عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
به وبلاگ من خوش آمدید امید وارم از مطالب دینی مذهبی که حقیر مطالعه وجهت مطالعه شما عزیزان در وب سایت قرار داده ام بهره مند باشید از خداوند ارزوی توفیق تمام مسلمین خصوصا شیعیان علی ع را دارم
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود





Alternative content


ازدواج
نویسنده : محمدرضا عباسیان 09148023199
تاریخ : چهار شنبه 23 ارديبهشت 1394


هيچ بنيادي در اسلام بنا نهاده نشده است
که نزد خداوند عزوجل محبوب تر از ازدواج باشد.
پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم)

بيا اى دل خدا را بندگى كن
خدايى شو، خدايى زندگى كن
خدا را در نماز، آرى توان يافت
معطر شد دلى كز گل نشان يافت
بيا چون ماه در آغوش شب ها
به محراب سحر سجاده بگشا
عبادت كن كه اين باغ گل افشان
طراوت مى دهد بر گلشن جان
آن را كه جز بدرگه ايزد نياز نيست
راهش نماز باشد و راهى دراز نيست
-------------------
 چه خوب سروده سعدى شيرازى :

برگ عيشى به گور خويش فرست
كس نيارد زپس تو پيش فرست
 
خور و پوش و بخشاى و روزى رسان
نگه مى چه دارى ز بهر كسان
 
زر و نعمت اكنون بده كان تست
كه بعد از توبيرون ز فرمان تست
 
تو با خود ببر توشه خويشتن
كه شفقت نيايد ز فرزند و زن
 
غم خويش در زندگى خور كه خويش
به مرده نپردازد از حرص خويش
 
به غم خوارگى جز سر انگشت تو
نخارد كسى در جهان پشت تو
 



|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
بمناسبت۲۳اسفندشهادت شهید برونسی/ ۱۵ داستان کوتاه از شهید برونسی
نویسنده : محمدرضا عباسیان 09148023199
تاریخ : چهار شنبه 23 ارديبهشت 1394
بمناسبت۲۳اسفندشهادت شهید برونسی/ ۱۵ داستان کوتاه از شهید برونسی

بمناسبت۲۳اسفندشهادت شهید برونسی/ ۱۵ داستان کوتاه از شهید برونسی

۲۳اسفند سالگرد شهادت بزرگمرد جبهه ها، شهید عبدالحسین برونسی یکی از سرداران بزرگ دفاع مقدس است که رابطه ی خاصی با خانم حضرت زهرا سلام الله علیها داشتند.

در ادامه داستان هایی کوتاه از زندگانی این شهید بزرگوار را می توانید بخوانید
۱- مشهد که آمدیم، بچه ی دومم را حامله بودم. موقع به دنیا آمدنش، مادرم آمد پیشم. سرشب، عبدالحسین را فرستادیم پی قابله.

به یک ساعت نکشید، دیدیم در می‌زنند. خانم موقر و سنگینی آمد تو. از عبدالحسین ولی خبری نبود. آن خانم نه مثل قابله‌ها، و نه حتی مثل زن‌هایی بود که تا آن موقع دیده بودم. بعد از آن هم مثل او را ندیدم. آرام و متین بود، و خیلی با جذبه و معنوی. آن‌قدر وضع حملم راحت بود که آن‌ طور وضع حمل کردن برای همیشه یک چیز استثنایی شد برایم.

آن خانم توی خانه ی ما به هیچی لب نزد، حتی آب هم نخورد. قبل از رفتن، خواست که اسم بچه را فاطمه بگذاریم.

سال‌ها بعد، عبدالحسین راز آن شب را برایم فاش کرد. می‌گفت: وقتی رفتم بیرون، یکی  از رفقای طلبه‌ رو دیدم. تو جریان پخش اعلامیه مشکلی پیش اومده بود که حتما باید کمکش می‌کردم. توکل بر خدا کردم و باهاش رفتم. موضوع قابله از یادم رفت. ساعت دو، دو و نیم شب یک هو یاد قابله افتادم. با خودم گفتم دیگه کار از کار گذشته، خودتون تا حالا حتماً یه فکری برداشتین.

گریه اش  افتاد. ادامه داد: اون شب من هیچ کی رو برای شما نفرستادم، اون خانم هر کی بود، خودش اومده بود.

 

۲- صورتش را که دیدم جا خوردم. اندازه چند سال پیر شده بود.

ساواکی‌ها یک دندان سالم هم توی دهانش باقی نگذاشته بودند؛ چند وقت مجبور شد دندان مصنوعی بگذارد.

آن روز هر چه اصرار کردم برایم بگوید چه بلاهایی سرش در آورده‌اند، فقط گفت: چیز خاصی نبوده.

یک بار که داشت برای چند تا از دوستانش تعریف می‌کرد، اتفاقی حرف هایش را شنیدم. شکنجه‌های وحشیانه‌ای داده بودندش؛ شکنجه‌هایی که زبان آدم گفتنش شرم دارد و قلم از نوشتنش عاجز است. او می‌خندید و می‌گفت.

من گریه می‌کردم و می‌شنیدم.

 

۳-گفت: می‌خوام برم زاهدان، می‌آی؟ گفتم: ماموریته؟ گفت: نه، مسافرته.

می‌دانستم توی بحبوحه انقلاب به تنها چیزی که فکر نمی‌کند، مسافرت است. خیلی پیله‌اش شدم تا ته و توی کار را در بیاورم، ولی نشد. در لو ندادن اسرار، قرص و محکم بود.

یک دبه روغن خرید. همان روز راه افتادیم.

زاهدان، مرا گذاشت توی یک مسافرخانه، خودش رفت. هرچه اصرار کردم مرا هم ببرد، قبول نکرد. گفتم: پس منو چرا آوردی؟

گفت: اگر لازم شد، به‌ات می‌گم.

دو روز بعد برگشت؛ بدون دبه روغن. گفت: بریم. گفتم: بریم؟ به همین راحتی!

باز هر چه اصرار کردم بگوید کجا رفته، چیزی نگفت.

تا بعد از پیروزی انقلاب آن راز را پیش خودش نگه داشت. بعد از انقلاب، یک روز بالاخره رضایت داد بگوید که قضیه چه بوده است. گفت: من اون روز رفتم پیش حاج آقا خامنه‌‌ای، از یکی از علما نامه داشتم براشون، دبه روغن رو هم برای ایشون برده بودم.

 

۴- مرخصی هم که می‌آمد، کم می‌دیدیمش. ولی در همان وقت کم، سعی می‌کرد تمام نبودن‌هایش را جبران کند. هم محبت می‌کرد به‌مان، هم نماز خواندن یادمان می‌داد، هم از درس و مشق‌مان می‌پرسید. مدرسه هم حتی می‌آمد. از مدیر و معلم درباره درس خواندن و درس نخواندن‌مان سوال می‌کرد. اگر چیزهایی را که انتظار نداشت، می‌شنید، بعدش کلی باهامان حرف می‌زد و نصیحت‌مان می‌کرد.

هیچ وقت دستش را روی‌مان بلند نکرد.

 

۵-هر چه بهش گفتیم و گفتند فایده ای نداشت .حکمش آمده بود باید فرمانده گردان عبدالله بشود،ولی زیر بار نرفت که نرفت.

روز بعد،صبح زود رفته بود مقر تیپ.به فرمانده گفته بود:چیزی رو که ازم خواستین قبول می کنم.

لز همان روز شد فرمانده گردان عبدالله.با خودم می گفتم:نه با این که اون همه سر سختی داشت توی قبول کردن فرماندهی،نه به این که خودش پاشده اومده پیش فرمانده تیپ.

بعدها،با اصراری که کردم،علتش رو برایم گفت :

شب قبلش امام زمان (سلام الله علیه) را خواب دیده بود؛ حضرت بهش تکلیف کرده بودن.

 

۶-بیمارستان بزرگ بود و مخصوص مجروحان جنگ. بستری‌‌ام که کردند، فهمیدم هم تختی‌‌ام یک بسیجی است. چهره ساده و با صفایی داشت. قیافه‌اش می‌خورد که جزو نیروهای تدارکات باشد. بعد از سلام و احوالپرسی، گفتم: پدر جان تو جبهه چکاره‌ای ؟

لبخند زد. گفت: تدارکاتی.

گفتم: خودمم همین حدس رو زدم.

جوانی توی اتاق بود که دایم دور و بر تخت او می‌چرخید. اول فکر کردم شاید همراه‌اش باشد، ولی وقتی دیدم اسلحه کمری دارد، شک کردم.

کم کم متوجه شدم مجروحان دیگری که در آن اتاق هستند، احترام خاصی به او می‌گذارند. طولی نکشید که چند تا از فرماندهان رده بالای سپاه آمدند عیادتش. مثل آدم‌های برق گرفته، بر جا خشکم زده بود.

انتظار داشتم آن بسیجی ساده و با صفا هر کسی باشد غیراز حاج عبدالحسین برونسی. همین که از بیمارستان مرخص شدم، رفتم توی تیپی که او فرمانده‌اش بود.

تا موقعی که شهید شد ازش جدا نشدم.

 

۷-طرف با یک موتور گازی آمد جلوی در مسجد. سلام کرد. جوابش را با بی‌اعتنایی دادم. دستانش روغنی بود و سیاه. خواست موتور را همان جلو ببندد به یک ستون، نگذاشتم.

گفتم: اینجا نمیشه ببندی عمو. با نگرانی ساعتم را نگاه کردم. دوباره خیره شدم به سر کوچه. سه، چهار دقیقه گذشت و باز هم خبری نشد. پیش خودم گفتم:

مردم رو دیگه بیشتر از این نمیشه نگه داشت؛ خوبه برم به مسئول پایگاه بگم تا یک فکری بکنیم. یک دفعه دیدم بلندگوی مسجد روشن شد و جمعیت صلوات فرستادند! مجری گفت: نمازگزاران عزیز در خدمت فرمانده بزرگ جنگ حاج عبدالحسین برونسی هستیم که به خاطر خرابی موتورشان کمی با تأخیر رسیده‌اند.

 

۸-بعد یکی از عملیات ها آمد مرخصی. در را که به روش باز کردم، چشمم افتاد به دوتا جعبه، از این جعبه های خالی مهمات بود. آوردشان تو. بعد از سلام و احوالپرسی، به جعبه ها اشاره کردم و پرسیدم: اینا رو برای چی آوردین؟

گفت: آوردم که بچه ها دفتر و کتابشون رو بگذارن توش… .

موقعی که جعبه ها را از ماشین گذاشته بود پایین، یکی از زن های همسایه هم دیده بود. بعداً به ام گفت: آقای برونسی انگار این دفعه دست پر اومدن.منظورش را نگرفتم. من و منی کرد و به اشاره گفت: جعبه ها.

تا اسم جعبه را آورد، صورتم داغ شد؛ معنی دست پر بودن را فهمیدم. زود در جوابش گفتم: اون جعبه ها خالی بودن!

گفت: از ما دیگه نمی خواد پنهان کنین، ما که غریبه نیستیم؛ بالاخره حاج آقا هر چی بوده، آوردن.

با عصبانیت راهم را کشیدم و رفتم خانه .

عبدالحسین وقتی موضوع را فهمید ، خونسرد گفت : این حرفا که ناراحتی نداره.

گفت:

باید به اون خانم می گفتی که این راه بازه، شوهر من رفته آورده، شما هم برین بیارین

 

۹-پسرم از روی پله ها افتاد.دستش شکست.

بیشتر از من عبدالحسین هول کرد.بچه را که داشت به شدت گریه می کرد،بغل گرفت.

از خانه دوید بیرون.چادر سرم کردم و دنبالش رفتم.ماتم برد وقتی دیدم دارد می رود طرف خیابان.

تا من رسیدم به اش،یک تاکسی گرفت.

درآن لحظه ها،ماشین سپاه جلوی خانه پارک بود.

 

۱۰-خانه ما آفتاب گیر بود. از اواسط بهار تا اوایل پاییز من وچند تا بچه قد ونیم قد، دایم با گرما دست و پنجه نرم می کردیم.

فقط یک پنکه درب وداغان داشتیم. من نمی دانستم عبدالحسین فرمانده گردان است ولی می دانستم حقوق او کفاف خریدن یک کولر را نمی دهد.

یک روز اتفاقی فهمیدم از طرف سپاه تعدادی کولر به او داده اند تا به هر کس خودش صلاح می داند بدهد.

بعضی از دوستانش واسطه شده بودند تا یکی از آنها را ببرد خانه خودش. قبول نکرده بود. به اش اصرار کرده بودند. گفته بود: این کولرها مال اون خانواده هاییه که جگرشون داغ شهید داره، تا وقتی اونا باشن، نوبت به خانواده من نمی رسه.

 

۱۱-می گفت: یکی از حربه های ضد انقلاب توی کردستان، استفاده از دخترای زیباست.

می گفت: یک روز که داشتم نگهبانی می دادم،یکی از اونا سراغ منم اومد!صورتش غرق آرایش بودبهم چشمک زد و بعد هم لبخند.بهش گفتم:از خدا بترس،برو دنبال کارت.

دوباره چشمک زد.سریع گلنگدن را کشیدم و داد زدم:اگر گورت رو گم نکنی،سوراخ سوراخت می کنم.

می گفت:دختره رنگش پرید و نفهمید چطوری فرار کرد

 

۱۲-از اینکه  آنجا  چه کاره است و چه مسولیتی دارد هیچ وقت چیزی نمی گفت. ولی از مسائل معنوی جبهه زیاد حرف می زد برام .

یک بار می گفت: داشتیم مهمات بار می زدیم که بفرستیم منطقه. وسط کار یک دفعه چشمم افتاد به یک خانم محجبه با چادر مشکی پا به پای ما کار می کرد و مهمات می گذاشت توی جعبه ها . تعجب کردم.

تعجبم وقتی بیشتر شد که دیدم بچه های دیگر اصلا حواسشان به او نیس. انگار نمی دیدنش . رفتم جلو . سینه ای صاف کردم . خیلی با احتیاط گفتم: خانم , جایی که ما مردها هستیم شما نباید زحمت بکشید .

رویش طرف من نبود . به تمام قد ایستاد فرمود : مگر شما در راه برادر من زحمت نمی کشید ؟ یاد امام حسین از خود بی خودم کرد گریه ام گرفت. خانم فرمود : هرکس یاور ما باشد ما هم یاری اش میکنیم .

 

۱۳-از خواب پریدم کسی داشت بلند بلند گریه می کرد! …

رفتم توی راهرو حدس می زدم عبدالحسین بیدار است و دارد دعایی می خواند وقتی فهمیدم خواب است اولش ترسیدم بعد که دقت کردم دیدم دارد با حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیه) حرف می زند.

حرف نمی زد ناله می کرد و درد و دل اسم دوستان شهیدش را می برد مثل مادری که جوانش مرده باشد به سینه می زد و تو های و هوی گریه می نالید: اونا همه رفتن مادر جان پس کی نوبت من می شه؟ آخه من باید چه کار کنم؟…

 

۱۴- بعد از شهادت عبدالحسین، زینب زیاد مریض می شد. یک بار بدجوری سرما خورد وبه اصطلاح سینه پهلو کرد. شش، هفت ماهش بیشتر نبود. چند تا دکتر برده بودمش، ولی فایده ای نکرد. کارش شده بود گریه، بس که درد می کشید. یک شب که حسابی کلافه شده بودم، خودم هم گریه ام افتاد. زینب را گذاشتم روی پایم. آن قدر تکانش دادم وبرایش لالایی خواندم تا خوابش برد. خودم هم بس که خسته بودم، در همان حالت نشسته، چشم هایم گرم خواب شد.

یک دفعه عبدالحسین را توی اتاق دیدم، با صورتی نورانی وبا لباس های نظامی. آمد بالای سر زینب. یک قاشق شربت ریخت توی دهانش. به من گفت: «دیگه نمی خواد غصه بخوری، ان شاءالله خوب می شه.»

در این لحظه ها نه می توانم بگویم خواب بودم، نه می توانم بگویم بیداربود. هرچه بود عبدالحسین را واضح می دیدم. او که رفت، یک دفعه به خودم آمدم. نگاه کردم به لب های زینب، خیس بود. قدری از شربت روی پیراهنش هم ریخته بود.

زینب همان شب خوب شد. تا همین حالا، که چهارده، پانزده سال می گذرد، فقط یک بار دیگر مریض شد. آن دفعه هم از امام رضا- علیه السلام- شفا گرفت.

 

۱۵-جهیزیه ی فاطمه حاضر شده بود. یک عکس قاب گرفته از بابای شهیدش را هم آوردم. دادم دست فاطمه. گفتم: بیا مادر! اینو بگذار روی وسایلت.

به شوخی ادامه دادم:

بالاخره پدرت هم باید وسایلت رو ببینه که اگر چیزی کم و کسری داری برات بیاره.

شب عبدالحسین را خواب دیدم. گویی از آسمان آمده بود؛ با ظاهری آراسته و چهره ی روشن و نورانی. یک پارچ خالی تو دستش بود. داد بهم. با خنده گفت:

این رو هم بگذار روی جهیزیه ی  فاطمه

فردا رفتیم سراغ جهیزیه. دیدیم همه چیز خریده‌ایم، غیراز پارچ

 

 



|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
رهبرم
نویسنده : محمدرضا عباسیان 09148023199
تاریخ : چهار شنبه 23 ارديبهشت 1394

روحی لک الفدا رهبرم...

مرد مردان...رهبرم سید علیست....

 

 

 

یاصاحب الزمان(عج)

 

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

هفت گروه.........

 

 


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
زندگی را ساده بگیرید مقام معظم رهبری
نویسنده : محمدرضا عباسیان 09148023199
تاریخ : چهار شنبه 23 ارديبهشت 1394

زندگی را ساده بگیرید

خودتان را اسیر تشریفات نکنید

 

 

افسران - خودتون متن "رابخونیدونظر بدید،....... "


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
دلایل با ارزش بودن زن از نگاه دکتر شریعتی :
نویسنده : محمدرضا عباسیان 09148023199
تاریخ : چهار شنبه 23 ارديبهشت 1394
 
دلایل با ارزش بودن زن از نگاه دکتر شریعتی :

زن اگر پرنده آفریده میشد؛حتمأ «طاووس »بود

اگر حیوان بود؛ حتمأ «آهو »بود

اگر حشره بود ؛ حتمأ «پروانه» بود

اما او« انسان »آفریده شد ...

تا« خواهر »و «مادر» باشد و ...«عشق »...

زن چنان «بزرگ» است که «اشرف موجودات»خداست
تا حدی که یک گل او را راضی می کند ٬
و یک کلمه او را به کشتن می دهد...

پس ای مرد مواظب باش !!!

زن از سمت چپ نزدیک قلب ساخته شده
تا او را در «قلبت »جا دهی...

شگفت انگیز است
زن در کودکی درهای برکت را به روی «پدرش» میگشاید...

در جوانی دین «شوهرش» را کامل می کند ...

و هنگامیکه «مادر» می شود ...

(بهشت زیر پای اوست)

قدرش را بدانیم....

تقدیم به تمام بانوان ایران زمین..

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
مدافعان حرم
نویسنده : محمدرضا عباسیان 09148023199
تاریخ : چهار شنبه 23 ارديبهشت 1394

 یکی از دنیا دل کند و رفت زیارت حرم

رو سنگ مزارش نوشتند شهید مدافع حــرم

یکی مثل من
اسیر دنیاست...
باید بشه فقط سهمش

دیــــــــدن عکسای حـــــرم

شادی روح مدافعین حرم صلوات                
     

دعا کنید ما هم بریم زیارت حرم ...ما که به هر دری زدیم بسته بود...شاید دعای شما جو


 

کانال کمیل و پروانه ی تنها: عصر بود که حجم آتش کم شد، با دوربین به نقطه ای رفتم که دید بهتری روی کانال داشته باشم.آنچه می دیدم باور نکردنی بود. از محل کانال فقط دود بلند می شد ومرتب صدای انفجار می آمد. اما من هنوز امید داشتم.با خودم گفتم:ابراهیم شرایط بسیار بدتری از این را هم سپری کرده، نزدیک غروب شد.

من دوباره با دوربین به کانال نگاهی انداختم.احساس کردم از دورچیزی پیداست و در حال حرکت است.با دقت بیشتری نگاه کردم.کاملاً مشخص بود،سه نفر در حال دویدن به سمت ما بودند ودرمسیر مرتب زمین می خوردند و بلند می شدند وزخمی وخسته به سمت ما می آمدند .معلوم بود از کانال می آیند.فریاد زدم و بچه ها را صدا کردم.به بقیه هم گفتم تیراندازی نکنید.بالاخره آن سه نفر به خاکریز ما رسیدند. پرسیدم:از کجا می آیید.

حال حرف زدن نداشتند. یکی از آنها خواست . سریع قمقمه رو به او دادم.دیگر دیگری هم از شدت ضعف وگرسنگی بدنش می لرزید. وسومی بدنش غرق به خون بود. وقتی سرحال آمدند گفتند:از بچه های کمیل هستند.

با اضطراب پرسیدم: بقیه بچه ها چی شدن؟ در حالی که یکی از آنها سرش را به سختی بالا می آورد گفت:فکر نمی کنم کسی غیراز ما زنده باشد.

هول شده بودم.دوباره وبا تعجب پرسیدم:این پنج روز چه جوری مقاومت کردید؟ باهمان بی رمقی اش جواب داد زیر جنازه ها مخفی شده بودیم اما یکی بود که این پنج روز کانال رو سر پا نگه داشته بود.

عجب آدمی بود! یک طرف آر پی جی می زد و یک طرف تیربار شلیک می کرد. یکی از اون سه نفرپرید توی حرفش و گفت:همه شهدا رو ته کانال هم می چید .آذوقه وآب رو پخش می کرد،به مجروح ها می رسید.اصلاً این پسر خستگی نداشت.
گفتم :مگر فرمانده ها ومعاون های دوتاگردان شهید نشدن ، پس از کی داری حرف می زنید؟

گفت:یه جوونی بود که نمی شناختیمش ، موهایش این جوری بود ... ، لباسش اون جوری و چفیه... . داشت روح از بدنم جدا می شد.سرم داغ شده بود.آب دهانم را قورت دادم.اینها همه مشخصه های ابراهیم بود.با نگرانی نشستم ودستانش را گرفتم وگفتم:آقا ابراهیم الان کجاست؟ گفت: تا آخرین لحظه که عراق آتش می ریخت زنده بود وبه ما گفت :تا می تونید سریع بلند بشیدو تا کانال رو زیر ورو نکردند فرار کنید. یکی ازاون سه نفر هم گفت:من دیدم که زدنش.با همون انفجار اول افتاد روی زمین.
این گفته ها آخرین اخباری بود که از کانال کمیل داشتیم و ابراهیم تا به حال حتی جنازه ای هم ازش پیدا نشده ، همیشه دوست داشت گمنام شهید شود.

چند سال بعداز عملیات تفحص شهدا، محمود وند از بچه های تفحص که خود نیز به درجه رفیع شهادت رسید نقل می کند: یک روز در حین جستجو، در کانال کمیل شهیدی پیدا شد که دروسایل همراه او دفترچه یادداشتی قرار داشت که بعد از گذشت سالها هنوز قابل خواندن بود، درآخرین صفحه این دفترچه نوشته شده بود:

امروز روز پنجم است که در محاصره هستیم، آب و غذا را جیره بندی کردیم، شهدا انتهای کانال کنارهم  قرار دارند، دیگر شهدا تشنه نیستند.فدای لب تشنه ات پسر فاطمه(س)



 




 هییسسسسسسس!!!!!!

یواش ترخوشحالی کنید!!!!!!!!!!!

شایدکسی پدر نداشته باشد…
اینقدراین طلای با ارزش را به رخ نکشید ...
قدرش را بدانید ..
ازکنارش بودن لذت ببرید،
دستانش را بوس کنید،
ساعتها نگاهش کنید ، پدرهدیه نمیخواهد...پدرخودش هدیه س ،
ازدستش ندهید برایش وقت بگذارید.
نگید بابا گیر ، نده من بزرگ شدم نه!!!!!
توبرای اون همون موجود کوچولویی .... مواظب باش اون فرشته توست که به زمین اومده... تاازتو حمایت کنه... مواظب باش دل فرشته را نشکنی...

فقط یک کم یواشتر!!! 
شاید کسی دلش برای پدرش تنگ شده ......

تقدیم به همه فرزندان شهید هشت سال دفاع مقدس....

تقدیم به فرزندان شهدای هسته ای...

تقدیم به همه فرزندان شهیدی که پدراشونو برا دفاع از حرم از دست دادند...

تقدیم به همه کسانی که توی این شب عزیز از نعمت پدر بی بهره هستن....


 


 




 

 


 

شهید مدافع حرم ،شهید محمود رضا بیضایی

به روایت برادر شهید :

 

 

 

 

احمد رضا بیضایی می‌گوید:یکی از دوستان شهید جمله‌‌ای عربی را برایم پیامک کرده بود و

 

 

اولش نوشته بود: این سخنی از محمودرضاست. آن جمله این بود: «اذا کان المنادی زینب

(س) فأهلا بالشهادة». یعنی:

 

«اگر دعوت کننده زینب (س) باشد، سلام بر شهادت».




 

شهید غلامحسین افشردی(حسن باقری)به روایت همسر:


....از نظر زمانی کم بود، ولی از لحاظ کیفیت ارزش بالایی داشت. بارها شد که من ده روز ایشان را نمی دیدم. مخصوصا وقتی

عملیاتی صورت می گرفت این زمان بیشتر می شد و تا روزیکه جبهه ها استقرار و ثبات پیدا نمی کرد به خانه نمی آمد. آن هم

حدود سه یا چهار ساعت. در همین ساعتهای کم آن قدر برخوردش مهربانانه و سنجیده بود که بعد از رفتن او احساس می کردم

اگر یک ماه دیگر هم نیاید همین توان معنوی برایم کافی است. وقتی می آمد چشمهایش از فرط کار و بیخوابی سرخ بود و از

خستگی صدایش به زحمت در می آمد. همه اش تلاش بود. لحظه ای آرام و قرار نداشت. اما با آن همه خستگی وقتی پایش به

خانه می رسید با حوصله می نشست و با من صحبت می کرد. قدردان بود. تقید او به مطالعه برای من بسیار عزیز بود. حتی

بعضی از کتابهایی که خوانده بود به من توصیه می کرد بخوانم، چون فرصت داشتم. از طرف دیگر او به زبان عربی تسلط داشت

و متون خوبی برای مطالعه انتخاب

 

افسران - این رو هم بگذار روی جهیزیه ی  فاطمه

جهیزیه ی فاطمه حاضر شده بود. یک عکس قاب گرفته از بابای شهیدش را هم آوردم. دادم دست فاطمه. گفتم: بیا مادر! اینو بگذار روی وسایلت.

به شوخی ادامه دادم:

بالاخره پدرت هم باید وسایلت رو ببینه که اگر چیزی کم و کسری داری برات بیاره.

شب عبدالحسین را خواب دیدم. گویی از آسمان آمده بود؛ با ظاهری آراسته و چهره ی روشن و نورانی. یک پارچ خالی تو دستش بود. داد بهم. با خنده گفت:

این رو هم بگذار روی جهیزیه ی فاطمه

فردا رفتیم سراغ جهیزیه. دیدیم همه چیز خریده‌ایم، غیراز پارچ

برگرفته از کتاب سالکان ملک اعظم 2 «منزل برونسی»


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
اسلام حفظ جان و اداء امانت كند اما ثواب در برابر ايمان است *
نویسنده : محمدرضا عباسیان 09148023199
تاریخ : سه شنبه 22 ارديبهشت 1394

اسلام حفظ جان و اداء امانت كند اما ثواب در برابر ايمان است *

بـَابُ أَنَّ الْإِسـْلَامَ يـُحـْقـَنُ بـِهِ الدَّمُ وَ تـُؤَدَّى بـِهِ الْأَمـَانـَةُ وَ أَنَّ الثَّوَابَ عَلَى الْإِيمَانِ

عـَلِيُّ بـْنُ إِبـْرَاهـِيـمَ عـَنْ أَبـِيـهِ عـَنِ ابـْنِ أَبـِي عـُمـَيـْرٍ عـَنِ الْحـَكَمِ بْنِ أَيْمَنَ عَنِ الْقَاسِمِ الصَّيْرَفِيِّ شَرِيكِ الْمُفَضَّلِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ الْإِسْلَامُ يُحْقَنُ بِهِ الدَّمُ وَ تُؤَدَّى بِهِ الْأَمَانَةُ وَ تُسْتَحَلُّ بِهِ الْفُرُوجُ وَ الثَّوَابُ عَلَى الْإِيمَانِ
اصول كافى ج : 3 ص : 38 رواية :1
ترجمه روايت شريفه :
امام صادق (ع ) ميفرمود: بوسيله اسلام خون شخص محفوظ شود و امانت ادا شود و زناشوئى حلال گردد، ولى ثواب در برابر ايمان است .


شرح :
چـنـانـچـه در روايـات بعد توضيح داده مى شود، اسلام بمعنى اقرار بشهادتين است بوسيله زبان ، و ايمان عقيده قبلى و رفتار عملى است طبق موازين و مقررات اين دين شريف . پـس كـافـريـكـه بـا مـسلمين مى جنگد، بمحض ‍ اينكه شهادتين بزبان جارى كند، از لحاظ ظـاهـر يـك از افـراد مـسلمين محسوب مى شود و مسلمانرا روا نيست بروى او شمشير بكشد، و چـون امـانـتـى نـزد مـسلمان سپارد، لازم است باو رد كند يا اگر كسى نزد او امانتى سپارد، لازمـست بصاحبش رد كند، زيرا راستگويى و رد امانت از مشخصات بارز مسلمان است . و نيز مى تواند با زنى مسلمان ازدواج نمايد. اما ثواب و پاداشى كه خدا در آخرت ميدهد مربوط بايمان و عقيده قلبى و امتثال مقررات شرعى است .

عَلِيٌّ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنِ الْعَلَاءِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَحَدِهِمَا ع قَالَ الْإِيمَانُ إِقْرَارٌ وَ عَمَلٌ وَ الْإِسْلَامُ إِقْرَارٌ بِلَا عَمَلٍ
اصول كافى ج : 3 ص : 40 رواية :2
ترجمه روايت شريفه :
امـام بـاقـر يـا امـام صـادق عـليـهـمـا السـلام فـرمـود: ايـمـان اقـرار اسـت و عمل . و اسلام اقرار بدون عمل است .


توضيح :
پـيـداسـت كـه مـقـصـود از اقرار، اعتراف زبانى و تلفظ بشهادتين است و كلمه بلا عـمـل بـنـحـو لا بـشـرط اسـت نـه بـشـرط لا، زيـرا كـسـيـكـه عمل بمقررات اسلام كرد و مؤ من شد، مسلمان هم مى باشد.                   از اصول کافی


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
حقوق واجب امام بر رعيت و رعيت بر امام عليه السلام
نویسنده : محمدرضا عباسیان 09148023199
تاریخ : سه شنبه 22 ارديبهشت 1394

* حقوق واجب امام بر رعيت و رعيت بر امام عليه السلام *

بَابُ مَا يَجِبُ مِنْ حَقِّ الْإِمَامِ عَلَى الرَّعِيَّةِ وَ حَقِّ الرَّعِيَّةِ عَلَى الْإِمَامِ

1- الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ جُمْهُورٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ أَبِى حـَمـْزَةَ قـَالَ سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع مَا حَقُّ الْإِمَامِ عَلَى النَّاسِ قَالَ حَقُّهُ عَلَيْهِمْ أَنْ يَسْمَعُوا لَهُ وَ يـُطـِيعُوا قُلْتُ فَمَا حَقُّهُمْ عَلَيْهِمْ قَالَ يَقْسِمَ بَيْنَهُمْ بِالسَّوِيَّةِ وَ يَعْدِلَ فِى الرَّعِيَّةِ فَإِذَا كَانَ ذَلِكَ فِى النَّاسِ فَلَا يُبَالِى مَنْ أَخَذَ هَاهُنَا وَ هَاهُنَا
اصول كافى جلد 2 صفحه 261 روايت 1
ترجمه روايت شريفه :
ابو حمزه گويد: از امام باقر عليه السلام پرسيدم : حق امام مردم چيست ! فرمود: حق او بر آنـهـا ايـنـسـتكه : سخنش را بشنوند وفرمانش برند. عرض ‍ كردم : حق مردم بر امام چيست ؟ فرمود: اينكه (بيت المال را) ميان آنها برابر تقسيم كند و با رعيت به عدالت رفتار كند، و چـون ايـن دو اصل در ميان مردم عملى گشت . امام باك ندارد از آنكه كسى اين سو و آن سو زنـد. (چـنـانـكـه امـيـرالمـؤ مـنـيـن عـليـه السـلام ايـن دو اصـل را در مـيان رعيتش ‍ جارى نمود و از سركشى مانند طلحه و زبير پروا نكرد، زيرا خدا آنها را كيفر بخشيد، و بعضى گفته اند: معنى جمله اخير روايت اين است امامى كه به وظيفه خود عمل كند، و آن دو اصل را جارى سازد، احتياجى به موافقت مردم ندارد، هر كسى بهر راه خواهد برود، امام در برابر خدا مسؤ ليت ديگرى ندارد).

 

2- مـُحـَمَّدُ بـْنُ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ بْنِ بَزِيعٍ عَنْ مَنْصُورِ بـْنِ يـُونـُسَ عـَنْ أَبـِى حَمْزَةَ عَنْ أَبِى جَعْفَرٍ ع مِثْلَهُ إِلَّا أَنَّهُ قَالَ هَكَذَا وَ هَكَذَا وَ هَكَذَا وَ هَكَذَا يَعْنِى مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ خَلْفِهِ وَ عَنْ يَمِينِهِ وَ عَنْ شِمَالِهِ
اصول كافى جلد 2 صفحه 262 روايت 2
ترجمه روايت شريفه :
(در روايت ديگرى كه بعضى از رواتش غير از روات آن است ) ابو حمزه همين گونه از امام باقر نقل كرده است جز اينكه (به جاى اين سو و آن سو) گفته است : اين چنين و اين چنين و اين چنين و اين چنين يعنى پيش رو و پشت سر و طرف راست و سمت چپ ، (ولى پيداست كه از لحـاظ مـعـنـى فـرق نـدارد و مـقـصود از اين اطراف و جوانب ، جدا شدن از امام و احداث عقايد مختلف است        اصول گافی).

 

next page  ا

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
انچه هنگام درگذشت امام بر مردم واجب است
نویسنده : محمدرضا عباسیان 09148023199
تاریخ : سه شنبه 22 ارديبهشت 1394

* آنچه هنگام درگذشت امام بر مردم واجبست *

بَابُ مَا يَجِبُ عَلَى النَّاسِ عِنْدَ مُضِيِّ الْإِمَامِ

1- مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ صَفْوَانَ عَنْ يَعْقُوبَ بْنِ شُعَيْبٍ قَالَ قُلْتُ لِأَبِى عَبْدِ اللَّهِ ع إِذَا حَدَثَ عَلَى الْإِمَامِ حَدَثٌ كَيْفَ يَصْنَعُ النَّاسُ قَالَ أَيْنَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جـَلَّ فـَلَوْ لا نـَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِى الدِّينِ وَ لِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجـَعـُوا إِلَيـْهـِمْ لَعـَلَّهـُمْ يـَحـْذَرُونَ قـَالَ هـُمْ فـِى عـُذْرٍ مـَا دَامـُوا فـِى الطَّلَبِ وَ هـَؤُلَاءِ الَّذِيـنـَ يَنْتَظِرُونَهُمْ فِى عُذْرٍ حَتَّى يَرْجِعَ إِلَيْهِمْ أَصْحَابُهُمْ
اصول كافى جلد 2 صفحه 211 روايت 1
ترجمه روايت شريفه :
يـعـقـوب بن شعيب گويد: بامام صادق عليه السلام عرضكردم : چون براى امام پيش آمدى كـنـد (وفـات نـمـايـد) مـردم چـه كـنـنـد؟ فـرمـود: قـول خـداى عـزوجـل كـجـاسـت كـه مـى فـرمـايـد. (((چرا از هر گروه از مؤ منين دسته ئى سفر نكنند تا دربـاره ديـن ، دانـش آموزند و چون بازگشتند، قوم خويش را بيم دهند، شايد آنها بترسند 122 سـوره 9 ـ))) سـفـر كـنـنـدگـان تـا زمـانيكه دنبال طلب دانشند معذورند و آنها كه در انتظارند، تا زمان بازگشت رفقاى خود معذورند.


شـرح:
راجع به آيه شريفه در ج 1 ص 307 توضيحى بيان كرديم و در اينجا ميگوئيم بقرينه سؤ ال و جواب ، مراد اين است كه چون امام وفات كند، بر مؤ منينى كه در بلد امام نـيستند، لازمست از ميان خود عده اى را انتخاب كرده براى تعيين امام به آن شهر بفرستند و تـا زمـانـيـكـه بـه آنـجا نرسيده و در بلاتكليفى بسر مى برند، از نداشتن امام و پيشوا معذورند و همچنين كسانيكه ايشانرا فرستاده اند تا زمان رسيدن خبر به آنها معذورند.

2- عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ يُونُسَ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ قَالَ حَدَّثَنَا حَمَّادٌ عَنْ عـَبْدِ الْأَعْلَى قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ قَوْلِ الْعَامَّةِ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص قَالَ مَنْ مَاتَ وَ لَيْسَ لَهُ إِمَامٌ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً فَقَالَ الْحَقُّ وَ اللَّهِ قُلْتُ فَإِنَّ إِمَاماً هَلَكَ وَ رَجُلٌ بِخُرَاسَانَ لَا يَعْلَمُ مَنْ وَصِيُّهُ لَمْ يَسَعْهُ ذَلِكَ قَالَ لَا يَسَعُهُ إِنَّ الْإِمَامَ إِذَا هَلَكَ وَقَعَتْ حُجَّةُ وَصِيِّهِ عَلَى مَنْ هـُوَ مـَعـَهُ فـِى الْبـَلَدِ وَ حـَقُّ النَّفْرِ عَلَى مَنْ لَيْسَ بِحَضْرَتِهِ إِذَا بَلَغَهُمْ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِى الدِّينِ وَ لِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجـَعـُوا إِلَيـْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ قُلْتُ فَنَفَرَ قَوْمٌ فَهَلَكَ بَعْضُهُمْ قَبْلَ أَنْ يَصِلَ فَيَعْلَمَ قـَالَ إِنَّ اللَّهَ جـَلَّ وَ عـَزَّ يـَقُولُ وَ مَنْ يَخْرُجْ مِنْ بَيْتِهِ مُهاجِراً إِلَى اللّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ يُدْرِكْهُ الْمـَوْتُ فـَقـَدْ وَقـَعَ أَجـْرُهُ عـَلَى اللّهِ قـُلْتُ فَبَلَغَ الْبَلَدَ بَعْضُهُمْ فَوَجَدَكَ مُغْلَقاً عَلَيْكَ بَابُكَ وَ مُرْخًى عَلَيْكَ سِتْرُكَ لَا تَدْعُوهُمْ إِلَى نَفْسِكَ وَ لَا يَكُونُ مَنْ يَدُلُّهُمْ عَلَيْكَ فَبِمَا يَعْرِفُونَ ذَلِكَ قَالَ بِكِتَابِ اللَّهِ الْمُنْزَلِ قُلْتُ فَيَقُولُ اللَّهُ جَلَّ وَ عَزَّ كَيْفَ قَالَ أَرَاكَ قَدْ تـَكـَلَّمـْتَ فِى هَذَا قَبْلَ الْيَوْمِ قُلْتُ أَجَلْ قَالَ فَذَكِّرْ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ فِى عَلِيٍّ ع وَ مَا قَالَ لَهُ رَسـُولُ اللَّهِ ص فـِى حـَسـَنٍ وَ حـُسَيْنٍ ع وَ مَا خَصَّ اللَّهُ بِهِ عَلِيّاً ع وَ مَا قَالَ فِيهِ رَسُولُ اللَّهِ ص مِنْ وَصِيَّتِهِ إِلَيْهِ وَ نَصْبِهِ إِيَّاهُ وَ مَا يُصِيبُهُمْ وَ إِقْرَارِ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ بِذَلِكَ وَ وَصِيَّتِهِ إِلَى الْحَسَنِ وَ تَسْلِيمِ الْحُسَيْنِ لَهُ بِقَوْلِ اللَّهِ النَّبِيُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ أَزْواجُهُ أُمَّهاتُهُمْ وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى بِبَعْضٍ فِى كِت ابِ اللّهِ قُلْتُ فـَإِنَّ النَّاسَ تـَكـَلَّمـُوا فـِى أَبـِى جـَعْفَرٍ ع وَ يَقُولُونَ كَيْفَ تَخَطَّتْ مِنْ وُلْدِ أَبِيهِ مَنْ لَهُ مـِثـْلُ قـَرَابـَتـِهِ وَ مـَنْ هُوَ أَسَنُّ مِنْهُ وَ قَصُرَتْ عَمَّنْ هُوَ أَصْغَرُ مِنْهُ فَقَالَ يُعْرَفُ صَاحِبُ هَذَا الْأَمـْرِ بـِثـَلَاثِ خـِصَالٍ لَا تَكُونُ فِى غَيْرِهِ هُوَ أَوْلَى النَّاسِ بِالَّذِى قَبْلَهُ وَ هُوَ وَصِيُّهُ وَ عِنْدَهُ سِلَاحُ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ وَصِيَّتُهُ وَ ذَلِكَ عِنْدِى لَا أُنَازَعُ فِيهِ قُلْتُ إِنَّ ذَلِكَ مَسْتُورٌ مَخَافَةَ السُّلْطَانِ قَالَ لَا يَكُونَ فِى سِتْرٍ إِلَّا وَ لَهُ حُجَّةٌ ظَاهِرَةٌ إِنَّ أَبِى اسْتَوْدَعَنِى مَا هُنَاكَ فـَلَمَّا حـَضـَرَتـْهُ الْوَفَاةُ قَالَ ادْعُ لِى شُهُوداً فَدَعَوْتُ أَرْبَعَةً مِنْ قُرَيْشٍ فِيهِمْ نَافِعٌ مَوْلَى عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ قَالَ اكْتُبْ هَذَا مَا أَوْصَى بِهِ يَعْقُوبُ بَنِيهِ يا بَنِيَّ إِنَّ اللّهَ اصْطَفى لَكـُمُ الدِّينَ فَلا تَمُوتُنَّ إِلاّ وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ وَ أَوْصَى مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ إِلَى ابْنِهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ أَمَرَهُ أَنْ يُكَفِّنَهُ فِى بُرْدِهِ الَّذِى كَانَ يُصَلِّى فِيهِ الْجُمَعَ وَ أَنْ يُعَمِّمَهُ بِعِمَامَتِهِ وَ أَنْ يـُرَبِّعَ قـَبـْرَهُ وَ يـَرْفـَعـَهُ أَرْبـَعَ أَصـَابـِعَ ثُمَّ يُخَلِّيَ عَنْهُ فَقَالَ اطْوُوهُ ثُمَّ قَالَ لِلشُّهُودِ انْصَرِفُوا رَحِمَكُمُ اللَّهُ فَقُلْتُ بَعْدَ مَا انْصَرَفُوا مَا كَانَ فِى هَذَا يَا أَبَتِ أَنْ تُشْهِدَ عَلَيْهِ فَقَالَ إِنِّى كَرِهْتُ أَنْ تُغْلَبَ وَ أَنْ يُقَالَ إِنَّهُ لَمْ يُوصَ فَأَرَدْتُ أَنْ تَكُونَ لَكَ حُجَّةٌ فَهُوَ الَّذِى إِذَا قَدِمَ الرَّجُلُ الْبَلَدَ قَالَ مَنْ وَصِيُّ فُلَانٍ قِيلَ فُلَانٌ قُلْتُ فَإِنْ أَشْرَكَ فِى الْوَصِيَّةِ قَالَ تَسْأَلُونَهُ فَإِنَّهُ سَيُبَيِّنُ لَكُمْ
اصول كافى جلد 2 صفحه 212 روايت 2
ترجمه روايت شريفه :
عـبـدالاعـلى گـويـد: از امـام صـادق عـليـه السـلام راجـع بقول عامه پرسيدم كه گويند: رسولخدا صلى اللّه عليه وآله فرموده : (((هر كه بميرد و امـامـى نـداشـتـه باشد، بمرگ جاهليت مرده است ))) فرمود: درست است بخدا. عرضكردم : امامى (در مدينه ) وفات كرده و مردى در خراسانست و نميداند وصى او كيست ، همين دورى از امـام بـراى او عذر نيست ؟ فرمود: براى او عذر نيست . همانا چون امام بميرد. برهان وصيش بـر كـسـانـى اسـت كـه در بـلد او هستند (پس آنها بايد وصى امام را با برهان امامت تعيين كـنـنـد) و بـر كسانيكه در بلد امام نيستند، چون خبر وفات او را شنيدند، لازمست كوچ كنند، هـمـانـا خـداى عـزوجـل مـى فـرمـايد: (((چرا از هر گروه از مؤ منان ، دسته اى كوچ نكنند تا دربـاره ديـن ، دانـش ‍ آمـوزنـد و چـون بـاز گـشـتـنـد قـوم خـويـش را بـيـم دهـند، شايد آنها بترسند))).
عرضكردم : اگر دسته ئى كوچ كردند و بعضى از آنها پيش از آنكه (بشهر امام ) برسد و بداند بميرد؟ فرمود: خداى جل و عز مى فرمايد: (((و هر كه براى مهاجرت بسوى خدا و رسـولش از خـانه خويش در آيد، آنگاه مرگ وى فرا رسد، پاداش او بعهده خدا باشد 99 سوره 4 ـ))).
عرضكردم : اگر بعضى از آنها ببلد امام رسيدند شما در خانه خود را بسته و بروى خود پـرده انـداخـتـه ايـد، نـه خـود شـما مردم را بسوى خود خوانيد و نه ديگرى ايشانرا بشما راهـنـمـائى كـنـد، بـچـه وسـيـله امـام را بـشـنـاسـنـد؟ فـرمـود: بـوسـيـله كـتـاب منزل خدا.
عرضكردم : خدا جل و عز (در قرآن ) چگونه مى فرمايد؟ امام فرمود: بنظرم پيش از اين هم در اين باره سخن گفته ئى ؟ (از من پرسيده ئى ؟) عرضكردم : آرى . آنگاه حضرت آياتى را كـه خـدا دربـاره على نازل فرموده و آنچه را خدا به على عليه السلام اختصاص داده و وصـيـتـى را كـه پـيـغـمـبـر صـلى اللّه عـليـه و آله راجـع به او نموده و نصبش فرموده و مـصـيـبـاتـيـكه بآنها ميرسد و اعتراف حسن و حسين را به آن و وصيتش را به حسن و تسليم كـردن حـسـيـن امـر امـامـت را طـبـق قـول خدا (((پيغمبر بمؤ منان از خودشان سزاوارتر است و هـمـسـران وى مـادران ايـشـانـنـد و خـويـشـاونـدان در كـتـاب خـدا، بـعـضى نسبت به بعضى سزاوارترند 6 سوره 33 ـ))) همه را ياد آور شد. (فرمود بيادآور).
(تـا مـعـلوم شـود امـامـت عـلى و حـسـن و حـسـيـن عـليـهـم السـلام بـدليـل آيـات قـرآن و احـاديـث پـيـغـمـبـر صـلى اللّه عـليـه وآله بـوده و از آن پـس بدليل آيه شريفه اولوالارحام ).
عـرضـكـردم : مـردم درباره امام باقر عليه السلام اعتراض كرده و ميگفتند: چگونه شد كه امـامـت از مـيـان تـمام فرزندان پدرش بدر شد و بوى رسيد، با آنكه در ميان آنها كسانى بودند كه از نظر قرابت مثل او و از نظر سن بزرگتر از او (مانند زيد بن على ) بودند. در صـورتـيـكـه امـامـت به كوچكتران از او (بواسطه كوچكتر بودنشان ) نرسيد؟ فرمود: صاحب امر امامت به سه خصلت شناخته مى شود كه مختص به اوست و در غير او نيست : 1 او نسبت به امام پيشين سزاوارتر (نزديكتر و منسوب تر) از ساير مردمست . 2 وصى او است . 3 سلاح و وصيت پيغمبر صلى اللّه عليه و آله نزد اوست .
و ايـنـهـا نـزد مـن اسـت ، كـسـى بـا مـن در ايـن بـاره نـزاع نـكـند (بحديث 617 رجوع شود) عـرضـكردم اينها از ترس سلطان پنهانست ؟ فرمود: پنهان نيست بلكه دليلى روشن دارد، هـمـانـا پـدرم هـر چـه آنجا (مخزن و دايع امامت ) بود بمن سپرد و چون وفاتش نزديك شد، فرمود: گواهانى را نزد من حاضر كن ، من چهار تن از قريش را كه نافع غلام عبداللّه بن عمر يكى از آنها بود، حاضر كردم . فرمود: بنويس :
اين است آنچه يعقوب پسرانش را بدان وصيت مى كند (((پسرانم همانا خدا اين دين را براى شما برگزيد نميريد جز اينكه مسلمان باشيد 122 سوره 2 ـ))) و محمد بن على بپسرش جعفر بن محمد وصيت كرد و دستورش داد كه او را با برديكه در آن نماز جمعه ميخواند، كفن پـوشـد و با عمامه خودش او را عمامه بندد و قبرش را چهار گوش ساخته ، چهار انگشت از زمين بلند كند و سپس آنرا واگذارد (از چهار انگشت بلندتر نكند).
آنـگـاه فـرمود: وصيت نامه را درهم پيچيد و بگواهان فرمود: برويد خدا شما را رحمت كند. پـس از رفـتـن ايشان من گفتم : پدرم ! در اين وصيت نامه چه احتياجى بگواه گرفتن بود؟ فـرمـود: مـن نـخـواسـتـم كـه تو (پس از مرگ من ) مغلوب باشى و مردم بگويند: او وصيت نـكـرده اسـت و خواستم تو دليلى داشته باشى كه هرگاه مردى به اين بلد آيد و گويد وصى فلانى كيست ! بگويند فلانى .
مـن گـفـتم : اگر در وصيت شريك داشته باشد امام چگونه تعيين ميشود؟) فرمود: از او سؤ ال مـى كـنـيد (مسائل مشكل علمى و امور غيبى را از او مى پرسيد) مطلب براى شما روشن مى شود.

 

3- مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنِ النَّضْرِ بْنِ سُوَيْدٍ عـَنْ يَحْيَى الْحَلَبِيِّ عَنْ بُرَيْدِ بْنِ مُعَاوِيَةَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ قُلْتُ لِأَبِى عَبْدِ اللَّهِ ع أَصـْلَحـَكَ اللَّهُ بَلَغَنَا شَكْوَاكَ وَ أَشْفَقْنَا فَلَوْ أَعْلَمْتَنَا أَوْ عَلَّمْتَنَا مَنْ قَالَ إِنَّ عَلِيّاً ع كـَانَ عـَالِمـاً وَ الْعِلْمُ يُتَوَارَثُ فَلَا يَهْلِكُ عَالِمٌ إِلَّا بَقِيَ مِنْ بَعْدِهِ مَنْ يَعْلَمُ مِثْلَ عِلْمِهِ أَوْ مَا شـَاءَ اللَّهُ قـُلْتُ أَ فـَيـَسَعُ النَّاسَ إِذَا مَاتَ الْعَالِمُ أَلَّا يَعْرِفُوا الَّذِى بَعْدَهُ فَقَالَ أَمَّا أَهْلُ هَذِهِ الْبـَلْدَةِ فـَلَا يَعْنِى الْمَدِينَةَ وَ أَمَّا غَيْرُهَا مِنَ الْبُلْدَانِ فَبِقَدْرِ مَسِيرِهِمْ إِنَّ اللَّهَ يَقُولُ وَ ما كـانَ الْمـُؤْمِنُونَ لِيَنْفِرُوا كَافَّةً فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِى الدِّينِ وَ لِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ قَالَ قُلْتُ أَ رَأَيْتَ مَنْ مَاتَ فِى ذَلِكَ فـَقـَالَ هـُوَ بـِمـَنْزِلَةِ مَنْ خَرَجَ مِنْ بَيْتِهِ مُهَاجِراً إِلَى اللَّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ يُدْرِكُهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقـَعَ أَجـْرُهُ عـَلَى اللَّهِ قـَالَ قـُلْتُ فـَإِذَا قـَدِمـُوا بـِأَيِّ شَيْءٍ يَعْرِفُونَ صَاحِبَهُمْ قَالَ يُعْطَى السَّكِينَةَ وَ الْوَقَارَ وَ الْهَيْبَةَ
اصول كافى جلد 2 صفحه 214 روايت 3
ترجمه روايت شريفه :
مـحـمـد بـن مـسلم گويد: به امام صادق عليه السلام عرضكردم : اصلحك الله خبر بيمارى شـمـا بـمـا رسـيـد و مـا را نـگـران كـرد، اى كاش ما را آگاه مى ساختى (يا فرمود بما مى آمـوخـتـى ) وصـى شـما كيست ؟ فرمود: همانا على (بن ابيطالب ) عليه السلام عالم (امام ) بـود و عـلم بـه ارث ميرسد، و هيچ عالمى نميرد جز اينكه پس از وى كسى باشد كه مانند عـلم او يـا آنچه خدا خواهد (كمتر يا زيادتر) بداند، عرضكردم براى مردم رواست كه چون امـامـى بـمـيـرد، امـام بـعـد از او را نـشـنـاسـد؟ فـرمـود: امـا بـراى اهـل ايـن شـهـر يـعـنـى مـديـنـه روا نـيـسـت (زيـرا بـايـد فـورا سـؤ ال كـنند و وصى امام را بشناسند) و نسبت به شهرهاى ديگر معذوريت آنها به اندازه رسيد نشان تا مدينه است ، همانا خدا مى فرمايد: (((همه مؤ منين نتوانند كوچ كنند، پس چرا از هر گـروه ايـشـان دسـتـه اى سـفر نكنند تا در امر دين دانش ‍ اندوزند و چون باز گشتند، قوم خـويـش را بيم دهند شايد آنها بترسند122 سوره 9 ـ))) عرضكردم : بفرمائيد اگر كسى در ايـن راه بـمـيـرد، چه مى شود؟ فرمود: او به منزله كسى است كه براى مهاجرت بسوى خـدا و رسـولش از مـنـزكـش بيرون شده ، سپس مرگش فرا رسد كه پاداش او برخداست . عـرضـكـردم : وقـتى وارد مدينه شدند، بچه دليل امام خود را مى شناسند؟ فرمود: به امام آرامـش و وقـار و هـيـبـت عـطـا شـود (يـعـنـى امـام را مـى بـيـنـنـد كه اطمينان قلب و عدم شك و تزلزل در گفتار و رفتار و وجناتش هويدا است ).



|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
40حدیث از ائمه در باره وقایع اخرالزمان
نویسنده : محمدرضا عباسیان 09148023199
تاریخ : دو شنبه 21 ارديبهشت 1394

 

40 حدیث از معصومین درباره وقایع اخرالزمان ( نزدیک شدن ظهور آخرین منجی بشریت مهدی (عج) )
 

1- امیر مومنان(ع): مرد را برای پوشیده نگه داشتن همسرش سرزنش می کنند.


2- امیر مومنان(ع) : او [حضرت قائم «عج»] هنگامی ظاهر می شود که حقیقتها کم اجر و دنباله روها از نابخردان پیروی کنند.


3- امیر مومنان(ع): عربها دچار اختلاف شوند اشتیاق به ظهور افزون شود.


4-امیر مومنان(ع): عفاف و خویشتن داری از جامعه رخت بربندد و … و شیطان بر همگان چیره شود.


5- امیر مومنان(ع): زنها فرمانروایی کنند، حوادث جانکاه و کمرشکنی روی می دهد.


6- امیر مومنان(ع): هنگامی که مرد ها با مردها در می آمیزند و زنها با یکدیگر.


7- امیر مومنان(ع): عراق را فتح کنند و هر نوع اختلافی را با خونریزی پاسخ دهند.


8- پیامبر(ص): برای مردم روزگاری میرسد که تنها همّ وغمّشان شکم آنها و شرف آنها تجمّلات زندگی و قبلهء آنها زنهایشان می گردد.


9- پیامبر(ص): دین و آئین آنها درهم ودینارشان می باشد، آنها بدترین خلایق هستند برای آنها نزد خدا ارج و مقامی نیست.


10- پیامبر(ص): هنگامی که روابط نامشروع شیوع پیدا می کند زلزله زیاد می شود.


11-پیامبر(ص): هنگامی که برای کارهای ناشایست تعاون وهمکاری کنند و در احکام دین از یکدیگر دوری کنند.


12- پیامبر(ص): انسان به پدر ومادرش جفا می کند ولی با دوستانش از راه وفا وصفا وار د می شود.


13- پیامبر(ص): هنگامی که تکبّر و خودپرستی در اعماق دلها نفوذ کرد آنطور که سمها در بدنها نفوذ میکند.


14- پیامبر(ص): گناهان علنی شوند و محرّمات الهی سبک شمرده شوند.


15- پیـامبر(ص): زمـانی می آید که مـردم گـرگ درنده می شونـد، هر کس گرگ نباشد او را میخورند.

16- پیامبر(ص): مردم به انجام منکرات تظاهر می کنند … و اموال فراوان برای غنا و موسیقی خرج می شود.


17- امیر مومنان(ع): کسی که امر به معروف کند، خوار شود و کسی که مرتکب گناه شود، مورد ستایش قرار گیرد.


18- امیر مومنان(ع): هنگامی که نیازها وگرفتاریها فراوان شود مردم همدیگر را نشناسند.


19- امیر مومنان(ع): انسان برای استمداد به نزد برادرش برود، او را در قیافه ای دیگر غیر آنچه بود می بیند.


20- امیر مومنان(ع): شکافنده ها بشکافند و پیش بتازند ،تیز پروازان حمله کنند.

21- پیامبر(ص): هنگامی که امت من نماز را ضایع کنند و از شهوات پیروی کنند.


22- امیر مومنان(ع): پشت ها سنگین شود و حوادث پیاپی واقع شود.


23- پیامبر(ص): مرد ها خود را شبیه زن ها و زن ها خود را شبیه مرد ها می کنند.


24- پیامبر(ص): هنگامی که زنها جامه مردان را بپوشند و پوشش حیاء از آنها گرفته شود.


25- پیامبر(ص): سپس زمانی می آید که قاریان قرآن را می خوانند ولی از حلقومشان تجاوز نمیکند (عمل نمی شود…).

26- پیامبر(ص): قرآن را طبق خواسته های خود توجیه می کنند و آئین خدا را آراء خود تفسیر و تحلیل می کنند.


27- پیامبر(ص): ثروتمندان امت برای سیاحت به مکه می روند ومتوسطین آنها برای تجارت و فقرا برای ریاء و تظاهر (افراد خالص کم اند).


28- پیامبر(ص): قرآن با نی و لحن غنا خوانده می شود، بدون آینکه به هنگام تلاوت با خوف وخشیت از پروردگار همراه باشد.


29- پیامبر(ص): پس می بینی که گوش دادن به قرآن برای مردم بسیار سنگین است و گوش دادن به صداهای باطل آسان و فرح بخش شده است.


30- امیر مومنان(ع): آلات لهو و لعب در رهگذر مردم آشکارا به کار گرفته می شود، مردم عبور می کنند و کسی جرئت نمی کند از آن جلوگیری کند.

31- پیامبر(ص): (در آخر الزمان یعنی نزدیکی ظهور) زمین لرزه بسیار می شود.


32- پیامبر(ص): انتظارمیرودکه حتی یک قفیز گندم و یک درهم پول به مردم عراق نرسد.


33- امام صادق(ع): رودخانه ها خشک می شود و قحطی و گرانی پیش می آید.


34- پیامبر(ص): سه پرچم در یک سال و یک ماه و یک روزخروج می کنند(۱ـ سفیانی ۲ـ خراسانی ۳ـ یمانی )


35- امام صادق(ع): مردی از اولاد عمویم زید در یمن خروج می کند.


36- پیامبر(ص): یمانی ازشیعیان امیرمومنان (ع) است خروج یمانی و سفیانی مانند دو اسب مسابقه همزمان به دنبال یکدیگر است.


37- امام صادق(ع): در آن میان پرچم های هدایت از خراسان بیرون آمده با شتابی هر چه تمام تر منازل را طی کرده و پیش می تازند و تعدادی از یاران قائم (عج) در میان آنها خواهند بود.


38- امام صادق(ع): هنگامی که پرچم های سیاه از خراسان به راه افتاد به سویش بشتابید ولو با سینه خیز رفتن از روی برف ها باشد.


39- امام صادق(ع): آگاه باشید که آنها (سپاه خراسانی) یاران حضرت مهدی (عج) هستند و زمینه ی سلطنت جهانی او را فراهم میسازند.


40- پیامبر(ص): اگر سفیانی را ببینی او را پلید ترین مردم می یابی.





|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
حکومت عدل جهانی
نویسنده : محمدرضا عباسیان 09148023199
تاریخ : دو شنبه 21 ارديبهشت 1394

حکومت عدل جهانی ...

چون ظاهر شود ، به کعبه تکیه کند ، و پرچم پیامبر ( ص ) را در دست گیرد

و دین خدا را زنده و احکام خدا را در سراسر گیتی جاری کند .

و جهان را پر از عدل و داد و مهربانی کند .

مهدی ( ع ) عادل است و خجسته و پاکیزه . ذره ای از حق را فرو نگذارد .

خداوند دین اسلام را به دست او عزیز گرداند .

در حکومت او ، به احدی ناراحتی نرسد مگر آنجا که حد خدایی جاری گردد .

مهدی ( ع ) حق هر حقداری را بگیرد و به او بدهد . حتی اگر حق کسی زیر دندان دیگری باشد ،

از زیر دندان انسان بسیار متجاوز و غاصب بیرون کشد و به صاحب حق باز گرداند .

به هنگام حکومت مهدی ( ع ) حکومت جباران و مستکبران ، و نفوذ سیاسی منافقان و خائنان ، نابود گردد .

شهر مکه - قبله مسلمین - مرکز حکومت انقلابی مهدی شود .

نخستین افراد قیام او ، در آن شهر گرد آیند و در آنجا به او بپیوندند ...

و دیگر هیچ سیاستی و حکومتی ، جز حکومت حقه و سیاست عادله قرآنی ، در جهان جریان نیابد .

آری ، چون مهدی ( ع ) قیام کند زمینی نماند ، مگر آنکه در آنجا گلبانگ محمدی : اشهد ان لا اله الا الله ، و اشهد ان محمدا رسول الله ، بلند گردد .

در زمان حکومت مهدی ( ع ) به همه مردم ، حکمت و علم بیاموزند ، تا آنجا که زنان در خانه ها با کتاب خدا و سنت پیامبر ( ص ) قضاوت کنند .

مهدی ( ع ) با تایید الهی ، خردهای مردمان را به کمال رساند و فرزانگی در همگان پدید آورد ... .

مهدی ( ع ) فریاد رسی است که خداوند او را بفرستد تا به فریاد مردم عالم برسد .

در روزگار او همگان به رفاه و آسایش و وفور نعمتی بیمانند دست یابند .

حتی چهارپایان فراوان گردند و با دیگر جانوران ، خوش و آسوده باشند .

زمین گیاهان بسیار رویاند آب نهرها فراوان شود ، گنج ها و دفینه های زمین و دیگر معادن استخراج گردد .

در زمان مهدی ( ع ) آتش فتنه ها و آشوب ها بی فسرد ، رسم ستم و شبیخون و غارتگری برافتد و جنگها از میان برود .

در جهان جای ویرانی نماند ، مگر آنکه مهدی ( ع ) آنجا را آباد سازد .

در قضاوت ها و احکام مهدی ( ع ) و در حکومت وی ، سر سوزنی ظلم و بیداد بر کسی نرود و رنجی بر دلی ننشیند .

مهدی ، عدالت را ، همچنان که سرما و گرما وارد خانه ها شود ، وارد خانه های مردمان کند و دادگری او همه جا را بگیرد .



 


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
اقا بیا
نویسنده : محمدرضا عباسیان 09148023199
تاریخ : دو شنبه 21 ارديبهشت 1394

                                                                                                آقا بیا که بی تو پریشان شدن بس است  

از دوری تو پاره گریبان شدن بس است

کنعان دل، بدون تو شادی پذیر نیست
یوسف! ظهور کن که پریشان شدن بس است

یعقوب دیده ام چه قَدَر منتظر شود؟
یعنی مقیم کلبه ی احزان شدن بس است

  گریه، فراق، گریه، فراق، این چه رسمی است؟
دیگر بس است این همه گریان شدن بس است

موی سپید و بخت سیاه مرا ببین
دیگر بیا که بی سر و سامان شدن بس است

تا کی گناه پشت گناه ایّها العزیز؟
تا کی اسیر لذّت عصیان شدن ... بس است

خسته شدم از این همه بازی روزگار
مغلوب نفس خاطی و شیطان شدن بس است

سر گرم زندگی شدنم را نگاه کن
بر سفره های غیر تو مهمان شدن بس است

یک لحظه هم اجازه ندادی ببینمت
گفتی برو که دست به دامان شدن بس است

باشد قبول می روم امّا دعای تو ...
در حقّ من برای مسلمان شدن بس است

دست مرا بگیر که عبدی فراری ام
دست مرا بگیر، گریزان شدن بس است

اِحیا نما در این شب اَحیا دل مرا
دل مردگی و این همه ویران شدن بس است

آقا بیا به حقّ شکاف سر علی
از داغ هجرت آتش سوزان شدن بس است

 

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
چادر من ... طلای سیاه -
نویسنده : محمدرضا عباسیان 09148023199
تاریخ : دو شنبه 21 ارديبهشت 1394

گذشت آטּ زمآטּ کـہ نفت رآ طلاے سیآه میگفتنـב ...

 امـروز طـلا تویــــے ...

 سیـآه ، چـــآבرتــــ ..


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
توصیه‌های شنیدنی مرحوم «دولابی» برای سبک زندگی
نویسنده : محمدرضا عباسیان 09148023199
تاریخ : دو شنبه 21 ارديبهشت 1394
:: توصیه‌های شنیدنی مرحوم «دولابی» برای سبک زندگی
 
 
 
 
استاد اخلاق میرزا اسماعیل دولابی پیش از وفات برای زندگی مومنانه ۱۵ دستورالعمل راذکر می‌کند که به ترتیب درذیل آورده شده است.
توصیه‌های شنیدنی مرحوم «دولابی» برای سبک زندگی
به گزارش جهان، استاد اخلاق میرزا اسماعیل دولابی پیش از وفات برای زندگی مومنانه ۱۵ دستورالعمل راذکر می‌کند که به ترتیب درذیل آورده شده است.

۱.هر وقت در زندگی‌ات گیری پیش آمد و راه بندان شد، بدان خدا کرده است؛ زود برو با او خلوت کن و بگو با من چه کار داشتی که راهم را بستی؟ هر کس گرفتار است، در واقع گرفته ی یار است.

۲.زیارتت، نمازت، ذکرت و عبادتت را تا زیارت بعد، نماز بعد، ذکر بعد و عبادت بعد حفظ کن؛ کار بد، حرف بد، دعوا و جدال و… نکن و آن را سالم به بعدی برسان. اگر این کار را بکنی، دائمی می شود؛ دائم در زیارت و نماز و ذکر و عبادت خواهی بود.

۳.اگر غلام خانه‌زادی پس از سال ها بر سر سفره صاحب خود نشستن و خوردن، روزی غصه دار شود و بگوید فردا من چه بخورم؟ این توهین به صاحبش است و با این غصه خوردن صاحبش را اذیت می کند. بعد از عمری روزی خدا را خوردن، جا ندارد برای روزی فردایمان غصه دار و نگران باشیم.

۴. گذشته که گذشت و نیست، آینده هم که نیامده و نیست. غصه ها مال گذشته و آینده است. حالا که گذشته و آینده نیست، پس چه غصه ای؟ تنها حال موجود است که آن هم نه غصه دارد و نه قصه.

۵.موت را که بپذیری، همه ی غم و غصه ها می رود و بی اثر می شود. وقتی با حضرت عزرائیل رفیق شوی، غصه هایت کم می شود. آمادگی موت خوب است، نه زود مردن. بعد از این آمادگی، عمر دنیا بسیار پرارزش خواهد بود. ذکر موت، دنیا را در نظر کوچک می کند و آخرت را بزرگ. حضرت امیر علیه السلام فرمود:یک ساعت دنیا را به همه ی آخرت نمی دهم. آمادگی باید داشت، نه عجله برای مردن.

۶.اگر دقّت کنید، فشار قبر و امثال آن در همین دنیاقابل مشاهده است؛ مثل بداخلاق که خود و دیگران را در فشار می گذارد.



|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تجلی عرفان عملی در زندگی مرحوم دولابی
نویسنده : محمدرضا عباسیان 09148023199
تاریخ : دو شنبه 21 ارديبهشت 1394

 

تجلی عرفان عملی در زندگی مرحوم دولابی

 

تجلی عرفان عملی در زندگی مرحوم دولابی
 
دکتر اسماعیل منصوری لاریجانی در گفت‌وگو با خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)، درباره مرحوم حاج اسماعیل دولابی اظهار کرد: مرحوم دولابی مثلِ اعلای همه خوبی‌ها و ارزش‌های الهی بود.

نویسنده کتاب «ساحت ربوبی» عنوان کرد: وی خودش و وجود خودش را صرف دیگر افراد جامعه می‌کرد و معتقد بود باید دین را در جان مردم به‌کاریم. چنین جمله‌ای برای بسیاری از مردم تنها به گوش می‌رسد و به هوش آن‌ها نخواهد رسید و از حد یک جمله فراتر نمی‌رود؛ «کاشتن دین در وجود مردم» به این معنا است که دین را با نمود عینی برای افراد جامعه تبیین کنیم. 

استاد دانشگاه اهل‌بیت(ع) یادآور شد: این معلم اخلاق معتقد بود که تنها راهی که دین را در جان مردم «کِشت» می‌کند، رفتار عملی اسلامی است. تنها با استناد به سیره انبیاء می‌توان تمامی جوانب دین را به صورت عملی اجرا کرد، چرا که جامعه همیشه به الگوی عملی نیاز دارد تا بتواند رفتاری اصولی را از خود نشان دهد و ائمه(ع) و انبیای الهی همگی بهترین الگوی زندگی انسان‌ها هستند. 

نویسنده کتاب«ولایت حکومت حکیمانه» گفت: در روایتی نقل شده است که شخصی به مالک اشتر آب دهان خود را می‌اندازد و این یار امیرالمومنین(ع) بدون هیچ‌گونه اعتراضی به مسجد می‌رود و برای آن فرد دعا می‌کند تا اصلاح شود که آن شخص با شنیدن این جملات متحول می‌شود. منظور مرحوم دولابی از کاشتن دین دقیقا همین است که با رفتاری نشأت گرفته از اخلاق اسلامی، دین را برای افراد نهادینه کنیم.

این استاد دانشگاه اظهار کرد: با الگوسازی اخلاقی به ویژه اخلاق اسلامی می‌توان دین را در وجود افراد جامعه به گونه‌ای کاشت که تنها اخلاص و اخلاق اسلامی از آن برداشت شود. 

نویسنده کتاب «تفسیر علیا» اظهار کرد: رفتار اسلامی که در واقع، از عرفان عملی افراد سرچشمه می‌گیرد به گونه‌ای هنر محسوب می‌شود، چون هنر با فطرت انسان‌ها سر و کار دارد و مخاطب هنر تنها گوش و چشم انسان نیست. به همین دلیل از فردی که خود با اخلاق‌مداری و تکیه بر سیره انبیاء نهال زندگی معنوی را در دل افراد جامعه می‌کارد، می‌توان به عنوان هنرمند یاد کرد.

دکتر منصوری لاریجانی با بیان این‌که انسان بی‌هنر هیچ ارزشی در جهان هستی ندارد، اظهار کرد: شاعر در بیتی می‌گوید که «قلندران حقیقت به نیم جو نخرند/ قبا اطلس آن کس که از هنر عاری است» این بیت بیانگر آن است که چون هنر با درون انسان و روح بلند انسانی سر و کار دارد، می‌تواند انسان را به رفیع‌ترین قله‌ها برساند و زمانی که این هنر «عرفان عملی» باشد ارزشی دو چندان پیدا خواهد کرد، چرا که هنرمند با بیانی شیوا و بدیع حقیقت را به گوش جان انسان می رساند. شعر را هنر می‌دانیم چون شعر شعار فطرت انسان است و با زبان فطرت می‌توان حقیقت انسانی را ترسیم کرد. 

وی با بیان این‌که برای نهادینه شدن اخلاق در جامعه اسلامی باید الگوهای عملی به مردم مسلمان ارایه داد، اظهار کرد: مرحوم دولابی و مرحوم آیت‌الله مجتبی آقا تهرانی از استادان اخلاقی هستند که می‌توان آنان را الگوهای معاصر و قابل استفاده برای جوانان نامید، زیرا زندگی آن‌ها الگویی قابل دسترس برای جوانان جامعه به شمار می‌رود.

محمد اسماعیل دولابی در روستای دولاب از توابع تهران زاده شد. در جوانی به شغل کشاورزی اشتغال داشت و در عین حال به صورت آزاد به دانش‌آموزی در جلسات علمای دینی معاصر مانند آیت‌الله شاه‌آبادی، آیت‌الله تقی بافقی و شیخ محمدجواد انصاری شرکت می‌کرد. وی عارف عرفی‌گرای شیعی بود و در جلساتی که سال‌ها در تهران برگزار می‌کرد به بیان مفاهیم عرفانی با تکیه بر محبت و زیبایی می‌پرداخت و این بیان جدید منجر به جذب جوانان و قشر تحصیل‌ کرده در جلسات هفتگی وعظ وی شده بود. امروز(9 بهمن‌ماه) مصادف با سالروز وفات این استاد اخلاق و عرفان است. وی در آرامگاه فاطمه معصومه(س) در قم به خاک سپرده شده است.

تاکنون چند کتاب بر اساس سخنرانی‌های عرفانی این مرحوم منتشر شده‌اند که از جمله آن‌ها می‌توان به «مصباح الهدی، در نگرش و روش عرفانی اهل محبت و ولاء» اثر مهدی طیب و «گزیده‌ای از کتاب مصباح الهدی از مرحوم حاج محمد اسماعیل دولابی ره» اشاره کرد. همچنین مجموعه شش جلدی کتاب‌های طوبای محبت به قلم فرزند وی، محمد دولابی و از سوی انتشارات محبت چاپ و توزیع شده است. طوبای محبت تنها کتابی است که سخنان دولابی بدون هیچ تغییر و دخل و تصرفی در آن وجود دارد. کتاب دیگری نیز با عنوان «طوبای کربلا» توسط دوستداران وی با اقتباس از کتاب‌های طوبای محبت منتشر شده است. این کتاب شامل سخنان مرحوم دولابی درباره امام حسین (ع) و کربلا است که در قالب کتاب‌های طوبای محبت جمع آوری شده است.


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
زندگینامه حاج شیخ حسنعلی مقدادی اصفهانی معروف به نخودکی
نویسنده : محمدرضا عباسیان 09148023199
تاریخ : دو شنبه 21 ارديبهشت 1394

زندگینامه حاج شیخ حسنعلی مقدادی اصفهانی معروف به نخودکی

 

زندگینامه شیخ حسنعلی نخودکی,زندگینامه حاج شیخ حسنعلی مقدادی,آثار شیخ حسنعلی نخودکی

 

زندگینامه حاج شیخ حسنعلی مقدادی اصفهانی معروف به نخودکی

نام : حسنعلی اصفهانی
زادروز : نیمه ماه ذی القعدة الحرام سال ۱۲۷۹ هجری قمری
مرگ : پانزدهم شعبان سال ۱۳۶۱ هجری قمری

محل دفن : صحن عتیق مشهد الرضا

شیخ حسنعلی اصفهانی که به واسطه سکونت سالهای پایانی عمر در روستایی بنام نخودک در نزدیکی مشهد مقدس ، مشهور به شیخ حسنعلی نخودکی بود، (زاده: ۱۲۴۱ اصفهان - درگذشت: ۷ شهریور ۱۳۲۱، مشهد) فقیه، فیلسوف و از عرفا و اخلاقیون بزرگ شیعه در قرن چهاردهم هجری است. شیخ حسنعلی اصفهانی (نخودکی) فرزند علی اکبر فرزند رجبعلی مقدادی اصفهانی، در خانواده با تقوا و پارسائی چشم به جهان گشود.

 پدر
خاندان ایشان به قولی از نسل مقداد می باشند از این رو فامیل مقدادی در این خاندان به کار گرفته می شود. پدر وی مرحوم ملاّ علی اکبر، مردی زاهد و پرهیزگار و معاشر اهل علم و تقوی و ملازم مردان حق و حقیقت بود و در عین حال از راه کسب، روزی خود و خانواده را تحصیل می کرد و آنچه عاید او می شد، نیمی را صرف خویش و خانواده می کرد و نیم دیگر را به سادات و ذراری فاطمه زهرا اختصاص می داد.

 

شیخ حسنعلی  بر اثر برخوردی با محمد صادق تخته فولادی وارد عالم عرفان شد. خود حاج شیخ حسنعلی اصفهانی نقل کرده است:« بیش از هفت سال نداشتم که نزدیک غروب آفتاب یکی از روزهای ماه رمضان که با تابستانی گرم مصادف شده بود، به اتفاق پدرم، به خدمت استاد حاجی محمد صادق، مشرّف شدم. در این اثناء کسی نباتی را برای تبرک به دست حاجی داد. استاد نبات را تبرک و به صاحبش رد فرمود و مقداری خرده نبات که کف دستش مانده بود، به من داد و فرمود بخور، من بیدرنگ خوردم. پدرم عرض کرد: حسنعلی روزه بود. حاجی به من فرمود: مگر نمی‌دانستی که روزه ات با خوردن نبات باطل می گردد. عرض کردم: آری، فرمود: پس چرا خوردی؟ عرضه داشتم: اطاعت امر شما را کردم. استاد دست مبارک خود را بر شانه من زد و فرمود: با این اطاعت بهر کجا که باید می رسیدی رسیدی. »

 

تحصیلات
حسنعلی اصفهانی از آغاز نوجوانی خود، به کسب دانش و تحصیل علوم مختلف مشغول شد، خواندن و نوشتن و همچنین زبان و ادبیات عرب را در اصفهان فرا گرفت و در همین شهر، نزد استادان بزرگ زمان، به اکتساب فقه و اصول و منطق و فلسفه و حِکم پرداخت. از درس فقه و فلسفه آخوند ملا محمد کاشی فایده ها برد و فلسفه و حکمت را از افاضات ذی‌قیمت جهانگیرخان و تفسیر قرآن مجید را از محضر درس حاجی سید سینا پسر سید جعفر کشفی و چند تن دیگر از علماء عصر آموخت.

 

سپس برای تکمیل معارف به نجف اشرف و به کنار مرقد علی بن ابی‌طالب مشرّف شد. در این شهر، از جلسات درس حاجی سید محمد فشارکی و حاجی سید مرتضی کشمیری و ملا اسماعیل قره باغی استفاده می کرد. او علاوه بر علوم معارفی و عرفانی در اصفهان و نجف دروس فقه، اصول و فلسفه را از افرادی چون جهانگیر خان قشقایی، آخوند خراسانی و سید محمد فشارکی فراگرفت.

 

دوستان
شیخ حسنعلی نخودکی در نجف هم حجره‌ای سید حسن مدرس بود. از دوستان او می‌توان به شیخ محمد بهاری و سید حسین طباطبایی بروجردی اشاره کرد.

 

فرزند
شیخ علی مقدادی اصفهانی از نویسندگان شیعی معاصر متوفای اسفند سال ۱۳۸۸ ش فرزند او بود که در تهران درگذشت و در خراسان دفن شد.

 

درگذشت
شیخ حسنعلی نخودکی بسال ۱۳۶۱. ق درگذشت و در مشهد در حرم علی بن موسی‌الرضا دفن گردید. مشهور است که او زمان وفات و محل دفن خویش را قبل از مرگ به نزدیکانش اعلام نموده بودند.

منبع : fa.wikipedia.or


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
توصیه های مرحوم نخودکی(ره)
نویسنده : محمدرضا عباسیان 09148023199
تاریخ : دو شنبه 21 ارديبهشت 1394

توصیه های مرحوم نخودکی(ره)

مرحوم آیت الله حاج شیخ حسنعلی اصفهانی (معروف به نخودکی) در وصیت خود به فرزندش می گوید: اگر آدمی چهل روز به ریاضت و عبادت بپردازد ولی یک بار نماز صبح از او فوت شود، نتیجه آن چهل روز عبادت بی ارزش (نابود) خواهد شد. فرزندم بدان که در تمام عمرم تنها یک بار نماز صبحم قضا شد، پسر بچه ای داشتم که شب آن روز فوت شد. سحرگاه در عالم رویا به من گفتند که این مصیبت به علت فوت آن نماز صبح به تو وارد آمد. اکنون اگر یک شب ، نماز شبی از من فوت شود، صبح آن شب انتظار بلایی را می کشم که به من نازل شود. سپس حاج شیخ حسنعلی می افزاید: «پسرم تو را سفارش می کنم که نمازت را اول وقت بخوان و از نماز شب تا آن جا که می توانی غفلت نکن.

 


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نماز اول وقت شاه کلید است .
نویسنده : محمدرضا عباسیان 09148023199
تاریخ : دو شنبه 21 ارديبهشت 1394
:: داستان کوتاهی در باره نماز

جوانی نزد شیخ حسنعلی نخودکی اصفهانی آمد و گفت سه قفل در زندگی ام وجود دارد و سه کلید از شما می خواهم.

- قفل اول اینست که دوست دارم یک ازدواج سالم داشته باشم.

- قفل دوم اینکه دوست دارم کارم برکت داشته باشد.

- قفل سوم اینکه دوست دارم عاقبت بخیر شوم.

شیخ نخودکی فرمود:

برای قفل اول، نمازت را اول وقت بخوان.

برای قفل دوم نمازت را اول وقت بخوان.

و برای قفل سوم نمازت را اول وقت بخوان.

جوان عرض کرد: سه قفل با یک کلید؟؟!

شیخ نخودکی فرمود : نماز اول وقت شاه کلید است .

منبع : عاشقان اهل بیت (ع)داستان کوتاهی در باره نماز

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
عکسهای تاثیر گذار
نویسنده : محمدرضا عباسیان 09148023199
تاریخ : دو شنبه 21 ارديبهشت 1394
عکس های تاثیر گذار
 


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
دشمن شناسی شهدا
نویسنده : محمدرضا عباسیان 09148023199
تاریخ : یک شنبه 20 ارديبهشت 1394

                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                           

توصیه  بر زهد و تقوا از زبان حضرت علی علیه السلام

 

ای بندگان خدا شما را به تقوای خداوندی توصیه میکنم زیرا تقوا حق خداوندی بر ذمه شما است و بیان کننده حق شما بر خدا.

برای توفیق یافتن به تقوا از خدا یاری بجویید و برای ارتباط عبودیت با خدا از تقوا استمداد کنید زیرا تقوا

امروز نگه دارنده و سپری در برابر الودگی ها است وفردا راهی است به سوی بهشت .  

مسیر تقوا روشن است و رونده ان راه برنده سود و امانتدار ان حافظ ان از نابودی است.

نهج البلاغه.خطبه 191.ص61

 

 

 

 

 

 

حکایتی از حضرت علی علیه السلام

 

 

یک روز امام علی علیه السلام از کناریک یهودی گذشتند وان یهودی با اسبش 

 (بدون اینکه اسبش وارد اب شود  یا خیس شود) از روی رود عبور کرد 

پس در همان لحظه امام علی علیه السلام را صدا زد و عرض کرد ای اقا! اگر ای چیزی

که نزد من است نزد شما بود چه کار می کردید؟ امام در جوابش فرمودند: در جایت بایست...

سپس روی اب ایستاد و ان یهودی میخکوب شد .امام نزد او رفت ان گاه یهودی به امام گفت: ای جوان!

چه چیزی گفتی که اب برایت چون سنگ شد؟ امام در جوابش گفت: تو چه چیزی گفتی که از اب عبور کردی؟

ان یهودی در پاسخ گفت: من اسم وصی پیامبر صلی علیه واله را بر زبان اوردم واز اب عبور کردم.

پس حضرت امیر المومنین علیه السلام فرمودند: من همان وصی محمد صلی علیه و اله هستم

ان گاه ان یهودی گفت : حق است و اسلام اورد.

 

                                                                                                                                                                                                                               

                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                

  

ریزه خور سفره احسان علی

 

    کعبه خلوتگه اسرار علیست

بیت حق جلوه گر از روی علیست

در جهان مرد عمل باش و علی را بشناس

که ترازوی عمل کفه ومیزان علیست

ای کج اندیش مکن غصب خلافت زیرا

به خدا بعد نبی سلطنت از ان علیست 

روز محشر که گذر نامه جنت طلبی

ان گذرنامه به امضا و به فرمان علیست  

دادگاهی که به فردای قیامت برپاست

حکم حکم علی و محکمه دیوان علیست

کشتن مرحب و بگرفتن خیبر در کف

خاطرات خوش دیباچه دوران علیست

دور شو ای پسر عبدود از دیده ی او

که شجاعان عرب پشه به میدان علیست

این حسینی که رییس الشهدایش خوانند

با خبر باش که شاگرد دبستان علیست

گرچه این دیده زدیدار نجف محروم است

در عوض ریزه خور سفره احسان علیست

 

                                  

 

 دشمن شناسی در نهج البلاغه

حضرت علی علیه السلام ماهیت دشمنان اسلام را این گونه بیان می کنند:

به بالادست خود نافرمان به زیر دست ستم کننده وبا ستمکار همدست است.

 

 

 هوشیاری در برابر دشمن:

 کسی که از دشمن غفلت کند حیله ها و کیدهای دشمن 

 بیدارش خواهد کرد.

 

 




|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
اوخواهدآمد اگه مابخوهیم
نویسنده : محمدرضا عباسیان 09148023199
تاریخ : یک شنبه 20 ارديبهشت 1394

شاید تا به حال این سوال

 براتون پیش آمده که :

 جمعه روز زوجه یا فرده ؟؟؟

 جواب حقیقی این پرسش این است :

 جمعه نه فرده و نه زوج

 

 بلکه ترکیب فرد و زوجه

 یعنی روز "فر جه"

 اللهم عجل لولیک الفرج

 


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
دل نوشته ای به امام زمان عج
نویسنده : محمدرضا عباسیان 09148023199
تاریخ : یک شنبه 20 ارديبهشت 1394

غربت امام عصر علیه السلام
آقای من!
مولای غریب و تنهای من!
پدر مهربان اهل عالم!
می خواهم غربتت را حکایت کنم؛ غربتی که دوازده قرن است ریشه دوانیده؛ غربتی که اشک آسمان و زمین را جاری ساخته؛ غربتی که حتی برای برخی محبانت، غریب و ناشناخته است؛ غربتی که اجداد طاهرینت پیش از تولد تو بر آن گریسته اند.
من از تصویر این غربت و غم ناتوان ام.
… از آنانی بگویم که خاطر شریف تو را می آزارند؟ (1) از آنها که دستان پدرانه و مهربانت را خون ریز معرفی می کنند؟ از آنها که چنان برق شمشیرت را به رخ می کشند که حتی دوستانت را از ظهورت می ترسانند؟ از آنها که تو را به دور دست ها تبعیدمی کنند؟ از آنها که تو را دست نیافتنی جلوه می دهند؟ از آنها که به نام تو مردم را به دکه های خویش فرا می خوانند؟
… از خود آغاز می کنم که اگر هر کس از خود شروع کند، امر فرج اصلاح خواهد شد. می خواهم به سوی تو برگردم. یقین دارم بر گذشته های پر از غفلتم کریمانه چشم می پوشی؛ می دانم توبه ام را قبول می کنی و با آغوش باز مرا می پذیری؛ می دانم در همان لحظه ها، روزها و سال های غفلت هم، برایم دعا می کردی. من از تو گریزان بودم؛ اما تو هم چون پدری مهربان، دورادور مرا زیر نظر داشتی … العفو … العفو!


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
روایت عکسها
نویسنده : محمدرضا عباسیان 09148023199
تاریخ : یک شنبه 20 ارديبهشت 1394

بسم الله الرحمن الرحیم

عکس و تصویر

عکس و تصویر فقط خدا و دیگر هیچ...

عکس و تصویر ....

معجزه انقلاب؛پوستر با کیفیت از شهید مهدی باکری

طرح/شهیدان الگوی جذاب جوانان

 

از هدیه آسمانیصفحه اصلی پست الکترونیک آرشيو وبلاگ خبرخوان


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
امام زمان یار میخواهد
نویسنده : محمدرضا عباسیان 09148023199
تاریخ : یک شنبه 20 ارديبهشت 1394

هَل مِن ناصِرَ یَنصُرَ نی ؟

 ندای مظلومانه صاحب الزمان همواره به گوش میرسد و ما را به سوی خویش فرا میخوانَد.

او نیز همچون جد مظلوم خویش ابی عبدالله الحسین فریاد میزنَد:«هَل مَن ناصِرَ یَنصُرَ نی ؟»

کیست مرا یاری کند؟

و حال ماییم که باید لبیک گوییم و خود را در خیل سربازان آن حضرت قرار دهیم و بدانیم که رمز ظهور آن حضرت در3 چیز است:

1-تزکیه نفس و خود سازی

2-دعاکردن برای ظهور آن حضرت

3-تبلیغ و ترویج نام و یاد و معارف آن حضرت

شما که همیشه آرزو داشتید در زمان یکی از ائمه می بودید و آنها را یاری می کردید

شما که آرزوی حضور در کربلای حسینی را همواره در دل داشته اید اکنون کربلای دیگری برپاست 

و حسین زمان شما فرزند او حجت بن الحسن العسکری است.پس به پا خیزید و اورا بیش از این تنها مگذارید.

به پا خیزید و اورا از این غربت جان سوز رهایی بخشید به پاخیزید و دنیارا به نور آن حضرت روشن نمایید.

او هم اکنون پشتِ در منتظر است.او از همه منتظر تر است.او در انتظار آمدن ماست.

منتظر بیداری ما و باز گشت ما از سفر گناه و غفلت .او آمده است ما نیامده ایم .

او غایب نیست ما غایبیم.او پشت ابر نیست خورشید که پشت ابر نمی رود

خورشید جهان را پرتو افشانی میکند.ماییم که پشت ابریم ماییم که خود را در پس پرده پنهان کرده ایم

و حجاب های نورانی و ظلمانی جلوی دید مارا گرفته و گوش های مارا ناشنوا نموده اند

تاجایی که نه خورشید را می بینیم و نه آوای دلنشین پیک خدا را می شنویم

اکنون سالیانِ سال است که ندای مظلومانه امام زمان بلند است

و شیعیان خود را به سوی رهایی فرا می خواند و از دوستان خود می خواهد که آن حضرت

را در مسیر نجات خویش یاری کنند و اما ما حیران و پریشان و دل بسته ی زندانیم.ای زندانیان.

به خدا راهِ فرج نزدیک است.باید قدمی بر داریم باید که پری بگشاییم.

 

 ای عاشقان صدای هل من معین رسیده

                                                                           هوش از سر تمام اهل یقین پریده

خورشید کرده روشن این آسمانِ تیره

                                                                           اف بر دلی که روی ماه مهین ندیده

 

 

                           اَلـلّـهُـــــــــمَ عَـجِّـــــل لِـوَ لـیِّـــــــــــکَ الـفَــــــــــــرَج


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
دلنوشته آخرین غروب جمعه با امام زمان (عج ا...
نویسنده : محمدرضا عباسیان 09148023199
تاریخ : یک شنبه 20 ارديبهشت 1394

آخر سال است و بی جیره و مواجب مانده‎ایم

 باز هم در کارِ خود، از هر جوانب مانده‎ایم

 

هر چه قدری که صلاحِ ماست آن را لطف کن

 دستِ خالی در پی لطفی مناسب مانده‎ایم

 

غالبا با گریه ما احساس سیری می‎کنیم

  چند وقتی می‎شود بی‎قوت غالب مانده‎ایم

 

پای‎ِ ما امسال هم در خیمه‎ی تو وا نشد

  عذر می‎خواهیم اگر جزء اجانب مانده‎ایم

 

کاش این خانه تکانی‎ها به دل‎ها می‎رسید

  نفس‎ها خاکی و ما، در این مراتب مانده‎ایم

 

 

تو تماما سیزده قرن است حاضر مانده‎ای

  ما تماما سیزده قرن است غایب مانده‎ایم

 

روز و شب بازار، در بازار دنیا می‎خریم

 جایِ تو، درگیر عید و این مطالب مانده‎ایم

 

لطفِ مستاجر شدن دیدار صاحب‎خانه است

 آه ما محروم از دیدارِ صاحب مانده‎ایم

 

چه بهاری مانده وقتی مادر ما را زدند

 پا به پای تو به سوگ این مصائب مانده‎ایم

 

تا قباله پاره شد، بند دل ما پاره شد

 تا به الان در غم سیلی غاصب مانده‎ایم

 

بهـــار همه طراوتش را مدیون یک گــل است :

گل نرگـــــــــس

بیــــــــــــا …

 

 

خدایا …خداوندا…

به حق آخرین غروب جمعه امسال:

.اللهم عجـل لولیک الفرج


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تصاویر مذهبی
نویسنده : محمدرضا عباسیان 09148023199
تاریخ : شنبه 19 ارديبهشت 1394


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نقش قوم یهود در دوران ظهور
نویسنده : محمدرضا عباسیان 09148023199
تاریخ : شنبه 19 ارديبهشت 1394

 

 


 

نقش يهوديان در دوران ظهور


اگر به جز آيات ابتداى سوره " بنى اسرائيل " چيز ديگرى پيرامون نقش يهوديان در آخر الزمان و عصر ظهور در اختيار نداشتيم ، همان آيات براى ما كافى بود ، زيرا اين آيات در عين كوتاهى ، بسيار رسا و گويا بوده و خلاصه اى از تاريخ را بيان كرده و به شكل معجزه آسا و با دقت تمام ، آينده را روشن ساخته است . در حالى كه علاوه بر اين آيه ها و آيات ديگر ، روايات بسيارى وجود دارد كه بعضى مربوط به تفسير آيات ، و برخى ديگر پيرامون وضع يهوديان در عصر ظهور حضرت مهدى ( عليه السلام ) است . ما پس از تفسير آيات به بيان آنها نيز خواهيم پرداخت .


وعده الهى بر نابودى يهود

خداوند مى فرمايد : " پاك و منزه است ( خدائى ) كه يك شب ، بنده اش ( محمد ( صلى الله عليه وآله ) ) را از مسجد الحرام به مسجد اقصى سير داد . مسجدى كه مبارك كرديم ( بركت داديم ) پيرامونش را تا از نشانه هاى خود به او بنمايانيم . بدرستى كه او شنوا و بيناست . و به موسى تورات داده و او را هدايت گر بنى اسرائيل كرديم ( كه به آنها بگويد ) تا غير از من سرپرستى نپذيرند . ( بنى اسرائيل ) اى فرزندان كسانى كه آنان را با نوح ( در كشتى ) سوار نموديم ، نوح بنده اى شكرگزار بود " ( بنى اسرائيل / 1 - 8 ) .

" ما در تورات به بنى اسرائيل اعلام نموديم كه شما ( بنى اسرائيل ) در زمين دو بار فساد خواهيد كرد و برترى طلبى و طغيان بزرگى خواهيد نمود " " پس چون زمان وعده ( تحقق ) اولين فساد فرا رسد بندگانى را از ناحيه خود كه توانمند و سخت جنگجويند عليه شما برانگيزيم كه در ميان خانه ها به جستجوى ( شما ) بپردازند و اين وعده اى قطعى و انجام شدنى است " . " سپس پيروزى بر آنان را به شما بازگردانيم و شما را با ثروتها و پسران يارى نمائيم و تعداد شما را بيش از آنان قرار دهيم " . " اگر خوبى كرديد ، خوبى به خود نموده ايد و اگر بدى كرديد به خود بدى نموده ايد و چون وعده ( كيفر طغيان ) بار دوم فرا رسد ، ( مخالفانتان ) چهره هاى شما را غم بار و سياه گردانند و وارد مسجد اقصى گردند همانگونه كه نخستين بار داخل شدند و بر آنچه دست يافتند به كلى نابود كنند . " " ( اگر توبه كنيد ) اميد است كه پروردگارتان بر شما ترحم كند و اگر ( به فساد ) بازگرديد ما نيز ( به كيفر شما ) بازمى گرديم و جهنم را براى كافران زندانى تنگ قرار داديم . " توضيح بخشهائى از آيات فوق چنين است ، در آيه 4 فرمود : " وقضينا إلى بني اسرائيل في الكتاب لتفسدن في الأرض مرتين ولتعلن علواً كبيراً " .


( ما در تورات به بنى اسرائيل اعلام كرديم كه شما در زمين دو بار فساد خواهيد كرد و برترى طلبى و طغيان بزرگى خواهيد نمود ) يعنى ما در توراتى كه بر آنان فرستاديم حكم قطعى كرديم كه شما بزودى از راه راست منحرف شده و دو بار در جامعه فساد و تبهكارى مى كنيد ، همچنانكه بزودى بر ديگران برترى جوئى و طغيان بزرگى خواهيد نمود . " فإذا جاء وعد أولاهما بعثنا عليكم عباداً لنا أولى بأس شديد . . . " يعنى چون وقت مجازات شما بر نخستين فساد و تبهكاريتان رسيد ، بندگانى كه منسوب به ما هستند به سويتان مى فرستيم ، بندگانى با صلابت و سر سخت كه بر سرتان فرود آيند .
" فجاسوا خلال الديار وكان وعداً مفعولا " اين جمله كنايه از سهولت فتح اول فلسطين به دست مسلمانان است ، كه سپاه اسلام به جستجوى خانه به خانه بقاياى دشمنان يهودى خود مى پردازند و اين وعده اى قطعى است . " ثم رددنا لكم الكرة عليهم وأمددناكم بأموال وبنين وجعلناكم أكثر نفيرا " . سپس شما را بر مسلمانانى كه عليه شما برانگيختيم ، پيروز گردانيم و به شما ثروت و فرزندانى عطا كنيم و از ياوران بيشترى برخوردار سازيم تا به كمك شما عليه آنان بستيزند . " إن أحسنتم أحسنتم لأنفسكم وإن أسأتم فلها . . " و آنگاه وضع شما مدتى بدين گونه ادامه مى يابد و چنانچه توبه نموده و به شكرانه نعمت ثروت و اولادى كه به شما بخشيديم ، نيك عمل نموديد به سود خودتان بوده و اگر به بدى و طغيان و خود بزرگ بينى پرداختيد فرجام بد آن ، مربوط به خودتان خواهد بود .


" فإذا جاء وعد الاخرة ليسووءا وجوهكم وليدخلوا المسجد كما دخلوه أول مرة وليتبروا ما علوا تتبيرا " اما شما در آينده نه تنها عمل نيك انجام نمى دهيد بلكه به اعمال بد روى . ما شما را مهلت مى دهيم تا روزى كه وقت مجازات و كيفر شما بر دومين فسادتان فرا رسد ، آنگاه بندگانى از سوى خراسان را كه به مراتب سخت تر از مرحله اول رفتار مى نمايند ، بر شما مسط مى كنيم تا آنچه را از آن بيمناك و گريزانيد بر شما تحميل كنند و چهره هايتان را غبار و افسرده سازند . و فاتحانه وارد مسجد الاقصى گردند ، همانطور كه در زمان تعقيب خانه به خانه شما در مرحله اول ، وارد گرديده و برترى جوئى و فسادگرائى شما را از بين بردند .  " عسى ربكم أن يرحمكم وإن عدتم عدنا وجعلنا جهنم للكافرين حصيرا " شايد پروردگارتان شما را بعد از دومين كيفر با هدايت خويش مورد رحمت قرار دهد و چنانچه بعد از آن دوباره به انحراف و فساد روى آوريد ، ما نيز مجازات شما را آغاز مى كنيم و شما را در تنگناى دنيوى قرار داده و در آخرت دوزخ را زنان و حصار شما گردانيم .


نخستين نتيجه اى كه از آيات مذكور گرفته مى شود آن است كه تاريخ يهود بعد از  حضرت موسى در ايجاد فتنه و فساد در جامعه خلاصه مى شود ، تا آنگاه كه مجازاتشان فرا رسد و خداوند افرادى را برانگيزد كه به سهولت بر آنان چيره شوند . سپس خداوند بنا بر حكمت و مصلحت خود ، يهوديان را بر آنان پيروز گرداند ، و به آنها مال و اولاد فراوان دهد و يارى كنندگان آنها را در دنيا فزونى بخشد . اما يهوديان نه تنها از اين اموال و ياران در جهت صلاح استفاده نمى كنند بلكه براى بار دوم در زمين به فساد و فتنه روى مى آورند ، البته اين بار علاوه بر فساد ، گرفتار خوى تكبر و
برترى طلبى شده و خود را بسيار بهتر و برتر از ساير مردم جهان مى پندارند . و زمانى كه لحظه كيفرشان فرا رسد خداوند بار ديگر آن قوم را بر يهود چيره ساخته ، و مجازات شديدترى را در سه مرحله بر آنها فرو مى فرستد .  نتيجه دوم اين كه ، گروهى كه خداوند بار اول بر ضد يهوديان برمى انگيزد ، بهآسانى بر آنها چيره مى شوند ، آنگاه داخل مسجد الاقصى شده و به تعقيب خانه به خانه يهوديان مى پردازند ، و نيروى نظامى آنها را متلاشى مى كنند . آنگاه خداوند براى بار دوم آنها را به سراغ يهوديان مى فرستد و با وجود غلبه يهوديان بر آنها و زيادى ياران و هوادارانشان ، ضربات شديدترى را در سه نوبت ازمسلمانان دريافت مى كنند ، كه در اولين نوبت ، چهره هاى پليد آنان را آشكار و آنهارا رسوا ساخته و همانند نبرد سابق ، فاتحانه وارد مسجد الاقصى مى شوند . و سپس خوى تكبر و برترى جوئى آنان را ، درهم مى شكنند . اين نكته را از نظر ادبياتزبان عرب از حرف " لام " در سه جمله " ليسوؤا وجوهكم " و " ليدخلوا المسجد . . . . و ليتبروا " مى توان فهميد .


حال ، سؤال اساسى كه مفسران مطرح مى كنند اين است كه آيا اين دو نوع فساد كه در يكى از آنها حس خودخواهى وجود دارد ، تمام شده و آن دو كيفر وعده داده شده بر آنان به وقوع پيوسته يا هنوز چنين حوادثى رخ نداده است ؟ برخى از مفسران بر اين عقيده اند كه اين دو پيش بينى ، عملى شده است ، بدين ترتيب كه كيفرِ فتنه و فسادِ اول به دست " بخت النصر " و مجازاتِ دوم بدست " تيتوس " رومى عملى شده و بعضى ديگر معتقدند كه هنوز آن دو كيفر رخ نداده است . اما نظريه درست اين است كه : اولين كيفر در برابر نخستين فساد ، در صدر اسلام ، بدست مسلمانان انجام گرفت ، اما وقتى مسلمانان از اسلام فاصله گرفتند ، خداوند يهوديان را بر آنان چيره ساخت ، و يهوديان بار ديگر در زمين فساد و طغيان نمودند و هرگاه كه مسلمانان دوباره به اسلام روى آورند زمانِ كيفر دوم فرا رسيده و به دست آنان انجام خواهد شد .
بر اساس همين تفسير ، از امامان معصوم ( عليهم السلام ) رواياتى رسيده و قومى كه خداوند در مرحله دوم عليه يهوديان برمى انگيزد ، به حضرت مهدى ( عليه السلام ) و ياران او تطبيق شده است . اين افراد ، اهل قم بوده و خداوند آنها را قبل از ظهور حضرت برمى انگيزد . در تفسير عيّاشى از امام باقر ( عليه السلام ) روايت شده كه حضرت بعد از آنكه آيه شريفه " بعثنا عليكم عباداً لنا أولى بأس شديد " را قرائت نمود ، فرمود : " مراد از اين آيه حضرت قائم ( عليه السلام ) و ياران اويند كه نيرومند و باصلابت اند " .


و در تفسير نور الثقلين از امام صادق ( عليه السلام ) نقل شده كه حضرت در تفسير همين آيه شريفه فرمود :" خداوند قومى را قبل از خروج حضرت قائم ، برانگيزد كه به قاتلى از قاتلان آل محمد ( صلى الله عليه وآله ) دست نيابند ، مگر اينكه او را به هلاكت رسانند . " و از امام صادق ( عليه السلام ) روايت شده كه وقتى آن حضرت اين آيه را قرائت فرمود ، عرض كرديم " فدايت گرديم آنها چه كسانى هستند ؟ امام سه بار فرمودند : بخدا سوگند اهل قم هستند . " ( بحار : 60 / 216 ) اين سه روايت از نظر مفهوم يكسان بوده و تعارضى بين آنها نيست ، چرا كه اهل قم يعنى شيعيان ايران . روايت شده كه آنها با حضرت قيام كرده و ياريش خواهند كرد . به نظر مى رسد كه مقاومت يهوديان در مقابل پيروان حضرت در چند نوبت انجام مى گيرد ، تا آنكه امام مهدى ( عليه السلام ) ظهور كند و نابودى نهائى يهوديان به رهبرى وى و به دست با كفايت او ( ارواحنا فداه ) تحقق يابد . از جمله مطالبى كه دلالت دارد دومين كيفرِ يهوديان بدست مسلمانان انجام خواهد گرفت ، اين است كه قومى كه خداوند در هر دو مرحله عليه يهوديان برمى انگيزد ، يك امت بوده و صفاتى كه براى آنان ياد شده و ويژگيهاىِ جنگِ آنان با
يهود جز بر مسلمانان تطبيق نمى كند . پس پادشاهان مصر ، بابل ، يونان ، ايران ، روم و ديگران كه در طول تاريخ بر يهوديان تسلط يافتند ، هيچكدام با صفت " عباداً لنا "( بندگان ما ) كه در قرآن آمده ، سازگارى ندارند ، وانگهى بعد از كيفر اول يهوديان بر هيچيك از آنان چيره نگشتند . در حالى كه پس از مجازات اول يهوديان در صدر اسلام ، بار ديگر يهوديان بر مسلمانان غلبه كردند ، و خداوند آنها را با اموال و فرزندان يارى كرد ، و طرفداران آنها را نيز با حمايت ابرقدرت ها بيش از ما قرار داد .
اينك آنها هستند كه در زمين فساد نموده ، و بر ما و ساير ملت ها ، برترى طلبى مى كنند و اين مجاهدان و كفر ستيزان اسلام هستند كه ضربات خود را بر پيكر آنها وارد ساخته و چهره آنان را در غم و اندوه فرو مى برند . با بررسى تاريخ يهود بعد از حضرت موسى ( عليه السلام ) روشن مى گردد كه فتنه گرى و فسادانگيزى در گذشته و حالِ يهود وجود داشته ، اما برترى وعده داده شده آنها تنها در زمان ما بوجود آمده است و البته كيفرِ موعود خداوند نيز در پى آن خواهد آمد . اين مطلب براى تمام كسانى كه از تاريخ يهود آگاهى دارند ، كاملا واضح و آشكاراست .

 

 


 

وعده خداوند به تسلط دائم بر يهود


خداوند متعال در قرآن كريم مى فرمايد : " آنگاه كه پروردگارت اعلام نمود كه حتماً تا روز قيامت بر آنان ( يهود ) كسانى را برخواهد انگيخت كه پيوسته عذابى سخت بر آنها روا دارند ، همانا پروردگار تو زود كيفر و ( در عين حال ) بسيار آمرزنده و مهربان است * و آنها ( يهود ) را روى زمين به صورت گروه هايى پراكنده كرديم ، برخى از آنان نيكوكار و برخى ناصالحند و آنان را با خوشى و ناخوشى آزموديم ، شايد كه ( بسوى حق ) باز گردند " ( اعراف 167 - 168 ) . معنى دو آيه شريفه اين است كه خداوند اعلان و مقدر فرموده كه در آينده ، افرادى را بر يهود مسلط مى گرداند كه تا روز رستاخيز آنان را به عذابى سخت گرفتار سازد . او خدائى است كه به سرعت كيفر مى دهد و بسيار آمرزنده و مهربان است .
از جلمه مجازاتهاى خداوند درباره يهوديان اين است كه آنها را در زمين پراكنده و دسته دسته مى گرداند ، گروهى از آنان نيكوكار و گروهى بدكارند و آنها را با خير و شر آزمايش مى كند شايد توبه نموده و هدايت شوند . ما اجراى اين وعده الهى در كيفر يهود را ، در تمام دورانهاى تاريخى آنان به استثناى دوران حكومت پيامبرانى چون موسى ، يوشع ، داود و سليمان ( عليهم السلام ) مشاهده مى كنيم و خداوند همواره اقوام و ملتهاى مختلفى را بر آنها مسلط گردانده كه آنان را به عذابى دردناك گرفتار نموده اند . ممكن است گفته شود كه پادشاهان مصر ، بابل ، يونان ، فارس ، روم و ديگران بودند كه بر يهوديان تسلط يافته و آنان را مجازات سختى نمودند اما مسلمانان چنان رفتارى با آنها نكرده اند ، بلكه تنها بر نيروهاى نظامى آنها پيروز گشتند و سپس زندگى در سايه دولت اسلامى را از آنان پذيرفتند ، تا با برخوردارى از آزادى و حفظ حقوق خود در سايه قوانين اسلامى زندگى كرده و جزيه بپردازد . اما پاسخ اين است كه معنى عذاب سخت اين نيست كه پيوسته آنها را كشته يا آواره و زندانى نمايند ، آن چنانكه بيشتر حكومتهايى كه پيش از اسلام بر آنان تسلط يافتند ، اينگونه عمل كردند ، بلكه به اين معنى است كه آنها از لحاظ نظامى ، سياسى ، تسليم آن حكومتى مى گردند كه خداوند بر آنان مسلط ساخته است . اگرچه مسلمانان در كيفر دادن يهوديان ، از ديگران ملايم تر بودند ، اما همان سيطره مسلمانان ، مصداق تسلط بر يهوديان ، و كيفر نمودن آنان است . گاهى نيز گفته مى شود : تاريخ يهود تطبيق اين وعده خدا را بر آنها گواهى مى دهد ولى در يك و يا حداقل نيم قرن اخير ، كسى كه آنان را مجازات و كيفر دهد  بر آنان مسلط نشده ، بلكه آنان از سال 1936 ميلادى بدترين شكنجه ها را در فلسطين و ديگر مناطق به مسلمانان روا مى دارند اين قضيه را چگونه مى توان تحليلنمود ؟
پاسخ اين است كه : اين دوره از تاريخ زندگى يهوديان استثناست ، زيرا اين هماندوره بازگشت قدرت آنهاست كه خداوند در سوره اسراء به آنان وعده فرموده است : " سپس پيروزى شما را بر كسانى كه آنان را عليه شما برانگيختيم برگردانده و به شما اموال و فرزندانى عطا كرده ، و شما را از يارانى بيش از تعداد آنان برخوردار سازيم تا با همكارى شما بر ضد آنها بستيزند " ( اسراء / 6 ) .
بنابراين ، دوره مذكور خارج از وعده كلى تسلط بر آنهاست تا اينكه وقت كيفر و مجازات دوم بدست مسلمانان فرا رسد . در اين زمينه رواياتى از ائمه ( عليهم السلام ) رسيده كه وعده سركوب مجدد يهود نيز بدستمسلمانان انجام مى پذيرد ، صاحب مجمع البيان ، در ارتباط با سركوب يهود در طغيان دوم آنان ، اتفاق نظر مفسران را بيان كرده و مى گويد : مراد از آن نزد تمام مفسرين ، امت پيامبر اسلام حضرت محمد ( صلى الله عليه وآله ) است ، و همين معنى از امام باقر ( عليه السلام ) نقل شده ، وعلى بن ابراهيم قمى ، در تفسير خود آن را از ابى الجارود ، از امام باقر ( عليه السلام ) بيان كرده است .

وعده خدا بر فرونشاندن آتش جنگ يهود


خداى متعال در قرآن مجيد مى فرمايد :" يهوديان گفتند دست خدا بسته است ، دست هاى خودشان بسته باد . و به سزاى اين گفته از رحمت خدا دور باشند . بلكه دستهاى ( قدرت ) خدا گشوده است و هرگونه بخواهد انفاق مى كند . آنچه از ناحيه پروردگار بر تو فرود آمده ، بر سركشى و كفر بسيارى از آنان مى افزايد و ما ميان آنان تا روز رستاخيز ، كينه و دشمنى انداختيم ، و هر وقت آتش جنگى را برافروختند ، خداوند آن را خاموش كرد ، آنان در زمين راه فساد مى پيماند و خداوند فساد كنندگان را دوست ندارد " ( مائده / 64 ) اين وعده الهى بر فرو نشاندن آتش جنگ هايى است كه يهوديان مى افروزند .
خواه مستقيماً خود آنان جنگ افروزى نمايند و يا ديگران را به جنگ تحريك كنند و اين وعده الهى بدليل لفظ " كلّما اوقدوا " يعنى " هر وقت آتش افروزى نمايند " بدون استثناء است . تاريخ گذشته و حال يهود گواهى مى دهد كه آنها همواره در پشت پرده بسيارى از آشوب ها و جنگ ها حضور داشته اند ، اما خداوند با لطف و عنايت خويش وعده خود را نسبت به مسلمانان و بشريت تحقق بخشيده ، و مكر و حيله يهود را باطل و نقشه هايشان را خنثى و آتش جنگ آنان را فرو نشانده است . شايد بزرگترين آتش جنگ و آشوبى كه آنان عليه مسلمانان و جهانيان
برافروخته اند ، همين نبرد فعلى باشد كه جهت دامن زدن به آن ، شرق و غرب را تحريك نموده و خودشان در فلسطين بطور مستقيم ، و در اكثر كشورهاى جهان بطور غير مستقيم طرف درگيرى اند ، و آنچه باقى مانده وعده خداوند است كه با فرو نشاندن اين جنگ تحقق مى يابد .
از آيه شريفه ياد شده چنين استفاده مى شود كه دشمنى و درگيرى داخلى خود آنها ، يكى از الطاف الهى جهت فرو نشاندن آتش جنگ آنها است : " و ما ميان آنان تا روز قيامت دشمنى و كينه توزى افكنديم و هرگاه آتش جنگى را برافروختند ، خداوند آن را فرو نشاند . " حال به رواياتى مى پردازيم كه از نقش يهود در عصر ظهور سخن مى گويند : برخى از روايات عصر ظهور ، مربوط به گرد آمدن يهوديان در فلسطين قبل از جنگى ست كه نابودى آنها را در پى دارد كه تفسيرى بر اين آيه شريفه است : " . . . به بنى اسرائيل گفتيم در زمين ساكن شويد و زمانى كه وعده آخرت فرا رسد شما را با همديگر مى آوريم " ( إسراء / 104 ) چنانكه در تفسير نور الثقلين آمده يعنى شما را از هر ناحيه اى گردهم مى آوريم .


حديث ديگر درباره اجتماع و كارزار يهوديان در عكّا است ، از پيامبر ( صلى الله عليه وآله ) روايت شده كه فرمود :" آيا شنيده ايد نام شهرى را كه بخشى از آن درون درياست ؟ عرض كردند : آرى ، فرمود : قيامت به پا نمى شود مگر آنكه هفتاد هزار تن از فرزندان اسحاق به اين شهر يورش برند . " ( مستدرك حاكم : 4 / 476 ) و از امير مؤمنان ( عليه السلام ) روايت شده است كه فرمود : " در مصر منبرى را بنا نموده و دمشق را قطعاً تخريب خواهم كرد و يهوديان را از شهرهاى عربى بيرون مى رانم و با عصايم عرب ها را به پيش مى برم ، راوى اين حديث ( عبايه اسدى ) مى گويد : پرسيدم اى امير مؤمنان ، شما بگونه اى خبر مى دهيد كه به يقين پس از مردن زنده خواهيد شد ؟ فرمود : هيهات اى عبايه كه متوجه نشدى ! مردى از تبار من يعنى مهدى ( عليه السلام ) اين امر را بر عهده دارد . " ( بحار : 53 / 60 ) روايت اين نكته را مى فهماند كه يهوديان بر بسيارى از شهرهاى عرب تسلط و يا در آن حضور مؤثر خواهند داشت . ما پيرامون نبرد حضرت مهدى ( عليه السلام ) با سفيانى و يهوديان ، در بيان حوادث سرزمين شام ، و حوادث حركت ظهور ، سخن خواهيم
گفت .

از جمله رواياتى كه در ارتباط با يهوديان است ، حديث كشف معبد توسط آنهاست ، تعبير " كشف هيكل " ( معبد ) در شمار نشانه هاى ظهور آمده ، كه ظاهراً كشف معبد حضرت سليمان ( عليه السلام ) است ، از امير مؤمنان ( عليه السلام ) نقل شده كه فرمودند : " ظهور آن حضرت نشانه ها و علاماتى دارد : نخست محاصره كوفه با كمين و پرتاب سنگ ، و ايجاد شكاف و رخنه در زواياى كوچه هاى كوفه و تعطيلى مساجد به مدت چهل شب و كشف معبد و به اهتزاز در آمدن پرچمهائى گرداگرد مسجد بزرگ ( مسجد الحرام ) است . قاتل ومقتول در اين ماجرا ، در آتش اند " ( بحار : 52 / 273 ) احتمال دارد كه آن معبد ، يك اثر تاريخى غير از معبدِ حضرت سليمان بوده و يا در محل ديگرى غير از قدس باشد ، چون عبارت " كشف معبد " بطور كلى مطرح شده و نامى از كاشف آن به ميان نيامده است . بخش هاى اول اين روايت نشانگر حالت جنگ در كوفه است كه در روايات ، گاهى از آن به عراق ياد مى شود ، اما در اين جا به معنى همان شهر كوفه و محدوده آن و درهم كوبيدن شهر و ايجاد موانع دفاعى در گوشه و كنار آن است . اما پرچم هاى گوناگون در اطراف مسجد الحرام ، اشاره به درگيرى و كشمكش قبايل بر سر حكومت دارد كه اندكى پيش از ظهور حضرت پديد خواهد آمد و در اين زمينه روايات فراوانى وارد شده است .


دسته اى ديگر از احاديث ، رواياتى است كه به معرفى افرادى مى پردازد كه خداوند بعد از فسادآفرينى و تكبرجويى يهوديان بر آنان مسلط مى گرداند ، كه تعدادى از آنها در تفسير آيات قرآن مجيد گذشت ، و برخى ديگر درباره ايران و شخصيتهاى ايرانى در زمان ظهور است ، مانند حديث " پرچم هاى سياه " كه توسط راويان متعدد نقل شده و در آن چنين آمده است : " درفش هاى سياه ، از خراسان ظهور كنند . هيچ چيز قادر به بازگرداندن آنها نيست ، تا سرانجام در قدس برافراشته شوند " . رواياتِ مربوط به بيرون آوردن تورات اصلى از غارى در انطاكيه و كوهى در شام
و فلسطين و درياچه طبريه ، توسط حضرت مهدى ( عليه السلام ) و استدلال آن حضرت بر يهوديان ، بوسيله تورات نيز از جمله همين روايات است . از پيامبر اسلام ( صلى الله عليه وآله ) روايت شده كه فرمود : " تورات و انجيل را از سرزمينى كه انطاكيه ناميده مى شود بيرون آورد . " (  بحار : 51 / 25 ) و نيز از آن بزرگوار نقل شده كه فرمودند : " صندوق مقدس را از غارى در انطاكيه و بخش هايى از تورات را از كوهى در شام بيرون آورده و به وسيله آن با يهوديان به استدلال پردازد و سرانجام بسيارى از آنها اسلام آورند . " ( منتخب الأثر ص 309 ) همچنين از پيامبر ( صلى الله عليه وآله ) نقل شده كه فرمود : " صندوق مقدس از درياچه طبريه به وسيله او آشكار شود و آن را در حضورش در بيت المقدس قرار دهند و چون يهوديان آن را مشاهده نمايند ، به جز اندكى بقيه ايمان آورند . " ( الملاحم والفتن ص 57 )


تابوت سكينه يا صندوق مقدس ، همان است كه در فرموده خداى متعال آمدهاست : " پيامبرشان گفت : دليل و نشانه بر پادشاهى او ( طالوت ) اين است كه آن صندوق ( صندوقى كه موسى را در آن به آب افكندند ) كه در آن سكينه و آرامشى از جانب پروردگارتان و بازمانده اى از آنچه آل موسى و آل هارون باقى گذاشته اند ، در حالى كه آنرا فرشتگان حمل مى كنند به سوى شما خواهد آمد ، به راستى در آن نشانه اى ( از صداقت حاكميت طالوت ) براى شماست چنانچه مؤمن باشيد . " ( بقره / 248 )

در تفسير آيه آمده كه اين صندوق كه در آن ميراث پيامبران ( عليهم السلام ) وجود دارد ، دليل و نشانه اى براى بنى اسرائيل است تا بدانند چه كسى شايستگى فرمانروائى دارد ، از اين رو فرشتگان آن را آورده و از ميان جمعيت بنى اسرائيل عبور داده و آنگاه در پيش روى طالوت ( عليه السلام ) قرار مى دهند ، سپس طالوت ( عليه السلام ) آن را به داوود و او به سليمان و او به وصى خود آصف بن برخيا تسليم مى كند ، اما بنى اسرائيل بعد از وصى حضرت سليمان چون از ديگرى اطاعت مى كنند آن صندوق را از دست مى دهند .
و منظور از جمله " فيسلم كثير منهم " ( بسيارى از آنان ايمان مى آورند ) و يا " اسلمت إلا قليلا منهم " ( بجز اندكى از آنان بقيه ايمان مى آورند ) ممكن است كسانى باشند كه صندوق مقدس را مى بينند و يا كسانى كه حضرت مهدى ( عليه السلام ) بوسيله تورات اصلى با آنان استدلال مى نمايد و يا افرادى كه حضرت آنان را پس از آزاد سازى فلسطين در آنجا باقى مى گذارد . در روايتى ديگر آمده كه تعداد سى هزار نفر از يهوديان به حضرت ايمان مى آورند كه نسبت به كل جمعيت آنان ، رقم اندكى است . از جمله روايت هاى مربوط به يهود ، روايت هاى درگيرى حضرت و يارانش با يهوديان است . همچون حديث بيرون راندن آنان از جزيرة العرب توسط حضرت كه قبلا گذشت . اين اقدام حضرت با پيروزى بر يهوديان و بيرون راندن آنان از فلسطين به پايان مى رسد ، علماء شيعه و سنى روايات مربوط به نبرد بزرگ حضرت مهدى ( عليه السلام ) با سفيانى را نقل كرده اند ، نبردى كه از پشتيبانى يهوديان و روميان برخوردار است . اين نبرد در جبهه اى از انطاكيه تا عكّا امتداد دارد ، يعنى در طول ساحل سوريه ، لبنان و فلسطين و از آنجا تا طبرستان ، دمشق و قدس ادامه مى يابد .


شكست بزرگ وعده داده شده يهود در آنجا اتفاق مى افتد بگونه اى كه سنگ و درخت به سخن مى آيند كه اى مسلمان ! اين شخص يهودى است ، او را بكش . شرح اين مطلب در فصل نهضت ظهور حضرت مهدى ( عليه السلام ) ( ارواحنا فداه ) خواهد آمد . حديث ديگر مربوط به نبرد " مرج عكّا " است كه شايد جزئى از جنگ بزرگ پيشين باشد ، هر چند احتمال آن هست كه جزئى از دومين نبرد حضرت مهدى ( عليه السلام ) با غربيها و پشتيبانان يهودى آنها باشد ، كه پس از گذشت دو يا سه سال از آزادى فلسطين و شكست يهوديان و غربى ها به وقوع مى پيوندد .
به گفته روايات ، حضرت مهدى ( عليه السلام ) پس از آن نبرد ، پيمان صلح و عدم تجاوزى را به مدت 7 يا 10 سال با روم يعنى غربى ها منعد مى كند كه ظاهراً حضرت عيسى ( عليه السلام ) ميانجى و واسطه آن پيمان است ، اما آنان پس از دو يا سه سال پيمان شكنى نموده ، و با هشتاد لشكر كه هر يك متشكل از 12 هزار تن مى باشد ، به نبرد مى پردازند . در اين نبرد بزرگ ، بسيارى از دشمنان خدا به هلاكت مى رسند تا جائى كه اين نبرد را به كشتار عظيم و ضيافت " مرج عكا " توصيف مى كنند ، يعنى ضيافتى كه درندگانِ زمين و پرندگان آسمان از گوشت بدن ستمگران استفاده مى كنند .
از امام صادق ( عليه السلام ) نقل شده كه فرمود : " شهر روم را با تكبير 70 هزار مسلمان مى گشايد ، آنان شاهد اين كشتار عظيم و خوان گسترده خدا در مرج عكّا خواهند بود . " (  بشارة الاسلام ص 297 ) از جمله اين روايتها ، احاديث مربوط به موقعيت نظامى شهر عكّا در زمان ظهور حضرت است كه حضرت ، آنجا را پايگاه دريائى براى فتح اروپا قرار مى دهد .


در روايات آمده است : " آن حضرت تعداد چهار صد كشتى را در ساحل عكّا تدارك ديده و با ياران خويش به سرزمين روميان روى آورده و آنجا را فتح مى نمايد " ( الزام الناصب ص 224 ) ما در فصل حوادث نهضت ظهور حضرت مهدى ( عليه السلام ) ، پيرامون اين حادثه بيشتر سخن خواهيم گفت .

 

نگاهى به تاريخ يهود

 

در اين جا نگاهى گذرا مى اندازيم بر اوضاع كلى يهوديان از دورانِ حضرت موسى ( عليه السلام ) تا زمان پيامبر گرامى اسلام حضرت محمد ( صلى الله عليه وآله ) . مطالب اين بخش با استناد بر دايرة المعارف " كتاب مقدس " از انتشارات " جامعه كنيسه هاى خاور نزديك " و كتاب " تاريخ يهود از زبان تورات " تأليف محمد عزّت دروزه ، آورده شده است . تاريخ يهود در اين مدت به ده دوره تقسيم مى شود :


1 - دوره حضرت موسى و يوشع ( عليهما السلام ) 1270 ق . م 1130 ق . م
2 - دوره داوران 1130 ق . م 1025 ق . م
3 - دوره حضرت داود و سليمان ( عليهما السلام ) 1025 ق . م 931 ق . م
4 - دوره تجزيه و كشمكش هاى داخلى 931 ق . م 859 ق . م
5 - دوره تسلط آشوريان 859 ق . م 612 ق . م
6 - دوره تسلط بابليها 597 ق . م 539 ق . م
7 - دوره سلطه ايرانيان 539 ق . م 331 ق . م
8 - دوره تسلط يونانيها 331 ق . م 64 ق . م
9 - دوران تسلط روميان 64 ق . م 638 . م
10 - دوران تسلط اسلام 638 . م 1925 . م 

 

 


 

دوران حضرت موسى و يوشع (عليهما السلام)

حضرت موسى (عليه السلام) ، يك صد و بيست سال زندگى كرد ، از اين مدت ، نزديك به سى سال در كاخ فرعون مصر ، و ده سال نزد شعيب پيامبر (عليه السلام) در " قادش برنيع " واقع در انتهاى صحراى سينا از سمت فلسطين نزديك درّه " عرّبّه " سپرى كرد . در تورات فعلى ، تعداد افراد بنى اسرائيل (بجز كودكان) كه همراه موسى (عليه السلام) حركت كردند ششصد هزار مرد پياده اعلام شده (1) . اما برخى تاريخ نگاران اين نظر را برمى گزينند كه خروج آنها از مصر در اوايل قرن سيزدهم قبل از ميلاد ، يعنى حدود سال 1230 ق . م در زمان فرعون " منفتاح " بوده و حضرت موسى (عليه السلام) نيز در كوهى نزديك " قادش " بود و وصى او يوشع بن نون (عليه السلام) وى را در آنجا دفن و قبرش را پنهان ساخت . در حالى كه حضرت انواع آزار و اذيت را از بنى اسرائيل در زمان حيات و پس از مرگش تحمل نمود ! تورات ، درباره او و هارون (عليهما السلام) مى گويد : " خدا به موسى گفت : در اين كوه بمير همانگونه كه برادرات هارون در كوه هور جان سپرد . زيرا شما دو تن به من خيانت ورزيديد ، و مرا در كنار چشمه صحراى " مريبه قادش " در بيابان سينا تقديس نكرديد . پس براستى تو به سرزمينى كه من به بنىاسرائيل عطا كردم داخل نمى شوى " . (2)

و مى گويى : " يوشع بن نون وارد آنجا خواهد شد " (3) پس از موسى (عليه السلام) رهبرى بنى اسرائيل را وصى او يوشع بر عهده گرفت و آنها را به كرانه غربى رود اردن برد و فعاليت خود را از شهر " اريحا " آغاز نمود و 31 شهر از شهرها و آبادى هاى اطراف را كه هر يك داراى روستاهاى كشاورزى بودند ، فتح نمود . ساكنين آن مناطق بت پرستان كنعانى بودند . يوشع آن منطقه را ميان فرزندان بنى اسرائيل كه نسبت به يكديگر حسادت مىورزيدند ، تقسيم نمود . فصل هاى 15 تا 19 از سفر يوشع ، شهرها و شهركهاى منطقه را كه طبق برآورد خود 216 پارچه بودند ، نام مى برد . يوشع (عليه السلام) حوالى سال 1130 ق . م در سن نزديك به يك صد و ده سالگى بدرود حيات گفت .

 

دوره داوران و سلطه فرمانروايان محلى

 

رهبرى بنى اسرائيل پس از يوشع (عليه السلام) به داوران و قاضيان انتقال يافت ، آنها شبيه خلفاء در ميان قبايل قريش بودند و پانزده تن از آنان به فرمانروائى رسيدند . دوره داوران با دو ويژگى شناخته مى شود ، اين دو ويژگى را پيوسته در طولتاريخ با بنى اسرائيل مشاهده مى نمائيم : يكى انحراف آنان از خط پيامبران (عليهم السلام) و ديگرى تسلط افرادى از طرف خداوندكه عذاب دردناكى به آنان بچشانند ، همچنانكه در قرآن بدان اشاره شده است .
در تورات از انحراف بنى اسرائيل بعد از يوشع (عليه السلام) چنين مى گويد : " (آنان) در ميان كنعانيان و حيثى ها و اموريها و فرزيها و حيوى ها و يبوسيها (4) ، ساكن شده و دختران آنها را همسران خود

قرار داده و دختران خود را به پسران آنها داده و خدايان آنها را پرستيدند . " (5) و در فصل ديگر مى گويد : " نخستين كسى كه بر آنها سلطه يافت و آنها را به مدت هشت سال تحت فرمان خود درآورد " كوشان رشتعايم " فرمانرواى آرام در منطقه نهرين بود " (6) . " آن گاه بنى عمون و عمالقه بر آنها هجوم برده و بر شهر اريحا استيلاء يافتند " (7) " سپس يابين فرمانرواى كنعان به مدت 10 سال در حاصور بر آنان مسلط شد " (8) " بعد از آن بنى عموم و فلسطينيان 18 سال آنان را به بردگى خود درآوردند . " (9) " و پس از آن فلسطينى ها آنها را كيفر نموده و مدت چهل سال بر آنان مسلط گشتند " (10) . فرمانروائى داوران پس از يوشع (عليه السلام) تا زمان صموئيل پيامبر (عليه السلام) ادامه يافت ، همان پيامبرى كه خداوند متعال در قرآن وى را چنين ياد نموده است : " آيا نديدى آن گروه بنى اسرائيل را كه پس از موسى از پيامبر خود درخواست كردند كه فرمانروائى براى ما برانگيز تا (به سركردگى او) در راه خدا جهاد كنيم پيامبرشان گفت : " آيا اگر جهاد بر شما فرض شود نافرمانى مى كنيد ؟ گفتند : چگونه مى شود كه ما در راه خدا مبارزه نكنيم در حالى كه ما و فرزندانمان از ديارمان رانده شده ايم . اما چون جهاد بر آنان مقرر گرديد بجز اندكى همه روى گرداندند و خداوند از كردار ظالمان آگاه است . " (11) تاريخ نويسان اين دوره را حدود يك قرن يعنى از 1130 ق . م تا دوران طالوت و داود (عليهما السلام) يعنى 1025 ق م تخمين مى زنند ، ولى از سفر داوران در تورات مدت اين دوره بيش از اين مقدار فهميده مى شود .

 

دوره داوود و سليمان (عليهما السلام)

 

دوران طالوت (شاوُل) را بخشى از دوران داود و سليمان (عليهما السلام) قرار داديم ، زيرا او اگرچه پيامبر نبود اما فرمانروائى بود در خط انبياء . مورخين مدت فرمانروائى وى را پانزده سال از 1025 تا 1010 قبل از ميلاد ثبت كرده اند . پس از او داود و سليمان (عليهما السلام) از سال 1010 ق . م تا 931 ق . م يعنى سالِ وفات حضرت سليمان فرمانروائى كردند . متأسفانه گردآورندگان توراتِ موجود ، نسبت به حضرت موسى ، داود و سليمان (عليهم السلام) ستم روا داشته و تهمتهاى بزرگ اخلاقى ، سياسى و اعتقادى به آنان بسيارى از تاريخ نويسان غربى مسيحى نيز از آنان پيروى نموده و مطالبى را هم بر گفته هاى آنان افزوده اند . و متأسفانه مسلمانانى كه پيرو فرهنگ غرب بودند نيز از اين گروه تبعيت كرده اند . درود و سلام خدا بر تمام پيام آوران الهى . ما در پيشگاه خداوند از كسانى كه نسبت به آن بزرگواران بهتان روا داشتند بيزارى مى جوئيم .
حضرت داود (عليه السلام) بنى اسرائيل را از ورطه بت پرستى و سلطه بت پرستان نجات داد و نفوذ دولت الهى خود را به مناطق مجاور خويش كشيد . و با ملتهايى كه تحت فرمانروائى او درآمدند به شايستگى رفتار كرد ، بگونه اى كه خداوند متعال اين ويژگى داوود را در كتاب خود و از زبان پيامبرش حضرت محمد (صلى الله عليه وآله) ستوده است . حضرت داوود (عليه السلام) تصميم گرفت در محل عبادت جدش ابراهيم (عليه السلام) در قدس و بر بلنداى كوه " مريّا " مسجدى بنا كند اما آنجا خرمنگاه يكى از ساكنان قدس از قبيله يبوسها به نام " ارونا " بود بطورى كه در تورات فعلى آمده ، داوود (عليه السلام) آن قطعه زمين را به پنجاه شاقل نقره خريد ، و مسجدى ساخت و در آن اقامه نماز كرد . در كنار آن حيواناتى براى خداوند قربانى مى شد . " (12) حضرت سليمان وارث سلطنت و فرمانروائى پدر بزرگوارش داوود (عليه السلام) گرديد و دولت او به همان گستردگى و عظمتى رسيد كه در قرآن و احاديث رسول گرامى اسلام (صلى الله عليه وآله) بيان شده است . سليمان مسجد پدرش داوود و جد اعلاى خود ابراهيم را به شكل باشكوهى بازسازى كرد . اين بنا به معبد سليمان (عليه السلام) معروف گشت ! دوره فرمانروائى حضرت سليمان (عليه السلام) دوره اى استثنائى در تاريخ انبياء (عليهم السلام) است . خداوند در اين دوره نمونه اى از امكانات شگفت آور و متنوع را كه مى توانست در تسخير انسانها باشد ظاهر ساخت چرا كه ملتها موجوديت سياسى خود را به رهبرى پيامبران خدا و جانشينان آنان بر پا داشتند و توان خود را در طغيان و نبرد عليه يكديگر بكار نبردند . خداوند در قرآن مى فرمايد : " اگر خداوند روزى را بر بندگانش گسترش مى داد ، بى ترديد در زمين ستم و طغيان مى كردند ، اما به مقدارى كه بخواهد ، فرو مى فرستد ، و او نسبت به بندگانش آگاه و بيناست " (13) حضرت سليمان (عليه السلام) طبق فرمايش قرآن ، در حالى كه بر تخت خود نشسته بود جان به جان آفرين تسليم كرد . مورخان وفات او را در سال 931 ق . م مى دانند . با درگذشت حضرت سليمان انحراف در ميان بنى اسرائيل آغاز شد و دولت وى تجزيه گشت . سپس خداوند كسانى را بر بنى اسرائيل مسلط كرد تا آنان را به عذابى دردناك گرفتار سازد .

تورات فعلى پس از آنكه در سفر اول فرمانروايان ، به سليمان (عليه السلام) افترا مى بندد كه او دست از بندگى خدا برداشته و به پرستش بتها پرداخت ، مى گويد : " و به سليمان گفت : به خاطر آنكه پيمان مرا رعايت نكردى و دستورات مرا پاس نداشتى ، ملك و مملكت را از دست تو گرفته و آنرا جزء جزء مى گردانم . " (14)


دوران تجزيه و كشمكش داخلى

 

اختلاف هاى داخلى اسرائيليان تا آنجا پيش رفت كه از نيروهاى بت پرست باقى مانده پيرامون خود و نيز از فراعنه و آشوريان و بابليان عليه يكديگر يارى گرفتند . يهوديان پس از درگذشت حضرت سليمان (عليه السلام) در شكيم (نابلس) گرد آمده و بيشتر آنان با " يربعام بن نباط " بيعت كردند . او از دشمنان حضرت سليمان در زمان حياتش بود و از دست آن حضرت به سوى فرعون مصر گريخته بود . و پس از وفات سليمان دوباره بازگشت و مورد استقبال يهوديان قرار گرفت و در ساحل غربى رود اردن دولتى به نام اسرائيل تأسيس كرد و پايتخت آن را شكيم يا سامره قرار داد . و تعداد اندكى از آنان با " رحَبَعام " پسر حضرت سليمان بيعت نموده و پايتخت خود را قدس قرار دادند و اين دولت به نام يهودا معروف گرديد .
اما آصف بن برخيا وصى حضرت سليمان كه خداوند او را در قرآن با جمله " عنده علم من الكتاب " (نزد او دانشى از كتاب بود) وصف نموده ، از بنى اسرائيل جز تكذيب ، بهره اى نبرد . تورات بيان مى كند كه كفر و بت پرستى امرى آشكار در ميان پيروان يربعام بوده و مى گويد : " او دو گوساله از طلا ساخته يكى را در قدس و ديگرى را در " دان " قرار داد و در كنار آنها حيواناتى را قربانى كرد و به مردم گفت : اين ها خدايان شما هستند كه از مصر شما را به سوى (شكيم) روانه ساختند ، بنابراين در پيشگاه آنها قربانى كنيد و به طرف اورشليم نرويد . پس مردم خواسته او را پذيرفتند " (15) در كنار پرستش گوساله ، يربعام آنان را به پرستش خدايانى ديگر ، از جمله " عشتروت " خداى صيدونيها و " كموش " خداى موُ آبى ها و " مكلوم " خداى عمونى ها ، فرمان داد . (16) بعد از سه سال كشور يهودا به همين سرنوشت گرفتار شد و مردم به بت پرستى روى آوردند . (17) " شيشق " فرعون مصر فرصت را غنيمت شمرد و در سال 926 ق . م به منظور پشتيبانى از يربعام و پايان دادن به دولت پسر حضرت سليمان و طرفداران وى ، طى هجومى قدس را اشغال نمود " و خزانه هاى خانه خدا و كاخ فرمانروا و حتى سپرهاى زرينى را كه حضرت سليمان (عليه السلام) ساخته بود با خود به غارت برد " (17) ظاهراً شرايط عمومى جامعه ، فرعون مصر را براى تداوم سلطه خود يا سلطه هم پيمانش يربعام يارى نكرد بنابراين پس از عقب نشينى او ، اين كشور كوچك اندكى از موجوديت خود را بازيافت ولى نبردها با يربعام همچنان ادامه يافت .چنانكه " آرامى ها " نيز از ضعف دو دولت موجود در منطقه استفاده نموده و با هجوم به كشور يهودا پس از به اسارت درآوردن سرانشان ، آنان را به سوى پايتخت خود دمشق آورده و براى آنها جزيه و ماليات مقرر داشتند . اين ماجرا در زمان فرمانروايى آرامى ها يعنى ابن هدد (سال 879 - 843 ق . م) اتفاق افتاد . (19) سپس در زمان پادشاهى " آخاب بن عومرى " در سالهاى 874 - 853 ق . م بر كشور يربعام جزيه مقرر نموده و آنرا تحت الحمايه خود قرار دادند . همچنين تورات ، نبرد فلسطينيها با عرب هائى را يادآور مى شود كه در اطراف " كوشسيين " از كشور يهودا در زمان فرمانروائى " يهورام " زندگى مى كردند . آنان قدس را اشغال نموده و بر اموال موجود در قصر فرمانروا استيلاء يافته و زنان و فرزندان وى را به اسارت درآوردند . (20)
تورات مى گويد كه لشكر " آرامى ها " در بيت المقدس به نبرد پرداخته و سران آنجا را هلاك كردند و تمام گنجينه ها را برگرفته و به حزائيل پادشاه آرامى ها تقديم نمودند . (21) همچنين " يوآش " فرمانرواى اسرائيل بر كشور يهودا يورش برد و حصار شهر را ويران ساخت و تمام زر و سيم و ظروف موجود در خانه خدا و نيز خزانه هاى سلطان را به يغما برد . (22) اين كشمكش و تسلط كشورهاى مجاور بر يهوديان تا زمان اشغالگرى آشوريان ، ادامه داشت !
 

 

 


 

دوره استيلاى آشوريان


سلطه آشورى ها بر يهود ، با هجوم شَلْمَنَّصرِ سوم فرمانرواى آشوريان در سالهاى 859 ق . م تا 824 ق . م به كشور آرامى ها و قلمرو اسرائيل آغاز گرديد . بگونه اى كه تمام منطقه ، تحت فرمان او و فرمانروايان آشورىِ پس از او درآمد . به نظر مى رسد  كه در آن زمان كشور يهودا ، بر خلاف كشور اسرائيل هوادار آشوريان بود . زيرا به گفته تورات فرمانرواى يهودا " آحاز بن يوثام " از فرمانرواى آشور " تَغلث فَلاسَرْ " خواست كه دست به حمله اى عليه كشور اسرائيل و آرامى ها بزند . او اين درخواست را پذيرفت و در سال 732 ق . م دست به حمله زد . و جانشين او شَلمنَّصر پنجم نيز كار او را دنبال كرد ، اما هنگام محاصره شكيم (نابلس) يعنى پايتخت اسرائيل ، درگذشت و جانشين وى " سرجون دوم " اشغال نابلس را به پايان برد و بر آن تسلط يافت . آشوريان در حمله بر اسرائيل اخراج يهوديان از آن مكان را مطرح و " تغلث فلاسر " تمامى آنان را اسير و به سرزمين خود بازگرداند و آشوريان را جايگزين آنها نمود . (23) پس از او " سلطان فَقَحْ " به تكميل آن نقشه پرداخت و بسيارى از بنى اسرائيل از جمله افراد شاخه " منسى " را به اسارت گرفت . (24) سرجون دوم ، نزديك به سى هزار تن از يهوديان را به سوى حرّان و كرانه خابور و ميديا كوچ داد ، وآرامى ها را جايگزين آنان نمود . (25) در دوران فرمانروائى حزقيا كه ظاهراً مى كوشيد با مصرى ها ارتباط برقرار كند ، كشور يهودا از سلطه آشوريها خارج گرديد . اما " سنحاريب " فرمانرواى آشور از اين ماجرا به خشم آمد و در حدود سال 701 ق . م براى تسلط بر كشور يهودا ، دست به حمله زد و قدس را به تصرف خود درآورد و بر منطقه مسلط شد . و " حزقيا " تمام  قره هاى موجود در خانه خدا و خزانه هاى قصر فرمانروا را به وى تسليم كرد . " (26) اين آخرين هجوم آشوريان براى سيطره بر يهودا بود .تورات فعلى علاوه بر پادشاهان قبلى آشور ، از اسرْحَدّون ، و آشور بانيبال آخرين فرمانرواى آنها ياد كرده و مى گويد : اين دو ، اقوامى را از آشور كوچانده و در سامره (نابلس) اسكان دادند . (27)

 

دوران استيلاى بابليان


نينوا ، پايتخت آشوريان ، در سال 612 ق . م بدست مادها و بابلى ها (كلدانيها) سقوط كرد و سرزمين آنها توسط اين دو نيروى جديد تقسيم شد . عراق و منطقه شام و فلسطين نصيب بابليان شد . بخت النصر مشهورترين فرمانرواى آنان ، براى سيطره بر سرزمين شام و فلسطين دو بار ، به آنها حمله كرد ابتدا در سال 597 ق . م و سپس به سال 586 ق . م .
او در نخستين هجوم ، قدس را محاصره و فتح كرده و خزانه هاى قصر فرمانروا را از آنِ خود نمود ، و شمار زيادى از يهوديان از جمله سلطان " يَهوُياكين " و مدافعان او را به اسارت درآورد ، وصِدِقْيا عموى يهوياكين را بر باقيمانده يهوديان گماشت و اسيران را در منطقه نيبور نزديك رود خابور در بابل اسكان داد . (28) علت حمله دوم ، كشمكش ميان بخت النصر و فرعون مصر برا نفوذ در منطقه فلسطين بود ، فرعون فرمانروايان شام و فلسطين و از جمله صِدِقْيا فرمانرواى قدس را بر هم پيمانى با خود و عليه بابليان تشويق كرد . آنان نيز پذيرفتند . او حمله خود را به منطقه آغاز كرد ، اما بخت النّصر به سرعت دست به هجومى ديگر زد كه منجر به شكست مصريان وتصرف تمام منطقه گرديد . لشكر بابليان وارد قدس شدند و معبد سليمان را به آتش كشيده و ويران كردند و خزانه هاى آن را به غارت بردند . خانه بزرگان يهود را نيز چنين كرده و قريب به 50 هزار تن از يهوديان را به اسارت گرفتند و فرزندان صِدِقْيا را پيش روى او سر بريده و چشمهايش را از حدقه بيرون آوردند و سپس همراه با اسيران بردند ، و بدين گونه كشور يهودا را منقرض ساختند . (29)


دوران استيلاى ايرانيان


كوروش فرمانرواى ايران ، در سال 539 ق . م سرزمين بابل را اشغال و حكومت آن را سرنگون كرد و با حمله به منطقه شام و فلسطين آنجا را نيز فتح نمود و به اسراى بخت النصر و يهوديانى كه در بابل بسر مى بردند اجازه بازگشت به قدس و بازسازى معبد را صادر كرد و گنجهاى معبد را به آنان بازگرداند و " زِر بابل " را بعنوان فرمانرواى آنان برگزيد . (30) حاكم يهودى منصوب كوروش ، بازسازى معبد سليمان را آغاز نمود ، اما اقوام مجاور از اين كار ، به هراس افتاده و به كمبوجيه جانشين كوروش شكايت كردند ، وى دستور داد از ادامه ساخت معبد جلوگيرى شود ، اما مجدداً " داراى اول " ، اجازه تكميل بنا را صادر كرد و ساختمان معبد در سال 515 ق . م به اتمام رسيد . (31) سلطه ايرانى ها بر يهوديان از سال 539 ق . م تا 331 ق . م ادامه يافت . در اين مدت ، كوروش ، كمبوجيه ، داريوش اول (دارا) ، خشايارشا ، و اردشير (كه معاصر عزير پيامبر (عليه السلام) بود) و سپس داريوش دوم و اردشير دوم و سوم قدرت را بدست گرفتند .
داريوش سوم آخرين فرمانرواى ايرانى بود كه بدست اسكندر مقدونى از پاى درآمد . در تورات فعلى پيرامون بسيارى از اين فرمانروايان سخن گفته شده است .

 

دوران استيلاى يونانى ها

 

اسكندر مقدونى به مصر و منطقه شام و فلسطين لشكركشى كرد و آن مناطق را فتح نمود . او هواداران ايرانى و قدرتهاى محلى را كه رو در روى وى ايستاده بودند در هم شكست و وارد قدس گرديد و آنجا را كه كاملا تحت فرمان خود درآورد . سپس بسوى ايران رفت و در جنگى كه در " اربيل " شمال عراق رخ داد ، داريوش سوم و لشكر او را نابود كرد و ايران را فتح نمود . بدين وسيله يهوديان از سال 331 ق . م تحت سيطره يونانى ها درآمدند .
پس از مرگ اسكندر ، بين فرماندهان ارتش ، بر سر امپراطورى بزرگ او كشمكش و اختلاف شد . پس از اين اختلاف كه بيست سال به طول انجاميد ، بطالسه (منسوب به بطلميوس) در مصر ، بر بيشتر بخش هاى آن ، استيلا يافتند و سلوكى ها (منسوب به سلوكوس) در سوريه بر بخش هائى ديگر از آن مسلط شدند . سرانجام قدس در سال 312 ق . م تحت سيطره بطلميوسيان قرار گرفت . سپس انتيوكوس ، سلوكىِ سوم ، در سال 198 ق . م قدس را از تصرف آنان خارج كرد اما بار ديگر بطالسه بر قدس غلبه كرده و تا فتح روم ، يعنى سال 64 ق . م در آنجا ماندند . تورات فعلى شش تن از بطالسه را به نام بطلميوس اول و دوم . . . تا آخر ياد كرده و مى گويد : بطلميوس اول روز شنبه داخل اورشليم شد و شمارى از يهوديان را دستگير و به مصر روانه كرد . (32) همچنين پنج تن از سلوكيها به نام هاى " انتيوكوس " اول و دوم . . . تا آخر را ياد نموده و مى گويد : چهارمين آنها به سال 175 ق . م تا 163 ق . م ، به قدس لشكركشى كرد و تمام اشياء گرانبهاى معبد را به غارت برد و پس از دو سال ضربه بزرگى به قدس وارد كرد و آنچه داشت به يغما برد و خانه ها و ديوارهاى آن را ويران ساخت و زنان و كودكان را به اسارت درآورد و مجسمه خداى خود زِفْس (زئوس) را در معبد نصب و يهوديان را به پرستش آن فرمان داد ، كه عده بسيارى پذيرفتند . اين در حالى بود كه در اثر جنبش يهوديانِ مكابى ، در سال 168 ق . م ، برخى از آنان به مخفيگاه ها و غارها پناه برده بودند . (33)
اين جنبش ، كه يهوديان به آن افتخار مى كنند ، شباهت زيادى به جنگ گروهها و دسته هايى دارد كه يهوديان معتقد ، عليه يونانيان بت پرست برپا كردند و در دوران مختلف پيروزى هاى محدودى بدست آوردند ، جنبش مذكور تا سلطه روميان همچنان ادامه يافت .


دوره استيلاى روميان


بومبى ، فرمانرواى روم ابتدا در سال 64 ق . م با اشغال سوريه ، آن را به امپراطورى روم ملحق نمود و در سال دوم ، قدس را تصرف كرد و آن را تابع فرمانرواى رومى سوريه قرار داد . در انجيل متّى آمده است : در سال 39 ق . م قيصر روم ، " اگوست هيروديس ادومى " را فرمانرواى يهوديان قرار داد و بناى معبد سليمان را به شكل وسيع و زيبا بازسازى كرد و در سال 4 ق . م درگذشت . (34) به گفته انجيل ، پسر او " هيروديس دوم " از سال 4 ق . م تا سال 39 م ، فرمانروائى كرد و حضرت مسيح (عليه السلام) در زمان او ديده به جهان گشود و او بود كه يحيى بن
زكريا (عليهما السلام) را به قتل رساند و سر او را بر طبقى زرين ، براى سالومه يكى از افراد بد كاره بنى اسرائيل هديه فرستاد . (35) انجيل ها و تاريخ نويسان ، آشفتگى ها و آشوب هايى كه در عهد نرون به سالهاى 54 - 68 م در قدس و فلسطين به وقوع پيوسته و ماجراهايى كه ميان يهوديان و رومى ها و ميان خود يهوديها اتفاق افتاده را بيان مى كنند . " فَسْبِسيان " قيصر روم ، در سال 70 م فرزند خود " تيطُس " را به عنوان فرمانرواى منطقه منصوب كرد . او به قدس يورش برد ، يهوديان در آنجا تحصن كردند تا آنكه آذوقه شان تمام شد و ضعيف گرديدند ، تيتوس ديوار شهر را خراب كرد و آن را به اشغال خود درآورد و با كشتن هزاران يهودى ، خانه هاى آنها را ويران و معبد را درهم كوبيده و آنرا به آتش كشيد و بگونه اى آن را از بين برد كه مردم حتى جاى آن را نيافتند . او باقيمانده مردم را به روم فرستاد .مسعودى تاريخ نگار معروف مى گويد (36) : در اين حمله شمار كشته هاى يهوديان و مسيحيان به سه هزار هزار يعنى سه ميليون تن رسيد كه ظاهراً در اين رقم مبالغه وجود دارد . پس از اين حوادث ، روميان با يهودى ها شدت عمل بيشترى نشان دادند و اوج آن ، زمانى بود كه كنستانتين و قيصرهاى پس از وى ، آئين خود را بر اساس اعتقاد به مسيحيت بنا نهاده و يهوديان را مورد آزار و اذيت قرار دادند و از همين رو يهوديان ، جنگ كسرى با روميان و شكست روم را در سال 620 م يعنى دوران ظهور پيامبراسلام (صلى الله عليه وآله) ، مژده دادند و يهوديان حجاز خوشحال شده و براى مسلمانان آرزوى  پيروزى كردند ، پس خداوند آيه اى بر پيامبر نازل كرد كه مى فرمايد :  ، لام ، ميم ، روميان مغلوب شدند در نزديكترين سرزمين (به حجاز) و آنان پس از مغلوب شدنشان بزودى غالب مى گردند ، در چند سال آينده . فرجام كار در گذشته و آينده از آن خداست و آنروز ايمان آورندگان شاد مى گردند . خدا هر كسى را بخواهد يارى مى كند و اوست غالب و مهربان " (37) به گفته مورخان ، پس از پيروزى ايرانيان ، يهودى ها ، شمار زيادى از اسراى مسيحى رومى را كه بالغ بر 90 هزار نفر مى شدند از ايرانيان ، خريدارى كرده و آنها را سر بريدند ! پس از چند سال كه هراكليوس بر ايرانيان پيروز شد ، يهوديان را مجازات و باقيمانده آنها را از قدس اخراج و اين شهر را بر يهوديان ممنوع الورود كرد . به همين علت روميان با عمر بن خطاب شرط كردند كه هيچ يهودى در قدس اقامت نكند .
عمر پذيرفت و آن را در عهد نامه صلح نوشت (38) .
اين واقعه در سال 638 م يعنى سال 17 هجرى اتفاق افتاد و قدس و فلسطين از آن پس جزء دولت اسلامى محسوب شد و اين وضعيت تا سال 1343 ه‍ ق 1925 م ، يعنى وقتى كه حكومت عثمانى به دست غربى ها سقوط كرد ، ادامه داشت . اين نگاه گذرا به تاريخ يهود ، امور متعددى را براى ما روشن مى كند از جمله تفسير آيات سوره اسراء پيرامون يهوديان كه فرمود " شما دو بار در زمين فساد مى كنيد " يكى از اين دو فساد مربوط به پيش از بعثت پيامبر (صلى الله عليه وآله) و ديگرى مربوط بهپس از آن است و اين تنها تقسيم بندى مناسب ، درباره تبهكارى هاى فراوان يهود است كه سراسر تاريخ آنان را پوشانده است .
مراد از اين جمله خداوند كه مى فرمايد : " بندگانى از خود را كه پر صلابت هستند عليه شما (يهوديان) برانگيزيم " (39) مسلمانان هستند ، چرا كه خداوند در صدر اسلام مسلمانان را بر آنان مسلط ساخت . بگونه اى كه درون خانه هاى آنها به جستجويشان پرداخته و سرانجام وارد مسجد الاقصى شدند . اما وقتى مسلمانان از اسلام فاصله گرفتند ، خداوند قدرت يهود را به آنها بازگرداند و آنان را به وسيله اموال و فرزندان يارى رساند و طرفداران آنها را بيش از ما قرار داد . اما بار ديگر در نهضت زمينه ساز حكومت حضرت مهدى (عليه السلام) و حركت ظهور آن
بزرگوار ، خداوند ، مسلمانان را بر آنها مسلط خواهد ساخت . ما در تاريخ ، غير از مسلمانان قومى را نمى يابيم كه خداوند ، ابتدا آنها را بر يهود چيره ساخته ، سپس يهود را بر آنها مسلط كرده باشد .

اما برترى جوئى يهوديان ، بر ملتها كه در روايت از آن خبر داده شده ، تنها يك باراتفاق مى افتد نه دو بار ، كه آنهم همزمان با دومين فتنه گرى يهود و يا نتيجه آن است . اين برترى طلبى را در هيچ دوره اى از تاريخ يهود بجز دوره پس از جنگ جهانى دوم نمى توان ديد . پس امروز ، به حكم صريح قرآن ، يهوديان در مرحله دوم تبهكارى و برترى جوئى بزرگ خود هستند . و ما در آغاز سلطه الهى خويش بر يهود و رسوا شدن چهره كريه آنان قرار داريم . تا زمانى كه خداوند ، فتح و پيروزى را به ما عنايت نموده و قبل از ظهور حضرت و يا همراه آن حضرت ، همچون نياكان خود ، وارد مسجد اقصى شويم و برترى جوئى آنها را در جهان درهم كوبيده و ريشه كن سازيم . اما اين سخن خداوند كه فرمود : " اميد است خداوند بر شما رحم كند و اگر بازگرديد باز مى گرديم و ما جهنم را براى كافران زندان قرار داديم . " (40) دلالت دارد كه پس از نابودى اسرائيل بسيارى از يهوديان باقى مى مانند و حضرت ، كسانى را كه اسلام نمى آورنداز سرزمين هاى عربى اخراج مى كند و طبق روايات ، آنها دوباره دست به تبهكارىمى زنند كه منجر به حركت دجّال يك چشم مى شود . اين بار حضرت مهدى (عليه السلام) و مسلمانان به زندگى بسيارى از آنان خاتمه مى دهند و خداوند دوزخ را براى آنان حصار قرار مى دهد و مسلمانان نيز در اين دنيا با بازداشت آنان ، از تبهكاريشان جلوگيرى مى كنند . 

 


 



 


 

 



|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
سیمای کلی دوران ظهور
نویسنده : محمدرضا عباسیان 09148023199
تاریخ : شنبه 19 ارديبهشت 1394

سيماى كلى دوران ظهور


با آنكه قرآن كريم معجزه جاويد پيامبر ما در همه زمانهاست ، اما مى توان گفت پيشگوئى هاى پيامبر از سرنوشت بشر و تحولات گوناگون اسلام در مسير تاريخ ، و خبر از مجد و عظمت و پيروزى دوباره اسلام در جهان ، از معجزه هاى ديگر آن پيامبر عظيم الشأن است .
عصر ظهور اسلام كه موضوع اين كتاب است ، در واقع همان عصر ظهور مهدى موعود ( عج ) است . در احاديثى كه " صحابه پيامبر " ، " تابعين " ، نويسندگان " صحاح " و " دايرة المعارف هاى حديثى " ( " صحابه پيامبر " معمولا به افرادى گفته مى شود كه موفق به درك محضر رسول خدا در زمان حيات آن حضرت شده اند . و " تابعين " به افرادى گفته مى شود كه سخنان پيامبر خدا را از صحابه شنيده و خود موفق به درك او نشده اند . " صحاح " يعنى دو كتاب معروف بخارى و مسلم و صحاح سته يا كتب سته به كتابهاى حديثى اهل سنت گفته مى شود كه نزد دانشمندان اهل سنت از اعتبار و صحت بالائى برخوردار است و " دايرة المعارفهاى حديثى " شامل كتابهاى حديثى مفصلى است كه احاديث پيامبر خدا را جمع آورى كرده اند . مترجم )

 مذاهب مختلف اسلامى از رسول خدا ( صلى الله عليه وآله ) نقل كرده اند ، هيچ فرقى ميان " عصر ظهور اسلام " و " عصر ظهور مهدى موعود " گذاشته نشده  است ، در اين احاديث كه به " احاديث بشارت نبوى " معروف است ، به ظهور مهدى موعود مژده داده شده و تعداد آنها بالغ بر صدها حديث است و چنانچه احاديث امامان معصوم را بر آنان اضافه كنيم ، تعداد احاديث بشارت نبوى به هزاران حديث خواهد رسيد . چرا كه ائمه هدى آنچه براى ما نقل مى كنند از رسول خدا بيان مى كنند . بر پايه احاديث ، منطقه عمومى ظهور حضرت ، شامل كشورهاى يمن ، حجاز ، ايران ، عراق ، منطقه شام و فلسطين ، مصر و مغرب عربى است . سيمايى كه اين احاديث از اوضاع جهان و اوضاع منطقه ظهور در آن دوران ارائه مى كنند سيمائى كلى ست كه بسيارى از حوادث بزرگ را همراه با جزئيات آن در كنار نام اشخاص و مكان ها بيان نموده و من تلاش كرده ام تا تصوير شفاف دوران ظهور را به شكل دقيق و بهم پيوسته از ميان احاديث ، استخراج و در دسترس عموم مسلمانان قرار دهم . در اين فصل ، ابتدا ، نگاهى به فضاى عمومى عصر ظهور مى افكنيم : احاديث ما بيانگر آن است كه ظهور حضرت مهدى ( عليه السلام ) پس از يك رشته حوادث مقدماتى منطقه اى و بين المللى از شهر مكه آغاز خواهد شد . در سطح منطقه ظهور ، ابتدا دو دولت هوادار آن حضرت در ايران و يمن تشكيل مى گردد . ياوران ايرانى حضرت ، دولت خود را سالها قبل از ظهور برپا مى كنند و پس از قرار گرفتن در يك جنگ طولانى ، آنرا با پيروزى به پايان مى برند . اندكى قبل از ظهور ، در بين ايرانيان دو شخصيت برجسته بر مسند قدرت تكيه مى زنند ، يكى مردى خراسانى ست كه در قالب يك چهره سياسى و ديگرى شخصى به نام شعيب فرزند صالح كه در قالب يك چهره نظامى بروز مى كنند . ايرانيان به رهبرى آنان ، نقش
مهمى در حركتهاى ظهور حضرت برعهده مى گيرند . و اما ياران يمنى حضرت ، نهضت خود را تنها چند ماه قبل از ظهور آغاز مى كنند . به نظر مى رسد كه يمنى ها علاوه بر آماده كردن مقدمات ظهور ، در حوادث آن روز حجاز كه با خلأ سياسى روبرو خواهد بود ايفاى نقش خواهند كرد .
در حجاز ، پادشاهى به نام عبدالله كه از خاندان معروف آن سرزمين است ، به قتل مى رسد ، او آخرين پادشاه سرزمين حجاز خواهد بود . در پى اين حادثه بر سر جانشينى او اختلافات فراوانى ايجاد مى شود . اين اختلافها به خلأ سياسى در منطقه حجاز منتهى گشته و تا ظهور حضرت ادامه مى يابد : " آنگاه كه عبدالله بميرد ، مردم در انتخاب جانشين او به توافق نرسند ، اختلاف ها آغاز شود و اين اختلاف به خواست خداوند ، تا ظهور مولايتان تداوم يابد . بطورى كه دوران سلطنتهاى طولانى به پايان رسد و عمر حكومت حاكمان به چند ماه و چند روز كاهش يابد . ابو بصير مى گويد : عرض كردم : آيا اين دوران طولانى خواهد بود ؟ فرمود : هرگز . " پس از قتل عبدالله ، اختلافها به درگيرى ميان قبائل حجاز تبديل مى گردد : " از نشانه هاى ظهور ، حادثه اى است كه بين مكه و مدينه رخ مى دهد . به امام عرض كردم حادثه چيست ؟ فرمود : بر اثر تعصبهاى قبيله اى ، ميان مكه و مدينه فلانى پانزده نفر از سران قبيله فلان را خواهد كشت " .
در حديثى از عبدالرحمان بن سيابة آمده است : " امام صادق ( عليه السلام ) فرمود : چگونه خواهيد بود روزگارى كه شما را نه دسترسى به امامى هدايتگر باشد و نه دانشى روشنگر . در حالى كه گروهى از شما از گروه ديگر متنفر و گريزانيد . در آن آزمايش خوبان و مخلصان از ديگران شناخته شوند . جنگ و اختلاف بالا گيرد بطورى كه قدرت ، در آغاز روز به دست كسى افتد و در پايان همان روز از او گرفته شده و به قتل رسد (  الامامة والتبصرة ص 130 ) " .
در همين حال نشانه هاى ظهور آشكار مى گردد و شايد بزرگترين نشانه ، همان نداى آسمانى است كه به نام حضرت در روز بيست و سوم ماه رمضان به گوش جهانيان مى رسد . سيف پسر عميره چنين مى گويد : " نزد منصور ( خليفه عباسى ) بودم . او بى مقدمه خطاب به من گفت : اى سيف بن عميره ، به يقين منادى از آسمان ندا خواهد داد و نام مردى از فرزندان ابو طالب را خواهد خواند . گفتم : اى اميرالمؤمنين جانم فداى شما باد ! آيا به اين سخن ايمان داريد ؟ گفت : آرى ، سوگند به كسى كه جانم در دست اوست ، اين همان چيزى است كه به گوش خود شنيده ام . گفتم : اى امير مؤمنان ، اين حديث را پيش از اين نشنيده بودم . گفت : اى سيف ، آنچه شنيدى حق است . وقتى آن حادثه به وقوع پيوندد ، نخستين كسانى كه نداى  آسمانى را پاسخ دهند مائيم ، چرا كه آن ندا ، مردى از عموزادگان ما را مى طلبد !
گفتم : مردى از فرزندان فاطمه ( عليها السلام ) ؟ گفت : آرى اى سيف . اگر اين سخن را از محمد بن على ( امام محمد باقر ( عليه السلام ) ) نشنيده بودم ، اگر تمام مردم روى زمين هم برايم نقل مى كردند ، نمى پذيرفتم . اما گوينده اين خبر ، محمد بن على است " با اين نداى آسمانى ، حضرت ارتباط با برخى از ياران خود را آغاز مى كند و پس از آن ، در همه جاى عالم سخن از " مهدى موعود " بر زبانها جارى مى گردد . سينه ها مالامال از مهر و محبت او مى شود . دشمنان از ظهورش بيمناك و جستجو براى
دستيابى به آن وجود مبارك را آغاز مى كنند .
ميان مردم شايع مى شود كه او در شهر مدينه است . حكومت حجاز يا نيروهاى خارجى ، از سپاه سفيانى كه در سوريه مستقر است يارى مى طلبد تا شايد بتواند بر اوضاع داخلى مسلط شده وجنگهاى قبيله اى حجاز را پايان دهد . سپاهيان سفيانى وارد مدينه مى شوند . آنها هر مرد هاشمى را كه مظنون به نظر برسد دستگير و زندانى و بسيارى از آنان و هوادارانشان را به قتل مى رسانند . بر اساس روايت حماد ، در اين حوادث ، سفيانى ، لشكر ويژه اى را براى تعقيب و بازداشت فرزندان زهرا ( عليها السلام ) گسيل مى كند . اين لشكر تمامى فرزندان آل محمد را شناسائى و روانه زندان كرده و به كوچك و بزرگ آنان ترحم نمى كند . مردى بدست اين لشكر ويژه كشته مى شود ، اما حضرت به همراه شخصى به نام منصور ، نگران و هراسان - همچون خروج موسى هنگام تعقيب فرعونيان - از مدينه خارج مى گردند ، لشكر ويژه سفيانى در تعقيب آنان به تلاش خود ادامه مى دهد . اما حضرت به سلامت وارد مكه مى شود .
در شهر مكه حضرت فعاليت خود را بار ديگر آغاز وارتباطات گسترده اى با ياران خود برقرار مى كند تا آنكه شب دهم محرم فرا مى رسد . شامگاهان پس از نماز عشا ، نهضت مقدس آن حضرت از حرم شريف و از كنار بيت الله الحرام با صدور بيانيه اى براى اهالى مكه آغاز مى گردد . بلافاصله ، دشمنان حضرت براى نابودى او وارد عمل مى شوند . اما ياران مهدى ( عج ) پيرامونش حلقه زده و بشدت از او محافظت مى كنند . پس از ساعاتى ، ياران حضرت بر مسجد و بر شهر مكه مسلط مى شوند . صبح روز دهم محرم ، حضرت با صدور بيانيه اى به زبانهاى مختلف مردم عالم ، جهانيان را به يارى خود دعوت مى كند . او در اين پيام اعلام مى كند كه مدتى در شهر مكه مى ماند تا معجزه اى كه جد بزرگوارش حضرت محمد مصطفى ( صلى الله عليه وآله ) وعده داده عملى گردد . معجزه اى كه طى آن لشكرى از دشمنان حضرت كه به تعقيب او
پرداخته و براى مقابله با وى رهسپار مكه هستند ناگهان ناپديد مى شوند گوئى كه زمين دهان گشوده و همه را يكجا بلعيده است ! ديرى نمى پايد كه اين معجزه عملى مى گردد و سپاه سفيانى كه از مدينه بسوى مكه در حركت است ، ناپديد مى شود ! " سپاه سفيانى چون به بيابانهاى مدينه رسد خداوند ناپديدشان سازد و اين حادثه همان است كه در كلام خداوند آمده است : اى كاش مى ديدى كه آنان وحشت زده اند و راه گريزى ( برايشان ) نيست و از جايى نزديك گرفته شوند ( سبأ / 51 ) " .
هنگامى كه آنان به بيابان برسند ، ناپديد گردند . كسانى كه پيشاپيش رفته اند ، باز گردند تا از ماجرا باخبر شوند اما خود نيز به همان سرنوشت گرفتار شوند و آنانكه در پشت لشكر مى آيند ، خود را به محل حادثه رسانند و آنان نيز به سرنوشت محتوم ديگران بپيوندند ( مسند احمد : 6 / 287 ) . "
پس از اين معجزه ، حضرت با سپاهى بيش از ده هزار نفر رهسپار مدينه مى شود و پس از نبردى كوتاه با نيروهاى دشمن ، شهر را آزاد مى كند . با آزادى دو حرم شريف ( مكه و مدينه ) آزادى سرزمين حجاز و كنترل آن به پايان مى رسد ، حضرت از مدينه به سوى عراق روان مى گردد . در اين مسير سپاه ايرانيان و مردم آن ديار به رهبرى مرد خراسانى و شعيب بن صالح به امام ( عليه السلام ) پيوسته و با آن حضرت بيعت مى كنند . امام به سرزمين عراق وارد مى شود . ابتدا اوضاع داخلى را سامان مى بخشد . سپس گروههاى باقيمانده از لشكر سفيانى را شكست داده و شورشيان متفرقى را كه در گوشه و كنار تلاش هاى بى ثمرى عليه امام دارند ، سركوب مى كند . آنگاه عراق را به عنوان مركز حكومت و شهر كوفه را پايتخت آن قرار مى دهد . با اين اقدام حضرت ، كشورهاى يمن ، حجاز ، ايران ، عراق و دولتهاى خليج ، يكپارچه تحت فرماندهى و رهبرى آن وجود مبارك قرار مى گيرد . بر اساس برخى روايتها پس از فتح عراق ، نخستين جنگ حضرت با ترك ها خواهد بود : " اولين پرچمى كه براى جنگ برافراشته شود ، جهت مقابله با تركان است كه به شكست آنان منتهى گردد (  معجم أحاديث الإمام المهدي : 1 / 328 ) . "
ترك در احاديث ما به تمام ساكنان مشرق زمين گفته شده است ، از اين رو ممكن است منظور از اين گروه تركهاى عثمانى يا حتى روسها باشند . سپس ، حضرت سپاه بزرگ و مجهز خود را آماده كرده و به سوى قدس شريف حركت مى كند . سفيانى كه هنوز در دمشق مستقر است ، در برابر حضرت موضع مى گيرد . سپاه امام در نزديك دمشق در منطقه اى به نام " مرج عذراء " فرود مى آيد . سرانجام حضرت و سفيانى وارد گفتگو مى شوند . اما با توجه به حمايتهاى گسترده مردم شام از حضرت ، سفيانى از موقعيت ضعيفى برخوردار است به طورى كه سفيانى بر اساس بعضى روايتها آماده واگذارى قدرت به حضرت مى گردد ، ولى گروهى از يهوديان و روميان كه از حاميان پشت پرده سفيانى اند به همراه معاونانش وى را سرزنش كرده و از اين تصميم برحذر مى دارند . سرانجام سفيانى با بسيج تمام نيروهاى خود و حاميانش وارد نبردى سنگين و بزرگ با حضرت مى گردند . نبردى كه جبهه ساحلى آن از عكّا در فلسطين تا انطاكيه در تركيه و جبهه داخلى آن از طبريه تا دمشق و قدس امتداد مى يابد . اما در اين نبرد ، خداوند ، دشمنان حضرت را به خشم و غضب خود گرفتار و آن سپاه بزرگ و مجهز را به دست تواناى ياران مهدى موعود ، تار و مار مى كند ، به گونه اى كه اگر يكى از افراد دشمن ، پشت سنگى مخفى گردد ، سنگ به سخن مى آيد و مى گويد : اى مسلمان ! اين يهودى پشت من پنهان شده ، او را بكش ! با اين نصرت و يارى آشكار الهى ، امام مهدى موعود ( عج ) پيروزمندانه بر قدس شريف وارد مى شود .

 

 


 

با شكست سنگين يهود و حاميانشان بدست حضرت ، آتش خشم غربى هاى مسيحى شعلهور مى شود و آنها با سرعت عليه حضرت و مسلمانان اعلان جنگ مى كنند . اما خبر حادثه غير منتظره بزرگى ، همه نقشه ها را ، نقش بر آب مى سازد : فرود حضرت عيسى مسيح از آسمان به زمين ! اين واقعه كه يكى از نشانه هاى بزرگ عصر ظهور ، براى جهانيان است ، شادى و سرور همه مسلمانان و مسيحيان را فراهم مى آورد . از احاديث ما مى توان حدس زد كه احتمالا حضرت مسيح همان كسى است كه بين حضرت مهدى و غربى ها ميانجيگرى مى كند تا قرارداد صلحى براى مدت هفت سال ميان طرفين بسته شود : " بين شما و روميان چهار پيمان صلح بسته شود . چهارمين پيمان بدست مردى از فرزندان " هرقل " صورت گيرد و هفت سال پايدار ماند . مردى از قبيله عبدالقيس به نام مستور فرزند غيلان از رسول خدا پرسيد : چه كسى در آن روز امام و پيشواى مردم خواهد بود ؟ حضرت فرمود : مهدى از فرزندان من ، مردى كه چهل ساله مى نمايد ، چهره اى همچون ستاره درخشان ، خالى بر گونه را ست ، دو عباى قطوانى (  عباى قطوانى عبائى است سفيد كه در محلى به نام قطوان در كوفه بافته مى شود . ) بر دوش و از جلوه و شكوهى همچون مردان بزرگ بنى اسرائيل برخوردار است ، او گنجهاى زمين را بيرون كشد و شهرهاى شرك را آزاد سازد " ( المعجم : 1 / 338 ) بر پايه احاديث ، اين پيمان صلح پس از دو ، سه يا هفت سال از طرف غربيها شكسته مى شود و شايد دليل آن وحشت فراوان آنها از موج عظيمى است كه مسيح ( عليه السلام ) در ميان غربى ها ايجاد مى كند ، بگونه اى كه بسيارى از آنان پذيراى اسلام گشته و از هواداران امام زمان ( عج ) مى گردند . از همين رو اروپائيان پيمان صلح را نقض كرده و با جمع آورى امكانات خود ، در قالب يك ميليون نيروى نظامى ، دست به هجوم غافلگيرانه و گسترده اى به منطقه شام و فلسطين مى زنند : " آنان دست به مكر و حيله زنند و با هشتاد لشكر ، هر لشكر مركب از دوازده هزار نفر به سوى شما آيند " ( البخارى : 4 / 123 ) .


در اين نبرد بزرگ ، مسيح ( عليه السلام ) آشكارا موضع خود را در دفاع از مهدى موعود ( عج ) اعلام مى كند و پشت سر آن حضرت در قدس شريف به نماز مى ايستد . جنگ اروپائيان با حضرت در همان محورهاى جنگ قبلى حضرت با سفيانى و نبرد فتح قدس به وقوع مى پيوندد يعنى از عكا در فلسطين تا انطاكيه در تركيه و از دمشق تا قدس و مرج دابق . اما سرانجام شكست سنگين ، نصيب روميان و فتح و پيروزى از آنِ مسلمانان مى گردد . پس از اين پيروزى ، دروازه هاى اروپا و غرب مسيحى به روى حضرت گشوده مى شود . به نظر مى رسد كه پس از اين حوادث ، مردم بسيارى از كشورهاى اروپائى با شورش عليه دولتهاى خود كه مخالف حضرت مسيح و حضرت مهديند ، اقدام به تشكيل حكومتهائى با هوادارى از آن دو فرستاده خدا مى كنند .
بعد از فتح اروپا و فرمانروائى حضرت بر آن سرزمين و مسلمان شدن بيشتر مردم ، مسيح ( عليه السلام ) رحلت مى كند و حضرت مهدى ( عليه السلام ) همراه مسلمانان بر پيكر او نماز مى گزارند . روايات مى گويند : امام ( عليه السلام ) مراسم دفن و نماز را آشكارا و در حضور
مردم انجام مى دهد ، تا همچون بار اول درباره اش سخن ناروا نگويند . سپس پيكر پاك او را در پارچه اى كه دستباف مادرش مريم صديقه ( عليها السلام ) است كفن نموده و در جوار مزار شريف او در قدس و بر اساس روايتى ديگر ، در جوار پيامبر خدا در مدينه به خاك مى سپارد .
پس از فتح جهان و تشكيل دولت واحد ، امام ( عليه السلام ) جهت تحقق اهداف الهى در ميان ملت هاى مختلف دست به اقدامات گوناگون مى زند . او براى تعالى و شكوفائى زندگى مادى و تحقق رفاه همگان اقدام نموده و در گسترش فرهنگ و دانش ، و بالا بردن سطح آگاهى دينى و دنيايى مردم مى كوشد . طبق برخى روايات ، نسبت دانشى كه آن حضرت بر علوم مردم مى افزايد ، نسبت 25 به 2 است ، يعنى اگر مردم تا آن زمان دو بخش از دانش را دارا باشند ، 25 بخش ديگر را بر آن افزوده و در مجموع دانش بشر به 27 درجه ارتقاء مى يابد .


همچنين در زمان حضرت ، ساكنان زمين به كرات ديگر آسمان راه مى يابند و حتى مرحله اى از درهاى عالم غيب به روى اين جهان مادى ، گشوده مى شود ، و افرادى از بهشت به زمين بازمى گردند تا براى مردم آيت و نشانه اى الهى باشند ، علاوه بر آن شمارى از پيامبران و امامان ( عليهم السلام ) به زمين بازگشته و تا زمانى كه خداوند اراده كند ، به حكمرانى مى پردازند .  در اين زمان جنبش دجّال ملعون و فتنه و آشوب او كه يك حركت فريبنده و انحرافى ست آغاز مى گردد ، او با بهره گيرى از پيشرفت رفاه و علومى كه در زمان امام ( عليه السلام ) صورت گرفته براى فريب پسران ، دختران و زنان كه بيشترين پيروانش را تشكيل مى دهند ، از ابزار و روش هاى مدرن شعبده استفاده مى كند . دجال با بهره گيرى از نيرنگ هاى خود موجى از فتنه و آشوب در جهان بوجود مى آورد و بسيارى از مردم ، فريبكارى هاى او را باور مى كنند ، اما حضرت
نيرنگ هاى وى را آشكار ساخته و به زندگى او و هوادارانش خاتمه مى دهد .  اين دورنمائى از آغاز حركت و انقلاب جهانى حضرت مهدى موعود ( عليه السلام ) بود . اما آشكارترين حوادث و رويدادهاى قبل از ظهور چنين است : ابتدا ، فتنه اى بر امت اسلام وارد مى شود كه احاديث ما ، آن را آخرين و سخت ترين فتنه توصيف مى كنند اين فتنه با ظهور امام ( عليه السلام ) برطرف مى گردد . نكته قابل توجه آن است كه ويژگيهاى كلى اين فتنه با توطئه سلطه غربى ها بر كشورهاى مسلمان و كشورهاى شرقى هم پيمان آنان در آغاز اين قرن ، تطبيق مى كند ، فتنه اى كه تمام كشورهاى اسلامى و اعضاء خانواده آنان را در برمى گيرد : " هيچ خانه اى و هيچ مسلمانى از شر آن فتنه در امان نماند . " (المعجم : 1 / 81 ) ملت هاى كفرپيشه بر كشورهاى مسلمان هجوم مى آورند آنچنانكه گرسنگان آزمند بر سفره چرب و رنگين حمله مى كنند : " به هنگام آن فتنه و آشوب ، گروهى از غرب و گروهى از شرق وارد شده و سرنوشت امت مرا بدست گيرند . " ( المعجم : 2 / 218 ) يعنى بر كشورهاى مسلمان حكومت كنند .
اين فتنه از سرزمين شام ، سرزمينى كه دشمنان ما سلطه استعمارى سياه خويش را از آنجا آغاز نموده ، و آن را كانون پرتو تمدن مى نامند ، شروع مى شود و در پايان به فتنه اى تبديل مى گردد كه در احاديث ما به " فتنه فلسطين " معروف است ، سرزمين شام در آن زمان به آبِ درونمشك تشبيه شده كه لحظه اى آرام وقرارندارد : " چون فتنه فلسطين برپا شود منطقه شام آشفته و بى قرار گردد ، همچون آب درون مشك ! سپس فتنه برطرف شود در حالى كه شما اندك و پشيمانيد . " ( ابن حماد ص 139 )

 
يعنى آنقدر به دست دشمنان وبه دست يكديگركشته مى شويدكه اندك مى شويد . بر پايه احاديث در آن زمان ، فرزندان مسلمانان چنان با فرهنگ اين فتنه آميخته و تربيت مى شوند كه فرهنگى جز فرهنگ فتنه گران را نمى شناسند . و حكومت هاى ستمگر با احكام كفر بر مسلمانان حكمرانى نموده و آنان را به فجيع ترين وضع شكنجه مى كنند . در احاديث ، بانيان اين فتنه ، روميان ( غربيها ) و ترك ها كه ظاهراً مراد از آن روسها هستند ، معرفى شده اند . وقتى حوادث بزرگ سال ظهور رخ مى دهد ، فتنه گران نيروهاى خود را در منطقه رمله فلسطين و در سمت انطاكيه در ساحل تركيه ، سوريه و در سمت عربستان ، در مرزهاى سوريه ، عراق و تركيه مستقر مى كنند : " زمانى كه روم وترك ( غرب وروسيه ) عليه شما به پا خيزند و آنان با يكديگر نيز درگير شوند ، جنگ و كشتار در جهان رو به افزايش رود ، هواداران ترك ها ، پيشروى كرده و در جزيرة العرب مستقر گردند و افراطيون غربى در منطقه رمله فلسطين موضع گيرند " ( المعجم : 1 / 326 ) . بر اساس اين احاديث ، آغاز ظهور آن بزرگوار از مشرق زمين خواهد بود : " نقطه آغاز ظهور او از سى مشرق است و چون آن هنگام فرا رسد ، سفيانى خروج كند . " ( المعجم : 5 / 235) يعنى ، فراهم ساختن زمينه ظهور آن حضرت ، به دست نژاد سلمان فارسى است . همانها كه به دارندگان پرچم هاى سياه معروفند و نهضت آنان به رهبرى مردى از قم برپا مى گردد : " مردى از قم مردم را به حق دعوت كند . گروهى گرد او جمع شوند كه دلهاشان چون قطعه هاى آهن استوار و پولادين و در برابر تندبادها و طوفانها استوارند . از نبرد ، خسته و افسرده نشده و ترس و وحشت برايشان مفهومى ندارد . همواره بر خدا توكل كنند و فرجام نيكو از آن تقوا پيشگان است . " (  بحار : 60 / 216 )


آنان پس از قيام و نهضتشان ، از دشمنان ( ابرقدرتها ) مى خواهند كه در امورشان دخالت نكنند ولى نمى پذيرند : " حق را مى جويند ، اما به آنان سپرده نمى شود ، بار ديگر خواستار آن شوند ، اما راه به جائى نبرند ، با مشاهده اين وضع سلاح بر دوش گرفته ، و به مبارزه روى آورند . آنگاه حقوقشان را به رسميت شناسند ، اما اين بار ، آنها نپذيرند ، تا دست به قيام زنند . و پرچم نهضت را رها نكنند تا به دست صاحب شما ( يعنى حضرت مهدى ( عليه السلام ) ) بسپارند . كشته هاى آنان شهيدند (  المعجم : 3 / 269 ) . " به گفته روايات دو شخصيت موعود به نامهاى خراسانى كه فقيه يا رهبر سياسى است و شعيب بن صالح ، جوانى گندم گون ، با ريش كم پشت از اهالى رى ، كه فرمانده نظامى است ظهور مى كنند و پرچم خود را به امام ( عليه السلام ) تسليم و در حركت ظهور حضرت ، با سپاه او مشاركت كرده و شعيب بن صالح به فرماندهى كل نيروهاى حضرت منسوب مى شود . همچنين روايات حركتى را به تصوير مى كشند كه در سوريه و توسط عثمان سفيانى آغاز مى شود . او از هواداران غرب و هم پيمان يهوديان است و تمام سوريه و اردن را تحت فرمان خود قرار مى دهد : " خروج سفيانى حتمى است ، اين خروج از آغاز تا پايان ، پانزده ماه به طول انجامد . شش ماه آن را به جنگ و كشتار پردازد و وقتى پنج منطقه را به تصرف خود درآورد ، تنها مى تواند نه ماه بر آن مناطق فرمانروائى كند ، نه يك روز بيشتر ! " (المعجم : 3 / 462 ) طبق احاديث ، مناطق پنجگانه علاوه بر سوريه و اردن ، احتمالا لبنان را نيز در برگيرد ، ولى وحدتى كه سفيانى ايجاد مى كند ، وحدت نامباركى است كه هدف آن ايجاد يك خط دفاع عربى در برابر اسرائيل و پايگاهى براى مقابله با ايرانيانى است كه زمينه ساز حكومت حضرت مهدى ( عليه السلام ) هستند .


بهمين خاطر سفيانى اقدام به اشغال عراق نموده و نيروهايش را وارد آن مى كند : " او تعداد يكصد و سى هزار نيرو به طرف كوفه اعزام و در محلى بنام " روحاء " و " فاروق " مستقر سازد ، سپس شصت هزار تن از آنان روانه كوفه شده و در محل مقبره حضرت هود ( عليه السلام ) در " نخيله " فرود آيند . . . گويا من ، سفيانى ( يا همراه و يار او ) را مى بينم كه ميان خانه هاى شما در كوفه است و منادى او بانگ برمى آورد كه هر كس سر يك شيعه على را بياورد هزار درهم جايزه دارد ! در اين هنگام ، همسايه بههمسايه اش حملهور شده و مى گويد او از شيعيان على است . " ( 1 ) منطقه حجاز به خاطر درگيريهاى داخلى از داشتن يك حكومت قدرتمند بى بهره مى شود . به همين خاطر سفيانى مأموريت مى يابد تا عازم حجاز شده و دولت ضعيف آنجا را تقويت نمايد تا آمادگى لازم براى سركوبى نهضت حضرت مهدى ( عج ) بدست آيد ، چرا كه علامتهاى ظهور آن حضرت آشكار و زبانزد مردم مى شود و همه در انتظار نهضت رهائى بخش او چشم به راه حوادث مكه مى دوزند . نيروهاى سفيانى وارد مدينه مى شوند و با دست زدن به يك رشته عمليات ، موجب فساد و تباهى گسترده در شهر مى گردند . " قيام قائم آل محمد ( عج ) از شهر مكه آغاز مى گردد " اين خبر به سرعت در تمام نقاط عالم منتشر مى شود . لشكر سفيانى بلافاصله به سمت مكه حركت مى كند ( المعجم : 3 / 481 )  ، اما معجزه اى كه پيامبر ( صلى الله عليه وآله ) در مورد سپاه سفيانى وعده داده ، به وقوع مى پيوندد : سپاه او قبل از رسيدن به مكه در زمين فرو مى رود و نابود مى شود : " پناهنده اى به خانه خدا پناه برد ، آنگاه سپاهى به سوى او رهسپار شود ، اما همين كه به بيابان مدينه رسند ، در زمين فرو روند . " ( المعجم : 1 / 481 ) سفيانى پس از تحمل دو شكست خود ، يكى در عراق به دست ايرانى ها و يمنى ها ، و ديگرى در حجاز بواسطه معجزه ، عقب نشينى كرده و باقيمانده نيروهاى خود را داخل سرزمين شام جمع مى كند تا براى مقابله با پيشروى سپاه امام به طرف دمشق و قدس ، آماده شود .


احاديث ما ، نبرد ياران امام زمان ( عج ) با سپاه سفيانى را حماسه اى بزرگ توصيف مى كنند كه از عكا تا صور و انطاكيه در ساحل درياى مديترانه و از دمشق تا طبريه و قدس در جبهه داخلى امتداد دارد . در اين نبرد بزرگ ، غضب الهى بر سفيانى و هم پيمانان يهودى و رومى اش ( غربى ها ) فرود آمده و پس از شكستى سخت و كوبنده ، سفيانى اسير و كشته مى شود . امام زمان ( عليه السلام ) به همراه مسلمانان وارد قدس مى گردد . روايات از نهضت ديگرى خبر مى دهند كه زمينه ساز حكومت حضرت بوده و در يمن پديد مى آيد . رهبر آن نهضت مورد ستايش قرار گرفته و يارى او بر مسلمانان واجب شمرده شده است : " هيچ پرچمى همچون پرچم يمانى هدايتگر نيست ، پس از خروج او فروش سلاح به مردم حرام شود پس به يارى او بشتابيد ، سرپيچى از او بر هيچ مسلمانى جايز نيست و هر كس چنين كند اهل آتش خواهد
يك حديث ، از ورود نيروهاى يمنى به عراق خبر مى دهد كه جهت يارى ايرانيان در برابر نيروهاى سفيانى دست به كار مى شوند و ظاهراً سپاه يمانى در يارى حضرت ( عليه السلام ) در حجاز نيز نقش مهمى ايفاء مى كنند . حضرت ( عليه السلام ) از كشور مصر بعنوان يك پايگاه مهم فرهنگى و تبليغى در سطح جهان بهره مى گيرد ، ورود آن حضرت و يارانش به مصر چنين بيان شده است : " آنگاه آنان ( مهدى ( عليه السلام ) و يارانش ) وارد مصر شوند و حضرت بر فراز منبر با مردم سخن گويد . زمين بر اثر عدل و داد رونق و نشاط تازه اى گيرد ، و آسمان باران رحمت خود را فرو بارد ، درختان بارور شده و زمين گياهانش را بروياند و زينت بخش ساكنان خود گردد ، حيوانات وحشى بگونه اى در آرامش و امنيت بسر برند كه همچون حيوانات اهلى ، همه جا آسوده به چرا پردازند . علم و دانش دل مردم با ايمان را چنان روشن كند كه هيچ مؤمنى از نظر علمى به برادر دينى اش نياز پيدا نكند . آرى ، آن روز ، اين آيه قرآن همه جا جلوه گر شود كه مى فرمايد " يغنى الله كلا من سعته " ( خداوند همگان را از غناى بى كران خويش توانگر سازد ) " ( المعجم : 5 / 83 - آيه قرآن : نساء / 130 )
احاديث دوران ظهور مى گويند كه يهوديان در آخر الزمان روى زمين فتنه و فساد مى كنند و به طغيان و برترى جوئى كشيده مى شوند ، همانطور كه خداوند در قرآن بيان نموده اما سرانجام به دست پرچمدارانى از خراسان نابود مى گردند :
" چيزى نمى تواند آنان را از تصميم خود بازگرداند تا آنكه درفش هاى خود را در ايلياء به اهتزاز درآورند . " (مسند احمد : 2 / 365 ) منظور از ايلياء ، همان قدس است .
 
اين بار ، شيعيان و ايرانيان هستند كه خداوند متعال آنان را عليه يهوديان برخواهد انگيخت : " ما بندگان نيرومندى از خود را عليه شما برانگيزيم " ( اسراء / 5 . ) . شايد منظور اين باشد كه ايرانيان و شيعيان بخش قابل توجهى از سپاه حضرت ( عج ) را در فتح قدس تشكيل خواهند داد .
احاديث ، جزئيات سركوب يهوديان را معين نكرده اند و نگفته اند كه اين حادثه در يك مرحله اتفاق خواهد افتاد يا در چند مرحله ؟ قبل يا بعد از ظهور ؟ ولى سرانجام كار يهوديان را چنين توصيف مى كنند كه نابودى آنان به دست تواناى حضرت و سپاهيانش در يك درگيرى شديد اتفاق مى افتد ، و اين در زمانى ست كه " عثمان سفيانى " حاكم سرزمين شام ، پيش مرگ يهوديان و رومى ها شده و در خط مقدم دفاعى آنها قرار گيرد . بنا به نقل روايات ، امام زمان ( عليه السلام ) نسخه هاى اصلى تورات را از درون غارى در انطاكيه و كوهى در فلسطين و درياچه طبريه بيرون مى آود و با استناد به آن يهوديان را محكوم و نشانه ها و معجزاتى را براى آنان آشكار مى سازد . برخى از يهوديان كه پس از آزادى قدس زنده مانده اند ، به حضرت ايمان مى آورند و كسانى كه ايمان نمى آورند از سرزمين هاى عربى اخراج مى گردند ( المعجم : 1 / 344 ) . به طورى كه از احاديث برمى آيد ، كمى قبل از ظهور حضرت ، جنگى جهانى رخ مى دهد كه ريشه در منطقه شرق عالم دارد " جنگها در زمين فراوان شود " از بعضى احاديث چنين فهميده مى شود كه اين جنگ بصورت جنگهاى منطقه اى است و در سال ظهور اتفاق مى افتد و خسارتهاى آن نيز متوجه آمريكا و اروپا مى شود : 
" آتش ، در مغرب زمين همچون شعله اى كه از هيزم فراوان زبانه كشد ، بالا رود " ( المعجم : 5 / 223 ) " بين مردم شرق و غرب و حتى ميان مسلمانان ايجاد اختلاف شود ، و مردم در اثر هراس و وحشتى كه دارند با رنج و گرفتارى سختى روبرو شوند " ( المعجم : 3 / 214 )
همچنين روايات خبر مى دهند كه زيانهاى جانى اين جنگ كه با بيمارى طاعون ، پيش از جنگ و بعد از آن همراه است ، دو سوم ساكنان زمين را در برمى گيرد ، اين خسارتها به شكل مستقيم گريبانگير مسلمانان نمى شود : " حادثه ظهور ، رخ ندهد مگر آنكه دو سوم مردم جهان از بين روند ، پرسيديم : وقتى دو سوم مردم از بين روند چه كسى باقى مى ماند ؟ فرمود : آيا شما نمى خواهيد جزء يك سوم باقيمانده باشيد ؟ " ( المعجم : 3 / 440 ) پاره اى از روايات ، اشاره دارند كه اين نبرد در چند مرحله انجام مى پذيرد ، و آخرين مرحله آن بعد از ظهور حضرت مهدى ( عليه السلام ) و آزاد سازى حجاز و ورود حضرت به عراق خواهد بود . البته آزاد نمودن حجاز مربوط به نابسامانى و خلأ سياسى و بحران حكومت آن ديار و حوادث ديگرى است كه مشروح آن در فصلهاى بعد خواهد آمد . انشاء الله

 


 

 



|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
حضرت مهدى از نگاه سنى ها
نویسنده : محمدرضا عباسیان 09148023199
تاریخ : شنبه 19 ارديبهشت 1394

 

 


 

حضرت مهدى از نگاه سنى ها

برخى تصور مى كنند كه اعتقاد به مهدى منتظر (عليه السلام) از باورهاى خاص شيعيان است در حالى كه اين اعتقاد نزد سنى ها از همان اصالتى برخوردار است كه شيعيان بدان معتقدند . از نگاه تمام مسلمانان بشارت هاى پيامبر (صلى الله عليه وآله) به ظهور آن حضرت و مأموريت جهانى و شخصيت برجسته و مقدس او و حتى نشانه هاى ظهور و ويژگى هاى انقلاب او ، نكات مورد اتفاق است . تنها تفاوت موجود ، اين است كه ما شيعيان او را امام دوازدهم و بنام محمد بن حسن عسكرى (عليه السلام) و متولد سال 255 جرى مى دانيم و بر اين عقيده ايم كه خداوند عمر او را همچون عمر خضر (عليه السلام) طولانى نموده و او اكنون زنده و غايب است ، تا خداوند هر زمان اراده فرمايد ، اجازه ظهورش را صادر فرمايد . در حاليكه اغلب دانشمندان سنى مى گويند تولد و غيبت او ثابت نيست بلكه در آينده متولد و به آنچه پيامبر (صلى الله عليه وآله) بشارت داده جامه عمل خواهد پوشاند .
اصيل بودن اعتقاد به حضرت مهدى (عليه السلام) از ديدگاه سنى ها را مى توان از فراوانى رواياتى يافت كه در كتابها و منابع روائى و اعتقادى آنها وجود دارد و در خلال فتواها و آراء دانشمندان اهل سنت در طول نسل هاى گذشته به چشم مى خورد .
بنابراين ، حركت هايى مانند جنبش مهدى سودانى در قرن گذشته و حركتى كه در آغاز اين قرن در مسجد الحرام اتفاق افتاد و " جنبش جهاد و هجرت " در مصر و حركت هاى مشابهى كه از سوى مدعيان مهدويت در جوامع سنى ها رخ داده ، بر خلاف آنچه بعضى تصور مى كنند ، حركت هايى بى ريشه نبوده و به هيچ وجه تحت تأثير تفكرات شيعه ، درباره حضرت مهدى (عليه السلام) هم پديد نيامده است .

شمار راويان سنى كه احاديث حضرت مهدى (عليه السلام) را از صحابه و تابعين نقل كرده اند كمتر از راويان شيعه نيست همچنين علماء سنى كه در مراحل بعد روايات ياد شده را در كتاب ها و دايرة المعارف هاى حديثى تدوين نموده و يا داراى تأليفات ويژه اى در اين زمينه اند ، دست كمى از شيعيان ندارد . شايد كهن ترين كتابى كه از سنى ها درباره مهدى (عليه السلام) بدست ما رسيده ، كتاب " الفتن والملاحم " اثر حافظ نعيم بن حماد مروزى (متوفاى سال 227 ه‍) باشد كه مؤلف آن از اساتيد " بخارى " و ساير افرادى است كه از نويسندگان كتاب هاى صحاح ششگانه اهل سنت بشمار مى روند ، نسخه اى از اين كتاب در كتابخانه دائرة المعارف عثمانى در حيدر آباد هند با شماره 3187 - 83 و نسخه اى در كتابخانه ظاهريه دمشق به شماره 62 - أ د ب ، و نسخه اى در كتابخانه موزه انگلستان است كه حدود دويست صفحه پشت و رو دارد و تاريخ نسخه بردارى آن سال 706 هجرى مى باشد و روى پاره اى از صفحات آن عبارت " وقف حسين افندى " ديده مى شود و نشانگر اين است كه از موقوفات تركيه گرفته شده و در سال 1924 م . در كتابخانه بريتانيا ثبت گرديده است . و يكى از منابعى كه ما در اين كتاب از آن روايت نقل كرده ايم ، همين نسخه است . اما ساير منابع روائى و اعتقادى سنى ها كه از حضرت مهدى (عليه السلام) سخن گفته و يا بخشى از كتاب خود را به اين موضوع اختصاص داده اند به بيش از پنجاه مأخذ مى رسد كه از جمله آنها ، كتاب هاى صحاح اهل سنت است . و اما شمار تأليفات ، رساله ها و پژوهش هاى مستقل اين موضوع نيز درحدود پنجاه مورد است .
و اما قديمى ترين اثر شيعى درباره امام زمان (عليه السلام) كه بدست ما رسيده كتاب " غيبت " و يا كتاب " قائم " از فضل بن شاذان نيشابورى است كه معاصر نعيم بن حماد بوده است وى كتاب خويش را قبل از ولادت حضرت مهدى (عليه السلام) و غيبت او تأليف نموده است ! نسخه هاى اين كتاب در قرون گذشته در دسترس علماى ما بوده ولى متأسفانه در حال حاضر از آن خبرى نيست ، ولى بخش هائى از اين اثر در ضمن تأليفات و كتابهاى دانشمندانى كه از آن استفاده كرده اند بر جاى مانده است ، از جمله علامه مجلسى كه رواياتى از آن را در دائرة المعارف خود " بحار الانوار " نقل كرده است . در طول تاريخ ، عقيده به حضرت مهدى (عليه السلام) از عقائد ثابت اسلامى نزد علما و عموم مردم سنى مذهب بوده و بر اين عقيده چنان هماهنگى و توافق عمومى وجود داشته كه اگر مخالفى پيدا مى شد با انكار همگان روبرو مى گشت و دانشمندان و محققان با او به مقابله مى پرداختند ، چرا كه انكار چنين موضوعى ، انكار يكى از عقائد مسلم اسلام به شمار مى رود كه با روايات فراوانى از رسول خدا (صلى الله عليه وآله) بدست ما رسيده است .
اينك دو نمونه از كسانى كه در اين عقيده ترديد نموده و دانشمندان سنى به آنان پاسخ داده اند ، از نظرتان مى گذرد : الف : ابن خلدون ، از دانشمندان قرن هشتم سنى در مقدمه كتاب معروف تاريخ خود مى گويد (585) : " بدان كه بين همه مسلمانان در طول دوران گذشته چنين معروف بوده و هست كه بايد در آخر زمان مردى از اهل بيت ظهور كند و دين را يارى و عدالت را آشكار سازد و مسلمانان از او پيروى كنند ، وى بر ممالك اسلامى استيلا يابد و مهدى ناميده شود . و خروج دجّال و حوادث پس از آن كه از نشانه هاى مسلم قيامت در روايات است بعد از ظهور وى اتفاق افتد و عيسى بعد از او فرود آيد و دجّال را از بين برد . يا همزمان با ظهور مهدى فرود آيد و او را در كشتن دجال يارى نمايد و در نماز به مهدى اقتدا كند " (586)
آنگاه ابن خلدون بيست و هشت روايت را كه درباره مهدى (عليه السلام) آمده بررسى مى كند و به برخى از راويان آنها ايراد مى گيرد و چنين مى گويد : " اين مجموعه رواياتى ست كه بزرگان در شأن مهدى (عليه السلام) و ظهور وى در آخر زمان آورده اند ، و چنانكه ملاحظه نمودى بجز اندكى ، بقيه خالى از نقد نيست " (587)

سپس برخى از آراء اهل تصوف درباره مهدى منتظر را مورد نقد و بررسى قرار داده و آنگاه بحث خود را با اين گفتار پايان مى دهد : " بايد به اين حقيقت توجه داشت كه هيچ دعوتى به دين و حكومت كامل نمى شود مگر با نيروئى مصمم كه از آن پشتيبانى و دفاع كند تا امر خدا در آن آشكار گردد . اين مطلب را قبلا با دلائل قطعى ثابت كرديم و گفتيم كه تلاش شديد دولت فاطمى ها و حتى قريش در سراسر جهان متلاشى شد و امت هاى ديگرى جايگزين آنان گرديدند كه سعى و تلاش بالاترى از تلاش قريش داشتند مگر گروهى از طالبيين از بنى حسن ، بنى حسين و بنى جعفر كه در سرزمين حجاز در مكه و ينبع در مدينه باقى مانده و در آن شهرها پراكنده و بر آن نقاط غالب اند ، آنها دسته هايى هستند كه ومت و رأى و عقيده بصورت متفرق و پراكنده بسر مى برند و شمار آنان به هزاران تن مى رسد . بنابراين چنانچه ظهور اين مهدى صحيح باشد
توجيه قابل قبولى براى آن وجود ندارد مگر اينكه از همين افراد باشد و خداوند دلهاى آنان را در پيروى از وى به يكديگر پيوند دهد تا با قدرت و عظمت تمام دعوت خود را آغاز كند و مردم را به پذيرش آن وادار سازد . اما به غير اين روش ، مانند اينكه فردى از افراد فاطمى در گوشه اى از جهان بدون حمايت قدرت و صرفاً به خاطر انتساب به اهل بيت بخواهد دست به چنين دعوتى بزند ، نمى تواند موفق باشد " (588)
با آنكه ابن خلدون اعتقاد به حضرت مهدى (عليه السلام) را بشكل جدّى رد نكرده اما آنرا بعيد دانسته و در تعدادى از رواياتش ترديد كرده است . ا ز همين رو دانشمندان ، نظرات وى را نسبت به يك عقيده اسلامى كه رواياتِ فراوانى بر اثبات آن وجود دارد ، ناروا و انحرافى دانسته و او را مورد سرزنش قرار داده و گفته اند كه او يك مورخ است و تخصّصى در شناخت روايت ندارد تا بتواند به تحليل و اجتهاد آن پردازد . بزرگترين نقدى كه در رد ابن خلدون ديده ام كتاب " الوهم المكنون من كلام ابن خلدون " است كه توسط دانشمند محدث احمد بن صديق مغربى در بيش از يكصد و پنجاه صفحه به رشته تحرير درآمده و در مقدمه آن نظريات دانشمندان علم حديث را در صحت و تواتر رواياتِ حضرت مهدى (عليه السلام) بيان كرده و سپس اشكالات ابن خلدون به اسناد روايات را يك به يك پاسخ گفته و آنها را بى اساس و ضعيف دانسته و رواياتِ مربوط به حضرت مهدى (عليه السلام) را تا يكصد روايت كامل كرده است .

ب : كتابى به نام " لا مهدى ينتظر بعد الرسول خير البشر " (بعد از پيامبر (صلى الله عليه وآله) مهدى اى نيست كه انتظارش رود) توسط شيخ عبدالله محمود رئيس دادگاه هاى شرع امارات قطر نوشته شد . اين كتاب در پى شورشى منتشر شد كه اخيراً در مسجد الحرام اتفاق افتاد و طى آن فرمانده شورشيان يعنى محمد بن عبدالله قرشى ادعا كرد كه او مهدى منتظر است . پس از چاپ كتاب مذكور عده اى از علماى حجاز با نظرات وى مخالفت كردند ، از جمله دانشمند محدث شيخ عبد المحسن عبّاد استاد دانشگاه اسلامى مدينه منوره كه در پاسخ وى پژوهشى كامل تحت عنوان " الرد على من كذب بالأحاديث الصحيحة الواردة في المهدى " در بيش از صفحه در مجله " الجامعة الاسلامية " شماره 45 محرم 1400 ه‍منتشر ساخت . در مقدمه اين بحث در همان مجله چنين آمده است : " بدنبال وقوع اين حادثه (حادثه شورش در مسجد الحرام در سال 1400) كه دل هر مسلمانى را مى آزارد . . . پرسش هائى درباره ظهور مهدى (عليه السلام) در آخر الزمان مطرح گرديد ، از جمله اينكه آيا در اين باره روايات نبوى صحيح وجود دارد يا خير ؟ از اين رو برخى دانشمندان در راديو وروزنامه ها صحت موضوع مهدى منتظر را با بسيارى از رواياتى كه در اين باره از پيامبر (صلى الله عليه وآله) رسيده ، توضيح دادند ، از جمله شيخ عبدالعزيز بن عبدالله بن باز رئيس اداره پژوهش هاى علمى و تبليغ و ارشاد كه بى حرمتى و تجاوز احمقانه آن گروه منحرف نسبت به بيت الحرام را تقبيح كرد و همچنين شيخ عبدالعزيز بن صالح ، پيشوا و خطيب مسجد پيامبر (صلى الله عليه وآله) در يكى از خطبه هاى نماز جمعه ، تجاوز اين گروه خاطى و ستمگر را به زشتى و بدى ياد كرد و خاطر نشان ساخت كه آنها و كسانى كه او را مهدى پنداشتند در يك سو و مهدى منتظر كه در روايات مطرح شده در سويى ديگر قرار داد و اين دو با يكديگر بسيار متفاوتند .

در پاسخ به حركت اين گروه در مسجد الحرام بود كه شيخ عبدالله بن زيد محمود رئيس دادگاه هاى شرع دولت قطر به تقليد از پاره اى نويسندگان قرن چهاردهم كه هيچگونه شناخت و تخصصى درباره روايت نبوى و صحيح و سقيم آن نداشتند ، دست به انتشار جزوه اى بنام " لا مهدى يُنتظر بعد الرسول خير البشر " زد و در آن با تكيه به شبهه هاى عقلى ، تمام رواياتى را كه درباره مهدى (عليه السلام) آمده تكذيب و همان مطالب بى پايه گذشتگان را تكرار كرد و اعتقاد به ظهور مهدى موعود را خرافات دانست . . .
و من مصلحت ديدم كه اين مطالب را نگاشته و خطاها و خيال بافى هاى نويسنده اين جزوه را بر ملا سازم و توضيح دهم كه عقيده به ظهور مهدى (عليه السلام) در آخر الزمان بر اساس روايات صحيح بنا شده و علماى سنى و پيروان حديث در گذشته و حال به استثناى افرادى اندك بر آن اتفاق نظر دارند . بجاست در اينجا اشاره كنم كه من سابقاً پژوهشى تحت عنوان " عقيده اهل السنة والاثر في المهدى المنتظر " نگاشتم و در مجله " الجامعة الاسلامية " شماره 3 سال اول ، ذى قعده 1388 ه‍در مدينه منوره چاپ و منتشر گرديد كه اين مقاله مشتمل بر ده قسمت بدين ترتيب است :

1 - نام صحابه اى كه روايات مهدى (عليه السلام) را از پيامبر (صلى الله عليه وآله) روايت كرده اند .
2 - اسامى پيشوايان سنى كه روايات و اخبار وارده درباره مهدى را در كتاب هاى خود آورده اند .
3 - دانشمندانى كه درباره مهدى (عليه السلام) تأليف مستقلى دارند .
4 - دانشمندانى كه معتقد به تواترِ احاديث مهدى اند و نقل كلام آنان .
5 - بيان برخى از رواياتى كه در صحيح بخارى و مسلم آمده و به موضوع حديث متواتر به حديثى گفته مى شود كه تعداد اسناد راويان آن بقدرى زياد باشد كه امكان هماهنگى آنان بر ساختگى بودن حديث محال باشد . مترجم صحيح مسلم و صحيح بخارى ، دو كتاب از كتاب هاى معروف و معتبر حديث اهل سنت است . مهدى ارتباط دارد .

6 - بيان پاره اى از رواياتى كه درباره مهدى (عليه السلام) در غير دو كتاب ياد شده آمده ، همراه با ذكر سندهاى بعضى از آنها .
7 - معرفى دانشمندانى كه به روايات مربوط به مهدى استدلال كرده و به محتواى آن معتقد بودند .
8 - معرفى كسانى كه روايات مربوط به مهدى را انكار و يا در آن ترديد نموده اند همراه با پاسخ به نظرات آنها .
9 - بيان مطالبى كه تصور مى شود با روايات مربوط به مهدى (عليه السلام) تعارض دارد و پاسخ مطالب مذكور .
10 - گفتار پايانى درباره اين نكته كه اعتقاد به ظهور مهدى (عليه السلام) در آخر زمان ناشى از ايمان به غيب است واعتقاد سنى ها به مهدى (عليه السلام) ارتباطى به عقيده شيعه ندارد " .
در حقيقت نقد و بررسى ابن صديق مغربى در پاسخ ابن خلدون و دو پژوهش ياد شده از شيخ عباد ، از غنى ترين پژوهش هاى روائى و اعتقادى سنى ها درباره مهدى منتظر (عليه السلام) است . من مايل بودم قسمت هايى از اين مطالب را نقل كنم ، اما بيان آراء دانشمندانِ ديگر ، از كتاب " الإمام المهدي عند أهل السنة " را سودمندتر ديدم ، اين كتاب اخيراً از سوى " كتابخانه امير المؤمنين (عليه السلام) " در اصفهان چاپ و منتشر گرديده و حاوى فصل هايى از كتب حديث و رساله هاى مستقل و پژوهش هايى پيرامون مهدى (عليه السلام) است كه به قلم بيش از پنجاه تن از دانشمندان و پيشوايان سنى نوشته شده است .




|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0

تبادل لینک هوشمند

.متشگرم از خداوند ارزوی توفیق برایتان دارم






آمار مطالب

:: کل مطالب : 633
:: کل نظرات : 0

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 1

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 16
:: باردید دیروز : 0
:: بازدید هفته : 23
:: بازدید ماه : 2014
:: بازدید سال : 5964
:: بازدید کلی : 94659

RSS

Powered By
loxblog.Com