عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
به وبلاگ من خوش آمدید امید وارم از مطالب دینی مذهبی که حقیر مطالعه وجهت مطالعه شما عزیزان در وب سایت قرار داده ام بهره مند باشید از خداوند ارزوی توفیق تمام مسلمین خصوصا شیعیان علی ع را دارم
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود





Alternative content


حافظان بیت المال- شهید عباس بابایی
نویسنده : محمدرضا عباسیان 09148023199
تاریخ : دو شنبه 17 خرداد 1395

عدم استفاده از امکانات فرماندهی

در دفتر شهید بابایی نشسته بودم که دختر سرهنگ بابایی زنگ زد، گفت:بگویید پدرم خودش را سریع به خانه برساند. حال مادرم خوب نیست.موضوع را به شهید بابایی گفتم و با پیکان اداره به منزل رفتیم. جلو منزل که رسیدیم شهید بابایی سریعاً پیاده شد و به منزل، که در طبقة چهارم بود، رفت. لحظه ای بعد در حالی که ناراحتی در چهره اش پیدا بود، برگشت. گفتم: چه شده؟

 

 

 

گفتند: حال خانم خیلی بد است.

گفتم: تا شما ایشان را پایین بیاورید من ماشین را جلو ساختمان می آورم.

گفتند: نه! با ماشین اداره نمی رویم. با ماشین خودم می رویم.

در آن زمان ایشان یک ماشین رنو داشتند. من سوئیچ را گرفتم و هر چه استارت زد، ماشین روشن نشد.

گفتم: ماشین روشن نمی شود.

گفتند از یک هفته پیش تا به حال خراب است.

گفتم: پس با همین ماشین برویم.

گفتند: نه!

سوار ماشین اداره شدیم و به منزل یکی از اقوامشان که چند بلوک پایین تر بود، رفتیم. ماشین جلو بلوک پارک بود؛ ولی او سوئیچ را با خود به اداره برده بود. بالأخره به چند جا سر زدیم تا یک ماشین تهیّه شد و همسرشان را به بیمارستان رساندند. این در حالی بود که فاصله منزل تا بیمارستان پایگاه، حدوداً یک تا دو کیلومتر بیشتر نبود. آن روز گذشت؛ ولی همیشه در ذهن من پرسشی بود که چرا شهید بابایی با اینکه آن روز حال همسرشان وخیم بود حاضر نشدند از اتومبیل اداره استفاده کنند. سرانجام روزی موضوع را با ایشان در میان گذاشتم. شهید بابایی لحظه ای سکوت کردند. آنگاه گفتند:

-من هم از شما یک سؤال دارم. اگر این مشکل برای یک درجه دار و یا کارگر این پایگاه پیش می آمد او چه می کرد؟ آیا او هم ماشین اداره زیر پایش بود؟ 1

*****

بهترین و با وفاترین کس در زندگی شهید جلوی چشمانش در حال تلف شدن است، باید کاری انجام دهد تا بهترین یاور زندگانی را به زندگی برگرداند. عقل می گوید که عیب ندارد وسیله مال بیت المال است، چون موقعیّت اضطراری است از آن استفاده کن؛ زیرا اگر دیر بجنبی یک عمر پشیمانی در انتظار توست. ولی امامش (ع) به او می گوید: «آن که کار امانت را سبک شمارد و در آن خیانت روا دارد و جان و دین خود را از خیانت پاک ننماید، در این جهاد درِ خواری و رسوایی را به روی خویش گشاید و به آخرت خوارتر و رسواتر درآید و بزرگترین خیانت، خیانت به مسلمانان است و زشت ترین دغلکاری ناراستی کردن با امام است.» 2

در اینگونه موارد است که مؤمن از غیر مؤمن مشخّص می گردد و شهید با جواب «نه» به عقل، راه شرع را که از زبان امامش (ع) تراوش کرده است، بر می گزیند و به وسوسه های شیطان که به زبان عقل جاری گردیده است، وقعی نمی نهد.

 


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
خاطراتی خواندنی در مورد شهید سپهبد علی صیاد شیرازی
نویسنده : محمدرضا عباسیان 09148023199
تاریخ : دو شنبه 17 خرداد 1395

سوت بلبلی

امشب هم از همان شب های خسته کننده و بی حال بوکان است. همین آسمانِ خالیِ حالا، امشب پر از ستاره می شود. دست دراز می کنم و یک مشتِ پُر از ستاره بر می دارم. آسمان پایین می آید؛ آن قدر پایین که به زمین می چسبد.

خاطراتی خواندنی در مورد شهید سپهبد علی صیاد شیرازی ، سوت بلبلی، هیئت معارف جنگ شهید سپهبد علی صیاد شیرازی

 

از پاسگاه که پانصد متر دورتر بشوی، آخرِ زمین است. همان جایی که آسمان، زمین را بغل کرده و مرا وَهمِ تاریکی فرا می گیرد. هر روز غروب، همین جا لبۀ پله های پشت بام پاسگاه می نشینم و به آسمان و شبی که می آید، نگاه می کنم. شب که می شود، دیگر جرأت روی پشت بام رفتن ندارم. پشتِ بیسیم می نشینم و با پیچ رادیوام آن قدر وَر می روم که خِر خِرش ساکت شود و بشود صدای صاف و بی خشی از آن شنید؛ دعایی، قرآنی، اخباری و... . با آمدن رئیس پاسگاه هم، رشتۀ رادیو بازیم پاره می شود و خبردار می ایستم. بچه ها هم کم دستم نمی اندازند. می گویند:

- مگه جن می بینی که این طوری می پّری هوا؟!

- می ترسم اضافه بزنه، بازداشتم کنه.

از همان اوایل بود که مهرداد صدای فِس از دهانش در می آورد و قهقهه اش بلند می شد.

 می گفت بچه ننه ام. فرماندۀ پاسگاه می دانست چه می کنم. به روی خودش نمی آورد و رد می شد. کار دیگری نداشتم که انجام بدهم. امروز صبح هم که سر حوصله بودم، آب، گچ و خاک را قاطی کردم و چندتایی از سوراخ فیتیله های دیوار راهرو را پر کردم. از بعضی سوراخ ها فشنگ هم می توانستم در بیاورم بعضی دیگر را فقط پُر می کردم. رد پای تیر و ترکش ها را بر دیوارهای پاسگاه پاک کرده بودم. جای وصله پینه های من همه جا مانده بود. خسته که شدم، کاسه گچ و گِلم را گذاشتم لبه پنجره راهرو و دست هایم را شستم و رفتم پشت بیسیم چند تا دستور دریافت و چند تا گزارش ارسال کردم همین و بس.

غروب در پیش است و من روی پله های پشت بام چشم به راه شب نشسته ام... این خمیازۀ آخری آن قدر کشدار است که عضلات صورتم درد می گیرد. دست و پاهایم را می کشم. صدای استخوان هایم در می آید.

 نفس بلندی از عمق ریه هایم بیرون می دهم و دستی به سر ماشین می کشم؛ جلوی سرم را خدا کچل آفریده. بچه ها می گفتند اگر زمان جنگ آمده بودی سربازی، سرم را مثل شیشه ماشین های نظامی گل مالی می کردند که با انعکاس نور، مکان نیروهای خودی، لو نرود. بعد هم خودشان از خنده ریسه می رفتند. از حق نگذریم، زیادی صاف و یکدست است. کف دستم قلقلک می شود.

- اَه! عجب روز کسل کننده ای!

 انگار بلند گفته ام. مهرداد سرش را از برجک بیرون می آورد. بلندتر می پرسم:

- شنیدی؟

- چی چی رو؟

- هیچی بابا!

مهرداد سوت می زند. گاهی حسادت می کنم به این همه حوصله اش. دست خودم نیست. ناخواسته زبانم می چرخد و می گویم:

- مهرداد! نامه داشتی؟

- داشتم؟!

- ندیدم پیک بیاد...

- پس کِرم داری می پرسی؟

- گفتم شاید از نامزدت خبری داشته باشی...

- داشته باشم هم به تو مربوطه؟

- نه !

سرش را برمی گرداند و می رود پشت دیواره های کوتاه برجک. مطمئن هستم زیر لب دری وری هم نثارم کرده. خوش به حال او که چشمی در انتظارش است؛ من که خودم هستم و خودم. یک لشکر آدم پشت سرم هستند؛ خواهر، برادر، پدر، مادر... چه فایده؟ نه سَری می زنند، نه نامه ای، نه حالی، نه احوالی. خودم هستم و همین سرِ...

صدای سوت مهرداد بلند می شود. بلبلی می زند. دور تا دورمان دشت است و دشت. انگار مهرداد هم هوایی شده. صدای هوفۀ باد می آید و بال زدن پرنده هایی که نمی دانم چه اسمی دارند.

همان هایی که گاهی راه گم می کنند و حوالی پاسگاه، دوری می زنند و بعد هم به نقطه های سیاهی تبدیل می شوند در عمق آسمان و دیگر نمی بینمشان. یادِ ننه ام می افتم و روزهایی که دور حیاط، دمپایی به دست دنبالم می دوید. وقتی هم به سمت کوچه فرار می کردم و دستش بهم نمی رسید دادش بلند می شد که:

- جِز جیگر بزنی. الهی بیفتی یه جایی که نه آب باشه، نه آبادی...

 کاش دعا کرده بود گنجی پیدا کنم یا عروسی پول دار نصیبم شود که خرجم را بدهد یا دست کم دعایی برای رفع کچلی ام که روز به روز بیشتر هم می شد کرده بود؛ انگار از آن همه دعا و خواسته که می شد داشت، همین یکی را با خلوص نیست و از ته دل گفته بود که از قضا برآورده هم شد؛ چه جور هم که برآورده شده بود! نمی دانستم از خدا شاکی با شم یا از ننه ام...

دم اذان است. سکوت یکدست دشت های اطراف پاسگاه، گوش هایم را پر کرده. فکر کردم از زیادی سکوت است که گوشم برای خودش صدا می تراشد؛ صدایی شبیه به تاق تاق.

بلندتر از یک تاق تاق معمولی است. باز هم بلندتر، توهّم گوشم نیست؛ صدا نزدیک تر شده است. همۀ آسمان پر شده از صدای ملخ های بالگردی که بالای سر پاسگاه رسیده و برای نشستن، خاک ها را دور تا دور خودش به هوا بلند می کند.

 از پله ها پایین می پرم. فرمانده و بقیۀ بچه ها در حیاط جمع شده اند. وقت نیست فکر کنم که چه جوابی باید برای پای بیسیم نبودنم به فرمانده بدهم. تا به حیاط برسم و کنار بچه ها در صف بایستم، درهای بالگرد باز شده اند و ده یازده نفر با ساک و چمدان بیرون آمده اند. همه، سرها را پایین آورده و خم شده اند؛ جز یک نفر با لباس پلنگی که راست ایستاده است.

 خبردار ایستادم و منتظر ماندم. خاک به چشم هایم رفته بود و باد ملخ بالگرد می خواست از زمین بلندمان کند. مهمان های ناخوانده، به ما نزدیک شدند.

لباس پلنگیه، از بقیه به ما نزدیک تر است. بعضی هایشان لباس شخصی اند و عقب ترایستاده اند. فرمانده پاسگاه پا چسباند. اشتباه نمی کنم.

صیاد است؛ صیاد شیرازی! زودتر از بقیه به ما رسید. زانوهایم می لرزد. چیزی به عنوان پا، برای خودم حس نمی کنم. نمی دانم اسلحه ام را در دست دارم یا نه. باد است که خنکم می کند یا عرق سرد که به بدنم نشسته؟ خود صیاد است. دستم زودتر از خودم فهمیده که باید بیفتد. تازه فهمیدم تیمسار، آزاد باش داده است. رادیوی کنار بیسیم، اذان می گوید و صدایش آن قدری بلند است که به گوش همه برسد. انگار تیمسار چیزی خواسته است، ولی هیچ کدام از ما نفهمیدیم چه می گوید. دوباره جمله اش را تکرار می کند:

- مقدمات نماز رو برای ما آماده می کنین؟

- تیمسار! جسارت نباشه، نمازخانه ما به اندازه نماز جماعت همۀ افراد جا نداره.

صدای فرمانده بود که هنوز هم می لرزید. درست مثل زانوهای من. تیمسار به ساختمان نگاه می کند و راه می افتد به طرف در ورودی. رئیس پاسگاه دنبالش می دود. همراهانش، ساک ها را زمین گذاشته اند و هر کدام به یک طرف رفته اند.

به نظرم آمد جوان لاغر اندام، هم سن و سال خودم باشد. کنارش می روم و می پرسم:

- به سلامتی این طرفا بودین؟

- ارتفاعات ساری قمیش و ساری بابا بودیم.

سرش را پایین انداخته است و با نوک کفش، سنگ ریزه ای را جابه جا می کند. باز می پرسم:

- برای چه کاری ایشالا، نظامی که نیستین ؟!

- برای چند تا مصاحبه اومده بودیم؛ از فرمانده های قدیمی که توی همین محل بودن. مگه دوربین و تشکیلاتمون رو نمی بینی؟! موقع نماز بود و اون جا هم وسط صحرا، دیگه تیمسار صیاد گفتن بیاییم این جا.

زیر چشمی به ساک ها نگاه می کنم. خاک صحرا روی رنگ سیاهشان نشسته. قاب مستطیلی دارند و دسته های کوتاه. تیمسار ساختمان را بازدید کرده. اذان رو به اتمام است. رئیس پاسگاه چشمش به من می افتد. به صورتم خیره می شود. نکند دوباره دکمه لباسم باز مانده است!

 نه... وای! پوتین هایم را از دیروز تا حالا دیگر واکس نزده ام. آب تلخی در گلویم فرو می رود.

 لب هایم را می گزم. دست خودم نیست، شانه هایم افتاده تر شده اند. عرق کف دست هایم را به پایین لباس می مالم. می ترسم پوتین هایم را حتی چند میليمتر عقب تر بیاورم، صدای محکم فرمانده است که می گوید:

- صاف وایسا! چته تو...؟

-...

سرم را بالاتر می گیرم و شانه ها را صاف می کنم. چند ثانیه ای که فرمانده نگاهش را روی صورتم میخ کرد، پاهایم را عقب تر می گذارم و جمع و جورتر می ایستم. اگر ببیند، برای این بی انضباطی جلوی تیمسار صیاد، دست کم چند روز اضافه خدمت را خواهم داشت. لب های فرمانده از هم باز می شود که حرفش را بزند. در دلم می گویم: «خدایا! جلوی این همه آدم ضایعم نکنه. یا ابوالفضل ! دستم به دامنت.»

- می تونیم اگه اجازه بدین روی پشت بام پاسگاه صفوف رو تشکیل بدیم. اون جا فضا بازتره.

- پس زودتر...

موکت ها را پهن می کنیم. اصلاً پانزده تا مُهر داریم؟!

از پشت دیوار پاسگاه چند قلوه سنگ صاف و تر و تمیز پیدا می کنم و تا همراهان تیمسار وضو بگیرند و بروند پشت بام، سنگ ها را می شویم و برمی گردم. تیمسار، جلو می ایستد و ما به او اقتدا می کنیم. صدایش محکم است. خیلی وقت است از این نمازهای دسته جمعی با حال نخوانده ام. گاهی هم نمازهایم یک خط در میان می شود. نماز تمام شده است، ولی کسی از جایش بلند نمی شود. یکی از همراهان می گوید:

- تیمسار خودتون هم یکی دو تا خاطره برامون بگید.

بقیه هم تأیید می کنند. تیمسار صیاد چیزهایی تعریف می کند. من که نمی فهمم از کجا شروع می کند و تا کجا می رود. تمام حواسم به تن صدایش بود و چشمم به چشم هایش، زود حرفش را تمام می کند و بساطشان را برمی دارند که بروند. تیمسار که بلند می شود و از پله ها پایین می رود، مثل جوجه اردک دنبالش راه می افتیم. از همۀ بچه ها خداحافظی می کند. نمی دانم چرا؟ شاید... حس می کنم می شود بروم جلو، دست دراز کنم و او دست مرا فشار دهد و من شانه هایش را بگیرم و بغلش کنم. تا چند قدمی اش می روم، می توانم دست هایم را باز کنم و تنگ... صدای فرمانده است که:

تدارک غذا ببینیم و امکانات آماده کنیم. منتظر هستم دور چشم هایش را چین بیندازد و لبخندی بزند و بگوید خواهش می کنم یا عجله ای نیست. ان شاء ا... برای دفعۀ دیگه... و از همین تعارفات تحویل مان بدهد و پشت به ما سوار بالگرد شود و برود. گروه همراهش سوار شده اند. تیمسار پشت به ما کرده و سوار بالگرد می شود. به رئیس پاسگاه هم می گوید: این نماز اول وقت، بهترین خوراک بود که به ما رسید!

صدای سوت بلبلی مهرداد از برجک می آمد.


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
یونانی آزاد شده از زندان‌اسرائیل: ۴ دیپلمات ایرانی زنده هستند
نویسنده : محمدرضا عباسیان 09148023199
تاریخ : دو شنبه 10 خرداد 1395

یونانی آزاد شده از زندان‌اسرائیل: ۴ دیپلمات ایرانی زنده هستند

به گزارش گروه بین الملل باشگاه خبرنگاران جوان؛ رای الیوم در گزارشی به نقل از منابع اطلاعاتی نوشت که به گفته یک زندانی تازه آزاد شده یونانی، هر 4 دیپلمات ایرانی ربوده شده در لبنان، در حال حاضر در زندان رژیم صهیونیستی زنده هستند.

«محسن موسوی»، «احمد متوسلیان»، «کاظم اخوان» و «تقی رستگار» به دستور «ایلی حبیقه» و «سمیر جعجع» ربوده شدند و در سال 1986 و پس از تبادل اسرا بین حزب‌الله و اسرائیل، خبرهایی بود مبنی بر اینکه حزب «کتائب لبنانیه» (بخشی از حزب فالانژ) این 4 دیپلمات را به همراه برخی دیگر از زندانیان تحویل اسرائیل داده است.

این روزنامه ادامه می‌دهد: برخی از آزاد شدگان زندان‌های اسرائیل گفته‌‌اند که ایرانی‌ها را در یکی از زندان‌های اسرائیل دیده‌اند.

«یاسین جمیل» نویسنده این گزارش، می‌افزاید: طبق یک گزارش امنیتی دقیق، یک زندانی یونانی که از زندان اسرائیل آزاد شده و به کشورش بازگشته، به سفارت ایران در آتن اطلاع داده که 4 دیپلمات ایرانی در زندان‌های اسرائیل زنده هستند.

همچنین شهید فلسطینی «احمد حبیب الله ابوهشام» رئیس جمعیت «دوستان زندانی» (کسی که به پدر معنوی اسرای در بند اسرائیلی‌ها شهرت یافت) پس از بازدید از زندانیان دربند صهیونیست‌ها، دیپلمات‌های ایرانی را نیز دیده و پس از آن به خبرنگاران گفته بود که احمد متوسلیان و دوستانش در زندان «عتلیت» محبوس هستند.

رآی الیوم ادامه می‌دهد: پس از آن، اسرائیل در یک تصادف رانندگی ساختگی نزدیک شهرک «کفر مندا» در شمال فلسطین ابوهشام را هدف قرار داد و او در 15 می 2002 و در سالروز اشغال فلسطین موسوم به روز نکبت بر اثر خونریزی داخلی به شهادت رسید.




انتهای پیام/


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
وقتی اوباما روزی پنج بار اذان گوش می‌دهد
نویسنده : محمدرضا عباسیان 09148023199
تاریخ : دو شنبه 10 خرداد 1395
نقل مکان اوباما به نزدیکی مرکز اسلامی واشینگتن؛
وقتی اوباما روزی پنج بار اذان گوش می‌دهد!
به گزارش گروه بین‌الملل باشگاه خبرنگاران جوان به نقل از العربیه، "باراک اوباما "--رئیس جمهور آمریکا-- قرار است پس از پایان دوران ریاست جمهوری اش هر روز 5 مرتبه به ندای ملکوتی اذان گوش فرا دهد.

اوباما در ماه ژانویه سال آینده سکان ریاست جمهوری را به رئیس جمهور منتخب تحویل می دهد. وی از کاخ سفید به یک خانه اجاره ای در واشینگتن نقل مکان می کند. این خانه در سال 1928 بنا شده است. رئیس جمهور آمریکا این خانه را در ازای پرداخت ماهانه 22 هزار دلار اجاره کرده است. مالک این خانه دبیر مطبوعاتی کاخ سفید در زمان ریاست جمهوری بیل کلینتون است. خانه جدید اوباما در نزدیکی یکی از بزرگترین مراکز اسلامی آمریکا واقع شده است.

مرکز اسلامی واشینگتن در سال 1957 تأسیس شده است و بزرگترین مرکز اسلامی در نیمکره غربی است. این مرکز از یک مسجد و یک مرکز فرهنگی تشکیل شده است. تعداد نمازگزاران این مسجد در روزهای جمعه به 600 نفر می رسد. نظر به اینکه این مسجد  و خانه اوباما در یک کوچه واقع شده اند، اوباما پس از پایان دوران ریاست جمهوری اش روزانه 5 مرتبه به ندای ملکوتی اذان گوش خواهد کرد.


انتهای پیام/



|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تربيت از دید شهید مطهری
نویسنده : محمدرضا عباسیان 09148023199
تاریخ : یک شنبه 9 خرداد 1395

تربيت عبارت است از يك سلسله عوامل كه موجودات زنده برای رشد شان‏
به آنها احتياج دارند . مثلا يك گياه برای رشد و نموش به آب و خاك‏
احتياج دارد ، به نور و حرارت احتياج دارد . يك حيوان را دارد ، به‏
علاوه يك سلسله احتياجات انسانی كه همه آنها در كلمه تعليم وتربيت جمع‏
است . اين عوامل به منزله غذاهائی است كه بايد به يك موجود زنده برسد
تا رشد بكند . باور نكنيد كه يك موجود زنده بتواند بدون غذا رشد بكند .
قوه غاذيه يكی از لوازم زندگی موجود زنده است .
دومين چيزی كه موجود زنده به آن احتياج دارد امنيت است . امنيت يعنی‏
چه ؟ يعنی موجود زنده چيزی را در اختيار دارد ، حيات دارد ، لوازم و
وسائل حيات را هم دارد . بايد امنيت داشته باشد ، تا آنچه را دارد ازاو
نگيرند يعنی از ناحيه يك دشمن ، از ناحيه يك قوه خارجی ، آنچه دارد از
او سلب نشود . انسان را در نظر می‏گيريم . انسان هم به تعليم وتربيت‏
احتياج دارد و هم به امنيت يعنی جان دارد ، جانش را از او نگيرند ،
ثروت دارد ، ثروتش را از او نگيرند ، سلامت دارد ، سلامتش را از او
نگيرند ، آنچه را دارد از او نگيرند .
سومين چيزی كه هر موجودی زنده‏ای به آن احتياج دارد آزادی است . آزادی‏
يعنی چه ؟ يعنی جلوی راهش را نگيرند ، پيش رويش مانع ايجاد نكنند .
ممكن است يك موجود زنده امنيت داشته باشد ، عوامل رشد هم داشته باشد ،
ولی در عين حال موانع جلوی رشدش را بگيرند . فرض كنيد كه شما می‏خواهيد
گياهی را رشد بدهيد ، علاوه


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تصوير انسان كامل و امام مهدى (عج) در ديوان اشعار امام خمينى
نویسنده : محمدرضا عباسیان 09148023199
تاریخ : شنبه 8 خرداد 1395

تصوير انسان كامل و امام مهدى (عج) در ديوان اشعار امام خمينى

حجة الاسلام قادر فاضلى

اى صوت رساى آسمانى

اى رمز نداى جاودانى

اى قله كوه عشق و عاشق

وى مرشد ظاهر و نهانى

اى جلوه كامل انا الحق

در عرش مرفع جهانى

اى موسى صعق ديده در عشق

از جلوه طور لامكانى

اى اصل شجر ظهورى از تو

در پرتو سر سرمدانى

برگوى به عشق سر لاهوت

در جمع قلندران فانى

اى نقطه عطف راز هستى

برگير زدوست جام مستى

اى دورنماى پور آذر

ناديده افول حق زمنظر

اى نار فراق بر تو گلشن

شد برد و سلام از تو آذر

بردار حجاب يار از پيش

بنماى رخش چو گل مصور

از چهره گلعذار دلدار

شد شهر قلندران منور

آشفته چه گشت پيچ زلفش

شد هر دو جهان چو گل معطر

بر گوش دل و روان درويش

برگوى به صد زبان مكرر

اى نقطه عطف راز هستى

برگير زدوست جام مستى (1)

يكى از مباحث مهم عرفان، مبحث امامت‏خصوصا امامت‏حضرت صاحب‏الزمان - عجل‏الله تعالى فرجه الشريف - است. هر كدام از عرفا، طبق ذوق عرفانى خويش و به مقتضاى مقام در اين خصوص ابراز نظر كرده‏اند.

حاصل كلام عرفا اين است كه خداوند سبحان، كه فياض على‏الاطلاق است، به مقتضاى فياضيت‏خويش بايد واسطه فيض داشته باشد تا فيوضات ربوبى را به عالم و آدم رساند و در ملك حضرت مالك‏الملوك بسط دهد.

هر كدام از انبياى اولوالعزم در زمان خود صاحب اين مقام بوده‏اند تا اينكه نوبت‏به خاتم الانبيا رسيد او نيز اين مقام را به جانشين بلافصل خود على‏بن ابى‏طالب سپرد و على (ع) نيز به اولاد معصوم خويش حسن و حسين و اولاد معصوم حسين - سلام‏الله عليهم - تفويض فرمود كه آخرين نفر از اين سلسله شريفه، وجود اقدس حضرت صاحب‏الزمان است. وى دوازدهمين امام و جت‏خدا است كه هم‏اكنون زنده و روزى به امر الهى ظهور خواهد كرد، و جهان را پر از عدل و داد مى‏نمايد.

عرفا انسان كامل و امام معصوم را به عنوان خليفه و ولى خدا از ابعاد گوناگون مورد بررسى قرار داده‏اند كه در شعر حضرت امام (ره) به پاره‏اى از آنها اشاره شده است. در اينجا به شرح مختصر آن مى‏پردازيم.

هدف و غايت آفرينش

از نظر عرفان، انسان كامل غايت آفرينش است; يعنى، اگر انسان كامل نبود، جهان آفريده نمى‏شد. در حديثى قدسى نيز آمده است: لولاك لما خلقت الافلاك (اگر تو نبودى افلاك را نمى‏آفريدم) با اينكه اين حديث‏شريف در خصوص حضرت ختمى مرتبت محمد مصطفى - صلى‏الله عليه و آله و سلم - است، ولى هر انسان كاملى در حد خويش مصداق اين كلام شريف است، از اينرو هر كدام از حضرات معصومين - سلام‏الله عليهم - مورد خطاب اين حديث‏اند. حضرت امام (ره) مى‏گويد:

خاصه كنون كاندر جهان، گرديده مولودى عيان

كز بهر ذات پاك آن شد امتزاج ماء و طين

از بهر تكريمش ميان بربسته خيل انبيا

از بهر تعظيمش كمر خم كرده چرخ هفتمين

مهدى امام منتظر نوباوه خيرالبشر

خلق دو عالم سر به سر بر خوان احسانش نگين

مهر از ضيائش ذره‏اى، بدر از عطايش بدره‏اى

دريا زجودش قطره‏اى گردون ز كشتش خوشه‏چين (2)

محيى‏الدين عربى نيز آنچه را عرفا و علماى شيعه در خصوص حضرت مهدى (عج) گفته‏اند، بيان مى‏كند:

"بدان كه خدا ما را تاييد كند يقينا خداى خليفه‏اى دارد كه روزى ظهور خواهد كرد در حالى كه زمين پر از ظلم و جور شده است، ولى او آن را از عدل و قسط پر خواهد ساخت. حتى اگر از عمر دنيا يك روز بيشتر نمانده باشد، خدا آن روز را آنقدر طولانى مى‏نمايد كه مهدى خليفه خدا از عترت رسول‏خدا و فرزند فاطمه كه اسمش هم اسم رسول خدا و جد او حسين بن على بن ابى‏طالب است ظهور كند. او از مردم در بين ركن و مقام بيعت مى‏گيرد; شبيه رسول‏الله است هم در خلق و هم در خلق... به واسطه مهدى همه مذاهب از بين مى‏رود و جز دين خالص، دينى باقى نمى‏ماند... شهداى مهدى بهترين شهدا و امناى مهدى، بهترين امنا هستند. حكم هر چيزى را از سوى خدا مى‏داند، زيرا كه او خليفه‏ى خداوند است. زبان پرندگان را مى‏داند و عدالتش در انس و جن سريان دارد. (3) "

لاهيجى در كتاب شرح گلشن راز مى‏گويد:

"ظهور تمامى ولايت و كمالش به خاتم اولياء خواهد بود چون كمال حقيقت دايره در نقطه اخير به ظهور مى‏رسد و خاتم الاولياء عبارت از امام محمد مهدى است كه موعود حضرت رسالت صلى‏الله عليه و آله - است‏حيث قال: لو لم يبق من الدنيا الا يوم يطول‏الله ذلك اليوم حتى يبعث فيه رجلا منى او من اهل بيتى يواطى اسمه اسمى و اسم ابيه اسم ابى يملاء الارض قسطا و عدلا كما ملئت ظلما و جورا و قال ايضا: المهدى من عترتى من اولاد فاطمة - عليها السلام - [بدو يابد تمامى دور عالم] يعنى به خاتم الاولياء كه عبارت از مهدى است دور عالم تمامى و كمال تام يابد و حقايق اسرار الهى در زمان آن حضرت تمام ظاهر مى‏شود، زيرا كه چنانچه در دور نبوت كمال احكام شرعيه و اوضاع مليه در زمان خاتم انبيا به ظهور پيوسته ختم نبوت شد، در دور ولايت نيز اسرار الهى و حقايق و معارف يقينى در دور خاتم اولياء به كمال رسيده به آن حضرت مختتم مى‏شود... (4) "

وى سپس در تبيين اين مطلب كه مهدى از فرزندان حضرت رسول اكرم - صلى‏الله عليه و آله - است مى‏گويد:

"بدانكه نسبت فرزندى به سه نوع متحقق مى‏شود، يكى نسبت صلبى كه معارف و مشهور است، دوم نسبت قلبى كه به حسن ارشاد و متابعت دل تابع در صفا مثل متبوع گردد، سيوم نسبت‏حقى حقيقى كه تابع به بركت‏حسن متابعت متبوع به نهايت مرتبه كمال كه جمع و فرق‏الجمع است‏برسد و تابع و متبوع يكى گردد. چون خاتم اولياء البته از آل محمد است نسبت صلبى ثابت است و چون دل مباركش به سبب حسن متابعت‏خاتم انبياء مرآت تجليات نامتناهى الهى شده است نسبت قلبى واقع است و چون وارث مقام "لى مع‏الله وقت" گشته است نسبت‏حقى حقيقى كه فوق جمع تشبيهات است، تحقق يافته پس هر آينه ميان خاتم الولاية و خاتم النبوة نسبت تام كه نسبت ثلاثه است واقع باشد. (5) "

عزيزالدين نسفى در كتاب مقصد اقصى مى‏گويد:

"چون ولايت و نبوت را دانستى اكنون بدانكه شيخ سعدالدين حموى مى‏فرمايد كه هر دو طرف جوهر اول را در اين عالم دو مظهر مى‏باشد، مظهر اين طرف كه نامش نبوت است‏خاتم انبيا است و مظهر آن طرف كه نامش ولايت است صاحب‏الزمان است و صاحب‏الزمان اسامى بسيار دارد...اى درويش. صاحب‏الزمان علم به كمال و قدرت به كمال دارد. علم و قدرت را با وى همراه كرده‏اند، چون بيرون آيد تمامت روى زمين را بگيرد و روى زمين را از جور و ظلم پاك گرداند و به عدل آراسته گرداند و مردم در وقت وى در آسايش باشند. شيخ سعدالدين حموى در حق اين صاحب‏الزمان كتابها ساخته است و مدح وى بسيار گفته است... صاحب‏الزمان كه گفته شد ولى است چون بيرون آيد ولايت ظاهر شود و حقايق آشكار شود... (6) "

بخش پايانى كلام محيى‏الدين در اشعار حضرت امام (ره) چنين بيان شده است.

امرش قضا، حكمش قدر، حبش جنان بغضش سقر

خاك رهش زيبد اگر بر طره سايد حور عين

دانند قرآن سر به سر بابى زمدحش مختصر

اصحاب علم و معرفت، ارباب ايمان و يقين

سلطان دين شاه زمن، مالك رقاب مرد و زن

دارد به امر ذوالمنن روى زمين زير نگين

ذاتش به امر دادگر، شد منبع فيض بشر

خيل ملايك سر به سر دربند الطافش رهين

گر نه وجود اقدسش ظاهر شدى‏اندر جهان

كامل نگشتى دين حق زامروز تا روز پسين

ايزد به نامش زد رقم، منشور ختم‏الاوصيا

چونانكه جد امجدش گرديد ختم‏المرسلين (7)

حاكميت دين و تحقق عدالت

يكى از حكمتهاى ظهور حضرت مهدى (عج) حاكميت دادن به دين و تحقق يافتن عدالت دينى است. منظور از عدالت دينى، عدالتى است كه دين معرفى مى‏كند، نه عدالت‏سياسى. هر سياستمدار طبق ذوق و سليقه خود و در جهت اغراض شيطانى و حكومتى خويش مدعى آن است، بطوريكه در جهان امروز بسيارى از ظلمها در لباس عدالت رواج مى‏يابد.

از نظر عرفا عدالت وقتى جهانگير مى‏شود كه دين خالص الهى جهانگير شود. لازمه جهانگيرى دين حق، از بين رفتن مذاهب مختلف و باقى ماندن مذهب واحد است. محيى‏الدين عربى مى‏گويد:

"... مهدى ظلم و ظالم را از بين برده و دين را برپا داشته و روح زندگى و عزت را در اسلام مى‏دمد دين را آنگونه كه هست ظاهر مى‏سازد، به طوريكه اگر رسول‏الله (ص) بود همان حكم را مى‏كرد. به واسطه مهدى بساط همه مذاهب برچيده مى‏شود و جز دين خالص چيزى باقى نمى‏ماند. عموم مسلمين به وجود او خوشحال شده و عرفاى بالله و اهل حق با وى بيعت مى‏كنند مردان الهى هستند كه به دعوت او لبيك گفته و امر او را برپا مى‏دارند و به ياريش مى‏شتابند... حضرت عيسى در دمشق بر وى نازل مى‏شود و به سنت رسول‏الله (ص) نماز مى‏گذارد... (8) "

حضرت امام (ره) در حاكميت‏حضرت مهدى (عج) و ريشه‏كن كردن ظلم و جور و گسترش عدالت مطلقه و از بين رفتن مذاهب ضاله مى‏گويد:

اى خسرو گردون فرم لختى نظر كن از كرم

كفار مستولى نگر اسلام مستضعف ببين

ناموس ايمان در خطر از حيله لامذهبان

خون مسلمانان هدر از حمله اعداء دين

ظاهر شود آن شه اگر شمشير حيدر بر كمر

دستار پيغمبر به سر دست‏خدا در آستين

ديارى از اين ملحدان باقى نماند در جهان

ايمن شود روى زمين از جور و ظلم ظالمين

نوح و خليل و بوالبشر ادريس و داود و پسر

از ابر فيضش مستمر اركان علمش مستعين

موسى به كف دارد عصا دربانيش را منتظر

آماده بهر اقتدا عيسى به چرخ چارمين

بر روى احبابت‏شود مفتوح ابواب ظفر

بر جان اعدايت رسد هر دم بلاى سهمگين

تا باد نوروزى وزد هر ساله‏اندر بوستان

تا ز ابر آزادى دمد ريحان و گل‏اندر زمين

بر دشمنان دولتت هر فصل باشد چون خزان

بر دوستانت هر دمى بادا چو ماه فرودين

عالم شود از مقدمش خالى ز جهل از علم پر

چون شهر قم از مقدم شيخ اجل مير مهين (9)

مولوى نيز در اين خصوص اشعارى دارد كه به ذكر گزيده آن اكتفا مى‏كنيم:

مهدى سوار آخرين بر خصم بگشايد كمين

خارج رود زير زمين الله مولانا على

تخم خوارج در جهان ناچيز و ناپيدا شود

آن شاه چون پيدا شود الله مولانا على

مهدى و مهتدى تويى رحمت ايزدى تويى

روى زمين گرفته‏اى داد زمانه داده‏اى

. . .

خواجه بيا، خواجه بيا، خواجه دگر بار بيا

دفع مده دفع مده‏اى مه عيار بيا

عاشق مهجور نگر، عالم پرشور نگر

تشنه مخمور نگر،اى شه خمار بيا

پاى تويى، دست تويى هستى هر هست تويى

بلبل سرمست تويى جانب گلزار بيا

گوش تويى، ديده تويى، وزهمه بگزيده تويى

يوسف دزديده تويى، بر سر بازار بيا

اى ز نظر گشته نهان‏اى همه را جان و جهان

بار دگر رقص‏كنان بى‏دل و دستار بيا

روشنى روز تويى، شادى غم‏سوز تويى

ماه شب افروز تويى، ابر شكربار بيا

اى علم عالم نو، پيش تو هر عقل گرو

گاه ميا، گاه مرو، خيز به يكبار بيا

اى شب آشفته برو، وى غم ناگفته برو

اى خرد خفته برو، دولت‏بيدار بيا

اى نفس نوح بيا، وى هوس روح بيا

مرهم مجروح بيا، صحت‏بيمار بيا

اى مه افروخته رو، آب روان در دل جو

شادى عشاق بجو، كورى اغيار بيا (12)

حضرت امام خمينى در خصوص جهانگيرى و جهاندارى حضرت صاحب‏الامر در جاى ديگر از ديوان خود مى‏فرمايد:

مصدر هر هشت گرودن مبدا هر هفت اختر

خالق هر شش جهت، نور دل هر پنج مصدر

والى هر چار عنصر حكمران هر سه دختر

پادشاه هر دو عالم، حجت‏يكتاى اكبر

آنكه جودش شهره نه آسمان بل‏لامكان شد

مصطفى سيرت، على‏فر، فاطمه عصمت‏حسن‏خو

هم حسين قدرت، على زهد و محمد علم مهرو

شاه جعفر فيض و كاظم حلم و هفتم قبله گيسو

هم تقى تقوا، نقى بخشايش و هم عسگرى مو

مهدى قائم كه در وى جمع، اوصاف شهان شد

پادشاه عسگرى طلحت تقى حشمت نقى فر

بوالحسن فرمان و موسى قدرت و تقدير جعفر

علم باقر، زهد سجاد و حسينى تاج و افسر

مجتبى حلم و رضيه عفت و صولت چو حيدر

مصطفى اوصاف و مجلاى خداوند جهان شد

جلوه ذاتش به قدرت تالى فيض مقدس

فيض بى‏حدش به بخشش، ثانى مجلاى اقدس

نورش از "كن" كرد برپا هشت گردون مقرنس

نطق من هرجا چو شمشير است و در وصف شه اخرس

ليك پاى عقل در وصف وى‏اندر گل نهان شد

دست تقديرش به نيرو جلوه عقل مجرد

آينه انوار داور، مظهر اوصاف احمد

حكم و فرمانش محكم، امر و گفتارش مسدد

در خصايل ثانى‏اثنين ابوالقاسم محمد (ص)

آنكه از "يزدان خدا" بر جمله پيدا و نهان شد (13)

آيينه خدا نما

حضرت مهدى - عجل‏الله تعالى فرجه‏الشريف - آيينه تمام‏نماى حضرت حق است. در عرفان اسلامى هر يك از اقطاب و معصومين الهى اعم از انبيا يا اوليا - سلام‏الله عليهم اجمعين - آيينه تمام‏نماى خدايند، زيرا تنها مظهر كامل اسما و صفات الهى وجود مبارك انسان كامل است و اهل بيت عصمت و طهارت همانند رسول اكرم مظاهر جمال و جلال خدا هستند. همه عرفا به اين مطلب اشاره كرده‏اند، به خصوص حضرت امام خمينى (ره) در بسيارى از آثار خود به بيان اين حقيقت پرداخته‏اند. وى در مقدمه وصيت‏نامه سياسى - الهى خود مى‏فرمايند:

... سبحانك اللهم صل على محمد و اله مظاهر جمالك و جلالك و خزائن اسرار كتابك الذى على فيه الاحدية بجميع اسمائك و صفاتك حتى المستاثر منها الذى لايعلمه غيرك

(پاك پروردگارا بر محمد و آل محمد درود فرست كه مظاهر جمال و جلال و گنجينه‏هاى اسرار كتاب تو هستند. آن كتابى كه احديت‏به تمامى اسما و صفات تو حتى اسما مستاثرت كه جز تو از آن خبر ندارد در آن تجلى كرده است.)

انسان كامل چون خليفه خداست، ضرورتا بايد به صفات خداوندى متصف باشد زيرا لازمه خليفه بودن سنخيت وى با مستخلف است كه اين سنخيت در تخلق به اخلاق الله حاصل مى‏شود.

"خليفه را از اتصاف به صفات مستخلف و تخلق به اخلاق او گزير نيست; زيرا كه خلفا مشاهد صفات ربوبيت و مظاهر اسما الوهيت‏اند بل ظهور صفات الهى و سريان اخلاق نامتناهى در عموم كرام و شرفا جز به يمن انفاس خلفا ميسر نگردد، و از اين جهت لازم شود كه هر چه مستلزم وجود مستخلف (خدا) باشد لازم وجود خليفه شود الا وجوب [يعنى واجب‏الوجود بودن كه صفت محض حضرت حق است"] (14)

بنابراين، حضرت مهدى به عنوان يكى از اهل بيت عصمت و طهارت، مظهر جمال و جلال الهى است، به عبارت ديگر آيينه‏اى كه خداى سبحان تمامى اسما و صفات خود را در آن مى‏بيند.

مرآت ذات كبريا مشكوة انوار هدا

منظور بعث انبياء مقصود خلق عالمين (15)

در اين بيت، امام نه تنها حضرت مهدى را آيينه ذات كبريايى معرفى مى‏كند، بلكه وى را هدف نهايى از بعثت تمام انبيا نيز مى‏داند، زيرا همه انبيا جهت اجراى احكام الهى مبعوث شدند، ولى شرايط زمانه اجازه نداد تا آن پاكان به مقاصد پاك خود برسند و اين آرزو در دلشان ماند، ولى امام مهدى با ظهور خود و اجراى كامل احكام الهى به مقصود انبيا تحقق خارجى خواهد بخشيد، زيرا كه مهدى:

امرش قضا حكمش قدر حبش جنان بغضش سقر

خاك رهش زيبد اگر بر طره سايد حور عين (16)

. . .

حضرت صاحب‏زمان مشكوة انوار الهى

مالك كون و مكان مرآت ذات لامكانى

مظهر قدرت، ولى عصر، سلطان دو عالم

قائم آل محمد، مهدى آخر زمانى

با بقاء ذات مسعودش همه موجود باقى

بى‏لحاظ اقدسش يكدم همه مخلوق فانى

خوشه‏چين خرمن فيضش همه عرشى و فرشى

ريزه‏خوار خوان احسانش همه انسى و جانى

از طفيل هستى‏اش هستى موجودات عالم

جوهرى و عقلى و نامى و حيوانى و كانى

شاهدى كو از ازل از عاشقان بر بست رخ را

بر سر مهر آمد و گرديد مشهود و عيانى

از ضيائش ذره‏اى برخاست‏شد مهر سپهرى

از عطايش بدره‏اى گرديد بدر آسمانى

بهر تقبيل قدومش انبيا گشتند حاضر

بهر تعظيمش كمر خم كرد چرخ كهكشانى

گو بيا بشنو بگوش دل نداى "انظرونى"

اى كه گشتى بى‏خود از خوف خطاب "لن ترانى" (17)

اشعار فوق، بيانگر عظمت‏حضرت صاحب‏الزمان، عجل‏اللهتعالى فرجه الشريف‏اند، كسى كه مظهر قدرت، عدالت و لطف و قهر الهى است.

همه انبياى الهى به خصوص انبياى اولوالعزم، سلام‏الله عليهم، چنين بوده‏اند، ليكن آن بزرگان مظاهر ظهور و بروز اين كمالات بودند نه مظاهر وقوع، ولى حضرت مهدى هم مظهر ظهور است و هم مظهر وقوع.

همه انبيا آيينه عدالت، حكمت، قدرت، رحمت و... بوده‏اند، اما عدم قابليت انسانهاى زمانشان امكان وقوع و تحقق اين كمالات را نمى‏داد، از اينرو همه آنها منتظر ظهور حضرت مهدى و تحقق بخشيدن به آرزوهايشان مى‏باشند; به عبارت ديگر حكومت‏حضرت مهدى حكومت همه انبياى الهى است، بدين جهت امام خمينى فرمود:

بهر تقبيل قدومش انبيا گشتند حاضر

بهر تعظيمش كمر خم كرد چرخ كهكشانى

بنابراين مى‏توان گفت مظهريت انسان كامل و آيينه خدا بودنش تاكنون آنگونه كه بايد و شايد شناخته نشده است و اين مساله به طورشايسته فقط در حكومت‏حضرت مهدى شناخته خواهد شد، زيرا تاكنون انسانهاى كامل نتوانسته‏اند كاملا فضايل خود را عيان كنند، اما در دوران ظهور حضرت قائم، اين كمالات ظاهر گشته و مردم نيز به بركت وجود وى كمال وجودى يافته و اين فضايل را بهتر درك خواهند كرد، پس مرآتبت‏حضرات معصومين در زمان آخرين معصوم اهل بيت كاملا روشن مى‏شود، بدين سبب است كه مى‏توان گفت‏حديث قدسى لولاك لما خلقت الافلاك به شكل كامل متوجه حضرت مهدى است، يا اينكه اين ديث‏شريف در حق حضرت محمد صلى‏الله عليه و آله سلم بيان شده است، اما عظمت و بركت‏حضرت خاتم‏الانبيا آنگاه به طور شايسته روشن خواهد شد كه حضرت خاتم‏الاوصيا ظاهر شود و احكام دين جدش را به اجرا درآورد، پس مى‏توان گفت‏بقاى همه هستى به بقاى وجود حضرت مهدى است همانطور كه حدوث آن به حدوث وجود حضرت مهدى است.

با بقاء ذات مسعودش همه موجود باقى

بى‏لحاظ اقدسش يكدم همه مخلوق فانى

از طفيل هستى‏اش هستى موجودات عالم

جوهرى و عقلى و نامى وحيوانى و كانى

عرفا در خصوص مرآتبت انسان كامل حرفهاى زيادى دارند كه همه مويد گفتار فوق‏الذكر است. آنان عقيده دارند غرض از هستى عالم اين است كه خدا اسما و صفات خود را در آيينه كثرات مشاهده كند. كنت كنزا مخفيا فاحببت ان اعرف فخلقت الخلق لكى اعرف. (18)

(من گنج نهانى بودم، دوست داشتم كه شناخته شوم پس همه مخلوقات را آفريدم تا شناخته شوم)

كنت كنزا گفت مخفيا شنو

گوهر خود گم مكن اظهار شو

بهر اظهار است اين خلق جهان

تا نماند گنج‏حكمتها نهان (19)

عشق است غنى ز بوده و نابوده

جاويد به مستقر عز آسوده

عكس رخ خود ز اين و آن بنموده

و آنگه به جمال و حسنشان بستوده (21)

از آنجايى‏كه هر مخلوقى به‏اندازه سعه وجودى خود مى‏تواند، مظهر گنجينه‏هاى الهى باشد و از طرفى محدويت‏هاى مادى و معنوى نمى‏گذارد كه مخلوقات مستقيما با مبدا اعلى و منشا هستى در ارتباط باشند، لذا حكمت الهى اقتضا مى‏كند كه واسطه فيضى در ميان مخلوقات قرار دهد تا هم خود را در آن مشاهده كند و هم مخلوقات خدا را در آن ببينند كه همان آيت عظمى و آيينه تمام‏نماى حضرت حق يعنى، انسان كامل است، از اين‏رو امام خمينى (ره) مى‏گويد:

مرآت ذات كبريا مشكوة انوار هدا

منظور بعث انبياء مقصود خلق عالمين

داود قيصرى مى‏گويد:

"... براى اينكه خداوند متعال وقتى به واسطه ذات خود براى ذات خود تجلى كرد و تمام صفات و كمالات خود را در ذات خود مشاهده كرد، اراده كرد كه اين كمالات و صفات خود را در حقيقتى مشاهده كند كه براى خداوند به منزله‏ى آيينه باشد." (20)

حضرت امام خمينى (ره) در جاى ديگر مى‏فرمايد:

"يقينا آن حقيقت غيبيه مطلقه كه به حسب حقيقت ظهورى ندارد به ناچار براى ظهورش آيينه‏اى لازم است كه عكس آن حقيقت در آن تجلى كند." (22)

عطار نيشابورى تمثيل بسيار زيبايى در خصوص آيينه بودن انسان كامل دارد. وى مى‏گويد: چون هيچ موجودى تاب و توان رويارويى مستقيم با خداوند را نداشته و از طرفى طاقت دورى از او را نيز ندارد، پس بايد به گونه‏اى غيرمستقيم با حضرت معبود در ارتباط باشند، از اين جهت انسان كامل واسطه بين عالم الوهيت و عالم عبوديت است. عطار در اين تمثيل انسان كامل را آيينه خدائى تعبير مى‏كند:

پادشاهى بود بس صاحب جمال

در جهان حسن بى‏مثل و مثال

ملك عالم مصحف آيات او

دلربائى پرچم رايات او

مى‏ندانم هيچكس آن زهره داشت

كز جمال او تواند بهره داشت

هر كه كردى سوى آن برقع نگاه

سر بريدند از تن وى بيگناه

مردن از عشق رخ آن دل نواز

بهتر از صد زندگانى دراز

نى كسى را صبر زو بودى دمى

نى كسى را تاب او بودى همى

هر كه او ديدى جمالش آشكار

جان بدادى و به مردى زار زار

ليك چون كس تاب ديد او نداشت

لذتى جز در شنيد او نداشت

شاه را قصرى نكو بنگاشتند

و آينه‏اندر برابر داشتند

بر سر آن قصر وقتى پادشاه

وآنگهى در آينه كردى نگاه

روى او از آينه مى‏تافتى

هركس از رويش نشان مى‏يافتى (23)

چون كسى را نيست چشم آن جمال

وزجمالش هست صبر ما محال

با جمالش چونكه نتوان عشق باخت

از كمال لطف خود آيينه ساخت (24)

اوليت و آخريت مهدى (عج)

در مباحث گذشته بيان شد كه حكمت و حكومت همه انبيا، تحقق احكام الهى در روى زمين بوده است كه هر كدام از آن پاكان در حد توان و اقتضاى زمان در اين راه كوشيده‏اند، ولى هيچكدام به هدف و مقصود خود نرسيدند و تنها قدرتى كه به اين امر لباس تحقق خارجى خواهد پوشاند وجود مقدس صاحب‏الزمان است، به عبارت ديگر آخرين معصوم از سلسله معصومين مجرى احكام الهى خواهد بود كه اولين خواسته هر پيامبر و امامى است، پس آنچه در اول موردنظر بوده است‏به دست آخرين نفر از اين سلسله الهى تحقق خواهد يافت. در واقع، حضرت مهدى هدف غايى نبوت و امامت است و چون هدف غايى است، پس وجودا قبل از همه و وقوعا بعد از همه خواهد بود، بدين جهت‏حضرت امام (ره) مى‏گويد:

روزگارش گرچه از پيشينيان بودى موخر

ليك از آدم بدى فرمانش تا عيسى مقرر

از فراز توده غبرا، تا گردون اخضر

وز طراز قبه ناسوت تا لاهوت يكسر

بنده فرمانبرش گرديده و عبد آستان شد (25)

مولوى در شرح حديث‏شريف نحن الاولون الخرون (ما اوليهاى آخرى هستيم) مى‏گويد:

ظاهر آن شاخ اصل ميوه است

باطنا بهر ثمر شد شاخ هست

گرنبودى ميل و اوميد ثمر

كى نشاندى باغبان بيخ شجر

پس به معنى آن شجر از ميوه زاد

گر به صورت از شجر بودش ولاد

مصطفى زين گفت ك‏آدم و انبيا

خلف من باشند در زير لوا

بهر اين فرموده است آن ذوفنون

رمز نحن الاخرون السابقون

گر به صورت من ز آدم زاده‏ام

من به معنى جد جد افتاده‏ام

كز براى من بدش سجده ملك

وز پى من رفت‏بر هفتم ملك

پس ز من زاييد در معنى پدر

پس زميوه زاد در معنى شجر (26)

اول فكر آخر آمد در عمل

خاصه فكرى كو بود وصف ازل

مولوى مى‏گويد همانطور كه هدف باغبان از كاشتن درخت، ثمره آن است و درخت‏بى‏ثمر ارزش كاشتن ندارد، به عبارت ديگر اگر در ظاهر، ميوه محصول درخت است، ولى در واقع درخت محصول ميوه است، زيرا اگر ميوه‏دهى نباشد درختى كاشته نمى‏شود.

جامى مى‏گويد:

آدم كه به صورت پدر و من پسرم

آندم كه بديده حقيقت نگرم

صدگونه گواه آيد ازو در نظرم

كو از ره معنى پسر و من پدرم (27)

از اينرو همه انبيا مانند درختى هستند كه كاشته مى‏شوند تا ميوه بدهند. ميوه انبياى سلف پيامبر اكرم و خاندان وى است كه اگر اينها نبودند آنان نيز نبودند. از اين جهت‏حضرت امام خمينى (ره) ظهور شجره طيبه نبوت را به بركت وجود حضرت رسول اكرم (ص) دانسته و مى‏گويد.

اى صوت رساى آسمانى

اى رمز نداى جاودانى

اى قله كوه عشق و عاشق

وى مرشد ظاهر و نهانى

اى جلوه كامل اناالحق

در عرش مرفع جهانى

وى اصل شجر ظهورى از تو

در پرتو سر سرمدانى (28)

پاورقى:

1. ديوان، ص 290- 289.

2. الفتوحات المكية، چاپ بيروت، ج 3، باب، 266.

3. ديوان امام، قصيده بهاريه، ص 259.

5 و 4. لاهيجى، شرح گلشن‏راز، انتشارات محمودى، ص 317 و 315.

6. اشعه اللمعات، ص 245 و 246.

7. ديوان امام، قصيده بهاريه، ص 260.

8. الفتوحات المكية، باب 366.

9. ديوان امام، قصيده بهاريه، ص 2- 261.

10. كليات شمس تبريزى، چاپ اميركبير، ص 1189.

11. كليات شمس تبريزى، چاپ اميركبير، ص 917.

12. همان مدرك، ص 64.

13. ديوان امام، ص 7- 275.

14. مجمع‏البحرين، شمس‏الدين ابرقويى، باب سيم.

15. ديوان امام، ص 260.

16. ديوان امام، ص 260.

17. ديوان امام، ص 265.

18. بحارالانوار، چاپ بيروت، ج 84، ص 119.

19. مثنوى، دفتر چهارم، ص 264.

20. شرح فصوص قيصرى، چاپ بيدار، ص 157.

21. اشعة اللمعات، ص 20.

22. مصباح الهداية، ص 54.

23. منطق‏الطير.

24. منطق‏الطير، ص 70.

25. ديوان امام، ص 277.

26. دفتر چهارم، ابيات 522 تا 530.

27. اشعة اللمعات، جامى، ص 2.

28. ديوان، ص 289


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
خاطراتی خواندنی در مورد شهید سپهبد علی صیاد شیرازی
نویسنده : محمدرضا عباسیان 09148023199
تاریخ : شنبه 8 خرداد 1395

خاطراتی خواندنی در مورد شهید سپهبد علی صیاد شیرازی

کردستان خاک ایرانه...

خبرنگار بودم و هر روز فیلم می خواستیم و گزارش و خبر. مدتی بود که ماجراهای غرب کشور پررنگ تر شده بود و خبرهای غرب و کردستان، مردم را بیشتر جذب می کرد. شاید در بیمارستان ارتش می شد خبرهایی گرفت که با بقیه تفاوتی بکند و چنگی به دل بزند. قصه ستون پاکسازی و کشت و کشتار و سرهای بریده ای که از درخت ها آویزان می کردند و... را همه خبرگزاری ها گفته و روزنامه ها هم نوشته بودند.

خاطراتی خواندنی در مورد شهید سپهبد علی صیاد شیرازی، هیئت معارف جنگ شهید علی صیاد شیرازی

 

 عصر چهارشنبه بود و از صبح توی بیمارستان ارتش گشته بودم تا حالا که موضوع چشمگیری پیدا نشده بود. پرستار از اتاق جراحی بخش ۳ بیرون آمده. فاصله صندلی های راهرو تا درِ اتاق جراحی را دویدم. پرستار وزنش را روی یک پا انداخته بود و با نگهبان آسانسور احوال پرسی می کرد. نزدیک رسیدم. صدایم را صاف کردم و گفتم:

- خسته نباشید. من از روزنامه...

- با سر پرستار بیمارستان صحبت کنین

- اگر اجازه بدین می خواستم یه گپ کوتاه...

- با سر پرستار صحبت کنین.

پرستار از نگهبان آسانسور خداحافظی کرد و بی آن که نگاهم بکند به اتاق جراحی برگشت. از ساختمان بیرون زدم. جلوی در ورودی ایستادم و به حیاط بیمارستان نگاه کردم. از یک طرف دلم نمی آمد بروم و از یک طرف هم با خودم گفتم: «اگه قرار بود خبری بشه که تا حالا می شد.»

آمبولانس سفید مقابلم ایستاد. نگاهی به راننده انداختم، مثل بقیه بود. روپوش سفید و ته ریش و... خلاصه راننده بود دیگه. تا من طول آمبولانس را رد کنم و به انتهایش برسم، درهای عقب باز شده بود و بهیارها برانکارد را بیرون می کشیدند. به نظرم چهره مجروح آشنا آمد.

ایستادم. صورتش خون آلود بود و زیر پتو، چیزی از جثه اش پیدا نبود. تنها یقه لباس خاکی اش را می شد دید. بهیار عقبم زد و دو سه قدم دور شدم.

برانکارد را بیرون کشیدند و با عجله به ساختمان بردند. پشت سرشان رفتم. مرد روی برانکارد ساکت بود و لب هایش تکان می خورد. به ذهنم فشار آوردم که به یاد بیاورم. زیر این رگه های خون و خاک روی صورت، چه کسی است که من میشناسمش، ولی حالا حافظه ام قَد نمی دهد؟ بهیارها و برانکارد از در نگهبانی رد شدند، ولی نگهبان جلوی مرا گرفت و گفت:

- نمی شه بری داخل.

- همراهشم، مجروح دارم...

- فعلاً بمون بیرون.

به دنبال راهی برای ورود گشتم. از آسانسورِ زیرزمین و آشپزخانه ها می شد رفت. قبلاً هم از همین راه های در رو استفاده کرده بودم. به هر بدبختی که بود، خودم را به بخش رساندم. توی راهرو چند نفر دیگر هم بودند. در اتاق سوم خوابانده بودنش. روی تخت، زیر ملحفه خوابیده بود و لب هایش تکان می خورد. نزدیک تر ایستادم که بشنوم چه می گوید. قرآن می خواند. گاهی هم لب هایش را به هم می فشرد و مکث می کرد و دوباره بقیه آیه را می خواند. یکی دو بار نفسش را حبس کرد. نزدیک تر شدم. بیشتر نگاهش کردم. سیبیل کوتاه و ته ریش داشت؛ با چشم های گود رفته و لب های برجسته. انگار چند روز نخوابیده بود... ذهنم جرقه ای زد. نامی آشنا از مغزم رد شد ولی به یادم نماند. نگاهم از لب هایش قطع نشده بود. پرستاری که چند ثانیه قبل از جلوی در رد شده بود، دوباره برگشت و نگاهی به داخل اتاق انداخت. کنار تخت مریضی که خواب بود، رو به تخت سرهنگ ایستادم و دستم را روى پیشانی گذاشتم. امیدوار بودم که فکر کنند همراه این مریض هستم و کاری به کارم نداشته باشند. بد فکری نبود و جواب داد. پرستار بعدی هم به اتاق آمد و برای مجروح آشنا، سِرُم آورد. سِرُم را از قلاب آویزان کرد و روی کاغذ پایین تخت چیزهایی نوشت و رفت.

مجروح همچنان ذکر می گفت و قرآن می خواند. ذهنم را شخم زدم. این چشم ها، این موی کوتاه و پر پشت، این صورت آرام... این... خدای من!

کجا این صورت را دیده بودم؟... کجا...؟

صدایی از میان لب ها بیرون آمد:

-و عجل لولیک الفرج...

گوش هایم این تُن صدا را شناخته بودند. سرهنگ صیاد شیرازی بود... خودش بود. خشک شدم. فرمانده قرارگاه غرب، این جا روی تخت بود و ملحفه سفید بیمارستان تا کمرش کشیده شده بود.

 به نظرم آمد هر دو مرد سفید پوش که وارد اتاق شدند. از پزشکان تازه کار بیمارستان بودند. هیچ کدام نشناختندش. اولی که جوان تر هم بود، کنار تخت ایستاد. ملحفه را عقب زد و به عکس های رادیولوژی کنار تخت نگاهی کرد و گفت: - باید تا شنبه صبر کنیم که شورای پزشکی تشکیل بشه.

سرهنگ صلوات فرستاد. به خودش پیچید. ا... اکبرِ آرامی گفت.

 معلوم نبود دکتر با خودش بود یا با همکارش:

- تا اون موقع که دیگه دیر شده، باید پاشو قطع کنن!

همکارش عکس ها را بالا گرفت و دقیق نگاه کرد و آن ها را در پاکت گذاشت. نگاهی هم به سرهنگ و پاهای افتاده بر تختش کرد. لب هایش را جمع کرد و ابروها را بالا انداخت...

 هر دو دست هایشان را در جیبشان گذاشتند و نگاهش کردند. منتظر بودم بیرون بروند تا بتوانم به سرهنگ نزدیک بشوم. آمدن پرستار برای شستن خون سر و صورتِ سرهنگ و پانسمان زخم های صورتش فرصتم را گرفته بود.

 سرهنگ هنوز قرآن می خواند و به خودش می پیچید. مریض من! هنوز خواب بود و خوش شانسی از این بالاتر نمی شد.

 در اتاق باز شد. این بار دکتر، دکتر خوش اخلاق و خندانی بود. سلام گفت و به سِرُم دستِ سرهنگ نگاهی کرد و گفت:

- من از طرف آقای ناطق نوری اومدم و مأموریت دارم شما رو ببرم.

سرهنگ بلافاصله با صدای ضعیف گفت:

- کجا ببرید؟!

گوش هایم را تیز کردم. صدایشان چندان بلند نبود. مریضِ عاریتیِ من غلتید. دلم هُری ریخت.

سرِ بزنگاه بود. پلک هایش را باز کرد و... دوباره بست.

سرهنگ دوباره گفت:

- این جا که بیمارستان خوبیه!

دکتر خوش اخلاق، خندۀ ریزی کرد و دست سرهنگ را گرفت و گفت:

تا اینا تصمیم بگیرن، خیلی دیر میشه. من باید شما رو به تهران کلنیک ببرم.

- همین جا هم که عمل می کنن.

- بله! عمل می کنن که پاتون را قطع کنن. شما پا نمی خواین؟! ما که صیاد رو با پا می خوایم!

*********************

مریض من بیدار شده بود. دیگر جای ماندن نبود. بیرون آمدم. باجه های تلفن حیاط بیمارستان شلوغ نبود. زنگ زدم و ماجرا را به علی کشکولی خبر دادم.

 دو هفته ای گذشته بود. نقشه ای با همان خط و خطوط درهم و برهم که نه من و نه هیچ کدام از بچه ها از آن سر در نمی آوردیم، به دیوار نصب شده بود. برای سرهنگ کنار دیوار، زیر نقشه، صندلی گذاشته بودند. عصایش را دست به دست کرد و خودش را تا صندلی کشاند. کامران دوربین را روی پایه ها سوار کرده بود و تنظیم می کرد که هم نقشه را بگیرد و هم او را. خودش که درشت هیکل نبود، حالا هم کنار نقشه بزرگ روی دیوار چیزی ازش نمانده بود. ساعدش را در حلقه بالای عصا فرو برد و ایستاد. محمد موحدی میکروفن را به یقه لباس پلنگی سرهنگ وصل می کرد. منتظر بودم چشم هایش را به سمت پایین بیندازد و زیر چانه اش، چینی بیفتد و زور بزند که دست محمد را موقع چسباندن میکروفن ببیند، ولی نگاه سرهنگ مستقیم از بالای سر محمد گذشت؛ بی آن که گردنش را بچرخاند. کار محمد که تمام شد، دوباره روی صندلی زیر نقشه درهم و برهم با خط های رنگی نشست. پوتین هایش واکس خورده بود برّاقِ برّاق.

 کامران گفت:

- آماده!

یقه کاپشنم را خواباندم و کنار سرهنگ ایستادم. پرسیدم:

- مشکلی ندارین؟

- نه.

- بریم برای ضبط؟

- بسم ا...

برای آن که کلوزآپ کامران خراب نشود، هر دو ایستادیم. اولش شق و رق ایستاده بود. سؤالم که تمام شد، این پا و آن پا شد. چراغ قرمزکوچک دوربین روشن بود و ضبط می کردیم. بسم ا... گفت و دعای فرج خواند. وزن زیادی که نداشت، اما انگار همان چند کیلو پوست و استخوان هم برای پاهای تازه عمل شده اش سنگینی می کرد. کامران اشاره کرد که سرهنگ اگر بخواهد بنشیند. لبۀ صندلی نشست. دستش را از عصا در نیاورد. انگار آماده بلند شدن بود.

 بوی ساولن در بیمارستان پیچیده بود و حالم را به هم می زد. به موحد اشاره کردم و بینی ام را گرفتم. کامران تصویر بسته سرهنگ را می گرفت و کاری به من نداشت، محمد پنجره را کمی باز کرد. سرهنگ چوب بلندش را روی خط مرز می کشید و رسیده بود به پایین آذربایجان غربی. اسم آبادی ها را یک به یک می برد و در باب چه کرده اند و چه نکرده اند، چه می شده انجام دهند و چه نمی شد و با چه تلفات و امکانات و وسایلی، حرف می زد.

سؤال ها روی کاغذ مقابلم بود. به نظرم لازم نبود من چیزی بپرسم. سرهنگ خودش همه چیز را به تفکیک توضیح می داد. گاهی که تصویرم را می گرفت، مجبور بودم حواسم را بدهم به نوک چوب سرهنگ که روی نقشه می زدش و دیوار زیرش به صدا در می آمد. آخرین سؤال روی برگه را می خواستم بپرسم که دست کم، من هم حرفی زده باشم. گفتم: «به هر حال کردستان مالِ ما هست یا از دست رفته بدانیمش؟»

نگاه سرهنگ، نگاهِ عاقل اندر من بود!. به زبانِ بی زبانی می گفت: پس قصه حسین کُرد شبستری می گفتم؟!

سکوت نکرد. بلافاصله جواب داد:

- کردستان خاک ایرانه.

 


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
به یاد فرماندۀ دلاور ارتش اسلام مرحوم امیر سرتیپ بهروز سلیمانجاه
نویسنده : محمدرضا عباسیان 09148023199
تاریخ : شنبه 8 خرداد 1395

درگذشت امیر سرتیپ بهروز سلیمانجاه - 2

به یاد فرماندۀ دلاور ارتش اسلام مرحوم امیر سرتیپ بهروز سلیمانجاه                   علی سجادی انصاری

آخرین بار او را در آخرین جلسه هم اندیشی پیشکسوتان دفاع مقدس که در سازمان عقیدتی سیاسی آجا برگزار شده بود، دیدم. مانند همیشه متین و با شکوه بود. بعد از شروع جلسه، اولین نفر از میان جمع او بود که سخن گفت. رسم این جلسات مکرر، این است که به دلیل تعداد زیاد شرکت کنندگان هر نفر فقط پنج دقیقه سخن بگوید. آن روز اما، سلیمان جاه ولع عجیبی برای گفتن داشت.

امیر سرتیپ بهروز سلیمانجاه، فرماندهان دفاع مقدس، هیئت معارف جنگ شهیدصیاد شیرازی، فرماندهان ارتش

 

گفت و گفت. از دلیریِ دلیر مردان دفاع مقدس، از شجاعت ها از فداکاری ها، از پیروزی ها وناکامی ها، از عملیات های فتح المبین و بیت المقدس و بدر و خیبر و.... گفت. چنان جزئیات را شرح می داد که گویی همین دیروز بوده اند این عملیات ها و نه بیش از سی سال پیش. همه چیز را به خوبی به خاطر داشت. آن قدر شیرین و جذاب می گفت و شکوه و اقتدار در کلامش بود که مدیر جلسه به خود اجازه نداد تا تذکر دهد که چند برابر وقتش صحبت کرده است. گویی سلیمان جاه می دانست که این آخرین جلسه ای است که او شرکت می کند. گویی می  خواست نگفته ای باقی نگذارد، تا نسل های آینده هر آن چیزی را که او شاهدش بوده است، بدانند. وقتی خبر فوتش را شنیدم، تصاویر آن جلسه آخر در ذهنم مرور شد.

سلیمان جاه که بود؟

امیر سرتیپ بهروز سلیمان جاه، یکی از دلیرمردان نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی ایران بود که در طول زندگی پر برکتش منشاء خدمات فروانی برای کشور و ارتش جمهوری اسلامی ایران گردید. او در تمام مدت دوران دفاع مقدس، در مشاغل مختلف فرماندهی، زحمات فراوانی را برای پیشبرد امر جنگ متحمل شد و از هیچ گونه ایثار و مجاهدتی فرو گذار نکرد و بارها در کنار سایر همرزمانش تا مرز شهادت پیش رفت. سرانجام در روز یکم خرداد 1395 و در آستانه سالروز آزاد سازی خرمشهر که خود و یگان تحت امرش در آن نقش بزرگی داشتند، دعوت حق را لبیک گفت و به دیدار معبود شتافت. در ذیل، مختصری از زندگی نامه این امیر سرافراز ارتش اسلام آورده می شود.

امیر سلیمان جاه آن گونه که خود نقل کرده و زندگی نامه اش تحت عنوان «هفتاد سال خاطرات سرتیپ ستاد بهروز سلیمان جاه» توسط هیئت معارف جنگ سپهبد شهید علی صیاد شیرازی به چاپ رسیده؛ در15 فروردین1317،  در محله اکبریه اردبیل و در خانواده ای سنتی و مذهبی دیده به جهان گشوده است. دوران کودکی وی، مقارن با جنگ جهانی دوم بوده و پدر وی که در آن  دوران مشغول خدمت سربازی بوده، در یک پاسگاه مرزی به همراه چند سرباز دیگر به اسارت سربازان ارتش شوروی سابق در می آید و به مدت یک سال در این کشور در اسارت می ماند، تا این که سرانجام او را به همراه چند اسیر دیگر در همان محل اسارت، آزاد می کنند.

سلیمان جاه دوره ابتدایی تحصیلات خود را در سال 1326و از سن 9 سالگی در شهر اردبیل آغاز می کند و پس از طی مرحله ابتدایی و دبیرستان و گرفتن دیپلم ریاضی در سال 1339 وارد دانشکده افسری می شود. او در سال 1342 پس از فارغ التحصیلی و نیل به درجه ستواندومی، جهت طی دوره مقدماتی به مرکز پیاده شیراز اعزام می گردد و پس از طی این دوره به لشکر مراغه اختصاص می یابد. او پس از خدمت در مناطق چهار گانه سرانجام در سال 1350 به تهران منتقل می شود.

آموزش قوی، انضباط بالا و جدیت کاری سلیمان جاه سبب می شود تا تا برای ادامه خدمت به لشگر گارد منتقل شود وتا پیروزی انقلاب اسلامی در این لشگر به خدمت ادامه دهد. او در تیر ماه 1357 وارد دانشگاه جنگ می شود و طی این دوره وی مصادف با حوادث و وقایع انقلاب اسلامی می گردد که در این خصوص ایشان گفتنی ها و خاطرات زیادی دارد. در تیر ماه 1358، پس از اتمام دوره دانشگاه جنگ به لشکر 21 منتقل و به فرماندهی گردان 138 پیاده منصوب می شود ودر سمت فرماندهی این گردان مجاهدت های فراوانی را در مقابله با تحرکات ضد انقلاب در کردستان به عمل می آورد.

سلیمان جاه در ادامه خاطراتش می گوید:« با آغاز جنگ، گردان 131 را که قبلاً منحل شده بود با به کارگیری تعدادی از افسران جزء شهربانی ونیروهای مردمی داوطلب مجدداً سازماندهی کردیم و روز یازدهم مهر 1359 به طرف جنوب حرکت کردیم. ما برای اولین بار صحنه یک جنگ واقعی را در اندیمشک دیدیم چرا که عراق به شدت ایستگاه راه آهن این شهر را بمباران می کرد.»

اولین عملیات نظامی که مرحوم امیر سلیمان جاه در آن شرکت داشته، عملیات تهاجمی روز23 مهر59 است که مسئولیت فرماندهی گردان 131از لشکر21 را بر عهده داشته است.

به هنگام عملیات فتح المبین، وی مسئولیت تیپ1 لشکر21 را بر عهده داشته و برای موفقیت این عملیات زحمات فراوانی را متحمل شده است. سلیمان جاه تا پایان جنگ در سمت های فرماندهی تیپ، فرماندهی لشکر و فرماندهی قرارگاه جنوب در عملیاتهای فتح المبین، بیت المقدس، رمضان، بدر، خیبر و... نقش بزرگی ایفا کرده است.

وی همچنین در مسئولیت هایی همچون معاونت بازرسی، اطلاعات و هماهنگ کننده نیروی زمینی ارتش، جانشین و معاون اطلاعات و عملیات ستاد کل نیروهای مسلح و فرماندهی دانشگاه عالی دفاع ملی را در کارنامه درخشان خدمتی خود دارد و پس از 45 سال خدمت صادقانه به افتخار بازنشستگی نائل آمده و تجارب چندین ساله خود را در قالب هیئت معارف جنگ و تدریس در دانشگاه های افسری ارتش جمهوری اسلامی ایران در اختیار دانشجویان و افسران جوان ارتش قرار می داد.

این امیر سرافراز ارتش در عملیات خیبر مصدوم شیمیایی گردیده و به مقام رفیع جانبازی نایل آمده بود. او، همچنین در 15 بهمن 1368 به پاس رشادت ها و ایثارگری های دوران دفاع مقدس، به دریافت نشان درجه سه فتح، از فرمانده  معظم کل قوا نایل شد.

امیر سرتیپ بهروز سلیمان جاه سرانجام در شامگاه روز شنبه یکم خرداد 1395 پس از عمری مجاهدت صادقانه در راه اسلام و کشور، دعوت حق را لبیک گفت و به سرای باقی شتافت.

هیئت معارف جنگ شهید سپهبد علی صیاد شیرازی ضایعه در گذشت این امیر دلاور و فداکار را به همه همکاران و همرزمان و بویژه خانواده محترم ایشان تسلیت عرض نموده و برای وی غفران و رضوان الهی مسئلت می نماید.


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
غرش اقتدار "یگان‌های توپخانه و موشکی" نزاجا در "اصفهان" و "کاشان" + تصاویر
به گزارش  خبرنگار  دفاعی امنیتی  گروه سیاسی باشگاه خبرنگاران جوان؛ نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران براساس تقویمی که توسط ستاد کل نیروهای مسلح تصویب و ابلاغ می شود رزمایش های متعددی را در سال برگزار می کنند.

نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی ایران نیز همچون سایر رده های نیروهای مسلح، سالیانه رزمایش هایی را برای حفظ و ارتقا آمادگی یگان های پیاده و زرهی انجام می دهد و خروجی آن افزایش توانمندی نزاجا برای مقابله با تهدیدات است.


**رزمایش دو روزه نزاجا در "کاشان" و "اصفهان"

اخیرا نیروی زمینی ارتش رزمایشی دو روزه را با عنوان "بیت المقدس 28"  در منطقه "مرنجاب آران و بیدگل " کاشان و همچنین "نصر آباد " اصفهان با حضور یگان های "زرهی" ، "پیاده"، "پهپادی" ، "موشکی" ، "واکنش سریع" ، "تیپ 65 نوهد" و "هوانیروز" و  ... برگزار کرد.


در روز اول رزمایش که در منطقه "مرنجاب آران و بیدگل کاشان" برگزار شد؛ بیش از 20 فروند موشک و راکت از انواع "کاتیوشا" ، "فجر 5" ، "نازعات 6" و "نازعات 10" شلیک شد. در بخش دوم مرحله اول رزمایش عملیات رهایی گروگان ها از دست تروریست ها (تروریست های تکفیری در شرایط نیابتی) با دستور امیر سرتیپ دوم ستاد "نوذر نعمتی" صورت گرفت که این مانور با پشتیبانی آتش سنگین هوانیروز نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی ایران با موفقیت انجام شد.

غرش اقتدار

غرش اقتدار

غرش اقتدار

غرش اقتدار


خبرگزاری "ایتارتاس " درباره  " رزمایش بیت‌المقدس 28 " نوشت: نیروی زمینی ایران در جریان رزمایش موشکی در نزدیکی شهرهای "اصفهان" و "کاشان"  موشک های جدید آزمایش کرد.

این خبرگزاری ادامه داد: نیروهای ایرانی در این رزمایش دو موشک زمین به زمین از نوع  "نازعات -6 " و "نازعات-10 " را آزمایش و این موشک ها با موفقیت به اهداف تعیین شده اصابت کرد.

غرش اقتدار


این رسانه روسی با بیان این که موشک های آزمایش شده از نوع موشک های جدید هستند، افزود: هدف این رزمایش نیروی زمینی بهبودی و افزایش توانمندی موشکی ارتش و اجرای تاکتیک های نظامی بود.

خبرگزاری روسیا سگودنیا عنوان داشت: نیروی زمینی جمهوری اسلامی ایران با این رزمایش بار دیگر آمادگی دفاعی خود را به نمایش گذاشت و با این وجود مقام های نظامی ایرانی تاکید کرده اند که حفظ صلح و امنیت منطقه را به عنوان هدف راهبردی دنبال می کنند.

شبکه خبری روسی  "ار.ب.کا نیز"  اموز در بخش های خبری خود پرتاب موشک های زمین -زمین در چارچوب رزمایش موشکی نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی ایران را نشان داد  و عنوان داشت: ارتش ایران در جریان "رزمایش بیت المقدس 28 "  با موفقیت موشک های جدید آزمایش کرد. نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی ایران همچنین توپخانه جدید دور زن خود را آزمایش کرد و توپ های شلیک شده به اهداف تعیین شده اصابت کردند.



غرش اقتدار

در روز دوم رزمایش که در منطقه عمومی "نصر آباد اصفهان" برگزار شد ؛ "یگان های زرهی" ،"توپخانه" ، "موشکی"، "واکنش سریع"، "هوانیروز" و "تیپ 65 نوهد" ؛  تاکتیک های تدوین شده از سوی سلسله مراتب را تمرین کردند.


در مرحله اول رزمایش دو فروند جنگنده نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران با بمباران مواضع از پیش تعیین شده راه را برای پیشروی یگان های سطحی و زرهی هموار کردند و در ادامه یگان های هوانیروز مواضع دشمن فرضی را هدف قرار دادند.

هلیکوپترهای " 206"،  "214 "  و " کبری"  با موفقیت مأموریت های خود را در "رزمایش  بیت المقدس 28 "  انجام دادند  و یگان ها توانستند تکالیف محوله را به خوبی به سرانجام برسانند.

در بخش دوم از  روز دوم رزمایش "بیت المقدس 28"، یگان های واکنش سریع نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی ایران به دو گروه  تقسیم شدند و به انجام تمرین های از پیش تعیین شده پرداختند.

در رزمایش بیت المقدس 28 همچنین "یگان های پهپادی" نزاجا نیز وظایفی را بر عهده گرفته و انجام دادند. تیم پروازی یگانهای پهپادی  با تجهیزات کامل همچون لانچر ایستگاه های هدایت و افسران رابط در این رزمایش ایفای نقش کردند و پهپاد "مهاجر" با دو ساعت پرواز مداوم و سقف پروازی 11 هزار پا و 90 کیلوگرم وزن برای اولین بار نقش یک پرنده متخاصم را ایفا کرد.

همچنین از دیگر جلوه های این رزمایش رونمایی از پهپاد "سیراف"  بود که به صورت دائمی در منطقه عمومی "نصر آباد اصفهان" به گشت زنی می پرداخت.  پهپاد اوتوپایلت "سیراف" با برد 100 کیلومتر ،  مداومت پروازی بالا و قابلیت ارسال آنلاین تصاویر به مرکز هدایت و فرماندهی اولین بار توسط دانشکده پدافند توپخانه نزاجا در "رزمایش بیت المقدس 28 "  رونمایی شد.

غرش اقتدار


**پیام رزمایش "بیت المقدس 28"  چه بود؟

"رزمایش بیت المقدس 28 " همچنین پیام هایی را برای دوستان و دشمنان ارسال کرد. پیام این رزمایش برای دشمنان جمهوری اسلامی این بود که نیروهای مسلح ایران آماده اند هرگونه تهدیدی را با قاطعیت پاسخ دهند. همچنین پیام این رزمایش برای دوستان و کشورهای منطقه صلح و دوستی  بود.


امیر سرتیپ دوم ستاد  "سید کمال پیمبری" سخنگوی  "رزمایش بیت المقدس 28  "  با اشاره به اینکه نیروهای  مسلح هر گونه احساس تهدید را از بین خواهند برد، عنوان داشت: ما اقدامات دشمنان را رصد می‌کنیم و در مقابل تهدیدات و اقدامات برهم زننده استکبار و صهیونیست‌ها قاطعانه می‌ایستیم.

وی ادامه داد: ما در این رزمایش قاطعانه می‌گوییم که به تمام اهداف خود در  "رزمایش بیت‌المقدس 28 " دست یافته‌ایم.

سخنگوی رزمایش بیت‌المقدس 28 تصریح کرد: پیام رزمایش این است که اقدامات دشمنان را رصد می‌کنیم و در مقابل آنها می‌ایستیم.  وی در پایان خاطرنشان کرد: پیام این رزمایش به رژیم صهیونیستی این است که ارتش جمهوری اسلامی ایران با اقتدار و صلابت آماده دفاع از کشور است.


غرش اقتدار

رزمایش موشکی نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی ایران در چندین رسانه روسی ازجمله شبکه تلویزیونی راشاتودی و بخش اخبار آنلاین روزنامه کامرسانت بازتاب داشت و این رسانه ها اعلام کردند: نیروهای مسلح ایران یک بار دیگر نشان دادند که توانایی دفاع از کشور خود در برابر تهدیدهای خارجی را دارند.


** 100 درصد اهداف رزمایش محقق شد

سوال اینجاست که پس از برگزاری   "رزمایش بیت المقدس 28 " چند درصد اهداف رزمایش محقق شد و فرماندهان ارشد نزاجا چه نظری در رابطه با این تمرین نظامی داشتند؟  "امیر سرتیپ احمد رضا پوردستان " فرمانده نیروی زمینی ارتش در این زمنیه عنوان داشت: ما از رزمایش راضی بودیم و کادرهای جوان ما برای اولین بار در رزمایش شرکت کرده بودند و توانستند تاکتیک‌ها و تکنیک‌های از پیش تعیین شده را با موفقیت انجام دهند.


در حقیقت "رزمایش بیت المقدس 28 " با نقش آفرینی یگان های مختلف نزاجا در دو روز انجام شد و همه اهدافی که سلسله مراتب به دنبال آن بودند،  بنا به گفته فرماندهان نزاجا  محقق گردید.


گزارش از محمد زرچینی  و مهدی شهرودی


انتهای پیام/
 
    


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
شهید باکری
نویسنده : محمدرضا عباسیان 09148023199
تاریخ : پنج شنبه 6 خرداد 1395


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
رزمکایش
نویسنده : محمدرضا عباسیان 09148023199
تاریخ : چهار شنبه 5 خرداد 1395


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
vcl
نویسنده : محمدرضا عباسیان 09148023199
تاریخ : چهار شنبه 5 خرداد 1395


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
خاطراتی از جنگ ایران و عراق به روایت دشمن
نویسنده : محمدرضا عباسیان 09148023199
تاریخ : سه شنبه 4 خرداد 1395

فقط فرار کردم...

خاطرات سروان «فهمی الربیعی» از رشادت رزمندگان ایرانی در تصرف یکی از مقرهای استراتژیک ارتش بعثی؛«فهمی الربیعی» افسرگستاخ و ماجراجویی که به پاس اهانت ها و زخم هایی که بر دل و جان رزمندگان ایرانی در جنگ تحمیلی نهاد و متعاقب این گستاخی ها نشان شجاعت و منصب ریاست اردوگاه اسیران جنگی ایران در پادگان «الرشید» را دریافت کرده بود، برای آزادگان سرافراز میهن اسلامی نامی آشناست.

 

 

سال ها گذشت و دست بر قضا شرایط به گونه ای پیش رفت که وی در عملیات کربلای پنج «دخیل خمینی» گویان به اسارت رزمندگان ایرانی در آمد. دوران اسارتش در ایران این فرصت را فراهم کرد تا خاطرات دوران جنگ خود را تحت عنوان «هنگ ترسوها» به نگارش در آورد. انتشارات سوره ی مهر با چاپ این اثر زاویه ی جدیدی از تاریخ جنگ تحمیلی را به روی خوانندگان باز کرد. در ادامه بخشی از خاطرات وی که در این کتاب منتشر شده، آمده است.

خرمنی از آتش

 یک شب زمستانی که ماه پشت ابرهای سیاه پنهان شده بود و عقربه های ساعت، دقیقا 12 را نشان می داد، تیپ ما در معرض حمله ای سنگین و سریع قرار گرفت، اما داستان حمله از چه قرار بود؟ من آن شب، درمقر تیپ با فرمانده ی تیپ در حال خوردن ویسکی بودم. او چند دقیقه قبل، از مجلس جشنی که در منزل یکی از کردها به نام «ملاعثمان» برگزار می شد، برگشته بود. این ملا عثمان به تدریج به دارودسته دوستداران حزب بعث پیوسته بود.

 سرهنگ دوم المطیری (فرمانده ی تیپ) آن شب را درمنزل آن مرد کُرد گذرانده و یکی از دختران آنجا را مخفیانه به عقد خود درآورده بود. هنگامی که به مقر تیپ بازگشت، برای من حکایت هایی نقل کرد که بر کامیابی اش حسرت خوردم.

 ساعت ۱۱ و ۱۵ دقیقه فضای مقر تیپ پر از بوی شراب شده بود، زیرا افسران، نوش نوش راه انداختند وهمگی به خواب عمیقی فرورفته بودند. فقط من ماندم وسرهنگ دوم المطیری، تا آنجا که جا داشتیم، خوردیم. ناگهان یک دسته موشک که تعدادشان نزدیک به پنجاه تا بود، به طرف ما شلیک شد. هم افسران مست را از خواب پراند و هم اتاق عملیات تیپ را تخریب کرد و تمام خودروها را به آتش کشید. همه افراد هم در محاصره قرار گرفتند. تمام تلاشم، فرار از مقر تیپ و رسیدن به هنگ اول که سه کیلومتر دورتر از مقر تیپ بود، خلاصه می شد. افسران درباره ی چگونگی خلاص شدن از آنجا با همه جر و بحث می کردند. فرمانده ی تیپ هم با فرمانده ی لشکر تماس گرفت و خبر حادثه را گزارش داد. در کمتر از ۱۵ دقیقه، مقر تیپ به خرمنی از آتش تبدیل شد و من فقط توانستم خودم را از معرکه نجات داده، به همراه سه سرباز دیگر فرار کنم.

کشته شدن فرماندهان ارشد عراقی

 ما از دور شاهد پیشروی نیروهای ایرانی به طرف مقر تیپ و محاصره ی  کامل آن بودیم. فرمانده ی تیپ به همراه سروان «سرحان گاصد لعیبی» فرمانده ی سلاح شیمیایی، سروان «فواد عظیم الدلیمی» افسر استخبارات، سرگرد «علامحمد عبودالناصری» فرمانده ی گردان توپخانه ی ۱۱۶ و تعداد زیادی از سربازان گروهان ویژه ی گارد کشته شدند و ایرانی های نفوذ کننده توانستند وارد مقر تیپ شده، آنچه را که درمقر باقی مانده بود، به دست آورند.

یک هنگ کماندویی از سپاه اول، مقری دریافت کرد و بر مبنای آن، خمپاره اندازهای 60 میلی متری، موشک های تامر، اس پی جی ۹، آر پی جی۷، شروع به شلیک کرده، ساختمان تیپ از همه طرف از هم پاشید، اما مقاومت ایرانی ها هنوز پابرجا بود. هنگامی که برای مدتی مقاومت فروکش کرد، یک گروهان کماندویی به فرماندهی سروان «همام الدلیمی» به طرف مقر تیپ حرکت کرد و به نزدیکی آن رسید و از آنجا که تصور می کرد مقاومت ایرانی ها تمام شده، بدون احتیاط به طرف مقر حرکت می کرد که با رسیدن به خط کشتار، به طرف آنان تیراندازی شد و از آن گروهان سی نفره، فقط فرمانده ی گروهان وشش نفر از سربازان توانستند جان سالم به در ببرند و بقیه به طرز فجیعی جزغاله شدند.

 یک بار دیگر یک هنگ به اضافه یک گروهان در مرحله ی اول وارد عمل شدند. هنگ به طرف مقر پیشروی کرد و با نیروهای ایرانی درگیر شد. هنگامی که ایرانی ها توانستند یک ساعت تمام مقاومت کنند، هنگ اول و دوم کماندویی از سپاه اول باهم هجوم برده و توانستند به داخل مقرنفوذ کنند. در آنجا درگیری با نارنجک دستی و سرنیزه شروع شد که حدود ۶۰ نفر از کماندوها کشته شدند و در نهایت با اسیر شدن سه ایرانی غائله ختم شد. قصه ی اشغال مقر تیپ ۴۱۳ غوغا و سر و صدایی در مقر لشکر ۲۴ به پا کرد؛ زیرا هنوز زمان زیادی از دریافت مدال شجاعت فرمانده ی تیپ و ارتقای درجه اش به سرهنگ دومی نمی گذشت. بدشانسی دیگر این بود که «هشام صباح الفخری» که به عنوان نماینده ی صدام برای اداره ی عملیات حوزه ی شمالی به منطقه اعزام شده بود، در آنجا حضور داشت و از اشغال مقر تیپ کاملاً باخبر بود.

خوی توحش فرمانده

بعد از بازجویی از سه اسیر ایرانی که همراه با شکنجه بود، لشکر ۲۴ توانست اطلاعات نظامی درباره ی حضور و مقاصد آینده ی نیروهای ایرانی در منطقه ی شمالی به دست آورد. هشام صباح الفخری پس از پایان بازجویی گفت:

-آن سه ایرانی را پیش من بیاورید.

-به {امام} خمینی {(ره)} فحش بدهید!

آن سه اسیر ایرانی بدون هیچ حرکتی در جای خود ایستادند. هشام از جای خود برخاسته و چند سیلی سنگین به صورتشان زد و گفت:

-چرا؟چرا؟چرا؟

به طرف بالگردش رفت و از محافظانش خواست که آن سه نفر را هم بیاورند. آن سه سرباز ایرانی به همراه هشام سوار بالگرد شدند. همراه آنان، سربازان محافظ هم که سلاح هایشان را به طرف آن سه ایرانی نشانه رفته بودند، سوار شدند. بالگرد به پرواز درآمد.

وقتی بالگرد به نزدیکی مرز رسید، بسیار بالا رفته بود. از بالای بالگرد در حالی که سربازان و اهالی «قلعه دیزه» از پایین شاهد بودند، آن سه سرباز ایرانی به پایین انداخته شدند و پس از غلتیدن بر قله های بلند که چون توپی غلتان ازنقطه ای به نقطه دیگر می افتادند، سرهایشان از بدنشان جدا شد.

هشام این مناظر را می دید و لذت می برد و می گفت:

-به هیچ یک از ایرانی ها رحم نکنید!

 یکی از افسران گفت:

-قربان! به نظر می رسد یکی از آنان زنده باشد.

- به هیچ وجه، من مطمئن هستم. زیرا در هر درگیری تعدادی از اسیران ایرانی را از همین ارتفاع به پایین انداخته ام، طوری که یک بار یکی از آنان قبل از سقوط مرد. چند وقت پیش هم تعدادی از سربازان عراقی که از درگیری با ایرانی ها در شرق بصره فرار کرده بودند، از همین ارتفاع پایین انداختم.

 بعد از چند روز با توجه به این که مقر تیپ به تلی از خاک مبدل شده بود، مقر ما به نقطه ای نزدیک به «رانیه» درسلمانیه منتقل شد. در گزارشی هایی که پس از تحقیق پیرامون چگونگی نفوذ نیروهای ایرانی به مقر تیپ منتشر شد، آمده بود که ایرانیها از شکاف «هیلشو» و با همکاری اهالی منطقه و پوشیدن لباس های کردی و خرید و فروش اجناس توانسته اند به منطقه نفوذ کرده و در قلعه دیزه مستقر شوند. به نظر می رسد که ایرانی ها توانستند به تمام اهدافشان برسند، زیرا خسارت های ما شامل این موارد بود:

- تخریب کامل مقر تیپ

-۶۰ کشته و مجروح

- از بین رفتن ۱۳ آیفاوواز

- نابودی ۲۰ دستگاه بیسیم

- نابودی یک دستگاه رازیت پیشرفته

-کشته شدن تعدادی از افسران بلند پایه که از جمله آنها سرهنگ ستاد عبدالرحمن العبیدی، سرهنگ دوم ستاد ثامر حسن الیاسری از لشکر ۲۴ بود.

توجه:

بیشتر بخوانید...در کتاب«هنگ ترسوها»

کتاب«هنگ ترسوها» در بر گیرنده خاطرات سروان فهمی العربی، یکی از افسران گروهان هنگ یکم تیپ 413 عراق است. این کتاب فرازهای خواندنی فراوانی دارد که از آن جمله می توان به این موارد اشاره کرد: وجود جوخه های اعدام در جبهه ی عراق برای سربازانی که بدون دستور مافوق شان عقب نشینی می کردند، متهم کردن افسران رده بالای عراقی به بی کفایتی از سوی یکدیگر  و شرب خمر افسران ارتش عراق.

در این کتاب سروان فهمی الربیعی، روحیه متزلزل، فساد، ترس و بی لیاقتی ارتش بعث را به تصویر می کشد. او از جنگی می گوید که از سر گذرانده و از رهبر شکست خورده شان صدام حسین که با تبلیغات دروغ در کشورش تلاش می کرد روی خشونت و نادانی اش سرپوش بگذارد.

کتاب: هنگ ترسوها، 87 صفحه

نویسنده: فهمی الربیعی

مترجم: محمد حسن مقیسه

ناشر: سوره ی مهر

 

منبع: خردنامه همشهری، ویژه نامه پایداری، شماره 150 

استخراج و تنظیم: گروهبانیکم وظیفه شایان کارگذار؛ زیر نظر مدیریت سایت


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
گردان شهادت (1) - خاطراتی خواندنی از رزمندگان دفاع مقدس
نویسنده : محمدرضا عباسیان 09148023199
تاریخ : سه شنبه 4 خرداد 1395

گردان شهادت (1) - خاطراتی خواندنی از رزمندگان دفاع مقدس 

بر فراز قلّه 2519 - قسمت اول

دم دمای صبح بود و ارتفاعات به تصرف ما در آمده بود. ما به بالای قلّه 2519 رسیده بودیم. سوز سرما صورت مان را سرخ کرده بود، تا کمر تو برف بودیم. من و بهمن پشت تخته سنگی سنگر گرفته بودیم.

گردان شهادت بر فراز قلّه 2519 ، هیئت معارف جنگ شهید صیاد شیرازی

 

 صدای شلیک قطع شده بود و تنها صدای زوزه باد می آمد. صدایش کردم، اما چیزی نمی گفت. گفتم بهمن وقت خواب نیست. الان عراقی ها پاتک می زنند. هنوز نیروی کمکی نیامده و ما تنها هستیم. اما باز صدایی نیامد. سرما بدنم را کرخت کرده بود و توان حرکت نداشتم. به زحمت خودم را جم و جور کردم و غلتی زدم و به سمت بهمن رفتم. تکانش دادم صدایی ازش بلند نشد. به زحمت بلند شدم و به سمت خودم چرخاندمش، صورت و شکمش خونی بود و بر اثر سرما خون یخ زده بود. زیپ اورکتش را باز کردم تا ببینم کجایش زخمی شده. حفره هایی در سینه اش باز شده بود. زیپش را بالا کشیدم و صورتش را بوسیدم. هوا تقریباً در حال روشن شدن بود. به اطراف نگاه کردم. کسی را ندیدم. خودم را روی برف به آرامی سُر دادم تا به تخته سنگی که کمی پایین تر بود برسم، جایی که دیشب آخرین بار بیسیم چی گردان را دیده بودم. به پشت تخته سنگ رفتم. بیسیم چی هم مثل بهمن روی زمین افتاده بود. گوشی بیسیم را برداشتم و گفتم: « الو الو کسی صداى مرا می شنود؟» صدایی از پشت بیسیم آمد. گفت: «شما که هستید؟»

صدا برایم خیلی آشنا نبود و گفتم سروان عباس رشیدی هستم. بیسیم قطع شد. چند باری الو الو کردم، اما صدایی شنیده نمی شد.

بیسیم را از پشت بیسیم چی به زحمت جدا کردم و به پشت خواباندمش، پسر نازنینی بود. همیشه لبخندی بر لب داشت. صورتش را که نگاه کردم، همان لبخند برلب یخ زده اش بود. همه جا پر از برف بود و اطرافم را تپه های برفی پوشانده و همه جا یک دست سفید بود. آفتاب در آسمان نبود. ابرهای برفی در آسمان دیده می شدند. باد همچنان زوزه کشان برف ها را به آسمان بلند می کرد. به زحمت بلند شدم و به سمت تخته سنگی که بهمن بود، رفتم. اسلحه ام را برداشتم و به آرامی جلوتر رفتم. چیزی دیده نمی شد. باد برف ها را به سر و صورت من می کوبید. باز هم جلوتر رفتم. هوا تقریباً روشن شده بود. چندین جنازه عراقی هم جلوتر افتاده بود. اما از نیروهای خودی خبری نبود. باز هم جلوتر رفتم. نیروی عراقی دیده نمی شد. چندین سنگر متلاشی شده عراقی و چندین جنازه دیگر. هوا روشن شده بود و اطراف را می شد دید. در قلّه تنها بودم نه عراقی بود و نه نیروی خودی. بیسیم هم از کار افتاده و من تک و تنها بالای بلندترین ارتفاع منطقه بودم.

همرزم من خوابیده ای! صورتت پوشيده از خون است و دست و پایت پر از زخم. اطرافت برف سفید از خون گرم تو سرخ شده. گرمی خونت برف را آب کرده و لباس ارتشی ات به رنگ سرخ در آمده  و من با اسلحه ای در دست در کنارت نشسته ام.

ناگهان صدای سوت خمپاره ای از دور با زوزه باد به گوشم رسید و چرتم را پاره کرد. به سرعت خود را بر روی زمین در پشت تخته سنگ انداختم. گلوله خمپاره با فاصله زیادی از تخته سنگ منفجر شد. ترکش های سرخ آن از لابه لای برف و دود ناشی از انفجار به هر سو پراکنده شد. از ناحیه ساق پا احساس ناراحتی می کردم. دیشب ترکش کوچکی به پایم خورد، اما خیلی آن را جدی نگرفتم. الان که به زمین خیز برداشتم، روی زخم دوباره باز شد و کمی خون آمد. یاد کوله بهمن افتادم که دیشب لوازم پانسمان در آن گذاشت. به سمتش رفتم به پهلو خوابیده بود. بند کوله اش را باز کردم و دستم را داخل آن کردم و لوازم پانسمان را بیرون آوردم.

 دیشب قبل از عملیات داشت کوله اش را در سنگر جمع می کرد و من به شوخی گفتم: تو که بوی«اَلرّحمن» گرفتی و جزء شهدایی، باند زخم را برای چه برمی داری و او با لبخند گفت: «من کشته می شوم، اما تو بی ترمز هستی و همیشه مجروح می شوی. فراموش کرده ای در دوره تکاوری همیشه در هر رزمی مجروح می شدی؟» و بعد بلند خندید و من از خنده اش خندیدم. راست می گفت من در تمرینات به قول مربی بی کله بودم و جلو می رفتم، به همین خاطر بیشتر از بقیه آسیب می دیدم. در دوره تکاوری به من می گفتند: «عباس بی ترمز.»

باند پانسمان را که از کوله بهمن برداشتم، با لبخند گفتم: «راست گفتی بهمن باز هم خودم را مجروح کردم. بیا پایم رو ببند مثل دوره آموزشی!» اشک توی چشم هایم حلقه زد. دلم می خواست زار زار گریه کنم.

 ساقم را محکم با باند می بندم، فکر می کنم ترکش توی ساقم مانده. پایم سست شده. گیج و منگم نمی دانم باید چه کار کنم. یاد دیشب افتادم که به بالای ارتفاع رسیدیم. من و بهمن پشت تخته سنگی سنگر گرفته بودیم. که ناگهان صدای مهیب انفجاری از بالای سر شنیدم دیگر هیچ...

به بهمن نگاه کردم احتمالاً در اثر آن انفجار شهید شده و من از موج انفجار بیهوش شدم و شاید هم نه، اتفاق دیگری افتاده... من کجا هستم؟ باید چه کار کنم...؟!

(این خاطره بر اساس برداشتی آزاد از عملیات کربلای ۷ و فتح ارتفاعات مهم ۲۵۱۹ توسط لشکر ۹۶ ارومیه نوشته شده است.)


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
گردان شهادت (2) - خاطراتی خواندنی از رزمندگان دفاع مقدس
نویسنده : محمدرضا عباسیان 09148023199
تاریخ : سه شنبه 4 خرداد 1395

گردان شهادت (2) - خاطراتی خواندنی از رزمندگان دفاع مقدس 

گردان شهادت بر فراز قلّه2519 - قسمت دوم

به آسمان نگاه می کنم. ابرها جوریست که انگار می خواهند باز بر سر ما برف بریزند. یاد اولین برفی که با ورود ما به منطقه بارید، افتادم.

 

 

همه جا برف نشسته بود و تو خوشحال به من گفتی:

«میدانستی من متولد یکم بهمن هستم. روزی که به دنیا آمدم مادرم می گفت برفی ترین روزی بوده که در عمرش دیده. به خاطر همین همیشه عاشق برفم. عروسی ام را هم اگر خدا قسمت کند، اول بهمن می گیرم. توی برف زیبا و سنگین!... دلم می خواهد مرگم هم توی برف سنگین باشد!»

من گفتم: «عروسی تو روز برفی را دوست دارم، اما مرگ را نه!»

راستی امروز چندمه؟! خدای من! امروز یکم بهمنه. برف شروع به بارش کرده. خیلی آرام و لطیف با رقص پایین می آید. می دانم که با این همه ناز و ادا عاقبت می خواهد چه کار کند. نرم و آهسته می آید، ولی پیوستگی اش همه چیز را در خود مدفون می کند...

آخ که این هم برف که آرزویش را داشتی! اشک هایم سرازیر می شود. به صورتت خیره می شوم و می گویم:

«بیا این هدیه سالگرد تولدت! این هم مرگی که آرزویش را داشتی!»

بغض کرده ام. یعنی واقعاً امروز اول بهمن است. چه طور شد که تولد تو در یادم نماند. آن قدر که درگیر عملیات بودی، یادت رفت که بگویی امروز روز تولدت است. این هم هدیه تولدت. چیزی را گرفتی که آرزویش را داشتی! شهادت آن هم در میان برف های سفید.

سه چهار ساعت پیش با هم نفس می کشیدیم! با هم از خط گذشتیم. از شیارهای

یخ زده عبور کردیم، از معبر مین گذشتیم. از میان دود و آتش خود را بالا کشیدیم. گلوله های خمپاره یکی پس از دیگری کنارمان منفجر می شد. ما نیروی های گردان شهادت بودیم همان طور که از نامش پیداست؛ یعنی آخرِ شجاعت و در انتها شهادت. کارِ گردان ما شناسایی در خط های مقدم بود. کار من و تو در گردان، شناسایی و در زمان عملیات خط شکن بودیم. فرمانده می گفت عراقی ها را غافلگیر می کنیم آن ها انتظار عملیات در این بوران و سرما را ندارند و ما غافلگیرشان کردیم. از معبر که عبور کردیم و به سنگرهای دشمن که رسیدیم، باورشان نمی شد. بیشترشان در سنگر بودند. نارنجک ها را به داخل سنکر می انداختیم و به سرعت به سمت سنگر بعدی می رفتیم. آنها توی برف و سرما پا به فرار گذاشتند و ما به سرعت به سوی ارتفاعات پیش رفتیم. عراقی ها از ارتفاع شروع به شلیک کردند. گلوله های خمپاره یکی پس از دیگری بر روی برف ها منفجر می شد و سفیدی برف را با سیاهی شب در هم می آمیخت.

گروهان ما از همه جلوتر بود. ما نوک حمله بودیم و همچون تیری می شکافتیم و جلو می رفتیم. شلیک خمپاره های دشمن کاملاً قطع شده بود. توانستیم برای لحظه ای در پس شیاری بایستیم و نفسی تازه کنیم. کنار شیار بر روی برف جنازه سرباز عراقی افتاده بود. همان که چند دقیقه قبل با رگبار زدمش. بخار از خونش که بر روی برف جاری شده بود بلند می شد. نگاهش کردم. چشم هایش به من نگاه می کرد. گفتم: «اگر من نمی زدم، حتماً تو می زدی، پس این طور به من نگاه نکن.» بهمن که کمی جلوتر از من بود گفت: «با منی؟» گفتم: «نه با این جنازه عراقی حرف می زدم.» برگشت و به من نگاه کرد و گفت: «عباس موج گرفته تو رو؟» بعد گفت: «بلند شو سریع بریم جلو پشت اون تخته سنگ. عراقی ها شکست خوردند و فرار کردند.» و ما به سرعت رفتیم پشت تخته سنگ بزرگی که چند متر جلوتر بود. بهمن سمت چپ تخته سنگ بود و من سمت راست.

-گفتی: «عراقی ها فرار کردند پس این گلوله ها را کی شلیک می کنه؟»

 - و تو پاسخی ندادی.

 من دور و برم را نگاه کردم. حدود ۱۰ نفر دیگر روی زمین افتاده بودند. نیروهای عراقی بودند، به تو نگاه کردم.

 تو سرت را برگرداندی و گفتی: «باید این چند سنگر عراقی را هم منهدم کنیم.» فقط همین چند سنگر مانده بود و من و تو و تعدادی دیگر از بچه ها به قلّه رسیده بودیم. بقیه عقب مانده بودند و من آن قدر مشغول تیراندازی بودم که نفهمیدم چه شد. سرم گیجه، صدایی مهیب در گوشم پیچیده.

 من و تو، نارنجک ها را با هم به سوی سنگر عراقی ها پرتاب کردیم و سه نفر دیگر از بچه ها کمی آن طرف تر بر روی برف ها خوابیده بودند. از شدت سرما نوک انگشتانمان یخ زده بود. از نفس هایمان بخار بیرون می زد.

دست هایم را به هم مالیدم تا کمی گرم شوم، اما پاهایم گرم بود و همیشه گرم خواهد ماند. می دانی چرا؟ بهمن حدس بزن چرا پاهایم در این سرما گرم است؟ باز آن سرگیجه و صدای مهیب درگوشم می پیچد.

 تو شب قبل از عملیات نبودی، راستی فرصت نشد بپرسم کجا غیبِت زده بود؟ شب قبل از عملیات فرمانده لشکر ۹۶ ارومیه بین ما آمد و صحبت های بسیاری در مورد این عملیات و اهمیت آن گفت.

تیمسار آذرفر، پس از پایان صحبت هایش به سوی من آمد. نمی دانستم چه باید بکنم، احترام گذاشتم. او خم شد و به حالت سجده در آمد. من از شدت شرمندگی عرق کردم و سرخ شدم. روی پوتین های مرا بوسید! فرمانده گروهان به زحمت او را بلند کرد. من او را در آغوش گرفتم و گفتم: «فرمانده ما قول می دهیم که از عملیات روسفید بیرون بیاییم و پیروز شویم.» با این کار فرمانده، سربازان روحیه گرفتند؛ به طوری که اگر آزادشان می گذاشتیم، قبل از شروع عملیات به سمت آنها حمله می کردند. این حرکت ایشان آن قدر به نیروها روحیه داده بود که به قول معروف، هیچ کس کم نیاورد و همه با شوق و علاقه آماده عملیات بودند. از آن شب به بعد گرمای عجیبی در پاهای خود احساس می کنم. شاید باور نکنی، اما الان هم که از سرما دست هایم را به هم می مالم، پاهایم گرم است.

 چشم هایم را باز کردم برف به آرامی مرا در زیر خود پنهان کرده بود. برف های روی خودم را کنار زدم و بلند شدم. بهمن هم زیر برف خوابیده بود. برف های روی او را هم کنار زدم. بلند شدم و به سمت بیسیم رفتم که در زیر برف مدفون شده بود، برف ها را با دست های یخ زده ام کنار زدم بیسیم را برداشتم و الو الو کردم. صدایی از پشت بیسیم فریاد زد: «فرمانده وصل شد.» گفتم من سروان عباس رشیدی هستم. از پشت گوشی صدایی آمد: «موقعیت خود را اعلام کنید.» گفتم: «من روی قلّه ۲۵۱۹ هستم مشرف به تپه سرخی و یال کله اسب. دشمن فرار کرده، نیروی کمکی می خوایم. تعدادی مجروح و شهید این بالا داریم. صدای صلوات از آن طرف بیسیم شنیده می شد. فرمانده ما پیروز شدیم. بعد صدای نفر دیگری آمد. نیروی کمکی نزدیک شماست به دلیل کولاک شدید هنوز... باز صدای مهیبی درگوشم پیچید. گوشی را رها کردم و با دو دست گوش هایم را گرفتم...

(این خاطره بر اساس برداشتی آزاد از عملیات کربلای ۷ و فتح ارتفاعات مهم ۲۵۱۹ توسط لشکر ۹۶ ارومیه نوشته شده است.)

منبع: گردان شهادت، حمید گله داری، انتشارات سوره سبز، 1392  

استخراج و تنظیم: گروهبانیکم وظیفه شایان کارگذار، زیر نظر مدیریت سایت


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ایران
نویسنده : محمدرضا عباسیان 09148023199
تاریخ : سه شنبه 4 خرداد 1395


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
صیاد
نویسنده : محمدرضا عباسیان 09148023199
تاریخ : سه شنبه 4 خرداد 1395


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
واکاوی شخصیت امیرسرتیپ سلیمانجاه به روایت سرلشکر رشید
نویسنده : محمدرضا عباسیان 09148023199
تاریخ : سه شنبه 4 خرداد 1395
کد خبر: 1879560
دسته: سیاسی ( سیاسی )
منبع: نسیم

واکاوی شخصیت امیرسرتیپ سلیمانجاه به روایت سرلشکر رشید

سرلشکر پاسدار غلامعلی رشید جانشین رئیس ستاد کل نیروهای مسلح در گرامیداشت یاد و خاطره امیر سرتیپ بهروز سلیمانجاه، از فرماندهان ارتش جمهوری اسلامی ایران که به خیل همرزمان شهیدش پیوست پیامی صادر کرد.

به گزارش «نسیم آنلاین»، سرلشکر پاسدار غلامعلی رشید جانشین رئیس ستاد کل نیروهای مسلح در گرامیداشت یاد و خاطره امیر سرتیپ بهروز سلیمانجاه، از فرماندهان ارتش جمهوری اسلامی ایران که به خیل همرزمان شهیدش پیوست پیامی صادر کرد.

در این پیام آمده است:

بسم‌الله الرحمن الرحیم

امیر بهروز سلیمانجاه یکی از فرماندهان برجسته ارتش جمهوری اسلامی ایران بود.

زندگی نظامی این امیر سرافراز در طی سال‌های پس از پیروزی انقلاب اسلامی که «فرماندهی »را در جنگ با عراق تجربه کرد و به کمال رساند در چهار دوره قابل تقسیم است:

1-دوره اول:قبل از آغاز جنگ، امیر سلیمانجاه در سال 58 با شجاعت و متکی بر باورهای اعتقادی و سیاسی برآمده از انقلاب اسلامی نقش امنیتی خود را در کردستان علیه ضد انقلاب آغاز کرد. تازه دوره آموزشی دافوس( فرماندهی و ستاد) را به اتمام رسانده بود وقتی به او پیشنهاد دادند که فرماندهی یگان را قبول کند و عازم ماموریت بشود، با توکل بر خدا از این ماموریت دشوار استقبال کرد و عازم منطقه شد و فرماندهی گردان ادغامی 138 و 131 را بر عهده گرفت و با قاطعیت وارد شهر بانه شد.

وی دراین باره می‌گوید: تعداد معدودی از پرسنل که تحریک شده بودند برای انجام ماموریت تردید داشتند، همه نیروها را جمع کردم و برای آن‌ها مستدل بحث کردم و گفتم شرایط را با قبل از انقلاب مقایسه کنید- شرایط کنونی ( دوران انقلاب) به کلی با شرایط قبل از انقلاب تفاوت می‌کند ملت ایران و مردم همه پشتیبان ارتش جمهوری اسلامی ایران هستند- در رأس نظام ولی امر مسلمین حضرت امام خمینی(ره) یک فرمانده حکیم و شجاع و مرجع دینی فرمانده همه ماست و فرمانده کل قوا است و تفاوت‌ها را یکی یکی برشماری کردم، همه افراد یگان در پایان سخنرانی، اعلام آمادگی کامل کردند و حرکت کردیم و به منطقه بانه و وارد شدیم- هم پادگان را متحول کردم و هم روی ارتفاعات آربابا مستقر شدیم و با سردار جاویدالاثر احمد متوسلیان همکار و دوست شدم و به هم دیگر کمک کردیم.

شهربانی را مسلح کردم چون دیدم اسلحه ندارند و رفتم داخل مردم و به آنان محبت کردم و در مسجد شهر با مردم مسلمان و متدین و اهل تسنن بانه نماز را به جماعت اقامه کردم و در مدت کوتاهی امنیت برقرار شد به کمک مردم و نیروهای سپاهی ید واحده‌ای در مقابل ضدانقلاب ایجاد کردیم و امنیت را توسعه دادیم و هر روز که می‌گذشت ما ارتشی‌ها اعتماد به نفس بیشتری پیدا می‌کردیم.وی بر این باور بود که حضور در کردستان برای ارتش ما هویت‌بخش بود و موجب قوت و قدرت نظامی جدیدی در ارتش گردید.

امیر سلیمانجاه در آغاز سال 59 به فرماندهی تیپ یکم از لشکر 21 حمزه منصوب شد در حالیکه دغدغه برقراری امنیت کردستان را داشت،‌درباره تشدید تهدیدات نظامی عراق درعین حال فعالیت جریانات ضدانقلابی در ارتش می‌گوید:‌در شرایطی که روز به روز امید و اعتماد به نفس در ارتش بوجود می‌آمد و سازماندهی بیشتری می‌کردیم و آمادگی رزمی خود را ارتقا می‌دادیم، عده‌ای ضدانقلاب در درون ارتش به تحریک دشمن، کودتای نقاب را ( شهید نوژه) علم کردند و ضربه‌ای به ارتش وارد کردند- و امیر سلیمانجاه که اخبار و اطلاعاتی از عناصر خائن دریافت می‌کرده، آن‌ها را به موقع به مقامات اطلاعاتی منتقل می‌کند و در کشف و خنثی‌سازی کودتای نقاب، نقش مهمی بر عهده می‌گیرد و با توجه به تجربه‌ای که در کردستان به دست آورده بود اعلام آمادگی کرد که به خوزستان برای مقابله با دشمن بشتابد.

2-دوره دوم:‌حضور قوی در جنگ، مرحله دوم زندگی نظامی‌اش است. امیر سلیمانجاه مرد جنگ بود و هیچ نگرانی از جنگ نداشت و با توجه به تجربه‌ای که در کردستان به دست آورده بود برای مقابله با دشمن به خوزستان شتافت.

یک هفته قبل از جنگ،گردان های 138 و 141 از تیپ خودش را به غرب کرخه اعزام می‌کند و این واحدها در کنار تیپ 37 زرهی شیراز به فرماندهی سرگرد رامین در محور جسرنادری-چنانه – برقازه – فلکه به نبرد با دشمن می‌پردازند و مقاومتی کم نظیر و مثال‌زدنی در مقابل یک لشکر مکانیزه عراق از خود نشان داده و راه را بر پیشروی ارتش عراق در محور فلکه – برقازه می‌بندند و اجازه پیشروی به دشمن نمی‌دهند.

امیر سلیمانجاه پس از حضور در منطقه و دزفول و استقرار قراردگاه فرماندهی خود ، در کنار جسرنادری در غرب رودخانه کرخه مستقر شد. در نخستین ملاقات به قرارگاه ایشان رفتم و آمدنش را خیر مقدم گفتم و دستور دادم برادران سپاهی در منطقه کرخه کمال همکاری را با او بعمل آورند. بارها به اینجانب گفت که اگر سه ماه قبل از جنگ به من دستور می‌دادند و در غرب کرخه حضور پیدا می‌کردم با توکل بر خدا قادر بودم جاوی دو لشکر عراقی هم بایستم، این را با صداقت و شجاعت تمام بیان می‌کرد.

در دوره دوم زندگی نظامی‌اش،سراسر حماسه و شور و تحرک و روحیه بود و در طول 78 سال دفاع مقدس بارها دشمن را کوبید و بر دشمن پیروز می‌شد.

در عملیات غرورآفرین فتح‌المبین ( غرب دزفول و کرخه) و در نبرد بیت ‌لمقدس ( فتح خرمشهر) جانشین فرماندهی لشکر 21 حمزه و جانشینی قرارگاه نصر بود و به خوبی بر واحدهای تحت امرش فرماندهی کرد- وی سپس در سال 65 به فرماندهی لشکر 21 حمزه منصوب گردید و در تمامی عملیات‌های 8 سال دفاع مقدس در کنار فرماندهان سپاه حضوری قوی و امید‌آفرین و راهگشا ایفا کرد.

3-دوره سوم:‌به دلیل فهم و درک عملیاتی بالایی که در جنگ کسب کرده بود در ماه‌های پایانی جنگ مسئولیت معاونت عملیات نیروی زمینی ارتش را بر عهده گرفت و با امیر حسنی سعدی که فرماندهی نیروی زمینی ارتش را بر عهده داشت، همکاری تنگاتنگی داشت- و دائما به واحدها ( تیپ‌ها و لشکرها و قرارگاه‌ها) سرکشی می‌کرد و به شکل میدانی دستورات فرماندهی را اعمال می‌کرد.

4-دوره چهارم:زندگی نظامی امیر سلیمانجاه با ورود به ستاد کل نیروهای مسلح به کمال رسید و در معاونت اطلاعات و عملیات نقش جانشین را برعهده گرفت ، ستاد کل و از جمله معاونت اطلاعات و عملیات در دهه 70 نقش محوری در رصد تحرکات دشمن در محیط امنیتی و ارائه تدابیر و طرح‌های راهبردی و عملیاتی برای نیروهای ارتش و سپاه را داشت و امیر سلیمانجاه با توجه به گذشته درخشان خود جنگ، بازوی توانمندی برای رئیس ستاد کل و فرماندهی معظم کل قوا امام خامنه‌ای بودند- پس از شهادت شهید صیاد شیرازی در سال 78 ، مسئولیت معاونت اطلاعات و عملیات را درستاد کل بر عهده گرفت- و تا سال 82 از عهده این مسئولیت به خوبی بر آمد.

آخرین مسئولیتی که در نیروهای مسلح بر عهده امیر سلیمانجاه قرار گرفت، رئیس دانشگاه عالی دفاع ملی بود که در این مرکز آموزش عالی نیز تلاش و مجاهدت زیادی کرد و خوب درخشید.

این امیر سرافراز ارتش جمهوری اسلامی ایران در سال 1384 به افتخار بازنشستگی نائل آمد و پس از آن 45 سال خدمت افتخارآمیز و پربرکت برای ملت عزیز ایران، بازنشسته گردید ولی به هر مناسبتی به ویژه در جلسات پیشکسوتان 8 سال دفاع مقدس که حضور می‌یافت، همواره آمادگی خود را برای اجرای ماموریت حضور در هر صحنه دشوار را اعلام می کرد.

در پایان: تجلیل از فرماندهان بزرگ ارتش و سپاه در حقیقت تجلیل و یادآوری ماهیت، نقش ونتیجه عملکرد آنهاست و مسأله اصلی در تجلیل از فرماندهان در شناخت از آنها ست و باید به جوهر شخصیت و عملکرد این عزیزان ورود پیدا کرد- آنچه که هم اکنون درباره فرماندهان بیان می‌شود بیشتر صیغه اخلاقی و معنوی است که لازم است ولی کافی نیست- وجوهی که در زندگی این نظامی بزرگ امیر سلیمانجاه باید ( علاوه بر ویژگی‌های اخلاقی و معنوی ایشان) برجسته شود.

عبارتند از :

1-تصمیم‌گیری در شرایط دشوار و انتخاب سخت‌ترین گزینه‌ها

2-مسئولیت‌پذیری و اعتماد به نفس و ورود به صحنه‌های بحرانی

3-صداقت در گفتار و عمل و عدم کتمان حقیقت و صراحت در حق‌گویی، بیان معایب و ضعف‌های خودی و ارائه راهکار برای علاج آن‌ها و هم‌چنین خودداری از تملق گویی.

مشخصه‌های یاد شده ، منظومه‌ای عالی از یک شخصیت نظامی را نشان می‌دهد امیر سلیمانجاه بدلیل همین ویژگی های اخلاقی برجسته‌اش و تجربه سنگین نظامی‌اش اعتقاد داشت که برای تقویت و ارتقای آمادگی رزمی واحدها و نیروها و سازمان‌ها، باید همه مسائل درون و برون سیستم را دید و نقد درون سازمانی و با جسارت باید راهکارهای علاج را ارائه نمود.

امیر سلیمانجاه با فرماندهان و برادران سپاهی و بسیجی نیز هم نفس و محشور بود و با بسیاری از فرماندهان بزرگ سپاهی شهید( شهیدان حسن باقری- مهدی باکری- همت – احمد کاظمی و ...) و زنده سپاه رفاقت داشت و احترام متقابلی فی ما بین ایشان و فرماندهان سپاهی و بسیجی برقرار بود.

امیر بهروز سلیمانجاه فرمانده غیور و شجاع و متدین ارتش جمهوری اسلامی ایران از مردان بزرگی بود که در تحقق آرمان‌های امام خمینی(ره) و تدابیر امام خامنه‌ای،با صداقت و ایمان و اخلاص و تلاش بر پای پیمان خود ایستاد و با کوله‌باری از مجاهدت و توشه‌ای از افتخار،عهد خویش راه با خالق خود به سرانجام رساند.

روحش شاد و با شهدای انقلاب اسلامی و دفاع مقدس به ویژه شهیدان عملیات بزرگ بیت‌المقدس که امروز سالروز آن است،‌محشور باد.

امیر سلیمانجاه به عنوان فرماندهی غیور و شجاع و متدین افتخاری است برای برادران آذری زبان و ارتش جمهوری اسلامی ایران و نیروهای مسلح کشور و در نهایت امت شریف و ایثارگر ایران اسلامی. و به جرات می‌توان گفت امیر سلیمانجاه به دلیل همین ویژگی‌ها یکی از محبوب‌ترین فرماندهان ارتش در چشم و دل برادران سپاهی و بسیجی بود.

رحمت و غفران الهی بر روح بزرگ امیر سرافراز ارتش جمهوری اسلامی امیر بهروز سلیمانجاه.


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0

1395/3/3 دوشنبه

امیر سرتیپ جانباز بهروز سلیمانجاه از نگاه تعدادی از فرماندهان و همرزمان

تعدادی از فرماندهان و پیشکسوتان دفاع مقدس و از همرزمان مرحوم امیر سرتیپ سلیمانجاه، از جمله امیر سرتیپ پورشاسب، امیر سرتیپ سلامی، امیر سرتیپ دادبین، امیر سرتیپ حسام هاشمی و دکتر حسن بیگی در خصوص ویژگی های شخصیتی آن امیر سرافراز مطالبی را عنوان کردند.

 

امیر سرتیپ پورشاسب:

شجاعت و مدیریت صحنه نبرد از ویژگی های بارز سرتیپ سلیمانجاه بود

امیر سرتیپ پورشاسب، جانشین ریاست ارکان ستاد کل نیروهای مسلح گفت: امیر سلیمانجاه رزمنده ای شجاع، متدین و مخلص بود و از فرماندهانی بود که از نخستین روز جنگ در جبهه حضور داشت و تا پایان جنگ 8 ساله منطقه نبرد را ترک نکرد. بارها مجروح شدند و پس از کمی بهبودی مجددا به جبهه باز می گشتند.   

به گزارش روابط عمومی ارتش جمهوری اسلامی ایران، سرتیپ پورشاسب در گفتگو با پایگاه اطلاع رسانی آجا گفت: از ویژگی های بارز و شاخص مرحوم سرتیپ سلیمانجاه صبر و استقامت و شجاعت در سختی ها و مدیریت صحنه نبرد بود.

 

امیر سرتیپ دادبین:

امیر سلیمانجاه رزمنده ای پرتلاش، مومن و دلسوز بود

امیر سرتیپ احمد دادبین، فرمانده اسبق نیروی زمینی ارتش و از پیشکسوتان دفاع مقدس گفت: امیر سلیمانجاه رزمنده ای پرتلاش، مومن و دلسوز بود که سالهای زیادی در ارتش در مسئولیت های خطیر  انجام وظیفه کرد و در عملیات های بزرگ دفاع مقدس نقش موثری ایفا نمود.

 امیر دادبین در گفتگو با پایگاه اطلاع رسانی آجا گفت: ویژگی بارز و شاخص مرحوم سرتیپ سلیمانجاه این بود که ایشان افسری بسیار منضبط و گوش به فرمان بود و فرمان فرمانده را با تمام وجود انجام می داد.

سرتیپ دادبین در ادامه افزود: مرحوم سلیمانجاه مدت ها به عنوان فرمانده دلاور لشکر 21 حمزه سیدالشهدای نیروی زمینی ارتش انجام وظیفه کرد و سپس فرماندهی قرارگاه جنوب ارتش را برعهده داشتند و در تمامی مسئولیت های حساس و خطیری که برعهده داشتند موفق و سربلند بودند و با عزت و افنخار خدمت کردند.

 

امیر سرتیپ سید حسام هاشمی:

مرحوم سرتیپ سلیمانجاه یک نظامی نمونه در مدیریت و فرماندهی بود

امیر سرتیپ سید حسام هاشمی از فرماندهان پیشکسوت دفاع مقدس ارتش در مراسم تشییع پیکر پاک مرحوم امیر سرتیپ جانباز بهروز سلیمانجاه گفت: سرتیپ سلیمانجاه یک نظامی نمونه در مدیریت و فرماندهی بود.

وی در گفتگو با پایگاه اطلاع رسانی آجا افزود: سرتیپ سلیمانجاه یکی از افسران کم نظیر در ارتش جمهوری اسلامی ایران بودند که از همان روزهای اول انقلاب در خدمت نظام مقدس اسلامی خالصانه تلاش می کرد و در دوران دفاع مقدس نیز حضوری ایثارگرانه داشت.

وی افزود: مرحوم سلیمانجاه یک نظامی نمونه از نظر مدیریت و فرماندهی و ارتباط با سایر نیروهای مسلح بود و شهید صیاد شیرازی نیز به دلیل جدیت، نظم، نظامی گری و خصوصیات بارز اخلاقی وی، ایشان را بسیار دوست داشت و زمانی که شهید صیاد در ستاد کل نیروهای مسلح مسئولیتی را تقبل کرد؛ از مرحوم سلیمانجاه با اینکه بازنشسته شده بود، دعوت کرد تا به ستاد بیاید و در معاونت اطلاعات و عملیات این ستاد خدمات ارزشمندی انجام داد.

امیر سرتیپ حسام هاشمی در پایان تصریح کرد: در رابطه با شخصیت و خدمات ارزشمند مرحوم سرتیپ سلیمانجاه، هیات معارف جنگ شهید سپهبد صیاد شیرازی کتابی را به چاپ رسانده که توصیه می کنم عزیزان و علاقه مندان به مباحث دفاع مقدس این کتاب را حتما مطالعه فرمایند.

 

 

امیر سرتیپ مصطفی سلامی:

ویژگی شاخص سرتیپ سلیمانجاه، جدیت، پشتکار و مسئولیت پذیری بود

امیر سرتیپ مصطفی سلامی از فرماندهان پیشکسوت دفاع مقدس ارتش و مشاور عالی رییس ستاد کل نیروهای مسلح در قرارگاه مرکزی خاتم الانبیا در مراسم تشییع پیکر پاک مرحوم امیر سرتیپ جانباز بهروز سلیمانجاه گفت: ویژگی شاخص سرتیپ سلیمانجاه، جدیت، پشتکار و مسئولیت پذیری بود.

سرتیپ سلامی در گفتگو با پایگاه اطلاع رسانی آجا افزود: امیر سلیمانجاه یکی از امرای ارزشمند نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران بود که در طول سالهای دفاع مقدس مسئولیت های مهمی در جبهه های حق علیه باطل داشت و یکی از افسران شاخص ارتش جمهوری اسلامی ایران بود.

امیر سلامی تصریح کرد: مرحوم سلیمانجاه افسری جدی، منضبط و دارای دانش نظامی بسیار خوبی بود و مسئولیت ها و ماموریت های محوله را خیلی دقیق و متعهدانه انجام می دادند و به نظر من  ویژگی شاخص ایشان جدیت و پشتکار و مسئولیت پذیری بود.

وی افزود: سرتیپ سلیمانجاه علی رغم اینکه ظاهری جدی داشت، اما دارای قلبی بسیار رئوف بود و نسبت به کارکنان مجموعه و همرزمان خود همیشه با گذشت و مهربانی رفتار می کرد و من خاطرات بسیاری از ایشان در ذهن دارم. از جمله اینکه روزی به محضرشان رسیدم و به دلیل مشکلی که ایجاد شده بود ناراحت بودم. مرحوم سلیمانجاه با چهره ای گشاده،  نگاهی مهربان و لبی خندان به من گفت: چقدر زود از کوره در می روی و سپس صورت مرا بوسید که این رفتار بزرگوارانه ایشان انگیزه و علاقه ام را به خدمت بالاتر برد.

 

رئیس دانشگاه عالی دفاع ملی:

سرتیپ سلیمانجاه در دانشگاه دفاع ملی تحول ایجاد کرد

دکتر ابراهیم حسن بیگی، رئیس دانشگاه عالی دفاع ملی در مراسم تشییع پیکر پاک امیر سرتیپ جانباز بهروز سلیمانجاه گفت: ایشان از فرماندهان دلسوز و فداکار و در عین حال از خبرگان ارتش جمهوری اسلامی ایران بود.

دکتر حسن بیگی در گفتگو با پایگاه اطلاع رسانی آجا گفت: در زمانی که مرحوم سلیمانجاه مسئولیت دانشگاه عالی دفاع ملی را بر عهده داشتند انصافا در این دانشگاه تحولات مثبتی ایجاد کردند و پدرانه اساتید، دانشجویان و کارکنان دانشگاه را هدایت می کردند.

رئیس دانشگاه عالی دفاع ملی در ادامه تصریح کرد: ویژگی شاخص مرحوم سرتیپ سلیمانجاه ولایتمداری او بود. ایشان مطیع امر ولایت بود و همیشه دغدغه این را داشت که ماموریت های محموله را آنگونه که مورد نظر ولی امر مسلمین است، اجرا نماید.

گفتنی است، امیر سرتیپ جانباز بهروز سلیمانجاه شنبه شب گذشته پس از تحمل سالها آثار و ضایعات جانبازی در عروجی عاشقانه و ملکوتی به خیل همرزمان شهیدش پیوست.

 

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
امیر سرتیپ سلیمانجاه که بود؟
نویسنده : محمدرضا عباسیان 09148023199
تاریخ : سه شنبه 4 خرداد 1395

خبرگزاری میزان- امیر سرتیپ بهروز سلیمانجاه از فرماندهان جانباز و پیشکسوت دفاع مقدس ارتش جمهوری اسلامی ایران دیشب به رحمت ایزدی پیوست.

 

به گزارش گروه سیاسی خبرگزاری میزان، امیر سرتیپ بهروز سلیمانجاه از فرماندهان جانباز و پیشکسوت دفاع مقدس ارتش جمهوری اسلامی ایران دیشب به رحمت ایزدی پیوست.

امیر سرتیپ سلیمانجاه که بود؟


امیر سرتیپ بهروز سلیمانجاه به عنوان یکی از رزمندگان هشت سال دفاع مقدس ارتش جمهوری اسلامی ایران، فرماندهی شجاع، ولایتمدار، مومن، متعهد، باتدبیر و از یاران صدیق مقام معظم رهبری در دوران دفاع مقدس و نیز از همرزمان دیرین شهید سپهبد صیاد شیرازی، سرلشکر فلاحی و سرلشکر ظهیرنژاد بود که در اغلب عملیات های انجام شده در جنوب کشور از جمله عملیات‌هایی همچون بیت المقدس، فتح المبین و طریق القدس، در سمت های مختلف فرماندهی حضور موثر، تعیین کننده و نقش آفرین داشت.

وی در دوران دفاع مقدس مسئولیت هایی همچون فرمانده تیپ، جانشین و فرماندهی لشکر 21 حمزه و فرماندهی قرارگاه جنوب را بر عهده داشت و در حملات شیمیایی دشمن در عملیات خیبر به درجه رفیع جانبازی نائل آمد. معاونت بازرسی، اطلاعات و هماهنگ کنندگی نیروی زمینی نیز مسئولیت هایی بود که مرحوم امیر سلیمانجاه در آنها خدمتی صادقانه از خود بروز داد. سپس به ستاد کل نیروهای مسلح منتقل و در این ستاد به عنوان جانشین و معاون اطلاعات عملیات مشغول به خدمت شد.

امیر سرتیپ سلیمانجاه که بود؟


پس از شهادت شهید صیاد شیرازی هم به معاونت بازرسی ستاد کل نیروهای مسلح منصوب شده و سپس فرماندهی دانشگاه عالی دفاع ملی را بر عهده گرفت و سرانجام پس از 45 سال خدمت صادقانه به افتخار بازنشستگی نائل آمده و تجارب چندین ساله خود را در قالب هیئت معارف جنگ و تدریس در دانشگاه‌های افسری ارتش جمهوری اسلامی ایران در اختیار دانشجویان و افسران جوان ارتش قرار می‌داد.

درباره خاطرات مرحوم امیر سرتیپ سلیمانجاه کتابی با همین عنوان توسط هیئت معارف جنگ شهید صیاد شیرازی به چاپ رسیده است.

امیر سرتیپ سلیمانجاه که بود؟


این امیر بزرگوار همچنین در تاریخ 15 بهمن سال 1368 مفتخر به دریافت نشان فتح 3 از دستان مبارک فرماندهی معظم کل قوا حضرت امام خامنه ای (مد ظله العالی) شده بود.


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
مطالبی از نهج البلاغه
نویسنده : محمدرضا عباسیان 09148023199
تاریخ : دو شنبه 3 خرداد 1395

نامه شماره : 66

و من كتاب له ع إ لى عَبْدِ اللّهِ بْنِ الْعَبَاسِ، وَ قَدْ تَقَدَّمَ ذِكْرُهُ بِخِلافِ هذِهِ الرَّوايَةِ:
اءَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ الْعَبْدَ لَيَفْرَحُ بِالشَّيْءِ الَّذِي لَمْ يَكُنْ لِيَفُوتَهُ، وَ يَحْزَنُ عَلَى الشَّيْءِ الَّذِي لَمْ يَكُنْ لِيُصِيبَهُ، فَلاَ يَكُنْ اءَفْضَلَ مَا نِلْتَ فِي نَفْسِكَ مِنْ دُنْيَاكَ بُلُوغُ لَذَّةٍ اءَوْ شِفَاءُ غَيْظٍ، وَ لَكِنْ إِطْفَاءُ بَاطِلٍ وَ إِحْيَاءُ حَقِّ، وَ لْيَكُنْ سُرُورُكَ بِمَا قَدَّمْتَ، وَ اءَسَفُكَ عَلَى مَا خَلَّفْتَ، وَ هَمُّكَ فِيمَا بَعْدَ الْمَوْتِ.

نامه اى از آن حضرت (ع ) به عبد الله بن عباس و پيش از اين روايت ديگرى از اين نامه را آورديم :
اما بعد، آدمى گاه به چيزى كه سرانجام نصيب او خواهد شد، شادمان مى شود. و گاه بر چيزى كه مقدر نشده كه به او برسد، غمگين مى گردد. پس نبايد بهترين چيزى كه در اين دنيا بدان نايل مى آيى ، رسيدن به لذتى يا فرو نشاندن كينه اى باشد، بلكه بايد خاموش ‍ كردن باطلى بود يا زنده كردن حقى . بايد شادمانى تو به سبب چيزهايى باشد كه پيشاپيش براى آخرتت فرستاده اى و اندوه و دريغ تو، بر آنچه در اين دنيا به جاى مى گذارى . و بايد كه همه همّ تو منحصر به امور پس از مرگ باشد.

نامه شماره : 67

و من كتاب له ع إ لى قُثَم بْنِ الْعَبَاسِ، وَ هُوَ عامِلُهُ عَلَى مَكَّةَ:
اءَمَّا بَعْدُ، فَاءَقِمْ لِلنَّاسِ الْحَجَّ، وَ ذَكِّرْهُمْ بِاءَيّامِ اللّهِ، وَاجْلِسْ لَهُمُ الْعَصْرَيْنِ فَاءَفْتِ الْمُسْتَفْتِيَ، وَ عَلِّمِ الْجَاهِلَ، وَ ذَاكِرِ الْعَالِمَ، وَ لاَ يَكُنْ لَكَ إِلَى النَّاسِ سَفِيرٌ إِلا لِسَانُكَ، وَ لاَ حَاجِبٌ إِلا وَجْهُكَ، وَ لاَ تَحْجُبَنَّ ذَا حَاجَةٍ عَنْ لِقَائِكَ بِهَا، فَإِنَّهَا إِنْ ذِيدَتْ عَنْ اءَبْوَابِكَ فِي اءَوَّلِ وِرْدِهَا لَمْ تُحْمَدْ فِيمَا بَعْدُ عَلَى قَضَائِهَا.
وَانْظُرْ إِلَى مَا اجْتَمَعَ عِنْدَكَ مِنْ مَالِ اللَّهِ فَاصْرِفْهُ إِلَى مَنْ قِبَلَكَ مِنْ ذَوِي الْعِيَالِ وَالْمَجَاعَةِ، مُصِيبا بِهِ مَوَاضِعَ الْمَفاقِرِ وَالْخَلَّاتِ، وَ مَا فَضَلَ عَنْ ذَلِكَ فَاحْمِلْهُ إِلَيْنَا لِنَقْسِمَهُ فِيمَنْ قِبَلَنَا، وَ مُرْ اءَهْلَ مَكَّةَ اءَنْ لا يَأْخُذُوا مِنْ سَاكِنٍ اءَجْرا، فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ يَقُولُ: سَواءً الْعاكِفُ فِيهِ وَالْبادِ فَالْعَاكِفُ: الْمُقِيمُ بِهِ، وَالْبَادِي : الَّذِي يَحُجُّ إِلَيْهِ مِنْ غَيْرِ اءَهْلِهِ، وَفَّقَنَا اللَّهُ وَ إِيَّاكُمْ لِمَحَائِّهِ وَالسَّلاَمُ.

نامه اى از آن حضرت (ع ) به قثم بن عباس ، كه عامل او در مكه بود:
اما بعد، حج را براى مردم بر پاى دار و ايام الله را به يادشان آور و هر بامداد و شامگاه برايشان به مجلس بنشين و كسى را كه در امرى فتوا خواهد، فتوا ده . نادان را علم بياموز و با عالم مذاكره كن . ميان تو و مردم ، پيام رسانى جز زبانت و حاجبى جز رويت نباشد. هيچ نيازمندى را از ديدار خود باز مدار. زيرا اگر در آغاز از درگاه تو رانده شود و سپس ، نياز او بر آورى ، كس تو را نستايد.

در مال خدا كه نزد تو گرد مى آيد، نظر كن ، آن را به عيالمندان و گرسنگانى كه در نزد تو هستند و به محتاجان و فقيران برسان . و هر چه افزون آيد، نزد ما روانه اش دار، تا ما نيز آن را به محتاجانى ، كه نزد ما هستند، برسانيم . مردم مكه را فرمان ده كه از كسانى كه در خانه هايشان سكونت مى كنند، كرايه نستانند. زيرا خداى تعالى مى فرمايد ((سواء العاكف فيه و الباد)) عاكف و بادى در آن يكسان اند. عاكف كسى است ، كه در مكه مقيم است و بادى كسى است ، كه از مردم مكه نيست و به حج آمده است . خداوند ما و شما را به آنچه دوست دارد، توفيق دهد. والسلام .

نامه شماره : 68

و من كتاب له ع إ لى سَلْمانَ الْفارِسِي رَحِمَهُ اللّهُ قَبْلَ اءَيّامِ خِلافَتِهِ:
اءَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّمَا مَثَلُ الدُّنْيَا مَثَلُ الْحَيَّةِ، لَيِّنٌ مَسُّهَا، قَاتِلٌ سَمُّهَا، فَاءَعْرِضْ عَمَّا يُعْجِبُكَ فِيهَا لِقِلَّةِ مَا يَصْحَبُكَ مِنْهَا، وَ ضَعْ عَنْكَ هُمُومَهَا لِمَا اءَيْقَنْتَ بِهِ مِنْ فِرَاقِهَا وَ تَصَرُّفِ حَالاَتِهَا، وَ كُنْ آنَسَ مَا تَكُونُ بِهَا اءَحْذَرَ مَا تَكُونُ مِنْهَا، فَإِنَّ صَاحِبَهَا كُلَّمَا اطْمَاءَنَّ فِيهَا إِلَى سُرُورٍ اءَشْخَصَتْهُ عَنْهُ إِلَى مَحْذُورٍ، اءَوْ إِلَى إِينَاسٍ اءَزَالَتْهُ عَنْهُ إِلَى إِيحَاشٍ وَالسَّلاَمُ.

نامه اى از آن حضرت (ع ) به سلمان فارسى ، رحمه الله ، پيش از ايام خلافت او:
اما بعد، اين دنيا همانند مار است كه چون دست بر او كشند، نرم آيد، ولى زهرش كشنده است . از هر چه در اين دنيا شادمانت مى دارد، رخ برتاب . زيرا اندكى از آن با تو همراه ماند. اندوه دنيا از دل به در كن ، زيرا به جدايى دنيا از خود يقين دارى . هر چه انس ‍ تو به دنيا افزون شود بايد كه بيشتر از آن حذر كنى . زيرا دنيا دار، هر گاه به شادمانيى دلبستگى يابد، دنيا او را از آن شادمانى به بلايى مى كشاند. و هر گاه انس گرفتنش موجب آرميدن گردد او را از آن حال به ترس و هراس مى افكند. والسلام .

نامه شماره : 69

و من كتاب له ع إ لَى الْحارِثِ الْهَمَداني :
وَ تَمَسَّكْ بِحَبْلِ الْقُرْآنِ وَاسْتَنْصِحْهُ، وَ اءَحِلَّ حَلاَلَهُ، وَ حَرِّمْ حَرَامَهُ، وَ صَدِّقْ بِمَا سَلَفَ مِنَ الْحَقِّ، وَاعْتَبِرْ بِمَا مَضَى مِنَ الدُّنْيَا مَا بَقِيَ مِنْهَا، فَإِنَّ بَعْضَهَا يُشْبِهُ بَعْضا، وَ آخِرَهَا لاَحِقٌ بِاءَوَّلِهَا، وَ كُلُّهَا حَائِلٌ مُفَارِقٌ.
وَ عَظِّمِ اسْمَ اللَّهِ اءَنْ تَذْكُرَهُ إِلا عَلَى حَقِّ، وَ اءَكْثِرْ ذِكْرَ الْمَوْتِ وَ مَا بَعْدَ الْمَوْتِ، وَ لاَ تَتَمَنَّ الْمَوْتَ إِلا بِشَرْطٍ وَثِيقٍ، وَاحْذَرْ كُلَّ عَمَلٍ يَرْضَاهُ صَاحِبُهُ لِنَفْسِهِ وَ يُكْرَهُ لِعَامَّةِ الْمُسْلِمِينَ، وَاحْذَرْ كُلَّ عَمَلٍ يُعْمَلُ بِهِ فِي السِّرِّ وَ يُسْتَحَى مِنْهُ فِي الْعَلاَنِيَةِ، وَاحْذَرْ كُلَّ عَمَلٍ إِذَا سُئِلَ عَنْهُ صَاحِبُهُ اءَنْكَرَهُ اءَوْ اعْتَذَرَ مِنْهُ، وَ لاَ تَجْعَلْ عِرْضَكَ غَرَضا لِنِبَالِ الْقَوْلِ، وَ لاَ تُحَدِّثِ النَّاسَ بِكُلِّ مَا سَمِعْتَ فَكَفَى بِذَلِكَ كَذِبا، وَ لاَ تَرُدَّ عَلَى النَّاسِ كُلَّ مَا حَدَّثُوكَ بِهِ فَكَفَى بِذَلِكَ جَهْلاً، وَاكْظِمِ الْغَيْظَ وَ تَجَاوَزْ عِنْدَ القُدْرَةِ وَاحْلُمْ عِنْدَ الْغَضَبِ، وَاصْفَحْ مَعَ الدَّوْلَةِ تَكُنْ لَكَ الْعَاقِبَةُ، وَاسْتَصْلِحْ كُلَّ نِعْمَةٍ اءَنْعَمَهَا اللَّهُ عَلَيْكَ، وَ لاَ تُضَيِّعَنَّ نِعْمَةً مِنْ نِعَمِ اللَّهِ عِنْدَكَ، وَ لْيُرَ عَلَيْكَ اءَثَرُ مَا اءَنْعَمَ اللَّهُ بِهِ عَلَيْكَ.
وَاعْلَمْ اءَنَّ اءَفْضَلَ الْمُؤْمِنِينَ اءَفْضَلُهُمْ تَقْدِمَةً مِنْ نَفْسِهِ وَ اءَهْلِهِ وَ مَالِهِ، وَ إِنَّكَ مَا تُقَدِّمْ مِنْ خَيْرٍ يَبْقَ لَكَ ذُخْرُهُ، وَ مَا تُؤَخِّرْهُ يَكُنْ لِغَيْرِكَ خَيْرُهُ، وَاحْذَرْ صَحَابَةَ مَنْ يَفِيلُ رَاءْيُهُ وَ يُنْكَرُ عَمَلُهُ، فَإِنَّ الصَّاحِبَ مُعْتَبَرٌ بِصَاحِبِهِ، وَاسْكُنِ الْاءَمْصَارَ الْعِظَامَ فَإِنَّهَا جِمَاعُ الْمُسْلِمِينَ وَاحْذَرْ مَنَازِلَ الْغَفْلَةِ وَالْجَفَاءِ وَ قِلَّةَ الْاءَعْوَانِ عَلَى طَاعَةِ اللَّهِ، وَاقْصُرْ رَاءْيَكَ عَلَى مَا يَعْنِيكَ، وَ إِيَّاكَ وَ مَقَاعِدَ الْاءَسْوَاقِ فَإِنَّهَا مَحَاضِرُ الشَّيْطَانِ وَ مَعَارِيضُ الْفِتَنِ، وَ اءَكْثِرْ اءَنْ تَنْظُرَ إِلَى مَنْ فُضِّلْتَ عَلَيْهِ فَإِنَّ ذَلِكَ مِنْ اءَبْوَابِ الشُّكْرِ، وَ لاَ تُسَافِرْ فِي يَوْمِ جُمُعَةٍ حَتَّى تَشْهَدَ الصَّلاَةَ إِلا فَاصِلاً فِي سَبِيلِ اللَّهِ، اءَوْ فِي اءَمْرٍ تُعْذَرُ بِهِ، وَ اءَطِعِ اللَّهَ فِي جَمِيعِ اءُمُورِكَ فَإِنَّ طَاعَةَ اللَّهِ فَاضِلَةٌ عَلَى مَا سِوَاهَا، وَ خَادِعْ نَفْسَكَ فِي الْعِبَادَةِ، وَارْفُقْ بِهَا وَ لاَ تَقْهَرْهَا، وَ خُذْ عَفْوَهَا وَ نَشَاطَهَا إِلا مَا كَانَ مَكْتُوبا عَلَيْكَ مِنَ الْفَرِيضَةِ، فَإِنَّهُ لاَبُدَّ مِنْ قَضَائِهَا وَ تَعَاهُدِهَا عِنْدَ مَحَلِّهَا، وَ إِيَّاكَ اءَنْ يَنْزِلَ بِكَ الْمَوْتُ وَ اءَنْتَ آبِقٌ مِنْ رَبِّكَ فِي طَلَبِ الدُّنْيَا، وَ إِيَّاكَ وَ مُصَاحَبَةَ الْفُسَّاقِ فَإِنَّ الشَّرَّ بِالشَّرِّ مُلْحَقٌ، وَ وَقِّرِ اللَّهَ وَ اءَحْبِبْ اءَحِبَّاءَهُ، وَاحْذَرِ الْغَضَبَ فَإِنَّهُ جُنْدٌ عَظِيمٌ مِنْ جُنُودِ إِبْلِيسَ، وَالسَّلاَمُ.

از نامه آن حضرت (ع ) به حارث همدانى :
به ريسمان قرآن چنگ در زن و از آن نصيحت بجوى . حلالش را حلال بدار و حرامش را حرام . حقى را كه پيش از اين بوده است تصديق كن . آنچه را از دنيا مانده است به آنچه از آن گذشته است ، قياس نماى . زيرا آنچه از آن باقى مانده ، همانند گذشته آن است و پايانش پيوسته است به آغاز آن و سراسر آن ناپايدار و رفتنى است .نام خدا را بزرگ شمار و جز براى حق بر زبانش مياور. فراوان از مرگ و جهان پس از مرگ ياد كن و آروزى مرگ مكن ، مگر به شرطى محكم و استوار. از هر كار كه كننده آن انجامش دادنش را از خود مى پسندد و از ديگر مسلمانان ناپسند مى دارد حذر كن .

از هر كار كه در نهان انجام گيرد، ولى به آشكارا سبب شرمسارى شود، دورى نماى . از هر كارى كه چون از كننده اش پرسند، انكارش كند و عذر آورد بپرهيز. آبروى خود را هدف تيرهاى سخن مردم قرار مده . هر چه شنيدى به ديگران مگوى كه همين بس كه تو را دروغگو شمرند و هر چه شنيدى ، انكارش مكن كه همين بس كه تو را نادان شمرند. خشم خود فرو خور و به هنگام قدرت ، گذشت نماى و در وقت غضب بردبار باش و چون توانايى يافتى گناه ديگران را عفو كن تا عاقبت نيك از آن تو بود.

و سپاس هر نعمتى را كه خدا به تو داده به جاى آر تا نعمتت پايدار ماند. هيچيك از نعمتهايى را كه خدا به تو عنايت كرده ، تباه منماى و بايد كه نشان نعمت خداوندى بر تو آشكار بود.

بدان كه بهترين مؤ منان كسى است كه جان خود و خويشاوندان و دارايى خود را پيش از ديگران در راه خدا تقديم دارد. زيرا هر خير كه پيشاپيش فرستى ، اندوخته شده ، براى تو بماند و هر چه واپس نهى ، خيرش به ديگرى رسد. بپرهيز از مصاحبت هر كس كه عملش ناپسند باشد، كه هر كس را به دوستش شناسند.

در شهرهاى بزرگ سكونت گير كه محل اجتماع مسلمانان است و از جايى كه منزلگاه غفلت و ستم است و طاعت خداوند را ياران اندك است ، بپرهيز.

انديشه خود منحصر به امورى دار كه به كارت آيد و از نشستن بر سر بازارها حذر كن كه جايگاه شيطان است و محل بروز فتنه هاست . بر كسانى كه تو را بر آنان برترى است ، فراوان ، نظر كن كه نظر كردن تو سپاسگزارى از نعمت است .در روز جمعه سفر مكن تا در نماز جمعه حاضر آيى ، مگر اينكه سفرت در راه خدا باشد يا كارى باشد كه در انجام دادنش ناچار باشى . در همه كارها خدا را اطاعت كن ، زيرا اطاعت حق از هر كار ديگر برتر است . نفس را در عبادت بفريب و با او مدارا كن و بر او قهر منماى . و به هنگام فراغت و آسايشش او را درياب ، مگر در آنچه بر تو واجب است كه از به جاى آوردن و مراعات آن در وقت مقرر، چاره اى نيست . بترس كه مرگ به سراغت آيد و تو در طلب دنيا از خداى گريخته باشى . بپرهيز از مصاحبت بد كاران كه شرّ پيوسته به شرّ است .خدا را بزرگ دار و دوستانش را دوست بدار و از خشم بپرهيز كه خشم از سپاهيان ابليس است . والسلام .

نامه شماره : 70

و من كتاب له ع إ لى سَهْلِ بْنِ حُنَيفٍ الا نصاري ، وَ هُوَ عامِلُهُ، عَلَى الْمَدينَةِ فِي مَعْنى قَوْمٍ مِنْ اءَهْلِها لَحِقوا بِمُعاويَةَ:
اءَمَّا بَعْدُ، فَقَدْ بَلَغَنِي اءَنَّ رِجَالاً مِمَّنْ قِبَلَكَ يَتَسَلَّلُونَ إِلَى مُعَاوِيَةَ، فَلاَ تَأْسَفْ عَلَى مَا يَفُوتُكَ مِنْ عَدَدِهِمْ، وَ يَذْهَبُ عَنْكَ مِنْ مَدَدِهِمْ، فَكَفَى لَهُمْ غَيّا وَ لَكَ مِنْهُمْ شَافِيا فِرَارُهُمْ مِنَ الْهُدَى وَالْحَقِّ، وَ إِيضَاعُهُمْ إِلَى الْعَمَى وَالْجَهْلِ، وَإِنَّمَا هُمْ اءَهْلُ دُنْيَا مُقْبِلُونَ عَلَيْهَا، وَ مُهْطِعُونَ إِلَيْهَا، وَ قَدْ عَرَفُوا الْعَدْلَ وَ رَاءَوْهُ وَ سَمِعُوهُ وَ وَعَوْهُ وَ عَلِمُوا اءَنَّ النَّاسَ عِنْدَنَا فِي الْحَقِّ اءُسْوَةٌ، فَهَرَبُوا إِلَى الْاءَثَرَةِ، فَبُعْدا لَهُمْ وَ سُحْقا، إِنَّهُمْ - وَاللَّهِ - لَمْ يَنْفِرُوا مِنْ جَوْرٍ، وَ لَمْ يَلْحَقُوا بِعَدْلٍ، وَ إِنَّا لَنَطْمَعُ فِي هَذَا الْاءَمْرِ اءَنْ يُذَلِّلَ اللَّهُ لَنَا صَعْبَهُ، وَ يُسَهِّلَ لَنَا حَزْنَهُ، إِنْ شَاءَ اللَّهُ، وَالسَّلاَمُ عَلَيْكَ.

نامه اى از آن حضرت (ع ) به سهل بن حنيف انصارى كه از سوى آن حضرت حاكم مدينه بود. در اين باب كه شمارى ازكسانى كه نزد او بودند به معاويه پيوستند:
اما بعد، به من خبر رسيد كه برخى از مردانى كه در فرمان تواند، پنهانى ، به نزد معاويه مى گريزند. غمگين مباش اگر از شمار سپاهيانت كاسته مى شود يا يارى شمارى از ايشان را از دست مى دهى . كيفر ايشان همين بس كه به گمراهى افتاده اند و تو از زحمتشان رهايى يافته اى . آنان از هدايت و حق گريخته اند و به نابينايى و نادانى افتاده اند. اينان ، ياران دنيا بودند و به دنيا روى آوردند و به سوى آن شتافتند. حكومت عدل ما را ديدند و شناختند و آوازه آن را شنيدند و به گوش سپردند. دريافته بودند كه در اينجا مردم در برابر حق و عدالت برابرند. پس گريختند تا مگر خود به سودى برسند. خداوند ايشان را از رحمت خود دور گرداند. اينان از ستم نگريخته اند و به عدل نيز نخواهند رسيد و در اين كار از خدا مى خواهيم ، دشواريها را برايمان آسان سازد. و ناهمواريها را هموار گرداند. ان شاء الله . والسلام .

نامه شماره : 71

و من كتاب له ع إ لَى الْمُنْذِرِ بْنِ الْجارُودِ الْعَبْدي ، وَ قَدْ كانَ اسْتَعْمَلَهُ عَلى بَعْضِ النَّواحِى فَخانَ الامانَةَ فِى بَعْضِ ما وَلاهُ مِنْ اءَعْمالِهِ:
اءَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ صَلاَحَ اءَبِيكَ غَرَّنِي مِنْكَ، وَ ظَنَنْتُ اءَنَّكَ تَتَّبِعُ هَدْيَهُ، وَ تَسْلُكُ سَبِيلَهُ، فَإِذَا اءَنْتَ فِيمَا رُقِّيَ إِلَيَّ عَنْكَ لاَ تَدَعُ لِهَوَاكَ انْقِيَادا، وَ لاَ تُبْقِي لِآخِرَتِكَ عَتَادا، تَعْمُرُ دُنْيَاكَ بِخَرَابِ آخِرَتِكَ، وَ تَصِلُ عَشِيرَتَكَ بِقَطِيعَةِ دِينِكَ.
وَلَئِنْ كَانَ مَا بَلَغَنِي عَنْكَ حَقّا لَجَمَلُ اءَهْلِكَ وَ شِسْعُ نَعْلِكَ خَيْرٌ مِنْكَ وَ مَنْ كَانَ بِصِفَتِكَ فَلَيْسَ بِاءَهْلٍ اءَنْ يُسَدَّ بِهِ ثَغْرٌ، اءَوْ يُنْفَذَ بِهِ اءَمْرٌ، اءَوْ يُعْلَى لَهُ قَدْرٌ، اءَوْ يُشْرَكَ فِي اءَمَانَةٍ، اءَوْ يُؤْمَنَ عَلَى خِيانَةٍ، فَاءَقْبِلْ إِلَيَّ حِينَ يَصِلُ إِلَيْكَ كِتَابِي هَذَا إِنْ شَاءَ اللَّهُ.
قال الرضى :
وَ الْمُنْذِرُ هذا هُوَ الَّذِي قالَ فِيهِ اءَمِيرُ الْمؤ مِنِين ع : إ نَّهُ لَنَظَارُ فِي عِطْفَيْهِ، مُخْتالْ فِي بُرْدَيْهِ، تَفَالْ فِي شِراكَيْهِ.

از نامه آن حضرت (ع ) به منذر بن الجارود العبدى كه در پاره اى از آنچه او را بر آن ولايت داده بود، خيانت كرد:
اما بعد، درستكارى پدرت مرا در انتصاب تو بفريفت و پنداشتم كه تو از روش او پيروى مى كنى و به راه او مى روى . ولى ، آنسان ، كه به من خبر رسيده تو فرمانبردارى از نفس خود را فرو نمى هلى و براى آخرتت اندوخته اى نمى نهى و با ويران ساختن آخرتت مى خواهى دنيايت را آبادان سازى و به بهاى بريدن از دينت به عشيره خود مى پيوندى . اگر آنچه مرا خبر داده اند، درست باشد، پس ‍ اشتر قبيله ات و بند كفشت از تو بهتر توانند بود. كسانى همانند تو هيچ مرزى را استوار نتوانند داشت و لايق آن نيستند كه بر رتبه و مقامشان افزوده شود يا در امانتى شريكشان سازند يا از خيانتشان در امان تواند بود. اين نامه من كه به تو رسيد بر فور به نزد من در حركت آى . ان شاء الله .

شريف رضى گويد :
اين منذر همان است كه اميرالمؤ منين درباره او فرمود از روى خودپسندى پيوسته به چپ و راست خود مى نگرد و در دو برد گرانبهاى خود مى خرامد و كفشهاى خود را فوت مى كند كه گرد از آنها بزدايد:

نامه شماره : 72

و من كتاب له ع إ لى عَبْدِ اللَه بْنِ الْعَبَاسِ، رَحِمَةُ اللَهُ:
اءَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّكَ لَسْتَ بِسَابِقٍ اءَجَلَكَ، وَ لاَ مَرْزُوقٍ مَا لَيْسَ لَكَ، وَ اعْلَمْ بِاءَنَّ الدَّهْرَ يَوْمَانِ: يَوْمٌ لَكَ وَ يَوْمٌ عَلَيْكَ وَ اءَنَّ الدُّنْيَا دَارُ دُوَلٍ، فَمَا كَانَ مِنْهَا لَكَ اءَتَاكَ عَلَى ضَعْفِكَ، وَ مَا كَانَ مِنْهَا عَلَيْكَ لَمْ تَدْفَعْهُ بِقُوَّتِكَ.

نامه اى از آن حضرت (ع ) به عبد الله بن عباس :
اما بعد، تو بر اجلت پيشى نخواهى گرفت و آنچه روزى تو نيست به تواش ندهند و بدان كه دنيا دو روز است روزى به سود تو و روزى به زيان تو. و دنيا سرايى است كه پيوسته دست به دست مى گردد. آنچه از آن تو باشد، سرانجام ، به تو خواهد رسيد، هر چند، ناتوان باشى و آنچه بر زيان توست ، دفعش نتوانى كرد، هر چند، نيرومند باشى .

نامه شماره : 73

و من كتاب له ع إ لى مُعاوِيَةَ:
اءَمَّا بَعْدُ، فَإِنِّي عَلَى التَّرَدُّدِ فِي جَوَابِكَ، وَ الاِسْتِمَاعِ إِلَى كِتَابِكَ لَمُوَهِّنٌ رَاءْيِي وَ مُخَطِّئٌ فِرَاسَتِي وَ إِنَّكَ إِذْ تُحَاوِلُنِي الْاءُمُورَ وَ تُرَاجِعُنِي السُّطُورَ كَالْمُسْتَثْقِلِ النَّائِمِ تَكْذِبُهُ اءَحْلاَمُهُ وَ الْمُتَحَيِّرِ الْقَائِمِ يَبْهَظُهُ مَقَامُهُ، لاَ يَدْرِي : اءَ لَهُ مَا يَأْتِي اءَمْ عَلَيْهِ؟ وَ لَسْتَ بِهِ غَيْرَ اءَنَّهُ بِكَ شَبِيهٌ، وَ اءُقْسِمُ بِاللَّهِ إِنَّهُ لَوْ لاَ بَعْضُ الاِسْتِبْقَاءِ لَوَصَلَتْ إِلَيْكَ مِنِّي قَوَارِعُ تَقْرَعُ الْعَظْمَ، وَ تَهْلِسُ اللَّحْمَ، وَ اعْلَمْ اءَنَّ الشَّيْطَانَ قَدْ ثَبَّطَكَ عَنْ اءَنْ تُرَاجِعَ اءَحْسَنَ اءُمُورِكَ، وَ تَأْذَنَ لِمَقَالِ نَصِيحَتِكَ وَ السَّلاَمُ لِاءَهْلِهِ.

نامه اى از آن حضرت (ع ) به معاويه :
اما بعد، من از اينكه ، پى در پى ، به نامه هايت پاسخ مى دهم و به گفته هايت گوش مى سپارم پندارم كه مردى سست راى شده ام و در فراست و هوشيارى گرفتار خطا گشته ام . تو هنگامى كه نامه اى به من مى نويسى و چيزى مى طلبى به كسى مى مانى كه در خواب گران است و خوابهاى دروغ مى بيند. يا همانند حيرت زده اى هستى كه سرگردان ايستاده و از ايستادن به مشقت افتاده و نمى داند، آنچه به سراغش مى آيد به سود اوست يا به زيان اوست . البته تو همانند او نيستى ، او همانند توست . به خدا سوگند، اگر نمى خواستم كه زنده بمانى ، بلاهايى از من به تو مى رسيد كه استخوانت را خرد سازد و گوشت تنت را آب كند. بدان ، كه شيطان تو را بر جاى داشته و نمى گذارد به بهترين كارهايت باز گردى و گوش به نصيحت بسپارى . و سلام به آنكه شايسته سلام است .

نامه شماره : 74

و من حلف له ع كَتَبَهُ بَيْنَ رَبِيعَةَ وَ الْيَمنِ، وَ نُقِلَ مِنْ خَطَّ هِشامِ بْنِ الْكَلْبِىٍَّّ:
هَذَا مَا اجْتَمَعَ عَلَيْهِ اءَهْلُ الْيَمَنِ حَاضِرُهَا وَ بَادِيهَا، وَ رَبِيعَةُ حَاضِرُهَا وَ بَادِيهَا اءَنَّهُمْ عَلَى كِتَابِ اللَّهِ؛ يَدْعُونَ إِلَيْهِ، وَ يَأْمُرُونَ بِهِ، وَ يُجِيبُونَ مَنْ دَعَا إِلَيْهِ وَ اءَمَرَ بِهِ، لاَ يَشْتَرُونَ بِهِ ثَمَنا، وَ لاَ يَرْضَوْنَ بِهِ بَدَلاً، وَ اءَنَّهُمْ يَدٌ وَاحِدَةٌ عَلَى مَنْ خَالَفَ ذَلِكَ وَ تَرَكَهُ، اءَنْصَارٌ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ، دَعْوَتُهُمْ وَاحِدَةٌ، لاَ يَنْقُضُونَ عَهْدَهُمْ لِمَعْتَبَةِ عَاتِبٍ، وَ لاَ لِغَضَبِ غَاضِبٍ، وَ لاَ لاِسْتِذْلاَلِ قَوْمٍ قَوْما، وَ لاَ لِمَسَبَّةِ قَوْمٍ قَوْما عَلَى ذَلِكَ شَاهِدُهُمْ وَ غَائِبُهُمْ وَ سَفِيهُهُمْ وَ عَالِمُهُمْ وَ حَلِيمُهُمْ وَ جَاهِلُهُمْ، ثُمَّ إِنَّ عَلَيْهِمْ بِذَلِكَ عَهْدَ اللَّهِ وَ مِيثَاقَهُ إِنَّ عَهْدَ اللَّهِ كَانَ مَسْئُولاً.
وَ كَتَبَ: عَلِيُّ بْنُ اءَبِي طَالِبٍ.

پيمان نامه اى از آن حضرت (ع ) ميان ربيعه و يمن . از روى خط هشام بن الكلبى نقل شده است :
اين پيمان نامه اى است كه اهل يمن و مردم ربيعه ، چه آنها كه شهرنشين اند، و چه آنها كه بيابان نشين اند، بر آن توافق كرده اند كه از كتاب خدا پيروى كنند و مردم را به آن فرا خوانند و از مردم بخواهند كه آن را بپذيرند. و هر كس را كه به كتاب خدا دعوت كند و بدان فرمان دهد، اجابت كنند. و در برابر اين كار مزدى نطلبند و جز به آن به كار ديگر خرسند نشوند. و بر ضد كسى كه اين پيمان بشكند يا آن را ترك گويد، دست به دست هم دهند. و يار و مددكار يكديگر باشند و سخنشان يكى شود، و عهد خود را به سبب سرزنش يا خشم اين و آن يا به سبب خوار ساختن و دشنام دادن گروهى گروه ديگر را، نشكنند. و بر آن گواه است ، آنكه از ايشان حاضر است يا غايب است و هر كه سفيه است يا داناست و هر كه بردبار است و هر كه نادان است . عهد و پيمان خدا در اين عهد نامه بر عهده شماست و از پيمان خدا سؤ ال خواهند كرد. نوشت آن را على بن ابى طالب .

نامه شماره : 75

و من كتاب له ع إ لى مُعاوِيَةَ مِنَ الْمَدينَهِ فِي اءَوَّلِ ما بُويِعَ لَهُ بِالْخِلافَةِ، ذَكَرَهُ الْواقِدِىٍُّّ فِي كِتابِ الْجَمَلِ:
مِنْ عَبْدِ اللَّهِ عَلِيِّ اءَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ إِلَى مُعَاوِيَةَ بْنِ اءَبِي سُفْيَانَ:
اءَمَّا بَعْدُ، فَقَدْ عَلِمْتَ إِعْذَارِي فِيكُمْ وَ إِعْرَاضِي عَنْكُمْ، حَتَّى كَانَ مَا لاَ بُدَّ مِنْهُ وَ لاَ دَفْعَ لَهُ، وَ الْحَدِيثُ طَوِيلٌ، وَ الْكَلاَمُ كَثِيرٌ، وَ قَدْ اءَدْبَرَ مَا اءَدْبَرَ، وَ اءَقْبَلَ مَا اءَقْبَلَ، فَبَايِعْ مَنْ قِبَلَكَ وَ اءَقْبِلْ إِلَيَّ فِي وَفْدٍ مِنْ اءَصْحَابِكَ، وَالسَّلاَمُ.

نامه اى از آن حضرت (ع ) از مدينه ، در آغاز بيعت با او به خلافت به معاويه نوشته است واقدى آن را در كتاب الجمل آورده است :
از بنده خدا، اميرالمؤ منين ، به معاوية بن ابى سفيان

اما بعد، مى دانى كه من اگر چيزى درباره شما گفته ام يا از شما روى گردانيده ام ، معذور بوده ام . تا آن اتفاق كه بايد بيفتد، افتاد و دفع آن را چاره نبود. و اين سخن دراز است و حرف بسيار. گذشته گذشت و آمدنى آمد. پس از آنان كه در نزد تو هستند، بيعت بستان و با جمع يارانت به نزد من آى . والسلام .

نامه شماره : 76

و من وصية له ع لَعَبْدِ اللَه بْنِ الْعَبَاسِ، عِنْدَ اسْتِخْلافِهِ إ يَاهُ عَلَى الْبَصرَةِ:
سَعِ النَّاسَ بِوَجْهِكَ وَ مَجْلِسِكَ وَ حُكْمِكَ، وَ إِيَّاكَ وَ الْغَضَبَ فَإِنَّهُ طَيْرَةٌ مِنَ الشَّيْطَانِ، وَ اعْلَمْ اءَنَّ مَا قَرَّبَكَ مِنَ اللَّهِ يُبَاعِدُكَ مِنَ النَّارِ، وَ مَا بَاعَدَكَ مِنَ اللَّهِ يُقَرِّبُكَ مِنَ النَّارِ.

وصيت آن حضرت (ع ) به ابن عباس ، هنگامى كه او را در بصره جانشين خود ساخت :
با مردم گشاده رو باش ، آنگاه كه به مجلست در آيند و آنگاه كه درباره آنها حكمى كنى . از خشم بپرهيز كه خشم نشان سبك مغزى از سوى شيطان است و بدان كه هر چه تو را به خدا نزديك مى كند، از آتش دور مى سازد و آنچه از خدا دور مى سازد به آتش نزديك مى كند.

نامه شماره : 77

و من وصية له ع لِعَبْدِ اللَه بْنِ الْعَباسِ لَمَا بَعَثَهُ لِلاْحْتِجاجَ عَلَى الْخَوارِج :
لاَ تُخَاصِمْهُمْ بِالْقُرْآنِ فَإِنَّ الْقُرْآنَ حَمَّالٌ ذُو وُجُوهٍ تَقُولُ وَ يَقُولُونَ، وَ لَكِنْ خاصِمْهُمْ لابِالسُّنَّةِ فَإِنَّهُمْ لَنْ يَجِدُوا عَنْهَا مَحِيصا.

از وصيت آن حضرت (ع ) به عبد الله بن عباس هنگامى كه او را براى گفتگو با خوارج فرستاد:
با ايشان به قرآن مناظره مكن ، زيرا قرآن بار معناهاى گوناگون را تحمل كند. تو چيزى مى گويى و آنها چيزى مى گويند، بلكه با ايشان به سنت مناظره كن كه راه گريز نيابند.

نامه شماره : 78

و من كتاب له ع اءَجابَ بِهِ اءبَا مُوسَى الا شْعَرِىَّ عَنْ كِتابٍ كَتَبَه الَيْهِ مِنْ الْمَكانِ الَّذِى اُقْعِدُوا فِيهِ لِلْحُكُومَةِ، وَ ذَكَرِ هذا الْكِتابِ سَعِيدُ بْنُ يَحْيَى الا مَوِىٍُّّ فِي كِتابِ الْمَغازِي :
فَإِنَّ النَّاسَ قَدْ تَغَيَّرَ كَثِيرٌ مِنْهُمْ عَنْ كَثِيرٍ مِنْ حَظِّهِمْ، فَمَالُوا مَعَ الدُّنْيَا وَ نَطَقُوا بِالْهَوَى وَ إِنِّي نَزَلْتُ مِنْ هَذَا الْاءَمْرِ مَنْزِلاً مُعْجِبا اجْتَمَعَ بِهِ اءَقْوَامٌ اءَعْجَبَتْهُمْ اءَنْفُسُهُمْ، فَاِنِّى اءُدَاوِي مِنْهُمْ قَرْحا اءَخَافُ اءَنْ يَعُودَ عَلَقا وَ لَيْسَ رَجُلٌ - فَاعْلَمْ - اءَحْرَصَ عَلَى جَمَاعَةِ اءُمَّةِ مُحَمَّدٍ ص وَ اءُلْفَتِهَا مِنِّي .
اءَبْتَغِي بِذَلِكَ حُسْنَ الثَّوَابِ وَ كَرَم الْمَآبِ وَ سَاءَفِي بِالَّذِي وَاءَيْتُ عَلَى نَفْسِي وَ إِنْ تَغَيَّرْتَ عَنْ صَالِحِ مَا فَارَقْتَنِي عَلَيْهِ، فَإِنَّ الشَّقِيَّ مَنْ حُرِمَ نَفْعَ مَا اءُوتِيَ مِنَ الْعَقْلِ وَ التَّجْرِبَةِ وَ إِنِّي لَاءَعْبَدُ اءَنْ يَقُولَ قَائِلٌ بِبَاطِلٍ وَ اءَنْ اءُفْسِدَ اءَمْرا قَدْ اءَصْلَحَهُ اللَّهُ، فَدَعْ مَا لاَ تَعْرِفُ، فَإِنَّ شِرَارَ النَّاسِ طَائِرُونَ إِلَيْكَ بِاءَقَاوِيلِ السُّوءِ، وَالسَّلاَمُ.

از نامه آن حضرت (ع ) به ابو موسى اشعرى در پاسخ امر حكمين . آن را سعيد بن يحيى الاموى در كتاب المغازى نقل كرده است :
هر آينه بسيارى از مردم از بسيارى از نصيب خود بى بهره ماندند. به دنيا گرويدند و سخن از روى هوا گفتند. و من در اين كار در شگفت شده ام . در آنجا گروهى مردم خود پسند گرد آمدند و من اكنون زخمى را معالجه خواهم كرد كه ترسم به صورت خون لخته در آيد. و بدان ، كه هيچكس آزمندتر از من به گرد آمدن امت محمد (صلى الله عليه و آله ) و الفت و مهربانى آنها با يكديگر نيست . من در اين كار خواستار پاداش نيكو و باز گشت به جايگاه نيكو هستم . بزودى بر آنچه بر خود مقرر داشته ام ، وفا خواهم كرد، هر چند، كه تو آن شايستگى را كه به هنگام جدا شدن داشتى ، از دست داده باشى . بدبخت آنكه از سود عقل و تجربتى كه او را داده اند، بى بهره ماند. من نمى توانم سخن باطل و نادرست را تحمل كنم ، يا كارى را كه خدا به صلاح آورده ، تباه سازم . پس آنچه را كه نمى دانى چيست رها كن ، زيرا مردم بد كردار با اين سخنان نابكارانه تو به سوى تو خواهند شتافت . والسلام .

نامه شماره : 79

و من كتاب كتبه ع لَمَّا اسْتُخِلفَ، إ لى اءُمَراءِ الا جْنادِ:
اءَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّمَا اءَهْلَكَ مَنْ كَانَ قَبْلَكُمْ اءَنَّهُمْ مَنَعُوا النَّاسَ الْحَقَّ فَاشْتَرَوْهُ وَ اءَخَذُوهُمْ بِالْبَاطِلِ فَا قْتَدوْهُ.

نامه آن حضرت (ع ) به سرداران سپاه هنگامى كه به خلافت رسيد:
اما بعد. آنان كه پيش از شما بودند هلاك شدند، زيرا مردم را از حقشان محروم نمودند تا آن را با دادن رشوت به دست آوردند. مردم را به راه باطل كشانيدند و مردم هم از پى ايشان رفتند.

 


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
سامانه باور 373؛ رقیب جدی اس 300 روس + تصاویر
نویسنده : محمدرضا عباسیان 09148023199
تاریخ : شنبه 1 خرداد 1395

باشگاه خبرنگاران جوان گزارش می‌دهد؛

سامانه باور 373؛ رقیب جدی اس 300 روس + تصاویر

به گزارش خبرنگار دفاعی امنیتی گروه سیاسی باشگاه خبرنگاران جوان؛ سابقه روس‌ها در عدم پایبندی به تعهدات خود و تاخیر بسیار در تحویل سامانه اس 300، نیروهای نظامی کشور را بر آن داشت تا اندکی پس از رژه روز ارتش سال 1389، در صدد طراحی و ساخت سامانه‌ای با قابلیت‌های شبیه اس 300 و فراتر از آن به عنوان سامانه بومی دفاع موشکی برآیند و پس از طی مرحله امکان سنجی این سامانه، همه نیازهای تولید آن در داخل کشور فراهم شد.
 
 
رویایی که به باور تبدیل شد
 
باور 373 که در زمره سامانه‌های موشکی برد بلند است، در کشف و رهگیری اهداف مورد نظر توانمندی‌های خوبی دارد و همه مراحل آن را نیروهای بومی و علمی کشور طراحی و تولید کرده‌اند. به رغم کارشناسان سامانه موشکی باور 373 ایرانی بسیار پیشرفته تر از اس300 روسی است. با طراحی، ساخت و تولید انبوه پروژه باور373 ، در آینده‌ای نزدیک صاحب سامانه‌ای خواهیم شد که برتر از پیشرفته‌ترین سامانه های روز دنیا مانند اس 300 و پاتریوت خواهد بود. در پروژه باور373 بسیار تلاش شده است با توجه به تغییر تهدیدات به سامانه‌ای دست پیدا کنیم که علاوه بر تاکتیکی بودن، پاسخگوی تهدیدات در کوتاه برد، میان‌برد و بلندبرد باشد. 
 
سامانه باور 373؛ رقیب جدی اس 300 روس + تصاویر
 
عصبانیت روس‌ها از ساخت اس 300 ايرانی
 
چند روز پس از اولین نمایش از نمونه ماکت سامانه باور 373 خبرگزاری روسیه در گزارشی به «عصبانیت روس‌ها از ساخت اس 300 ايرانی» پرداخت و نوشت: «ایران به جهانیان سیستم دفاع ضدموشکی ساخت خود را نشان داد که باید جایگزین سیستم های اس 300 روسی شوند که تاکنون نیز به ایران عرضه نشده‌اند. کارشناسان یقین دارند که ایرانیان مستقلانه توان ساخت مشابه سیستم‌های روسی دفاع ضدموشکی را ندارند، اما می توانند مشابه سیستم‌های HQ9 که چین به ایران فروخته بود را بسازند.» 
 
در این گزارش «ویکتور لیتوفکین» کارشناس نظامی روسی گفت: نمی دانم چه سیستمی در تهران به نمایش گذاشته شد، اما با اطمینان می‌توانم بگویم که ایرانیان مستقلانه نمی‌توانند مشابه اس 300 را بسازند. وی اطمینان خاطر داده بود که حتی آمریکایی‌ها هم قادر نیستند چنین سیستم‌هایی بسازند. این کارشناس تصریح کرده بود: «زمانی چین دستگاه اس 300 پ.ام.او. را خریداری کرده بود، اولین دستگاه را چینی‌ها تا آخرین پیچ باز کردند و سپس سعی کردند خود مشابه آن را بسازند. حدود 7 سال زجر کشیدند، اما بازهم به نتیجه نرسیدند.» امروز جای این سئوال در محافل خبری بین المللی باقیست که در برابر رشد تولیدات دفاعی ایران چه تحلیلی باقی می‌ماند؟ 
 
سامانه باور 373؛ رقیب جدی اس 300 روس + تصاویر
 
 
باز هم یک وعده روسی که پس از 9 سال عملی شد
 
در عین حال روس‌ها که کلیه قرارها با طرف ایرانی را منکر شده بودند، پس از انتشار اخباری از پیشرفت ایران در زمینه ساخت و ارتقای اس 300 اعلام کردند شاید اس۳۰۰ را پس از تغییرات فراگیر در سوریه به ایران بدهیم. «روسلان پوخف» مدیر مرکز بررسی های استراتژیک و تکنولوژیک در مسکو ضمن اعلام این مطلب گفت: تصمیم به عدم فروش اس 300 به ایران تصمیمی سیاسی است و این سیستم مشمول تحریم‌های بین‌المللی ایران نیست. 
 
در آن زمان روس‌ها به رغم شکایت ایران به مجاری حقوق بین‌الملل اعلام کرده‌اند غرامت فسخ قرارداد تحویل اس 300 را پرداخت کرده‌اند؛ اما از سوی دیگر بر لزوم فروش این سامانه به ایران نیز اعتقاد دارند. 
 
پوخف که عضو هیئت مشاوران وزارت دفاع روسیه نیز هست، در ادامه تاکید کرد: عدم فروش سامانه اس 300 به ایران سبب شد تا ایران در خرید برخی سامانه‌های نظامی و غیر نظامی از روسیه تجدید نظر کند. انصراف ایران از خرید 40 فروند هواپیمای مسافربری TU-204 به ارزش تقریبی 3 میلیارد و 500 میلیون دلار از جمله این انصراف‌هاست. 
 
سامانه باور 373؛ رقیب جدی اس 300 روس + تصاویر

 

 
باور 373 علاوه بر توانایی درگیری با اهداف به اصطلاح آیرودینامیک نظیر هواپیما، توانایی درگیری با موشک‌های بالستیک، کروز و همچنین موشک‌های دیگر را داشته و انهدام اهداف با سطح مقطع راداری پایین به طور ویژه در طراحی آن مورد توجه بوده است.
 
 
باور 373 در یک قدمی خط تولید انبوه
 
سردار دهقان وزیر دفاع در حاشیه بازدید از دستاوردهای پدافند هوایی قرارگاه خاتم از مراحل پایانی ساخت سامانه بومی پدافند هوایی باور373 خبر داد و گفت: این سامانه که قابلیت مقابله با موشک‌های بالستیک، کروز، پهپاد و هواپیماهای جنگی را دارد، امسال ساخته و در خط تولید قرار می‌گیرد. دهقان افزود: این سامانه بردبلند می‌تواند همزمان با چند هدف درگیر شود. دهقان ادامه داد: آنچه ما امروز داریم، کفایت دارد و البته سامانه‌های دیگری نیز در حوزه کشف، رهگیری و درگیری نیز در داخل ساخته می‌شود که باید گام‌های بلندتری در این زمینه برداریم.
 
سامانه باور 373؛ رقیب جدی اس 300 روس + تصاویر
 
استفاده از چند نوع موشک متفاوت در سامانه بومی S300 یا همان باور 373
 
اگر S300 در برخی موضوعات خلأ داشت، در طرح بومی این سامانه، این خلأ‌ها برطرف شده است و طراحی مفهومی بسیار خوبی روی آن انجام شده است. وزارت دفاع در خصوص موشک‌های آن نیز پیش‌بینی کرده که این سامانه با دو یا سه نوع موشک در لایه‌های مختلف بتواند وارد عمل شود.» با نگاهی به ویژگی‌های باور 373، دقیاق مشخص می‌شود که در طراحی این سلاح دفاعی، ویژگی‌های برتر سامانه‌های مشابه ساخته شده در دنیا مورد مطالعه دقیق قرار گرفته و در نتیجه سامانه‌ای با امکانات متنوع از نظر مأموریتی پدید آمده است.  به طور خاص در مقایسه با سامانه اس-300 مورد سفارش ایران، باور-373 توانایی درگیری با اهداف متنوعی را دارد که این به دلیل ماهیت متفاوت تهدیدات پیش روی ایران در قیاس با روسیه است. 
 
طراحی اجزاء مختلف این سامانه شامل رادارها و موشک در بخش‌های نظامی و دانشگاهی کشور انجام شده و علاوه بر اجرای انواع آزمایش‌های فنی روی زیرسامانه‌ها، اولین شلیک موفق سامانه باور 373 نیز به ثبت رسیده است. 
 
 
S300 ایرانی که با نام "باور373" آمد 
 
امیر فرزاد اسماعیلی فرمانده قرارگاه پدافند هوایی خاتم‌الانبیا در خصوص نام سامانه بومی جایگزین S300، گفت: « نام سامانه بومی "باور 373 " از القاب رسول‌الله‌ (صلوات‌الله‌علیه‌وآله) در حروف ابجد بوده و "باور" نیز یعنی ما باور داریم که این کار انجام می‌شود.»
 
سامانه باور 373؛ رقیب جدی اس 300 روس + تصاویر
 
نگاهی به روند جنگ‌های اخیر نشان‌دهنده افزایش حجم حملات هوایی به صورت کاملاً هماهنگ و شبکه محور است که طبیعتاً در نبردهای آینده نیز پیگیری خواهد شد. این رویکرد نیز با افزایش توان درگیری با چندین هدف توسط سامانه‌ها قابل مقابله است که در باور-373 نیز وجود دارد. 
 
وجه دیگری که در نبردهای مدرن امروزی کاملاً مرسوم شده استفاده از ابزارهای مختلف در حمله همزمان به طرف مقابل است که عمدتاً شامل انواع موشک‌های کروز ضد اهداف زمینی و ضد رادار، بمب های هواپرتاب، انواع پهپادهای کوچک و بزرگ شناسایی و رزمی و هواپیماهای بمب افکن و جنگنده از انواع پنهانکار راداری و در برخی موارد سلاح‌های بالستیک و شبه بالستیک می‌شود.
 
همچنین برای عملکرد بهتر سامانه در برابر اهداف کوچک نیز می‌توان انتظار به کارگیری موشک‌هایی با برد متوسط را در باور-373 داشت که احتمالاً جدی‌ترین تفاوت آنها با جدیدترین موشک‌های میانبرد کشور یعنی صیاد-2 و خانواده موشک‌های طائر-2 قابلیت شلیک آنها به صورت عمودی باید باشد.
 
سامانه باور 373؛ رقیب جدی اس 300 روس + تصاویر
 
توانمندی‌هایی نظیر شبکه شدن با سایر تجهیزات پدافند هوایی و تحرک بالای تمام اجزاء سامانه نیز از دیگر مواردی است که در توانمندی‌های جدیدترین ابزار دفاعی سازمان پدافند هوایی ایران به چشم می‌خورد.
 
 
گزارش از حمیدرضا قربانی
 
انتهای پیام/

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0

خبرگزاری میزان- گسترش فساد و فحشا یکی از برنامه های مشخص بهاییان در ایران عصر پهلوی بود؛ طبق یکی از اسناد افشاء شده از ساواک فردی بهایی به نام سروان احمد نبیلی که به اشاعه و تبلیغ بهاییت در بین مردم و به ویژه افسران و درجه داران شهره بود، در کار تجارت قاچاق انسان و فروش دختران ایرانی به شیوخ متمول و عیاش عرب بود.

 

جنایت‌ها و خیانت‌های بهاییان در ایران؛ از اشاعه فحشاء تا قاچاق انسان و فروش دخترانخبرگزاری میزانگروه سیاسی: در چند روز اخیر دیدار فائره هاشمی  با یک فرد معلوم‌الحال بهایی، خبرساز شده است و بزرگان و اعاظم دینی و سیاسی کشور اعتراضاتی را در این رابطه مطرح کرده‌اند.

آیت‌الله مکارم شیرازی یکی از مراجع عظام تقلید از جمله بزرگانی بود که به این دیدار واکنش نشان داد و در درس خارج فقه خود، گفت: «بنده به سهم خود اینگونه کارها را شدیدا محکوم می‌کنم و معتقدم این جرم از نظر شرعی قابل تعقیب است، زیرا تقویت دشمنان اسلام و دشمنان نظام از نظر شرعی جرم محسوب می‌شود و می‌توان مجرم را تعقیب کرد».

آیت الله آملی لاریجانی نیز در جلسه مسئولان عالی قضائی با ابراز تاسف از برخی هنجارشکنی‌ها، گفت:« در کشوری که منتسب به امام زمان(عج) است دفاع از بهائیت هیچ معنایی ندارد؛ بهائیت مجعول و ساخته شده دست اجانب و استعمارگران است».

وی همچنین با تاکید بر اینکه قوه قضائیه با همه کسانی که بر ضد امنیت کشور اقدام کنند و برای کشورهای بیگانه جاسوسی کنند و از جمله با رژیم صهیونیستی همکاری کنند قاطعانه برخورد خواهد کرد، گفت: «باید پرسید که بیت‌العدل یا مقر فرماندهی بهائیت در اسرائیل چه می کند و آیا همکاری با چنین شبکه‌ای خلاف امنیت کشور ما نیست».

در این میان برخی عناصر به اصطلاح منورالفکر با حمایت از اقدام صبیّه پرحاشیه شخصیت مطرح سیاسی کشور، همصدا با دشمنان این مرز و بوم، آه و فغان حقوق بشری به راه انداخته‌اند که در ایران عناصر فرقه ضاله بهائیت به دلیل آیین و مسلکشان زندانی می‌شوند؛ این غوغاسالاری و فضاسازی در حالی است که آیت الله آملی لاریجانی در جلسه اخیر مسئولان عالی قضائی صراحتا اعلام کرده که «در جمهوری اسلامی ایران هیچ کس به دلیل عقیده به زندان نمی‌رود و این موضوع دروغ رسانه‌های غربی است».

علل نفرت ایرانیان از بهاییت

اما برای یافتن علت نفرت ایرانیان از فرقه ضاله بهائیت، کافی است صفحات تاریخ را تورق کنیم تا به اسناد و مدارک خیانت‌ها و جنایت‌های اعضای این فرقه ضاله و اقدامات آن‌ها علیه منافع و مصالح ملی کشور دست یابیم.

 بابیان که پیروان محمد علی باب بودند، از ابتدای شکل گیری خود در بعضی از نقاط کشور دست به کشتار مردم بی گناه زدند؛ آنها قصد داشتند از راه قتل و عام  و ترور و ارعاب مردم و مقامات به مقاصد واغراض شوم خود را پیش ببرند.

ایجاد فتنه، آشوب و اغتشاش، روش ویژه بهاییان

ایجاد فتنه، آشوب  و اغتشاش یکی دیگر از روش‌های بهاییان برای پیشبرد اغراض شوم شان بود؛ اعضای این فرقه ضاله در زمان ناصرالدین شاه قاجار پس از آنکه در ترور شخصیت‌های سیاسی و دینی ناکام ماندند دست به آشوب و اغتشاش زدند که حاکمیت وقت علیه توطئه اعضای این فرقه وابسته به انگلیس ساکت ننشست و علیه آن ها اقدام جدی اتخاذ کرد.

بسیاری از کارشناسان و تاریخ نگاران با استناد به اسناد متقن تاریخی معتقدند، انگلیسی‌ها در شکل‌گیری و تثبیت جایگاه بهائیت در ایران در عصر قاجار و پهلوی نقش ویژه‌ای را برعهده داشتند؛ در واقع روباه پیر استعمار در نظر داشت به موازات شکل‌دهی به لُژهای فراماسونری، فرقه بهاییت را برای استحکام نفوذ خود در ایران تقویت کند. 

تلاش انگلیس برای مقابله با نقش هدایتگرانه علمای شیعه

در عصر قاجار نقش هدایتگرانه علمای شیعه در جامعه و ستیز جهادگونه آن‌ها با دسیسه‌های استعمار انگلیس که در ماجرای تحریم تنباکو نمود یافت، اتاق فکر انگلیسی‌ها را واداشت تا به مقابله با اقتدار و جایگاه کارگزاران نهاد دین یعنی روحانیون بپردازند؛ در همین راستا فرقه بهاییت از آستین روباه پیر استعمار خارج شد.

خارج کردن دین از حوزه اجتماعی و توجیه استعمار در کشور به عنوان یگانه عامل تجدد و ترقی، دو هدف عمده بهاییان در آغاز شکل گیری بود؛ در رأس این فرقه علی محمد شیرازی از شاگردان سید کاظم رشتی بود که با تکیه بر فلسفه مهدویت تشیع ابتدا خود را نماینده امام زمان خواند، سپس ادعای مهدویت کرد و خاتمیت پیامبر اسلام را نفی کرد؛ وی بر مبنای اعتقاد الحادی خود و با پشت گرمی انگلیسی‌ها، شورش‌های دامنه داری را در برخی از شهرهای ایران از جمله شیراز، اصفهان، زنجان، شاهرود و مازندران ایجاد نمود.

ماموریت ویژه انگلیسی‌ها به فراماسونرهای بهایی

بر پایه اسناد انتشار یافته، انگلیسی ها برای  سازماندهی اجتماعی نیروهای خود در چارچوب تشکیلاتی غیر نظامی، به فراماسونرها و بهاییان ماموریت ویژه ای دادند؛ این دو گروه ماموریت داشتند مناسبات استعماری انگلیس را تحکیم کنند و در مقاطع حساس تاریحی ضامن منافع استعماری انگلیس در ایران باشند؛ از منظر انگلیسی ها، فراماسونرها و بهاییان دارای اشترکات زیادی از جمله مخالفت علنی با دستورات دین اسلام و تبلیغ بی قیدی و بی اخلاقی بودند.

برخی معتقدند یکی از دلایل مخالفت بزرگانی همچون شیخ فضل الله نوری با مشروطیت به دلیل حضور فعال بهاییان در عرصه سیاست و به چالش کشاندن دین اسلام و توهین علیه مقدسات دینی در مطبوعات تحت اداره بهاییان بود؛ البته با تمام تلاش‌هایی که شیح فضل الله نوری برای مشروعه نمودن مشروطیت کرد اما این بهاییان بودند که با کمک انگلیسی ها موفق شدند انقلاب مشروطیت را به انحراف بکشانند و شیخ فضل الله نوری و تفکراتش را به انزوا کشانند و با توطئه‌ای هماهنگ او را از سر راه خویش بردارند.

نقش بهاییان در قدرت‌گیری رضاخان

انگلیسی ها با کودتای 1299 و به قدرت رساندن رضاخان نفوذ خود را در ایران گسترش دادند و از این طریق زمینه را برای نفوذ بهاییت در ایران هموار نمودند و آنها نیز با حکومت رضاخان همراه شدند.

"حبیب الله عین الملک"  پدر هویدا، از جمله بهاییان بود که در این دوره به حمایت از رضاخان برخاست و به عنوان کارگزار وزارت امور خارجه به سوریه رفت و در جهت تحکیم فرقه بهاییت از هیچ کوششی دریغ نورزید. او آن چنان در تبلیغ این فرقه بی پروا بود که مردم شام خیال می‌کردند مذهب رسمی ایرانیان، بهایی است. بهاییان در جلسات و سخنان خود از رضاخان به نیکی یاد می‌کردند و سیاست‌های ضد دینی و مقابله او با علما را ناشی از علاقه رضاخان به فرقه بهاییت می‌دانستند. سیاست کشف حجاب رضاخان که نشانگر مخالفت و ضدیت وی با یکی از اصول مسلم و حساس شریعت اسلام یعنی حجاب بود، مورد استقبال بهاییان قرار گرفت.

پهلوی دوم؛ اوج نفوذ بهاییان

در دوران پهلوی دوم، جایگاه بهاییان در نهادهای قدرت نامشروع رژیم پهلوی تثبیت شد؛ مهم ترین هدف آنان در این دوره، رسمیت بخشیدن به مسلک بهاییت در ایران بود.

در بین سال‌های 1332 تا 1342، بهاییان تلاش کردند تا با عضویت در لژهای فراماسونری که از سوی انگلیسی ها در نقاط مختلف ایران تاسیس شده بود، به مراکز حساس قدرت نزدیک شوند؛ تسلط بر مراکز آموزشی کشور یکی از عمده اهداف بهاییان در این دوره بود؛ فراماسونرها و بهاییان معتقد بودند برنامه‌ریزی آموزشی باید به گونه‌ای باشد که به ضرر بهاییان و فراماسونرها و به طور کلی غرب تمام نشود و به عبارت دیگر برای ایران، استقلال و خودکفایی به وجود نیاورد.

بهاییان و تسلط بر مراکز آموزشی

در دوره پهلوی دوم، بهاییان عضو لژهای فراماسونری در رأس نظام آموزشی کشور و ریاست دانشگاه‌ها قرار گرفتند؛ "ذبیح الله قربان"، رئیس دانشگاه شیراز ، "منوچهر تسلیمی"، رئیس دانشگاه تبریز و "کامبیز قربان"، استاد دانشگاه کشاورزی شیراز و عضو لژ حافظ  از جمله بهاییانی بودند که به ازای خوش خدمتی رهبران بهایی نسبت به انگلیسی ها، در سیاستگذاری های فرهنگی کشور نقش مهمی ایفا نمودند.

پهلوی دوم، سلطنت خود را مدیون فرقه ضاله بهاییت بود؛ در 25 مرداد 1332 در حالیه رژیم نامشروع پهلوی دوم در حال سقوط بود، حبیب الله ثابت پاسال از عناصر سرشناس بهاییان با تمام امکانات خود به پذیرایی از شاه و خانواده اش در خارج از کشور پرداخت تا اعضای دیگر این فرقه با کمک انگلیسی ها و آمریکایی ها بتوانند شرایط را برای بازگشت شاه و سرنگونی دولت قانونی ایران فراهم آورند.

حضور یک جاسوس بهایی در هر یک از وزارتخانه‌های پهلوی دوم


پس از کودتای 28 مرداد 1332، نفوذ سیاسی بهاییان در امور کشور و در دربار پهلوی رو به تزاید رفت و عناصر این فرقه یا به ساواک پیوستند و یا عضو حزب رستاخیز شدند. آنطور که خود بهاییان اعتراف کرده‌اند، آن‌ها در دوران پهلوی دوم در هر وزارتخانه یک جاسوس گماشته بودند تا ریز و درشت اتفاقات کشور را به گوش سردمداران محافل بهاییت و انگلیسی ها برسانند.

اوج نفوذ بهاییان در دربار و رژیم پهلوی به زمان نخست وزیری "امیر عباس هویدا" مربوط می شود؛ فردی که بهاییان او را "کدخدای کوچک" می‌نامیدند و از سال 1343 تا 1356 به مدت 13 سال نخست وزیر رژیم پهلوی بود؛  تقریبا تمام اعضای کابینه هویدا یا بهایی بودند و یا با محافل بهایی مرتبط بودند.

 حسین فردوست در خاطرات خویش به نفوذ زایدالوصف فرقه ضاله بهاییت در تمام شئون مملکت در دوران هویدا اشاره می‌کند؛ فردوست در کتاب خود از فردی به نام دکتر ایادی پزشک مخصوص دربار نام می‌برد؛ فردی که بهایی بود و به اندرونی محمدرضا پهلوی راه داشت و با رایزنی‌هایش بسیاری از بهاییان را به مناصب عالی در رژیم پهلوی رساند.

پیوند بهاییان و صهیونیست‌ها

بهاییان با نفوذ لجام گسیخته خود در رژیم پهلوی و چنبره زدن به منابع مالی، مناسبات و تشکیلات خود را گسترش دادند؛ آن‌ها با ایجاد شعبه‌هایی در سراسر ایران، سیستم تبلیغاتی خود را توسعه دادند؛ مقر شعبه مرکزی بهاییان، در شهر حیفا واقع در فلسطین اشغالی بود؛ بهاییان که نوماسونری خطاب می‌شدند، با کمک صهیونیست‌ها و آیین صهیونیستی توانستند افکار ضاله خود را بسط دهند. 

پیوند تنگاتنگ بهاییان و صهیونیست‌ها، سبب شد در رژیم پهلوی دوم، مناسبات میان این رژیم و رژیم صهیونیستی تقویت شود؛ در ساواک سازمان امنیتی مخوف رژیم پهلوی که برمبنای الگوی صهیونیست‌ها تاسیس شده بود، بهاییان تقریبا همه کاره بودند.

در سال 1342 رژیم پهلوی درصدد برآمد تا لایحه انجمن‌های ایالتی و ولایتی را به تصویب برساند؛  سیاست اصلی رژیم شاه در این لایحه حمایت از بهاییت و صهیونیسم در جهت اسلام زدایی بود.

با حضور به موقع و موضع گیری هوشیارانه امام خمینی به عنوان مرجعیت شیعه، توطئه‌ها خنثی شد. امام راحل با تلگرافها، اعلامیه ها و سخنرانی های خویش، علما و مردم را در مقابله با صهیونیسم و بهاییت و رژیم پهلوی به صحنه کشاند. ایشان در یکی از سخنرانی‌های خویش فرمودند: «این جانب حسب وظیفه شرعیه به ملت ایران و مسلمین جهان اعلام خطر می‌کنم.قرآن کریم و اسلام در خطر است. استقلال مملکت و اقتصاد در قبضه صهیونیستها که در ایران در لباس بهایی ظاهر شدند، است و مدتی نخواهد گذشت که با این قدرت مرگبار، تمام اقتصاد این مملکت را با تأیید عمال خود قبضه می کنند و ملت مسلمان را از هستی در تمام شئون ساقط می کنند. تلویزیون ایران، پایگاه جاسوسی یهود است و دولتها ناظر آن هستند و آن را تأیید می کنند.ملت مسلمان تا رفع این خطرها سکوت نمی کند و اگر کسی سکوت کند در پیشگاه خداوند قاهر مسئول و در این عالم محکوم به زوال است».

این گونه سیاست‌های ظالمانه، علما را در مقابله با رژیم پهلوی مصمم تر نمود و در این میان نوک حملات ایشان را متوجه بهاییان کرد. روحانیونی چون سید عبدالکریم هاشمی نژاد با تشکیل کانون‌های بحث و انتقاد از بهاییت،علیه اسرائیل  سخن گفتند.

در این میان ساواک  ضمن بازداشت علما، توقیف روزنامه ها، سرکوب تظاهرات و جلوگیری از جمع آوری اعانه برای مردم فلسطین، دست بهاییان صهیونیست ایرانی را در جمع آوری اعانه و برگزاری مجالس شادی در کنیسه‌ها و فرستادن بودجه های کلان از ثروت و دسترنج ملت ایران برای صهیونیستها باز گذاشته بود.

گسترش فساد و فحشا توسط بهاییان

گسترش فساد و فحشا یکی از برنامه های مشخص بهاییان در ایران عصر پهلوی بود؛ طبق یکی از اسناد افشاء شده از ساواک  فردی بهایی به نام سروان احمد نبیلی که به اشاعه و تبلیغ بهاییت در بین مردم و به ویژه افسران و درجه داران شهره بود، در کار تجارت قاچاق انسان و تحویل دختران ایرانی به شیخ حمدان، معاون نخست وزیر امارات، بود.

مطالب مرقوم شده فوق، تنها بخش بسیار کوچکی از جنایت ها و خیانت‌های فرقه ضاله بهاییت است؛ فرقه ای که با اعمال و رفتار شنیع خود در طول تاریخ موجبات نفرت زایدالوصف ایرانیان را از خود بوجود آورده اند؛ بسیاری از علما و مراجع عظام همه پيروان فرقه گمراه بهائيت را محکوم به نجاست می دانند و  در صورت تماس آن ها با چيزی، مراعات مسائل طهارت در رابطه با آن ها، نسبت به اموری که مشروط به طهارت است را واجب می‌دانند.

 
 
 
 
 
 
 
 
 

 

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
چرا "پنتاگون" از سامانه موشکی "اس-500" می‌هراسد؟ + مشخصات و تصاویر
نویسنده : محمدرضا عباسیان 09148023199
تاریخ : جمعه 24 ارديبهشت 1395
باشگاه خبرنگاران گزارش می‌دهد؛
چرا "پنتاگون" از سامانه موشکی "اس-500" می‌هراسد؟ + مشخصات و تصاویر
به گزارش خبرنگار  دفاعی امنیتی  گروه سیاسی باشگاه خبرنگاران جوان؛ فدراسیون روسیه و ایالات متحده آمریکا پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در دهه 90 میلادی رقابت‌های گسترده‌ای در عرصه‌های مختلف با یکدیگر داشتند.

اگر بخواهیم به برخی از چالش‌های دو قدرت برتر دنیا اشاره کنیم؛  می‌توانیم به "بحران اکراین"،  "جنگ‌ جهانی مینیاتوری سوریه" ، "تلاش ایالات متحده آمریکا و فدراسیون روسیه برای تسلط بر قطب شمال" و ... اشاره کرد.

علاوه بر اینها، ایالات متحده آمریکا و فدراسیون روسیه در قدرت نظامی و فروش تسلیحات ؛ یک نبرد تاکتیکی با یکدیگر دارند و آن معرفی بازارهای نظامی  خود به کشورهای جهان است.

فدراسیون روسیه با داشتن جنگنده‌های پیشرفته‌ای همچون "سوخو 35" و  ایالات متحده با دارا بودن جنگنده هایی همچون " اف 35 (f-35) " محصولات هوایی خود را به بازارهای جهانی ارائه می‌دهند.



***ترس پنتاگون از سامانه موشکی "اس- 500"

اما اخیرا ساخت سامانه‌های پیشرفته دفاع موشکی در فدراسیون روسیه؛ رقیب سنتی این کشور یعنی ایالات متحده آمریکا را نگران کرده است در حقیقت روسیه در گذشته با تولید سامانه‌های موشکی "اس – 300(S-300)" و "اس – 400 (S- 400)" توانمندی خود را در تولید ادوات در زمینه دفاع هوایی به نمایش گذاشته است.

 کشور روسیه با وسعت بیش از 18 میلیون کیلومتر مربع، نیازمند استحکامات گسترده در زمینه دفاع هوایی است و روس‌ها به خوبی این موضوع را درک کرده‌اند.

حضور سامانه‌های موشکی پیشرفته در غرب روسیه در برد کوتاه و بلند در گذشته توسط فرماندهان نظامی کرملین گزارش شده آنها سامانه‌هایی همچون "اس – 400"، ، "اس – 300" را در نقاطی از روسیه همچون آرخانگلسک و "ولگوگراد" ، "کالینینگراد"، "مسکو" و ... آزمایش یا مستقر کرده‌اند.

اما اخیرا فدراسیون روسیه مبادرت به تولید سامانه دفاع موشکی "اس – 500 (S- 500) " کرده که این اتفاق مقامات "کاخ سفید"  را نگران کرده است.

نشنال اینترست گزارش داد: این سیستم می تواند به طور همزمان تا ده موشک بالستیکی مافوق صوت را کشف کرده و همچنین موشک های عملیاتی ـ تاکتیکی را نابود سازد. علاوه بر این؛  "اس 500 "به  طور بالقوه قادر است موشک ها را در فضای کیهانی نزدیک رهگیری کند.

نشنال اینترست در ادامه می نویسد: قرار است سامانه "اس 500 " به همراه  "اس 300 " و  "اس 400 "  بخشی از سیستم متحده دفاع موشکی روسیه شود.


چرا

چرا


این مجله امریکایی در پایان آورده است: یکی از کارشناسان نظامی امریکا تاکید کرده که مجموعه صنایع نظامی روسیه که پس از فروپاشی اتحاد شوروی به شدت آسیب دیده بود، توانسته به شکل غیر قابل درکی به ساخت سامانه های پیشرفته دفاع موشکی ادامه داده و از انحطاط این صنعت جلوگیری کند. در نهایت، این تسلیحات پرقدرت از آب در آمده و بسیاری از مقامات نظامی آمریکا به خاطر مشکلاتی که اس 500 می تواند برای جنگنده های به اصطلاح نامرئی اف 22 ، اف 35 و بی-2 به وجود اورد، به طور جدی نگران شده اند، زیرا این جنگنده ها به سادگی قادر به عبور از این مجموعه های پدافندی نخواهند بود.

دیو ماجومدار، تحلیلگر مسایل دفاعی امریکا در مقاله‌ای در نشنال اینترست نوشت: «مقام‌های دفاعی امریکا نگرانند بهترین جنگنده‌ های رادارگریز در زرادخانه پنتاگون نیز نتوانند اقدامی در قبال این سامانه انجام دهند.»

وی افزود: «درحقیقت برخی از تسلیحات جدید روسیه از جمله سامانه اس 500 از چنان توانایی بالایی برخوردار هستند که بسیاری از مقام‌های دفاعی امریکا نگرانند جنگنده‌هایی مانند F-22، F-35، و B-2 نتوانند بر آن ها چیره شوند.»

 

**سامانه موشکی "اس-500" چه ویژگی هایی دارد؟

سامانه پدافند موشکی "اس-500 " قادر به هدف قرار دادن و نابودی اهداف پرنده اعم از موشک‌های قاره پیما و بالستیکی و موشک‌های بالدار تا برد پرواز 3500 کیلومتر است.


چرا

چرا

چرا




این سامانه موشکی که ساخت آن از سال 2010 جریان داشت، دارای سیستم راداری قدرتمندی است که می تواند تا شعاع 600 کیلومتری به طور همزمان به چند هدف پرنده موشک پرتاب کند. "ویکتور موراخوفسکی،" عضو شورای کمیسیون صنایع دفاعی روسیه نیز اعلام کرد: سامانه اس-500 نسل جدید سامانه‌های پدافند موشکی است که می تواند برای نابودی هواپیماها و موشک‌های قاره پیما و بالستیکی و پهنه فضایی نزدیک به زمین به کار گرفته شود.

وی افزود: "این سامانه موشکی بهترین دستاوردها در سامانه‌های موشکی کنونی روسیه را در خود جمع کرده و علاوه بر آن امکانات جدیدی در عرصه پدافند هوایی، موشکی و فضایی دارد". آمریکا که در حال استقرار اجزای سامانه پدافند موشکی خود در اروپای شرقی است؛ از توانمندی روسیه در عرصه پدافند موشکی و به ویژه ساخت مجموعه‌های  "اس-500 "  ابراز نگرانی کرده است.

سایت  "میسایل تریت (Missile Threat) " درباره سامانه موشکی "اس 500" عنوان داشت: تولید اولیه‌ این سامانه  حدفاصل سالهای 2013 و 2014 انجام شده و به عنوان یک سیستم موشکی متحرک بردی معادل 500 تا 600 کیلومتر دارد.

این سایت با بیان تفاوت‌های سامانه موشکی "اس 400" و "اس 500" عنوان داشت: سامانه موشکی "اس 400" برای انهدام اهداف و موشک‌های برد کوتاه و میانبرد طراحی شده، اما سامانه "اس 500" برای از بین بردن موشک‌های قاره پیما استفاده می شود. 


این سایت ادامه داد: ارتش فدراسیون روسیه فعلا در حال توسعه سامانه موشکی زمین به هوا "اس 500" بوده و این کار از سال 2013 به صورت جدی آغاز شده است.  سایت  "میسایل تریت (Missile Threat) "  تأکید کرد: این سامانه موشکی ظرفیت انهدام انواع "جنگنده‌ها"  و "هواپیماهای مافوق صوت"،  "موشک‌های کروز و بالستیک"  را دارد.

با طراحی سامانه موشکی "اس – 500 (S- 500) " امنیت ملی فدراسیون روسیه در غرب این کشور که منشا خطرات گسترده‌ای از سوی آمریکا است؛ تامین می‌شود.

پنتاگون به این دلیل از 
 تجهیز روس ها به سامانه موشکی "اس-500" می ترسد که با استقرار این سامانه  در غرب روسیه دیگر هیچ موشکی نمی تواند پایتخت این کشور را تهدید کند و علاوه بر این موشک های قاره پیمای روس‌ها همچون "بولاوا" ، "توپول- ام" و ... خطری جدی برای امنیت ملی آمریکا ایجاد خواهد کرد.

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
شهادت ذوالفقار حزب الله در حمله هوایی اسراییل به دمشق
نویسنده : محمدرضا عباسیان 09148023199
تاریخ : جمعه 24 ارديبهشت 1395
شهادت ذوالفقار حزب الله در حمله هوایی اسراییل به دمشق
سید مصطفی بدرالدین، فرمانده کل شاخه نظامی حزب الله در حمله هوایی اسراییل به فرودگاه نظامی دمشق سوریه به شهادت رسیده است.
سید مصطفی بدرالدین شهادت ذوالفقار حزب الله در حمله هوایی اسراییل به دمشق
به این مطلب امتیاز دهید
87.5% 12.5%
به گزارش سرویس بین‌الملل جام نیـوز، جنبش مقاومت لبنان حزب الله در بیانیه ای خبر شهادت مصطفی بدرالدین از فرماندهان ارشد خود در سوریه به دست اسرائیلی ها را تأئید کرده است.
 
به گزارش المنار، در این بیانیه آمده است: «فرمانده و مجاهد بزرگ مصطفی بدرالدین پیروزمندانه در مسیر جهاد خستگی ناپذیر خود علیه گروه های تکفیری در سوریه به شهادت رسید. گروه هایی که ابزار مهم پیشبرد طرح های آمریکا و اسرائیل در منطقه به شمار می آیند.»
 
به دنبال حمله هوایی یک هواپیمای اسرائیلی به منطقه حاشیه فرودگاه نظامی دمشق این فرمانده حزب الله به همراه گروهی از همراهانش به شهادت رسیده اند.
 
به گزارش العالم، شهید مصطفی بدرالدین که به “ذوالفقار” شهرت داشت، برادر همسر و جانشین سردار شهید حاج عماد مغنیه، فرمانده شهید شاخه نظامی حزب الله بود.
 
بدرالدین علاوه بر فرماندهی شاخه نظامی حزب الله مسئولیت بخش اطلاعات این گروه را بر عهده داشت. او همچنین مشاور سید حسن نصرالله، دبیرکل حزب الله لبنان نیز بود.
 
به گزارش پرس تی وی، این شهید طی 30 سال گذشته از سوی سازمان های جاسوسی اسراییل، آمریکا و انگلیس تحت تعقیب قرار داشت و بارها از عملیات های ترور جان سالم بدر برده بود.

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0

خبرگزاری میزان- وزیر خارجه اسبق آمریکا گفت: امریکا سال های متمادی با نزدیک شدن به صدام از عراق بعنوان مجرا و مسیری برای مقابله با منافع ایران استفاده کرده و نتیجه این رویکرد این شد که اکنون تهران به یکی از مهمترین بازیگران سیاسی در عراق تبدیل شده است.

 

ما سال ها از صدام بعنوان ابراز مقابله با ایران استفاده کردیم/ایران یکی از بزرگترین بازیگران سیاسی در عراق استبه گزارش گروه سیاسی خبرگزاری میزان، جیمز بیکر وزیر خارجه دوران جورج بوش پدر رئیس جمهوری اسبق آمریکا در جلسه شنود کمیته روابط خارجی سنای این کشور اظهار کرد: تصور این که آمریکا قادر باشد بدون حضور ایران و روسیه بحران 5 ساله سوریه را حل کند تصوری غیر منطقی است و این دو کشور باید در حل این بحران نقش داشته باشند.

وی با ذکر این که همه سیاستمداران آمریکایی در این مورد اتفاق نظر دارند، گفت که تلاش های فعلی جان کری وزیر خارجه آمریکا نیز در همین راستا است.

وزیر خارجه اسبق آمریکا سیاست های نادرست و نسنجیده این کشور در رابطه با کشور های لیبی و عراق را مورد انتقاد تلویحی قرار داد و این سیاست ها را ناشی از فقدان دور اندیشی گردانندگان سیاسی واشنگتن ذکر کرد.

وی در خصوص دخالت نظامی آمریکا در کشور های دیگر از جمله عراق و لیبی افزود آمریکا باید در هر قدمی که بر می دارد این دور اندیشی داشته باشد مبنی بر این که اقداماتش در نهایت به چه سر انجامی منتهی خواهد شد.

بیکر در صورت تهدید های حیاتی و جدی علیه منافع کشورش، مداخله نظامی آمریکا در کشور های دیگر را دور از تصور ندانست اما تاکید کرد که قبل از چنین اقدامی این کشور ابزار های دیگری از جمله سیاسی ، اقتصادی و دیپلماتیک را در دسترس دارد که باید بکوشد ابتدا از ان ها کمک بگیرد.

وی رویکرد جرج بوش پدر رئیس جمهوری اسبق آمریکا در مورد عراق را رویکردی موثر تر و بی خطر تر توصیف کرد و گفت که بوش در حالی که اکثریت هر دو بخش کنگره آمریکا را دموکرات ها در اختیار داشتند موضوع حمله به عراق را ابتدا به شورای امنیت سازمان ملل برد و بعد از گرفتن مجوز این شورا مداخله نظامی در این کشور را در کنگره کشورش مطرح کرد.

به گفته این دیپلمات آمریکایی، جورج بوش پدر با حمله به عراق دقیقا آنچه را که گفته بود انجام داد و در حالی که حمله مذکور 70 میلیارد دلار هزینه در بر داشت آمریکا فقط 10 میلیارد آن را پرداخت و دیگر کشورهای عضو نیروهای ائتلاف بقیه آن را تقبل کردند.

بیکر مدعی شد که رئیس جمهوری اسبق آمریکا گفته بود ، نیروهای صدام را از کویت بیرون خواهد راند و آن ها را شکست خواهد داد و این تنها کاری بود که او کرد و حتی وارد بغداد هم نشد زیرا می دانست که این کار در دراز مدت به نفع آمریکا نخواهد بود.

وزیر خارجه اسبق آمریکا افزود :در زمان من و قبل از آن که ما وارد جنگ و حمله نظامی به عراق بشویم ما با عراق و صدام حسین همکاری نزدیکی داشتیم و بتدریج از صدام بعنوان ابزاری برای مقابله با منافع ایران استفاده می کردیم .

جیمز بیکر در نهایت بدون اشاره به تهاجم دوم آمریکا به عراق در زمان جرج بوش پسر، سرنگون کردن صدام را نادرست خواند و این اقدام آمریکا را سبب قدرت گرفتن ایران در این کشور دانست و گفت در نتیجه این اقدام ، حالا ایران به کشوری تبدیل شده که مهمترین نقش را در عراق دارد.


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
كلمه 5 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
نویسنده : محمدرضا عباسیان 09148023199
تاریخ : جمعه 24 ارديبهشت 1395

للمومن ثلاث ساعات فساعة يناجى فيها ربهو ساعة يحاسب فيها نفسه و ساعة يخلى بين نفسه ولذتها فيما يحل و يجمل
 ترجمه :
مومنان حقيقى ساعات عمرشان را بر سه قسم كنند: يكساعت بمناجات با خداى خود خلوت مى كنند و يكساعت بمحاسبه نفس خود مى پردازند، و يكساعت نفس را با لذت هاى حلال نيكو وا مى گذارند.
شرح :
اهل ايمان ساعتى از عمر لذت انس و راز و نياز با خدا دارند كه افضل ساعات عمر است و ساعتى چون رسول اكرم صلى الله عليه و آله فرمود  حاسبوا انفسكم قبل ان تحاسبوا  بسحات اعمال نيك و بد خود مى پردازند اگر كار نيكو و نيكى بخلق بجا آورده شاد گشته و شكر مى كنند و اگر گناهى از ايشان سر زده غمناك بدرگاه خدا بتوبه و انابه آمرزش مى طلبند و اين محاسبه سبب شود كه در آن عالم يا حسابشان آسان يا بكلى بى حساب به بهشت روند در كلمه ديگر فرمود  من حاسب نفسه سعد  هر كه در دنيا بمحاسبه نفس پرداخت از اهل سعادت در عالم آخرت است .
و نيز مؤ من ساعتى هم چون محتاج به بدن است بكار لذات بدن پردازد زيرا انسان در حيات دنيا براى حفظ شخص و نوع خود به غذا و تفريح حلال محتاج است و بصحبت دوستان و معاشرت و مباشرت زنان و ساير لذات جسمانى مباح براى قوت يافتن بدن براى كار شايسته و طاعت نيازمند است و البته آن لذات جسمانى لازم است و حتى انبياء و اولياء و حضرت ختمى مرتبت صلى الله عليه و آله راهم توجه به امور جسمانى و لذت هاى حلال در ساعات عمر بوده است  كلمينى يا حميرا  و  حبب الى من دنيا كم ثلاث : الناساء الطيب ، و جعلت قرة عينى فى الصلوة
 مى فرموده پس اهل ايمان ساعات عمرشان صرف بر اين سه كار خواهد شد كه حيات شخصى و نوعى و دنيوى و اخروى بدينها مربوط است .
كلمه 6 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
يستدل على ايمان الرجل بلزوم الطاعة و التحلى بالورع و العفة و القناعة
 ترجمه :
دليل بر ايمان مرد ملازمت طاعت خداست و آراستگى بصفت ورع و عفت نفس و قناعت .
شرح :
هر كه دعوى ايمان كند بايد دليل و برهان بر اين دعوى داشته باشد و برهان ايمان بخدا انس بطاعت خدا داشتن است و ورع و خدا پرستى و عفت نفس از شهوات حرام و قناعت در مال يعنى زائد بر ضرورى مال را براه خيرات اعمال و توسعه بر عيال و خدمت در راه دين و احسان بفقرا و مساكين صرف كند و به اسراف و عياشى و تجمل و خوشگذرانى نپردازد كه اين اوصاف ضد عفت و قناعت است .
كلمه 7 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
من آمن (انس ) بالله استوحش من الناس
 ترجمه :
هر كه بخدا ايمان كامل داشت از مردم وحشت كرده و دورى از خلق گزيند.
شرح :
هر كه خدا را بعظمت و اوصاف كمال يافت و برحمت و رافت و مهربانى وجود و عطاى بيحد و حسن و جمال بى نهايت و جلال بى مثل و مانند شناخت تنها به او عشق و اشتيقا و انس دارد و از خلق براى آنكه او را از خدا باز مى دارند مى گريزد و جز با عاشقان و دوستان خدا ابدا با كسى انس نمى گيرد.
كلمه 8 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
المومن اذا نظر اعتبر، واذا سكت تفكر، و اذا تكلم ذكر، و اذا اعطى شكر، و اذا ابتلى صبر
 ترجمه :
مؤ من هر گاه بچيزى نظر كند بنظر عبرت مى نگرد، و اگر سكوت كند در عظمت و حكمت خدا فكر مى كند، و هرگاه سخنى گويد بذكر خدا زبان گشايد، و هرگاه خدا به او چيزى عطا كند شكر مى كند، و اگر مبتلا به بليه اى شود صبر در بلا كند.
شرح :
مؤ من به هر چه نظر كند نظر عبرتست ((نظر خداى بينان ز سر هوا نباشد)) چون خاموش باشد سكوتش فكرتست مانند مردم غافل از خدا نيست بلكه بياد خدا و بفكر عظمت و حكمت الهى است و اگر نعمتى خدا به او عطا كند بشكر آن نعمت مى پردازد كه شكر نعمت مال بذل و احسان است ، و شكر نعمت علم تعليم بخلق و ارشاد و هدايت است ، و شكر نعمت جاه عدل و محبت بزيرد ستانست ، و شكر هر نعمت صرف كردن آن نعمت است براى غرضى كه خداى براى آن غرض آن نعمت را عطا كرده است و اگر مؤ من را بلائى رسد چون مرض و فقر و مرگ فرزند در بلا جزع نمى كند زيرا بلا را هم نعمتى از خدا مى داند و صبر مى كند تا خدا جزاى صابران به وى عطا كند كه  انما يوفى الصابرون اجبرهم بغير حساب
 كلمه 9 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
الصبر ثمرة الايمان
 ترجمه :
صبر در امور ثمره ايمانست .
شرح :
صبر بر سه قسم است ، يكى صبر در معصيت كه انسان چون بمعصيتى نفس او را دعوت كند بصبر و شكيبائى از لذت آن معصيت بگذرد و دامن صبر و حلم را در مقابل آن لذت فانى موقت از دست ندهد.
دوم صبر بر عبادت كه انسان در نماز و طاعت عجول نباشد و بشتاب در نماز اركان عبادت و حضور قلب را خراب نكند بلكه با صبر و طماءنينه خاطر و حضور قلب و توجه كامل و شرائط و مستحبات هر چه تواند بجاى آرد.
سوم صبر بر بلا كه هر گاه مصيبتى از قبيل درد و رنج و فقر و مرگ و اهانت و حبس و آزار دشمن و ساير بليات و حوادث ناگوار بر انسان پيش آيد با صبر جميل يعنى صبر بى شكايت بخلق و بدون اعتراض قلبى بر خدا و عدم جزع و فزع از درد و غم و اندوه ، در آن بلا صبر كند و اگر ايمان را بدرختى تشبيه كنم ثمره و ميوه آن درخت اين انواع صبر است و مؤ من هميشه داراى صبر و شكيبائى در تمام مراحل خواهد بود چون مى داند كه هر حادثه بفرمان خداست .
انديشه و اندوه و غم رنج و تعب درد و الم
 هر يك نهد در دل قدم با حكم و فمران مى رسد
 كلمه 10 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
لو ضربت خيوم المومن بسيفى هذا على ان يبعضنى ما ابغضنى
 ترجمه :
اگر بينى مؤ من را مثله كنم بضرب شمشير كه مرا دشمن دارد هرگز مرا دشمن ندارد.
شرح :
شخص مؤ من خدا را شناخته و هر كه خدا را شناخت او را دوست دارد و هر كه خدا را دوست دارد دوستان خدا را كه مثل اعلاى آنان على - عليه السلام - است دوست دارد تا حد جانش از دوستى على - عليه السلام - دست بر ندارد و تا روز قيامت حب على - عليه السلام - لازمه ذات اوست و در اخبار معصوم است كه فرمودند دوستى على بن ابى طالب از صفات اهل ايمانست عنوان صحيفة المومن حب على بن ابى طالب امام - عليه السلام - فرمود سر لوحه صحيفه اعمال مؤ من حب على بن ابى طالب است چون هر شخص با ايمان بهر مقام ايمان برسد على - عليه السلام - را ما فوق آن داند و برتر از تمام خاصان و مقربان حق بيند و فردا اكمل و مثل اعلاى ايمان و زهد و شجاعت و همت و فتوت و جوانمردى و سخاوت و كليه اخلاق فاضله شناسد بدين سبب على - عليه السلام - در قلب او محبوب ترين خلق عالم است تانكه ابو على سينا در اين رباعى فرمايد:
تا باده عشق در قدح ريخته اند
 و اندر پى عشق عاشق انگيخته اند
 در جان و روان بو على مهر على
 چون شير و شكر بهم در آميخته اند
 صلوات الله عليه و على اولاده الطاهرين
مقاله پنجم در تربيت و تهذيب نفس ناطقه
  كلمه 1 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
طوبى لمن عصى فرعون هواه و اطاع موسى تقواه ((او عقله ))  .
ترجمه :
خوشا بر انكس كه با فرعون هواى نفس خود مخالف كند و موساى عقل و تقواى خود را اطاعت كند.
شرح :
حضرت اشاره فرموده كه هر كس را در باطن و در عالم صغير موسى و فرعونى است و اگر بخواهد مقام كمال موسوى را دريابد با فرعون نفس خود بين مخالفت كند وگرنه چون فرعون غرق درياى هلاك شود و اگر اطاعت موساى عقل و ايمان كند مانند موسى به تحيت حضرت حق كه ((سلام على موسى و هرون )) فرمود و از مومنان خاصش خواند كه  انهما من عبادنا المومنين  سرافراز گردد و در آسمانهاى عوالم عقلى با موسى هم پرواز شود پس خوشا بحال آنكه ضد فرعون نفس و مطيع موساى عقل است .
كلمه 2 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
راس الفضائل ملك الغضب و امتة الشهوة
 ترجمه :
سر آمد صفات فاضله آنست كه انسان مالك غضب خود شود و شهوت را بميراند.
شرح :
يعنى افضل صفات آنست كه انسان مالك شهوت و غضب خود و نفس ناطقه اش ‍ حاكم بر اميال و هواى حيوانى گردد و هر جا شهوت و غضب خواست در مقابل عقل قدسى عرض اندام كند.
اين دو قوه را بكلى در برابر اراده عقل مغلوب گرداند و غرض از جهاد اكبر همين مخالفت با شهوت و غضب است كه انسان بهر مقامى رسيد از مراتب عاليه علم و معرفت و سعادت بواسطه مخالفت با هواى نفس رسيد و اين دو قوه شهوت و غضب دو قوه بسيار شريفند در صورتى كه تابع عقل و اراده شرع باشند چون بقاى هر نوع و كمال هر شخص تابع اين دو قوه است بشرط مذكور چنانكه در حديث نبوى ذكر شد كه اگر انسان حاكم بر شهوت خود شود از ملك بالاتر رود پس سرآمد فضائل انسان مالك غضب و حاكم بر شهوت شدن اس و اجراى ميل اين دو قوه را تابع عقل منور و شرع مطهر داشتن و فقناالله تعالى و اياكم .
كلمه 2 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
طهروا انفسكم من دنس الشهوات تدركوا رفيع الدرجات
 ترجمه :
نفوس خود را از پليدى شهوت پاك سازيد تا بدرجات رفيع روحانى نائل گرديد.
شرح :
يعنى هر كه بخواهد بمقامات عالى و معارج قدسى ارتقا يابد و از قفس طبيعت بباغ و گلزار علم و حكمت و معرفت پرواز كند بايد از دنس و كثافت و زنگار شهوتهاى حيوانى نفس ناطقه قدسيه را مهذب گرداند و روح را از شوق و لذات حسى طاهر و پاكيزه بدارد تا پس از تخليه از شهوات بصفات ملائكه متصف گردد بلكه از قلك و ملك بالاتر مقام يابد و در كلمه ديگر حضرت - عليه السلام - فرمود  كلما زاد علم الرجل زادت عنايته بنفسه و بذل جهده فى اصلاحها و رياضتها  هر قدر پايه علم انسان بالاتر رود عنايت و توجهش بتهذيب نفس و اصلاح اخلاقض و رياضت و مجاهدتش با نفس بيشتر شود.
كلمه 4 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
خير الناس من طهر نفسه من الشهوات
 ترجمه :
بهترين مردم كسى است كه نفس خود را از شهوات حيوانى پاك دارد.
شرح :
يعنى هر كس بيشتر با هواى نفس و شهوت هاى حيوانى مخالفت كند و از علم طبيعت و اشتياق به لذات پنج حس  حس لامسه و ذائقه و شامه و باصره و سامعه  بگذرد بهتر از ديگران است زيرا ملاك بهترى و افضليت اشخاص بتهذيب روح قدسى و تبقوى و علم و ايمانست كه فرمود عزمن قائل  ان اكرمكم عندالله اتقاكم  بهترين شما نزد خدا با تقواى ترين شما هستند پس بهتر از همه مردم كسى است كه نفس را از پليدى شهوات حيوانى پاك سازد و با علو همت بجانب لذات عقلى روى آرد.
كلمه 5 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
الا و ان الجهاد ثمن الجنة فمن جاهد نفسه ملكها و هى اكرم ثواب الله لمن عرفها
 ترجمه :
مردم آگاه باشيد كه جهاد با نفس كافر ثمن و قيمت آن بهشت ابد است و هر كس با نفس ‍ جهاد كرد مالك نفس خود شود و اين جهاد نفس نزد خدا گرامى تر از هر عمل نيكوست بشرط آنكه عالم باشد كه چگونه جهاد با نفس كند.
شرح :
يعنى هر كس راه جهاد با نفس كه جهاد اكبر است از طريق عقل و دين بياموزد و نيكو با نفس بجنگ پردازد بر او فاتح شود و تمام خير و سعادت و فضل و رفعت در اين است كه انسان در اين جنگ فتح كند كه اين فتح مبين است و مبدا فتوحات قلبى و اشراقات الهى است و بهشت ابد مزد و ثمن اين فاتحيت است و در كلمه ديگر فرمود  خير الجهاد جهاد النفس  بهترين جهاد، جهاد با نفس است و باز فرمايد  مهر الجنة جهاد النفس  جهاد با نفس كابين عروس بهشتى است رزقناالله و اياكم
 كلمه 6 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
طوبى لمن كابد هواه و كذب مناه و رمى غرضا و احراز عوضا
 ترجمه :
خوشا بر حال آنكه با هواى نفس بجنگد و آمال و آرزوهاى موهوم دنيا را تكذيب كند و متاع فانى ناچيز عالم ماده را از نظر بيفكند تا در عوض لذاتى كه از قوه ادراك برتر است دريابد.
ترجمه :
يعنى عرض متاع دنيوى فانى را بسعادت ابدى و لذات جاودانى معاوضه كند و از نعم اخروى و لذت شهود حق و جمال معشوق مطلق حظ كامل يابد.
در كلمه ديگر حضرت فرمود  ان النفس لجوهرة ثمينه من صانها و رفعها و من ابتذلها و ضعها  نفس گوهرى گرانبهاست هر كه از اخلاق و عادات زشت او را محفوظ دارد مقامش را رفيع مى گرداند  قدافلح من زكيها  و اگر به اخلاق زشت و عادات پست رها كند خارو ذليلش خواهد ساخت  و قد خاب من دسيها  .
كلمه 7 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
الاشتغال بتهذيب النفس اصلح  .
ترجمه :
فرمود صالح ترين و بهترين كار در عالم به تهذيب نفس ناطقه پرداختن است .
شرح :
يعنى بين كارهاى خير و اعمال و افعال شايسته صادر از انسان در دور زندگانى بهترين و شايسته ترين آنها تهذيب نفس است كه آن عمل آسايش دين و دنيا و لذت روح و بدن و سعادت جسمانى و عقلانى را دار است چنانكه در كتاب خداست كه  قد افلح من زكيها  . تزكيه نفس سبب آسايش و فلاح و فيروزى دو عالم است كه چون انسان نفس خود را تربيت كند از شهوت و غضب حيوانى پاك و پاكيزه دارد و از صفات رذيله بخل و حسد و كبر و رعونت و خود بينى و غرور حرص بماديات و عادات و خيمه منزه شود و از اوصاف رذيله ديگر از قبيل دنائت نفس و ترس و ريا و عجب و مكر خدعه و فريب مردم و ظلم و جفا خيانت روح خود را پاك گرداند و بصفت ايمان و معرفت و حكمت و علم و حلم شجاعت و عدالت و سخاوت و علو همت و غيره از صفات كمال روان را بيارايد چنين كسى بهترين شغل و شايسته ترين كار عالم را پيش ‍ گرفته است زيرا در اثر تهذيب روح و تكميل نفس انسان در دو جهان آسايش يابد شخص مهذب النفس خدا و خلق هر دو از او خشنودند و بالنتيجه در دنيا خوش و در آخرت به آسايش و مقامات رفيع نائل گردد چون بيان شد كه درجات بهشتى و رفيع ترين مقام آن براى نفوس قدسيه مهذب از اخلاق رذيله و متصف بصفات فاضله است بلكه نفوس قدسى منور بنور علم و اخلاق نه بس بهشتى بلكه خلاق بهشت رضوانند در حديث است كه بهشت مشتاق اهل ايمانست و دوزخ بمومن گويد زود بگذر كه نور تو آتش مرا خاموش مى سازد نتيجه آنكه براى سعادت هر دو جهان شايسته ترين كار عالم تهذيب نفس ناطقه است .
كلمه 8 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
ترك الشهوات افضل عبادة و اجمل عادة  .
ترجمه :
فرمود ترك شهوتها بهترين عبادت حضرت احديت است نيكوترين عادت انسانيست .
شرح :
يعنى هر كس از لذت فانى حيوانى كه مانع توجه بخدا و طلب علم و معرفت و اعمال صالح است بگذرد و بر شهوات نفسانى پشت پا زند و اسير هواى نفس نگردد تا بر نفس فائق و فاتح شود اين كار بهترين عبادت خدا و نيكوترين عادت انسان بشمار است كه ترك شهوت انسان را بخدا نزديكتر از سائر عبادات گرداند و از هر كار براى تكميل نفس نيكوتر است و چون عادت طبيعت ثانوى است پس اگر انسان بشهوات حيوانى عادت كند مسخ به حيوان شود و اگر ترك آن نمود بحقيقت انسان كه از ملك برتر است مى گردد  رزقناالله تعالى  .
كلمه 9 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
ادب نفسك بما كرهته لغيرك  .
ترجمه :
فرمود: نفس خود را ادب و تربيت كن از آنچه در ديگران ناپسند مى بينى .
شرح :
يعنى يكراه براى تهذيب و تربيت و ادب نفس آنست كه صفات رذيله و افعال نا شايسته اى كه در مردم بينى و ناپسند تو است نفس خود را از آن صفات پاك ساز و آنچه زشت و نا شايست در مردم بينى بدان كه آن براى تو هم زشت و نا پسند است و تو در اثر حب نفس و خود خواهى بسا بر خود زشت نمى بينى .
و در كلمه ديگر فرمود: استقبح من نفسك ما تستقبه من غيرك  از خود قبيح شمار عملى را كه از ديگران قبيح دانى پس از توجه به زشتى و نا پسندى به اوصاف و اعمال ديگران كه حب نفس مانع و حجاب درك زشتى آنها نيست قياس كار خويش ‍ برگير و مگذار حب بنفس سبب شود كه آنچه زشت است در خود زيبا تصور كنى و بر ديگران زشت و ناروا دانى پس چون صفات رذيله و افعال قبيحه ديگران را بعقل فطرى خود ((بى حجاب حب نفس  تشخيص مى دهى و زشتى آنها را براى خود بشناس و نفس را از آن پاك ساز تا ادب نفس از بى ادبان بياموزى نه آنكه چون عيبى در خلق بينى از زشتى ها و عيوب نفس خويش غفلت كنى و به ادب و تربيت و تهذيب نفس خود بپردازى بلكه به عيب جوئى و بد گوئى بى ادبان و بدكاران اكتفا كنى و هرگز نفس ناطقه خود را از نقص و عيب و اوصاف رذيله مهذب نگردانى پس بجاى آنكه ما عمر را بعيب جوئى ديگران صرف كنيم بهتر كه عيب خود را دور كرده و نفس خويش را مهذب و مودب سازيم كه در عيب جوئى مردم زبان و در رفع عيوب خود هزاران سود دنيا و آخرتست .
نكته اخلاقى :
بچهار طريق انسان تواند نفس را مهذب سازد يكى همين وجهى كه اينجا ذكر شد از بى ادبان ادب آموزد.
دوم آنكه از معاشرت اهل ادب ، ادب آموخته و بديدن نفوس مهذب تهذيب نفس ‍ كند.
سو آنكه از دوستان حقيقى عيوب و نواقص اخلاقى خود را بپرسند تا به عيب خود آگه شود و رفع آن كند.
چهارم آنكه از دشمنان خود كه در مقام پيدا كردن عيوب اند استفاده كرده و آنچه را كه بر او عيب شمرند از خود دور سازد تا ((عدو شود سبب خير اگر خدا خواهد)).
كلمه 10 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
نزه نفسك عن دنس اللذات و تبعات الشهوات  .
ترجمه :
نفس خود را از آلايش لذات حيوانى منزه ساز و از عاقبت بد شهوت پرستى بپرهيز.
شرح :
يعنى نفس ناطقه را از اعمال لذات حيوانى كه موجب دنس و نا پاكى اوست منزه ساز كه آن لذات سبب حرمان از لذات روحانى است و نيز از عاقبت زشت و رسوائى و زيان كارى شهوات رانى بپرهيز و نفس قدسى را از عادات و تخيلات زشت حفظ كن .
در كلمه ديگر فرمود:
((اصل هر گمراهى اطاعت از شهوت نفس ، و مبداء هر سعادت مخالفت هواى نفس ‍ است )).
مقاله ششم در اخلاق فاضله و وفا و صفا و حفظ قول و عهد بين خدا و خلق
  كلمه 1 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
من شرف الاعراق حسن الاخلاق  .
ترجمه :
حسن اخلاق كاشف از شرافت و اصالت انانست .
شرح :
يعنى كسى كه داراى حسن اخلاق است و بملكه حكمت و سخاوت و عدالت و شجاعت و علو همت و غيره آراسته است آنكس را شرافت ذاتى و عظمت روحى است و از خاندان اصالت و نجابت است ؛ و بعكس آنكس كه اخلاقش زشت است دليل بد گوهرى و بى اصالتى است و اغلب از خاندانى پست همت و حقيرالنفس و بى شرافت و نجابت است .
كلمه 2 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
حسن الخلق يورث المحبة و يولد المروة  .
ترجمه :
حسن خلق و اخلاق پسنديده موجب محبت ((خدا و خلق )) و منشاء مروت و فتوت و مردانگى است .
شرح :
هر كه با خلق خدا اعم از خانواده خود ((زن و فرزندان و خويشان )) و رفيقان و همسايگان خلق نيكو دارد و به اخلاق خوش معاشرت كند همه او را دوست مى دارند و نزد هر كس محبوب و محترم است و بالنتيجه در دنيا رزق وسيع و در آخرت مقام رفيع خواهد يافت ((و بايد اين نكته را بدانيم )) كه خلق نيكو نه تنها زبان خوش است بلكه اتصاف روح پاك بمحبت و سيرت انصاف و مروت و عدل و امانت است و وفاى بعهد و صدق و صفا و يكرنگى است و علم و حلم و معرفت و احسان بخلق است .
كلمه 3 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
لا عيس اهنا من حسن الخلق  .
ترجمه :
هيچ زندگانى و عيشى گواراتر حسن اخلاق نيست .
شرح :
آنكس را كه خلق نيكوست شهوت و غضبش بفرمان عقل است و عقل عاقبت انديش ‍ است و سلامت و عافيت و صحت جسم و جان را در كارها منظور مى دارد و كاريكه نارواست در دنيا يا در آخرت موجب ناراحتى انسانست از او صادر نمى شود در اثر حسن خلق شخص هميشه با عيش خوش و دلى شاد و بى مزاحمت و بدون غم و اندوه زندگانى را بسر مى برد در خانه خلق خوش موجب نشاط اهل منزلست و همسايگان و در محيط موجب محبوبيت نزد عموم و بالنتيجه موجب رضاى خدا و خلق است پس در دو عالم صاحب اخلاق نيكو خوشترين زندگانى را خواهد داشت و در كلمه ديگر مقابل آنرا فرمود: سوء الخلق نكدالعيش و عذاب النفس  خلق بد مايه عيش ناخوش و زندگى پر غم و اندوه و رنج است و در كلمه ديگر فرمود.
من ساء خلقه ضاق رزقه  شخص بد خلق تنك روزيست ، و رزق روحش كه علم است نيز كم است .
كلمه 4 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
لا يلقى المومن حسودا و لا حقودا و لا بخيلا  .
ترجمه :
مؤ من حقيقى را هرگز حسود و صاحب حقد و كينه و بخل و لئامت نخواهى يافت .
شرح :
آنكه اهل ايمانست از صفت حسد با مردم مبر است زيرا مى داند هر كه هر چه نعمت نصيب او شده از مال و جاه و علم و ساير نعمتها همه بتقدير خداى متعال نصيبش ‍ گرديده و حسد او اعتراض بر خداست و مؤ من هرگز اعتراض بر خداوند ندارد و نيز مؤ من دلش جاى محبت خداست هرگز حقد و كينه كس را در دل نگيرد و بجاى كينه اگر از كسى آزار ديده در باره او محبت و دعاى خير مى كند و مغفرت از خدا مى طلبد و نيز مؤ من كه مى داند اگر به كسى احسان كند خداى پاداش آن احسان را در دو عالم بهتر از آن عطا مى كند و علاوه مال و متاع دنيا را چيزى حقير و نا قابل مى داند هرگز بخل نخواهد ورزيد پس مؤ من داراى مقابل اين اوصاف است مؤ من خير خواه و مهربان بخلق است و سخى الطبع و غنى النفس و بلند همت است . خلاصه آنكه ايمان بخدا دارد تمام صفات ناپسند از او دور و جميع صفات پسنديده در او ظهور دارد مگر آنكه ضعيف الايمان باشد و الا ايمان كامل بخدا انسان را متخلق به اخلاق الله و متصف به صفات الله مى گرداند  رزقنا الله و اياكم  .
كلمه 5 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
افضل الناس من كظم غيظه و حلم عن قدرة  .
ترجمه :
)) بهترين مردم كسى است كه خشم خود را وقت غضب فرو برد و با وجود قدرت بر انتقام حلم كند.
شرح :
يكى از صفات كمال كه موجب رفعت مقام انسانست در دنيا و عقبى در حق او بدى و آزار كند كه خدا در قرآن عظيم فرمايد: والكاظمين الغيظ و العافين عن الناس ‍  . بزرگى در اين است كه انسان خشم و غضب را فرو برد و با وجود قدرت بر انتقام از بدى ها و آزار مردم بگذرد  الا تحبون ان يغفرالله لكم  . آيا دوست نداريد كه خدا از تقصير شما در گذرد شما هم از بديهاى خلق در گذريد و خشم و غضب را فرو بريد تا خدا هم از گناهان شما بگذرد.
حورايان به عيسى - عليه السلام - گفتند از همه چيز سخت تر از عالم چيست ؟! گفت : خشم خدا كه دوزخ از آن ترسان است .
گفتند: امان از خشم خدا به چيست ؟
 گفت : به فرو بردن خشم و غضب خود. ((چنانكه عارف رومى اين را بنظم فرموده )).

گفت عيسى را يكى هشيار سر

چيست در عالم ز جمله سخت تر

گفت از جمله بتر خشم خدا

كه ازان دوزخ همى لرزد چو ما

گفت از خشم خدا چه بود امان

گفت خوردن خشم خود اندر زمان
كلمه 6 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
حسن الخلق راس كل بر.
ترجمه :
حسن اخلاق سر آمد تمام نيكوئى هاست .
شرح :
آنكس را كه اخلاق نيكوست بهترين و كامل ترين نعمت را خدا به او عطا كرده است زيرا در اثر خلق خوش انسان هم در عالم طبيعت آلامى نمى بيند و خوش زندگانى مى كند و هم در جهان ابد به واسطه خلق بد بر خود عذاب و عقابى مهيا نكرده زيرا لازمه خلق نيكويى بى آزارى بخلق و عدم ظلم و ستم به مردم است  المسلم من سلم المسلمون من يده و لسانه  پس در آخرت نيز سعادتمند و شاد و خوش ‍ خواهد بود پس سر آمد صفات نيكو حسن اخلاق است كه رسول اكرم - صلى الله عليه و آله وسلم - فرمود: بعثت لاتمم مكارم الاخلاق  مرا خداى متعال براى تكميل اخلاق نيكو بسوى خلق فرستاد.
كلمه 7 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
احسن الصدق الوفاء بالعهد  .
ترجمه :
بهترين صدق و راستى آنست كه انسان بعهد و پيمان خود وفا كند.
شرح :
صدق اينجا مراد راستى و درستى در قول و فعل است كه مقام صادقان و اهل ايمانست كه عهد خدا را حفظ كند حضرت فرمايد بهترين صدق و راستى و اهم مراتب درستى وفاى بعهد و عمل به وعده است كه تمام فتوت و مردانگى در اين صفت وفا دارى است هر كس داراى صفت وفاست با خدا و خلق محققا امانت و صدق كلام و صراحت لهجه و شجاعت و جوانمردى و ساير اوصاف نيكو را نيز داراست و هر كه وفا دار نيست ساير صفات نيكو را نيز فاقد است لذا در قرآن حفظ عهد و امنت را از صفات كامل ايمان شمرده است . والذين هم لاماناتهم و عهدهم راعون  . ديگر از صفات اهل ايمان آنست كه آنها رعايت امانت و عهد و قول خود را مى كنند.
كلمه 8 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
من عمل بالامانة فقد اكمل الديانة  .
ترجمه :
هر كه با امانت است دينش كامل است .
شرح :
حفظ امانت و پاكدامنى از عذر و خيانت دليل كامل ديانت است زيرا آنكس كه نسبت بخدا و عالم قيامت و دار مجازات و حساب و كتاب ايمان دارد محققا بمال و ناموس و جان و حساب مردم امانت نگاه دارد و هرگز بظلم و عصيان خصوص ظلم بخلص و حق الناس آلوده دامان نگردد چون از روز حساب و كيفر خدا مى ترسد و چنين كسى در مراتب دين بمرتبه كمال رسيده است .
پس هر كه را وصف امانت است كمال ديانت است و اين صفت از صفات ستوده بسيار مهم انسانست .
كلمه 9 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
مروة الرجل صدق لسانه  .
ترجمه :
جوانمردى و فتوت مرد راست گوئى و صراحت لهجه است .
شرح :
صفت راستگوئى در نفوس با شهامت و شجاعت و همت است و لازمه آن وصف صفا و حقيقت جوانمردى است و بعكس دروغگوئى صفت منافقان دو رنگ دون همت خائن و ضعيف النفس است .
كلمه 10 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
يستدل على اليقين بقصر الامل و اخلاص العمل و الزهد فى الدنيا  .
ترجمه :
فرمود: استدلال مى شود بر مقام يقين شخص بخدا و بعالم آخرت به اين كه آمال و آرزوى دور و دراز دنيا نداشته و عملش خالص براى رضاى خدا باشد و از دنيا و امور دنيوى زهد و اعراض كند.
شرح :
حضرت اينجا علائم اهل يقين بخدا و عالم آخرت را سه چيز فرمود يكى نداشتن آرزوها و خيالات باطل دنيوى از مال و جاه و اعتبار، و يكى خلوص عمل يعنى همه كارش براى رضاى خدا و خالص لوجه الله باشد  انما نطعمكم لوجه الله  .
زيرا عملى كه خالص براى خدا نباشد در آن مرض قلب و غرض دنيوى است و آن دليل عدم يقين بخداست و سوم زهد يعنى بى رغبتى به لذات و شهوات و مقامات دنيوى زياد بر ضرورت و اين سه صفت بهترين دليل يقين بخدا و قيامت و واضح ترين برهان بر درجه استيفاكن اهل ايمانست و لازمه اين اوصاف مقام كشف و شهود عالم برزخ و ديدن جهان ارواح است چنانكه زيد خدمت رسول اكرم - صلى الله عليه و آله - رسيد حضرت فرمود:
كيف اصبحت يا زيد فقال : اصبحت مومنا حقا  فرمود: در چه حالى عرض ‍ كرد در ايمان به مقام يقين و به درجه شهود رسيده ام حضرت فرمود علامت و دليل اين دعوى چيست ؟
 عرض كرد آنست كه زهد و اعراض از لذات و نعمت هاى دنيا دارم و شب به قيام نماز و عبادت و روز به روزه و فكر و ذكر مى گذارنم حضرت فرمود. خوشا بر حال تو.
اين حديث شريف نبوى را عارف رومى - قدس سره - با بيانى شيرين و شورانگيز شرح كرده اينجا ذكرش مناسب است .

گفت پيغمبر صباحى زيد را

كيف اصبحت ايرفيق با وفا

گفت عبدا موقنا باز اوش گفت

كونشان از باغ ايمان دگر شكفت

گفت تشنه بوده ام من روزها

شب نخفتستم ز عشق و سوزها

تا ز روز و شب گذر كردم چنان

كه زاسپر بگذرذ نوك سنان

كه از آن سو جمله ملت يكى است

صد هزاران سال و يكساعت يكيست

گفت خلقان چون ببينند آسمان

من بينم عرش را با عرشيان

هشت جنت هفت دوزخ پيش من

هست پيدا همچو بت پيش شمن

يك بيك من مى شناسم خلق را

همچو گندم همچو جو در آسيا

اين زمان ظاهر شدم از اين گروه

يوم تبيض و تسود و جوه

هين بگويم يا فرو بندم نفس

لب گزيدش مصطفى يعنى كه بس

يا رسول الله بگويم سر حشر

در جهان پيدا كنم امروز نشر

هل مرا تا پرده ها را بر درم

تا چو خورشيدى بتابد گوهرم

تا كسوف آيد زمن خورشيد را

تا نمايم نخل را و بيد را

وا نمايم من پلاس اشقيا

بشنوانم طبل و كوس انبياء

دوزخ و جنات و برزخ در ميان

پيش چشم كافران آرم عيان

وا نمايم حوض كوثر را بجوش

كاب بر روشان زند بانگش بگوش

اهل جنت پيش چشمم ز اختيار

در كشيده يك بيك را در كنار

دست يكديگر زيارت مى كنند

و زلبان هم بوسه غارت مى كنند

وا نمايم راز رستاخيز را

نقيد را و نقد قلب آميز را؟

جمله را چون روز رستاخيز من

فاش مى بينم عيان از مرد و زن

اين سخن پيان ندارد باز ران

تا نمانيم از قطار كاروان
بر سر مطلب رويم :
مقاله هفتم در حقيقت دنيا و فراغ نفوس قدسى ازشواغل و موانع جسمانى عالم طبيعت
  كلمه 1 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
لا تبيعوا الاخرة بالدنيا و لا تستبد لوا البقاء بالفناء  .
ترجمه :
فرمود: عالم آخرت را بدنيا نفروشيد و سراى بقا را بدار فنا مبدل نكنيد.
شرح :
يعنى هر كه زائد بر ضرورت و از مقدار حاجت ((آنهم از طريق حلال )) مال دنيا را جمع آرد و از راه حرام تحصيل مال و جاه كند و با حرص و آز و طمع و با هر جنايت و خيانت و كار ناشايست در طلب مال و مقام بر آيد در حقيقت آخرت را فروخته تا بدنيا رسيده است و عالم بقا و سراى ابدى بهشت و لذات بى پايان آخرت را از جهل و سفاهت بخانه چند روزه دنيا تبديل كرده است .
كلمه 2 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
حد الحكمة الاعراض عن دارالفناء و التوله بدار البقاء  .
ترجمه :
حد حكمت و معنى حقيقى آن اعراض از سراى فانى و اشتياق بعالم بقاء است .
شرح :
يعنى حكيم كسى است كه از همت بلند و روح بزرگ و دنيا و لذات فانى آنرا ناچيز داند و تمام توجهش بعالم بقا باشد و شوق به وطن اصلى و سراى ابدى دائم او را به ياد آن عالم و بكار مناسب آن سراى جاويد بدارد تا بعلم و عمل صالح و احسان و خدمت بخلق پردازد چنانكه حكماء اغلب و خصوص حكيم قدوسى محقق طوسى چنين بود و عمرى همه را بعلم و عمل و خدمت بخلق صرف مى كرد و مى فرمود:

لذات دنيوى همه هيچ است نزد من

در خاطر از تغير آن هيچ ترس نيست

روز تنعم و شب عيش و طرب مرا

همچون شب مطالعه و روز درس نيست
((رضوان الله عليه ))
كلمه 3 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
خير من صحبت من ولهك بالاخرى ، و زهدك فى الدنيا، و اعانك على الطاعة  .
ترجمه :
بهترين كسى كه با او مصاحبت و رفاقت مى كنى آنكسى است كه تو را مشتاق آخرت و متنفر از دنيا گرداند.
شرح :
يعنى رفيق حقيقى و هم صحبت گرامى آنست كه بروح انسان كه از عالم بقاست مساعدت كند و بعلم و معرفت انسان بيفزايد و گرد و زنگار دنيا را منشاء هر خصا و شقاوتست و بالطبع همه مردم عادى مشتاق آنند از دل پاك كند و اشتياق و عشق عالم آخرت را كه اغلب مردم از آن تا دم مرگ غافلند در آينه دل منعكس گرداند چنان كس ‍ بحقيقت رفيق انسانست اين گونه رفيق است كه فرمودند  الرفيق ثم الطريق  حافظ فرمايد:

ديغ و درد كه تا اين زمان ندانستم

كه كيمياى سعادت رفيق بود رفيق
كلمه 4 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
من هوان الدنيا على الله لايعصى الافيها  .
ترجمه :
از پستى دنيا نزد خدا و بى قدرى آن همين است كه خدا را معصيت نمى كنند مگر در دنيا.
شرح :
در اين جهان ماده و حركت كه خدا دار فتنه و امتحان قرار داده گوئى ميدان جولان اميال مختلف و صحنه دواعى و اغراض متعارض است و تزاحم شهوات موجب غفلت از خدا و منشاء هر ظلم و جور و طغيان و عصيان است اما ازين جهان كه بعالم مافوق الطبيعه رفتيم ديگر حركت متزاحم و اميال متعارض نيست  و فيها ما تشتهى الانفس و تلذ الاعين  . است و آنجا كسى نافرمانى خدا نكند و ظلم و جور بخلق نرسد پس اين دنياى پست ماده و حركت است كه دار عصيان و ميدان طغيان است و عوالم ديگر جاى آسايس و لذت و بهجت خلق است و عشق به حسن و جمال حق .
كلمه 4 - قال اميرالمؤ منين -ليه السلام
 من ذمامة الدنيا عندالله ان لاينال ما عنده الابتركها  .
ترجمه :
از پستى و شومى دنيا نزد خدا همين بس است كه جز بترك دنيا كسى بخدا و لذات آخرت نمى رسد.
شرح :
چون دنيا دار عمل و امتحان است و آخرت دار نتيجه و پاداش است لازمه عالم دنيا حركت مختلف و متنازع است بين قواى روح با قواى بدن و لذات روحانى و جسمانى و حب خدا با حب دنيا كه يكى از روح و يكى از جسم است ابدا در دلى جمع نخواهد شد جز بترك اعراض و شهوات دنيوى كسى بحب خدا و رضا و رضوان حق نرسد لذا فرمود از شومى دنيا و خوارى آن نزد خدا همين بس كه كسى جز بترك دنيا و مخالفت با لذات دنيوى بثواب بهشت و لقاى خدا و نعمت آخرت نخواهد رسيد و لذات دنيوى مانع وصول بنعم ابدى الهى است و در كلمه ديگر فرمود:
حب الدنيا راس الفتن و راس المحن  حب دنيا منشاء هر فتنه و فساد و اساس هر رنج و محنت است .
كلمه 6 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
استعيذوابالله من سكرة الغنى فان له سكرة بعيدة الافاقه  .
ترجمه :
بخدا پناه بريد از مستى مال و ثروت دنيا كه ثروت را مستى عجيبى است كه از مستى بهوش آمدن بسيار دور و مشكل است .
شرح :
يعنى هر چيز را از مال و جاه و علم و حسن و غيره همه را سكر و مستى است چون كه هر چه انسان را از طريق عقل بيرون برد آن مستى است و مال دنيا را يك نوع مستى شديدى است كه كمتر كسى تا دم از اين مستى بهوش مى آيد و خردمندان عالم تنها بحقيقت دنيا و فنا و زوال آن پى مى برند و مست و مغرور مال و ثروت دنيا نمى شوند بلكه بكار زاد و ذخيره آخرت از مال و جاه و علم و غيره مى پردازند.
كلمه 7 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
حب الدنيا يفسد اعقل و يصم القلب عن سماع الحكمة
 ترجمه :
حب دنيا عقل را فاسد مى كند و گوش قلب را از شنيدن سخن حكمت كر مى سازد.
شرح :
يعنى هر كه دوست دنيا و عاشق مال و جاه دنياست عقل فطرى و هوش حقيقى او فاسد شود و ديگر بسخن حكمت و الهيات مايل نباشد و گوش بگفتار انبياء و اولياء و حكماى الهى كه دنيا را در نظرش حقير كند ابدا ندهد مبادا از دنياى موهوم كه معشوق اوست دور شود و اما عاقل گويد:

دنيا بتى است عشوه گر و بيوفا

زين بيوفا وفا چه تمنا كنى
يا گويد:

مجو درستى عهد از جهان سست نهاد

كه اين عجوزه عروس هزار داماد است .
كلمه 8 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
حق على العاقل العمل للمعاد و الاستكثار من الزاد
 ترجمه :
خردمند را سزد كه در دنيا بكار آخرت پردازد و توشه و ذخيره براى آن جهان بسيار بر دارد.
شرح :
چون مرگ انسان يعنى انتقال و سفر او به جهان ديگر حتمى است پس عاقل غافل ازين معنى نباشد و دائم بفكر روز مراجعتش به وطن اصلى است كه آنجا ملك باقى و سراى ابدى است لذا بكار علم و معرفت و عمل صالح و احسان بخلق كه ذخيره و توشه يفر آخرت است مى پردازد در كلمه ديگر فرمودند: ثوب العلم يخلدك و لا يبلى و يبقيك و لا يفنى  لباس علم و تقوى هميشه نو و مخلد و ابدى است و كهنه نشود و در عالم بقا برتن تست و هرگز فانى نگردد.
معاد آخرت
 آخرت يعنى سراى ديگرى كه پس از مرگ بدان منزل مى رويم و آنجا را تمام انبياء و اولياء و حكماى الهى با دليل و برهان واضح بر خلق ثابت كرده اند و آيات قرآن و سخنان على - عليه السلام - در نهج البلاغه و ساير اخبار و ادله حكماى اسلام و غيره همه بر آن متفقند، انبياء و اولياء ديده اند و حكماى الهى و علماى ربانى به مقام علم اليقين و عين اليقين رسيده اند.
كلمه 9 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
لاتدرك ماتريد (من - ظ) الاخرة الابترك ما تشتهى من الدنيا
 ترجمه :
هرگز به آنچه در عالم آخرت مى خواهى نمى رسى الابترك شهوت عالم دنيا.
شرح :
عالم دنيا سراى بدن حيوانى و آخرت منزل جان قدسى است و دنيا يعنى جهان پست و بى ثبات و آخرت عالم بلند رتبه باقى و دايم و آن دو مقابل يكديگرند و شرط وصول انسان بنعمت هاى ابدى و لذات حقيقى عالم آخرت آنست كه از سر شهوات حرام دنيا بگذرد بلكه در حلال آن هم تا بتواند خود دارى كند كه فرمود:
حلاوة الدنيا توجب مرارة الاخرة  شيرينى لذات دنيا موجب تلخى عالم آخرت است كس بمقامات عالى آخرت و درجات منيع بهشتى نرسد جز با ترك حظوظ نفسانى و شهوتهاى حيوانى در عالم دنيا و در كلمه ديگر فرمود:
افضل الطاعات هجر اللذات  نيكوترين طاعتها دورى از لذات دنيا است .
كلمه 10 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
لا يترك الناس شيئا من دينهم لا صلاح دنيا هم الافتح ماهو اضرمنه
 ترجمه :
مردم كارى از امور دينشان را براى نفع دنياى خود ترك نمى كنند الا آنكه درى از ضرر بيشتر برويشان گشوده مى شود
 شرح :
يعنى وقتى انسان بطمع دنياى خود به معصيت و يا ترك طاعت خدا كه امر دين است پرداخت او نمى داند از جهل كه منفعت و ضرر بتقدير خداست و از خدا بايد خير و منفعت خواست نه از ترك فرمان خدا پس بواسطه عدم توجه بخدا و اعتماد بر سعى و كوشش خود اگر نفعى هم يافت در مقابل آن نفع درى از ضرر بمراتب بيشتر بروى خود بگشايد تا معلوم شود كه كليه منافع و خيرات را بايد از درگاه خدا خواست نه به ترك فرمان حق و الاعكس العمل آن زيان دنيا و دين خواهد بود، و اگر بعكس كار دين را مقدم بر امور دنيا داشت هر چند زيانى در آن بود خدا منفعتى بمراتب بيشتر از آن ضرر به او عنايت خواهد فرمود و در كلمه ديگر فرمود: هر كس به امر آخرتش اهتمام داشت خدا امور دنيايش را كفايت و اصلاح خواهد كرد.
و در كلمه ديگر فرمود:
ينبغى لمن عرف دارالفناء ان يعمل الدار البقاء  هر كس دنيا را به فنا و بى وفائى و نا پايدارى شناخت سزد كه از او طمع ببرد و هر چه مى كند براى سراى آخرت كند.
تذكر اجتماعى
 و غرض حضرت از اين كلام و ساير بياناتى كه در اين معنى فرموده آن نيست كه شخص ‍ در دنيا ((چون فناى او را مى بيند)) از هر كار و كسب و تجارت و هنر و صنعت دست بكشد و يكباره به نماز و عبادت و گوشه گيرى و ذكر و دعا پرداز و بهيچ كار دنيا توجه نكند، غرض البته اين نيست زيرا ما را عقل و شرع مامور بكسب و تجارت و عمل براى دنيا فرمود تا بخلق محتاج نباشيم و كسب حلال را معصوم - عليه السلام - فرمودند:
((نه جزء از ده جزء عبادت است )) يعنى اگر عبادات را ده قسمت كنيم نه قسم آن تحصيل كسب حلال است پس غرض ازين بيان در اين كلمه و امثال آن در اخبار بسيار كه فرمودند مؤ من و عاقل كار تنها براى آخرت مى كند و بدنيا توجهى ندارد آنست كه مؤ من و عاقل و شخص بيدار كار آخرت هر كار كه مى كند از تجارت و كسب و علم و هنر و غيره همان كار را خالص براى خدا و براى ذخيره آخرت كنند كه هم دنياى او كاملا اصلاح شود و هم تمام اين اعمال ذخيره آخرت او شود پس كار آخرت نه تنها عبادتست بلكه تمام كارها را اگر براى خدا كنيم كار آخرت است و ذخيره براى آن عالم ما خواهد بود و اگر علم و عبادت را هم براى دنيا كنيم آن هم كار دنياست و هيچ نفعى در آخرت ندارد  الا لله الدين الخالص  دين هر عمل است كه براى خداست و هر چه براى خداست كار آخرت است چون هر كشت و كار و كسب و علم و هنر و صنعت و مشاغل در عالم نظام خلقت لازم و تمام كارهاى دنيا واجب كفائى است و بايد براى آخرت كرد خلاصه آنكه تمام اعمال دنيا را مى توان براى آخرت كرد و تمام كارهاى آخرت را براى دنيا را مى توان براى آخرت كرد و تمام كارهاى آخرت را براى دنيا و اين تابع نيت و توجه بحقيقت دنيا و آخرت است پس اگر كسى عبادت را براى خود نمائى و مال را براى خوشگذرانى خواهد كار دنيا است ، و اگر كسب تجارت و صنعت و هنر كند غرض و مقصود آن باشد كه پس از نظم معاش ضرورى از مال حلال به احسان و صدقه و نشر خيرات و بسط علم و ايمان و دستگيرى از مستمندان و بيماران بكار برد آن علم و تجارت كار آخرتست و ذخيره نزد خداست كه فرمود عز من قائل  رجال لا تلهيهم تجارة و لا بيع عن ذكر الله  و هكذا اگر طبيب در طبابت غرضش خدا و رفع رنج درد مندان و مريضان باشد، و عالم در تحصيل علم مقصودش ‍ هدايت جاهلان و تكميل ايمان مردم باشد، و غرض امير و وزير و عليهم السلام همه خدا باشد كارشان ذخير


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
می‌نویسند "شکراً سلیمانی"؛ بخوانید "اقتدار فرمانده" + تصاویر
نویسنده : محمدرضا عباسیان 09148023199
تاریخ : دو شنبه 20 ارديبهشت 1395

باشگاه خبرنگاران جوان گزارش می دهد؛

می‌نویسند "شکراً سلیمانی"؛ بخوانید "اقتدار فرمانده" + تصاویر

به گزارش  خبرنگار  دفاعی امنیتی  گروه سیاسی باشگاه خبرنگاران جوان؛ تروریست های تکفیری بیش از 5 سال است که  دست به کشتار مردم در منطقه می زنند و در این زمینه  برخی حمایت های بین المللی از تروریست ها جای سوال جدی دارد.

محور مقاومت در منطقه در 5 سال اخیر توانسته در مقابل اقدامات تروریست های تکفیری باایستد و در این زمینه هزاران رزمنده در برابر داعش، جبهه النصره ، احرار الشام، اجناد الشام، فلیق الرحمن و .... مقاومت کردند.

چرا

چرا

چرا


 اما کمک های مستشاری سردار سرلشکر پاسدار "قاسم سلیمانی" فرمانده سپاه قدس جمهوری اسلامی ایران باعث شده تا کشورهای عراق و سوریه و لبنان و ... از شر گسترش تروریسم تکفیری نجات پیدا کنند.


اگر بخواهیم در سوریه یک محاسبه ای داشته باشیم می بینیم که آزاد سازی القصیر با کمک های مستشاری سردار سرلشکر شهید "حسین همدانی" و سردار سرلشکر "قاسم سلیمانی" فرمانده سپاه قدس جمهوری اسلامی ایران انجام شد.


**آزاد سازی  "القصیر"  موجب نجات لبنان و سوریه شد

با آزادسازی شهر راهبردی "القصیر" دقیقا دو کشور سوریه و لبنان از شر تروریست ها داعش و جبهه النصره و همپیمانانشان رهایی یافتند و این موضوع با کمک های مستشاری فرمانده سپاه قدس جمهوری اسلامی ایران میسر شد.


شهر "القصیر" را باید مرکز منطقه  "القصیر"  در استان  "حمص"  در سوریه به شمار آورد. مهمترین ویژگی شهر "القصیر" را باید در مساحت گسترده آن و وجود انواع فعالیت‌های زراعی، صنعتی، تجاری و فراوانی روستاهای آن دانست.

از لحاظ جغرافیایی شهر "القصیر" در غرب سوریه قرار دارد و تنها 35 کیلومتر با شهر "حمص" مرکز استان  "حمص" و 15 کیلومتر با مرزهای لبنان فاصله دارد. اغلب مناطق  "القصیر"  پست و کم ارتفاع است و کوه‌های چندانی در آن مشاهده نمی‌شود، این درحالی است که رود «العاصی» نیز در آن جریان دارد.

روزنامه لبنانی الدیار در تحلیلی نوشت: "نبرد القصیر"  در سوریه تنها دارای نتایج نظامی و سیاسی نبوده ؛ اما یکی از پارادوکس‌های عجیب این نبرد، همزمانی تلاش برای گوشزد نمودن تلفات جانی و آسیب‌های روحی و نظامی این جنگ، با تلاش بی‌سابقه متهم ساختن حزب‌الله به ایجاد فتنه در جهان اسلام است.  

با پاکسازی "القصیر"  حمله تروریست های تکفیری به شهر های مهم لبنان تا حدود زیادی منتفی شد و در حقیقت اکنون رزمندگان حزب الله برای دفاع از امنیت ملی لبنان در سوریه می جنگند و این موضوع  در حملات سال های اخیر داعش به "بقاع" و "بعلبک" ثابت شده است.


**کمک های مستشاری سردار سلیمانی در آزادسازی شهرهای راهبردی عراق

در عراق هم کار ساماندهی و کمک مشورتی به عراقی ها و به خصوص حشد الشعبی با فرمانده سپاه قدس جمهوری اسلامی ایران بوده و همین کمک ها باعث شد تا شهرهای مهم عراق همچون "اربیل" ، "بغداد"  در حاشیه امن بماند و شهرهایی همچون "تکریت" ، "رمادی"، "آمرلی" ، "جلولا" ،  "سعدیه " و .... آزاد شود.

در حقیقت  کمک های مستشاری فرمانده سپاه قدس سه کشور عراق، سوریه و لبنان را از گسترش تروریسم تکفیری نجات داد و به همین دلیل است که کاربران عراقی موجی از تقدیر و تشکر را از فرمانده سپاه قدس به راه انداختند.


چرا

چرا

چرا



**ناجی: اگر حمایت حاج قاسم سلیمانی و مستشاران سپاه پاسداران ایران نبود من قسم می‌خورم که بغداد سقوط می‌کرد

محمد ناجی محمد رئیس فراکسیون بدر در پارلمان عراق با اشاره به دستاوردهای حشد الشعبی گفت: حشد الشعبی  یک نیروی مقدس است که بعد از فتوای آقای سیستانی که یک فتوای کفایی داد در مورد خطر داعش این نیرو به وجود آمده و این نیرو به جز بحث مقابله با داعش خیلی از دستاوردهای دیگر همچون خودباوری و مسائل دیگر را برای مردم عراق داشته است.

رئیس فراکسیون بدر در پارلمان عراق که در همایش بررسی دستاوردهای حشدالشعبی شرکت کرده بود ادامه داد: همه در برابر فتوای آقای سیستانی لبیک گفتند و محصول این لبیک حشد الشعبی شد. البته اگر حمایت جمهوری اسلامی نبود فتوای آقای سیستانی و حمایت مردم عراق محصول نمی‌داد .

ناجی در ادامه سخنان خود با تاکید بر اینکه نباید جایگاه جمهوری اسلامی در مبارزه با داعش را هیچ‌گاه فراموش کرد گفت: مردم عراق هم هیچگاه جایگاه جمهوری اسلامی ایران را فراموش نمی‌کنند چرا که زمانی که داعش وارد عراق شد تا 5 کیلومتری بغداد رسید و آن موقع بنده با چند نیرو برای مقابله با داعش به آنجا رفتیم. در آن روز ما حتی  یک سلاح هم نداشتیم و اگر پیشتیبانی جمهوری اسلامی ایران نبود؛ "بغداد" سقوط می‌کرد.

وی گفت: اگر حمایت "حاج قاسم سلیمانی" و "مستشاران سپاه پاسداران" ایران نبود من قسم می‌خورم که "بغداد" سقوط می‌کرد و همه محصول همه این نتیجه امروز در گروه تلاش و کوشش و خدمات و کمکی است که آنها به ملت مسلمان عراق کردند.


ناجی در ادامه با اشاره به نقش هادی العامری فرمانده نیروهای بدر عراق در جریان بحران این کشور گفت: مردی که مقاوم در کنار قاسم سلیمانی ایستاد و در کنار مردم عراق ایستاد و ملت عراق را فرماندهی کرد هادی عامری بود. وی ادامه داد: امروز بیشتر از آنکه نگران خودمان باشیم نگران قاسم سلیمانی هستیم و قاسم سلیمانی به جای اینکه نگران خودش باشد نگران اسلام و خط مقاومت است.

در حقیقت علت  تشکر کاربران عراقی و سوری و لبنانی  را می توان تلاش فرمانده سپاه قدس در ارائه کمک های مستشاری برای عملیات آزادسازی "القصیر" ، "تکریت" ، "جرف الصخر" ، "جلولا" ، "آمرلی"  و ... دانست.


گزارش از محمد زرچینی
 
انتهای پیام/
 
 
 


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
به گزارش خبرنگار دفاعی امنیتی گروه سیاسی باشگاه خبرنگاران جوان؛ یگان موشکی مقاومت اسلامی نُجَباء از ساعاتی پیش، محور "خان طومان" را بمباران کرده که شماری از تروریست های جبهة النصرة به هلاکت رسیدند.

همچنین این یگان دو خودروی حامل تروریستها در محور "خان طومان" را منهدم کرد که به هلاکت تمامی سرنشینان آن انجامید و در ادامه رزمندگان مقاومت اسلامی پهپاد تروریستها را در خان طومان ساقط كرده و به غنيمت گرفتند.

از زنده سوختن تروریست‌ها پای


از زنده سوختن تروریست‌ها پای
 
علاوه بر این رزمندگان مقاومت اسلامی یک خودروی حامل تیربار 23 میليمتری را در خان طومان منهدم كردند که خودرو و سرنشينان آن در آتش سوختند.
 
از زنده سوختن تروریست‌ها پای

انتهای پیام/

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0

تبادل لینک هوشمند

.متشگرم از خداوند ارزوی توفیق برایتان دارم






آمار مطالب

:: کل مطالب : 633
:: کل نظرات : 0

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 1

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 4
:: باردید دیروز : 34
:: بازدید هفته : 192
:: بازدید ماه : 495
:: بازدید سال : 3753
:: بازدید کلی : 92448

RSS

Powered By
loxblog.Com