و پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) ايمان دارند، ولى وسوسه هايى براى آنها پيدا مى شود و به مطالعه و تحقيق مى پردازند پاكند و اين وسوسه ها ضررى ندارد.

مسأله 115ـ كسى كه ضرورى دين اسلام يعنى چيزى را كه همه مسلمانان مى دانند (مانند معاد روز قيامت و واجب بودن نماز و روزه و امثال آن) را منكر شود، چنانچه ضرورى بودن آن را بداند، كافر است و اگر در ضرورى بودن آن شك دارد كافر نيست، ولى احتياط مستحبّ آن است كه از او اجتناب شود.

مسأله 116ـ آنچه در بالا درباره نجس بودن كافر گفته شد، تمام اجزاى بدن او حتّى مو و ناخن را شامل مى شود.

مسأله 117ـ كسى كه در جامعه اسلامى زندگى مى كند و از اعتقادات او خبر نداريم، پاك است و جستجو و تفتيش لازم نيست و نيز در جوامع غير اسلامى چنانچه افرادى باشند كه معلوم نباشد مسلمان هستند يا كافر، پاكند.

مسأله 118ـ بچّه هاى كفّار به حكم آنها هستند و بچّه هاى مسلمانان حتّى بچّه اى كه فقط پدرش مسلمان است پاك است، امّا اگر فقط مادرش مسلمان باشد احتياط، اجتناب است.

مسأله 119ـ هرگاه كسى ـ پناه بر خدا ـ به خدا، يا پيامبر(صلى الله عليه وآله) يا يكى از ائمّه معصومين(عليهم السلام) يا فاطمه زهرا(عليهم السلام) دشنام و ناسزا گويد يا عداوت داشته باشد، كافراست.

مسأله 120ـ كسانى كه در حق على(عليه السلام) و ساير امامان(عليهم السلام) غلوّ كنند; يعنى، آن بزرگواران را خدا بدانند يا صفات مخصوص خدايى براى آنها قائل باشند، كافرند.

 

[37]

مسأله 121ـ كسانى كه عقيده به وحدت وجود دارند يعنى مى گويند در عالم هستى يك وجود بيش نيست و آن خداست و همه موجودات عين خدا هستند و كسانى كه معتقدند خدا در انسان، يا موجود ديگرى حلول كرده و با آن يكى شده، يا خدا را جسم بدانند احتياط واجب، اجتناب از آنهاست.

مسأله 122ـ تمام فرقه هاى اسلامى پاكند، مگر آنها كه با ائمه معصومين(عليهم السلام)عداوت و دشمنى دارند و خوارج و غُلات، يعنى غلوكنندگان در حق ائمّه(عليهم السلام).

 

9ـ مسكر مايع

مسأله 123ـ شراب و هر مايعى كه انسان را مست مى كند نجس است بنابراحتياط واجب، امّا اگر مثل بنگ و حشيش باشد كه مخدّر و مستى آور است و ذاتاً مايع نيست پاك است، هرچند آن را با آب مخلوط كنند و به صورت مايع درآورند، ولى استعمال آن به هر حال حرام است.

مسأله 124ـ الكل طبّى و صنعتى كه انسان نمى داند از چيز مست كننده مايع گرفته شده، پاك است همچنين ادكلن و عطرها و داروهايى كه با الكل طبّى يا صنعتى مخلوط است.

مسأله 125ـ الكلهايى كه ذاتاً قابل شرب نيست يا جنبه سمّى دارد نجس نيست، ولى هرگاه آن را رقيق كنند و مشروب و مسكر باشد نوشيدنش حرام است و احتياطاً حكم نجس دارد.

مسأله 126ـ هرگاه آب انگور به خودى خود جوش آيد (جوش آمدنى كه معمولاً مقدّمه شراب شدن است) نجس و حرام است، ولى اگر با حرارت آتش يا غير آن به جوش آيد نجس نيست، ولى خوردنش حرام است. همچنين آب خرما و مويز و كشمش، بنابر احتياط واجب.

مسأله 127ـ هرگاه خرما و مويز و كشمش را در غذا بريزند و بجوشد، خوردن آن اشكال ندارد.

 

[38]

10ـ آبجو

مسأله 128ـ مشروب الكى كه از جو گرفته مى شود و به آن «آبجو» مى گويند حرام و از جهت نجاست مانند شراب است، ولى آبى كه براى خواصّ طبّى از جو مى گيرند و به آن «ماء الشّعير» مى گويند و ابداً مسكر نيست، پاك و حلال است.

مسأله 129ـ مخمّر آبجو كه به آن «لوردوبير» نيز مى گويند و به صورت گردى است كه مصرف طبّى دارد نه مسكر است و نه مايع، پاك و حلال است.

 

11ـ عرق حيوان نجاستخوار

مسأله 130ـ عرق شتر نجاستخوار بلكه حيوانات ديگر نجاستخوار نجس است بنابر احتياط واجب.

 

عرق جُنُب از حرام

مسأله 131ـ كسى كه از طريق حرام جُنُب شود، خواه به واسطه زنا باشد، يالواط و يا استمناء، عرق او نجس نيست، ولى مادام كه بدن يا لباس او عرق دارد با آن نماز نخواند بنابر احتياط واجب.

مسأله 132ـ احتياط مستحبّ آن است كه از عرق جُنُب از حرام پرهيز شود و
براى رعايت اين احتياط، بهتر است با آب ملايم غسل كند، كه به هنگام غسل بدن او عرق نكند، اين در صورتى است كه با آب قليل غسل نمايد و اگر با آب كر و مانند آن باشد اشكال ندارد، امّا بعد از پايان غسل يك بار همه بدن را آب بكشد (بنابراحتياط مستحبّ).

مسأله 133ـ نزديكى كردن با همسر در حال عادت ماهيانه يا در حال روزه ماه مبارك رمضان حرام است و اگر عرق كند، احتياط واجب آن است كه با آن، معامله عرق جُنُب از حرام كند.

 

[39]

مسأله 134ـ منظور از عرق جُنُب از حرام عرقى است كه در آن حال يا بعد از آن، پيش از آن كه غسل كند از بدن او بيرون مى آيد.

مسأله 135ـ هرگاه جنب ازحرام به واسطه نداشتن آب، يا عذر ديگر، يا تنگى وقت تيمّم كند، عرقهاى بدن او بعد از آن پاك و نمازخواندن با آن، جايز است.

 

راههاى ثابت شدن نجاست

مسأله 136ـ نجس بودن چيزى از سه راه ثابت مى شود: اوّل آن كه انسان يقين پيدا كند، ولى گمان حتّى گمان قوى كافى نيست; بنابراين، غذا خوردن در بعضى از اماكن عمومى كه گاه انسان گمان قوى به نجس بودن آنها دارد جايز است، مگر آن كه يقين به نجاست پيدا كند. دوم آن كه «ذواليد» يعنى كسى كه چيزى در اختيار اوست (مانند صاحب خانه و فروشنده و خدمتكار) خبر دهد كه آن چيز نجس است. سوم دو نفر عادل و يا حتّى يك نفر گواهى دهد.

مسأله 137ـ هرگاه چيزى پاك بوده شك دارد نجس شده است يا نه، پاك است و اگر چيزى قبلاً نجس بوده شك دارد پاك شده يا نه، نجس است.

مسأله 138ـ هرگاه مى داند يكى از دو ظرف، يا دو لباس كه هر دو قابل استفاده اوست نجس شده و نداند كدام است بايد از هر دو اجتناب كند، امّا اگر مثلاً نداند لباس خودش نجس شده، يا لباس شخص بيگانه اى كه مورد استفاده او نيست، اجتناب لازم نمى باشد.

مسأله 139ـ افراد وسواسى نبايد به علم و يقين خود در طهارت و نجاست توجّه كنند، بلكه بايد ببينند افراد معمولى درچه مورد يقين به طهارت يانجاست پيدا مى كنند و به همان ترتيب عمل كنندوبراى ترك وسواس،بهترين راه، بى اعتنايى است.

مسأله 140ـ احتياط زياد از حد در مسأله طهارت و نجاست از نظر شرع كار پسنديده اى نيست، بلكه اگر سبب وسواس گردد اشكال دارد.

 

مسأله 141ـ هرگاه گمان كند چيزى نجس شده، تفحّص و جستجو و سؤال كردن لازم نيست و اگر جستجو موجب وسواس گردد، آن هم اشكال دارد.

مسأله 142ـ مستحبّ است علاوه بر رعايت مسائل مربوط به طهارت و نجاست، نظافت و پاكيزگى در بدن و لباس و خانه و مسكن و مركب و تمام محيط زندگى رعايت شود ، همان گونه كه پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) و ائمّه هدى(عليهم السلام) رعايت مى فرمودند.

 

اسباب سرايت نجاست

مسأله 143ـ هرگاه چيز پاكى با چيز نجسى ملاقات كند و يكى از آن دو رطوبت داشته باشد نجس مى شود، امّا اگر هر دو خشك باشند يا رطوبت بقدرى كم باشد كه سرايت نكند، پاك است (مگر در ملاقات چيزى با مرده انسان پيش از غسل دادن كه احتياط واجب اجتناب است، هرچند خشك باشد).

مسأله 144ـ اگر در ملاقات يا در رطوبت داشتن شك كند، آن چيز نجس نمى شود.

مسأله 145ـ هرگاه بداند قسمتى از فرش، يا لباس نجس شده امّا نمى داند كدام قسمت آن است اگر دست، به قسمتى از آن بزند نجس نمى شود، همين طور هر دو چيزى كه مى داند يكى از آن دو نجس شده ،ولى نمى داند كدام نجس است ملاقات با يكى از آن دو سبب نجاست نمى شود.

مسأله 146ـ زمين يا پارچه و مانند آن اگر رطوبت داشته باشد و چيز نجسى به آن برسد همان قسمت نجس مى شود و بقيّه پاك است، مگر اين كه رطوبت بقدرى زياد باشد كه از جايى به جاى ديگر سرايت كند. همچنين خيار و خربزه و ماست و امثال آنها اگر رطوبت زياد و مسرى نداشته باشد، همان محلّ ملاقات نجس مى شود.

مسأله 147ـ روغن و شيره اگر روان باشد هرگاه نقطه اى از آن نجس شود تمام آن نجس مى شود، امّا اگر روان نباشد، بطورى كه از جايى به جايى سرايت كند فقط محلّ ملاقات نجس است و مى توان آن را برداشت و دور ريخت.

 

back page fehrest page  

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
احكام تقليد
نویسنده : محمدرضا عباسیان 09148023199
تاریخ : جمعه 13 فروردين 1395

احكام تقليد

مسأله 1ـ هيچ مسلمانى نمى تواند در اصول دين تقليد نمايد، بلكه بايد آنها را از روى دليل ـ به فراخور حال خويش ـ بداند ولى در فروع دين يعنى احكام و دستورات عملى، اگر مجتهد باشد (يعنى بتواند احكام الهى را از روى دليل به دست آورد) به عقيده خود عمل مى كند و اگر مجتهد نباشد بايد از مجتهدى تقليد كند، همان گونه كه مردم در تمام امورى كه تخصّص و اطّلاع ندارند، به اهل اطّلاع مراجعه مى كنند و از آنها پيروى مى نمايند.

و نيز مى تواند عمل به احتياط كند، يعنى در اعمال خود طورى رفتار نمايد كه يقين كند تكليف خود را انجام داده است، مثلاً اگر بعضى از مجتهدين كارى را حرام و بعضى مباح مى دانند آن را ترك كند و يا اگر بعضى، آن را مستحب و بعضى واجب مى دانند آن را حتماً به جا آورد، ولى چون عمل به احتياط مشكل است و احتياج به اطّلاعات نسبتاً وسيعى از مسائل فقهى دارد، راه براى توده مردم غالباً همان مراجعه به مجتهدين و تقليد از آنهاست.

مسأله 2ـ حقيقت تقليد در احكام، استنادعملى به دستور مجتهد است، يعنى انجام اعمال خود را موكول به دستور مجتهد كند.

مسأله 3ـ مجتهدى كه از او تقليد مى كند بايد داراى صفات زير باشد: مرد، بالغ، عاقل، شيعه دوازده امامى، حلال زاده و همچنين بنابراحتياط واجب عادل و زنده

 

[20]

باشد. (عادل كسى است كه داراى حالت خداترسى باطنى است كه او را از انجام گناه كبيره و اصرار بر گناه صغيره باز مى دارد).

مسأله 4ـ در مسائلى كه مجتهدين اختلاف نظر دارند بايد از «اعلم» تقليد كند.

مسأله 5ـ«مجتهد» و «اعلم» را از سه راه مى توان شناخت:

اوّل: اين كه خود انسان اهل علم باشد و بتواند مجتهد و اعلم را بشناسد.

دوم: اين كه دو نفر عادل از اهل علم به او خبر دهند، به شرط اين كه دو نفر عالم ديگر برخلاف گفته آنها شهادت ندهند.

سوم: اين كه آنچنان در ميان اهل علم و محافل علمى مشهور باشد كه انسان يقين پيدا كند او اعلم است.

مسأله 6ـ هرگاه شناختن «اعلم» بطور قطع ممكن نشود، احتياط آن است از كسى تقليد كند، كه گمان به اعلم بودن او دارد و در صورت شك ميان چند مجتهد و عدم ترجيح آنها از هركدام بخواهد مى تواند تقليد كند.

مسأله 7ـ براى آگاهى از فتواى مجتهد چند راه وجود دارد: اوّل، شنيدن از خود مجتهد يا ملاحظه دستخطّ او; دوم، ديدن در رساله اى كه مورد اطمينان باشد; سوم، شنيدن از كسى كه مورد اعتماد است; چهارم، مشهور بودن در ميان مردم بطورى كه سبب اطمينان شود.

مسأله 8ـ اگر احتمال دهد فتواى مجتهد عوض شده، مى تواند به فتواى سابق عمل كند و جستجو لازم نيست.

مسأله 9ـ در جايى كه مجتهد صريحاً فتوا ندارد، بلكه مى گويد احتياط آن است كه فلان گونه عمل شود، اين احتياط را «احتياط واجب» مى گويند و مقلّد يا بايد به آن عمل كند و يا به مجتهد ديگر مراجعه نمايد و امّا اگر فتواى صريحى داده، مثلاً گفته است اقامه براى نماز مستحبّ است، سپس گفته احتياط آن است كه ترك نشود، اين را «احتياط مستحبّ» مى گويند و مقلّد مى تواند به آن عمل كند يا نكند و در مواردى كه مى گويد «محلّ تامّل» يا «محلّ اشكال» است مقلّد مى تواند عمل به احتياط كند

 


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
اندرزهاى لقمان حكيم
نویسنده : محمدرضا عباسیان 09148023199
تاریخ : سه شنبه 10 فروردين 1395

اندرزهاى لقمان حكيم

اى فرزند، اگر بهشت را دوست دارى ، بدان كه خداوند طاعت را دوست دارد. پس دوست بدار آنچه را خدا دوست دارد،تا آنچه را دوست دارى به تو عطا نمايد. و اگر دوزخ را دوست ندارى ، بدان كه پروردگار تو معصيت را دوست ندارد. پس دوست مدار آنچه را خداوند دوست ندارد، تا خداوند ترا از آنچه دوست ندارى نجات بخشد.
اى فرزند :توبه را به تاءخير مينداز كه مرگ ناگهان مى رسد.
غنايت را در قلب نگهدار، و فقرت را براى ديگران بازگو مكن .
آتش آتش را خاموش نكند و شرشر را ، پس آتش بدى را با نيكى خاموش ساز.
با سه كس مدارا كن : مريض ، سلطان ،همسر.
قانع باش تا غنى باشى ، و متقى باش تا عزيز باشى .
از زنان بد، به خدا پناه ببر ، و از خوبان ايشان نيز بر حذر باش .
آنچه را نمى دانى بياموز، و آنچه را مى دانى بياموزان .
بى نيازترين مردم كسى است كه به آنچه دارد قناعت كند، و نيازمندترين مردم كسى كه چشمش به دست مردم باشد.
بكوش امروزت از ديروزت بهتر، و فردايت از امروزت نيكوتر باشد. زيرا هركس كه دو روزش مساوى باشد زيان ديده ، وكسى كه امروزش از ديروزش بدتر باشد ملعون است .
از مردم پند گير پيش از آنكه از تو پند گيرند.(

 


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
انقلاب اسلامى از ديدگاه قرآن و حديث
نویسنده : محمدرضا عباسیان 09148023199
تاریخ : سه شنبه 10 فروردين 1395

) انقلاب اسلامى از ديدگاه قرآن و حديث

يا اَيُّهَا الَّذينَ امَنُوا مَن يَرتَدَّ مِنكُم عَن دينِهِ فَسَوفَ يَاءتِى اللهُ بِقَومٍ يُحِبُّهُم وَيُحِبُّونَهُ اَذِلَّةٍ عَلَى ال مُؤ مِنينَ اَعِزَّةٍ عَلَى الكافِرينَ يُجاهِدُونَ فى سَبيلِ اللهِ وَلايَخافُونَ لَومَةَ لائِمٍ ذلِكَ فَضلُ اللهِ يُؤ تيهِ مَن يَشاءُ وَاللهُ واسِعٌ عَليمٌ.(42)
اى مؤ منان هر كس از شما مرتد شود و پس از اظهار ايمان كافر گردد، بداند به خداوند زيانى نمى رسد و او خود از دينش به وسيله ملتى كه شش صفت ممتاز دارد، حمايت خواهد كرد:
1 - خدا ايشان را دوست دارد.
2 - ايشان نيز خدا را دوست دارند.
3 - نسبت به مؤ منان فروتن و مطيع هستند.
4 - نسبت به كافران سخت گير و سر كش هستند.
5 - در راه خدا و براى اعتلاء كلمه توحيد جهاد مى كنند.
6 - از ملامت هيچ ملامت كننده اى نمى هراسند.
هنگامى كه اين آيه نازل شد.از رسول خدا ( ص ) پرسيدند: آنان چه كسانى هستند؟ پيامبر اكرم دست مبارك خود را به شانه سلمان فارسى زد و فرمود: اين مرد و قومش . اگر دين در دورترين نقاط جهان باشد، ايرانيان آنرا حفظ خواهند نمود.
سپس افزود :لوكان الدين معلقا بالثريا لتناوله رجال من ابناء فارس (43).
و اما چند حديث :
الف امام باقر عليه السلام طبق روايت فرمود:
كأ ن ى بقوم قد خرجوا بالمشرق يطلبون الحق فلايعطونه ثم يطلبونه فلا يعطونه ، فاذا رأ وا ذلك و ضعوا سيوفهم على عواتقهم فيعطون ما سئلوا فلا يقبلونه حتى يقوموا و لايدفعونها الا الى صاحبكم ، قتلاهم شهداء، اما انى لو ادركت ذلك لاستبقيت نفسى لصاحب هذا الامر.(44)
ملتى در مشرق زمين قيام مى كنند و حق مى طلبند. پس حق به آنان داده نمى شود و آنان مجدداً براى گرفتن حقشان قيام مى كنند، لكن باز هم صاحبان زر و زور و تزوير از دادن حق آنان امتناع مى ورزند. هنگامى كه ملاحظه مى كنند باين ترتيب حقشان را نمى توانند از دشمن بگيرند، سلاحهايشان را به دوش انداخته ، با تكيه بر قدرت سلاح حقشان را مطالبه مى كنند. اين بار آنچه را مى خواهند به آنان داده مى شود. ولى ديگر نمى پذيرند و به قيام خود ادامه مى دهند و سلاحهايشان را جز به صاحب و ولى تحويل نمى دهند. يعنى تا ظهور مهدى موعود سلاحها را بر زمين نمى گذارند، و همواره در راه احياى حق با دشمنان مى ستيزند.
كشته شدگان آنان شهيد هستند. آگاه باشيد، اگر من (امام باقر) آن زمان را درك كنم ، جانم را براى صاحب اين حكومت باقى خواهم گذاشت تا در راه او فدا سازم .
ب : رسول خدا فرمود: يخرج ناس من المشرق فيوطئون للمهدى .(45)
مردمى از مشرق زمين عليه ظلم و جور قيام مى كنند و براى فراهم ساختن زمينه فرج و ظهور حضرت مهدى عج جانبازى و فداكارى مى نمايند.
ج : پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: انا اهل بيت اختار الله لنا الاخرة على الدنيا، و ان اهل بيتى سيلقون بعدى بلاء و تشريداً و تطريداً، حتى يأ تى قوم من قبل المشرق ، معهم رايات سود، فيسئلون الخير فلايعطونه فيقاتلون فينصرون ، فيعطون ماسئلوا، فلايقلبونه حتى يدفعوها الى رجل من اهل بيتى فيملؤ وها قسطا كما ملئوها جوراً فمن ادرك ذلك منكم فلياءتهم و لو حبوا على الثلج (46).
خداوند براى ما اهل بيت ، آخرت را بر دنيا اختيار نموده است و اهل بيت من بزودى بعد از من بلاء و سختى مى بينند و طرد و منزوى مى شوند، تا اينكه ملتى از ناحيه مشرق مى آيد. ايشان تحت پرچمهاى سياه ، مجد و عظمت ، حق و عدالت مى طلبند و دشمن حق ايشان را نمى دهد.
پس براى احقاق حق و بسط عدالت مى جنگند و پيروز مى شوند، خواسته هاى بحق خود را با قدرت از دشمن مى گيرند و پرچم نهضت رابه صاحب اصلى آن حضرت مهدى (عج ) مى سپارند. پس زمين را پر از عدل و داد مى كنند چنانكه دشمنان حق و حقيقت آن را پر از ظلم و ستم كردند.
هر كس از شما مردم آن زمان را درك كند، بايد به آن نهضت و ملت بپيوندد، هر چند براى پيوستن به آنان به صورت سينه خيز و با دست و شكم بر روى برف و يخ حركت كنيد، و در اين راه سختيهاى فراوان متحمل شويد.
امروز ما شاهد هستيم مردم مسلمان جهان با همه فشارهائى كه از سوى استكبار جهانى بر آنان وارد مى شود، چگونه از انقلاب شكوهمند اسلامى ايران حمايت مى كنند، و به اين نهضت عظيم مى پيوندند و مى كوشند تا خود را از بندهاى اسارت آزاد سازند. انشاء اللّه .
د امام كاظم عليه السلام طبق روايت فرمود:
رجل من اهل قم يدعو الناس الى الحق ، يجتمع معه قوم كزبرالحديد لاتزلهم الرياح العواصف و لايملون من الحرب و لايجبنون و على اللّه يتوكلون و العاقبة للمتقين .(47)
مردى از اهل قم مردم را به حق دعوت مى كند و گروهى و ملتى دور او جمع مى شوند كه از نظر مقاومت مانند قطعه هاى آهن هستند، طوفانهاى شديد آنان را سست و متزلزل نمى كند، از نبرد و پيكار با دشمنان خسته و ملول نمى شوند و نمى هراسند، بر خدا توكل مى كنند، و سر انجام كار به سود انسانهاى متقى و پرهيزكار است .
ه‍ راوى مى گويد:(48) خدمت امام صادق عليه السلام نشسته بودم . حضرت اين آيه را تلاوت فرمود: فَاِذا جاءَ وَعدُ اُوليهُما بَعَث نا عَلَيكُم عِبادا لَنا اُولى بَاءسٍ شَديدٍ فَجاسُوا خِلالَ الدِّيارِ وَ كانَ وَعداً مَفعُولاً.(49)
هنگامى كه زمان عقوبت و كيفر فساد و تبهكارى شما بنى اسرائيل فرا رسد، ماگروهى از بندگان خود را كه داراى قاطعيت و شدت عمل و مقاومت بسيار هستند براى مجازات بر شما مسلط مى كنيم ، و ايشان در ميان شهرها شما را جستجو مى كنند تا در صورتى كه يكى از شما به كيفر عمل خود نرسيده باشيد او را كيفر دهند، و اين وعده خدا حتمى است .
راوى مى گويد: پرسيدم جعلت فداك من هؤ لاء ؟ اين گروه چه كسانى هستند.
فقال ثلاث مرات : هم والله اهل قم
سه مرتبه فرمود: به خدا سوگند، آنان اهل قم هستند.

 


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
دعاى مادر اجابت شد
نویسنده : محمدرضا عباسیان 09148023199
تاریخ : دو شنبه 9 فروردين 1395

دعاى مادر اجابت شد
آية اللّه حسينى تهرانى در كتاب معادشناسى از قول يكى از اقوام كه از اهل علم سامرّاء بوده و مدّتى نيز در كاظمين ساكن بوده و اكنون در تهران مقيم است نقل مى كند:
هنگامى كه در سامرّا بودم مبتلا به مرض حصبه شدم . بيماريم شديد شد و هر چه اطبّاء آنجا مداوا نمودند مفيد واقع نشد.
مادرم و برادرانم مرا از سامرّاء به كاظمين براى معالجه آوردند و در آن شهر نزديك صحن مطهّر يك اطاق در مسافرخانه اى تهيّه كرديم . آنجا نير معالجات مؤ ثر واقع نشد و من بى حال در بستر افتاده بودم . طبيبى از بغداد به كاظمين آوردند ولى معالجه وى نيز سودى نبخشيد.
تا آنجا كه ديدم حضرت عزرائيل وارد شد با لباس سفيد و چهره اى بسيار زيبا و خوشرو و بعد از آن پنج تن آل عبا: حضرت رسول اكرم صلى الله عليه و آله و حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام و حضرت فاطمه زهرا عليها السلام و حضرت امام حسن عليه السلام و حضرت امام حسين عليه السلام به ترتيب وارد شدند و همه نشستند و به من تسكين دادند و من مشغول صحبت كردن با انها شدم و آنها نيز با هم مشغول گفتگو بودند.
در اين حال كه من بصورت ظاهر بيهوش افتاده بودم ، ديدم مادرم پريشان است و از پلّه هاى مسافرخانه بالا رفت و روى بام قرار گرفت و به گنبدهاى مطهّر موسى بن جعفر عليه السلام و حضرت جوادالائمه عليه السلام نگاهى نمود و عرض كرد:
يا موسى بن جعفر عليه السلام ! يا جوادالائمه عليه السلام ! من بخاطر شما فرزندم را اينجا آوردم شما راضى هستيد بچّه ام را اينجا دفن كنند و من تنها برگردم ؟ حاشا و كلاّ
(البته اين مناظر را اين آقاى مريض با چشم ملكوتى خود مى ديده است نه با چشم سر. زيرا چشم سر بسته و بدن افتاده و عازم ارتحال بود)
همينكه مادرم با آن بزرگواران كه هر دو باب الحوائجند مشغول تكلّم بود ديدم آن حضرات به اطاق ما تشريف آوردند و به حضرت رسول اللّه صلى الله عليه و آله عرض كردند:
خواهش مى كنيم تقاضاى مادر اين سيّد را بپذيريد!
حضرت رسول اكرم صلى الله عليه و آله رو كردند به ملك الموت وفرمودند:
برو تا زمانى كه پروردگار مقرّر فرمايد پروردگار به واسطه توسّل مادرش عمر او را تمديد كرده است ! ما هم مى رويم . انشاءاللّه براى موقع ديگر.
ها پايين آمد و من نشستم و آنقدر از دست مادر عصبانى بودم كه حد نداشت و به مادر مى گفتم : چرا اين كار را كردى ، من داشتم با اميرالمؤ منين عليه السلام مى رفتم . با پيغمبر صلى الله عليه و آله مى رفتم ! با حضرت فاطمه عليها السلام و آقا اباعبداللّه عليه السلام و آقا امام مجتبى عليه السلام مى رفتم . تو آمدى جلوى ما را گرفتى و نگذاشتى كه ما حركت كنيم !(10)


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نورى در ظلمت
نویسنده : محمدرضا عباسیان 09148023199
تاریخ : دو شنبه 9 فروردين 1395

(2)
نورى در ظلمت
آيت اللّه حاج شيخ عبّاس قوچانى ، وصىّ مرحوم آية اللّه حاج ميرزا على آقاى قاضى (ره ) مى گويد: آيت اللّه العظمى حاج شيخ محمّد تقى بهجت فومنى (دامت بركاته ) در دورانى كه در عتبات حضور داشتند بسيار به مسجد مقدّس سهله مى رفتند و شبها تا به صبح بيتوته مى نمودند و در حال تهجّد وعبادت بسر مى بردند. يك شب كه بسيار تاريك بود و چراغى هم در مسجد روشن نبود در ميانه شب احتياج به تجديد وضو پيدا كردند و به اين جهت به ناچار از مسجد خارج شده و به سمت محلّ وضوخانه كه در قسمت شرقى بيرون مسجد قرار داشت حركت كردند. در بين راه مختصر خوفى به جهت ظلمت محض و تنهايى در ايشان پيدا مى شود. به مجرّد اين خوف ، يك مرتبه نورى همچون چراغ در پيشاپيش ايشان پديدار شد كه با ايشان حركت مى كرد.
آقا با اين نور به محلّ وضوخانه رفتند. تطهير كرده و وضو گرفتند و سپس به جاى خود يعنى مسجد سهله حركت كردند و در همه اين احوال آن نور در برابرشان قرار داشت . همين كه وارد مسجد شدند آن نور نيز از بين رفت .
(فَضلُ العالِمِ عَلَى العابدِ كَفَضْلى عَلى اُمَّتى )
فضيلت عالم بر عابد همانند فضيلت من است بر امّتم


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
مولانا
نویسنده : محمدرضا عباسیان 09148023199
تاریخ : دو شنبه 9 فروردين 1395

هم روت خوش هم خوت خوش هم پیچ زلف و هم هم شیوه خوش هم میوه خوش هم لطف تو خوش هم
ای صورت عشق ابد وی حسن تو بيرون ز حد ای ماه روی سروقد ای جا نفزای دلگشا
ای جان باغ و یاسمين ای شمع افلاک و زمين ای مستغاث العاشقين ای شهسوار هل اتی
ای خوان لطف انداخته و با لیمان ساخته طوطی و کبک و فاخته گفته ترا خطبه ی ثنا
ای دیده ی خوبان چين در روی تو نادیده چين دامن ز گولان در مچين مخراش رخسار رضا
ای خسروان درویش تو سرها نهاده پیش تو جمله ثنا اندیش تو ای تو ثناها را سزا
ای صبر بخش زاهدان اخلاص بخش عابدان وی گلستان عارفان در وقت بسط و التقا
با عاشقانم جفت من امشب نخواهم خفت من خواهم دعا کردن ترا ای دوست تا وقت دعا
درم رفیقان از برون دارم حریفان درون در خانه جوقی دلبران بر صفه اخوان صفا
ای رونق باغ و چمن ای ساقی سرو و سمن
شيرین شدست از تو دهن ترجیع خواهم گفت من


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تثبيت نظام اسلامي
نویسنده : محمدرضا عباسیان 09148023199
تاریخ : یک شنبه 1 فروردين 1395

تثبيت نظام اسلامي
حادثة غديرخم كي حادثة بسيار مهم و تع يينك‌نندة تاريخ اسلام است، به اين حادثه از دو
ديدگاه و از دو بُعد م ىشود نگاه كرد. كي بعد مخصوص شيعه است، كي بعد متعلق به همة
فرق اسلامى است. با توجه به بعد دومِ اين حادثه، بايد اين روحيه و اين احساس در همة
مسلما نهاى عالم ب هوجود بيايد كه عيد غدير كه يادآور اين حادثة بزرگ است فقط متعلق به
شيعه نيست.
بُعد اولِ حادثه هما نطور كه گفته شد مخصوص شيعيان است، زيرا در اين حادثه اميرالمؤمنين
ب هوسيلة پيغمبر به خلافت منصوب شده است و در همان روز و در همان ماجرا كسانى از رسول
خدا پرسيدند، كه اى رسول خدا آيا اين اعلام از طرف توست يا از طرف خدا؟ فرمود: «مِن الله
وَ رَسوله »1 يعنى هم امر الهى است و هم از سوى من است. اين حادثه را از اين ديد، شيعيان
بزرگ م ىدارند كه اعتقاد شيعه ي عنى خلافت بلافصل اميرالمؤمنين  بيشتر از همة دلایل،
مستند به اين حادثه است. البته بحث در باب استنباط و استدلال به اين حادثه در كتا بهاى
فراوان و متعدد در طول تاريخ اسلام از روز اول تا امروز ادامه داشته و من قصد ندارم كه
دربارة اين مطلبى كه هزاران زبان و قلم دربارة آن گفتند و نوشته اند چيزى بر آنها بيافزايم.
و اما بُعد دوم حادثه كه از لحاظ اهميت، كمتر از اين بُعد نيست، كي امر مشترك بين شيعه و
سنى است؛ كه آن را قدرى بيشتر تشريح خواهم كرد.
حادثه عبارت است از اينكه رسول خدا در سال دهم از هجرت به حج مشرّف شدند با جمعى
از مسلمانان از مدينه و از ساير نقاط جزيرةالعرب كه مسلمان شده بودند. در اين سفر پيغمبر
اكرم از حجِ خانة خدا براى بيان مفاهيم اسلامى، چه سياسى، چه نظامى، چه اخلاقى و چه
اعتقادى استفادة كامل و شايان توجهى كردند. دو سخنرانى از رسول خدا در مِنى نقل شده
است كه ىكي، ظاهراً در روز دهم يا همان حول و حوش روز دهم هست و ىكي در پايان ايام
تشريق 2 كه تصريح شده و به نظر م ىرسد كه اين، دو سخنرانى است و نه كي سخنرانى. در
1. الإحتجاج على أهل اللجاج/ طبرسي/ ج 1/ ص 82
2. )ش ر ق( روشن ساختن/ به سوی مشرق توجه کردن/ عنوانی است که به روزهای یازدهم تا سیزدهم ماه ذی الحجه اطلاق
می گردد و در قرآن با عبارت «ایّام مَعدودات » از آن نام برده شده است. سورة مبارکة بقره، آیة 203
پيامبر اعظم 51n
اين سخنران ىها رسول خدا همة مطالب عمد هاى را كه مسلمانان بايد به آن توجه عميق بكنند،
تقريباً بيان كردند، و عمدتاً مسائل سياسى است. انسان به خوبى درك م ك‌ىند اين كسانى ك‌ه
امروز در دنياى اسلام حج را جداى از مسائل سياسى قلمداد م ك‌ىنند و تصور م ك‌ىنند كه در
حج فقط بايد عبادت به معناى رایج و عادى آن داشت و هر كار سياسى را خارج از قوارة حج
به حساب م ىآورند، چقدر از تاريخ اسلام و از سيرة نبى اكرم دور و بيگانه اند.
مطالبى كه رسول خدا در اين سخنران ىها بيان كردند، كه در نوع كتب شيعه و سنى هم نقل
شده، اجمالى از اين مطالب، اينهاست. اولاً دربارة جهاد حرف م ىزنند و جهاد با مشر يكن و
كفار را مطرح م ك‌ىنند و اعلام م ك‌ىنند كه اين جهاد ادامه خواهد داشت تا وقتى كه كلمة «لا
اله ا الله » همه گير بشود. دربارة وحدت اسلامى رسول خدا در اين سخنران ىها مطالبى را بيان
فرمودند و تصريح كردند كه مسلما نها نبادا دچار جنگ داخلى بشوند و بر وحدت مسلمين و
انسجام مسلمين اصرار ورزيدند. در مورد ارزش هاى جاهليت، با بيان صريحى، تصريح كرده اند
كه اين ارز شها از نظر اسلام ناچيز و صفر محسوب م ىشود و ارزش نيست، «ألا وَ كلُُّ مأَثرَُة فِى الجاهِليَّةِ تَحتَ قَدَمَىَّ هَاتَي ن » هر ارزشى و هر شرافتى كه در جاهليت ارزش محسوب
م ىشد را من در اين لحظه زير پاى خودم قرار دادم؛ ارز شهاى جاهلى را بهك‌لى نفى كردند.
اختلافات مال ىاى كه بين مسلما نها از دوران جاهليت باقى مانده بود، مثلاً كسى به كسى
قرض داده بود، از او بهرة پول خودش را و رباى مال خودش را طلبكار بود نفى كردند، نسخ
كردند. «ألا وَ إنّ كُلَّ رِبّا مِنَ الجاهِليَّةِ فَهُو تَحتَ قَدَمَىَّ هَاتَين »1 و اولين بهرة پولى كه، اولين
طلب رَبَو ىاى كه من برم ىدارم طل بهاى ربوى عمويم عباس است ك ه در جاهليت ايشان
قرض م ىداده و طلبكار بوده از خيل يها  فرمودند اينها را من برداشتم، نسخ كردم. ارزش تقوا
را به عنوان برترين ارزش اسلامى باز تكرار كردند و تصريح كردند كه هيچك‌س بر هيچك‌سِ
ديگر جز به بركت تقوا و پرهيزگارى ترجيحى ندارد. لزوم نصيحت ائم ةالمسلمين يعنى دخالت
در مسائل سياسى و اعلام نظر به زمامداران و پيشوايان را مطرح كردند و آن را به عنوان
كي فريضه اعلام كردند، كه همة مسلمين موظفند به زمامداران اسلامى نظرات خيرخواهانة
1. سيرةالنبوية/ ج 2/ ص 412
n52 انسان 250 ساله
خودشان را بيان كنند و اعلان كنند.
مسائل عمدة سياسى و اجتماعى جهان اسلام را پيغمبر اكرم در اين سخنران ىها بيان كردند
و در همين سخنران يها حديث «ثَقَلين » را هم ذكر كردند، كه حديث ثقلين اين است كه
فرمودند: من وقتى از ميان شما رفتم، دو چيز گرا نبها در ميان شما م ىگذارم «كِتابَ اللهِ وَ
عِترَتى » قرآن را و عترتم را. بعد دو انگشت سبابه شان را پهلوى هم قرار دادند و فرمودند: آن
دو مثل اين دو هستند، كه دو انگشت سبابه هيچ تفاوتى با همديگر ندارند. بعد فرمودند: مثل
اين دو نيستند، انگشت سبابه و وُسطاى كي دستشان را بلند كردند، گفتند من عترت و كتاب
را مثل اين دو نم ىدانم كه انگشت سبابه و وُسطى، ىكي از ىكي بلندتر است؛ بلكه مثل دو
انگشت سباب هاند كه هيچك‌دام بر آن ديگرى ترجيحى ندارد. 1
و مسئلة عترت را مطرح كردند. بعد از اينكه اعمال حج انجام گرفت بلافاصله راه افتادند طرف
مدينه. در بين راه در سر كي س هراهى كه بايد قوافل مدينه از قوافل يمن از هم جدا م ىشدند.
محلى به نام غديرخم، حضرت ايستادند و درحالیك‌ه نقل م ك‌ىنند شاهدان و حاضرانِ حادثه
كه هوا به قدرى داغ بود كه اگر گوشت را روى زمين م ىانداختند كباب م ىشد، در كيچنين
وضعيتى حضرت م ىروند روى بلندى م ىايستند تا مردم تدريجاً جمع م ىشوند، وقتى م ىبينند
همه جمع شدند، بعد مسئلة ولايت را «و مَن كُنتُ مَولاه فَهذا عَلىٌّ مَولاه »2 را اعلان م ك‌ىنند
و دست اميرالمؤمنين را م ىگيرند بلند م ك‌ىنند اي نجور كه همه ببينند. و در روايات متعدد
هست كه زير بغل پيغمبر و زير بغل عل ىبن اب يطالب ديده شد وقتى كه دست را بلند كردند،
براى اينكه به همه نشان بدهند. اين اجمالى از حادثه است.
آن بُعدى كه مورد نظر من است بُعد بي نالمللىِ اسلامى و بي نالفِرق اسلامى كه مخصوص
شيعه نيست  اين است كه اگر فرض كنيم كه پيغمبر در اين اعلان، كه حتماً اين اعلان
انجام گرفته و اين جمله از زبان پيغمبر صادر شده  

 

 

چگیده از کتاب انسان 250ساله مقام معظم  رهبری


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ملاصدرا
نویسنده : محمدرضا عباسیان 09148023199
تاریخ : شنبه 29 اسفند 1394

ملاصدرا

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد
هانری کربن
فلسفه اسلامی و حکمت متعالیه
شناسنامه
نام کامل صدرالدین محمد بن ابراهیم قوام شیرازی
لقب صدرالمتألهین
حیطه فلسفه اسلامی
مکتب حکمت متعالیه
ایده‌های چشمگیر اصالت وجود و حرکت جوهری
زادروز ۹۷۹ یا ۹۸۰ قمری
زادگاه شیراز، ایران
تاریخ مرگ ۱۰۴۵
محل مرگ بصره، عراق
مدفن بصره
دین اسلام
مذهب شیعه دوازده‌امامی
استادان شیخ بهائی، میرفندرسکی و میرداماد
شاگردان فیض کاشانی، عبدالرزاق لاهیجی و حسین تنکابنی
 

 

 

صدرالدین محمد بن ابراهیم قوام شیرازی معروف به مُلاصَدرا و صدرالمتألهین (درگذشته ۱۰۴۵ قمری[۱]متأله و فیلسوف شیعه ایرانی سدهٔ یازدهم هجری قمری و بنیان‌گذار حکمت متعالیه است. کارهای او را می‌توان نمایش دهندهٔ نوعی تلفیق[۲] از هزار سال تفکر و اندیشهٔ اسلامی پیش از زمان او به حساب آورد.[۳]

محتویات

کودکی و نوجوانی

ملاصدرا در روز نهم جمادی‌الاول سال ۹۸۰ هجری قمری، در شیراز و در محلهٔ قوام زاده شد و او را محمد نام نهادند. به روایتی پدر او خواجه ابراهیم قوام، مردی دانشمند و وزیر فرماندار پارس - محمد میرزا که بعدها به شاه محمد خدابنده معروف شد بود - و صدرالدین محمد تنها فرزند او، حاصل یک دعا بود.[۴] به باور هانری کربن خواجه ابراهیم بازرگان بود و به خرید و فروش مروارید، شکر بنگاله و شال کشمیری می‌پرداخت. وی هر از گاهی برای به دست آوردن مروارید به مغاص لؤلؤ در بحرین می‌رفت.[۵]

ابراهیم قوام در آغاز، محمد کوچک را به مکتب‌خانهٔ ملااحمد در محلهٔ قوام و به نزد ملااحمد برد. محمد دو سال در این مکتب‌خانه خواندن و نوشتن و قرائت قرآن را فراگرفت. سپس او را به یک معلم خانگی به نام ملا عبدالرزاق ابرقویی سپردند تا به محمد صرف و نحو بیاموزد.[۶]

دو پیشامد سبب وقفه در تحصیل محمد نوجوان شد، یکی وفات ملا عبدالرزاق ابرقویی بود که محمد نوجوان را در مرگ استاد خود سوگوار کرد و دیگر وفات شاه تهماسب یکم صفوی و به پادشاهی رسیدن شاه اسماعیل دوم صفوی که سبب ناامنی ایران از جمله شیراز گشت، و ابراهیم قوام از بیم جان خانوادهٔ خود را از شیراز به امیرنشین‌های جنوب خلیج فارس کوچاند.[۷]

پس از مرگ یا کشته شدن شاه اسماعیل دوم و با به فرمانروایی رسیدن شاه عباس یکم دوران هرج و مرج به پایان رسید و ابراهیم و خانواده‌اش به شیراز بازگشتند. محمد به فرمان پدرش به بصره رفت و در حجرهٔ بازرگانی شیرازی به نام یوسف بیضاوی که پدرش با او قرارداد بازرگانی بسته بود، به کار مشغول شد.[۸]

سه ماه پس از آن، ابراهیم قوام به دیار باقی شتافت و محمد سوگوار ناگزیر به شیراز بازگشت و به گرداندن حجره‌های بازرگانی پدرش پرداخت.[۹]

زندگی و تحصیل در قزوین و سپس اصفهان

ملاصدرا در سن ۶ سالگی به همراه پدرش در پی شاه محمد خدابنده به قزوین پایتخت آن دوران صفویان رفت و دوران نوجوانی وجوانی اش را در آن سامان سپری کرد، او درمدرسه «التفاتیه» قزوین حجره‌ای داشت که هم اکنون نیز برای بازدید «طلبه‌ها» و «گردشگران» پابرجااست، سنگ بنای پیشرفت علمی اودر حوزه‌های علمیه قزوین بود. در همان‌جا با شیخ بهایی و میرداماد آشنا شد و پس از انتقال پایتخت به اصفهان، با استادانش به اصفهان مهاجرت نمود.[۱۰]

او در مدرسه خواجه اصفهان نیز از محضر درس استادانش شیخ بهایی، میرداماد (معلم ثالث) و میرفندرسکی بهره جست. ملاصدرا دروس فقه، علوم حدیث و تفسیر را از شیخ بهایی، حکمت الهی و حکمت شرق و غرب را از میرداماد و علم ملل و نحل را از میرفندرسکی آموخت.

به هر حال شاه عباس یکم در پایان سال ۹۹۹[۱۱] هجری قمری (به روایتی ۱۰۰۶[۱۲])، از قزوین به اصفهان نقل مکان کرد و این شهر را به پایتختی خویش برگزید.

در بخش‌کردن میراث یکی از توانگران اصفهان، هوش، آگاهی و دانش ملاصدرا در مسایل فقهی بر شاه عباس آشکار شد و شاه تصمیم گرفت تا از مدرسه خواجه بازدید کند و با شیخ بهایی و ملاصدرا بیشتر آشنا شود.[۱۳]

دوران تبعید

 
خانه ملاصدرا در روستای کهک از توابع قم.

ملاصدرا پس از کسب درجهٔ اجتهاد، به تدریس در مدرسهٔ خواجه پرداخت، اما از آنجایی که نظریاتش در برخی مسائل فقهی با بیشتر دانشمندان قشری اصفهان متفاوت بود، او را به بدعت‌گذاری در دین متهم ساختند و خواهان اخراج او از مدرسه و در نهایت تبعید او از اصفهان شدند. بدین سان ملاصدرا از اصفهان تبعید شد. او راه مورچه خورت را در پیش گرفت و از آن‌جا راهی کهک قم گشت.[۱۴] از جمله اتهام‌هایی که به وی می‌زدند در کتاب گفتگوی خرد آمده است.[۱۵][۱۶][۱۷]

ملاصدرا در دوران تبعید به حوزه‌هایی رفت اما به او اجازه نمی‌دادند. جلوی او گرفته می‌شد و او را مرتد اعلام می‌کردند. ملاصدرا به مدت ۵[۱۸] یا ۷[۱۹] سال در کهک قم و در تبعید زیست، اما هرگز کار تدریس و پژوهش را رها نکرد و در همان روستای کوچک و دورافتاده به برگزاری جلسات درس مبادرت نمود. دروس وی بیشتر دربارهٔ افکار و باورهای حکیمان و دانشمندان ایرانی مانند شهاب‌الدین سهروردی، ابن سینا و ابویعقوب الکندی و برخی از دانشمندان اندلسی همچون ابن عربی و ابن رشد بودند.[۲۰] به روایتی دیگر، او در این مدت به ریاضت و عبادت پرداخت و مدتی را نیز در شهر قم سپری نمود.[۲۱]

بازگشت به شیراز

الله‌وردی خان گرجی حاکم ایالت فارس امپراتوری صفوی در زمان شاه عباس هنگام ساخت مدرسهٔ خان در شیراز، ملاصدرا را که توسط علمای اصفهان تکفیر و در کهک قم تبعید شده بود به شیراز دعوت کرد. او نامه‌ای بدین مضمون به ملاصدرا نوشت: «من نمی‌توانم به کهک بیایم تا بتوانم از محضر درس شما استفاده کنم و به همین جهت در شیراز بنای مدرسه‌ای را برای شما شروع کرده‌ام و همین که تمام شد اطلاع می‌دهم که بیایید و در این مدرسه تدریس کنید». الله وردی خان در وقفنامهٔ مدرسه تصریح کرد که اختیار تدریس را به ملاصدرا واگذار می‌کنم تا اینکه هر درسی را که می‌خواهد در برنامهٔ دروس مدرسه قرار دهد.[۲۲]

حکومت صفوی و در رأس آنان شاه عباس تمایلی به تبعید ملاصدرا از اصفهان نداشتند و شاه عباس به اجبار علمای اصفهان به این کار تن داد. از این رو، الله‌وردی خان گرجی حاکم فارس، بر آن شد که برای این دانشمند در شیراز مدرسه‌ای ساخته و از او برای تدریس در این مدرسه دعوت کند. با پایان یافتن ساخت و ساز بخش مهمی از این مدرسه که بعدها به مدرسهٔ خان نامی شد، الله وردی خان چشم از جهان بست و به دیار باقی شتافت. پس از او فرزند وی امام قلی خان که از دوستان دوران جوانی ملاصدرا بود پس از پدرش به حکومت فارس رسیده بود، پس از فتح هرمز و بیرون راندن پرتغالی‌ها از خلیج فارس، و در پی پیروزی حکم رفع تبعید ملاصدرا را از شاه عباس گرفته و ملاصدرا را به شیراز دعوت کرد.[۲۳]

درخشان‌ترین دورهٔ زندگی ملاصدرا از لحاظ سودی که به جامعه رساند و طی آن دوره کتاب‌های فراوان و ارزشمندی تألیف نمود، دوره‌ای است که او پس از بازگشت از کهک در شیراز شروع به تدریس کرد.

ملاصدرا پس از بازگشت به شیراز، تدریس در این مدرسهٔ نوساز را آغاز کرد. در این مدرسه افزون بر حکمت و فقه، ادبیات، اخترشناسی، ریاضیات، شیمی، معرفةالارض (زمین‌شناسی) و علوم طبیعی نیز تدریس می‌شد. اهمیت این مدرسه از مدرسهٔ خواجهٔ اصفهان نیز فزونی یافت.[۲۴]

الله‌وردی خان گرجی با این اقدام خود، دانشگاهی به مفهوم واقعی آن روز بنیان گذاشت، که در آن افزون بر حکمت، فقه، ادب، نجوم، علم حساب، هندسه، زمین‌شناسی، جانورشناسی، گیاه‌شناسی و شیمی تدریس می‌شد. ملاصدرا در پناه فرهنگ دوستی و آزاد اندیشی الله وردی خان گرجی تألیفات فراوانی از خود بر جای گذاشت، اما مهم‌ترین حاصل عمر وی بنیاد نهادن حکمت متعالیه بود. بدین وسیله به عالم تشیع خدمتی عظیم نمود.[۲۵]

باورها

ملاصدرا شیعه‌مذهب و پیرو آئین دوازده‌امامی بود، به اصول و فروع دین اسلام و مذهب شیعه اعتقاد داشت. همان‌طور که در فقه شیعه چهار اصل قرآن، حدیث، عقل و اجماع برای بدست آوردن احکام بکار می‌رود، ملاصدرا نیز در مباحث عقلی تلاش وافری نمود تا این وجهه از برهان جایگاه خود را در مذهب شیعه دوباره بازیابد،[نیازمند منبع]

عرفان شیعی

ملاصدرا بر این باور بود که مذهب شیعه دو وجه دارد، وجه ظاهری، یعنی همان شریعت و احکام دینی، و وجه باطنی، که همان درون‌مایه و حقیقت مذهب شیعه‌است و ملاصدرا آن را عرفان شیعی می‌نامید. او برای رستگاری انسان، هم شریعت و پایبندی به فرایض دین را لازم می‌شمرد و هم سیر و سلوک عرفانی برای رسیدن به حقیقت مذهب شیعه را ضروری می‌دانست. این در حالی بود که بیشتر دانشمندان قشری اصفهان، دید خوبی نسبت به عرفان نداشتند. ایشان بر این باور بودند که بسیاری از عارفان، به احکام دین اسلام پایبند نیستند و عمل به فرایض دینی را برای رسیدن به رستگاری لازم نمی‌بینند. یکی از دلایل تبعید ملاصدرا از اصفهان همین باور بود.

ملاصدرا اگرچه به عرفان باور داشت، اما کوتاهی از احکام و واجبات دین را به بهانهٔ سیر و سلوک عرفانی رد می‌کرد. با دانشمندان قشری نیز به دلیل ستیز با عرفان شیعی مخالف بود. همچنین با برخی از صوفیان که عمل به واجبات دینی را ضروری نمی‌دانستند، مخالف بود. البته برخی معتقدند ملاصدرا با ادغام فلسفه وعرفان نا خواسته راه را برای بسته شدن مسیر فلسفه ورزی در جهان اسلام فراهم کرد.

دیدگاه ملاصدرا پیرامون تقلید

در آثار ملاصدرا ده‌ها صفحه علیه تقلید و تعصب و اهل تقلید و تعصب، مطلب وجود دارد. وی در اسفار چنین آورده که: «خداوند از تقلید نهی کرد، مقلدان را نکوهش کرد و آنان را فرمود تا در جرگه اهل اندیشه و معرفت در آیند و ایشان را بیم داد از پیروی پیشینیان و تقلید اسلاف و مشایخ گذشته».[۲۶]

ملاصدرا در طول زندگی علمی‌اش، دیدگاه‌های گوناگونی را پیرامون مسئلهٔ تقلید عنوان کرده‌است. گاهی آنرا با شروطی پذیرفته و گاه به کلی آنرا مردود شمرده‌است (مانند نوشتار او در کتاب المشاعر). شاید به سبب مخالفت برخی علمای اصفهان با او و به این دلیل که ایشان را برای راهنمایی مردم واجد شرایط نمی‌دانسته‌است.[نیازمند منبع]

البته نمی‌توان چنین گفت که ملاصدرا بر این باور بوده که فراگیری دانش از جمله فقه، حدیث و تفسیر و نیز سلوک در عرفان شیعی بر همهٔ مسلمانان واجب عینی است، و هر مسلمان باید با فراگیری این دانش‌ها به درجهٔ اجتهاد برسد. زیرا این امر عملاً محال است و به علاوه به توجه به اظهارات ملاصدرا در آثار منقول خود از جمله شرح اصول کافی می‌توان مجموعاً به این نظر رسید که وی علوم عقاید و فنون اعتقادات را واجب دانسته و به سبب لزوم دست یافتن به یقین در این عرصه‌ها، تقلید را مذمت کرده و گرنه وی در علوم فقه و فروعات احکام قائل به لزوم و وجوب تقلید از مرجع و مجتهد است و از این حیث با اخباری‌های زمان خویش مخالف است.

قضا و قدر

ملاصدرا به قضا و قدر الهی باور داشت و در «رسالة فی‌مسئلة القضاءِ و القدر» آنرا توضیح داده‌است. قضا، در کلام اسلامی، به معنای حکم خدا (از دیدگاه سرچشمه، منشاء و پیدایش موجودات) و قدر به معنای اندازه، و تعیین اندازه، منزلت یا جایگاه کسی یا چیزی است. ملاصدرا بر این باور بود که قضا قابل تغییر نیست زیرا حکم خداوند تغییر نمی‌کند. اما قدر یا سرنوشت، قابل تغییر است زیرا در گرو اعمال انسان می‌باشد. انسان می‌تواند با نیکوکاری به رستگاری برسد یا با زشتکاری بدبختی خویش را رقم بزند و در این مورد مختار است.

ملاصدرا با پیرپرستی مخالف بود و اگر او را صاحب کرامات می‌نامیدند، نمی‌پذیرفت.

حکمت متعالیه

مکتب ملاصدرا که حکمت متعالیه نامیده می‌شود، بر اصل «وجود» و تمایز آن از «ماهیت» استوار است. بنابر دیدگاه او، بدیهی‌ترین مسئلهٔ جهان، مسئلهٔ وجود یا هستی است که ما با علم حضوری و دریافت درونی خود، آنرا درک کرده و نیازی به اثبات آن نداریم. اما ماهیت، آن چیزی است که سبب گوناگونی و تکثر پدیده‌ها می‌شود و به هر وجود، قالبی ویژه می‌بخشد. همهٔ پدیده‌های جهان در یک اصل مشترکند که همان «وجود» نام دارد و وجود، یگانه‌است؛ زیرا از هستی‌بخش (یعنی خداوند یگانه) سرچشمه گرفته، اما ویژگی‌های هر یک از این پدیده‌ها از تفاوت میان ذات و ماهیت آنها حکایت دارد. بنا بر این دیدگاه، اصل بر وجود اشیاء است و ماهیت، معلول وجود به شمار می‌آید.
ملاصدرا در مخالفت با استادش میرداماد که خود پیرو سهروردی بود، مدعی شد که «وجود» امری حقیقی است و ماهیت امری اعتباری. صدرا دربارهٔ حرکت نیز نظریه جدیدی عرضه کرد که به حرکت جوهری مشهور است. تا قبل از آن تمامی فلاسفه مسلمان، معتقد به وجود حرکت در مقولات نه‌گانه عَرَض بودند و حرکت را در جوهر محال می‌دانستند. اما صدرا معتقد به حرکت در جوهر نیز بود و موفق شد چهار جریان فکری یعنی کلام، عرفان، فلسفه افلاطون و فلسفه ارسطو را در یک نقطه گرد آورد و نظام فلسفی جدید و مستقلی به وجود آورد.[۲۷]

برهان وجودی ملاصدرا

شاگردان

برای ملاصدرا تا ده نفر شاگرد معروف شناخته و ذکر شده است که مشهورترین آنها دو نفر ـ یعنی فیض کاشانی و فیاض لاهیجی ـ می‌باشند.[۲۸]

آثار

آثار صدرا را بالغ بر پنجاه دانسته‌اند، که می‌شود آنها را بر حسب نوع تفکر موجود در پشت هرکدام در دو دستهٔ اصلی جای داد: علوم نقلی و علوم عقلی.

  • الحکمة المتعالیة فی الأسفار الأربعة العقلیة
  • مفاتیح الغیب
  • أسرار الآیات
  • التعلیقة علی إلهیات الشفاء (ناتمام)
  • شرح اصول الکافی (ناتمام)
  • المشاعر
  • إیقاظ النائمین
  • رسالة فی الواردات القلبیة (التسبیحات القلبیة)
  • رسالة فی الحشر
  • رسالة فی إتصاف الماهیة بالوجود
  • رسالة فی التشخص
  • رسالة فی الحدوث
  • رسالة فی القضاء والقدر
  • رسالة فی سریان الوجود
  • رسالة مسماة بإکسیر العارفین
  • تفسیر القرآن الکریم:
الف ـ آیة النور
ب ـ آیة الکرسی
ج ـ سورة الأعلی
د ـ سورة البقرة (ناتمام)
ه ـ سورة الجمعة
و ـ سورة الحدید
ز ـ سورة الزلزال
ح ـ سورة السجدة
ط ـ سورة الطارق
ک ـ سورة الفاتحة
ل ـ سورة الواقعة
م ـ سورة الیس
  • سه اصل
  • رسالة العرشیة
  • المظاهر الإلهیة
  • متشابهات القرآن
  • المسائل القدسیة (الحکمة القدسیة ـ القواعد الملکوتیة ـ طرح الکونین)
  • أجوبة مسائل بعض الخلان
  • الشواهد الربوبیة فی المناهج السلوکیة
  • المبدأ والمعاد
  • زاد المسافر (زاد السالک)
  • رسالة فی إتحاد العاقل والمعقول
  • أجوبة المسائل الجیلانیة
  • أجوبة المسائل الکاشانیة
  • أجوبة المسائل النصیریة
  • رسالة فی إصالة جعل الوجود
  • التنقیح فی المنطق (اللمعات الإشراقیة فی الفنون المنطقیة)
  • الحشریة
  • الخلسة
  • خلق الأعمال (الجبر والتفویض ـ القدر فی الأفعال)
  • دیباجة عرش التقدیس
  • شواهد الربوبیة
  • الفوائد:
الف ـ رد الشبهات الإبلیسیة
ب ـ شرح حدیث «کنت کنزا مخفیا ...»
ج ـ فی بیان الترکیب بین المادة والصورة وإرتباطها بقاعدة بسیط الحقیقة
د ـ فی ذیل آیة الأمانة
ه ـ فی المواد الثلاث
  • رسالة اللمیة فی إختصاص الفلک بموضع معین (حل الإشکالات الفلکیة)
  • رسالة فی المزاج
  • تفسیر سورة التوحید (۱)
  • تفسیر سورة التوحید (۲)
  • رسالة الوجود
  • حل شبهة الجذر الأصم
  • کسر اصنام الجاهلیة
  • التصور والتصدیق
  • شرح الهدایة الأثیریة
  • التعلیقة علی شرح حکمة الإشراق
  • الحاشیة علی القبسات
  • اثبات شوق الهیولی بالصورة
  • شرح حدیث «خلق الأرواح قبل الأجساد بألفی عام»
  • الحرکة الجوهریة
  • الحاشیة علی الرواشح السماویة (مشکوک)
  • تفسیر حدیث «الناس نیام فإذا ماتوا إنتبهوا» (مشکوک)
  • رسالة فی الإمامة (مشکوک)
  • دیوان شعر (جمع‌آوری ملا محسن فیض)
  • نامه‌ها (دو نامه به میرداماد و...)

 

 


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
سید علی قاضی
نویسنده : محمدرضا عباسیان 09148023199
تاریخ : شنبه 29 اسفند 1394

ز ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد

سید علی قاضی
سید علی قاضی در حدود ۸۰ سالگی
شناسنامه
نام کامل 'سید علی قاضی طباطبایی
لقب آیت الله ، آیت‌الله العظمی
علامه ، عارف باللّه ، سید الاولیاء
تاریخ تولد ۹ اردیبهشت ۱۲۴۵
زادگاه تبریز ایران
محل تحصیل تبریز - نجف
محل مرگ ۱۶ بهمن ۱۳۲۵ نجف
مدفن وادی السلام
اطلاعات علمی
شاگردان سید هاشم حداد
علامه طباطبایی
محمد تقی بهجت
محمد تقی آملی
سید عبدالحسین دستغیب
سید ابوالقاسم خویی
 
سید علی قاضی در حدود ۵۰ سالگی

سید علی قاضی طباطبایی (متولد ۹ اردیبهشت ۱۲۴۵ در تبریز - درگذشته ۱۶ بهمن ۱۳۲۵).[نیازمند منبع] پدر او، سید حسین قاضی از شاگردان میرزا محمدحسن شیرازی بود.[نیازمند منبع] سید علی قاضی از شخصیت‌های معاصر عرفان شیعه است.

محتویات

زندگینامه

وی در ۹ اردیبهشت ۱۲۴۵ (۱۳ ذی‌الحجه ۱۲۸۲ قمری) در تبریز زاده شد. وی فرزند میرزا حسین طباطبایی بود. سلسله نسب آنها به امام علی می‌رسد. حسین قاضی خود اهل معرفت بوده و کتابی در تفسیر سوره حمد و انعام نوشته‌است.[نیازمند منبع]

تحصیلات

سید علی قاضی علوم مقدماتی را در تبریز در نزد پدرش، سید حسین قاضی و میرزا موسی تبریزی و میرزا محمدعلی قراچه داغی آموخت. او نزد پدر خود تفسیر کشاف را آموخت و ادبیات عرب و ادبیات فارسی را در نزد دانشمند و شاعر نامی، میرزا محمدتقی تبریزی متخلص به «نیر» خواند. سید علی قاضی در سال ۱۳۰۵ قمری در سن ۲۳ سالگی عازم نجف شد. او پس از اقامت در نجف، تحصیلات خود را در نزد اساتیدی از جمله فاضل شربیانی، شیخ محمد ممقانی، شیخ فتح الله شریعت و آخوند خراسانی ادامه داد، و در سن ۲۷ سالگی به درجه اجتهاد نائل شد. او همچنین در نزد شیخ محمد بهاری و سید احمد کربلایی که هر دو از شاگردان مبرز ملا حسینقلی همدانی بودند به کسب مکارم اخلاقی و علوم عرفانی پرداخت. سید علی قاضی در لغت عرب بی نظیر بوده‌است، گفته شده که او چهل هزار لغت از حفظ داشت و شعر عربی را چنان می‌سرود که اعراب تشخیص نمی‌دادند سراینده این شعر غیرعرب است.[۱]

سید علی قاضی در تفسیر قرآن و معانی آن مهارت داشت؛ و علامه طهرانی از قول علامه طباطبائی می‌گوید: «این سبک تفسیر آیه به آیه را مرحوم قاضی به ما تعلیم دادند و ما در تفسیرالمیزان، از مسیر و روش ایشان پیروی می‌کنیم. ایشان در فهم معانی روایات وارده از ائمه معصومین علیهم السلام ذهن بسیار باز و روشنی داشتند و ما طریقه فهم احادیث را که «فقه الحدیث» گویند از ایشان آموخته‌ایم.»[نیازمند منبع]

سلسله اساتید سید علی قاضی

میرزا علی آقا از سن نوجوانی تحت تربیت والد گرامی، آقا سید حسین قاضی بود و جوهره حرکت و سلوک ایشان از پدر بزرگوارشان می‌باشد و نیز به سفارش پدر از محضر عارف کامل حاج امامقلی نخجوانی نیز بهره‌مند گردید. بعد از آن که به نجف اشرف مشرف شدند نزد شیخ محمد بهاری و سید احمد کربلایی معروف به واحد العین به کسب مکارم اخلاقی و عرفانی پرداخت و این دو نیز از مبرزترین شاگردان ملاحسینقلی همدانی بودند. سلسله اساتید ملا حسینقلی همدانی به سید علی شوشتری و سپس به شخصی گمنام به نام ملاقلی جولا می‌رسد.[نیازمند منبع]

وفات

سرانجام، سید علی قاضی در ۱۶ بهمن ۱۳۲۵ خورشیدی (۱۴ ربیع‌الاول ۱۳۶۶ قمری) در سن ۸۳ سالگی وفات نمود، و در قبرستان وادی السلام نجف، نزد پدر خود، به‌خاک سپرده شد.[۲]

شاگردان

بسیاری از اساتید بزرگ فلسفه و عرفان اسلامی از شاگردان سید علی قاضی بودند. از میان شاگردان مشهور وی می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:

سید علی قاضی در بیان شاگردان

علامه طباطبایی، از فلاسفه و مفسرین نامدار جهان اسلام و از شاگردان سید علی قاضی در بارهٔ او چنین می‌گوید:[نیازمند منبع]

ما هر چه داریم از مرحوم قاضی داریم. ... مرحوم قاضی در تفسیر قرآن کریم ید طولایی داشت و این سبک تفسیر آیه به آیه را ایشان به ما تعلیم داد و ما در تفسیر از مسیر و روش ایشان پیروی می‌کنیم؛ و در فهم معانی روایات وارده از ائمه معصومین ذهن بسیار باز و روشنی داشتند و ما طریقهٔ فهم احادیث را که فقه الحدیث گویند از ایشان آموختیم.

سید هاشم حداد، از عرفای معاصر و شاگرد سید علی قاضی، درباره او می‌گوید:[۵]

از صدر اسلام تا کنون عارفی به جامعیت مرحوم قاضی نیامده‌است. ... مرحوم آقای قاضی یک عالمی بود که از جهت فقاهت بی‌نظیر بود. از جهت فهم روایت و حدیث بی‌نظیر بود. از جهت تفسیر و علوم قرآنی بی‌نظیر بود، حتی، از جهت تجوید و قرائت قرآن؛ و در مجالس فاتحه‌ای که احیاناً حضور پیدا می‌نمود، کمتر قاری قرآن بود که جرات خواندن در حضور وی را داشته باشد، چرا که، اشکال‌های تجویدی و نحوهٔ قرائتشان را می‌گفت.

خسروشاهی از علامه طباطبائی نقل می‌کردند که:[نیازمند منبع]

کتابهای معقول را خواندم ولی وقتی خدمت سید علی آقا قاضی رسیدم فهمیدم که یک کلمه هم نفهمیدم!

فرزندان

علامه قاضی فرزندان دختر و پسر بسیاری داشته است. آیت الله سید مهدی قاضی استاد علامه حسن‌زاده آملی یکی از فرزندان اوست. مرحوم سید محمدحسن قاضی ساکن تهران نیز از فرزندان او بود. دکتر قاضی نیا استاد دانشگاه آزاد کرج نیز یکی از فرزندان اوست. یکی از دختران وی نیز ساکن زابل و دختر دیگرش نیز ساکن لاهیجان بود.[نیازمند منبع]

وصیت نامه

وی در وصیت نامه خود تأکید بر نماز، ذکر مصائب اهل بیت و نرنجاندن مردم دارد:[نیازمند منبع]

«اما وصیتهای دیگر، عمده آنها نماز است. نماز را بازاری نکنید، اول وقت به جا بیاورید با خضوع و خشوع! اگر نماز را تحفظ کردید، همه چیزتان محفوظ می‌ماند و تسبیحه صدیقه کبری سلام الله علیها و آیة الکرسی در تعقیب نماز ترک نشود؛ واجبات است و در مستحبات تعزیه داری و زیارت حضرت سیدالشهداء مسامحه ننمایید و روضه هفتگی ولو دو سه نفر باشد، اسباب گشایش امور است و اگر از اول عمر تا آخرش در خدمات آن بزرگوار از تعزیت و زیارت و غیرهما به جا بیاورید، هرگز حق آن بزرگوار ادا نمی شود و اگر هفتگی ممکن نشد، دهه اول محرم ترک نشود.

دیگر آنکه، اگر چه این حرفها آهن سرد کوبیدن است، ولی بنده لازم است بگویم، اطاعت والدین، حسن خلق، ملازمت صدق، موافقت ظاهر با باطن و ترک خدعه و حیله و تقدم در سلام و نیکویی کردن با هر بر و فاجر، مگر در جایی که خدا نهی کرده. اینها را که عرض کردم و امثال اینها را مواظبت نمایید! الله الله الله که دل هیچ‌کس را نرنجانید!

تا توانی دلی به دست آور دل شکستن هنر نمی‌باشد.»


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
سید محمدحسین طباطبایی
نویسنده : محمدرضا عباسیان 09148023199
تاریخ : شنبه 29 اسفند 1394

سید محمدحسین طباطبایی

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد
عالم مسلمان
دوران نوین
نام: سید محمدحسین طباطبایی
عنوان: آیت‌الله و علامه
زادروز: ۱۲۸۱ شمسی تبریز
مرگ: ۱۳۶۰ شمسی
تبار: ایرانی
منطقه: تبریز
مذهب: شیعه دوازده‌امامی
سنت مدرسه‌ای: فقه جعفری
زمینه‌های فعالیت: تفسیر، فقه، فلسفه و عرفان
آثار: المیزان[۱]
تأثیرپذیران: مهدی دشیری،حسن حسن‌زاده آملی، عبدالله جوادی آملی، محمدتقی مصباح یزدی، محمود امجد، غلامحسین ابراهیمی دینانی، عزیزالله خوشوقت، یحیی انصاری شیرازی، علامه طهرانی، مرتضی مطهری، محمدجواد باهنر، محمد مفتح، محمد حسینی بهشتی، محمدرضا مهدوی کنی
تأثیرگذاران: سید علی قاضی، مرتضی طالقانی

سید محمدحسین طباطبایی معروف به علامه طباطبایی (۱۲۸۱ - ۲۴ آبان ماه ۱۳۶۰ هجری شمسی در تبریز) نویسنده تفسیر المیزان، فقیه، فیلسوف و مفسر قرآن، شیعه و ایرانی است.[۱]

اهمیت وی به جهت زنده کردن حکمت و فلسفه و تفسیر در حوزه‌های تشیع بعد از دورهٔ صفویه بوده‌است. به ویژه اینکه وی به بازگویی و شرح حکمت صدرایی بسنده نکرده، به تأسیس معرفت‌شناسی در این مکتب می‌پردازد. همچنین با انتشار کتب فراوان و تربیت شاگردان برجسته در دوران مواجهه با اندیشه‌های غربی نظیر مارکسیسم به اندیشه دینی حیاتی دوباره بخشیده، حتی در نشر آن در مغرب زمین نیز می‌کوشد.

محتویات

خانواده

وی از دودمان سادات طباطبایی آذربایجان است و با سید علی قاضی و سید محمدعلی قاضی طباطبایی خویشاوندی دارد. همسر اول علامه، قمرالسادات مهدوی طباطبایی از بستگان ایشان بود که در سال ۱۳۴۳ شمسی درگذشت و پس از ۲ سال ایشات با همسر دوم خود، منصوره روزبه خواهر رضا روزبه ازدواج كرد.[۲] وی از نوادگان عبدالوهاب تبریزی که نسب وی هم به حسن مثنی پسر امام حسن مجتبی می‌رسد.

زندگی‌نامه

زندگی علامه طباطبایی را می‌توان به چهار دوره تقسیم کرد:

  1. دورهٔ کودکی و نوجوانی که در تبریز سپری شد.
  2. دورهٔ تحصیل در حوزه علمیه نجف
  3. دورهٔ بازگشت به تبریز و اشتغال به کشاورزی
  4. دورهٔ هجرت به قم و تدریس و تألیف و نشر معارف دینی

دوره کودکی و نوجوانی

در سال ۱۲۸۱ در تبریز متولد شد. در پنج سالگی مادر و در نه سالگی پدر خود را از دست داد. وصی پدر او و تنها برادرش علامه الهی را برای تحصیل به مکتب فرستاد. تحصیلات ابتدایی شامل قرآن و کتب ادبیات فارسی را از ۱۲۹۰ تا ۱۲۹۶ فراگرفت و سپس از سال ۱۲۹۷ تا ۱۳۰۴ به تحصیل علوم دینی پرداخت و به تعبیر خود «دروس متن در غیر فلسفه و عرفان» را به پایان رساند.

خود درباره دوران تحصیلش نوشته‌است: «در اوایل تحصیل که به صرف و نحو اشتغال داشتم، علاقهٔ زیادی به ادامه تحصیل نداشتم و از این رو هر چه می‌خواندم، نمی‌فهمیدم و چهار سال به همین نحو گذراندم. پس از آن یک باره عنایت خدایی دامن گیرم شده عوضم کرد و در خود یک نوع شیفتگی و بیتابی نسبت به تحصیل کمال، حس نمودم. به طوری که از همان روز تا پایان ایام تحصیل که تقریباً هفده سال طول کشید، هرگز نسبت به تعلیم و تفکر درک خستگی و دلسردی نکردم و زشت و زیبای جهان را فراموش نموده و تلخ و شیرین حوادث، برابر می‌پنداشتم[کذا]. بساط معاشرت غیر اهل علم را به کلی برچیدم. در خورد و خواب و لوازم دیگر زندگی، به حداقل ضروری قناعت نموده باقی را به مطالعه می‌پرداختم. بسیار می‌شد به ویژه در بهار و تابستان که شب را تا طلوع آفتاب با مطالعه می‌گذراندم و همیشه درس فردا را شب پیش مطالعه می‌کردم و اگر اشکالی پیش می‌آمد با هر خودکشی بود حل می‌نمودم و وقتی که به درس حضور می‌یافتم از آنچه استاد می‌گفت قبلاً روشن بودم و هرگز اشکال و اشتباه درس را پیش استاد نبردم».[۳]

سید محمد حسین به مدت شش سال (۱۲۹۰ تا ۱۲۹۶هـ. ش) پس از آموزش قرآن که در روش درسی آن روزها قبل از هر چیز تدریس می‌شد آثاری چون گلستان، بوستان و ... را فراگرفت. علاوه بر آموختن ادبیات، زیر نظر میرزا علینقی خطاط به یادگیری فنون خوشنویسی پرداخت. چون تحصیلات ابتدایی نتوانست به ذوق سرشار و علاقه وافر ایشان پاسخ گوید به همين دليل به مدرسه طالبیه تبریز وارد شد و به فراگیری ادبیات عرب و علوم نقلی و فقه و اصول پرداخت و از سال ۱۲۹۷ تا ۱۳۰۴ هـ. ش مشغول فراگیری دانش‌های مختلف اسلامی شد.

تحصیل در نجف اشرف

علامه طباطبایی بعد از تحصیل در مدرسه طالبیه تبریز همراه برادرشان به نجف می‌روند و ده سال تمام در نجف به تحصیل علوم دینی و کمالات اخلاقی و معنوی مشغول می‌شوند.

علامه طباطبایی علوم ریاضی را در نجف اشرف نزد آقا سیدابوالقاسم خوانساری (نوه آیت‌الله سید ابوالقاسم موسوی خوانساری معروف به میرکبیر) فراگرفت. او دروس فقه و اصول را نزد استادانی چون آیت الله نائینی و آیت‌الله محمدحسین غروی اصفهانی خواندند و مدت درسهای فقه و اصول ایشان مجموعاً ده سال بود.

استاد او در فلسفه حکیم متأله، سید حسین بادکوبه‌ای بود که سالیان دراز در نجف اشرف در معیت برادرش آیت‌الله سید محمدحسن الهی طباطبایی، نزد او به درس و بحث مشغول بودند.

و اما معارف الهیه و اخلاق و فقه الحدیث را نزد آیت‌الله سیدعلی قاضی طباطبائی آموختند و در سیر و سلوک و مجاهدات نفسانیه و ریاضات شرعیه تحت نظر و تعلیم و تربیت آن استاد کامل بودند. استاد امجد نقل می‌کند که «حال مرحوم علامه، با شنیدن نام آیت‌الله قاضی دگرگون می‌شد.»

سید احمد قاضی از قول علامه نقل می‌کند که: پس از ورودم به نجف اشرف به بارگاه امیرالمؤمنین رو کرده و از ایشان استمداد کردم. در پی آن آقای قاضی نزدم آمد و گفت: «شما به حضرت علی علیه السلام عرض حال کردید و ایشان مرا فرستاده‌اند. از این پس، هفته‌ای دو جلسه با هم خواهیم داشت.» و در همان جلسه گفت: «اخلاصت را بیشتر کن و برای خدا درس بخوان. زبانت را هم بیشتر مراقبت نما.»

بازگشت به تبریز

مرحوم علامه در مدتی که در نجف مشغول تحصیل بودند به علت تنگی معیشت و نرسیدن مقرری که از ملک زراعیشان در تبریز بدست می‌آمد مجبور به مراجعت به ایران می‌شود و مدت ده سال در قریه شادآباد تبریز به زراعت و کشاورزی مشغول می‌شوند. فرزند ایشان مهندس سید عبدالباقی طباطبائی می‌گوید: خوب به یاد دارم که، مرحوم پدرم دائماً و در تمام طول سال مشغول فعالیت بود و کارکردن ایشان در فصل سرما در حین ریزش باران و برفهای موسمی در حالی که، چتر به دست گرفته یا پوستین بدوش داشتند امری عادی تلقی می‌گردید، در مدت ده سال بعد از مراجعت علامه از نجف به روستای شادآباد و بدنبال فعالیتهای مستمر ایشان قناتها لایروبی و باغهای مخروبه تجدید خاک و اصلاح درخت شده و در عین حال چند باغ جدید احداث گردید و یک ساختمان ییلاقی هم در داخل روستا جهت سکونت تابستانی خانواده ساخته شد و در محل زیرزمین خانه حمامی به سبک امروزی بنا نمود.

مهاجرت به قم

علامه طباطبایی بعد از مدتی اقامت در تبریز تصمیم می‌گیرد به قم برود و بالاخره تصمیم‌اش را در سال ۱۳۲۵ عملی می‌کند.

فرزند علامه طباطبایی در این مورد می‌گوید: «هم‌زمان با آغاز سال ۱۳۲۵ وارد شهر قم شدیم... در ابتدا به منزل یکی از بستگان که ساکن قم و مشغول تحصیل علوم دینی بود وارد شدیم، ولی به زودی در کوچه یخچال قاضی در منزل یکی از روحانیان که هنوز هم در قید حیات است اتاق دو قسمتی، که با نصب پرده قابل تفکیک بود اجاره کردیم، این دو اتاق قریب بیست متر مربع بود.

طبقه زیر این اتاقها انبار آب شرب منزل بود که در صورت لزوم بایستی از درب آن به داخل خم شده و ظرف آب شرب را پر کنیم.

چون خانه فاقد آشپزخانه بود پخت‌وپز هم در داخل اتاق انجام می‌گرفت - در حالی که مادر ما به دو مطبخ (آشپزخانه) ۲۴ متر مربعی و ۳۵ متر مربعی عادت کرده بود که در میهمانیهای بزرگ از آنها به راحتی استفاده می‌کرد - پدر ما در شهر قم چند آشنای انگشت شمار داشت که یکی از آنها مرحوم آیت‌الله حجت بود. اولین رفت‌وآمد مرحوم علامه به منزل آقای حجت بود و کم‌کم با اطرافیان ایشان دوستی برقرار و رفت‌وآمد آغاز شد.»

علامه طباطبایی در ابتدای ورودش به قم به قاضی معروف بود، چون از سلسلهٔ سادات طباطبایی هم بود، خودش ترجیح داد به طباطبایی معروف شود.

با ظاهری ساده، عمامه‌ای کوچک و قبایی از جنس کرباس آبی رنگ و دکمه‌های باز قبا و بدون جوراب با لباس کمتر از معمول، در کوچه‌های قم تردد داشت و در ضمن خانهٔ بسیار محقر و ساده‌ای داشت.»[۴]

تدریس در قم

برطبق نقل دینانی، پس از مدتی که به‌اصرار برخی علما مجلس درس روزانهٔ اسفار او تعطیل شد، با اصرار طلاب، تدریس شفا را آغاز نمود. در این میان، وی به تشکیل کلاس‌های شبانهٔ اسفار پرداخت که هفته‌ای دو شب (شب پنج‌شنبه و جمعه) و به صورت سیار در خانهٔ شاگردان تشکیل می‌شد و تعداد معدودی (کمتر از ده تن) شاگرد ثابت در آن شرکت می‌کردند. حضور در این کلاس‌ها بدون اجازهٔ خود او مقدور نبود. دینانی معتقد است محتوای این کلاس‌ها بیشتر درس خارج فلسفه بود.[۵]

دینانی در مصاحبه صوتی از تاریخ آموزش فلسفه در حوزه علمیه قم و خاطراتشان در بارهٔ استاد خود علامه طباطبایی می‌پردازند که در اینجا آورده می‌شود:

 

حلقه فلسفی همراه با هانری کربن

از دیگر اتفاقات حیات فکری علامه در دوره زندگی در قم، آمدن هانری کوربن از فرانسه به ایران و ملاقات با علامه طباطبایی در قم و تهران است. این ملاقات‌ها که باعث شکل گیری حلقه فلسفی مهمی در آن دوران می‌شود، به همت هانری کربن تشکیل شد و بسیاری از فلاسفه بعدی ایران معاصر به همراه کربن در محضر علامه طباطبایی به فلسفه آموزی و مباحث عمیق فلسفی پرداختند. کربن فیلسوفی هایدگری بود که در پی پاسخ‌های بی جواب خود، در نهایت سر از ایران درآورده بود تا در حضور علامه طباطبایی به عنوان مفسر فلسفه شیعی، پاسخ‌هایی برای پرسش‌های بی جواب خود بیابد. خود کربن اذعان داشت که علامه پاسخ‌های دقیق و قانع کننده‌ای به او می‌داده است. کربن هنگامی که به ایران آمد، با بسیاری از اساتید ایرانی ارتباط برقرار نمود. با این حال علاقه کربن بیشتر در جهت ارتباط با اساتیدی بود که به ادبیات، هنر و فلسفة ایرانی می‌پرداختند و نه افرادی که تحت عنوان «روشنفکر» شناخته می‌شدند و غالباً از میان کسانی بودند که مدتی در غرب به تحصیل پرداخته بودند. در همین دوره کربن به اتفاق علامه طباطبایی، حلقه‌ای فلسفی را در تهران تشکیل دادند که بی شک یکی از پربارترین حلقه‌های فلسفی موجود بود. جلسات در منزل احمد ذوالمجد طباطبایی که از وکلای شیفتة فلسفة الهی بود برگزار می‌گردید.

هم کربن و هم علامه بر نقش تأویل در معرفت تأکید داشتند. علامه طباطبایی معتقد بود معنویت حقیقی بدون تأویل غیرممکن است؛ و این افق مشترکی در مقابل آندو فیلسوف قرار می‌داد که بتوانند با یکدیگر به گفتگو بنشینند. جلسات با حضور غالب اساتید ایرانی فلسفه و الهیات مدت‌ها در شمال تهران برگزار می‌گردید و بحث‌های پردامنه‌ای در باب فلسفه شیعی در آن جا در می‌گرفت.[۶] ارتباط با اساتیدی چون علامه و سید جلال الدین آشتیانی، یکی از مهمترین اتفاقات در زندگی کربن بود؛ چرا که او معتقد بود اینان ادامه‌دهندگان همان حکمت الهی‌ای هستند که از ایران باستان تا کنون چراغ آن در ایران خاموش نگشته است. از نظر کربن تفکر ایرانی نگهبان و حافظ میراثی است که فراتر از یک نگرش ملی محدود، همچون یک عالم معنوی است که در آن میهمانان و زایرانی که از نقاط دیگر آمده‌اند مورد پذیرش و پذیرایی قرار گرفته‌اند.[۷] کربن عمیقاً اعتقاد داشت که حکمت ایرانی- اسلامی، حکمتی زوال ناپذیر است و همواره از «استعداد زوال نا پذیر روحیه ایرانی» سخن می‌گفت.[۸]

استادان

عرفان

سید علی قاضی، مهم‌ترین استاد او و مؤثرترین شخص در تربیت روحی وی بود.[۹] به طوری که خود او گفته‌است:

ما هر چه داریم از قاضی داریم.

مرتضی طالقانی

فلسفه

سید حسین بادکوبه‌ای[۱۰]

ریاضیات

سید ابوالقاسم خوانساری[۱۰]

خارج فقه و اصول

محمدحسین غروی اصفهانی[۱۰] و میرزا حسین نائینی[۱۰]

رجال

حجت کوه کمری[۱۰]

تألیفات و آثار[۱]

علامه طباطبایی دو اثر شاخص دارد، که بیشتر از سایر آثار وی مورد توجه قرار گرفته‌است.[۱]

نخست تفسیر المیزان است، که در ۲۰ جلد و طی ۲۰ سال به زبان عربی تألیف شده‌است. در این تفسیر، از روش «تفسیر قرآن به قرآن» استفاده شده‌است، و علاوه‌بر تفسیر آیات و بحث‌های لغوی در بخش‌هایی جداگانه با توجه به موضوع آیات مباحث روایی، تاریخی، کلامی، فلسفی و اجتماعی نیز دارد. این اثر به دو شکل منتشر شده‌است: نخست در چهل جلد، و سپس، در ۲۰ جلد. این اثر توسط سیدمحمد باقر موسوی همدانی به زبان فارسی ترجمه شده‌است.

اثر مهم دیگر او اصول فلسفه و روش رئالیسم است. این کتاب شامل ۱۴ مقالهٔ فلسفی است، که طی دهه‌های ۲۰ و ۳۰ شمسی تألیف شده و توسط مرتضی مطهری و با رویکرد فلسفهٔ تطبیقی شرح داده شده‌است.[۱۱] این کتاب نخستین، و یکی از مهم‌ترین کتاب‌هایی است که به بررسی مباحث فلسفی، با توجه به رویکردهای حکمت فلسفی اسلامی و فلسفهٔ جدید غربی پرداخته‌است.[نیازمند منبع]

آثار محمدحسین طباطبایی (به استثنای تفسیر المیزان) را می‌توان به دو بخش تقسیم کرد:[۱]

کتاب‌های به زبان عربی
  1. کتاب توحید که شامل ۳ رساله‌است:
  2. کتاب انسان که شامل ۳ رساله‌است:
  3. رساله وسائط که البته همگی این رساله‌ها در یک مجلد جمع‌آوری شده و به نام هفت رساله معروف است.
  4. رسالة الولایه
  5. رساله النبوة و الامامه
  6. بدایة الحکمة
  7. نهایة الحکمة

(این دو کتاب از متون درسی فلسفی حوزه و دانشگاه محسوب می‌شود)

کتاب‌های به زبان فارسی
  1. شیعه در اسلام
  2. قرآن در اسلام (به بحث درباره مباحث قرآنی از جمله نزول قرآن، آیات محکم و متشابه ناسخ و منسوخ و... پرداخته‌است)
  3. وحی یا شعور مرموز
  4. اسلام و انسان معاصر
  5. حکومت در اسلام
  6. سنن النبی (درباره سیره و خلق و خوی پیامبر اسلام در بخش‌های مختلف زندگی فردی و اجتماعی ایشان است)
  7. اصول فلسفه و روش رئالیسم (در مورد مبانی فلسفی اسلامی و نیز نقد اصول مکتب ماتریالیسم دیالکتیک است.
  8. علی و فلسفه الهی
  9. خلاصه تعالیم اسلام
  10. رساله در حکومت اسلامی
  11. نسب‌نامه خاندان طباطبایی (اولاد امیر سراج الدین عبدالوهاب)
شرحی کوتاه بر دیگر آثار
  • بدایه الحکمه
کتابی که یک دوره تدریس فشرده فلسفه برای دوستداران علوم عقلی در قم و سپس دانشگاه‌های کشور شد.
  • نهایه الحکمه
این اثر برای تدریس فلسفه با توضیحی بیشتر، عمقی افزون تر و سطحی عالی تر تدوین شده‌است.
  • حاشیه بر کفایه
کتابی اصولی پیرامون قوانین استنباط است.
او که محققی فرانسوی است پیرامون چگونگی شیعه و مباحث اعتقادی و... مذاکراتی با وی داشته که در این کتاب وجود دارد.
  • رساله انسان قبل از دنیا، در دنیا و بعد از دنیا
این کتاب که اکنون با نام «انسان از آغاز تا انجام» ترجمه شده‌است مباحثی مفید از عوالم سه‌گانه ماده، مثال و عقل مطرح کرده و پیرامون شبهات و دغدغه خاطر جوانان مطالبی بسیار مفید و لازم ارائه کرده‌است.
  • در محضر علامه طباطبائی
این کتاب توسط محمد حسین رخشاد نوشته شده‌است و شامل پرسش‌ها و پاسخ‌های زیادی در موضوعات مختلف از علامه‌است.
  • شیعه در اسلام
علامه این کتاب را برای معرفی عقاید شیعه به طور عقلانی نوشته‌است.
  • ولایت‌نامه
این یک رساله عرفانی از وی است که همایون همتی آن را ترجمه کرده‌است و انتشارات روایت فتح آن را منتشر کرده‌است.

شاگردان

قابل توجه‌است بخش بزرگی از رهبران روحانی انقلاب ایران شاگردان مشترک سیدمحمدحسین طباطبایی و روح‌الله خمینی هستند. علامه شاگردان زیادی تربیت کرد، که در زیر نام مهم‌ترین آنها ذکر می‌گردد:

  1. مهدی دشیری
  2. مرتضی مطهری
  3. حسین شب زنده دار جهرمی
  4. محمد واعظ‌زاده خراسانی
  5. محمد جواد باهنر
  6. عبدالله جوادی آملی
  7. سید محمد حسینی بهشتی
  8. حسن حسن‌زاده آملی
  9. محمدتقی مصباح یزدی
  10. محمود امجد
  11. عبدالله فاطمی نیا
  12. عزیزالله خوشوقت
  13. غلامحسین ابراهیمی دینانی
  14. سید عزالدین حسینی زنجانی
  15. محمدرضا نکونام
  16. محمد محمدی گیلانی
  17. محمد صادقی تهرانی
  18. سید جلال‌الدین آشتیانی
  19. علی قدوسی
  20. سید مرتضی جزایری
  21. بیات زنجانی
  22. محمد مفتح
  23. محمد اسماعیل صائنی زنجانی
  24. ابراهیم امینی
  25. دکتر جواد مناقبی
  26. یحیی انصاری شیرازی
  27. سید عبدالکریم موسوی اردبیلی
  28. سید محمد علی موحد ابطحی
  29. حسین علی منتظری
  30. سید محمدحسین حسینی طهرانی
  31. علی پهلوانی تهرانی
  32. امام موسی صدر
  33. ناصر مکارم شیرازی
  34. حسین نوری همدانی
  35. سید علی خامنه‌ای
  36. سید محمد خامنه‌ای
  37. سید حسین نصر
  38. داریوش شایگان
  39. حسین مظاهری
  40. علی اصغر کرباسچیان
  41. محمدرضا مهدوی کنی
  42. محمد کریم پارسا
  43. محسن مجتهد شبستری
  44. عباس محفوظی
  45. سید صابر جباری
  46. سید محمد شاهچراغی
  47. سید محمد ضیاءآبادی
  48. مجتبی تهرانی
  49. على الهامى كلوانق

همچنین بسیاری از روشنفکران در جلسات مباحثه از ایشان بهره گرفتند. از آن جمله می‌توان به جلسات مباحثه با پروفسور هانری کربن اشاره کرد، که دکتر سید حسین نصر و بسیاری دیگر در آن حضور داشتند و یا جلساتی که در تهران برگزار می‌شد و افرادی نظیر داریوش شایگان در آن حاضر بودند..

علامه طباطبایی خود درباره این مذاکرات می‌گوید: بنا به گفته کربن تا کنون مستشرقین، اطلاعات مربوط به اسلام را از اهل تسنن اخذ می‌کردند و در نتیجه، حقیقت مذهب تشیع آن گونه که شایسته‌است، به دنیای غرب معرفی نشده‌است. بر خلاف باور مستشرقین گذشته، اعتقاد من این است که تشیع یک مذهب حقیقی و اصیل و پابرجاست و دارای مشخصات یک مذهب حقیقی است و غیر از آن است که به غرب معرفی کرده‌اند. آنچه پس از پژوهش‌های علمی بدان رسیده‌ام، این است که به حقایق معنویت اسلام از دریچه شیعه - که نسبت به این آیین واقع بینی دارد باید نگاه کرد. از این رو کوشیده‌ام این مذهب را به نحوی که باید و در خور واقعیت آن است، به جهان غرب معرفی کنم. بسیار علاقه‌مندم که با رجال علمی و مشاهیر این مذهب از نزدیک تماس بگیرم و با طرز فکر آنان آشنا شوم و در بررسی اصول و مبانی شیعه، از این بزرگان کمک گرفته و نسبت به هدف خود روشن‌تر شوم.[۱۲]

نمونه اشعار

از وی اشعاری عرفانی باقی‌مانده‌است. مشهورترین شعر وی غزل «کیش مهر» است که در آن تنها یک واژه غیرفارسی (حلاج) دیده می‌شود:

همی گویم و گفته‌ام بارها   بود کیش من مهر دلدارها
پرستش به مستی‌ست در کیش مهر   برونند زین جرگه هشیارها
به شادی و آسایش و خواب و خور   ندارند کاری دل‌افگارها
بجز اشک چشم و بجز داغ دل   نباشد به دستِ گرفتارها
کشیدند در کوی دلدادگان   میان دل و کام دیوارها
چه فرهادها مرده در کوه‌ها   چه حلاج‌ها رفته بر دارها
چه دارد جهان جز دل و مهر یار   مگر توده‌هایی ز پندارها
ولی رادمردان و وارستگان   نیازند هرگز به مردارها
مهین مهرورزان که آزاده‌اند   بریدند از دام جان تارها
به خون خود آغشته و رسته‌اند   چه گل‌های رنگین به جوبارها
بهاران که شاباش ریزد سپهر   به دامان گلشن ز رگبارها
کشد رخت سبزه به هامون و دشت   زند بارگه گل به گلزارها
نگارش دهد گلبن جویبار   در آیینهٔ آب رخسارها
رود شاخ گل دربر نیلوفر   برقصد به صد ناز گلنارها
درد پردهٔ غنچه را باد بام   هزار آورد نغز گفتارها
به آوای نای و به آهنگ چنگ   خروشد ز سرو و سمن تارها
به یاد خم ابروی گلرخان   بکش جام در بزم می‌خوارها
گره را ز راز جهان باز کن   که آسان کند باده دشوارها
جز افسون و افسانه نبود جهان   که بسته‌است چشم خشایارها
به اندوه آینده خود را مباز   که آینده خوابی‌ست چون پارها
فریب جهان را مخور زینهار   که در پای این گل بود خارها
پیاپی بکش جام و سرگرم باش   بهل گر بگیرند بیکارها

پانویس


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
سید صدرالدین صدر
نویسنده : محمدرضا عباسیان 09148023199
تاریخ : شنبه 29 اسفند 1394

سید صدرالدین صدر

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد
آیت‌الله صدر
Ayat Sadr.jpg
شناسنامه
نام کامل سید صدرالدین صدر
لقب آیت الله العظمی
تاریخ تولد ۱۲۹۹ (قمری)
زادگاه کاظمین عراق
محل تحصیل نجف
محل زندگی قم
مدفن حرم فاطمه معصومه
اطلاعات علمی
شاگردان لطف‌الله صافی گلپایگانی
سید محمدباقر سلطانی،
سید موسی شبیری زنجانی،
محمد واعظ‌زاده خراسانی،
سید مهدی غضنفری،
علی مشکینی،
محمد صدوقی،
موسی صدر،
سید رضا صدر...

سید صدرالدین صدر (تولد ۱۲۹۹ (قمری) در کاظمین - درگذشته ۱۹ ربیع‌الاول ۱۳۷۳ (قمری) مقارن با ۵ دی ۱۳۳۲ (خورشیدی) در قم) از فقها و مراجع تقلید شیعه بود که در فقه، اصول، رجال، شعر و تفسیر تخصص داشت.

در دوران حکومت رضاخان صدر همراه یارانش سید محمدتقی خوانساری و سید محمد حجت، تدریس و سرپرستی حوزه علمیه را بر عهده داشت و در حفظ و توسعه حوزه کوشید.

محتویات

زندگی

کودکی و دوران تحصیل

دوران کودکی را در سامرا گذراند و ادبیات و ریاضیات را از استادان آن‌دیار فرا گرفت. هنگامی که پدرش سیداسماعیل صدر در سال ۱۳۱۴ ه.ق به کربلا هجرت کرد، او نیز به این شهر رفت و به بهره‌گیری از پدر و دیگر استادان کربلا پرداخت.

سپس به سفارش پدرش، برای تکمیل تحصیلات، رهسپار نجف شد و دروس دوره سطح را از استادانی چون محمدحسین نایینی، شیخ حسن کربلایی و آقاضیاءالدین عراقی و دروس دوره خارج را از پدرش سید اسماعیل صدر، ملا محمدکاظم خراسانی، سید محمدکاظم طباطبایی یزدی و میرزا فتح‌الله شریعت اصفهانی آموخت.

عزیمت به مشهد

صدر در سال ۱۳۳۹ه .ق رهسپار ایران شد و حدود شش سال در مشهد به تدریس پرداخت. در این مدت، علاوه بر تدریس، به موعظه و ارشاد مردم نیز همت گماشت. آن ایام با خشکسالی مصادف بود و او توانست، با اقدامات پیگیر و گردآوری اعانه بسیاری از مستمندان را از خطر مرگ نجات بخشد. او پس از مدتی به نجف رفت و در درس محمدحسین نایینی شرکت کرد. سپس به ایران بازگشت و در قم به تدریس و وعظ پرداخت. در یکی از سالها، هنگامی که برای زیارت به مشهد رفته بود، در آن شهر اقامت‌گزید و به تدریس و اقامه نماز جماعت در مسجد گوهرشاد پرداخت.

عزیمت‌به قم

در آن زمان، موسس حوزه علمیه قم شیخ عبدالکریم حائری یزدی دوران کهنسالی را می‌گذراند و نگران آینده حوزه تازه تاسیس بود. او به منظور تقویت حوزه علمیه قم و تامین آینده آن، گروهی را به مشهد مقدس‌فرستاد تا از صدر برای اقامت در قم دعوت کنند. وی دعوت موسس حوزه علمیه قم را پذیرفت و رهسپار قم شد.

صدرالدین صدر مورد توجه آیت‌الله حائری بود، علاوه بر تدریس سطوح عالی، از مشاوران وی شمرده می‌شد و در امور حوزه نیز به او کمک می‌کرد.

آیت‌الله حائری صدر را وصی خود قرار داد و به پیشنهاد او سید محمد حجت نیز به وصایت وی برگزیده شد.

تدریس

آیت‌الله صدر یکی از مدرسان برجسته حوزه بود و شاگردان بسیار تربیت‌کرد. او روزانه دو درس می‌گفت و حدود ۴۰۰ تن از طلاب حوزه کوچک آن روز در درسش‌شرکت می‌کردند. نام برخی از شاگردان وی چنین است: محمد واعظ‌زاده خراسانی، سید محمدباقر سلطانی، سید موسی شبیری زنجانی،سید مهدی غضنفری خوانساری، علی مشکینی، محمد صدوقی، موسی صدر، سید رضا صدر، مرتضی فقیهی، سید حسن مدرسی یزدی، سید حسین موسوی کرمانی، رمضانی فردویی و ...

مرجعیت

پس از وفات موسس حوزه علمیه، مرجعیت و زعامت حوزه به آیات عظام حجت، خوانساری و صدر رسید.

صدر هرگز به مرجعیت و زعامت‌حوزه گرایش نداشت. هنگامی که آیت‌الله حسین بروجردی برای معالجه به تهران آمد، صدر که در آن‌زمان رهبر حوزه علمیه قم به شمار می‌آمد، از وی خواست به قم بیاید. پس ازورود او جایگاه نماز جماعت خود در حرم حضرت معصومه را به‌آیت‌الله بروجردی واگذار کرد؛ از ریاست حوزه فاصله گرفت و به پشتیبانی گسترده از فقیه بروجردی بسنده کرد. او در تبیین فلسفه این کار، این آیه قران را ذکر می‌کرد: «تلک الدار الاخره نجعلها للذین لا یریدون علوا فی الارض و لافسادا و العاقبه للمتقین.» (قصص، آیه ۸۲)

فرزندان

اولین همسر آیت‌الله صدر، دخترخاله‌اش بود که در جوانی در عراق درگذشت. وی پس از بازگشت به ایران، در حوالی سال ۱۳۳۹ هجری قمری در مشهد با بی‌بی‌صفیه قمی دختر سید حسین طباطبایی قمی (از مراجع تقلید) ازدواج کرد و صاحب ده فرزند شد:

  1. رضا صدر، از مدرسان حوزهٔ علمیهٔ قم بود
  2. علی صدر
  3. موسی صدر
  4. صدیقه صدر، همسر سید محمدباقر سلطانی طباطبایی. صاحب چهار فرزند شد: 1)صادق طباطبایی، 2) جواد طباطبایی 3) فاطمه طباطبایی، با احمد خمینی ازدواج کرد 4) مرتضی طباطبایی 5) عبدالحسین طباطبایی
  5. طاهره صدر، همسر سید مهدی صدرعاملی
  6. بتول صدر، همسر هادی عبادی
  7. منصوره صدر، همسر علی‌اکبر صادقی و مادر زهره صادقی (همسر محمد خاتمی)
  8. فاطمه صدر، همسر محمدباقر صدر
  9. زهرا صدر، همسر اسکندر فیروزان و مادر مهدی فیروزان
  10. رباب صدر، همسر حسین شرف‌الدین

مرگ

سید صدرالدین صدر در تاریخ ۱۹ ربیع‌الاول ۱۳۷۳ درگذشت. سید حسین بروجردی بر پیکر وی نماز گذارد و او را در کنار قبر شیخ عبدالکریم حائری، در ارامگاه فاطمه معصومه به خاک سپردند.

آثار علمی

آیت‌الله صدر آثار زیر را از خود با یادگارگذاشت:

۱. المهدی در این کتاب روایات اهل سنت در باره حجت بن حسن گردآوری شده است. پیش از آن، کتابی در این موضوع، با این نظم و ترتیب خاص، نگاشته نشده بود. کتاب المهدی عربی است و ترجمه‌اش نیز چاپ شده است.

۲. خلاصه الفصول کتاب فصول تالیف شیخ محمدحسین اصفهانی از متون درسی حوزه علمیه بود. ولی به خاطر طولانی بودن، معمولاً طلاب به خواندن بخشی از آن اکتفا کردند. صدر آن را تلخیص کرد تا به جای کتابهای قوانین و فصول تدریس گردد.

۳. الحقوق همان رساله حقوق علی بن حسین زین‌العابدین است که با مقدمه کوتاه آن صدر چاپ شده است.

۴. مختصر تاریخ اسلام

۵. حاشیه عروه الوثقی

۶. حاشیه وسیله النجاه

۷. سفینه‌النجاه

۸. رساله در امر به معروف و نهی از منکر

۹. رساله در تقیه

۱۰. رساله‌در حکم غساله

۱۱. رساله در حج

۱۲. رساله‌ای در باره ازدواج

۱۳. منظومه حج

۱۴.منظومه‌ای در باره روزه

۱۵. رساله در حقوق زن

۱۶. حاشیه کفایه الاصول

۱۷.رساله‌ای در اصول دین

۱۸. رساله‌ای در اثبات عدم تحریف قرآن

۱۹. رساله در ردشبهات وهابیان

۲۰. لواء محمد (۱۲ جلد)

۲۱. مدینه العلم (۶ جلد)

۲۲. دیوان‌اشعار

منابع

  • آثار الحجه، محمد شریف رازی.
  • اعلام الشیعه، شیخ آقابزرگ تهرانی.
  • سنگربانان اسلام (تالیف سید هادی غضنفری ج۱ ، ص ۲۸ ، نشر نور ،سال۱۳۷۲ قم)
  • تاریخ قم، ناصرالشریعه.
  • تاسیس الشیعه، سید حسن صدر.
  • ترجمه المهدی، سید صدرالدین صدر.
  • ریحانه الادب، چاپ اعلمی.
  • صراط النجاه، شیخ انصاری.
  • طبقات اعلام الشیعه، شیخ آقابزرگ تهرانی.
  • کرامات الصالحین، محمد شریف رازی.
  • گنجینه دانشمندان، محمدشریف رازی.
  • مجله نور علم، ش۷.
  • مستدرکات اعیان الشیعه.

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
سید موسی صدر
نویسنده : محمدرضا عباسیان 09148023199
تاریخ : شنبه 29 اسفند 1394

سید موسی صدر

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد
امام موسی صدر
رییس مجلس اعلای شیعیان لبنان
پیش از محمدمهدی شمس‌الدین
اطلاعات شخصی
تولد ۱۵ آوریل ۱۹۲۸ ۱۴ خرداد ۱۳۰۷
قم، ایران
ملیت لبنانی-ایرانی
همسر پروین خلیلی
فرزندان صدرالدين، حميد، حورا و مليحه
دانشگاه دانشگاه تهران حوزه علمیه قم
پیشه روحانی، سیاستمدار
دین اسلام شیعه

سید موسی صدر معروف به امام موسی صدر (زادهٔ ۱۴ خرداد ۱۳۰۷ در قم)، مرجع دینی و سیاسی شیعیان بود که پس از هجرت از ایران به لبنان، مجلس اعلای شیعیان لبنان را تأسیس کرد و رهبری فکری و سیاسی شیعیان این کشور را عهده‌دار شد. او در میان شیعیان به «امام موسی صدر» مشهور است.

او در ۹ شهریور ۱۳۵۷، طی سفری رسمی به لیبی به دعوت معمر قذافی، ناپدید شد. در حالی که بسیاری گزارش‌ها حاکی از قتل او در همان زمان توسط قذافی است، برخی گزارش‌ها حاکی از وجود او در زندان‌های لیبی بوده است. احمد رمضان یکی از نزدیکان معمر قذافی روز چهارشنبه ۱۳۹۰/۸/۱۸ طی مصاحبه ای با یک شبکه خبری در دبی باز گو کرد. وی معتقد است که امام موسی صدر در سفرش به لیبی در سال ۱۳۵۷ بعد از ملاقاتش با قذافی به دستور قذافی کشته شده است.[۱] آخرین خبر از وضعیت وی را وزیر اطلاعات قذافی در شهریورماه ۱۳۹۱ مبنی بر کشته شدن او بلافاصله پس از مشاجره‌اش با قذافی و دفن او در حومه پایتخت ارائه داد.[نیازمند منبع]

محتویات

تولد

امام موسی صدر، در روز ۱۴ خرداد سال ۱۳۰۷ هجری شمسی، در محله چهارمردان شهر قم به دنیا آمد. پدر او سید صدرالدین صدر، جانشین شیخ عبدالکریم حائری مؤسس حوزه علمیه قم و از مراجع بزرگ زمان خود بود و مادرش صفیه طباطبایی قمی فرزند حاج آقا سید حسین طباطبایی قمی و برادر سید حسن طباطبایی قمی بود.[۲] او درس‌های ابتدایی را در دبستان حیات قم گذراند و پس از آن وارد دبیرستان سنایی شهر قم شد و هم‌زمان با دورهٔ دبیرستان، به تحصیل علوم اسلامی در حوزه علمیه قم مشغول شد.

خاندان صدر

نوشتار اصلی: خاندان صدر

خاندان صدر از بزرگترین خانواده‌های شیعی در در دو سده اخیرند که در ایران عراق و لبنان، زیسته‌اند. جد پدری موسی صدر، سید اسماعیل صدر، جانشین میرزا حسن شیرازی و مرجع مطلق زمان خود، و نیای مادری‌اش حاج آقا حسین طباطبایی قمی، جانشین سید ابوالحسن اصفهانی و رهبر قیام علیه رضاشاه بود. از دیگر مشاهیر و بزرگان این خاندان می توان از سید صالح شرف الدین، سید صدر الدین صدر موسوی عاملی و سید ابوجعفر خادم الشریعة نام برد. سید رضا صدر برادر بزرگ او بود.

حضور در حوزهٔ علمیهٔ قم

موسی صدر پس از اتمام سیکل اول و بخش مقدمات علوم حوزوی، در خرداد سال ۱۳۲۲ رسماً به حوزه علمیه قم وارد شد. استادان فقه و اصول او در قم سید محمد باقر سلطانی طباطبایی، حسینعلی منتظری، سید جلال الدین طاهری، سید حسین طباطبایی بروجردی، شیخ عبدالجواد جبل عاملی، محمد حجت کوه‌کمری، سید احمد خوانساری و سید محمد محقق داماد بودند و فلسفه را نزد علامه سید محمدحسین طباطبایی و سید رضا صدر فرا گرفت. از دوستان اصلی و هم بحث صدر در قم، می‌توان سید موسی شبیری زنجانی، سید محمد بهشتی، سید عبدالکریم موسوی اردبیلی و ناصر مکارم شیرازی را نام برد.

دانشگاه تهران

موسی صدر در کنار تحصیلات حوزوی، دروس دبیرستان خود را به اتمام رساند، و در سال ۱۳۲۹ به عنوان دانشجوی روحانی[نیازمند منبع] در رشتهٔ «حقوق در اقتصاد» (معادل رشتهٔ حقوق اقتصادی کنونی) به دانشگاه تهران وارد و در سال ۱۳۳۲ فارغ‌التحصیل شد.

حوزهٔ علمیهٔ نجف

پس از اتمام تحصیلات در دانشگاه تهران سید موسی صدر برای ادامه تحصیلات حوزوی به نجف می‌رود و تا سال ۱۳۳۷ در آن‌جا می‌ماند. او در این سال‌ها، نزد سید محسن حکیم، شیخ مرتضی آل یاسین، سید عبدالهادی شیرازی و شیخ حسین حلّی فقه می‌آموزد و از درس اصول سید ابوالقاسم خویی بهره می‌برد و فلسفه را نیز نزد صدرا بادکوبه‌ای فرا می‌گیرد. صدر در نجف، با سید محمدباقر صدر دوست و هم بحث بود. همچنین با سیدمحمدعلی موحدابطحی رابطه صمیمانه‌ای داشت: وقتی موحد ابطحی ازامام خمینی می‌پرسد در صورت پیروزی انقلاب در ایران چه کسی را رئیس حکومت می‌کنید؟امام خمینی پاسخ می‌دهد: رفیق خودت آقا موسی.[۳] و[۴] و [۵]

صدر قبل از عزیمت به نجف، از سوی علامه طباطبایی مسئولیت نظارت بر نشریه «انجمن تعلیمات دینی» را بر عهده گرفت. وی هم‌زمان با تحصیل در حوزه علمیه نجف، به عضویت هیئت امناء جمعیت «منتدی النشر» در آمد، و پس از بازگشت به قم ضمن اداره یکی از مدارس ملی این شهر، مسئولیت سردبیری مجله تازه تأسیس «مکتب اسلام» را عهده دار گردید. از مهم‌ترین اقدامات او در آخرین سال اقامت در شهر قم، تدوین طرحی گسترده جهت اصلاح نظام آموزشی حوزه‌های علمیه بود، که با همفکری بهشتی و مکارم شیرازی صورت گرفت.

هجرت به لبنان

صدر در اواخر سال ۱۳۳۸ و به دنبال توصیه‌های افرادی هم‌چون بروجردی، حکیم و شیخ مرتضی آل یاسین، وصیت سید عبدالحسین شرف الدین رهبر متوفی شیعیان لبنان را پاسخ گفت و به عنوان جانشین وی، سرزمین مادری خود ایران را به سوی لبنان ترک کرد. اصلاح امور فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی جامعه شیعیان لبنان از یکسو، و استفاده از ظرفیتهای منحصربه‌فرد لبنان جهت نمایاندن چهره واقعی شیعیان به جهانیان از سوی دیگر، اهداف اصلی این سفر را تشکیل می‌داد.صدر برای نیل به این اهداف، و با توجه به جغرافیای اجتماعی و سیاسی لبنان در منطقه و جهان، از همان بدو ورود فعالیتهای خود را در سه حوزه موازی سازماندهی نمود.

بازسازی هویت، انسجام و عزت تاریخی شیعیان لبنان

صدر از زمستان سال ۱۳۳۸ و هم‌زمان با آغاز فعالیتهای گسترده دینی و فرهنگی خود در مناطق شیعه نشین لبنان، مطالعات عمیقی را به منظور ریشه یابی عوامل عقب ماندگی اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی شیعیان لبنان به اجرا گذارد. حاصل این مطالعات، برنامه‌های کوتاه مدت، میان مدت و درازمدتی بود که از اواسط سال ۱۳۳۹ و در راستای سیاست محرومیت زدایی، طراحی و اجرا گردید. صدر در زمستان سال ۱۳۳۹ و پس از تجدید سازمان جمعیت خیریه «البر و الاحسان»، با تنظیم برنامه‌ای ضربتی جهت تأمین نیازهای مالی خانواده‌های بی بضاعت، ناهنجاری تکدی را به کلی از سطح شهر صور و اطراف آن برانداخت. وی در فاصله سالهای ۱۳۴۰ تا ۱۳۴۸ و در چارچوب برنامه‌ای میان مدت، با طی سالانه هزارها کیلومتر در میان شهرها و روستاهای سراسر لبنان، دهها جمعیت خیریه و مؤسسات فرهنگی و آموزش حرفه‌ای را راه اندازی نمود که حاصل آن کسب اشتغال و خودکفایی اقتصادی هزاران خانواده بی بضاعت، کاهش درصد بیسوادی، رشد فرهنگ عمومی، و به اجرا در آمدن صدها پروژه کوچک و بزرگ عمرانی در مناطق محروم آن کشور بود. در تابستان سال ۱۳۴۵ و پس از اجتماعات عظیم و چند روزه شیعیان لبنان در بیعت با او، رسماً از حکومت وقت درخواست نمود تا همانند دیگر طوائف آن کشور، مجلسی برای سازماندهی طایفه شیعه و پیگیری مسائل آن تأسیس گردد. مجلس اعلای اسلامی شیعیان که اولین بخش از برنامه درازمدت صدر به شمار می‌رفت، در اول خرداد سال ۱۳۴۸ تأسیس، و خود او با اکثریت آراء به ریاست آن انتخاب گردید.

فقر فرهنگی قبل از آغاز فعالیت صدر به حدی بود که برخی از مسلمانان لبنان مراسم عقد و ازدواج و ترحیم خود را در کلیسا بر پا می‌کردند و امواتشان را در گورستان‌های مسیحیان دفن می‌کردند. صدر با تأسیس مراکز آموزشی متعدد خاص شیعیان حرکت بنیادی را آغاز کرد. وی با تأسیس جنبش اَمل سعی در ترسیم خط و مشی مستقل الهام گرفته از آداب تشیع، ایمان و اخلاص در عمل و صدق در عقیده و گفتار، بازگشت به اصل خویشتن زدودن آثار محرومیت و پیشرفت شیعیان لبنان کرد.(ساختار سیاسی اجتماعی لبنان-ص149)

صدر از بهار سال ۱۳۴۸ تا اواسط زمستان سال ۱۳۵۲ با دولت وقت لبنان به گفتگو نشست تا آن را برای اجرای پروژه‌های زیربنایی و وظایف قانونی خود در قبال مناطق شیعه نشین و محروم آن کشور ترغیب نماید. در پی امتناع دولت لبنان از پذیرش این مطالبات و نیز اتمام حجت با آن، جنبش محرومان لبنان در اوایل سال ۱۳۵۳ به رهبری موسی صدر شکل گرفت و راهپیمایی‌های مردمی عظیمی در شهرهای بعلبک، صور و صیدا علیه دولت به وقوع پیوستند. اوجگیری بحران خاورمیانه، صف آرایی احزاب افراطی مسیحی در برابر مقاومت فلسطینی، و به لبنان کشیده شدن برخی اختلافات جهان عرب، صدر را بر آن داشت تا برای حفظ ثبات کشور و ممانعت از سرکوبی فلسطینیها، توده‌های مردم را موقتاً از عرصه رویارویی با دولت کنار کشاند، و پیگیری مطالبات شیعیان را تا آمدن رئیس جمهور بعد به تاخیر اندازد. او در سال ۱۳۵۴ علی‌رغم کارشکنی‌ها، مجدداً با اکثریت آراء به ریاست مجلس اعلای اسلامی شیعیان برگزیده شد. با آغاز جنگ داخلی لبنان در فروردین سال ۱۳۵۴، تمامی تلاش‌های موسی صدر مصروف پایان دادن به این بحران گردید. وی در خرداد آن سال در مسجد عاملیه بیروت به اعتصاب نشست، و به پشتوانه مشروعیت مردمی و مقبولیت وسیع و شخصیت کاریزماتیک خود در میان تمامی مذاهب، آرامش را به تابستان لبنان بازگردانید. با شعله ور شدن مجدد آتش جنگ، صدر در اردیبهشت ۱۳۵۵ حافظ اسد را وادار نمود تا با اعزام نیروهای سوری به لبنان، موازنه قوا و آرامش را به این کشور بازگرداند. حل اختلافات مصر با سوریه و متعاقب آن برپایی کنفرانس ریاض در مهر ۱۳۵۵، آب سردی بود که موسی صدر بر آتش جنگ داخلی لبنان فرو ریخت. این ارامش تا زمانیکه صدر در لبنان حضور داشت، ادامه پیدا کرد.[نیازمند منبع]

پرچمداری حرکت گفتگوی ادیان و تقریب مذاهب در لبنان

هدف استراتژیک موسی صدر آن بود تا طایفه شیعه لبنان را همسان دیگر طوائف، و نه مقدم بر آنان، در تمامی عرصه‌های حیات سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی آن کشور مشارکت دهد. وی از اولین روزهای ورود به لبنان در زمستان سال ۱۳۳۸، با طرح شعار «گفتگو، تفاهم و همزیستی»، پایه‌های روابط دوستانه و همکاری صمیمانه‌ای را با مطران یوسف الخوری، مطران جرج حداد، شیخ محی الدین حسن و دیگر رهبران دینی مسیحی و اهل سنت آن کشور بنا نهاد. در طول حضور دو دهه صدر در لبنان، هیچ مراسم سرور یا اندوهی از شیعیان نبود که صدر در آن شرکت جوید، و تنی چند از فرهیختگان مسیحی و اهل سنت در معیت وی نباشند. حمایت صدر از بستنی فروشی مسیحی در اوایل تابستان سال ۱۳۴۱ در شهر صور، که به فتوای صریح وی مبنی بر طهارت اهل کتاب منجر گردید، توجه تمامی محافل مسیحی لبنان را به سمت خود جلب نمود. در اواخر تابستان ۱۳۴۱ مطران گریگوار حداد به شهر صور آمد، و از صدر برای عضویت در هیئت امناء «جنبش حرکت اجتماعی» دعوت نمود. از اواخر سال ۱۳۴۱ حضور گسترده موسی صدر در کلیساها، دیرها و مجامع دینی و فرهنگی مسیحیان آغاز گردید. سخنرانی‌های تاریخی صدر در دیرالمخلص واقع در جنوب، وکلیسای مارمارون در شمال لبنان طی سالهای ۱۳۴۱ و ۱۳۴۲، تأثیرات معنوی عمیقی بر مسیحیان آن کشور بر جای نهاد.

Musa Al-Sadr and AbdulNaser.jpg
 
 

صدر در تابستان سال ۱۳۴۲ و طی سفری دو ماهه به کشورهای شمال آفریقا، طرحی نو جهت همفکری مراکز اسلامی مصر، الجزایر و مغرب با حوزه‌های علمیه شیعه لبنان در انداخت. وی در بهار سال ۱۳۴۴، اولین دور سلسله گفتگوهای اسلام و مسیحیت را با حضور بزرگان این دو دین، در مؤسسه فرهنگی «الندوه اللبنانیه» به راه انداخت. وی پس از جنگ شش روزه اعراب و اسرائیل در سال ۱۳۴۶ به دیدار پاپ رفت، و نشستی که ابتدا نیم ساعت پیش بینی شده بود، به تقاضای پاپ بیش از دو ساعت به درازا کشید. موسی صدر از سال ۱۳۴۷ به عضویت مرکز اسلام‌شناسی استراسبورگ در آمد، و از رهگذر همفکری و ارائه سمینارهای متعددی در آن، انتشار آثاری ارزشمند چون «مغز متفکر جهان شیعه» را زمینه سازی نمود. صدر در بهار سال ۱۳۴۸ و بلافاصله پس از افتتاح مجلس اعلای اسلامی شیعیان، از شیخ حسن خالد مفتی اهل سنت لبنان دعوت نمود، تا با همفکری یکدیگر برای توحید شعائر، اعیاد و فعالیتهای اجتماعی طوائف اسلامی، تدبیری بیندیشند. وی در همین خصوص طرح مدونی را به اجلاس سال ۱۳۴۹ «مجمع بحوث اسلامی» در قاهره ارائه نمود، و متعاقب آن به عضویت دائم این مجمع درآمد.

موسی صدر در سال ۱۳۴۹ رهبران مذهبی مسلمانان و مسیحیان جنوب لبنان را در چارچوب «کمیته دفاع از جنوب» گرد هم آورد، تا برای مقاومت در برابر تجاوزات اسرائیل چاره اندیشی نمایند. وی در زمستان سال ۱۳۵۳ و در اقدامی بی سابقه، خطبه‌های عید موعظه روزه را در حضور شخصیتهای بلندپایه مسیحی لبنان در کلیسای کبوشیین بیروت ایراد نمود، و اگر آتش جنگ داخلی شعله‌ور نمی‌شد، در پی آن بود تا کاردینال مارونی لبنان را برای ایراد خطبه‌های یکی از نمازهای جمعه شهر بیروت دعوت نماید. صدر در زمستان سال ۱۳۵۵ و در جمع سردبیران جرائد بیروت، با پیش بینی صریح حذف فاصله‌ها و روند جهانی شدن در اواخر قرن بیستم، قرن بیست و یکم را قرن همزیستی پیروان ادیان، مذاهب، فرهنگها و تمدنهای گوناگون نامید، و بر رسالت تاریخی لبنان جهت ارائه الگویی موفق در این زمینه پای فشرد. موسی صدر در اواسط سال ۱۳۵۷ موفق گردید رهبران مسلمان و مسیحی لبنان را جهت برپایی یک جبهه فراگیر ملی متقاعد نماید، و در این مسیر تا آنجا پیش رفت که حتی موعد تأسیس و اولین گردهمایی آنان را برای پس از بازگشت خود از سفر لیبی مشخص نمود.

تأسیس جامعه مقاوم و مقاومت لبنانی

موسی صدر از سال ۱۳۴۳ و یک سال پیش از تأسیس جنبش فلسطینی فتح، در پی اندیشه تبدیل جامعه مصرفی لبنان به جامعه‌ای مقاوم در برابر تجاوزات آینده اسرائیل برآمد. وی در بهار سال ۱۳۴۴ گروهی از جوانان شیعه را به مصر اعزام نمود، تا در دوره‌ای شش ماهه فنون نظامی را فرا گیرند. با بازگشت این جوانان که اولین کادرهای مقاومت لبنان بودند، عملیات ایذایی مشترک رزمندگان فلسطینی لبنانی در شمال اسرائیل آغاز گردید. بخش اعظم نیروهای رزمنده از جوانان شیعه لبنان، و فرماندهی عملیات بر عهده رزمندگان فلسطینی بود. این نوع عملیات مشترک تا اوایل سال ۱۹۷۲ ادامه یافت.

در مهر ۱۳۴۸ مؤسسه صنعتی جبل عامل یا کارگاه کادر سازی صدر رسماً آغاز به کار نمود. در پی بمباران شدید جنوب لبنان توسط اسرائیل در سال ۱۳۴۹ و عدم واکنش مناسب دولت وقت، اعتصابی بی سابقه به دعوت موسی صدر لبنان را فرا گرفت، به گونه‌ای که دولت وقت را بر آن داشت برای بازسازی مناطق جنگی و برپایی پناهگاههای مناسب در آن، مجالس جنوب را تأسیس نماید. از اوایل سال ۱۳۴۱ عملیات جوانان شیعه در داخل اسرائیل شکلی مستقل به خود گرفت، هر چند تا سالها پس از آن نیز به صلاحدید صدر، افتخار آن به نام «نیروهای مخصوص جنبش فلسطینی فتح» ثبت می‌شد. در شهریور سال ۱۳۵۱ و کمتر از ۲۴ ساعت پس ازاشغال ۴۸ ساعته دو روستای «قانای جلی» و «جویا» به دست سربازان اسرائیلی، نشست فوق العاده مجلس اعلای اسلامی شیعیان با حضور تمامی اعضاء در روستای جویا برگزار گردید، و از همان روز اولین بذرهای «مقاومت لبنانی» توسط موسی صدر پاشیده شد. یک ماه پس از این حادثه و به هنگام حمله نیرهای اسرائیلی به روستای «فاووق» در جنوب لبنان، اولین عملیات غیر رسمی مقاومت لبنان به اجرا در آمد، که حاصل آن چند کشته و مجروح اسرائیلی بود. از پاییز سال ۱۳۵۱ آموزش نظامی جوانان شیعه شتاب بیشتری گرفت. اولین کشته‌ی مقاومت لبنان «فلاح شرف الدین» مؤذن چهارده ساله مؤسسه صنعتی جبل عامل بود که در زمستان ۱۳۵۲ و پس از کشتن چند تن از سربازان اسرائیلی، در روستای مرزی «بنت جبیل» کشته شد. در خرداد سال ۱۳۵۴ و به دنبال وقوع انفجاری در اردوگاه نظامی عین البنیه در کوههای بقاع، که به کشته شدن ۲۷ تن از جوانان شیعه انجامید، صدر رسماً ولادت «گروههای مقاومت لبنان» را اعلان نمود. با پایان یافتن جنگ داخلی لبنان و انتقال دامنه ناآرامیها به جنوب، واحدهای مقاومت لبنان رسماً در نقاط استراتژیک مناطق مرزی مستقر شدند. اولین عملیات بزرگ مقاومت لبنان علیه تجاوزات اسرائیل در اواخر سال ۱۳۵۵ صورت گرفت که پس از چند روز درگیری، به آزادسازی شهرکهای «طیبه» و «بنت جبیل» منجر گردید. موسی صدر اولین شخصیتی بود که در زمستان سال ۱۳۵۶، طرح سازشکارانه توطین پناهندگان فلسطینی در جنوب لبنان را افشا، و با مواضع شجاعانه خود از تحقق آن جلوگیری نمود. در حمله گسترده سال ۱۳۵۷ اسرائیل به جنوب لبنان و به رغم عقب نشینی احزاب چپ و گروههای فلسطینی، جوانان مقاومت لبنان و دانش آموزان مؤسسه صنعتی جبل عامل در منطقه اشغالی باقی‌ماندند، و به رغم امکانات اندک تا به آخر علیه اشغالگران ایستادگی کردند.

موسی صدر اگرچه لبنان را محل اصلی فعالیتهای خود قرار داده بود، اما هیچگاه از دیگر مسائل جهان اسلام غافل نبود. انقلاب اسلامی ایران، امنیت حوزه‌های علمیه، اتحادی عربی-اسلامی جهت مبارزه با اسرائیل و گسترش تشیع در آفریقای سیاه، مهم‌ترین دغدغه‌های خارج از لبنان وی را تشکیل می‌دادند.

در پی دستگیری روح‌الله خمینی و در اوایل تابستان ۱۳۴۲، صدر راهی اروپا و شمال آفریقا شد تا از طریق واتیکان و الازهر، شاه را برای آزادسازی ایشان تحت فشار قرار دهد. با آزاد شدن خمینی در پایان این سفر، ابوالقاسم خویی تصریح نمود که این آزادی بیش از هر چیز مرهون سفر صدر بوده‌است. در پی تبعید خمینی به ترکیه در پاییز سال ۱۳۴۳، صدر اقدامات مشابهی را انجام داد، تا ضمن تأمین امنیت خمینی، ترتیبات انتقال او به عتبات عالیات را فراهم سازد. در نیمه دوم دهه چهل و پس از آماده شدن اولین کادرهای نظامی مقاومت لبنان، دهها تن از جوانان مبارز ایرانی به لبنان آمدند و زیر نظر آنان فنون نظامی را فرا گرفتند.

در زمستان ۱۳۵۰ و بر اساس تقاضای مراجع وقت، موسی صدر درباره برخی زندانیان سیاسی با شاه گفتگو نمود، که بعضی از آنان از جمله هاشمی رفسنجانی، اندکی بعد از زندان آزاد شدند. با به قدرت رسیدن حافظ اسد در سال ۱۳۵۰ و آغاز همکاریهای تنگاتنگ وی با صدر، سوریه به امن‌ترین کشور خاورمیانه برای مبارزین ایرانی بدل شد. صدر در تابستان ۱۳۵۶ با اقامه نماز، تدفین و برپایی مراسم چهلمین روز درگذشت علی شریعتی در بیروت، از سست شدن پیوند جوانان تحصیلکرده با روحانیت، جلوگیری به عمل آورد.

 
تصویر یادداشت سید موسی صدر با عنوان «انقلاب ایران: ندای پیامبران» در نشریه لوموند در تاریخ ۳ اوت ۱۹۷۸ مطابق با اول شهریور ۱۳۵۷

به دنبال درگذشت مصطفی خمینی در پاییز سال ۱۳۵۶، وی پسر عموی خود سید محمد باقر صدر را بر آن داشت تا بیش از پیش به حمایت از خمینی برخیزد. صدر در بهار سال ۱۳۵۷ لوسین ژرژ نماینده روزنامه لوموند در بیروت را به نجف فرستاد تا با انجام اولین مصاحبه بین‌المللی با خمینی، افکار عمومی جهانیان را با انقلاب اسلامی ایران آشنا سازد. صدر در دیدارهای مکرر سال ۱۳۵۷ خود با رهبران سوریه، عربستان سعودی و برخی دیگر از کشورهای جهان عرب، اهمیت انقلاب اسلامی ایران، پیروزی قریب‌الوقوع آن، و ضرورت همپیمانی آنان با این انقلاب را به آنها گوشزد نمود. وی در شهریور ۱۳۵۷ و یک هفته پیش از ربودن شدنش، با انتشار مقاله «ندای پیامبران» در روزنامه لوموند، خمینی را به عنوان تنها رهبر انقلاب اسلامی ایران معرفی کرد. بزرگ‌ترین خدمت موسی صدر به انقلاب ایران آن بود که در سالهای ۱۳۵۶ تا ۱۳۵۷ و پس از قریب دو دهه ترویج ارزشهای اسلام راستین در لبنان، عموم مردم، خصوصاً شیعیان و بالاخص کادرهای مقاومت آن کشور را با این انقلاب آشنا و مرتبط نمود. تأثیرگذاری شیعیان در عرصه سیاسی اجتماعی لبنان مسأله‌ای نبود که به سرعت حادث شده باشد. شیعیان قریب چهل سال در پی جایگاه به فراموشی سپرده شده خود در سیاست و جامعه لبنان بوده‌اند. در واقع به مانند غالب رویدادهای سیاسی و تاریخی، روند ورود شیعیان به سیاست لبنان حکایتی پیچیده دارد که مراحل مختلفی را پشت سر گذاشته است. نکته مهم این است که قدرت سیاسی حال حاضر شیعیان لبنان که به عنوان جامعه‌ای آگاه و دارای اعتماد به نفس بارها در مقابل مشکلات متحد ایستادگی کرده و مزد این همبستگی را گرفته‌اند، تنها طی چند دهه صورت پذیرفته است. عزت حال حاضر در قیاس با وضعیت پیش از آن، سوای از همراهی آحاد جامعه شیعه و عوامل دیگر، بدون شک مدیون مجاهدت‌های موسی صدر است.(ساختار سیاسی اجتماعی لبنان - ص ۲۴۰)

آثار

آثار امام موسی صدر حاصل جمع آوری سخنرانی ها، مقالات و بیانیه های ایشان در مجامع و جلسات مختلف در ایران و لبنان است که مؤسسه فرهنگی تحقیقاتی امام موسی صدر به صورت کتاب و فایل های صوتی منتشر کرده است.

کتاب ها [۱]


مجموعۀ در قلمرو اندیشۀ امام موسی صدر


مجموعۀ پرتوها


مجموعۀ تفسیر قرآن

شاگردان

موسی صدر در طول زندگی حوزوی خود شاگردان برجسته‌ای را تربیت کرده‌است. معروف‌ترین آنان در ایران یوسف صانعی و هاشمی رفسنجانی و در لبنان سید عباس موسوی دبیر کل سابق حزب‌الله است.

سرنوشت

نوشتار اصلی: ربودن موسی صدر

صدر در ۳ شهریور سال ۱۳۵۷ و در آخرین مرحله از سفر دوره‌ای خود به کشورهای عربی، بنا بر دعوت رسمی معمر قذافی وارد لیبی شد و در روز ۹ شهریور ربوده شد. دستگاههای قضایی دولتهای لبنان و ایتالیا، و همچنین تحقیقات انجام شده از سوی واتیکان، ادعای رژیم لیبی مبنی بر خروج صدر از آن کشور و ورود او به رم را رسماً تکذیب کردند. مجموعه اطلاعات آشکار و پنهانی که طی دو دهه پیش بدست آمده، تماماً گواه آنند که موسی صدر هرگز خاک لیبی را ترک نگفته‌است.

در این میان قرائن متعددی حکایت از آن دارند که صدر همچنان زنده بوده و چون برخی دیگر از علمای اسلامی، شرایط زندان حبس ابد را می‌گذراند. در خبری که در ۱۳ اردیبهشت ۱۳۸۰ توسط سایت «جبهه نجات ملی لیبی» بر روی شبکه جهانی اینترنت منعکس گردید، مدعی آن است که موسی صدر در اواخر سال ۱۳۷۶ توسط برخی زندانبانان زندان ابوسلیم شهر طرابلس مشاهده گردید و اندکی پیش از ماه رمضان گذشته به مکانی دیگر انتقال یافته‌است.

به‌تازگی یک منبع دیپلماتیک لیبیایی که از نظام معمر قذافی رهبر لیبی جدا شده است، به " الجزایر تایمز " گفت سید موسی صدر رهبر جنبش محرومان لبنان، هنوز درقید حیات است و زیرنظر دستگاه‌های امنیتی لیبی و درمکانی بسیار ویژه نگاهداری می شود.[نیازمند منبع] همچنین صدرالدین صدر پسر موسی صدر اظهار داشته است:

صدر به همراه محمد یعقوب و عباس بدرالدین همچنان زنده و اسیر معمر قذافی رهبر لیبی هستند و در مسئله ناپدید شدن پدرم و همراهان وی هیچ راز، معما و ابهامی وجود ندارد. مسئله ناپدید شدن صدر کاملاً مشخص است. پدرم و همراهانش همچنان پشت میله‌های زندان هستند.[۶]

در سال ۱۳۹۰ و پس از سرنگونی قذافی در لیبی گزارش‌هایی مبنی بر مرگ موسی صدر منتشر شد. سایت آینده به نقل از دکتر کنی نوشت که او از سوی محمدرضا شاه مامور پی‌گیری وضعیت موسی صدر بوده ولیکن در ملاقاتی انور سادات به او می‌گوید که به دلیل دیوانه بودن قذافی و امکان دست زدن به هر اقدام خطرناکی از سوی او، سرویس اطلاعاتی مصر بر لیبی تسلط دارد و امام موسی صدر نیز با توجه به این اطلاعات به دستور قذافی اعدام شده و جسد وی نیز در یک بلوک بتونی به قعر اقیانوس فرستاده شده است.[۷]

عبدالمنعم الهونی نماینده شورای انتقالی لیبی در قاهره نیز ضمن تایید این امر دلیل واقعه را اعلام کرد: قذافی مدعی آگاهی از همه امور سیاسی و دینی بود. در طول یک دیدار قذافی به مذهب تشیع پرداخت و در آن تشکیک کرد و پاسخ موسی صدر نیز شدید بود و او قذافی را به ناآگاهی از علوم دین اسلامی بصورت کلی، و همچنین ناآگاهی از مذهب شیعه و سنی متهم کرد. پس از آن قذافی به موسی صدر دشنام داد و صدر نیز در مقابل قذافی را به خیانت و مزدوری متهم کرد. پس از این جریان بود که قذافی فرمان قتل موسی صدر را صادر کرد.[۸]

اما خواهرزاده و داماد موسی صدر گفت که اخباری که از برخی زندانیان آزاد شده در لیبی چندین سال قبل (آخرین خبر ۱۰ سال پیش) مبنی بر وجود وی در زندان منتشر نموده‌اند، خانواده امام موسی صدر مرگ وی را تایید نمی‌کنند و همچنان فکر می‌کنند که او در لیبی زندانی است. همچنین محمد کرمی‌راد، عضو کمیته بررسی وضعیت موسی صدر در مجلس شورای اسلامی گفت براساس اسنادی که خانواده او در اختیار مجلس قرار داده‌اند قرائن و شواهد حاکی از زنده بودن صدر است و کسانی که با وی بوده‌اند، زنده بودن موسی صدر را تائید کردند.[۹][۱۰]

حسنی مبارک، رئیس جمهور مخلوع مصر در مارس ۲۰۱۲ در روزنامه مصری "روز الیوسف" مدعی شد که سرهنگ قذافی، امام موسی صدر را در لیبی پس از یک مشاجره کشته است. مبارک در یادداشت‌های خود می‌نویسد:

قذافی امام موسی صدر را به شام دعوت کرد و در آن هنگام نوار صوتی‌ای را برای وی پخش کرد که از مصر به دست او رسیده بود. در این نوار صوتی امام موسی صدر انور سادات را تهدید کرده بود که لیبی را به سرنوشتی چون لبنان دچار خواهد کرد و پس از آن مشاجره‌ای کلامی بین امام موسی صدر و قذافی در گرفت. در آن زمان بود که قذافی و نیروهایش امام موسی صدر و همراهانش را مورد ضرب و شتم قرار دادند. قذافی بعد از این حادثه دستور کشتن فوری امام موسی صدر را صادر کرد. اما پیش از آن به زیردستان خود دستور داد ابزار شکنجه را حاضر کنند و خود شخصاً امام را شکنجه داد. امام موسی صدر پس از ۴ ساعت شکنجه از هوش رفت. قذافی در نهایت به زیردستان خود دستور داد، امام و همراهانش را به قطعه‌های سنگین آهنی بسته و آنان را به داخل دریای مدیترانه و در آخرین منطقه مرزی آب‌های لیبی بیندازند.[۱۱]

رباب الصدر در گفتگوی اختصاصی با شبکه تلویزیونی المیادین گفت: «مقامات لیبیایی در سال های اخیر مایل بودند به توافقی با ما دست پیدا کنند که ما آن را نمی‌پذیرفتیم. آنها پیشنهاد پرداخت پول در مقابل مختومه شدن پرونده ناپدید شدن امام موسی صدر را مطرح کردند. آنها بارها تماس گرفتند ولی ما پیشنهاد را رد کردیم، ما پول پرست نیستیم».[۱۲]


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
آداب ميهمان
نویسنده : محمدرضا عباسیان 09148023199
تاریخ : شنبه 29 اسفند 1394

آداب ميهمان

و از براى مهمان نيز آدابى است چند.از آن جمله اينكه: دعوت برادر مؤمن را به‏ميهمانى اجابت كند.و فرق ميان غنى و فقير نگذارد. بلكه به فقير زودتر وعده دهد.وبعد مسافت، مانع وعده دادن او نشود، مگر اينكه بسيار دور باشد.

و حضرت پيغمبر - صلى الله عليه و آله - فرمود كه: «حاضر و غايب امت‏خود راوصيت مى‏كنم كه اجابت دعوت مسلم را كنند، اگر چه به قدر پنج ميل راه باشد» . (15)

و هرگاه روزه سنتى داشته باشد آن را عذر قرار ندهد، بلكه اگر ببيند كه او به چيزى‏خوردن خوشحال مى‏شود افطار كند و ثواب آن افطار بيش از روزه خواهد بود.

و از حضرت امام جعفر صادق - عليه السلام - مروى است كه: «هر كه روزه باشد و بربرادر دينى خود وارد شود و نگويد روزه‏ام و افطار كند، خدا ثواب يك سال روزه به‏جهت او مى‏نويسد» . (16)

و بايد غرض او از مهمانى رفتن، شكم پرستى نباشد، بلكه غرض او اكرام برادر مؤمن‏خود و متابعت‏سنت پيغمبر - صلى الله عليه و آله - باشد.و اگر بداند كه: ميزبان از جمله‏فساق و يا ظلمه است، يا غرض او از ضيافت، مباهات و خود نمائى است، سزاوار آن‏است كه: وعده ندهد.

و همچنين اگر طعام او، يا خانه او، يا فرش او، حرام يا شبهه‏ناك باشد، يا در آن‏موضع، مرتكب معصيتى شوند، مثل اينكه ظرف طلا يا نقره باشد، يا مشتمل بر غنا ياساز بوده باشد، يا ميزبان مرتكب اسراف شده باشد، يا در آنجا لهو و لعب و هرزه‏گوئى‏يا غيبت مسلمى شود، در همه آنها اولى وعده ندادن است.و در بسيارى از صور آن،حرام است.

و از حضرت صادق - عليه السلام - مروى است كه: «سزاوار مؤمن نيست كه درمجلسى بنشيند كه در آن معصيت‏خدا بشود و نتواند منع كند. (17)

و كسى كه ناچار شود از اينكه به سفره ظالمى حاضر شود، تا تواند كم چيزى‏بخورد.و ميل به غذاهاى خوب نكند.

و از جمله آداب مهمان، آن است كه: چون داخل خانه ميزبان شد، ميل به صدرنكند، بلكه به هر جا كه اتفاق افتد بنشيند.و اگر صاحب خانه جائى به او بنمايد همان جابنشيند.و مقابل درى كه زنان از برابر آن گذرند ننشيند.و بسيار نگاه به موضعى كه طعام‏از آنجا مى‏آورند نكند.و ابتدا با كسانى كه نزديك او نشسته‏اند تحيت‏به جا آورد.ودير به خانه ميزبان نرود، و ايشان را انتظار ندهد، بلكه در رفتن تعجيل كند.اما نه اين قدركه مخل امر ايشان بشود.و وقت كار و تهيه بر ايشان داخل نشود.


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نفقه اهل و عيال
نویسنده : محمدرضا عباسیان 09148023199
تاریخ : شنبه 29 اسفند 1394

نفقه اهل و عيال

سيم از عطاهاى واجبه، نفقه اهل و عيال است.و آن نيز به طريقى كه در كتب‏مسطور است از جمله واجبات، و ثواب آن بى‏حد و احصاء است.

حضرت پيغمبر - صلى الله عليه و آله - فرمود: «كسى كه سعى كند در تحصيل نفقه عيالش، مثل كسى است كه در راه خدا جهاد كند. (48)

و فرمود كه: «پاره‏اى از گناهان است كه هيچ چيز كفاره آن نمى‏شود، مگر اهتمام درطلب معاش‏» . (49)

و فرمود كه: «هر كه را سه دختر باشد، و خرج ايشان را بكشد، و به ايشان نيكى كند تابزرگ شوند خدا بر او بهشت را واجب مى‏گرداند» . (50)

مروى است كه: «روزى جناب رسالت مآب - صلى الله عليه و آله - به خانه سيد اولياء - عليه السلام - آمد، ديد: آن حضرت نشسته است و عدس پاك مى‏كند.و سيدة النساءدر پيش ديگ نشسته است.حضرت رسول - صلى الله عليه و آله - فرمود: بشنو اى‏ابو الحسن! - و نمى‏گويم مگر آنچه را خدا امر كرده است كه بگويم - كه: هيچ مردى‏نيست كه: در خانه امداد زن كند و يارى او را نمايد مگر اينكه خدا به او مى‏دهد به‏عوض هر موئى كه در بدن اوست عبادت يك سال را، كه روز آن را روزه بگيرد و شب‏آن را به عبادت به سربرد.و عطا مى‏كند از ثواب، به او مثل آنچه به صابرين داده، كه‏داود پيغمبر - عليه السلام - و يعقوب - عليه السلام - و عيسى - عليه السلام - باشد.يا على هر كه در خانه خود مشغول خدمت عيال شود و مضايقه نكند، خدا اسم او را در دفتر شهدا مى‏نويسد.و در هر روز و شبى ثواب هزار شهيد از براى او ثبت مى‏كند.و به هرقدمى كه برمى‏دارد ثواب حج و عمره به او مى‏دهد.و به عدد هر رگى كه در بدن اوست‏شهرى در بهشت‏به او عطا مى‏فرمايد.يا على! يك ساعت‏خدمت در خانه، بهتر است ازعبادت هزار سال.و هزار حج و هزار عمره.و هزار بنده كه آزاد كنى.و هزار مرتبه‏جهاد.و عيادت هزار مريض.و هزار نماز جمعه.و هزار تشييع جنازه.و سير كردن هزارگرسنه.و پوشانيدن هزار برهنه.و روانه ساختن هزار اسب در راه خدا.و بهتر است ازاينكه تورات و انجيل و زبور و قرآن را تلاوت كند.و هزار اسير را آزاد كند.و هزارشتر كه به مساكين بدهد.و از دنيا بيرون نرود مگر اينكه جاى خود را در بهشت‏ببيند.

يا على! خدمت عيال، كفاره گناهان كبيره است.و غضب پروردگار را مى‏نشاند.و مهرحور العين مى‏شود.و حسنات را زياد مى‏كند.و درجات را رفيع مى‏گرداند.يا على! خدمت عيال را نمى‏كند مگر صديق، يا شهيد، يا مردى كه خدا خير دنيا و آخرت را ازبراى او خواسته باشد» . (51)

از حضرت امام موسى - عليه السلام - مروى است كه: «عيال آدمى، اسيران اويند،پس هر كسى كه خداوند به او نعمتى داده بايد كه اسيران خود را وسعت‏بدهد.پس اگرنكند تشويش آن است كه خدا اين نعمت را از او بگيرد» . (52)

حضرت امام رضا - عليه السلام - فرمود كه: «بايد مرد بر عيالش وسعت‏بدهد تاآرزوى مرگ او را نكنند» . (53)

و مخفى نماند كه: طالب ثواب در اخراجات عيال را سزاوار آن است كه: نيت‏خودرا خالص كند.و از سعى‏اى كه مى‏كند و زحمتى كه در تحصيل معاش ايشان مى‏كشدرضاى خدا را خواهد.و از تحصيل حرام و اموال شبهه‏ناك اجتناب كند.و از براى‏عيال، بجز حلال نياورد.و در اخراجات، ميانه روى كند.نه بر عيال تنگ بگيرد تا ايشان‏ضايع گردند، و نه اسراف كند تا خود و ايشان را ضايع كند و به هلاكت‏برسد.و سزاوارآن است كه: طعامى كه پاكيزه باشد مخصوص خود يا بعضى از عيال نكند، بلكه همه‏يكسان باشند. مگر اينكه خود يا بعضى از آنها به طعام خاصى مضطر باشند، به جهت‏مرضى، يا ضعفى، يا غير اينها.و چيزى را كه نمى‏خواهد براى عيال بگيرد وصف آن رادر پيش عيال نكند.و چون سفره افكنند همه عيال خود را بر آن بنشاند، مروى است‏كه:

«خدا و ملائكه، صلوات مى‏فرستند بر اهل خانه‏اى كه به جمعيت چيزى بخورند» . (54)

صدقات مستحبه

و اما عطاهاى مستحبه آن نيز چند نوع است:

اول: صدقات مستحبه است و ثواب آن بسيار، و فوايد آن بى‏شمار است.

از جناب مستطاب نبوى - صلى الله عليه و آله - منقول است كه: «به درستى كه‏خدائى كه جز او خدائى نيست، دفع مى‏كند به صدقه، مرض و مصيبت و سوختن وغرق شدن و خانه بر سر فرود آمدن و ديوانگى را.و - آن يگانه آفاق به همين سياق - هفتاد نوع از شر را شمردند كه خداى - تعالى - به بركت صدقه، آنها را دفع مى‏كند» . (55)

و از آن حضرت مروى است كه: «هر كسى در روز قيامت در سايه صدقه خودخواهد بود تا مردم از حساب فارغ شوند» . (56)

و فرمود كه: «زمين قيامت آتش است، مگر سايه مؤمن، كه صدقه او وى را سايه‏مى‏افكند» . (57)

و نيز از آن جناب مروى است كه: «هرگاه سائلى در شب به صورت مردى سؤال‏كند، او را رد مكنيد» . (58)

و اين تخصيص، به جهت آن است كه: احتمال مى‏رود كه ملكى به صورت مردى‏در شب سؤال مى‏كند به جهت امتحان.

مروى است كه: به «موسى - عليه السلام - وحى شد كه اى موسى! سائل را اكرام كن به‏دادن چيز كمى، يا سخن نيكى به درستى كه به نزد تو مى‏آيد كسى كه نه انس است و نه‏جن، بلكه از جمله ملائكه است، كه امتحان مى‏كند ترا در نعمتى كه من به تو داده‏ام، وسؤال مى‏كند تو را، پس ببين كه: چگونه رفتار خواهى نمود» . (59)

و از اين جهت‏حضرت پيغمبر - صلى الله عليه و آله - ترغيب فرمودند بر: «رد نكردن‏سائل، اگر چه بر اسبى سوار باشد» . (60)

و از حضرت امام محمد باقر - عليه السلام - مروى است كه: «نيكوئى و صدقه،بر طرف مى‏سازد فقر را.و مى‏افزايد در عمر.و دفع مى‏كند از صاحب خود هفتاد قسم‏مردن بد را» . (61)

و از حضرت امام جعفر صادق - عليه السلام - مروى است كه: «دوا كنيد بيماران‏خود را به صدقه.و دفع نمائيد بلا را به دعا.و طلب روزى كنيد به صدقه.به درستى كه‏صدقه از ميان زنخ هفتصد شيطان بيرون مى‏آيد، يعنى چون كسى قصد تصدق كندهفتصد شيطان او را وسوسه مى‏كنند.و هيچ چيز بر شيطان گران‏تر از آن نيست كه: صدقه‏به مؤمنى داده شود.و اين صدقه ابتدا به ست‏خدا مى‏رسد پيش از آنكه به دست فقيربرسد» . (62)

و نيز از آن جناب مروى است كه: «مستحب است از براى بيمار، كه با دست‏خودچيزى را به سائل بدهد و آن سائل را امر كند كه براى او دعا كند» . (63)

هر كه در وقت صباح صدقه بدهد خدا «نحوست‏» آن روز را از او دفع كند.

و در حديثى ديگر از آن سرور مروى است كه: «هر كه در اول روز، تصدق كندخدا هر شرى را كه در آن روز از آسمان فرود مى‏آيد.از او دفع مى‏نمايد.و هر كه دراول شب، تصدق كند خدا هر شرى را كه در آن شب از آسمان نازل مى‏شود از اوبرمى‏دارد» . (64)

«و آن حضرت چون نماز عشا را به جاى مى‏آوردند و پاسى از شب مى‏گذشت انبانى‏كه در آن گوشت و نان و پول بود به دوش مى‏گرفتند و به در خانه فقراى اهل مدينه‏مى‏بردند، و به ايشان تقسيم مى‏نمودند.و كسى آن حضرت را نمى‏شناخت تا آن‏حضرت از دنيا رفت.فقرا چون ديدند آن تقسيم موقوف شد يافتند كه آن حضرت‏بوده‏» . (65)

از آن حضرت پرسيدند كه: «سائل از ما سؤال مى‏كند و او را نمى‏شناسيم.حضرت‏فرمود: عطا كن به هر كه در دل تو اثر مى‏كند.و رحم به دل تو مى‏آيد» . (66)

شخصى از آن حضرت سؤال كرد كه: «شخصى به ديگرى چيزى مى‏دهد كه به فقرادهد.حضرت فرمود كه: ثواب واسطه، مثل ثواب دهنده است.و از ثواب دهنده چيزى‏كم نمى‏شود و اگر هفتاد دست‏بگردد همه ثواب دارند.و از ثواب صاحبش چيزى كم‏نمى‏شود» . (67)

و اخبار بسيار در ثواب تصدق آب وارد شده است.

و در حديث است كه: «اول چيزى را كه در آخرت ثواب مى‏دهند تصدق آب‏است‏» . (68)

و از حضرت امام محمد باقر - عليه السلام - مروى است كه: «خدا دوست داردخنك كردن جگر تشنه را.و هر كه سيراب كند جگر تشنه را از آب، از: چارپا و غير آن،خداى - تعالى - او را در سايه عرش خود نگاه مى‏دارد در روزى كه هيچ سايه‏اى نباشدمگر سايه او» . (69)

و از حضرت امام جعفر صادق - عليه السلام - مروى است كه: «هر كه آب دهد كسى‏را در جائى كه آب باشد، مثل كسى است كه: بنده آزاد كند.و هر كه آب دهد كسى رادر موضعى كه آب يافت نشود، مثل كسى است كه: نفسى را زنده كند.و كسى كه: يك تن را زنده كند مثل آن است كه همه خلق را زنده كرده باشد» . (70)

بدان كه از حضرت پيغمبر - صلى الله عليه و آله - پرسيدند كه: «چه صدقه‏اى افضل‏است؟ فرمود اينكه: تو صدقه دهى در وقتى كه بدن تو صحيح باشد و اميد زندگانى‏داشته باشى و از احتياج بترسى، و نگذارى تا وقتى كه جان به گلوى تو برسد بگوئى فلان‏را اين قدر بدهيد و فلان را آن قدر» . (71)

و مخفى نماند كه: - همچنان كه مذكور شد - خلافى نيست كه صدقات مستحبه راپنهانى دادن افضل، و ثواب آن اكمل است.بلى خلاف كرده‏اند در اينكه: آيا از براى‏فقير، بهتر آن است كه خفيه بگيرد و در نزد مردم اظهار نكند؟ يا افضل آن است كه:

آشكارا كند و در علانيه بگيرد؟ بعضى گفته‏اند: پنهان افضل است.و طايفه‏اى رفته‏اند بر اينكه: آشكار اولى است.وحق آن است كه: هيچ كدام از اين دو قول «على الاطلاق‏» (72) صحيح نيست، بلكه با قصدو نيت مختلف مى‏شود.

پس طالب سعادت بايد ملتفت احوال خود باشد.و ملاحظه احوال خود را بكند، هركدام به قصد قربت نزديكتر، و از ريا و «تلبيس‏» (73) و ساير آفات دورتر باشد آن را اختياركند.مثلا اگر طبع او مايل به اخفاى آن باشد و غرض او بيم افتادن از چشم مردم باشد،يا تشويش اينكه ديگر كسى چيزى به او ندهد چون مطلع شود كه گرفته است‏يا امثال‏اينها آشكارا كند.و اگر غرض او رغبت كردن اغنياء باشد به چيزى دادن به او، و دل اوميل به اظهار آن داشته باشد، اظهار نكند، و به روى خود نياورد.و همچنين اگر بفهمدكه آنكه داده است مى‏خواهد كه او اظهار كند و شكرگزارى او را كند و مدح او رانمايد، مطلقا اظهار نكند، و به روى خود نياورد، تا اعانت آن شخص دهنده را بر صفت‏بدى كه دارد نكرده باشد.

و بالجمله بايد مراتب دل خود باشد و امثال اين دقايق و نكته‏ها را ملاحظه كند،زيرا كه: اعمال جوارح و اعضا، و ملاحظه نكردن اين نكته‏ها باعث‏خنده شيطان وشماتت آن مى‏شود.و علم به اين دقايق، علمى است كه رسيده است كه يادگرفتن يك‏مسئله آن بهتر است از عبادت يك سال، زيرا كه: به اين علم عبادت همه عمر زنده‏مى‏شود.و به جهل به آن، عبادت تمام عمر مى‏رود.

پى‏نوشتها:


1. توبه (سوره 9)، آيه 35- 34.

2. محجة البيضاء، ج 2، ص 66.

3. آل عمران، (سوره 3) آيه 180.

4. بحار الانوار، ج 96، ص 16، ح 37

5. وسائل الشيعه، ج 6، ص 18، ح 3.

6. وسائل الشيعه، ج 6، ص 4.

7. وسائل الشيعه، ج 6، ص 18، ح 1 و ص 28، ح 3.

8. رك: وسائل الشيعه، ج 6 ص 17، باب ثبوت الكفر و الارتداد و القتل بمنع الزكاة.

9. توبه (سوره 9)، آيه 111.

10. وسائل الشيعه، ج 6، ص 30

11. وسائل الشيعه، ج 6، ص 318

12. جامع السعادات، ج 2، ص 128.جهت اطلاع بيشتر از جود پيغمبر اكرم - صلى الله عليه و آله - رجوع شودبه بحار الانوار، ج 16، ص 231.

13. وسائل الشيعه، ج 6، ص 215.

14. زينت.

15. مهمل و بيهوده.

16. بقره، (سوره 2)، آيه 264.

17. وسائل الشيعه، ج 6، ص 316، ح 5

18. سفال، ظرف گلى كه در كوره پخته شده باشد.

19. بى‏قيد.

20. درويش.

21. گريزان.

22. كاروانسراى بين راهها

23. بقره، (سوره 2)، آيه 267.

24. آل عمران، (سوره 3)، آيه 92.

25. اتحاف السادة المتقين، ج 9، ص 296.

26. كافى، ج 3، ص 548، ح 3.

27. محجة البيضاء، ج 2، ص 93.

28. محجة البيضاء، ج 2، ص 93

29. بحار الانوار، ج 96، ص 134.

30. بحار الانوار، ج 96، ص 133.

31. بحار الانوار، ج 96، ص 134.

32. محجة البيضاء، ج 2، ص 111.

33. لك: در عربى بمعنى ده ميليون و اينجا كنايه از زيادى ثروت است و همچنين كرور

34. محجة البيضاء، ج 2، ص 90.و احياء العلوم، ج 1، ص 196.

35. محجة البيضاء، ج 2، ص 93.

36. يوسف، (سوره 12)، آيه 106.

37. تفسير نور الثقلين، ج 2، ص 476، ح 235

38. بحار الانوار، ج 96، ص 147، ح 24.

39. بحار الانوار، ج 96، ص 159، ذيل حديث 37.

40. كافى، ج 4، ص 33، ح 1

41. انفال، (سوره 8)، آيه 41.

42. جامع الاخبار، باب 2، فصل 6

43. خصال، ج 1، ص 196، باب الاربعه، حديث 1.

44. من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 65، ح 1727.

45. پى در پى.

46. باران‏ها.

47. قطره قطره مى‏چكد

48. محجة البيضاء، ج 3، ص 203.و احياء العلوم، ج 2، ص 80.

49. محجة البيضاء، ج 3، ص 71 و 139 و احياء العلوم، ج 2، ص 29 و 56.

50. محجة البيضاء، ج 3، ص 71 و احياء العلوم، ج 2، ص 30.

51. مستدرك الوسائل، ج 13، ص 48، ح 2. (طبع آل البيت).

52. وسائل الشيعه، ج 15، ص 249، ح 7.

53. من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 68، ح 1742.

54. جامع السعادات، ج 2، ص 144.

55. من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 67، ح 1734.

56. كنز العمال، ج 6، ص 362، خ 16068

57. فروع كافى، ج 4، ص 3، ح 6.

58. من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 67، ح 1737.

59. من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 68، ح 1744.

60. من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 69، ح 1745.

61. بحار الانوار، ج 96، ص 119، ح 17.

62. من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 66، ح 1730.

63. من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 66، ح 1732.

64. من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 67، ح 1733.

65. فروع كافى، ج 4، ص 8، ح 1.

66. من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 68، ح 1743.

67. من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 69، ح 1750.

68. من لا يحضره الفقيه، ج 2، ح 64، ح 1722.

69. من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 64، ح 1723

70. فروع كافى، ج 4، ص 57، ح 3.

71. بحار الانوار، ج 96، ص 178، ح 13.

72. بدون قيد و شرط.

73. فريب و خدعه بكار بردن.

 


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
انواع خوف مذموم
نویسنده : محمدرضا عباسیان 09148023199
تاریخ : شنبه 29 اسفند 1394

انواع خوف مذموم

بدان كه اين قسم از خوف بر چند نوع است كه همه آنها مذموم و صاحب آنها درنزد عقل معاقب و ملوم است:

اول آنكه: خوف او از امرى باشد كه البته وقوع خواهد يافت و دفع آن در قوه بشرنيست.و شكى نيست كه خوف از چنين چيزى از جهل و نادانى است و به غير از الم‏عاجلى كه دل آدمى را مشغول كند و او را از كار دنيا و آخرت باز دارد فايده‏اى بر آن‏مترتب نمى‏شود.و عاقل مثل اين را بر دل خود راه نمى‏دهد و خود را به قضاى الهى و مقدرات سبحانى راضى مى‏سازد تا راحت‏حال و سعادت مآل به جهت او حاصل‏گردد.

دوم آنكه: خوف او از امرى باشد كه وجود آن احتمالى باشد و ممكن باشد كه‏وقوع نيابد، و شدن و نشدن آن در دست آن شخص نباشد.اين خوف نيز مانند اول‏خلاف مقتضاى عقل و از نادانى و جهل است، بلكه اين از اولى بدتر است.زيرا كه هردو شريك‏اند در اينكه علاج و چاره آن در دست آدمى نيست.و مع ذلك در اين نوع‏احتمال مى‏رود كه آن امر وقوع نيابد و متحقق نشود.

آرى الليلة حبلى (سحر تا چه زايد شب آبستن است) هر لحظه فلك را گردشى است‏و روزگار را رنگى، و پروردگار مهربان را الطاف خفيه از حد بيرون و از نهايت افزون‏است.

بلى نبود در اين ره نااميدى سياهى را بود روز سفيدى

زصد در، گر اميدت بر نيايد به نوميدى جگر خوردن نشايد

سوم آنكه: خوف او از امرى باشد كه سبب آن در دست آن شخص باشد اما هنوزسبب آن يافت نشده باشد و از اين ترسد كه مبادا فلان اثر بر آن مترتب شود.و علاج‏آن، آن است كه: مراقب احوال خود باشد كه اين امر از او صادر نشود و مرتكب عملى‏كه از عاقبت آن ترسد نگردد.و در هر كارى عاقبت آن را ملاحظه نمايد، و جانب بدآن را به نظر آورد، و به محض ملاحظه يك طرف اكتفا نكند. و اگر بعد از صدور آن‏فعل، تشويش عاقبت آن را داشته باشد از نوع دوم خواهد بود.

چهارم آنكه: خوف او از چيزهائى باشد كه طبع از آن بدون سبب و جهت وحشت‏مى‏كند، مثل جن و ميت، خصوصا در شب در حالت تنهائى.و منشا اين خوف غلبه قوه‏واهمه و قصور عقل و مدرك است، و دلالت‏بر ضعف نفس مى‏كند.

و بر عاقل لازم است كه اندكى با خود تامل كند كه امثال اين امور به چه سبب باعث‏تشويش و خوف مى‏شوند.كسى كه در زندگانى او با قوت و قدرت از او نمى‏ترسيدى‏بلكه از حرب و مجادله او احتراز نمى‏كردى چگونه از بدن ميت‏بى‏حس و حركت اوخوف مى‏كنى؟ ! و كجا ديده و يا شنيده‏اى كه مرده بر زنده حمله كرده باشد و بر اوغالب شده باشد؟ ! و جنى كه در ميان علما در وجود آن خلاف است تو به چه دليل‏يقين بر وجود او كردى؟ .و بعد از آنكه موجود باشد به چه سبب در مقابل تو در مى‏آيدخود را به تو مى‏نمايد؟ و اگر هم نمود به چه دشمنى و عداوت در صدد ايذاء توبر مى‏آيد؟ و اگر هم در صدد آن برآيد به كدام قوت بر تو غالب مى‏گردد؟ آخر نه انسان‏اشرف ممكنات و اكثر آنها مطيع و منقاد اويند به چه جهت اشرف كاينات با وجود اين همه احتمالات از موجودى ضعيف الوجود و ناقص القوه پست فطرت خوف مى‏كند؟ ! و صاحب اين صفت‏بايد كه در شبهاى تاريك به تنهائى خصوصا در مواضع موحشه‏صبر كند و خود را به آنجا بيفكند تا به تدريج اين خوف از او زايل گردد.و خوف‏مرگ نيز در اين نوع و نوع اول است.

علل خوف از مرگ

و چون عموم خوف از مرگ بيشتر، و خوف از آن در نزد اكثر شديدتر است ومعالجه آن اهم است لهذا به خصوص بيان آن را مى‏كنيم و مى‏گوئيم كه باعث‏خوف ازمرگ چند چيز مى‏تواند شد:

اول آنكه: چنان تصور كند كه به مرگ فانى و معدوم صرف مى‏شود و ديگر اصلاوجودى از براى او در هيچ عالمى نخواهد بود.و منشا اين خوف، سستى اعتقاد و جهل‏به مبدا و معاد است.و چنين شخصى از زمره كفار و از دايره اسلام بر كنار است.

و علاج آن تحصيل اصول عقايد و استحكام آنها به ادله و براهين قطعيه ومجاهدات و عبادات است تا اينكه يقين از براى او حاصل شود كه مرگ نيست مگراينكه نفس جامه بدن را از خود دور كند و قطع علاقه از بدن نمايد.

و بداند كه آدمى هميشه باقى و در بهجت و راحت و نعمت، و يا عذاب و نقمت‏خواهد بود.علاوه بر اينكه چنانكه العياذ بالله فرض نمائيم كه آدمى به مرگ، عدم‏صرف شود اين امرى نيست كه منشا خوف و تشويش باشد، زيرا كه عدم را المى نيست‏و از چيزى متاثر نمى‏گردد.

و از اين جهت است كه يكى از علماء گفته: چنانچه آتشى بيفروزند و گويند هر كه‏داخل آن شود معدوم مى‏گردد من از آن خوف دارم كه تا خود را به آن برسانم بميرم واز معدوم شدن محروم گردم.

دوم آنكه: چنان گمان كند كه از مردن نقصى به او مى‏رسد و تنزلى از براى او حاصل‏مى‏شود.و اين نيست مگر از غفلت و جهل به حقيقت مرگ و انسان، زيرا كه هر كه‏حقيقت اين دو را شناخت مى‏داند كه مرگ باعث كمال رتبه انسان و انسانيت است وآدمى تا نمرده ناقص و ناتمام.نشنيده‏اى كه هر كه بمرد، او تمام و [كامل] شد.

از جمادى مردم و نامى شدم مردم از نامى زحيوان سر زدم

مردم از حيوانى و آدم شدم پس چه ترسم كى زمردن كم شوم

بار ديگر هم بميرم از بشر تا بر آرم از ملايك بال و پر

بار ديگر از ملك پران شوم آنچه در عقل تو نايد آن شوم

پس انسان كامل هميشه مشتاق مرگ و طالب مردن است.چنانچه سيد اوصياء - عليه السلام - فرمودند:

«و الله لابن ابيطالب آنس بالموت من الطفل بثدى امه‏» (7)

يعنى: «به خدا قسم كه انس‏پسر ابى طالب به مرگ و اشتياقش به آن بيشتر است از انس طفل به پستان مادر» .

آرى كسى را كه عقل كامل باشد مى‏داند كه مرگ، آدمى را از ظلمت‏سراى طبيعت‏مى‏رهاند و به عالم بهجت و نور و نعمت و سرور مى‏رساند.

گر بنگرى آنچنانكه رايست اين مرگ نه مرگ، نقل جايست

از خورد گهى به خوابگاهى و زخوابگهى به بزم شاهى

به واسطه مرگ، از تنگناى زندان «دار بوار» (8) مستخلص، و در ساحت وسيع الفضاى «سراى قرار» (9) داخل مى‏شود.و از محل الم و مرض و خوف و بيم و فقر و احتياج‏فارغ، و در منزل راحت و صحت و امن و غنا متمكن مى‏گردد.و از همنشينى منافقين واشرار و ظالمين ديو سار دور، و به مرافقت‏سكان عالم قدس و محرمان خلوتخانه انس‏مبتهج و مسرور مى‏شود.نيم جانى خسته و دست و پايى بسته و شكسته از تو مى‏گيرند وزندگانى حقيقى و حيات ابدى به تو مى‏دهند.

نيم جان بستاند و صد جان دهد آنچه در وهم تو نايد آن دهد

و كدام عاقل ابتهاجات عقليه و لذتهاى حقيقيه و حيات ابد و پادشاهى سرمد رامى‏گذارد و در وحشت‏خانه پر از مار و مور مشوب به انواع مصيبت و بلا و مرض ورنج و عنا، ساكن مى‏گردد؟ ! اى جان برادر!

توئى آن دست پرور مرغ گستاخ كه بودت آشيان بيرون از اين كاخ

چو از آن آشيان بيگانه گشتى چو دو نان جغد اين ويرانه گشتى

بيفشان بال و پر زآميزش خاك بپر تا كنگر ايوان افلاك

پس اى دوستان! بياييد تا از خواب غفلت‏بيدار شويم و از مستى طبيعت هشيارگرديم و ساعتى با هم بنشينيم و به يكديگر نصيحت كنيم و با هم بگوئيم:

كه اى بلند نظر شاهباز سدره نشين

نشيمن تو نه اين كنج محنت آبادست

تو را زكنگره عرش مى‏زنند صفير

ندانمت كه در اين دامگه چه افتاده‏ست

هان هان از وطن اصلى خود ياد آور و زنهار، كه ديار حقيقى خود را فراموش مكن.

آتش شوق را دامن زن، و شعله اشتياق به حركت آور، و بال و پر روح قدسى را بر هم‏زن، گرد و غبار كدورات عالم جسمانيت را از آن بيفشان، اين قفس تنگ خالى رابشكن و به آشيان قدس پرواز كن، بند گران علايق و عوايق را از پاى خود باز كن، وخود را از تنگناى زندان ناسوت خلاصى ساز، قدمى در فضاى دلگشاى عالم لاهوت‏گذار و در صدر ايوان انس بر مسند عزت قرارگير!

شاهد دولت در آغوش خود آر دست از اين معشوق هر جائى بدار

بشكن اين گوهر كه مقدارش نماند در دو عالم يك خريدارش نماند

مرغ زيرك باش و بشكن دام را خاك ره بر سرفكن ايام را

چند چند گرفتار دام طبيعت، تا به كى محبوس در زندان رنج و زحمت، هر ساعتى‏بار غمى تا به كى كشى، هر لحظه جام المى تا چند نوشى نيش؟ زهر آلود هم صحبتان منافق تا به چند، زهر جانفرساى عزاى دوستان موافق تا به كى، پاى از اين خانه ويران‏بيرون نه و قدم در گلستان عالم سرور گذار!

چون تو بگذشتى ازين بالا و پست گلبنى بينى در آن صحرا كه هست

زير هر برگ گلى خوش اخترى بيخ آن بگذشته از تحت الثرى

شاخ آن از لا مكان سر بر زده سايه آن عرش را بر سر زده

يك جهان بينى به معنى صد هزار نو عروسان فارغ از رنگ و نگار

دمى از ياران و دوستان پاك (10)

ياد آور، و زمانى از رفيقان آن شهر و ديار را به خاطرگذران.

«فما بالك نسيت عهود الحمى و رضيت‏بمصاحبة من لا ثبات له و لا وفاء» . (11)

زد سحر طاير قدسم زسر سدره صفير

كه در اين دامگه حادثه آرام مگير

گاهى باسكان عالم انوار رازى گوى، و زمانى با همجنسان آن ديار صحبتى دار، آه‏سرد از دل پر درد برآور و رفيقان وطن اصلى را به خاطر آور با ايشان خطاب آغازكن و بگو:

اين روا باشد كه من در بند سخت كه شما بر سبزه گاهى بر درخت

اين كجا باشد وفاى دوستان من به بند اندر شما در بوستان (12)

ياد آريد اى مهان زين مرغ زار يك صبوحى (13) در ميان مرغزار

ياد ياران يار را ميمون (14) بود خاصه كان ليلى و اين مجنون بود

سوم: از امورى كه باعث‏خوف از مرگ مى‏شود، صعوبت قطع علاقه از اولاد وعيال، و دشوارى گذشتن از منصب و مال است و ظاهر است كه اين ترس از مرگ نيست‏بلكه غم مفارقت‏بعضى از زخارف فانيه و مهاجرت از لذات دنياى دنيه است.و علاج‏اين خوف آن است كه تامل كند كه چيزى كه لا محاله گذاشتى [گذاشتنى] و خانه‏اى كه‏البته از آن گذشتنى است چگونه عاقل دل به آن ببندد. اگر تو نميرى و آن را به جاى‏گذارى آن خواهد مرد و تو را خواهد گذاشت.پس خواهى نخواهى بايد از آن مفارقت‏كرد و چاره از مهاجرت آن نيست.و كسى را كه اندك شعورى باشد چگونه به چنين‏چيزى مطمئن و دل خود را به آن ساكن مى‏كند.پس بايد محبت دنيا و ساكنان آن را ازدل دور كرد تا از اين خوف و الم، فراغت‏حاصل كرد.

چهارم: خوف از دشمنان و تصور خوشحالى ايشان است.و شكى نيست كه اين‏نيست مگر از وسوسه شيطان، زيرا كه شادى و سرزنش ايشان نه به دين ضرر مى‏رساند ونه به ايمان، و نه به بدن المى از آن حاصل مى‏شود و نه به جان.چون توازين خانه رفتى‏چيزى كه به خاطر تو نمى‏گذرد امثال اين مزخرفات است، علاوه بر اينكه شماتت‏دشمنان و شادى ايشان مخصوص به مرگ نيست.زيرا كه انواع بلا و نكبت و عنا ومصيبت از براى هر كسى در دنيا ممكن و دشمن به همه آنها شاد و خرم مى‏گردد.پس‏هر كه كراهت از آن داشته باشد بايد چاره دشمنى را كند و دشمنان خود را به نوعى كه‏مذكور خواهد شد دوست گرداند.

پنجم آنكه: خوف ازين داشته باشد كه بعد از وفات او اهل و عيال او ذليل و خار وضايع و پايمال شوند، و دوستان و اعوان و انصار او هلاك گردند.و اين خيال نيز ازوسوسه‏هاى شيطانيه و خيالهاى فاسده است، زيرا كه هر كه چنين خيالى كند معلوم است‏كه خود را منشا اثرى مى‏داند و از براى وجود خود مدخليتى در عزت ديگران يا ثروت‏و قوت ايشان مى‏پندارد.زهى جهل و نادانى به خداوند عالم و قضا و قدر او! چگونه‏چنين خوفى را به خود راه مى‏دهد و حال اينكه مقتضاى فيض اقدس آن است كه هر ذره‏اى از ذرات عالم را به كمالى كه برازنده و سزاوار آن است‏برساند، و هر كسى را به‏هر چه از براى آن خلق شده و اصل نمايد، و هيچ آفريده‏اى را حد تغيير و تبديل آن‏نيست.

به چشم خود ديده‏ايم كه اطفالى كه نگاهبان و پرستار متعدد دارند هلاك شده‏اند،و طفلان خودسر و بى‏پدر و مادر در كوچه و صحرا تنها و بى‏كس به سلامت مانده‏اند.

نمى‏بينى كه بسيارى از علما و فضلا سعى‏ها كردند در تربيت اولاد خود ولى سعى ايشان‏اثرى نبخشيد.و چه قدر از ارباب دولت و اغنيا مالهاى بى‏حد از براى فرزندان خودگذاردند ولى به اندك وقتى از دست ايشان به در رفته ثمرى نداد.بسى يتيمان سر و پابرهنه كه نه مالى از براى ايشان بود و نه تربيتى، به واسطه تربيت مربى ازل به اعلى مرتبه‏كمال رسيدند و اموال بى‏حد و حصر فراهم آوردند، بلكه به مراتب عاليه و مناصب‏جليله رسيدند.

و غالب آن است كه يتيمانى كه در طفوليت پدر از سر ايشان رفته ترقى ايشان در دنياو آخرت بيشتر مى‏شود از اطفالى كه در آغوش پدران پرورش يافته‏اند.و به تجربه‏رسيده است كه هر كه خاطر جمع و مطمئن بوده از اولاد خود به جهت مالى كه از براى‏ايشان گذاشته، يا به شخصى كه اولاد خود را به او سپرده عاقبت‏به فقر و تهى دستى‏گرفتار گشته و به خوارى و ذلت و پستى رسيده‏اند.بلكه بسيار شده است كه آن مال ياآن شخص باعث هلاكت اولاد او شده‏اند.و هر كه كار اولاد و بازماندگان خود را به‏خدا واگذارد و ايشان را به رب الارباب سپرد البته بعد از او هر روز عزت و قوت و مال‏و دولت ايشان زيادتر شده.

پس كسى كه عاقل و خير خواه اهل خود باشد بايد كار و بار اولاد و عيال خود را به‏خالق و پروردگار ايشان گذارد و آنها را به مولى و آفريدگار ايشان سپارد.

نعم المولى و نعم النصير. (15)

ششم آنكه: خوف او از عذاب الهى باشد، به واسطه معاصى و گناهانى كه از اوصادر شده.و اين نوع خوف، از انواع خوف ممدوح، و در آيات و اخبار مدح صاحبان‏آن شده - همچنان كه بعد از اين مذكور خواهد شد - و ليكن، باقيماندن بر اين ترس، ودر صدد علاج آن بر نيامدن به توبه و انابه، و ترك معصيت، از جهل و غفلت است.وشرح اين خوف، بعد از اين بيايد، علاوه بر اين، خوف حقيقة از مرگ نيست، بلكه‏خوف از چيزى است كه مى‏ترسد بعد از مرگ حاصل شود.

و از آنچه گفتيم معلوم شد كه: خوف از موت، به سبب يكى از جهات مذكوره، راهى ندارد.و عاقل نبايد آن را به خود راه دهد، و بايد تامل نمايد، كه مرگ، شربتى‏است كه هر كس را چشيدنى است، و ضربتى است كه به هر فرقى رسيدنى است.بلكه درفن حكمت ثابت است كه: هر مركبى البته فاسد مى‏شود.پس بدن، كه مركب ازعناصر است، ناچار بايد به فساد انجامد.پس آرزوى حيات دائمى و تمناى بقاى ابدى‏از براى بدن، خيالى است محال، و عاقل چنين آرزوئى نمى‏كند، بلكه يقين مى‏داند كه:

هر چه در نظام عالم مى‏شود، خير و صلاح است.پس، خود را به هر چه مى‏شود رضا وخشنود مى‏كند، و الم و كدورت به خود راه نمى‏دهد.و اگر تمنا و آرزويش طول عمراست، تامل كند كه اگر طول عمر را به جهت استيفاى لذات جسمانيه مى‏خواهد، بداندكه: چون پيرى او را دريافت مزاج ضعيف مى‏گردد، و قوا و حواس مختل مى‏شود، و ازكار باز مى‏ماند، و صحت كه عمده لذات است زوال مى‏پذيرد، نه از اكل، لذت مى‏برد ونه از جماع.و لحظه‏اى از دردى و المى خالى نيست.و روز به روز در تنزل و رو به‏پستى دارد، تا به حدى مى‏رسد كه در نزد مردمان، بلكه اهل و عيال خود خوار وبى‏مقدار مى‏شود.همچنان كه در كتاب خداست كه:

«و من نعمره ننكسه فى الخلق‏» (16)

يعنى: «هر كه را پير و معمر كرديم او را در ميان مردم‏خوار و منكوس مى‏گردانيم‏» .

و علاوه بر اينها، هر روز مبتلا به عزاى فرزندى و صديقى، و هر شام گرفتار مرگ‏دوستى و رفيقى است.و بسا باشد كه: گرفتار انواع مصيبت و ناخوشى گردد، و فقر واحتياج به او رو آورد.و حقيقة كسى كه طالب طول عمر است، طالب اين همه‏زحمتهاست.و اگر مقصودش از طول عمر، كسب فضايل و اخلاق حسنه و طاعت وعبادت است، شكى نيست كه: در پيرى.تحصيل كمال در نهايت صعوبت است.و كسى‏كه ملكات بد را از خود دفع نكرد تا به پيرى رسيد، و ريشه آنها در دل او مستحكم‏گشت، كجا مى‏تواند كه آنها را زايل كند، و اخلاق حسنه را تحصيل نمايد، زيرا كه بعداز استحكام ريشه آنها، دفع آنها موقوف است‏به رياضاتى و مجاهداتى، كه در پيرى‏تحمل آنها ممكن نيست.

و از اين جهت است كه: در اخبار وارد شده است (17) كه:

«چون آدمى را سن به چهل‏سالگى رسيد، و رجوع به نيكى نكرد شيطان به نزد او مى‏آيد و دست‏بر روى اومى‏كشد، و مى‏گويد پدرم فداى روئى باد كه ديگر براى او هرگز رستگارى نيست‏» .

با وجود اينكه طالب سعادت، بايد در هر حالى در فكر تحصيل آن باشد، و صفات بد را كه از جمله آنها طول امل است، از خود زايل كند، و به عمرى كه از براى او مقررشده است راضى بوده باشد، و هميشه به قدر امكان در فكر تحصيل كمال، و خلاصى اززندان دنياى غدار، و قطع علاقه از لذات دنيه، و ميل به حيات ابديه، روز و شب دراكتساب كمالات، و مناجات با حضرت خالق الارباب بوده، تا از قفس طبيعت‏مستخلص، و به اوج عالم حقيقت پرواز نمايد.و از براى او موت ارادى، كه منشا حيات‏طبيعى است‏حاصل گردد.و در اين وقت مشتاق مرگ مى‏شود، و از تقديم و تاخير آن‏روا ندارد.نه او را به اين ظلمتكده كه منزل اشقياء و فجار، و مسكن شياطين و اشراراست ميلى، و نه اين زندگانى فانى را در نظر او اعتبارى و وقعى است.خاطرش به عالم‏اعلى متعلق، و دلش به مصاحبت مجاوران حرم قدس «شايق‏» ، (18) هميشه بساط قرب حق‏را جويا، و زبان حالش به اين مقال گوياست.

خرم آن روز كزين منزل ويران بروم راحت جان طلبم از پى جانان بروم

به هواى لب او ذره صفت رقص كنان تا لب چشمه خورشيد درخشان بروم

فصل: اطمينان قلب و طريقه تحصيل آن

بدان كه: ضد اين خوف، اطمينان قلب است در امور مذكوره، كه مطلقا از امثال اين‏امور مضطرب نگردد، و ترس و بيم در دل او راه نيابد.و شكى نيست كه: اين فضيلتى‏است مطلوب، و كمالى است‏به غايت مطلوب، صاحب آن در نظرها محترم، و در نزدارباب بصيرت مكرم، و كسى كه از اين صفت‏خالى است، و از چيزهائى كه مذكور شدخائف و ترسان است، نام مرد بر آن نهادن ناگوار، و در نظر مردمان بى وقع و بى‏اعتبار،كودكى است جثه مردان دارد، و مردى است كه طبيعت زنان دارد.

پس كسى كه خود را از زمره مردان شمارد، بايد تحصيل اين صفت نمايد، و قوت‏قلب را كسب كند، و چون شاخ ضعيف از هر بادى نلرزد.مانند گياه خشك هر نسيمى اورا به اضطراب نياورد، بلكه مانند كوه، پاى بر جاى بوده باشد.و بداند كه: صاحبان‏قلوب قويه و نفس مطمئنه را در دلها هيبتى و حشمتى است.بلكه آنچه مشاهده مى‏شوداز اضطراب و تزلزل بعضى ديگر، در نزد شخص ديگر، به واسطه قوه نفس آن شخص‏است.و غالب آن است كه در مقام مخاصمه و منازعه، بلكه مباحثات علميه، دل هر يك‏قويتر و نفس هر كدام مطمئن‏تر آن ديگرى را مغلوب و مضمحل مى‏سازد.و طريقه‏تحصيل اين صفت تامل كردن است در آنچه مذكور شد.و اندك اندك خود را در مواضع خوف و بيم نگاهداشتن و در «مخاوف‏» (19) و محل خطر صبر كردن تا به تدريج‏ملكه حاصل گردد و در دل قوتى و اطمينانى پيدا شود.

ايمنى از مكر خدا

صفت دوم: از صفات رذيله متعلق به قوه غضبيه، ايمنى از مكر الله است، كه آدمى‏از عذاب الهى و امتحانات او ايمن نشيند و از عظمت و جلال او نينديشد، و در دل‏انديشه مؤاخذه او را نداشته باشد.و در اينجا چند فصل است:

فصل اول: سبب ايمنى از مكر الله

بدان كه: سبب اين صفت، غفلت از عظمت رب العزه و جهل به ابتلاء و امتحانات آن‏حضرت، يا عدم اعتقاد به محاسبه روز قيامت و جزا دادن اعمال از نيك و بد، يا اطمينان‏به سعه رحمت و رافت او يا اعتماد بر طاعت و عبادت خود است.و اين صفت از هريك از اين اسباب كه ناشى شده باشد از صفات مهلكه و موجب نكال و خسران مال‏است، چون باعث آن يا كفر است‏يا جهل يا غرور يا عجب، و هر يك از آنها راهى است‏كه آدمى را به هلاكت مى‏كشاند.

پس اگر غفلت از عظمت الهى باشد باعث آن جهل و نادانى است.و اگر از عدم‏اعتقاد باشد منشا آن كفر و بى‏ايمانى است.و اگر از تكيه به رحمت الهى باشد غروراست.و اگر از اعتماد بر عمل خود باشد عجب است.و اخبار و آيات بر مذمت ايمنى ازمكر خدا مستفيض، (20) و در كتاب كريم وارد است كه:

«فلا يامن مكر الله الا القوم الخاسرون‏» (21)

يعنى: «از مكر خدا ايمن نمى‏گردند مگر جماعت زيانكاران‏» .

و به تواتر ثابت‏شده است كه: طايفه فرشتگان و خيل پيغمبران از مكر الهى خائف وترسان‏اند.همچنان كه مروى است كه:

«بعد از آنكه از ابليس سر زد آنچه سر زد ومردود درگاه احديت‏شد، و به آن لعين رسيد آنچه رسيد، جبرئيل و ميكائيل كه ازمقربان بارگاه رب جليل‏اند با هم به گريه و زارى نشستند، خطاب الهى به ايشان رسيد كه:

چه شده است‏شما را و به چه سبب گريه مى‏كنيد؟ عرض كردند كه: پروردگارا! از امتحان تو مى‏ترسيم و از ابتلاى تو ايمن نيستيم. پس خداوند جليل فرمود كه: هميشه‏چنين باشيد و از مكر من ايمن نگرديد» (22) .

مروى است كه:

«حضرت رسول - صلى الله عليه و آله - و جبرئيل امين از خوف خداگريستند، پس خدا به ايشان وحى فرستاد كه چرا مى‏گرييد و حال آنكه من شما را ايمن‏گردانيدم؟ عرض كردند: كيست كه از آزمايش تو ايمن شود» . (23)

گويا كه ايمن نشدن ايشان از اين راه بود كه ايمن نبودند از اينكه خدا فرمودند كه:

«من شما را ايمن كردم، از راه امتحان و آزمايش باشد، يا اگر خوف ايشان تسكين يابد معلوم شود كه ايشان از مكر ايمن گشته‏اند و وفا به قول خود ننموده‏اند» .

همچنان كه چون ابراهيم خليل الرحمن - عليه السلام - را در منجنيق گذاردند كه به‏آتش افكنند، گفت: «حسبى الله‏» يعنى: خدا كافى است مرا در هر حال و هيچ چيز ديگررا اعتنا ندارم.و چون اين ادعاى بزرگى بود پروردگار عالم او را آزمايش فرمود وجبرئيل - عليه السلام - را فرستاد تا در هوا به او رسيده گفت: «اى ابراهيم! اگر حاجتى‏دارى بگو تا بر آرم‏» .آن بزرگوار گفت: حاجت دارم اما نه به تو.گفت: به آنكه حاجت‏دارى بخواه و طلب كن.گفت:

«علمه بحالى حسبى عن مقالى‏».

يعنى: «با وجود علم اوبه حال من، احتياج به گفتن من نيست‏» . (24)

زهى بزرگوار شخصى كه در چنين حالى به روح القدس التفات نكرد و ذات شريفش‏از بوته امتحان، تمام عيار برآمد و از اين هت‏خداى - تعالى - فرمود:

«و ابراهيم الذى وفى‏» (25)

يعنى: و ابراهيمى كه به گفته خود وفا كرد و به غير من التفات‏و اعتنا نكرد» .

پس بنده مؤمن بايد در هيچ حال از آزمايش و امتحان خدا غافل ننشيند همچنان كه‏ملائكه و انبياء، ايمن نبودند و مؤاخذه و عذاب الهى را فراموش نكند.

ابتلاها مى‏كند آه الغياث اى ذكور از ابتلاهايش اناث

گر تو نقدى يافتى نگشادهان هست در ره سنگهاى امتحان

و از خوف آزمايش و مكر الله بودى كه موسى بن عمران چون ملاحظه سحر سحره‏را نمود اندكى در باطن ترسيد، چنانكه خداى - تعالى - خبر داده كه:

«فاوجس فى نفسه خيفة موسى‏». (26)

و معالجه اين صفت - علاوه بر آنچه خواهد آمد از معالجه عجب و غرور - ، آن‏است كه تحصيل صفت‏خوف از خدا كند كه ضد اين صفت است.

پى‏نوشتها:


1. بقره، (سوره 2)، آيه 195

2. كنز العمال، ج 3، ص 453، ح 7415.

3. كنز العمال، ج 2، ص 200، ح 3748.و ص 690، ح 5095.

4. فتح، (سوره 48)، آيه 29

5. كافى، ج 2، ص 227، ح 1.

6. كافى، ج 2، ص 241، ح 37.

7. نهج البلاغه فيض الاسلام، ص 57، خطبه 5.

8. خانه هلاكت و نيستى، (كنايه از خانه دنيا) .

9. خانه پايدار، (خانه آخرت)

10. نسخه خطى: دوستان عالم پاك.

11. چيست ترا كه عهد دوستان را فراموش كردى و به رفاقت و مصاحبت كسى تن دادى كه پايدار نيست وبى وفا است؟ !

12. در نسخه‏هاى ديگر بيت چنين است:

اينچنين باشد وفاى دوستان من در اين حبس و شما در بوستان

13. صبحگاهى، نوشيدنى كه صبحگاهان نوشند.

14. مبارك

15. يعنى: خداوند بهترين يار و بهترين ياور است.انفال، (سوره 8)، آيه 40

16. يس، (سوره 36)، آيه 68.

17. احياء العلوم، ج 3، ص 25 و سفينة البحار، ج 1، ص 504. (با اندك تفاوتى)

18. مشتاق، مايل

19. جايگاههاى ترسناك.

20. رك: بحار الانوار، ج 72، ص 336، باب «الياس من روح الله و الا من مكر الله‏» .

21. اعراف، (سوره 7)، آيه 99

22. محجة البيضاء، ج 7، ص 305.و احياء العلوم، ج 4، ص 157.

23. احياء العلوم، ج 4، ص 148، و محجة البيضاء ج 7، ص 290.

24. بحار الانوار، ج 71، ص 155، ح 70، و ج 70 و ج 12، ص 38، ح 21.

25. نجم، (سوره 53)، آيه 37.

26. طه، (سوره 20)، آيه 70.

 


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
اخلاق حسنه و ذميمه و فوايد و مفاسد آنها
نویسنده : محمدرضا عباسیان 09148023199
تاریخ : شنبه 29 اسفند 1394

اخلاق حسنه و ذميمه و فوايد و مفاسد آنها

و پيش از اين دانستى كه: قوه انسانيه كه مدخليت در صفات و اخلاق دارند چهارند:

قوه عاقله، عامله، غضبيه و شهويه.و دانستى كه: كمال قوه عامله، انقياد و اطاعت اوست‏از براى عاقله در استعمال ساير قوا در اعمال حسنه.و عدالت عبارت از آن است، و نقص‏آن در عدم انقياد است.

پس هر گاه ساير قوا به مرتبه كمال باشند عدالت‏حاصل خواهد بود، و هر گاه ناقص‏باشند عدالت منتفى خواهد بود و تحقق و انتفاء عدالت تابع كمال و نقص ساير قوا است.

و عدالت، امرى است جامع جميع صفات كماليه.پس از براى كسب عدالت‏به خصوص‏كيفيتى خاص، و از براى ازاله ضدش كه جور است، معالجه‏اى مخصوص نيست، و ازبراى قوه عامله صفات كماليه مخصوصى كه تعلق به ساير قوا نداشته باشد نيست، بلكه‏جميع صفات مخصوصه از فضايل و رذايل متعلق است‏يا به قوه عاقله يا غضبيه ياشهويه، يا به دو قوه از اين قوا يا سه قوه، و تفصيل آنها را در چهار مقام ذكر مى‏كنيم.

و از براى عدالت اگر چه طريقه خاصه در اكتساب آن، و معالجه مخصوصه از براى‏ازاله ضد آن نيست، و به اكتساب ساير فضايل، عدالت‏حاصل، و ازاله بقيه رذايل ضدآن زايل مى‏شود، و ليكن خود عدالت چون مستلزم جميع ملكات فاضله، بلكه جامع‏جميع است، و اشرف فضايل و كمالات است، ابتدا، شرف و فضيلت آن را هم در يك‏مقام على حده بيان مى‏كنيم.پس، اين باب مشتمل است‏بر پنج مقام به اين ترتيب:

مقام اول: در بيان آنچه متعلق به قوه عامله است كه عبارت است از عدالت.

مقام دوم: در ذكر اخلاق و صفاتى كه متعلق است‏به قوه عاقله.

مقام سوم: در بيان اخلاق متعلق به قوه غضبيه.

مقام چهارم: در شرح ملكات متعلقه به قوه شهويه.

مقام پنجم: در تفصيل و تبيين اوصاف متعلقه به دو قوه يا سه قوه از قواى ثلاث.

و در هر مقامى از سه مقام آخر صفات رذيله كه متعلق به آن مقام است عنوان‏مى‏كنيم، و در ذيل آن عنوان، علامات و اقسام و اسباب و مضرت و علاج آن صفت را،و ضد آن از صفات حسنه، و علامات و منفعت و تدبير تحصيل آن را در فصول چندبيان مى‏كنيم.   

 

 

 

بر گرفته از کتاب معراج السعاده


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
زندگينامه و آثار مرحوم ملا احمد نراقى
نویسنده : محمدرضا عباسیان 09148023199
تاریخ : شنبه 29 اسفند 1394

زندگينامه و آثار مرحوم ملا احمد نراقى

«ملا احمد نراقى‏» ، فرزند مرحوم «حاج ملا مهدى نراقى‏» ، در سال 1185 هجرى قمرى (1) مطابق با 1150 شمسى در نراق (2) متولد شد. او از فحول علماى دين، و اكابر مجتهدين شيعه مى‏باشد، كه در علم فقه، اصول،حديث، رجال، نجوم، رياضى، معقول و منقول، ادبيات و شعر تبحر داشته و علاوه بر علوم‏متداول عقلى و نقلى در بسيارى از علوم ديگر مهارتى بسزا داشته (3) ملا احمد نراقى فردى زاهد، متقى، و در اوصاف حميده و اخلاق فاضله زبانزد خاص‏و عام بوده و در فخر و فضل او همين بس كه استاد خاتم الفقها مرحوم «شيخ مرتضى‏انصارى‏» - اعلى الله مقامه الشريف - بوده است. صاحب «روضات الجنات‏» او را اينچنين ستوده: «...او دريايى مواج، بحرى متلاطم، استادى ماهر، استوانه اكابر، اديبى شاعر، و فقيهى برازنده، از بزرگان دين و عظماى مجتهدين به شمار مى‏آمد.از دانش پر، و از كودكى صدفى مملو از در بود. نراقى مجتهدى جامع بود و از اكثر علوم، بويژه اصول، فقه، رياضى و نجوم بهره كامل و كافى داشت..» . (4) مرحوم نراقى از علماى طراز اول قرن سيزده هجرى و سر آمد آنان بوده، و در عين‏داشتن رياست و شهرت، در توجه به احوال اشخاص ناتوان و بى‏بضاعت‏بسيار كوشا بوده‏و با شفقت و ملاطفت همواره ملجا مراجعات بوده. تلاش بى‏وقفه او در تحصيل علم و كمالات، و اخلاق وارسته او در ارشاد و هدايت، و اهتمام او به نگهدارى از طلاب و اداره زندگى آنها نقشى بسزا در پيشرفت مذهب داشته. آثار گرانبهاى علمى او در زمينه‏هاى گوناگون، نشانه جامعيت اوست.و ويژگى ديگراو در پديدآوردن اين اثرهاى ارزنده، پيروى و متابعت او از پدرش مى‏باشد، زيرا با تلاش‏او تصانيف پدرش به دنياى علمى معرفى شد. پدرش مرحوم ملا مهدى نراقى در فقه كتاب «معتمد الشيعه‏» را تاليف نمود و او كتاب «مستند الشيعه‏» را.پدر كتاب «مشكلات العلوم‏» را در فنون مختلف به رشته تحريردر آورد، و پسر كتاب «خزائن‏» را در تكميل آن.پدر در علم اخلاق كتاب شريف «جامع‏السعادات‏» را بنگاشت، و پسر كتاب «معراج السعادة‏» را.او همچنين بسيارى از آثارمرحوم پدر را شرح نموده و بدين وسيله همواره نام و ياد او را در خاطره‏ها زنده نگه‏داشت، و به ادعاى بسيارى باعث‏شهرت پدر گرديد. تاليفات مرحوم نراقى، هم در زمان خودش و هم پس از او مورد عنايت و مراجعه علمابوده، به طورى كه فقيه بزرگ شيعه مرحوم «سيد كاظم يزدى‏» صاحب «عروه‏» - رضوان الله تعالى عليه - هميشه سه كتاب مهم فقهى در نزدش عزيز و مورد مراجعه‏بوده كه يكى از آنها مستند مرحوم نراقى است (5) مرحوم نراقى از روحى لطيف و ذوقى سرشار برخوردار بوده، و اشعار عرفانى و اخلاقى‏بسيارى سروده كه حاوى مضامين توحيدى است و در دو ديوان به نام او جمع‏آورى شده. يكى «ديوان اشعار» و ديگرى ديوان مثنويات او كه به نام «طاقديس‏» مشهور است و بارهادر ايران چاپ شده. كتاب طاقديس كه به سبك و روش مثنوى ملاى رومى است، شامل قصص‏و داستانهاى اخلاقى و تربيتى است كه با نظمى شيوا و دلنشين به رشته تحرير در آمده.او دراشعارش به صفايى تخلص مى‏كرده.از اشعار نغز اوست: ساقى به ياد يار بده ساغرى ز مى از آن گنه چه باك كه باشد به ياد وى من ژنده پوش يارم و دارم به جان او ننگ از قباى قيصر و عار از كلاه كى تا كى دلا به مدرسه طامات طرهات بشنو حديث‏يار دو روزى ز ناى نى واعظ مگو حديث‏بهشت و قصور و حور ماتوسن هوا و هوس كرده‏ايم پى ما عندليب گلشن قدسيم باغ ما ايمن بود زباد خزان و هواى دى زاهد برو چه طعنه مستى زنى كه هست مست از خيال دوست صفايى نه مست مى (6) يا رب ز بخت ماست كه شد ناله بى‏اثر يا هرگز آه و ناله و زارى اثر نداشت زان بى نشان ز هر كه نشان جستم اى عجب ديدم چو من ز هيچ نشانى خبر نداشت گفتم علاج غم به دعاى سحر كنم غافل از اينكه تيره شب ما سحر نداشت دردا كه دوش طاعت‏سى سال خويش را دادم به مى‏فروش به يك جرعه برنداشت دنيا و آخرت همه دادم به عشق و بس شادم كه اين معامله يك جو ضرر نداشت گر ترك عشق كرد صفايى عجب مدار بيچاره تاب محنت از اين بيشتر نداشت (7) اى خدا خواهم برون از هر دو عالم عالمى تا ز رنج جسم و جان آنجا برآسايم دمى اين خمار كهنه ما را كجا باشد علاج از سبو يا خم دريغا گر ز مى بودى يمى زخم دل را مرهمى جستم طبيبى ديد و گفت زخم شست قاتلى هست اين ندارد مرهمى آدمى زادى كه مى‏گويند، اگر اين مردمند اى خوشا جايى كه در آنجا نباشد آدمى (8) نقش مرحوم حاج ملا احمد نراقى در جنگ دوم با روسيه تزارى:

مرحوم نراقى در عهد قاجاريه و در دوران پادشاهى فتحعلى شاه قاجار مى‏زيسته. دوره قاجاريه از شگفت‏انگيزترين ادوار تاريخ ايران است.دوره‏اى است كه قدرتهاى بزرگ جهان از اقصى نقاط دنيا به علل گوناگون چشم به آن دوخته بودند. و ايران مركزى شده بود كه تمام قدرتها دور آن دايره زده بودند (9) . روسها قسمتى از نواحى شمالى ايران را اشغال كرده، و به بدترين وضع با اهالى آنجارفتار مى‏كردند. پس از شكست ايران در جنگهاى اول با روسيه (1230 مطابق با 1815 ميلادى) و از دست دادن برخى از ولايات و نقاط سرحدى ايران و بدرفتارى روسها با سكنه آن‏نواحى، در مردم حالت انتقامجويى و آمادگى براى مقابله فراهم شد.مؤلف كتاب «تاريخ‏سياسى و ديپلماسى‏» در اين زمينه مى‏نويسد: «اجحافات و رفتار بى رويه مامورين دولت روس كه باعث تنفر مردم در ايالات متصرفه گرديده و از همان سال 1230 سكنه اين نواحى را تكان داد و بالاخره در سال‏1241 مبدل به يك شورش و هيجان عمومى گرديد» (10) . «...ظلم و فجايع دولت روسيه علماى مسلمان را در مشاهد متبركه سخت مضطرب و نگران ساخته بود..» . (11) افكار مردم به حد اعلا بر ضد روسيه تهييج‏شده بود.ملت و روحانيون و اغلب زمامداران تقاضاى اعلان جنگ بر ضد دولت روسيه داشتند.در تاريخ 5 ذيحجه 1241 (11 ژوئيه 1829) «آقا سيد محمد مجتهد» به همراهى يكصد تن از روحانيون وارد سلطانيه شد. دسته ديگرى از اهالى به سرپرستى «ملا احمد نراقى‏» نزد فتحعليشاه آمدند و به تظاهرات پرداختند (12) و نتيجه اين شد كه: در اثر حمله نيروهاى ايران به قواى روس كه از ذيحجه 1241تا آخر محرم 1242 انجام گرفت تمام نواحى كه مطابق «معاهده گلستان‏» تسليم روسها شده بود از جانب قواى ايران اشغال گرديد.

پدر مرحوم نراقى:

پدر او «حاج ملا مهدى بن ابى ذر نراقى‏» معروف به «محقق نراقى‏» است، كه در سال‏1209 هجرى وفات يافته و در نجف اشرف مدفون است. او از اكابر علماى شيعه، مجتهد، حكيم، عارف، رياضى‏دان و در جامعيت و احاطه‏و تخصص در علوم نقلى و عقلى كم نظير است. «ميرزا ابو الحسن مستوفى‏» كه معاصر مرحوم نراقى است ضمن بيان شخصيت نراقى‏از او به: فيلسوف به حق، حكيم مطلق، جامع معقول و منقول المولى الاعظم و الحبر الاعلم، استاد البشر و...تعبير كرده (13) عمده تحصيلات محقق نراقى در اصفهان بوده و از اساتيدى بزرگ همچون «ملا اسماعيل خواجويى‏» ، «حاج شيخ محمد هرندى‏» ، «ملا مهدى هرندى‏» و «آقاميرزا نصير اصفهانى‏» بهره جسته است و سپس از محضر اساتيد بزرگ كربلا و نجف‏چون «آقا محمد باقر بهبهانى‏» و «شيخ يوسف بحرانى‏» (صاحب حدائق) هم استفاده كرده. و پس از مراجعت‏به ايران در كاشان مسكن گزيده و به بركت وجود شريفش، آن شهر، دار العلم و دار التحصيل و مجمع علما گرديده است. (14) مرحوم ملا مهدى نراقى داراى تاليفات زيادى در زمينه فقه، اصول، فلسفه، كلام، تفسير، ادبيات، رياضى، و نجوم مى‏باشد كه در اكثر كتب تراجم و رجال به آنها اشاره شده. آقاى «حسن نراقى‏» در مقدمه كتاب «قرة العيون‏» كه با تصحيح و تعليق و مقدمه آقاى «سيد جلال الدين آشتيانى‏» بوسيله دانشگاه فردوسى مشهد چاپ شده، فهرست تفصيلى‏آثار ايشان را با اشاره به نسخه‏هاى آنها، نگاشته‏اند.

اساتيد مرحوم نراقى

مرحوم ملا احمد نراقى تحصيلات خود را ابتدا نزد پدر بزرگوارش در كاشان شروع‏نمود، و پس از مدتى تلمذ و بهره‏جويى از محضر درس پدر، با فراست ذهن و ذكاوت‏خدادادى به مرتبتى نائل شد كه خود، حوزه درس برقرار كرد.او ابتدا دروس سطح مثل «معالم‏» و «مطول‏» را تدريس مى‏نموده و طلاب علوم دينى را جمع و با ايشان به مذاكره‏و مباحثه مى‏پرداخته كه اين طريق تاثيرى بسزا در پيشرفت علمى او داشته.تا اينكه‏همراه پدر، سفرى به عتبات عاليات رفته و با پدر خود به درس «آقا محمد باقر وحيدبهبهانى‏» حاضر شده و مدتى بهره جسته (15) . در سال 1212 بار ديگر به عراق رفته و در شهر مقدس نجف مدتى نزد «سيدبحر العلوم‏» و سپس در محضر «شيخ جعفر نجفى كاشف الغطا» و در كربلا نزد «ميرزا محمد مهدى موسوى شهرستانى‏» و «آقا سيد على طباطبايى‏» (صاحب رياض) تلمذنموده و يكى از اجله علما و مشاهير فقها گرديده و به نراق مراجعت نموده است. و پس از فوت پدرش در سال 1209 هجرى مرجعيت عامه به او منتقل شده و موردتوجه عموم قرار گرفته و رئيس على الاطلاق گرديده است. (16)

مشايخ روايتى او

مرحوم نراقى از جماعتى از علماء و بزرگان - رضوان الله تعالى عليهم - روايت‏مى‏نمايد از جمله: 1- والد ماجدش مرحوم ملا مهدى بن ابى ذر نراقى‏2- علامه سيد مهدى بحر العلوم. 3- ميرزا محمد مهدى موسوى شهرستانى 4- شيخ جعفر نجفى كاشف الغطا. 5- سيد على طباطبايى (صاحب رياض) . او به واسطه پدرش از «شيخ يوسف بحرانى‏» ، از «ملا رفيع گيلانى‏» ، از «ملا محمد باقرمجلسى‏» روايت مى‏نمايد. (17)

شاگردان او

عده‏اى از مفاخر و بزرگان از حوزه درس مرحوم ملا احمد نراقى استفاده كرده‏انداز جمله: 1- خاتم الفقها مرحوم حاج شيخ مرتضى انصارى. 2- مرحوم آقا محمد باقر هزار جريبى. 3- مرحوم ملا محمد على آرانى كاشانى. 4- حاج سيد محمد شفيع جاپلقى. و بسيارى از اجلاى وقت از تلامذه او بوده و از وى اجازه روايت داشته‏اند. صورت اجازات مؤلف از بيست مورد متجاوز است كه عينا به خط مولف يا صاحبان اجازات نزد فاضل معاصر جناب آقاى «حسن نراقى‏» كه يكى از احفاد مرحوم نراقى‏است‏باقى است. (18)

تاليفات مرحوم نراقى

آثار بسيارى از مرحوم ملا احمد نراقى به يادگار مانده كه قسمت عمده آنها بارهاچاپ و مورد استفاده همگان قرار گرفته. تصنيفات و تاليفات مرحوم نراقى در مصادر مختلف تا قريب 23 عنوان معرفى شده‏و بر اساس دستخط مرحوم نراقى كه به وسيله آقاى حسن نراقى در مقدمه كتاب طاقديس‏چاپ انتشارات اميركبير گراور شده تاليفات آن مرحوم تا سال 1228 هجرى قمرى يعنى‏زمان كتابت آن به 18 جلد مى‏رسد. اما با توجه به آنچه مرحوم «شيخ آقا بزرگ‏» در كتاب گرانقدر «الذريعه‏» گرد آورده‏و تعداد معدودى كه در ساير مصادر معرفى شده و در دسترس مرحوم شيخ آقا بزرگ نبوده‏تاليفات آن بزرگوار به قريب 35 جلد مى‏رسد كه ذيلا اسامى آنها درج مى‏شود: 1- اجتماع الامر و النهى. 2- اساس الاحكام فى تنقيح عمد مسائل الاصول بالاحكام (شرح شرايع الاسلام مرحوم‏محقق) . 3- اسرار الحج (در سال 1331 چاپ شده) . 4- حجية المظنة. 5- الخزائن: مجموعه‏اى است علمى و ادبى، داراى مطالبى مهم در زمينه‏هاى: فقه،تفسير، حديث، تايخ، لغت، نجوم، هيئت، رياضى، عرفان، طب، و علوم غريبه: اعداد،جفر، صنعت، كيميا و همچنين حاوى اشعار و غزليات لطيف و ادبى و حكايت‏شيرين‏و خواندنى. اين كتاب به زبان فارسى به منزله تتميم و ذيل براى «مشكلات العلوم‏» مرحوم پدرش‏تاليف شده. 6- ديوان صفايى نراقى: همانطور كه قبلا ذكر شد مرحوم نراقى به صفايى تخلص داشته. و اين ديوان غير از مثنويات اوست كه به نام طاقديس خواهد آمد. 7- رسالة الاجازات.شامل: اجازه‏هاى مرحوم نراقى به شاگردانش و اجازات مشايخش 8- رساله عمليه (فارسى در عبادات) . 9- سيف الامة و برهان الملة: كتابى است فارسى در رد شخصى بنام «هانرى مارتين‏» (19) معروف به «پادرى‏» كه مسيحى بوده و شبهاتى در دين اسلام وارد كرده كه منجر به تاليف اين كتاب شد.اين كتاب دوبار در ايران چاپ شده و در اول آن فهرستى مبسوط به قلم‏فرزند مصنف ملا محمد نراقى متوفاى 1297 نوشته شده. 10- شرح تجريد الاصول: متن آن از پدرش مى‏باشد.اين كتاب در 7 جلد نگارش يافته‏و شامل همه مباحث علم اصول است. 11- شرح حديث جسد الميت و انه لا تبلى الا طينته. 12- شرح رساله‏اى در حساب (كه متن آن را مرحوم پدرش نوشته است) . 13- شرح محصل الهيئة. (متن آن نيز از مرحوم ملا مهدى نراقى پدر مصنف است) . 14- طاقديس.شامل اشعار عرفانى و اخلاقى به سبك مثنوى مولوى و به زبان فارسى‏لطيف.اين كتاب هم اكنون به همت آقاى حسن نراقى به وسيله انتشارات امير كبير منتشرمى‏شود. 15- رساله‏اى در عبادات.ظاهرا اين كتاب غير از رساله عمليه‏اى است كه نام آن تحت‏شماره‏9 ذكر شد.و مرحوم شيخ آقا بزرگ تهرانى در الذريعه به طور مستقل آن را ذكر كرده است. 16- عوائد الايام من امهات ادلة الاحكام.مشتمل بر 88 عائدة و آخرين عائدة آن‏در تراجم روات احاديث است و مرحوم شيخ انصارى بر آن حاشيه زده‏اند. 17- القضا و الشهادات. 18- مستند الشيعه فى احكام الشريعة: كتاب فقهى و استدلالى مرحوم نراقى كه در شهركاشان ده سال قبل از وفاتش پايان يافته، يعنى سال 1234 هجرى قمرى. 19- مشكلات العلوم: اين كتاب غير از مشكلات العلوم پدرش و غير از كتاب خزائن مى‏باشد. 20- مفتاح الاحكام فى اصول الفقه. 21- مفتاح الاصول. 22- مناهج الاحكام: در اصول فقه شامل 2 جلد، جلد اول مباحث الفاظ و جلد دوم درادله شرعيه. 23- رسالة فى منجزات المريض. 24- وسيلة النجاة: شامل دو رساله: يكى بزرگ و ديگرى كوچك در دو جلد كه به‏در خواست فتحعليشاه نوشته شده. 25- هداية الشيعه: رساله‏اى است در فقه. 26- خلاصة المسائل: رساله‏اى است در زمينه مسائل طهارت و صلات. 27- الرسائل و المسائل (20) : فارسى است در جواب سؤالات، در اين كتاب از كتابهاى‏پدرش و از كتاب «كشف الغطاء» تاليف استادش مرحوم شيخ جعفر نجفى مطالبى نقل‏مى‏كند.اين كتاب در دو جلد است.جلد اول آن مسائلى است كه فتحعليشاه قاجار و غيره‏از او سؤال كرده‏اند و جلد دوم در بيان بعضى از مسائل اصولى و حل بعضى از مشكلات‏است.تاريخ كتابت آن 1230 مى‏باشد. 28- معراج السعادة (كتاب حاضر) . 29- حاشيه اكر ثاودوسيوس، (21) به نقل مؤلف «تاريخ كاشان‏» (و بر اساس دستخط خودمرحوم نراقى كه در مقدمه كتاب طاقديس گردآورى شده) . 30- جامع المواعظ. (به نقل مؤلف «تاريخ كاشان‏» و مؤلف «مكارم الاثار» ، ج 4،ص 1236) . 31- مناسك حج، (بر اساس دست نويس مرحوم نراقى در مقدمه طاقديس) . 32- الاطعمة و الاشربة: فارسى است (به نقل مرحوم سيد محسن امين در اعيان الشيعه،ج 10، ص 184) . 33- تذكرة الاحباب: فارسى است در فقه (به نقل مؤلف تاريخ كاشان) . 34- كتابى در تفسير. (به نقل مرحوم سيد محسن امين در اعيان الشيعه، ج 10، ص 184) . 35- عين الاصول: اولين كتابى است كه مرحوم نراقى تاليف نموده. لازم به توضيح است كه: مرحوم شيخ آقا بزرگ بعضى از اجازات فاضل نراقى رادر الذريعه به عنوان كتابى مستقل ذكر كرده كه از ذكر آنها خوددارى شد، تنها رساله‏اجازات ايشان كه شامل بيست اجازه است در اين مجموعه ذكر گرديد.

فرزندان مرحوم نراقى

از مرحوم ملا احمد نراقى دو فرزند پسر بجاى ماند يكى «حاج ملا محمد» ملقب به «عبد الصاحب‏» و معروف به «حجة الاسلام‏» كه صاحب تاليفاتى بوده و بعضى از آنها چاپ شده.وفات او بسال 1297 هجرى قمرى در كاشان در حدود هشتاد سالگى واقع شده (22) و ديگرى به نام «نصير الدين‏» كه داراى تاليفاتى از جمله شرحى بر كتاب كافى مرحوم كلينى است (23) .

وفات مرحوم نراقى

مرحوم نراقى در اثر وباى عمومى، كه كاشان و اطراف آن را فرا گرفته بود، در اول شب يكشنبه بيست و سوم ربيع الثانى سال 1245 هجرى قمرى در نراق چشم از جهان فروبست. (24) جنازه‏اش پيش از دفن به نجف اشرف منتقل و در سمت پشت‏سر مبارك مولى الموحدين حضرت على بن ابى طالب - صلوات الله و سلامه عليه - در جانب صحن مطهر مرتضوى در كنار قبر پدرش دفن گرديد. صاحب «روضات الجنات‏» از قول بعضى از شاگردان مرحوم نراقى داستانى را نقل‏مى‏كند كه نمودار علو مقام و درجات مرحوم نراقى است. او مى‏نويسد: در هنگام انتقال جنازه مرحوم نراقى به نجف اشرف در يكى از منازل بين راه به خاطر گرمى شديد هوا مى‏ترسيديم جنازه متعفن شود، جنازه بر زمين و قراء در اطرافش مشغول به تلاوت قرآن كريم بودند كه من براى اطلاع از اين موضوع به نزديك جنازه رفتم و در صدد تحقيق بر آمدم اما جز رائحه‏اى طيب كه گوئيا بوى مشك ناب بود چيزى استشمام نكردم.و اين وضع ادامه داشت تا دم قبر كه اصلا تغييرى در بدن شريفش حاصل نشد. (25) مرحوم «مدرس تبريزى‏» صاحب «ريحانة الادب‏» پس از نقل اين داستان از صاحب‏روضات، داستانى را كه خود شخصا از قول فرد موثقى از استادش كه مقدارى از شرح‏لمعه را پيش او خوانده بود شنيده نقل مى‏كند، بدين مضمون كه: استادم آقاى سيد احمدخسروشاهى نقل كرده، وقتى جنازه پدرش آقاى حاج سيد محمد خسرو شاهى را به نجف منتقل كردند خودش به پاس احترام پدر وارد قبر شده كه جنازه را بگذارد، دو جنازه «حاج‏ملا مهدى‏» و «حاج ملا احمد نراقى‏» پدر و پسر را صحيحا و سالما ديده، به طورى كه هيچ آسيبى متوجه آنها نشده. اين داستان در اواخر قرن سيزده و اوائل قرن چهارده واقع شده.و با اين فاصله زمانى كه‏از زمان مرگ پدر و پسر گذشته ملاحظه مى‏شود كه اين امرى عجيب و خارق عادت و تنهادر اثر خدمات خالصانه دينى حاصل مى‏شود و بس. (26) فاعتبروا يا اولى الابصار

كتاب معراج السعادة

كتاب معراج السعاده در بين كتب اخلاقى، نامى آشنا و اثرى بسيار گرانقدر است كه ازديرباز هم در حوزه‏هاى علميه و هم در محافل ادبى بين دانشدوستان، مورد استقبال‏و توجه بوده و همواره خاص و عام آن را مورد مطالعه قرار داده و از مطالب ارزنده آن بهره‏برده‏اند.تا جايى كه پاره‏اى از مطالب آن به عنوان متن درسى در كتابهاى درسى گنجانده شده. اصولا عنايت‏به مسائل اخلاقى و پيروى از الگوهاى صحيح اخلاقى يكى ازويژگيهاى جامعه اسلامى است.و با تكيه بر اين امر مهم مى‏توان بار سنگين مسؤوليتهاى‏اجتماعى را به ثمر رساند. داشتن متونى قوى و سالم و بدور از تحريف و در عين حال شيوا و جذاب مى‏توانددر تحقق اين هدف مؤثر باشد. الحق كه به اعتراف همگان كتاب معراج السعاده از نظر محتوا و سبك و شيوايى بيان‏مطالب و تنوع موضوعات مطرح شده در زمينه مسائل تربيتى و اخلاقى، اثرى است در خور توجه، و با اينكه قريب 200 سال (27) از تاريخ تاليف آن مى‏گذرد هنوز تازگى خود را حفظكرده و عطش جامعه در مورد آن فروكش نكرده.شاهد اين مدعا چاپهاى مكرر و متنوعى‏است كه از كتاب مزبور وجود دارد.و به ادعاى بعضى در بين آثار فارسى و حتى عربى‏اثرى مثل آن نوشته نشده (28) . به طورى كه مرحوم نراقى در مقدمه كتاب اشاره كرده‏اند، كتاب «معراج السعادة‏» راكه در واقع ترجمه «جامع السعادات‏» مرحوم پدرش مى‏باشد به درخواست فتحلعيشاه‏قاجار به رشته تحرير در آورده.البته با اصلاحات و اضافاتى به خاطر استفاده عموم.بااينكه اين كتاب بارها چاپ شده اما متاسفانه چاپى منقح و تحقيق شده كه در خور اين اثرارزنده باشد از آن در دسترس نبود كه خوشبختانه اين كار به همت «انتشارات هجرت‏» تحقق پيدا كرد.

در مورد چاپ كتابى كه پيش رو داريد اين كارها انجام شده

ابتدا يكى از نسخ خطى معراج السعاده كه تاريخ كتابت آن 1239 هجرى قمرى‏و مربوط به زمان حيات مؤلف مى‏باشد شناسايى و استنساخ شد (29) . اين نسخه با نسخه مطبوع كتاب كه به همت عالم ربانى و دانشمند فرزانه مرحوم «آية الله شعرانى‏» تصحيح شده مقابله گرديده، و سپس كارهايى ذيل بر روى آن انجام شده: 1- ويرايش 2- استخراج مصادر آيات و روايات، اعم از آنهايى كه مصنف به آنها اشاره نموده و يااشاره نشده و ليكن نقل به مضمون گرديده. در اينجا ذكر اين نكته لازم است كه: در برخى از موارد كه اصل سند در مصادر موجود پيدا نشده خود كتاب جامع السعادات به عنوان مصدر، نقل و معرفى شده. 3- ترجمه پاره‏اى لغات مشكل كه فهم آن براى همه آسان نيست. 4- توضيحى بسيار مختصر راجع به بعضى از اصطلاحات فلسفى، كلامى، فقهى و.. 5- معرفى اجمالى اشخاصى كه گاهى در كتاب از آنها نام برده شده. 6- ترجمه بعضى از عبارات عربى و آيات و احاديث و اشعار عربى كه براى افرادمبتدى سودمند خواهد بود. 7- براى مطالبى كه نياز به شرح و بسط و توضيح بيشتر براى اقناع و استفاده خواننده‏داشته مصادرى معرفى شده. از آنجايى كه كتاب معراج السعادة در زمينه مسائل تبليغى، كتابى جامع و ارزنده است،و حتى طلاب عزيز در سفرهاى تبليغى خود مى‏توانند به عنوان مصدرى كه مطالب متنوع‏و گوناگون علمى، اخلاقى و تربيتى را به همراه دارد با خود داشته باشند تا از جمع و حمل‏كتابهاى متنوع بى‏نياز باشند، ابتدا به نظر رسيد، در بيان نام مصادر روايات، تنها به نام‏كتاب و شماره روايت‏يا ذكر آدرس اكتفا نشود، بلكه به طور كامل عين روايت نقل شودتا افاده و استفاده كامل‏تر گردد.اما پس از پايان كار به خاطر حجم زياد كتاب از اين كارصرفنظر شد.و اين اقدام را به چاپ بعدى كتاب كه اميدواريم بزودى در انجام آن موفق‏شويم موكول كرديم.بدون شك كتاب با آن محتوا به خاطر حجم زياد در دو جلد چاپ‏و عرضه خواهد شد. در چاپ 2 جلدى معراج السعاده، گذشته از بيان اصل روايات، فهرستهاى متنوع علمى‏و مصادر تحقيق و مراجعه گنجانده خواهد شد. در پايان لازم مى‏دانيم از همه عزيزانى كه در فراهم شدن اين اثر ارزنده ما را يارى‏دادند، بخصوص برادران عزيز و گرامى مؤسسه تحقيقاتى حضرت ولى عصر - ارواحنافداه - كه در مراحل مختلف انجام كار از استخراج مصادر، تصحيح، مقابله و ويرايش ازهيچ كوششى دريغ نكردند، تشكر كنيم. قم - حوزه علميه محمد نقدى جمادى الثانى 1413 برابر با آذر 1371

مصادر مقدمه

1- مجمع الفصحاء، ج 2 ص 330، 331، 332. 2- قصص العلماء، ص 103 3- مستدرك الوسائل، ج 3 ص 384 4- مرآة قاسان يا تاريخ كاشان ص 202 5- فوائد الرضويه، ص 41 6- هدية الاحباب، ص 180 و 181 7- اعيان الشيعه، ج 10 ص 183 8- الكرام البررة، ج 1 ص 116 9- معجم المؤلفين، ج 2 ص 162 10- مصفى المقال، ص 72 11- ريحانة الادب، جلد 6 ص 160، 161،162، 163، 164 12- اعلام زركلى، ج 1 ص 260 13- مكارم الآثار، ج 4 ص 1235، 1241 14- هدية العارفين، ج 1 ص 185، 186 15- ايضاح المكنون، ج 1 ص 331 و ج 2 ص‏20، 130، 478، 523، 563 16- معجم مولفى الشيعه، ص 415، 416 17- روضات الجنات، ج 1 ص 96، 97 ج 5 ص‏200، 201، 202 18- نجوم السماء فى تراجم العلماء، ج 1 ص‏343، 344 19- لباب الالقاب، 94، 95، 96 20- رياض العارفين، ص 266 21- نخبة المقال، ص 233 22- تاريخ ادبيات ايران (تاليف دكتر رضازاده‏شفق)، ص 201 23- زندگانى و شخصيت‏شيخ انصارى، ص 162 24- مقدمه جامع السعادات، چاپ نجف 25- مقدمه خزائن به كوشش على اكبر غفارى 26- مقدمه كتاب طاقديس به اهتمام حسن نراقى 27- تاريخ ادبيات ايران تاليف ادوارد براون،ترجمه رشيد ياسمى، ص 286 28- مقدمه كتاب قرة العيون محقق نراقى ازانتشارات دانشگاه فردوسى (از تاليفات پدرمرحوم نراقى) 29- تاريخ اجتماعى كاشان، ص 161، 245،248، 283 و 289 30- لغت نامه دهخدا، ج 20 ص 419 31- طرائف المقال، ج 1، ص 57 32- پاورقيها و اضافات ترجمه روضات الجنات‏به قلم آقاى حاج شيخ محمد باقر ساعدى،جلد 1، ص 144 33- اسناد المصفى، ص 7 34- فهرست كتابخانه آستان قدس رضوى، ج 4،ص 320 35- تاريخ سياسى و ديپلماسى ايران، انتشارات‏دانشگاه، ج 1 و 2 ص 200، 206، 211 و مقدمه‏جلد 2 36- سير فرهنگ در ايران و مغرب زمين،ص 567، 568، 569، 570، 571، 572 37- الذريعة (30) ج 1 ص 267 ج 2 ص 4، 43 ج‏4 ص 364 ج 6 ص 151، 376 ج 7 ص 152 ج‏9 ص 612 ج 11 ص 12، 13، 212 ج 12 ص‏286 ج 13 ص 172، 195، 286ج 14 ص 55، 134، 208، 354 ج 17 ص 140ج 21 ص 14، 15، 66، 229، 315، 317ج 22 ص 340، 341 ج 23 ص 16 ج 25 ص‏177 ج 26 ص 290، 315 38- نقش روحانيت پيشرو در جنبش مشروطيت،ص، 144، 145، 146، 147 و 148 بسم الله الرحمن الرحيم معراج سعادت جاودانى، و مفتاح ابواب فيوضات دو جهانى، ستايش و سپاس‏خداوندى است‏يكتا - جل شانه - و نيايش افزون از قياس، يگانه‏اى است‏بى‏همتا،بهر برهانه، (31) كه از لمعات اشراقات فيض كاملش مصابيح قلوب اهل علم و عرفان‏در مشكوة مهج روشن، و از لوامع تجليات لطف شاملش، سراج المنير علوم بر زواياى‏ضماير اولى البصائر پرتو افكن، اجرام علوى از علو شوق جمالش جملگى احرام بندگى‏بسته، گرد حرم كعبه جلالش به حركات شوقى سرگشته طوف، و اجزاى عالم سفلى ازعلو مرتبه ادراك كنه ذات لايزالش همگى در مقام بى‏خبرى ثابت و حيران، از صفيرعنايتش هماى نفس نفيس لاهوتى گرفتار قيد تعلقات ناسوتى، به جناحين علم و عمل‏در فضاى روح افزاى عوالم حقايق، پرواز نموده خود را به اوج سعادت مى‏رساند. و از فيض هدايتش به تعليم معلم عقل، و تاديب مؤدب شرع، معشر بشر، و فرقه ناس‏خود را از ادناس و ارجاس عالم طبيعت مصفا نموده به سير سر منزل حقيقت مى‏كشاند. خرد بخردان را در ساحت قدس تجردش مجال تردد محال، و بال هماى وهم و خيال‏را طيران در فضاى بى‏انقضاى بقايش و بال، «فسبحانه ما اعظم شانه و اجل احسانه‏» . و افضل صلوات، و اكمل تحيات به جناب مقدس پيغمبرى سزاوار است كه: دوحه‏لواى حمد به اسم ساميش مرشح، و توقيع و قيع هدايت و تكميل، به نام ناميش موشح،غاليه ساى نكهت مكارم اخلاقش كريمه «و انك لعلى خلق عظيم‏» ، و عنوان صحيفه‏اشفاق بيضاء اشراقش (هو) «بالمؤمنين روف رحيم‏» ، محمود به محامد اخلاق و شيم،و ممدوح به محاسن الطاف و كرم، معلم معالم فروع و اصول، صاحب فرمان: «و ما محمدالا رسول‏» . محمد شافع امت، قسيم دوزخ و جنت‏حبيب حضرت عزت، شه دين خسرو دنياجهان را ناصر و ياور، جهانبان را پيام‏آوركزين پيك جهان داور، رسول خالق يكتاپس از سپاس ايزد داور، و پس از درود جناب پيغمبر - صلى الله عليه و آله و سلم - ،واسطه منقبت در خور سرورى است كه رفعت كاخ كرامتش از آن بالاتر كه: كمندرساى مدارك اوهام بشر به شرف آن تواند رسيد، و عظم رتبه ولايش از آن والاتر كه: طوطى شكسته بال مقال، در اداى شمه‏اى از شيم ولايش از قفس نفس، نفس تواند كشيد، صيت مكارم اخلاقش عرصه آفاق را چنان گرفته كه منكر حسود را از سستى‏نطاق، طاقت ناطقه از عرض حال لال گشته، و آوازه فضائل ملكاتش در بسيط زمين‏چنان انتشار يافته كه عدوى عنود را از كثرت خجلت جبين، غرق عرق انفعال مانده، وسفينة النجاتى كه به ناخدائى همت‏بلندش كشتى به چهار موجه افتاده خلافت از درياى‏فتنه زاى خلاف انديشى مخالفان، سالما به كنار آمده، عين الحياتى كه تشنه كامان‏رحيق شوق را در ظلمات ضلالت، خضر هدايت‏بدان راه نموده، جامع سعادات سنيه،و حاوى كمالات عليه. شير خدا شاه ولايت على مظهر اسرار خفى و جلى درود نا معدود و تحيات غير محدود بر تتمه ائمه دين و اولاد طاهرين او، كه همگى‏كيمياى سعادت‏اند و كليد گنج فيض سرمد، لمعات خورشيد امامت‏اند و مصباح‏مشكوة كرامت، درر غرر خلافت‏اند و دره غره شرافت، مطالع لوامع قدس‏اند و زينت‏المجالس مجامع انس، سراج المنير نهج المسترشدين‏اند و مفتاح الفلاح ابواب الجنان‏حق اليقين، فصلوات الله عليهم اجمعين الى يوم الدين. اما بعد: چنين گويد گرفتار دام آمال و امانى، و طالب سعادت جاودانى، احمد بن‏محمد مهدى بن ابى ذر - لقنهم الله حجتهم يوم العرض الاكبر - كه: بر راى ارباب الباب واضح است كه: خالق عالم، و موجد بنى آدم - جلت عظمته - به مقتضاى حكمت كامله‏و قدرت شامله، قامت قابليت نوع انسان را در مقام، «و فضلناهم على كثير ممن خلقنا تفضيلا» به تشريف، «و لقد كرمنا بنى آدم‏» (32) سرافراز، و اين صدف پاك را به وديعت نهادن‏گوهر ادراك و نفس ناطقه، شرف امتياز ارزانى داشت.سلطان و الا شان عقل‏را در مملكت‏بدن بر سرير مخروطى دل متمكن ساخت، و معاشر مشاعر و حواس‏را سر بر خط فرمان وى نهاد، تا اينكه طاغيان قواى سركش طبيعى را تحت اطاعت و انقياد آورده، به كسب اخلاق حميده و صفات پسنديده طنطنه كوس كرامت‏به گوش‏سكان صوامع جبروت رسانده، در مضمار سعادت، گوى سبقت از ملائكه ملكوت‏ربايد. نه فلك راست مسلم، نه ملك را حاصل‏آنچه در سر سويداى بنى آدم از اوست‏و به حكم محكم عقل، و نص مستفيض نقل، بر هريك از افراد سالكين منهج‏سداد،و طالبين طريق رشاد لازم است كه: اولا از آئينه گيتى نماى دل، زنگ رذائل، زايل، وبعد از آن، ادهم همت‏به صورت تحلل به حلل فضائل مايل سازد، چه بدون تخليه،تحليه ميسر نشود، و انعكاس نقش حبيب، صورت نبندد. شستشويى كن و آنگه به خرابات خرام‏تا نگردد زتو اين دير خراب آلوده‏و خود ظاهر و روشن و ثابت و مبين است كه: دفع صفات ناپسند، و كسب ملكات‏ارجمند، موقوف بر شناختن آنها، و اصول و اسباب هر يك، و كيفيت و معالجات مقرره‏است.و متكفل بيان تفاصيل اين مطالب، علمى است كه: تعبير از آن به «علم اخلاق‏» ، و «حكمت‏خلقيه‏» مى‏نمايند. و بهترين نسخ كتب از حيثيت: نظم و ترتيب و حسن تركيب و تعبير لايق، تحقيق‏رائق، و اشتمال بر آيات و اخبار وارده در شريعت، و احتواى بر مقالات ارباب عرفان واساطين حكمت، كه در اين فن شريف، تاليف و تصنيف شده كتاب موسوم به «جامع السعادات‏» است، كه از تاليفات عالم عامل، و عارف و اصل، و حكيم كامل،و فقيه فاضل، والد ماجد بزرگوار (33) اين ذره بى‏مقدار - قدس سره - است. و از آنجا كه همگى همت‏سپهر رفعت اعليحضرت، پادشاه جم جاه، ملايك سپاه،گردون بارگاه، خديو زمان، قبله سلاطين جهان، سرور خواقين دوران، بانى مبانى دين‏مبين، و مروج شريعت‏سيد المرسلين، طغراى زيباى منشور خلافت، رونق جمال كمال مملكت، آفتاب تابان فلك سلطنت، خورشيد درخشان سپهر جلالت، ماحى مآثر ظلم‏و عدوان، مظهر، «ان الله يامر بالعدل والاحسان‏» خسروى كه انجم، با آنكه همگى‏چشم شده، صاحبقرانى چون او در هيچ قرنى نديده، و سپهر پير، با آنكه همه تن، گوش‏گشته، طنين طنطنه كشور گشائى چنين، نشنيده. دارنده تخت پادشاهى داراى سپيدى و سياهى شاهنشه آفتاب سايه كيخسرو كيقباد پايه قيصر به درش جنيبه دارى فغفور، گداى گشت‏بارى شاهنشاهى كه سلاطين روم و فرنگ را آستان عرش اشتباهش پناه، و پادشاهان هندو خطا را در درگاه جهان پناهش روى اميدوارى بر خاك راه. كمين مولاى او صاحبكلاهان به خاك پاى او سوگند شاهان عدالت گسترى كه در چمن عدالتش «صعوه‏» و «باز» هم پرواز، و در مرتع عنايتش‏گرگ با گوسفند، دمساز، از بيم سياستش بره گريخته را، گرگ، كشان كشان به سوى شبان‏آورد.و «نسر» قوى پنجه، گنجشك گم كرده آشيان را به آشيان رساند.مرحمت پرورى‏كه به دوران مرحمتش، فرياد، بجز از مرغان چمن برنيايد، و بيدادگرى كس بجز غمزه‏معشوق نيابد، فتنه در گوشه چشم خوبان به خواب، و آشوب در شكن زلف بتان قرارگرفته، باصيت‏سخاوتش دعوى جود «معن‏» و حاتم، لفظى از معنى بيگانه، و با آوازه‏شجاعتش قصه مردى زال و رستم افسانه، تيغش قاطعى است‏به درجه طالع اعدا رسيده،و آفتابى است كه چون به سمت الراس دشمن برسد، هنگام زوال خود را ديده، آئينه‏روشنى است كه عروس حسناء، ملك چهره خود را جز در صفاى آن نتواند ديد، و پاك‏گوهرى است از خاندان «و انزلنا الحديد» ، مهيب پيكرى كه صفت‏سطوت آن «فيه باس‏شديد» ، تيرش سهم الموتى است، كه به حسب تسيير، به خانه نكبت دشمن انجاميد، وهمائى است تيز پر، كه اجل نامه اعداى دولتش بر پاى بسته، پيكى است تندرو كه به رسم‏سفارت از عالم عدم به احضار مخالفان آمده، چتر عظمتش بر سر آسمانى است كه‏خورشيد در سايه آن، آستانش ايوانى است كه «سبع سموات‏» نردبان هفت پايه آن،يكران سبك خيزش تند بادى است كه سليمان زمان بر آن سوار، آسمانى است كه‏خورشيد تابان را بر آن قرار، آب حسام خون آشامش نظارت بخش رياض شريعت‏غراى احمدى، و تاب سنان آتش فشانش فروغ ملت‏بيضاى محمدى، سپر حمايتش برناو پيراهل اسلام را جنة الامان، و جوشن حراستش زمره خاص و عام را پشتيبان، شير بيشه‏جلادت، مرد ميدان سعادت، گوهر كان خلافت، و تاجدارى يكتا، در صدف سلطنت و شهريارى، نسيم گلستان عدل و انصاف، شعله نيستان جور و اعتساف، مؤسس قوانين‏معدلت، مؤكد قواعد رافت و رحمت، داراى نيك راى، و اسكندر ملك آراى، ظل‏ظليل آله و المجاهد فى سبيل الله، صدر نشين محفل عنايات حضرت آفريدگار، السلطان‏ابن السلطان، و الخاقان ابن الخاقان، السلطان «فتحعليشاه‏» قاجار، لازالت اطناب دولته الى‏يوم القيام ممدودة، و ثغور الاسلام بسيف حراسته مسدودة. جهانش به كام و فلك يار باد جهان آفرينش نگهدار باد غم از گردش روزگارش مباد وزانديشه بر دل غبارش مباد دل و كشورش جمع و معمور باد زملكش پراكندگى دور باد كه آفتاب خاطر همايونش از بدو طلوع صبح اين دولت عظمى، بر ساحت ترويج‏شريعت غرا پرتو افكن است.و از راى سعادت مشحونش از حين ظهور نور اين سلطنت‏كبرى، معالم دين مبين و منهاج شرع متين واضح و روشن است.بر صعود كافه انام‏بر معراج سعادت مصروف، و عنان عزيمت قضا مشيتش به جانب سلوك خاص و عام‏بر محجة البيضاى طريقه عبوديت معطوف، دست تربيتش را در تقويت ملت‏بيضا، يدبيضايى است‏باهر، و انفاس عيسوى آيتش را در احياى علوم، معجزى است ظاهر،روزگار فرخنده آثارش مركافه رعايا را جامع سعادات، دوران سعادت توامانش‏مرقاطبه برايا را حاوى فنون كمالات، جهات صورى و معنوى را با هم قرين نموده،كشور سعادت جاودان را چون اقاليم جهان مسخر ساخته، و ممالك دل و جان را از لوث‏فرنگيان رذايل صفات، پاك نموده، ديار مكارم اخلاق را چون ممالك آفاق در قبضه‏تصرف درآورده، از ميامن التفات آن كشور گشاى عالم، صورت و معنى ساخته،مقاصد علم اخلاق، كه بقيه جنود جهاد اكبر را متكفل است، محل عساكر انظار طالبان‏علوم دين، و عرصه مباحث اين فن شريف، كه تسويه صفوف مجاهده نفس اماره رامشتمل است، مضمار فوارس افكار سالكان راه يقين گرديد.و مدارس مهجوره آن رارونقى تازه، و معالم متروكه آن را رواجى بى‏اندازه به هم رسيد.و چون لطف عميمش‏مقتضى تعميم اين نعمت عظمى نسبت‏به كافه انام، و خلق كريمش مستلزم نشر اين‏سعادت كبرى بين الخاص و العام بود، كتاب مذكور كه از جمله كتب مصنفه در اين فن، مقبول طبع اشرف خاقانى، و منظور نظر عنايت گستر سلطانى شده، به زبان عربى تعبير،و ارباب ايمان و اصحاب ايقان فارسى زبانان را از موايد فوايد آن بهره حاصل نبود، لهذااز مصدر عزت و اجلال، و محفل حشمت و اقبال، اشاره لازم البشاره به اين دعا گوى‏دولت مصون از زوال، صادر گرديد كه: خلاصه مطالب و جل مقاصد آن را به سياق فارسى به عبارتى واضح بيان نمايد كه عموم ناس از فرايد فوايد آن نفع توانند يافت. بنابرين با وجود عدم بضاعت، و قلت استطاعت، و تفرق بال، و تكسر احوال، بعداز استعانت از حضرت رب الارباب و استمداد از ارواح مقدسه ائمه اطياب، شروع‏در تاليف اين كتاب شد.اميد كه مقبول طبع اشرف گرديده، و كافه انام از فوايد آن‏بهره ياب، و ثوابش به روزگار فرخنده آثار پادشاهى عايد گردد.و آن را مسمى نمود به «معراج السعاده‏» و آن مشتمل است‏بر پنج‏باب: باب اول: مقدمات نافعه باب دوم: قواى نفس انسانى و اخلاق ذميمه باب سوم: محافظت اخلاق حميده از انحراف و... باب چهارم: فضائل اخلاق حسنه و كيفيت اكتساب آنها باب پنجم: اسرار و آداب عبادات


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : محمدرضا عباسیان 09148023199
تاریخ : جمعه 28 اسفند 1394

ایران با


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0

تبادل لینک هوشمند

.متشگرم از خداوند ارزوی توفیق برایتان دارم






آمار مطالب

:: کل مطالب : 633
:: کل نظرات : 0

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 1

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز :
:: باردید دیروز :
:: بازدید هفته :
:: بازدید ماه :
:: بازدید سال :
:: بازدید کلی :

RSS

Powered By
loxblog.Com